محاکمات
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه:
نقد و بررسی دو یا چند نظر تحت عنوان محاکمات که از سوی یک و یا چند شخصیت علمی ابراز شده از قدیم الایام در میان علمای اسلامی، شیوهای متداول و شناخته شدهای است و حتی عدهای از دانشمندان با همین نام و عنوان دست به تألیف زدهاند.محقق نستوه شیخ آقا بزرگ تهرانی، تقریبا به سی و پنج کتاب در این زمینه اشاره دارد که در موضوعات فقهی، اصولی، فلسفی، کلامی، و غیره با نام محاکمه و یا محاکمات نگارش شدهاند.مثل«المحاکمات بین شراح الاشارات»و«المحاکمة بین الاصولیین و الاخباریین»و«محاکمات بین الغرالی و الحکماء»و جز اینها. (1)
این کار نوعی تحقیق و انتقاد علمی است که در راه تکامل اندیشهها و تعیین عیار جواهر علوم ضرور مینماید.امروز به سبب انعقاد کنفرانسها و سمینارهای تحقیقی و پژوهشی و به علت وجود نشریات تخصصی که عرصه مساعدی برای عرضه افکار و نقد سنجش آنها فراهم است این شیوه محاکمه علمی به شکل مطلوبتر و معقولتر دنبال میشود و عذری برای ممانعت از طرح مقاله و یا تعلیقهای وجود ندارد.اگر در آن روزگار هم که استاد علامه طباطبایی بر چاپ جدید بحارالانوار تعلیقههایی مینگاشتند همین شیوه پسندیده و با سابقه علمی دنبال میشد و از نظرات عالمانه آن استاد که در تعلیقات منعکس میشد و به جای منع و توقیف، انتقاد منطقی و برهانی به عمل میآمد-حالا استاد، پاسخ میداد یا نمیداد، مسئله دیگری است-ابعاد وسیعی از مشکلات حدیثی در زمینههای کلام و غیره، حل میگردید و در نتیجه فرهنگ ما غنیتر و نسل آینده روشنتر میشدند.
آثار مختلف شرک و توحید
یکی از تعلیقههایی که حاوی نکته قابل نقد و بررسی است در زمینه حدیثی است که در ذیل میخوانید.
ابوذر از پیامبر اکرم(صلی اللّه علیه و آله و سلم) روایت کرد:جبرئیل خطاب به ایشان گفت:«بشر امتک انه من مات لا یشرک باللّه عزوجل شیئا دخل الجنة»یعنی:به امت خود مژده بده هر که بمیرد در حالی که به خداوند عزیز و با جلالت، چیزی شریک قرار نداده وارد بهشت میشود.پیامبر(ص)از جبرئیل پرسید:«و ان زنی و ان سرق؟»یعنی:اگر چه او مرتکب زنا و دزدی شود؟جبرئیل پاسخ داد«نعم و ان شرب الخمر»یعنی:آری هر چند که او شراب بخورد.
بر این حدیث سه تعلیقه زده شده است:اول از سوی شیخ صدوق، دوم علامه مجلسی و سوم علامه طباطبایی.
شیخ صدوق فرموده است:یعنی بذلک انه یوفق للتوبه حتی یدخل الجنة» (2) یعنی:مراد از حدیث آن است که شخص برای توبه توفیق مییابد تا وارد بهشت شود.
علامه محمد باقر مجلسی چنین مرقوم داشته است: از اخبار چنین بر میآید که انکار هر آنچه، اعتقاد به آن واجب است موجب خارج شدن از اسلام و وارد شدن در شرک میشود.و توحیدی موجب ورود به بهشت میباشد که با چنین انکارهایی توأم نباشد.پس از این حدیث بر نمیآید که مخالفین وارد بهشت خواهند شد. (3)
علامه طباطبایی در واقع تعلیقهای بر سخن علامه مجلسی دارد و آن این که:مستفاد از اخبار برزخ مثل روایت زید نرسی آن است که مخالفین غیر ناصبی وارد بهشت میشوند. (4)
در نقد و بررسی حدیث مزبور و تعلیقههای سهگانه بر آن ذکر چند نکته در خور توجه است اولا سند در هیچیک از بیانات و تعلیقات، مورد توجه واقع نشده است مگر آنکه ادعا شود همه حدیثهای منقول در توحید صدوق و بحارالانوار، صحیح و یک جا مورد قبول میباشند و الاّ قطع نظر از ابوذر، راوی نخستین حدیث که صحابی جلیل القدری است، بقیه سلسله رجال سند حدیث کلا شناخته شده نیستند و از برخی در کتب رجال و تراجم، نام و نشان و شرح حالی نجستم و برخی دیگر با تردید یاد شده و نامی دیگر مشترک بین چند نفر است.*
بنابراین، حدیث از نظر سند مخدوش است و جای گفتگو دارد.اما متن آن؟خلاصه متن حدیث چنین است:از امت حضرت محمد(ص)کسانی اصل نجاتند و بهشتی میباشند که آلوده به شرک نباشند هر چند گناهانی دیگر مثل زنا، سرقت و شرب خمر مرتکب شوند.
از تعلیقههای شیخ صدوق و علامه مجلسی، مستفاد است که اطلاق ظاهر حدیث را نپذیرفتهاند و چون تعلیقه علامه طباطبایی بر نظر علامه مجلسی است و استنتاج ایشان را نپذیرفتهاند، معلوم میشود که اصل مطلب را قابل بحث ندانسته و از آن گذاشتهاند.ولی چنانکه ملاحظه خواهید کرد مطالب قابل توجهی در ضمن بحث از حدیث مزبور، میتوان عنوان کرد و دراین میان تعلیقه علامه مجلسی را در عین اختصار نسبت به بقیه، پربارتر مییابیم.
پس از حدیث مورد بحث استفاده میشود که اعتقاد توحیدی و عقیده و ایمان به وحدانیت خداوند متعال، نجات بخش است و موجب رهایی از آتش دوزخ میباشد.و عمل، هیچ ارتباطی با ایمان ندارد و مؤمن هر چند گناهانی، مثل زنا، دزدی و شرب خمر، مرتکب شود بر ایمان او خللی وارد نمیشود و مانع ورود او به *در این زمینه به کتب تهذیب التهذیب ابن حجر و ثقات و مجروحین این حبان و مجمع الرجال، جامع الرواة و رجال الکشی مراجعه شد و ممکن است اشتباهی در ثبت اسامی شده باشد، ولی بهر حال آن نامها را نگارنده نجست و دانشمندان و صاحبنظران محترم اگر به مورد و یا مواردی بر خوردند میتوانند ما را مورد لطف خویش قرار دهند و کاستیها را یادآوری کنند.و رجال سند حدیث بدین قرار است:ابو نصر محمد بن احمد بن تمیم سرخی.
محمد بن ادریس شامی، اسحاق بن اسراییل، حریز(جریر)عبد العزیز زید بن وهب و ابوذر غفاری که جز ابوذر و زید بن وهب و حریز یا جریر و عبد العزیز بقیه را نیافتم و اخیری بین بیست و دو نفر نام مشترکی است و قلبی با اختلاف در ضبط مردد بین هفت نفر میباشد. بهشت نمیگردد.بلکه این، فقط شرک است که انساسن را جهنمی میکند.
بنابراین، بحث مذکور ارتباط مستقیم با یک بحث کلامی پیدا میکند که اساس پیدایی فرقهها و مذاهب گوناگون در عالم اسلام شده است و آن این که آیا ایمان، بسیط است و یا مرکب؟و به عبارت دیگر آیا عمل جزء ایمان است یا شرط آن و یا هیچکدام؟
به نگارنده، بحثی که شایسته است دنبال شود همین است نه آن که آیا مخالف به بهشت میرود یا نه؟زیرا اولا:در متن حدیث امت مطرح است و آن شامل قاطبه مسلمانان میشود.ثانیا:توحید و شرک همین امت مورد نظر میباشد که ممکن است برخی از امت مسلمان از راه راست توحید منحرف شوند و آلوده به شرک گردند.و ثالثا:حدیث با صراحت میگوید:معاصی کبیرهای مانند زنا، سرقت و میخوارگی و امثال آنها، با ایمان، منافاتی ندارند و با ارتکاب هیچیک از این گناهان کبیره، خللی بر ایمان شخص وارد نمیشود.
قبل از ورود به اصل بحث اشاره به این نکته نیز مفید است که دانشمندان کلام، توحید را به چهار نوع ذاتی، صفاتی، افعالی و عبادی تقسیم کردهاند و طبعا به قرینه تضاد، شرکت نیز با همان اقسام چهارگانه قابل تصور است.
در مورد توحید و یا شرک ذاتی، شاید به مصداقی برنخوریم، زیرا عقیده مجوس در پندار دو مبدأ خیر و شر مستقل به نوعی شرک در افعال بر میگردد و ظاهرا مجوس در اعتقاد به وجود اهورا مزدای یگانه با بقیه موحدان هماهنگاند و همچنین آیه«لو کان فیهما آلهة الا اللّه لفسدتا»(الانبیاء/22)یعنی:اگر در آسمان و زمین خدایانی جز اللّه میبودند هر دو(زمین و آسمان)تباه میشدند.اگر چه در نفی شرک ذاتی و اثبات وحدانیت ذات باری تعالی ظهور دارد ولی به قرینه جمله«لفسدتا»به نظر میآید که آن نیز در مقام اثبات توحید افعالی است و این که مبدأ خلق و آفرینش بطور مستقل، یگانه است.
و چنانکه در صفحات آتی میآید مسلمانان قدریه و قائلین به استقلال انسان در خلق افعال و صنع رفتار بدون خدا و مشیت او که مجوسان امت شناخته شدهاند وجه تشابهشان همین شرک در افعال میباشد.
و در مورد توحید صفاتی، بحث را به کتب کلامی موکول میکنیم (5) ولی دو قسم دیگر یعنی:توحید افعالی و توحید عبادتی و نیز شرک در فعل و صنع و عمل و شرک در پرستش و عبادت و اطاعت را که کاملا به موضوع حدیث ارتباط دارند مورد مداقه و بحث قرار میدهیم، زیرا این دو عملا عواقبی را به دنبال دارند که مسلمانان و امت محمدی(ص)را همانند دیگر اقوام مشرک دچار انحطاط کرده است.
پس اساس حدیث مورد بحث آن است که گناهان کبیره، ایمان و عقیده توحیدی را از بین نمیبرند و این همان چیزی است که از قرن اول اسلامی پس از رحلت رسول اکرم(ص)و بویژه در عصر اموی و عباسی، پایه برخی مذاهب شد و منشأ مشاجرات و منازعات کلامی گردید و خوارج، مرجئه، معتزله و اشاعره و امثالهم به دنبال آن پدید آمدند.
در عصر صحابه اگر چه اختلافات عملی در زمینه حکومت و بسیاری دیگر از امور در میان مسلمانان پیدا شد، لیکن به عقیده برخی نویسندگان ملل و نحل، آن اختلافات خیلی سطحی و گذرا بود.زیرا عصر صحابه شبیه عصر رسول الله(ص)بود که مردم به جنبههای عملی دین میاندیشیدند و خصومتهای عقیدتی و کلامی در میان ایشان کم بود و اگر کسانی پیدا میشدند که برای فرار از مسئولیتهای گناهان، به قضا و قدر متوسل میشدند بسیار اندک بودند و آن افکاری ساده و گذرا بود و احیانا در نطفه خفه شده و به بوته فراموشی سپرده میشد، و یا در اعماق دلها میماند و دیگر بروز نمیکرد. (6)
اما در دورانهای بعد؟نوبختی مینویسد:پس از قتل علی(علیه السلام)، فرقهای که با او بودند و فرقهای که با طلحه و زبیر و عائشه بودند بهم پیوستند و یک فرقه گشتند و همگی همراه معاویه و در خدمت و قرار گرفتند، جز اندکی از شیعه که به امامت بلافصل علی(ع)عقیده داشتند.پس توده مردم و اهل حشو و پیروان امراء و شاهان و همه کسانی که به نوعی به پیروزی رسیده بودند به معاویه پیوستند و با او یکی شدند و جملگی فرقه مرجئه را تشکیل دادند، زیرا آنان همه مخالفان را تولی میکردند و میپنداشتند که اهل قبله همگی چون اعتراف به ایمان دارند مؤمن محسوب میشوند و امید به مغفرت ایشان هست.
بعدا مرجئه به چهار گروه منشعب شدند: 1-جهمیه یا مرجئه خراسان، 2-غیلانیه یا مرجئه شام، 3-ماصریه یا مرجئه عراق که ابو حنیفه از آنهاست، 4-مرجئه شکاک یا بتریه، حشویه و اصحاب حدیث که محمد بن ادریس شافعی و مالک بن انس و سفیان ثوری از آنهایند (7) .
حاکمان اموی و عباسی رسما دخالت نموده، بخشنامه صادر کردند و جلو مذهب اعتزال را گرفتند و مروج مذهب اشاعره شدند.از جمله تعلیمات اشاعره آن بود که همه کارهای انسان، مخلوق و مقدور خداوند است و انسان در انجام آنها مجبور است و اگر خداوند بندگانش را اصلاح کند صالح میشوند و اگر هدایتشان کند به راه میآیند و همه چیز اعم از خوب و بد و خیر و شر به قضا و قدر است و ایمان فقط سخن است(شهادتین)این فکر آنچنان رواج یافت که همه مذاهب شافعی، مالکی، حنبلی و حنفی در اصول اشعری میباشند (8) .
به گفته ارباب ملل و نحل، از جمله مسائلی که میان معتزله و اهل حدیث(اشاعره) مورد اختلاف بود، افعال انسان است.معتزله میگفتند:انسان به گونه مستقل، پدید آورنده کارها و اعمال خود است اهل حدیث میگفتند افعال انسان کار خداوند است و برای عبد اثری در این خصوص نیست. (9)
عمرو بن عبید در مسئله جبر و اختیار میگفت: انسان صانع کار خویشتن است و برای خدا در آن مورد رأیی نیست و انسان مستقل است(تفویض مطلق).و به این سبب معتزله قدریّه گویند. (10)
لفظ قدریه، هم به کسانی گفته میشود که انسان را بطور مستقل خالق و صانع افعال خویشتن میدانند بیآنکه خداوند سبحان مشیتی داشته باشد پس قدر به معنای قادر مستقل انگاشتن انسان است.و هم بر کسانی اطلاق میشود که کارهای انسان را کار خدا میدانند و همه اعمال اعم از خیر و شر را حاصل تقدیر میپندارند، بنابر این قدر به معنای تقدیر الهی است.و لذا قدر از اضداد محسوب میشود. (11)
برخی از محققین گفتهاند:قدریه به معنای اول منسوب به قدرت است(با ضمه قاف خوانده میشود) و به معنای دوم به قدر(به فتحه)منسوب میباشد که با قضا توأم میآید.بدون تردید، مرجئه در اواسط حکومت امویان پدید آمدند و حکام اموی به اشاعه و ترویج مرجئهگری کمر همت بستند، زیرا مرجئه برای شاهان اموی ایمان اثبات میکردند و آنان به چنین چیزی شدیدا نیاز داشتند، بویژه در موقعیتی که خوارج همه امویان و حتی صحابه را تکفیر میکردند و معتزله هم علاوه بر ایمان، عمل به فرائض را لازم میدانستند و مرتکب کبیره را فاسق و مخلد در آتش میشمردند، اگر چه به همه ارکان اسلام عقیدهمند باشد، پس امویان حاکم بر مسلمین یا به زعم خوارج: کافر بودند، و یا به گفته معتزله:معذب در آتش دوزخ. اما به پندار مرجئه، آنان هر چند در ارتکاب معاصی و منکرات، اسراف میکردند، همچنان مؤمن بودند، زیرا مرجئه در ایمان، جز عقیده به خدا و رسول(ص)، چیز دیگر شرط نمیدانستند و حتی اگر انسان به زبان کفر گوید و عملا بت بپرستد به ایمان و عقیده او خللی نمیرسد. (12) (!)
شعرای مرجئه در دورانهای مختلف همین فکر را رواج دادهاند.ثابت بن قطنه یکی از آنهاست که چنین سروده است:
ولا اری ان ذنبا بالغا احدا
بالناس شرکا اذا ما وحّدوا الصمدا
یجزی علیا و عثمانا بسعیهما
و لست ادری بحق ایة وردا
کیهان اندیشه » شماره 49 (صفحه 76)
________________________________________
الله یعلم ماذا یحضران به
و کل عبد سیلقی الله منفردا
(13) یعنی:من هیچ گناهی را موجب شرک احدی نمیدانم، بعد از آنکه شخص به خدای یگانه ایمان داشته باشد:خداوند علی(ع)و عثمان را به سبب سعی و کوششان پاداش میدهد، من نمیدانم کدامشان حق بودند.خدا میداند که آنان با چه وضعی نزد او حاضر میشوند، زیرا هر بندهای، تنها، خدا را دیدار خواهد کرد.
و حافظ ابراهیم شاعر مصر هم در ارائه فکر مرجئهگری چنین سروده است:
و قولة لعلیّ قالها عمر
أکرم بسامعها، اعظم بملقبها
حرقت دارک لاابقی علیک بها
ان لم تبایع و بنت المصطفی فیها
ما کان غیر ابی حفص یفوهبها
امام فارس عدنان و حامیها
کلا هما فی سبیل الحق عزمته
لاینثنی او یکون الحق ثانیها
فاذکرهما و ترحّم کلما ذکروا
اعاظما الهّوا فی الکون تألیها
(14) یعنی:سخنی که عمر به علی(ع) گفت: چه گوینده بزرگی و چه شنونده بزرگواری اگر بیعت نکنی خانهات را میسوزانم و بر احدی ابقا نمیکنم هر چند که دخت پیامبر(ص)در آن جا باشد.در برابر آن تکسوار و حامی عدنانیان، جز ابو حفص عمر چه کسی میتوانست لب گشاید و سخن بگوید.اما هر دو(علی و عمر)قصد پیمودن راه حق را داشتند و هیچیک کوتاه نمیآمد تا حق را بر کرسی بنشاند پس هر دو را به نیکی یاد کن و رحمت برایشان بفرست که آنان بزرگانی بودهاند شدیدا خدایی.
نتیجه آنکه پس از پیدایی نزاع فکری و عقیدتی میان خوارج و معتزله در مورد مرتکب گناه کبیره، گروه سومی بعنوان مرجئه پدید آمدند که همّ عمده ایشان نجات شاهان، خلفا و امرای اموی و عباسی و غیر هم، بوده است و در این میان مذهب اشاعره به لحاظ گرایش به جبر در اعمال، راه فرار دیگری از پذیرش مسئولیتهای عظم سیاسی و اجتماعی به وجود آورده است.
حاکمان و زمامداران خود سر اموی و اخلافشان که در پوشش مرجئهگری ایمان و عقیده را از عمل و کردار جدا کردند با وجود هر کار زشت و ناپسند، ایمان را ثابت پنداشتند و تفکر اشعری گری هم به توهم حاکمیت جبر بر رفتار انسان و صدور کارها از خداوند راه هر گونه ظلم و ستم و فساد و تباهی را برای حکام جور و سلاطین لجام گسیخته فراهم آوردند و موجودیتشان را بر ملتهای مسلمان تحمیل کردند که اگر برخی صراحتها نبود، میشد اظهارات اشاعره را بر نفی استقلال انسان در برابر خدا، حمل کرد و برای نمونه به گفتگویی میان غیلان دمشقی و عمر بن عبد العزیز تنها خلیفه صالح امویان اشاره میکنیم.
غیلان دمشقی عقیده به اختیار انسان داشت و در شام این تفکر را ترویج میکرد.روزی عمر بن عبد العزیز او را فرا خواند و گفت:خداوند چه فرموده است؟غیلان آیات نخستین سوره دهر را خواند تا رسید به آیه«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا».عمر به وی گفت:ادامه بده غیلان رسید به آیه «و ما تشاؤن الا ان یشاء الله»عمر گفت:ای...! فرع را میگیری و اصل را رها میسازی؟ (15)
از این گفتگو بر میآید که پیروان عقیده اشعری، اختیار را از انسان سلب میکنند و وجود مشیت الهی را با اختیار انسان منافی میدانند، در حالی که منافاتی بین این دو نیست و انسان فاعل مختار به مشیت الهی است و بدون اراده و مشیت خداوند موجود زندهای وجود ندارد تا اراده بکند یا نکند، مختار باشد یا مجبور.
اما امامیه از داشتن چنین عقیدههای سخیف و افکار منحط و اینگونه فسادهای عملی دور بوده و مبرایند.شیعه امامیه اعتقاد دارند که ایمان عبارت است از عقیده به وحدانیت خداوند و نبوت حضرت محمد(ص)و اقرار به آن دو به زبان و عمل به شریعت و رفتار به مقتضای رهنمودهای وحی.شیعه میگوید فاسقان و مسلمانان بدعمل در هر پوششی چهره خود را پنهان کنند بهرهای از ایمان نخواهند برد و اگر موفق به توبه نشوند و عملا به راه راست برنگردند، به مقتضای عدل خدا، در آتش خشم الهی معذب و گرفتار خواهند شد.
و در همین رابطه و تناسب، هشتمین امام معصوم شیعه امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام)به نقل از رسول الله(صلی الله علیه و آله)فرمود:«صنفان من أمتی لیس لهم فی الاخرة نصیب المرجئة و القدریة». (16)
یعنی:دو گروه از امت من(مسلمانان)در آخرت بهرهای نخواهند داشت:یکی مرجئه و دومی قدریه.
و امام سجاد علی بن الحسین(علیه السلام)نیز در همین راستا فرمود:«لعن الله المرجئه لأنهم اطمعوا الفسّاد فی عفو الله» (17) یعنی:نفرین بر مرجئه که آنها مردم فاسد را جرأت دادند و طمع اهل معصیت را به عفو و بخشایش الهی برانگیختند.
بنابراین، کلام ابن ابی الحدید همانند دیگر معتزله که شیعه امامیه را جزء مرجئه برشمردهاند، (18) کلامی است کاملا از حقیقت دور و هیچ شاهد و دلیلی بر این ادعا اقامه نشده است.
جمعبندی بحث
اکنون میتوان در بررسی نهایی، پیرامون حدید مورد بحث به اختصار بیان داشت:
اولا:سند حدیث مورد بحث، اشکال دارد.
ثانیا:مفاد آن با عقاید شیعه امامیه سازگار نیست، بلکه منطبق بر تفکر ارجاء و مرجئهگری است.
ثالثا:با شگفتی تمام نه علامه مجلسی و نه دیگر حاشیهنویسان بر حدیث به نقش عمل در ایمان اشارهای نفرمودهاند.در حالی که هر عملی زاییده فکر و اندیشه و عقیده است.اگر در دلی حقیقتا ایمان و باوری وجود داشته باشد، عمل صالح، بدنبال آن تحقق خواهد یافت، همچنانکه فسق و گناه و عمل بد و ارتکاب مکرر معاصی کبیره نشانه بیایمانی است، که به مثل معروف از کوزه همان برون تراود که در اوست.و علمای بزرگ تفسیر آیه شریفه:«قل کل یعمل علی شاکلته»(اسری/84)را به نیت و باطن معنی کردهاند.
رابعا:مذاهب کلامی با رفتار و نوع تفکر حاکمان و سیاست بازان دوران، بیارتباط نبوده و اگر بپذیریم که حکام اموی و مروانی و دیگر همپالکیهای ایشان در تکون و اصل آن مذهبهای رنگارنگ نقش مستقیم نداشتهاند، بیشک در توسعه و پیشبرد آنها بینقش نبودهاند.
خامسا:جلوگیری از اعتزال آن هم فقط به سبب بها دادن ایشان به عقل و تعقل و بخشنامهای کردن مذهب اشعری و مرجئهگری، به علت بسیط انگاشتن ایمان و مجزی دانستن عمل و رفتار از آن و نیز مطرح کردن خبر در عمل و تبرئه ستمکاران و جباران از آن همه جنایات، دخالت مستقیم آنان را در ترویج مذاهب یاد شده مشخص میکند.
سادسا:آیا راستی همه کسانی که بعنوان مسلمان شناخته شدهاند و مدعی داشتن عقیده توحیدی میباشند، حقیقتا موحد و مسلمان محسوبند؟ابن حزم مینویسد:بسیاری هستند که نام اسلام بر خود نهادهاند لیکن به اتفاق همه مسلمین آنان، مسلمان نیستند مثل خوارج. (19)
سابعا با در نظر گرفتن معانی چهارگانه شرک و توحید، شرک را نباید منحصر در شرک ذاتی دانست، بلکه انواع دیگر شرک بویژه شرک در عبادت و شرک در افعال، در جامعههای مسلمان و غیر مسلمان، شدیدا رواج داشته و دارد.آیا عقیده معتزله مبنی بر استقلال انسان در اعمال و کارهایش، نوعی شرک افعالی نیست؟و آیا اشاعره به سبب گرایش به جبر و اطاعت از اولیالامر فاسق و فاجر بزعم این که ایمان ربطی به عمل ندارد، به لحاظ عدم امکان جمع بین اطاعت امر خداوند و امر حاکم و زمامدار فاسق و
کیهان اندیشه » شماره 49 (صفحه 78)
________________________________________
فاجر به نوعی شرک در عبادت گرفتار نشدند؟و چنانکه وهابیها به سبب جمود فکری و تنگ نظری، زیارت قبور و اعتقاد به شفاعت و توسل و امثال آن را شرک انگاشتند، اما اطاعت از سلاطین جور را که کاملا در اطاعت و فرمان مستکبران و بیخدایانند، لازم میدانند.آیا خود اینان به نوع زشتتری از شرک در عبادت مبتلا نیستند؟و بخش اعظمی از جوامع اسلامی را از ارزشهای توحیدی در بعد عبادت و اطاعت محروم نساختهاند؟
ثامنا اگر اشاعره برای این که توحیدشان خلل پیدا نکند همه افعال بشر را کار خدا دانستند و در بن بست نفی عدل الهی، گرفتار آمدند، معتزله نیز برای اثبات عدل الهی، انسان را در کارهایش مستقل دانستند و به شرک در افعال مبتلا گشتند، چنانکه صادق آل محمد(علیه السلام)فرمود:«لعن الله المعتزله ارادت ان توحد فألحدت...» (20) یعنی: نفرین بر معتزله، خواستند موحد باشند لیکن گرفتار الحاد و شرک در افعال شدند.
در این جا ارزش پاورقی استاد علامه طباطبایی بر حدیث دیگری از کتاب التوحید روشن میشود و با طرح آن، مقال را به پایان میبریم و بحث از بقیه تعلیقات را به فرصت دیگر موکول میکنیم: مردی به امام جعفر صادق(علیه السلام)گفت:تو فرزند بتپرستان هستی!امام در پاسخ او گفت:تو دروغ گفتی، خداوند به ابراهیم فرمان داد اسماعیل را در مکه بگذارد و به درگاه الهی عرضه داشت:«رب اجعل هذا البلد آمنا و اجنبنی و بنی ان نعبد الاصنام» (ابراهیم/35).
یعنی:پروردگار این شهر را ایمن ساز و من و فرزندانم را از بتپرستی بدور دار.پس احدی از فرزندان اسماعیل هرگز بت نپرستیدهاند و این، عرب بودند که بتپرست شدند و اما فرزندان اسماعیل بتها را شفیع انگاشتند و کافر گشتند، لیکن بتها را نپرستیدند.
علامه مجلسی در بیان خود در ذیل این حدیث چنین نوشتهاند:مراد آن است که فرزندان اسماعیل به وحدانیت صانع و آفریدگار اقرار کردند هر چند که با سجود و پرستش بتان، به شرک در عبادت گرفتار شدند.پس امام از اولاد اسماعیل بدترین نوع شرک را که شرک در ذات باشد نفی فرمود. (21)
استاد علامه طباطبائی نوشتند:مع ذلک روایت خالی از اشکال نیست چون اثبات توحید به این معنی، اساس و پایه ثنویت است و همه بتپرستان، با شفیعانگاری بتان، به پرستش آنها پرداختهاند. (22)
به نظر نگارنده اولا:سند حدیث که زهری راوی آن است محل کلام است.
ثانیا:مضمون خود حدیث دارای اشکال است، زیرا شرک در عبادت و شفیع دانستن بتان را به اولاد اسماعیل نسبت میدهد، چنانکه استاد علامه طباطبائی در تعلیقهشان خاطر نشان ساختهاند.
ثالثا:با این که خود حدیث صریح است در این که اولاد اسماعیل بتها را نپرستیدند.علامه مجلسی میفرمایند آنان با سجده کردن به بتان و عبادت آنها مشرک شدند، و این، بسیار شگفتآور است، و چنانکه خاطر نشان ساختیم همه انواع شرک محکوم و ضد توحید است و نیاکان محمد(صلی الله علیه و آله) به هیچ نوع از انواع چهارگانه شرک مبتلا نشدهاند.
یادداشتها:
(1)-ر.ک الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 20، ص 131 چاپ افست بیروت.
(2)-التوحید، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، ص 25، چاپ مکتبة الصدوق، تهران.
(3)-بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج 3، ص 8، چاپ افست مؤسسة الوفاء، بیروت.
(4)-همان مأخذ، پاورقی.
(5)-ر.ک:الملل و النحل، شهرستانی، مطبوع در حاشیه الفصل ابن حزم ص 116، افست دارالمعرفه، بیروت.
(6)-ر.ک:الشیعه بین الاشاعره و المعتزله، هاشم معروف حسنی، ص 17، چاپ دارالقلم، بیروت.
(7)-فرق الشیعه حسن بن موسی نوبختی، ص 6، چاپ نجف.
(8)-الشیعة بین الاشاعرة و المعتزلة، ص 134.
(9)-همان مأخذ، ص 133.
(10)-همان مأخذ، ص 133.
(11)-همان مأخذ، ص 172.
(12)-همان مأخذ، ص 103.
(13)-همان مأخذ، ص 107.
(14)-دیوان شعر، حافظ ابراهیم، ج 1، ص 43، چاپ مصر.
(15)-الشیعة بین الاشاعره و المعتزله، ص 175.
(16)-کنزالفوائد، ابو الفتح محمد بن علی کراجکی، ج 1، ص 125، چاپ دارالذخائر.
(17)-الشیعة بین الاشاعرة و المعتزلة، ص 107.
(18)-ر.ک:شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج 13، ص 196 چاپ مصر و کنز الفوائد، ج 1، ص 124.
(19)-الفصل، ابن حزم ظاهری، ج 2، ص 114.
(20)-کنزالفوائد، ج 1، ص 126.
(21)-بحارالانوار، ج 3، ص 252.
(22)-همان مأخذ.