آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

عشق، برترین تمایل و عرفان، برترین بینش است. تفسیر و تعبیر عشق از دیدگاه عرفان اسلامی به راستی که اعجاب‏انگیز بوده و به عبارتی دیگر اسرارآمیز.تشریح عشق از دیدگاه عرفانی توسط حضرت خواجه احمد غزالی در رساله«سوانح» (بعبارتی سوانح العشاق و یا السوانح فی العشق)به نیکوترین وجهی صورت پذیرفته است.
سوانح، تفسیر عشق است و محبت.مضمون اصلی رساله سوانح، تأویل دو کلمه است، یحبهم و یحبونه. قرآن مجید می‏فرماید«و الذین آمنوا اشد حبا لله» (بقره/165)کسانی که گرویدند به شدت خدا را دوست دارند.
و در جای دیگر:«فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه»(مائده/53)زود باشد که خدا بیاورد گروهی را که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست می‏دارند.
در تفسیر آیه فوق باید گفت، قسمتی از مفهوم این آیه دلیل بر آن دارد که ابتداء تمایل و خواستن و دوست داشتن و کشش از جانب حضرت حق می‏بایستی وجود داشته باشد(یحبهم)تا بنده ای نیز بتواند او را دوست داشته و در طلبش کوشش نماید (یحبونه)، فروغی بسطامی نیز در همین مورد-بطور کلی-چنین عقیده‏ای ابراز نموده است:
مردان خدا پرده پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
حافظ که لسان الغیب غزل پارسی لقب یافته چنین تفسیر می‏نماید که:
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره بجایی نرسد
و در عین حال خواجه شیراز، از لطف و رحمت حضرت حق نومید نشده و امیدوارانه ندا می‏دهد:
گر چه وصالش نه بکوشش دهند
آنقدر ای دل که توانی بکوش
حضرت خواجه احمد غزالی، حکایتی بس نغز و پندآموز را در رساله عینیه(موعظه)بیان می‏کند در رابطه با«شوخی حضرت حق تعالی با آن یهودی‏ خسیس»و صفت رحمت و کریمی حضرت احدیت؛
«آن مرد در بنی‏اسرائیل سالها عبادت کرد، لم یزل خواست که خلوت او را جلوه‏ای دهد، ملکی بفرستاد و گفت:رنج مبر که تو دوزخی خواهی بود.مرد پاسخ گفت:مرا با بندگی کار است، خداوندی او داند.آن فرشته باز گفت:جلال احدیت جواب داد که:او چون بالئیمی برنمی‏گردد، من با کریمی چون برگردم؟» (رساله موعظه، ص 73، تصحیح نوربخش کرمانی).
مولانا گوید:
رشته‏ای بر گردنم افکنده دوست
می‏کشد هر جا که خاطرخواه اوست
رحمت خداوندی و عشق حضرتش(کشش)و طلب عاشقانش(کوشش)در دایره قاب قوسین بیانگر قابلیت طیران مرغ جان آدمی است، در سیر تکاملی وصال سعدی می‏گوید:
ما خود نمی‏رویم روان از قفای کس
آن می‏برد که ما به کمند وی اندریم
تکامل مفاهیمی آیات فوق را می‏باید به انسانهای کامل اطلاق نمود که خداوند درباره آنان می‏فرماید: «ارجعی الی ربک راضیة مرضیة»(فجر/28)
این مقاله، دربرگیرنده مفاهیم کلی تعاریف از «عشق»و«رساله سوانح»می‏باشد.تا جویندگان حقیقت با کتاب«سوانح»شیخ احمد غزالی آشنایی یافته و در پی دسترسی بدان(کتاب و حقیقت) برآیند.
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
«سعدی»
1-عشق
به جز از زمزمه«عشق و محبت»نشنید
آنکه از عالم عشاق، دلش باخبر است.
عشق، تنها زبان مشترک حسی میان انسانهاست.
عشق، پاک‏ترین احساسات از سوی بشریت در مقابل آفرینش است.
عشق، تنها زبان بین‏المللی در بیان تمایلات عاطفی انسانهاست.
عشق، پاسخ متقابل شاکرانه آدمیان به پیشگاه زیبایی‏هاست.
عشق، دفاع باطنی انسانها از حقیقت است.
عشق، اظهار ارادت بشریت در برابر هستی است.
عشق، تنها بیان جهانی در ابراز احساسات حسی میان آدمیان است.
عشق، شور پایداری و جاودانگی آدمی در کهکشان بیکران خلقت است.
عشق، سیمرغی است کورا دام نیست
در دو عالم زو نشان و نام نیست
«فخر الدین عراقی»
عشق، گوهری گرانبها از خزانه خداوندی می‏باشد که به انسان ارزانی گشته است.
عشق، لطیفه‏ای است نهانی و سانحه‏ای است فوق تصور که در یک لحظه بر جان آدمی شعله می‏زند و باعث بی‏خویشتنی وی می‏گردد. عشق، صدایی است نازل شده از عرش بر جان و دل عاشق بیقرار در فرش.
صدای عشق، صدای زیبایی‏هاست، صدای گلهاست، صدای خوبیهاست.
صدای عشق، صدای شکسته شدن پیله دگردیسی آدمیان و بلوغ انسانهاست.صدای زمزمه جویبار دلهاست، صدای شکفته شدن شکوفه‏هاست.
صدای عشق، صدای خوش معنویت انسان است، صدای بال و پر جبرئیل در هنگامه سوختن هستی او، صدای صور اسرافیل در هنگام نیایش پروردگار، صدای استغاثه سیمرغ جان است بر آستان سیمرغ جانان.
حافظ فرماید:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
آری به راستی که، صدای عشق، تنها صداست، تنها صدایی که می‏ماند.
زیرا که، صدای پای عشق، در نیایش پرندگان، در سماع گیاهان، در نیایش عاشق بر درگاه بی‏نیازی معبود، در نیاز دردمندانه طالب و سالک به پیشگاه نازمندانه معشوق، و در گفتگوی شقایق‏ها در مبارزه زیبایی محبوب است که شنیده می‏شود.
عشق، تنها احساس پاک و تنها عامل مشترک درونی در نفوس انسانی است.
عشق، همچون امداد غیبی تنها برای بعضی از خواص رخ می‏نماید و تا لایق دریافت نباشی به فیض سعادت آن مفتخر نگردی.
حافظ فرماید:
حریم عشق را درگه، بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
عشق، برآمده از احساسات صادقانه و خالصانه بشر می‏باشد و بر اوج برنده روح و دل و جان آدمی، و بر باد دهنده تمامی حسابهای عقل مرگ اندیش.
جانبازی و عشق بازی لازم و ملزوم یکدیگرند، تا محاسبه‏گری در کار است حریم مقدس عشق را نباید آلوده نمود، در غیر این صورت، هلاک آدمی در پی خواهد رسید، زیرا به قول مولانا:
عشق‏هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد هر که بیرونی بود
در همین سطح است که حافظ چنین سروده:
ناز پرورد تنعم، نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
با این همه حافظ تأکید دارد:
هر دل که ز عشق توست خالی
از حلقه وصل تو برون باد
دلیل حافظ نیز چنین است:
طبیب عشق، مسیحا دم است و مشفق لیک
چون درد در تو نبیند، که را دوا بکند؟
با این همه، و در طول تاریخ بشری، همچنان مشخص گردیده که؛«جز آستان عشق، در جهان پناهی نیست»زیرا با زبان بی‏زبانی باید گفت؛«ای عشق، همه فسانه از توست».
بایزید بسطامی در شطح عشق چنین می‏سراید که (بارش عشق):
به صحرا شدم
برف باریده بود
چون گام میزدم
پاهایم در عشق فرو می‏رفت
سخنان سلطان بایزید بسطامی از یک بینش و آرمان فوق‏العاده لطیف و حساس آکنده است.نگرش فلسفه اسلامی نسبت به موجودات، یک بینش انسانی و الهی می‏باشد که در این مصرع بخوبی متجلی است؛«بر هر چه نظر کردم-تو در نظرم بودی»سعدی نیز چنین نظر دارد:
به جهان خرم از آنم، که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست
جهان‏بینی وسیع و گسترده در بینش توحیدی، به‏ انسان اجازه و رخصت به پرواز درآوردن شهباز اندیشه را می‏دهد تا ارواح لطیف انسانی آرامش و سکون یابند و سیراب گردند و ارضای درون پذیرند.
چند ریزی بحر را در کوزه‏ای!؟
چند گنجد حاصل یک روزه‏ای!؟
حضرت مولانا معنویت آدمی را سراسر تفکر می‏داند و عشق ورزیدن؛
ای برادر!تو همه اندیشه‏ای
مابقی خود استخوان و ریشه‏ای
هر چند که مولانا خود به صراحت اعتراف کرده است که؛«آه!که سودی نداشت، دانش بسیار من». اما شوربرانگیزانه می‏سراید«چون به عشق آیم، خجل مانم از او».
چون قلم بر عشق آمد
هم قلم از خود شکافت
با توصیف فوق، فخر الدین عراقی رندانه ناله بر می‏آورد که:
عاشقی دانی چه باشد؟
بی‏دل و جان زیستن
جان و دل بر باختن،
بر روی جانان زیستن
شیخ بزرگوار سعدی گوید:
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره بجای دگر نمیدانیم
و حافظ با اطمینان خاطر پاسخ می‏گوید که، «در راه عشق، مرحله قرب و بعد نیست»، زیرا دلیل حافظ چنین است که؛
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد، آن کنند
حافظ، عاشق را آزاد از قید و بند و تکلیف می‏داند و میگوید:
فاش می‏گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
عشق، خوشبختی جاودان است.
عشق، بهار در بهار است.
عشق، بوستان سراسر گل محمدی است.
عشق، گلستان سرشار از بوی عطر است
عشق، نیروی محرکه پرواز آدمی است.
عشق، شور و شادی و درد است.
عشق، حرکت در اوج است.
عشق، بیان آرزومندی عاشق است.
عشق، استشمام بوی گل سرخ از کوی دلبر است.
عشق، شروع به اعلام نیستی عاشق، در برابر هست مطلق معشوق است.
عشق، گام نهادن در جاده جاودانگی است.
عشق، جنبه تقدس زندگی بشری است.
عشق، انگیزه تحرک انسانها و عامل سلامت روح آدمیان است.
عشق، زمینه‏ساز تمامی معنویت انسانهاست.
عشق، بیان زیبایی مطلق است.
عشق، مرکب شوق برای رفتن به جناب ذوق (خداوند)است.
عشق، تنها سرمایه دل‏شکستگان صافی ضمیر است.
عشق، زبان پاک عشاق است در وقت بیخودی و مستی.
عشق، معنای نیستی عاشق بر محضر حضرت معشوق است.
عشق، هدیه‏ای است دو جنبه در غلبه محبت عاشق و معشوق بر یکدگر
عشق، سر الاسرار مکاشفه عاشق است.
عشق، در مرتبه‏ای ورای هستی، بیان زیبایی جمال مطلق است.
عشق، از حضرت ربوبی صادر، و در صنع جلوه و نمود دارد.
عشق، جلوه ربوبی است و عالم پر است از حضور و جلوه حضرتش.
پس عشق، حضور حضرت حق است در تمامی هستی.
2-سوانح
سخن از عشق است و منظور از عشق در حیطه عرفان و تصوف اسلامی، بیشک همان عشق حقیقی (عشق مطلق یا عشق الهی)می‏باشد و بس.و مهمترین قلم پردازنده عشق در عرفان اسلامی، حضرت خواجه احمد غزالی(457-520)می‏باشد.
معروفیت«ادبی-عرفانی»خواجه احمد، بواسطه رساله«سوانح»اوست.
سوانح قدیمی‏ترین کتابی است که بطور مستقل در موضوع«عشق»و معانی ابکار آن، به زبان پارسی نوشته شده است.
حضرت خواجه احمد غزالی، رساله سوانح را در بیان زیبایی آفرینش یعنی«عشق»به صورتی زیبا شناسانه مدون ساخته و تصنیف نموده است.در واقع می‏توان گفت که سوانح اولین رساله‏ای است که درباره عشق به زبان پارسی نگارش و تدوین یافته است.
خواجه احمد در رساله سوانح، موضوع عشق را الحق به زیباترین وجهی به رشته تحریر و نگارش درآورده و با چنان استادی و پختگی قلم زده که هیچ کتابی در موضوع عشق به پایه آن نرسیده است.
سوانح، یکی از مهمترین کتابهایی است که از نظر زیباشناختی و روانشناسی عشق حائز اهمیت فراوان می‏باشد.
سوانح بیان معانی عشق است و مراتب بکر آن.
سوانح، شناسنامه احوالات روحی خواجه احمد غزالی است.
سوانح، کارنامه و حاصل پختگی تمامی عمر غزالی است.
سوانح، تصویرگر تمامی وجود روحانی امام عاشقان حضرت خواجه احمد است.
سوانح، بوالعجب کتابی است در فن عشق‏بازی و اعلام اعتراف مطلقیت محبوب ازل و ابد.
سوانح، باز گوینده رازهای میان عاشق و معشوق است.
سوانح، نشاندهنده عوالم درونی عارف شیدای حق است.
سوانح، اظهار بالقوه است در مسیر پر خطر بالفعل برای دیدار حضرت جبار.
سوانح، تفسیر سور قرآنی در آئین محمدی(ص)و در مشرب عرفان اسلامی می‏باشد.
سوانح، تأویل و تفسیر و تعبیر و تشریح دو نکته از قرآن است؛بحبهم و یحبونه.
در نظر عرفای باریک‏بین، همیشه سه محور «عشق-خواجه احمد غزالی-رساله سوانح»به هم آمیخته‏اند و پیوسته.
صدای پای عشق را می‏توان در«سوانح»شنید که به طلاب عشق می‏آموزد:«خوشتر از ایام عشق، ایام نیست».
زیرا که به قول حافظ؛
عشق و شباب و رندی، مجموعه مراد است
چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد
شعله عشق، هستی سوز است و با هستی قرین نه.
سعدی می‏گوید:
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم!؟
پرتو اخگر عشق به همه جا می‏تابد و عقل‏سوز است و لا زمان؛
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
خواجه احمد غزالی، هستی را بدون عشق بی‏معنی دانسته و در یک جمله فتوا داده است که«با عشق روان شد از عدم، مرکب ما».
مولاناوار می‏بایستی، معترف گشت که:؛«عشق را آغاز هست، انجام نیست».
و با کلام حکیم نظامی گنجوی، این نوشته را بپایان می‏بایستی رساند، زیرا سرشت و سرنوشت انسانهای والا و کامل چنین بوده و چنان بادا؛
پرورده عشق شد سرشتم
بی‏عشق مباد سرنوشتم.

تبلیغات