آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

احوال مؤلف وجوه قرآن
ابو الفضل حبیش بن ابراهیم بن محمد تفلیسی از دانشمندان قرن ششم هجری است که در علم صرف و نحو و لغت و نجوم و طب و حکمت و هیئت، تبحر و مهارت داشت و آثار نگرانیهایی در این علوم از او بجای مانده است، نظیر کتابهای تقویم الادویه، تلخیص علل القرآن، بیان النجوم، قانون الادب فی ضبط الکلمات العرب به فارسی و آن در مجلدی خطی متعلق به آقای حاج محمد آقای نخجوانی که حاوی لغت نامه اسدی و همین قانون الادب بود، موجود است و بعلاوه کتابی دیگر از حبیش در آنجا هست که قوافی را به ترتیب حروف تهجی جمع کرده بود.
کامل التعبیر(بفارسی)از کتب معروف و مشهور حبیش است که با قانون الادب برای قلج ارسلان رومی نوشته است و این کتاب را خضر نامی برای سلطان سلیمان عثمانی به ترکی ترجمه کرده است. کتاب جوامع البیان در ترجمان القرآن و در غریب القرآن به زبان فارسی و در مقدمه آن از ترجمان القرآن ابو جعفر بن محمد بن خلیل زوزانی نقل کرده است. (1)
از کتب و آثار دیگر او نظم السلوک، لباب الاسباب، تحصیل الصحة بالاسباب الستة و کامل التدابیر، اصول الملاحم، بیان التصریف، بیان الطب، بیان الصناعات، بیان النجوم، صحة الابدان، المدخل الی علم النجوم، ملحمة دانیال، تقدمة العلاج، بدرقة (*)خانم اعظم پرچم متولد اصفهان، تحصیلات خود را تا کارشناسی ادبیات عرب در دانشگاه اصفهان و همزمان دروس دوره سطح را در حوزه علمیه اصفهان به پایان رساند، سپس وارد دانشگاه تهران شد و دوره کارشناسی ارشد در رشته الهیات با گرایش علوم قرآن و حدیث را طی نمود و اکنون عضو هیأت علمی دانشکده زبانهای خارجی در گروه عربی می‏باشد و به تدریس متون اسلامی مانند:حدیث و تفسیر و ادبیات عرب اشتغال دارد، از ایشان تحقیقاتی درباره ادبیات عرب و روش تفسیری فیض کاشانی، و نیز زمخشری، بررسی چند موضوع قرآنی و...به انجام رسیده است. المنهاج، رسالة فی ما یتعلق بالاغذیة المطلقة و الادویه، الرسالة المتعارفة بأسماء المترادفة، رموز المنهاج و کنوز العلاج، قانون اللباب شرح بعض المسائل لاسباب و العلامات منتخبة من القانون، کفایة الطب، اختصار فصول بقراط. (2)
از پایان کتاب«وجوه قرآن»برمی‏آید که مؤلف هنگام تألیف کتاب یعنی سال 558 در شهر قونیه زندگی می‏کرده است. (3)
صحیح‏ترین مأخذ برای نقل نام او، مقدمه نسخ آثار اوست، از جمله در پایان نسخه«وجوه قرآن»که نسخه‏ای منقول از خط مؤلف، از خود چنین نام می‏برد:«ابو لافضل بن ابراهیم محمد النفیسی». (4)
در اینکه نام او حبیش بوده تردیدی نیست، هر چند در بعضی از تألیفات عصر اخیر، نام او را به غلط «حسین»(در نخستین چاپ کامل التعبیر، طهران، چاپ سنگی، 1365 قمری)و یا«حبش»(در لغت نامه دهخدا ذیل حبش آمده سپس به حبیش ارجاع شده)می‏بینیم.با اینکه کاتبان و ناسخان قدیم در نسخه‏ها چنین نقل کرده‏اند، به استناد نسخ قدیم و صحیح آثار او و مراجعی چون کشف الظنون جای بحثی نمی‏ماند. (5)
کنیه وی، ابو الفضل بوده چنانکه خود نیز در دیباچه بعضی از تألیفاتش ذکر می‏کند و اختلافی در این باره نیست.اما لقبش کمال الدین بوده و در بعضی از مآخذ جدید، شرف الدین و جمال الدین نیز نوشته‏اند. (6)
نسبت او تفلیسی است، یعنی به زادگاه خود منسوب می‏باشد، اما نساخ در سه نسخه از«کفایة الطب»(نسخ، کتابخانه‏های ملی پاریس بود لیان و دانشکده پزشکی طهران)غزنوی ضبط کردند. (7)
در کتاب«وجوه قرآن»از او بعنوان«شیخ ادیب»یاد شده زیرا کتاب، جنبه ادبی دارد.و نیز در کتب طبی او، بعنوان«حکیم»و«متطبب»یاد شده است. (8)
حاجی خلیفه در«کشف الظنون»و اسماعیل پاشا در«هدیة العارفین»، سال وفات او را«629» نوشته‏اند. (9) و این بعید می‏نماید که او پس از تألیفات مهم خود، هفتاد یا هشتاد سال زندگی کرده باشد و در لغت‏نامه دهخدا سال وفات او«625»نوشته شده است. (10)
درباه کتاب وجوه قرآن
دکتر مهدی محقق پیرامون کتاب«وجوه قرآن» در مقدمه آن می‏نویسد:«حبیش وجوه قرآن مقاتل بن سلیمان را برگزیده، تنها به ترجمه اکتفا نکرده است، بلکه آن را با توجه به کتب تفاسیر و لغات قرآن که دیگران تألیف کرده‏اند، کامل ساخته و به همان نام «وجوه قرآن»نامیده است.این نسخه اکنون در کتابخانه«عاطف افندی»ترکیه بشماره 32446 موجود است و فیلمی از آن توسط استاد مجتبی مینوی برای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران تهیه شده است و به شماره 60 در کتابخانه مزبور موجود است.» (11)
در مقدمه‏ای که از آن حبیش است، چنین آمده: «چون از تصنیف کتاب«بیان التعریف»بپرداختم، نگاه کردم به کتاب«وجوه القرآن»که مقاتل بن سلیمان رحمه الله به تازی ساخته بود، بسیار کلمت را از اسماء و افعال و حروف که او شرح آن دو وجه یا سه وجه بیان کرده بود در کتاب تفسیر ابو الحسین ثعلبی رحمه الله هر کلمتی را چهار و پنج وجه موجود یافتم و بسیار کلمت را وجوه فرو گذاشته بود یعنی بیان وجوه آن نکرده بود از آن سبب که طریق اختصار نگاه داشته بود و نیز ترتیب کتاب نه بر طریقی نهاده بود که استخراج آنچه طلب کنند بوقت حاجت شرح وجوه آن کلمت را بزودی بیابند، پس چون احوال کتاب وی بدین صفت دیدم، خواستم که در وجوه قرآن کتابی سازم کامل و مفید.» (12)
روش تدوین و تحقیق این مقال
نگارنده در تحقیقی گسترده به بررسی و نقد واژه‏های کتاب وجوه قرآن پرداخته، با این روش که ابتدا واژه‏هایی مستعمل در زبان روز از کتاب«وجوه قرآن»انتخاب و سپس هر یک از معانی داده شده برای واژه مذکور در آیه‏ای را با ترجمه مرحوم الهی قمشه‏ای تطبیق داده، اگر معنی در هر دو مطابقت داشت و منابع مذکور نیز صحت آن را تأیید نمود، گفتار صاحب«وجوه قرآن»و ترجمه الهی قمشه‏ای نقل و به ذکر مطابقت اکتفا شده است.
اما در صورت تفاوت معنی واژه مورد نظر در«وجوه قرآن»و ترجمه الهی قمشه‏ای، ابتدا گفتار این دو نقل و سپس گفتار صاحب«قاموس قرآن»یعنی فقیه دامغانی ذکر شده است.
پیرامون معنی واژه مزبور، بحثی لغوی از کتب لغت نظیر لسان العرب، صحاح اللغه، اساس البلاغه، معجم مقاییس اللغه، جمهرة اللغه، مفردات و مجمع البحرین آمده، بدین منظور که مفهوم لغت و معنای دقیق آن واضح و مبین شود.بعنوان مثال واژه«ذکر» در کتب لغت به معانی مختلفه‏ای آمده و آیاتی دال بر آن، مثال آورده شده و صاحب«وجوه قرآن»همان معانی با آیات را در وجوه مختلفه«ذکر»آورده است.
سپس اقوال مفسرین در رابطه با تفسیر همان واژه در جایگاه آیه مربوطه و آیات قبل و بعد آن نقل و به روایات مذکور در تفاسیر که از معصومین علیهم السلام می‏باشد، در نقد و بررسی توجهی خاص و در بعضی موارد استناد شده است.
در دفاع از قول حبیش و یا از ترجمه الهی قمشه‏ای، به کتب دیگر که در رابطه با وجوه و لغات قرآن هستند، نظیر لسان التنزیل و ترجمان القرآن و المستخلص یا جواهر القرآن و الاتقان فی علوم القرآن نوع سی و نهم در شناخت وجوه و نظایر و التحقیق فی کلمات القرآن و دائرة الفرائد و تبیین اللغات لتبیین الآیات و نثر طوبی نیز مراجعه و بیاناتی از آنها نقل گردیده است.
سپس شأن نزول آیات از کتب اسباب النزول و لباب النقول و نمونه بینات در شأن نزول آیات استفاده شده و با این شأن نزول در ضمن بیانات مفسرین در تفاسیری همچون تفسیر مجمع البیان و المیزان و کشاف و کشف الاسرار و التبیان آمده است.
در قسمت نتیجه با استناد به اقوال لغویین و مفسرین و منابع وجود و لغات قرآن و با استناد به شأن نزول آیات، معنی صحیح واژه مذکور در آیه خاص و مصیب بودن یا مصیب نبودن صاحب«وجوه قرآن»و الهی قمشه‏ای در اتیان آن برای واژه مشخص شده است.
در اینجا برای پرهیز از اطاله کلام و رعایت حجم محدوده صفحات مجله به ذکر یک مورد از آن، ذیل واژه«تأویل»بسنده می‏شود.
بررسی واژه تأویل وجه اول به معنی به کناره رسیدن:
وجو قرآن:«وجه نخستین به معنی به کناره رسیدن بود چنانکه خدای در سوره آل عمران آیه 7 گفت:فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الا الله» * یعنی و ما یعلم احد (*)آیه از ابتدا:«هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام انتهاء ملک محمد و امته یملکون الی یوم القیامة و لا یرجع الملک الی الیهود ابدا». (13)
الهی قمشه‏ای:«گروهی که در دلهایشان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در این راه، شبهه و فتنه‏گری پدید آرند در صورتی که تأویل آن کسی جز خدا نداند و اهل دانش گویند ما به همه آن کتاب گرویدیم».
فقیه دامغانی:«تأویل به معنی ملک، سخن خداوند در سوره آل عمران:«ابتغاء الفتنة ابتغاء تأویله» یعنی علم پایان و انتها ملک حضرت محمد صلی الله علیه و آله را طلب می‏کردند.چنین بود که یهودیان خواستند که آن را از طریق حساب جمل بدانند چه زمانی پادشاهیش تمام خواهد شد و این پادشاهی به آنان برخواهد گشت.خداوند سبحان می‏فرماید:«و ما یعلم تأویله الا الله»یعنی و نمی‏داند پادشاهی و ملک محمد صلی الله علیه و آله و امتش را مگر خداوند تعالی». (14)
لسان العرب:«الأول یعنی الرجوع:(آل الشی یؤول أولا و مآلا)یعنی برگشت(أول الیه الشیئ(یعنی آن را برگرداند.(الت عنی الشئ(یعنی از آن برگشتیم.
ابو اسحق در مورد آیه:«هل ینظرون الا تأویله یوم یأتی تأویله»می‏گوید آیا در انتظار چه هستند؟جز سرانجام امرشان که همان برانگیخته شدن است و این تأویل، همان سخن خداوند است در آیه:«و ما یعلم تأویله الاالله»یعنی نمی‏داند زمان برانگیخته شدن کی خواهد بود و سرانجام امر به هنگام قیامت چه خواهد شد بجز خداوند، و راسخون در علم می‏گویند ما به بعث و برانگیخته شدن ایمان آوردیم.
ابو منصور گوید:این‏[سخن‏]نیکو است، دیگری گفته است:خداوند در کتابش، آیاتی محکم نازل کرده که آنها ام الکتاب هستند و هیچ تشابهی در آنها وجود ندارد و آیات دیگر که متشابه‏اند، را نازل کرد که دانشمندان مجتهد درباره آنها سخن راندند در حالی که ایشان می‏دانند وجه صواب را جز خداوند، شخصی دیگر نمی‏داند.
ابو عبید درباره این آیه می‏گوید:تأویل یعنی مرجع و بازگشت و از«آل یؤول الی کذا»گرفته شده یعنی به سوی آن بازگشت کرد.«أولته»آن چیز را به سوی آن باز گردانید.
ابن اثیر گوید:مراد از تأویل، نقل ظاهر لفظ از معنای اصلیش به چیز دیگری است که احتیاج به دلیل دارد که اگر آن دلیل نبود، ظاهر لفظ ترک نمی‏شد.
صاحب التهذیب گوید:تأویل از تفعیل است و ثلاثی آن«آل، یؤول»است.یعنی برگشت.
از ابو العباس احمد بن یحیی در مورد تأویل پرسیده شد، او گفت:تأویل و معنی و تفسیر، یکی می‏باشد.
بعضی از اعراب می‏گویند:«اول الله علیک امرک» یعنی جمعه و به هنگام نفرین گویند:لا اول الله علیک شملک»و در دعا برای شخصی که چیزی را گم کرده می‏گویند:«اول الله علیک»یعنی خدا گم شده‏ات را به تو باز گرداند.
«ألت الشراب أووله أولا»ابو منصور گوید:(آل الشراب)گویند، هنگامی که شراب سفت و بسته شود و به نهایت درجه مست‏کنندگی برسد.» (15)
صحاح اللغه:«تأویل تفسیر چیزی است که شئ بدان بازگشت می‏کند.شعر أعشی:
علی انها کانت تأول حبها
تأول ربعی السقاب فأصحیا
ابو عبیده گوید:«تأول حبها»یعنی تفسیر و مرجع الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا الوالالباب».
ترجمه:«اوست خدائیکه قرآن را به تو فرستادکه برخی از آن کتاب، آیات محکم است که احتمال و اشتباهی در او راه نیابد که آنها اصل و مرجع سایر آیات کتاب خدا خواهد بود و برخی دیگر آیاتی متشابه است که به سهولت درک معنی و فهم مقصود از او نشود تا آنکه گروهی که در دلهایشان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در این راه شبهه و فتنه‏گری پدید آرند در صورتی که تأویل آن کسی جز خداوند نداند و اهل دانش گویند ما به همه آن کتاب گرویدیم که همه محکم و متشابه قرآن از جانب پروردگار ما آمده و به این دانش پی نبرند بجز خردمندان». آن، یعنی حب در قلب او کوچک بود و پیوسته می‏رویید و رشد می‏کرد تا اینکه بزرگ شد مثل این بچه شتر کوچک که پیوسته بزرگ می‏شود تا اینکه مثل مادرش می‏شود و فرزندی برای او می‏گردد که مصاحبش می‏شود». (16)
اساس البلاغه:«آل الرعیة یؤولها ایالة حسنة، و هو حسن الایالة و اتالها و هو مؤتال لقومه مقتال علیهم-یعنی امور قوم خویش را به نیکی اداره می‏کند و سیاستمدار خوبی برای قوم خویش است.
زیاد در خطبه‏اش گفت:«قد النا و ایل علینا ای سسنا و سسنا»و این در تجارب مثلی است.«اول الحکم الی اهله»یعنی حکم را به سوی آنها برگرداند.
در دعا برای شخصی که چیزی را گم کرده است می‏گوید:«اول الله علیک»خداوند گم شده‏ات را به تو باز گرداند.» * (17)
معجم مقاییس اللغه:«آل، یؤول یعنی برگشت، (أول الحکم الی اهله)یعقوب گوید:آن را به سوی اهلش برگرداند.از همین باب است تأویل کلام و آن سرانجام و مرجعی است، که کلام به سوی آن بازگشت می‏کند.» (18)
مفردات:«تأویل از«اول»است، یعنی رجوع و بازگشت به اصل و از آن«موئل»می‏باشد برای محل و موضعی که بدان برگشت می‏شود.و «تأویل»باز گردانیدن چیزی به غایت مراد چه از نظر علمی یا از نظر عملی.از نظر علمی مثل:«ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم»و در عمل مثل قول شاعر:«و للنوی قبل یوم البین تأویل.» (19)
مجمع البحرین:«تأویل، ارجاع کلام است و آن باز گرداندن از معنای ظاهری به سوی معنی پنهان‏تر و مخفی‏تر است.و از«آل، یؤل»گرفته شده به معنی برگشت به سوی آن، «تأول فلان الآیه»یعنی به آنچه که معنایش برمی‏گردد نگاه کرد.» (20)
مجمع البیان:«و ابتغاء تأویله که برخلاف حق آن را تفسیر نمایند و بعضی گفته‏اند:آنان چنین می‏کنند، برای بدست آوردن سرانجام کار محمد به حساب جمل روی می‏آورند.و اینکه تأویل گاهی به معنی عاقبت و سرانجام است، شاهد آن آیه کریمه: «ذلک خیر و احسن تأویلا»(اسری/35)می‏باشد و در عرب معروف است تأویل را به معنی آخر و عاقبت استعمال می‏کنند.
زجاج گوید:معنی طلب نمودن تأویل آنها، این (*)در رابطه با سخن زمخشری در اساس البلاغه، آقای عمید زنجانی در کتاب مبانی و روشهای تفسیر قرآن(ص 69)گفتاری دارند که چنین است:«گر چه از ظاهر گفتار زمخشری، چنین برمی‏آید که تدبیر و سیاست یکی از معنای لغوی«أول»و«تأویل»است، اما با توجه به معانی اصلیی که اهل لغت ذکر کرده‏اند و خصوصیاتی که در این لغت مشاهده می‏شود، جای هیچ گونه تردید باقی نیست که معنی«تدبیر و سیاست»نمی‏تواند معنایی مستقل برای کلمه تأویل بشمار رود، بلکه خود از متفرعات همان معنی اصلی«بازگشت و رجوع و سرانجام»محسوب می‏شود که به تناسب مورد استعمالش، با معنای خاص سیاست متلازم و همراه می‏گردد.توضیح آنکه همواره مرجع اصلی اداره شئون جامعه، شخص رئیس و بزرگ هر قوم بوده و بازگشت امور مردم به اوست به همین جهت است که می‏توان او را«مؤتال»و«مؤول»نامید.همچنین نظر به اینکه ارجاع امور، به مصادر و مراجع اصلی و بازگردانیدن شئون بر طبق مصالح در هر جامعه‏ای نیازمند تدبیر و سیاست است، از اینرو استعمال مشتقات ماده«اول»در این مورد، ملازم با معنای تدبیر و سیاست خواهد بود.بنابراین می‏توان گفت که تأویل در تمام موارد، به همان معنی بازگردانیدن بکار می‏رود و خصوصیات دیگر به تناسب موارد استعمال، بر آن اضافه می‏گردد.»
در جواب استاد محترم می‏گوییم:در کتب لغت«آل»به معنی سیاست نیز آمده است:لسان العرب در ریشه«آل»گفته:«آل ماله یؤوله ایاله اذا اصلحه و ساسه»و الائیتال الاصلاح و السیاسة.قال ابو منصور:و قوله النا و ایل علینا ای سسنا و ساسونا»معجم مقاییس اللغه، گفته اصمعی گوید:آل الرجل رعیته یؤولها هنگامی که سیاستمداریش خوب باشد.ایالت به معنی سیاست از این باب است. زیرا مرجع رعیت به سوی امیر و رهبریش می‏باشد.
عرب در امثالش می‏گوید:النا و ایل علینا، یعنی دیگری بر ما سیاست و رهبری کرد.راغب در ریشه اول گفته:«الاول:السیاسة التی تراعی مالها».صحاح اللغه در ریشه اول می‏گوید:«الایاله: سیاست آل الامیر رعیته یوولها أولا و أیالا، یعنی رهبری آنها را خوب انجام داد.»ائتیال«یعنی اصلاح و سیاست».استاد فرمودند:تدبیر و سیاست معنایی مستقل برای«اول»نیست بلکه از متفرعات همان معنی اصلی بازگشت و رجوع است.در حالی که در کتب لغت دیدیم که ریشه«آل، ایالا»به معنی سیاست و رهبری است.و ریشه«آل، اولا» به معنی بازگشت و رجوع است.یعنی سیاست و رهبری، یک معنی مستقل در کتب لغت در نظر گرفته شده است. است که می‏خواستند برانگیختن و زنده شدن خود را بفهمند.از اینرو خداوند به آنها اعلام می‏دارد که غیر از خدا کسی آن را نمی‏داند و گواه آن، این آیه کریمه است:«هل ینظرون الا تأویله»(اعراف/53)مگر جز تحقق آن(معاد)انتظار دارند؟
در اینکه این گروه که از متشابهات پیروی می‏کنند کیانند، اقوالی است:
1-نصاری نجران وقتی که در مورد فرزند خدا بودن عیسی(علیه السلام)با پیغمبر(صلی الله علیه و آله)سخن می‏گفتند که آیا عیسی کلمة الله و روح الله نیست؟حضرت فرمودند:بلی.سپس گفتند:همین برای اثبات سخن ما کافی است و در این وقت خداوند در رد آنها این آیه را فرستاد که:آنانکه در دلشان کجی و انحراف است از متشابهات پیروی می‏کنند.یعنی آنان می‏گویند که بقای بدن با روح است و بدن در وقت خود با روح باقی است ولی براهین ثابت کرده است که خداوند اعضاء و اجزاء ندارد و فقط بخاطر عظمت روح آن را به خود نسبت داده است، همانطور که خانه کعبه را برای بزرگی آن به خود منسوب می‏کند(بیت الله)سپس خدا آیه‏«ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب»(آل عمران/59) را نازل فرمود.
2-یهود می‏خواستند نهایت و پایان زندگی این امت را به دست آورند و آن را از حساب جمل بیرون آورند.از کلبی.
3-منافقان هستند.از ابن جریج.
4-تمام کسانی که برای مقاصد باطل خویش از متشابهات متابعت می‏کنند بنابراین، آیه عمومیت داشته و خوارج و سبائیه(پیروان عبد الله بن سبا)را شامل می‏شود.از قتاده.
«و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم»و تفسیر متشابهات را جز خداوند عالم و راسخان در علم، کسی نمی‏داند.مراد از راسخان کسانی‏اند که در دانش خویش، ثابت و ریشه‏دار و متقن و محکم‏اند». (*) (21)
کشاف:«(و ابتغاء تأویله)خواستند آن را به گونه‏ای تأویل کنند که دوست می‏دارند.(و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم)یعنی به تأویل حق و درستی که واجب است بر آن حمل کنند، بجز خدا و بندگان راسخ در علم راه نیافتند.یعنی در آن علم، ثبوت و قدرت دارند». (22)
المیزان:«تأویل از ماده اول به معنی رجوع گرفته شده، پس تأویل متشابه، مرجعی است که به آن برگشت می‏نماید چنانکه تأویل قرآن هم عبارت از مأخذی است که معارفش از آنجا سرچشمه گرفته است.
طبق آیه 53 سوره اعراف:«هل ینظرون الا تأویله یوم یأتی تأویله یقول الذین نسوه من قبل قد جائت (*)در ترتیب و نظم معنی راسخون دو قول گفته شده است:الف- راسخون بوسیله واو به الله عطف شده است، یعنی تفسیر متشابهات را جز خدا و راسخان در علم کسی نمی‏داند و راسخان هستند که آنها را دانسته‏اند در حالی که‏«یقولون آمنا به کل من عند ربنا»می‏گویند: ما به آن ایمان آوردیم و همه از طرف خداوند است.این معنا از امام محمد باقر(ع)نقل شده و ابن عباس و ربیع و محمد بن جعفر بن زبیر نیز آن را گفته و ابو مسلم نیز آن را اختیار کرده است، و همین قول از امام باقر(ع)نقل شده است که فرمود پیغمبر اکرم(ص)افضل راسخان در علم بود و تفسیر و تأویل هر چه بر او نازل شد را می‏دانست و چیزی بر آن حضرت نازل نشد که تفسیر آن را نداند و خود او و پس از او، اوصیای گرامیش تفسیر و تأویل همه قرآن را می‏دانستند و مؤید این مطلب این است که صحابه و تابعین تمام آیات قرآن را تفسیر کرده‏اند و نقل نشده است که آنان در جایی توقف کرده بگویند:این مورد از متشابهات است که جز خدا آن را نمی‏داند و از تفسیر آن خودداری کرده باشند و ابن عباس گفت در این آیه:من از راسخان در علم هستم.
ب-«واو»در راسخون بجایی عطف نبوده و اول کلام است، بنابراین منظور این است که تفسیر متشابهات را جز خدا کسی نمی‏داند و کلمه«راسخون»اول کلام و مبتداست و جمله بعدی «یقولون»خبر آن است.از عایشه، عروة بن زبیر، حسن، مالک، کسائی، فراء، جبائی.لذا، اینان می‏گویند راسخون در علم نیز تفسیر متشابهات را نمی‏دانند، چیزی که هست همگی می‏گویند که ما به آنها ایمان داریم.بنابراین تفسیر آنچه جز خدا کسی تأویل آن را نمی‏داند، از این قبیل امور است:مدت زندگی این امت و وقت رستاخیز و قیام ساعت و فانی شدن دنیا و زمانی که خورشید از مغرب طلوع می‏کند و موقع نزول عیسی علیه السلام و خروج دجال و مانند آنها از اموری که علم آنها مخصوص خداوند عالم است. (مجمع البیان، ج 1، ص 410) رسل ربنا بالحق»(روز قیامت کفار چون تأویل این کتاب را ببینند، خواهند گفت که تمام آنچه رسولان خدا به ما خبر دادند، حق بوده و آنان براستی خبر دادند).حق که از زبان کافران نقل شده، خبری است که مطابق و صورت خارجی داشته باشد، لذا بعضی از مفسرین گفته‏اند:مراد از«تأویل»در این آیه امور خارجی است که در روز قیامت مشهود شده و با اخبار انبیاء(علیهم السلام)مطابقت دارند.
این سخن درست نیست، زیرا در این صورت تأویل فقط اختصاص به آیاتی دارد که راجع به صفات الهی و افعال آن و یا قضایا و وقایع موجود در قیامت است، ولی آیاتی که متضمن تشریع احکام است، و بواسطه جنبه انشائی، خارجیتی ندارند و آیاتی که مطالب عقلی و اخلاقی را یادآوری می‏کنند و خارجیتشان همراه خود آنهاست و آیاتی که داستانهای انبیاء و امم گذشته را شرح داده و خارجیتشان گذشته است، باید گفت تمام اینها داری تأویل نیستند، در حالی که طبق آیه 39 سوره یونس که می‏فرماید:«ام یقولون افتریه قل فأتوا بسوره من مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله کذلک کذّب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبة الظالمین» * داشتن تأویل را برای تمام آیات قرآنی ثابت می‏داند.
بعضی از این مفسرین چون اشکال را دیدند، سخن را چنین اصلاح کرده و گفتند:«تأویل آن امر خارجی و عینی است که تکیه‏گاه کلام و معتمد آن باشد، بنابراین در مورد خبرهای وارده، تأویل و تکیه‏گاه آن همان خارجی می‏باشد که مورد حکایت قرار گرفته، یعنی اگر خبرهای مربوط به قصص انبیاء و امم گذشته است، تأویلشان خود خارجی است که سابق و روزگار پیشین واقع شده، و اگر آیاتی است که از صفات و اسماء الهی و یا وعده‏های حضرت ربوبی حکایت می‏کند، تأویل آنها هم خارجی می‏باشد که بعدا در قیامت ظاهر و آشکار می‏گردد.و در مورد آیات غیر خبری، که تنها جنبه انشائی دارند، مانند آیات احکام شرعی و امثال آن، تأویل و تکیه‏گاه آنها مصالحی است که خارجا بر آنها مترتب می‏شود. مثلا در آیه شریف‏«و اوفوا الکیل اذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و احسن تأویلا» @ تأویل ایفاء کیل یعنی تمام پیمودن و وزن کردن که مورد امر و حکم شارع واقع شده، مصالحی است که در نتیجه آن در مجتمع انسانی حاصل شده که امر اجتماع را مستقیم می‏دارد.
ولی این سخن نیز ناتمام است، زیرا اولا چنانکه از ظاهر آیه روشن است:تأویل آن امر خارجی است که بر فعل خارجی و تمام پیمودن و وزن مستقیم کردن، مرتب می‏شود، نه آنکه تأویل امر خارجی مترتب بر امر تشریعی یعنی امر در جمله(و اوفوا الکیل اذا کلتم و زنوا الخ)باشد، بنابراین تأویل آن امر خارجی است که مرجع امر خارجی دیگر و مآل آن باشد.روی این حساب توصیف کردن آیات قرآنی به اینکه دارای تأویل‏اند(به اصطلاح ادبی)از قبیل وصف به حال متعلق شی‏ء است، نه وصف به حال خود شی‏ء، و به عبارت ساده‏تر:آیات قرآنی دارای تأویل‏اند ولی نه آنکه تأویل صفت بلا واسطه خود آیات باشد، بلکه صفت معانی و وجودهای خارجی است که مورد حکایت(در آیات اخباری)و یا تعلق آن(در آیات انشائی)واقع شده‏اند.و ثانیا:تأویل گر چه مرجع و مآلی است که شی‏ء به آن رجوع کرده و بازگشت دارد، ولی این طور نیست که اطلاق داشته و بهر مرجع و مآل چیزی گفته شود، زیرا روشن است که مرئوس به رئیس رجوع می‏کند و با این وصف«رئیس»تأویل او نیست، همچنین سلسله اعداد به«واحد»برگشت دارند و «واحد»تأویل آنها نیست بلکه آن یک نحو رجوع (*)ترجمه:این منکران انکار چیزی را می‏کنند که علمشان به آن احاطه نیافته و حقیقت و باطن آن را درک نکرده‏اند، پیشینیان هم که رسل و آیات خدا را تکذیب می‏کردند، مردمی ستمگر و بی‏علم مانند اینها بودند.ای رسول بنگر عاقبت کار ستمکاران به کجا کشید و چگونه همه هلاک شدند(الهی قمشه‏ای)
(@)سوره اسری، آیه 35 ترجمه:و هر چه را به کیل یا وزن می‏سنجید، تمام بپیمایید و همه چیز را با ترازوی عدالت بسنجید که این کار بهتر و عاقبتش نیکوتر است.(الهی قمشه‏ای) خاصی می‏باشد که از دقت در آیات مربوط به داستان موسی و خضر(علیهما السلام)نحوه‏اش را می‏توان استفاده کرد که مقصود از تأویل در آنجا صور و عناوین حقیقی آن جریانات است و همین طور در خوابهای حضرت یوسف(علیه السلام)حوادث و قضایایی است که مرجع و مآل خوابهاست.
بنابراین نسبت«تأویل»شی‏ء بخود آن، نسبت معنی به صورت و یا حقیقت به مثال می‏باشد.چنانچه «تأویل»مذکور در قضیه موسی و خضر(علیهما السلام)بهمین روش جریان داشت، و از آیه، «اوفوا الکیل اذا کلتم...»هم این معنی ظاهر می‏شود.
از بیانات گذشته روشن شد که:اولا معنای اینکه آیه‏ای دارای تأویل باشد و به آن رجوع کند، غیر آن است که«متشابه»باشد و به آیه محکم دیگری رجوع کند.
ثانیا:تأویل داشتن مخصوص به آیات متشابه نیست بلکه تمام آیات قرآنی اعمل از محکم و متشابه همگی دارای تأویل‏اند.
ثالثا:تأویل از قسم مفاهیمی که مدلول لفظاند نمی‏باشد، بلکه از امور خارجی و عینی است، همچنین روشن شد که اتصاف آیات قرآنی به تأویل، از قبیل وصف به حال متعلق می‏باشد.آری اینکه در اعصار اخیره شهرت پیدا کرده که تأویل را به معنی خلاف ظاهر اطلاق می‏کنند، استعمالی است که پس از نزول قرآن پیدا شده و شهرت گرفته است، و به این جهت گفتن اینکه:منظور از تأویل مذکور در آیه:(و ابتغاء الفتنه و ما یعلم تأویله الا اللّه)همین اصطلاح است، مدرک صحیحی نداشته و بدون دلیل می‏باشد. (23)
صافی:«(و ابتغاء تأویله)خواستند که آن را بر اساس آنچه می‏خواهند، تأویل کنند.(و ما یعلم تأویله) تأویلی که واجب است بر آن حمل شود». (24)
روح البیان:«(و ابتغاء تأویله)می‏خواهند که آن آیات متشابه را بر حسب مشتهیات خودشان از قبیل تأویلات گمراه کننده، تأویل کنند و حال چنین است که آنها از این رتبه بدور هستند و به دلیل قول خداوند (و ما یعلم تأویله)یعنی تأویل متشابه(الا اللّه و الراسخون فی العلم)به تأویل خفی که واجب است بر آن حمل شود راه نمی‏یابند مگر خدا و بندگانی که در علم ثابت و پایدار هستند و در آن قدرت و تسلط دارند.» (25)
کشف الاسرار:«(و ابتغاء تأویله)و تأویلی بر آن متشابه نهند تا حقیقت و مراد اللّه از آن لفظ بدانند و هرگز ندانند که اللّه گفت:(و ما یعلم تأویله الا اللّه) تأویل بر لفظ تفعیل است و مراد از آن متأول است، همچنان که تنزیل در صدر سوره زمر، مراد از آن منزّل است، نه بینی که جای دیگر گفت‏(یوم یأتی تأویله) ای یأتی متأوله و مآله.یعنی آنچه عاقبت معنی در آخر به آن آید». (26)
روح المعانی:«(و ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله) خواستند که مؤمنان را از دین‏شان منصرف کنند بوسیله تشکیک در امر دین و مشتبه ساختن و نقض محکم با متشابه، همانطور که از واقدی نقل شده است.و خواستند که آن را تأویل کنند بر حسب آنچه می‏خواهند و اضافه در«تأویله»برای عهد است یا در مورد تأویل مخصوصی است که آن موافق محکم نیست بلکه موافق با خواست خودشان است و تأویل به معنی تفسیر است همانطوری که افراد زیادی گفتند.» (27)
التحقیق:«تحقیق این است که اصل واحد در این ماده، همان رجوع است یا به اعتبار تقدم و آغاز و یا به اعتبار نهایت و ختم و یا از نظر حق بودن و غرض و غیره‏(ما یعلم تأویله الا الله)یعنی حقیقت مقصود و مرادش» (28)
المستخلص:«التأویل، یعنی:تفسیر کردن». (29)
نتیجه
«وجوه قرآن»و«قاموس قرآن»، تأویل در این آیه را به معنی انتهاء حکومت حضرت محمد(ص)آوردند. یکی از اقوال ذکر شده در تفسیر«مجمع البیان» همین معنا بود که یهود می‏خواستند با حساب جمل پایان حکومت حضرت محمد(ص)را دریابند، در حالی‏ که کتب لغت ریشه اول را به معنی رجوع و بازگشت آوردند.«لسان العرب»تأویل در این آیه را از قول ابو اسحق به معنی قیامت و برانگیخته شدن و از قول ابو عبید به معنی مرجع و بازگشت ذکر نموده است.
«صحاح اللغه»و«اساس البلاغه»و«معجم مقاییس اللغه»نیز تأویل را به معنی برگردانیدن و مرجعی که کلام بدان بازگشت می‏کند، ذکر کرده‏اند.
راغب تأویل در این آیه را به معنی باز گردانیدن چیزی به غایت مراد، از نظر علمی آورده. «مجمع البحرین»در معنی تأویل، ارجاع کلام از معنای ظاهری به سوی معنی پنهان‏تر و مخفی‏تر را یادآور شده است.
منابع تفسیری نظیر«مجمع البیان»و«کشاف» تأویل را حق و حقیقت معنا کرده و گفته‏اند که گمراهان می‏خواهند آیات متشابه را برخلاف حق تأویل کنند.و المیزان تأویل را امر خارجی که مرجع امر خارجی دیگری و مآل آن است، معنا نموده است.
بنابراین در بیانات مفسرین دیدیم که تأویل در آیه مذکور را به معنی انتهای حکومت حضرت محمد(ص) نیاوردند.(بجز در تفسیر مجمع البیان که این معنی بعنوان یکی از اقوال ذکر شده بود.)مخصوصا که در آیه آمده است افرادی که گمراه هستند به دنبال آیات متشابه می‏روند تا بوسیله آنها فتنه ایجاد کنند، و می‏خواهند آنها را به گونه‏ای تأویل کنند که دوست دارند، در حالی که تأویل درست و حق آن آیات را جز خدا و راسخان در علم نمی‏دانند.
بنابراین نظر صاحب«وجود قرآن»در اتیان این معنی برای واژه مذکور در آیه مصیب نیست و سخن او با بیانات مفسرین و کتب لغت تفاوت دارد.
مرحوم الهی قمشه‏ای، در ترجمه آیه به لفظ تأویل اکتفا کرده و معنی آن را ذکر ننمودند.
وجه دوم تأویل به معنی عاقبت:
وجوه قرآن:«و وجه دوم تأویل به معنی عاقبت بود که خدا وعده کرد در قرآن از خیر و شر چنانکه در سوره الاعراف آیه 53 گفت:(هل ینظرون الا تأویله یوم یأتی تأویله) * یعنی ما ینظرون کفار @ الی عاقبة ما وعد الله فی القرآن علی السن الرسل انه کاین الی یوم القیامة من الخیر و الشرّ». (30)
الهی قمشه‏ای:«کافران که به آیات خدا و قیامت ایمان نمی‏آورند، آیا در انتظار چیستند؟مگر آنکه تأویل آیات و مآل اعمال آنها به آنان برسد و آن روز که تأویل آیات و عاقبت کار را مشاهده کند». * فقیه دامغانی:«تأویل به معنی آنچه خداوند در قرآن، از خیر و شر روز قیامت، وعده داده است. خداوند در سوره اعراف می‏فرماید:هل ینظرون الا تأویله؛یعنی عاقبت چیزی که در قرآن بر زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله)جاری گشته که خیر و شر در روز قیامت موجود است.(یوم یأتی تأویله):یعنی روز قیامت). (31)
لسان العرب:«ابو اسحق گوید:معنای آن، این است که در انتظار چه هستند؟جز سرانجام امرشان که همان برانگیخته شدن است؟از مجاهد روایت شده که در مورد این آیه گفت:(یوم یأتی تأویله)جزای (هل ینظرون الا تأویله)است». (32)
معجم مقاییس اللغه:«و از این باب است تأویل کلام، که آن به معنی عاقبت و سرانجام چیزی است و آن سخن خداوند است:(هل ینظرون الا تأویله)آنچه که در وقت برانگیخته شدن آنها به سویش بازگشت (*)بقیه آیه:«یقول الذین نسوه من قبل قد جائت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فیشفعوا لنا او نرد فنعمل غیر الذی کنا نعمل قد خسروا انفسهم و ضل عنهم ما کانوا یفترون».
(@)فاغل«ینظرون»کفار است.و لذا فعل می‏بایست بصورت مفرد ذکر شود و این قسمت در تصحیح آخر کتاب«وجود قرآن»نیامده است.
( *)بقیه ترجمه:«کسانی که این روز را فراموش کرده بودند، خواهند گفت افسوس که رسولان خدا، حق را برای ما بیان کردند، کاش(مخالفت نمی‏کردیم با)امروز کسی به شفاعت ما برمی‏خواست یا بار دیگر به دنیا باز می‏گشتیم که غیر از این اعمال زشت به اعمال صالحی می‏پرداختیم در آن هنگام آن کافران خود را در زبان سخت بینند و آنچه(در دنیا)می‏یافتند(بنگرند که)همه نابود شد». می‏کند.(سرانجام امر در وقت برانگیخته شدن). (33)
مفردات:«هل ینظرون الا تأویله یوم یأتی تأویله؛یعنی بیان آن که همان غایت و نهایتی که مراد و منظور است». (34)
مجمع البیان:«حسن و قتاده و مجاهد و سدی گفتند:آیا جز در انتظار عاقبت جزاء و سرانجام امورشان هستند.انتظار را بطور مجاز به آنها نسبت داده، زیرا آنها عاقبت جزاء و سرانجام را انکار می‏کردند و منتظر آن نبودند و همانا مؤمنین هستند که بخاطر ایمانشان در انتظار آن بودند و بدان اعتراف می‏کردند.جبایی گفته است:تأویل آن، بعث و برانگیختن و حساب و عقابی است که وعده آن داده شده است.(یوم یأتی تأویله)یعنی روزی که عاقبت و سرانجام آنچه وعده داده شده، بیاید». (35)
کشاف:«عاقبت امرش و سرانجام آن از روشنی و بیان صدقش و ظهور صحت وعده و عیدهای گفته شده». (36)
المیزان:«ضمیری که در تأویل است به کتاب بر می‏گردد.در تفسیر آیه‏هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب...(آل عمران/7) گفتیم که در عرف قرآن تأویل به معنی حقیقتی است که حکم و یا خبر و یا امر ظاهر دیگری بر آن اعتماد داشته باشد، همان اعتمادی که ظاهر بر باطن و مثال بر ممثل دارد.بنابراین، اینکه فرمود:هل ینظرون الا تأویله، معنایش این است که آیا اینان که به خداوند افتراء می‏بندند و در عین اینکه قرآن حجت را بر آنان تمام کرده آیات او را تکذیب می‏کنند، انتظار این را می‏برند که خداوند همان حقیقتی را که موجب نزول بیانات قرآن و احکام آن و انذار و تبشیر آن شده و در روز قیامت ظاهر خواهد شد، برایشان نمایان کند؟ لابد چنین انتظاری را دارند وگرنه هرگز از پیروی و عمل به دستورهای او سرپیچی نمی‏کردند.«یوم یاتی تأویله»یعنی وقتی که در روز قیامت، حقیقت امر برایشان معلوم شد، آن وقت به حقانیت شرایعی که انبیاء برایشان آورده بودند، اعتراف خواهند کرد. (37)
صافی:«سرانجام امر از روشن شدن صدق آن به ظهور وعد و وعیدهای گفته شده». (38)
نتیجه
سخن صاحب«وجوه قرآن»و ترجمه الهی قمشه‏ای با بیانات صاحبان کتب لغت و تفسیر مطابقت دارد.
جزئی دیگر از وجه دوم
وجوه قرآن:«و در سوره یونس آیه 39 گفت:«بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله * یعنی و لم یاتهم عاقبة ما وعد الله فی القرآن انه کاین فی الاخرة من الوعید». (39)
الهی قمشه‏ای:«این منکران انکار چیزی را می‏کنند که عملشان به ان احاطه نیافته و حقیقت و باطن آن را درک نکرده‏اند.» *
فقیه دامغانی:«عاقبت آنچه خداوند در قرآن به آنها وعده داده است نزد اینها نیامده است» (40)
لسان العرب:«لما یأتیهم تأویله، یعنی علم به تاویل آن نداشتند و این دلیلی است بر اینکه سزاوار است در علم تاویل نظر شود.و معنی دیگری گفتند که سرانجام امر اینها در تکذیب قرآن که عقوبت است، نیامده و دلیل آن سخن خداوند است:کذلک کذب الدین من قبلهم فانظر کیف کان عاقة الظالمین». (41)
مجمع البیان:«یعنی هنوز حقیقت آنچه در کتاب برای مکذبین وعده داده شده از سرانجام امورشان مثل عقوبت نیامده است، و معنی دیگری نیز وارد شده که در قرآن حقایقی است که آن را نمی‏دانند و جز با رجوع به شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمی‏توانند بشناسند و آنها به پیامبر(صلی الله علیه و (*)بقیه آیه:«کذلک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبة الظالمین».
( *)بقیه ترجمه:«پیشینیان هم که رسل و آیات خدا را تکذیب می‏کردند، مردمی ستمگر و بی‏علم مانند اینها بودند، ای رسول بنگر عاقبت کار ستمگران به کجا کشید و چگونه همه هلاک شدند». آله)رجوع نمی‏کنند و در نتیجه تکذیب می‏کنند، پس تفسیرش و تأویلش برای آنها نیامده و لذا معنی آیه چنین است:بلکه تکذیب کردند چیزی را که عملش را از قرآن درک نکرده، و تفسیرش برای آنها نیامده و اگر در مورد آن به پیامبر(ص)مراجعه می‏کردند، هر آینه آن را می‏دانستند. (42)
کشاف:«معنی«لمّا»ی زمانیه در آیه این است که آنها قبل از تدبر و شناخت تأویل بخاطر تقلید از پدران قرآن را تکذیب کردند.و همچنین بعد از تدبر از روی سرکشی و عناد، تکذیب نمودند.پس خداوند آنان را بخاطر شتاب در تکذیب قبل از علم بدان، مذمت نمود و کلمه لمّای زمانیه را آورد تا خبر دهد که آنها بزرگی شأن و اعجازش را فهمیدند و هنگامی که تحدی و مبارزه‏طلبی بر آنها مکرر گشت و نیروهایشان را در معارضه تقویت بخشیدند و به عجز خودشان در این کار پی بردند، آن را از روی ستم و تجاوز و حسد، تکذیب کردند.همچنانکه قبل از اینها در مورد معجزات انبیاء و قبل از تدبر در آن چنین تکذیبی را کردند بدون اینکه از جانب خود بیندیشند و انصاف دهند. و لیکن اینها هم از پدران خود تقلید کرده و عناد ورزیدند و جایز است که معنی لما یأتهم تأویله چنین باشد که هنوز تأویل اخبار غیبی قرآن، برای آنها نرسیده، یعنی عاقبت آن روشن نشده که آیا دروغ است یا راست؟زیرا کتاب از دو جهت معجزه است یکی از جهت اعجاز نظمش و دیگری از جهت اخبار غیبی آن.آنها سریع تکذیب کردند قبل از اینکه در نظم و اعجاز آن تدبر کنند.» (43)
المیزان:«این آیه بیانگر وجه حقیقی آنکه کافران به قرآن ایمان نمی‏آورند و می‏گویند افتراست می‏باشد.وجه مزبور این است که کافران آن قسمت از حقایق قرآن را که علمشان بدان احاطه نداشته و یا همه قرآن را که احاطه به علم آن پیدا نکرده‏اند، تکذیب کردند، چه آنکه در قرآن یک سلسله معارف حقیقی و یک رشته علوم واقعی قرار دارد که در خور علم کافران نیست.و هنوز هم تأویل آن نیامده یعنی تأویل مطلبی که تکذیبش کرده‏اند که بطور ناچار آنان را وادار به تصدیق کند.این معنا مقتضای سیاق آیه است و بنابراین جمله و یأتهم تأویله اشاره به روز قیامت است.و مؤید این معنی، آیه مزبور است که می‏فرماید:«هل ینظرون الا تأویله یوم یأتی تأویله یقول الذین نسوه من قبل قد جائت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فیشفعوا لنا او نرد فنعمل غیر الذی کنا نعمل».
مؤید دیگر این معنا، این است که خدا بعدا می‏فرماید«کذلک کذب الذین من قبلهم»و این تشبیه می‏رساند:مراد آن است که مشرکین قبلی نیز دعوت پیامبران خود را تکذیب کردند، زیرا احاطه به علم آن نداشته و هنوز تأویل دعوت نیامده بود، چون معارف و احکامی هم که اجزاء دعوت دینی انبیاء قبلی را تشکیل می‏داد، دارای تأویل بود.همانگونه که معارف و احکام قرآن نیز تأویل دارد و این تأویل، برخلاف تو هم بعضی، از قبیل مفاهیم و معانی الفاظ نیست.
پس محصل معنی آیه این است که:مشرکانی که به قرآن تهمت افتراء می‏زنند، مانند مشرکین و کفار امتهای سابقند که دعوت دینی با همه معارف و احکامی که دارد، مطالبی در برابرشان قرار داد که از نظر علمی بدان محیط نبودند تا بدان یقین کنند و تصدیق نمایند و همین نادانی وادارشان کرد که دعوت را تکذیب کنند در حالی که هنوز آن روزی که تأویل حقیقت امور به ظهور می‏رسد فرا نرسیده بود، روزی که حقایق امور آن چنان واضح می‏شود که ناچار بدان یقین و تصدیق می‏کنند، آن روز، روز قیامت است که پرده از چهره حقایق برداشته می‏شود و واقعیت هر چیزی آشکار می‏گردد.
کافران تکذیب کردند و ستم روا داشتند، همانگونه که پیشینیان نیز تکذیب کردند و ستم روا داشتند. اینک ملاحظه کنید که عاقبت کار آن ستمگران چگونه بود؟تا خودتان حدس بزنید که بر سر اینان چه خواهد آمد.» (44)
روح البیان:«لم یأتهم تأویله، عطف بر صله یا حال از موصول است.یعنی سرانجام امرشان نیامده. معنی این است که قرآن از جهت نظم و معنی و هم از جهت اخبار غیبی معجزه است و آنان در تکذیبش سرعت به خرج دادند، قبل از اینکه در نظمش تدبر کنند، و منتظر وقوع اخبار غیبی آن که بعضی از آن در دنیاست و بعضی در آخرت است، باشند و بدان وسیله بر صحت قرآن استدلال کنند و نیز بر صدق قول پیامبر(صلی الله علیه و آله).» (45) می کشف الاسرار:«بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه (دروغی نیست و فرا نهاده این قرآن)بلکه دروغ شمردند چیزی را که در نیافتند و به علم خویش بدان نرسیدند.«و لما یأتهم تأویله»و به ایشان نیامد و در فهم ایشان نگنجید حقیقت آن.«کذلک کذب الذین من قبلهم»همچنانکه اعدای انبیاء که پیش از قریش بودند.در النوبة الثانیه آمده است:«و لما یأتهم تأویله» هنوز ایشان را نیامده، و خواهد آمد حقیقت آنچه در کتاب بدانها وعده داده شده که وعیدهای قرآن محقق خواهد شد و عذاب به آنها خواهد رسید». (46)
نتیجه
با توجه به سیاق آیه که در مورد تحدی قرآن و تهمت و افترای مشرکین بر دروغ بودن آن است، آیه بیان می‏دارد که هنوز تأویل آنچه در قرآن وعده داده شده، برای اینان نیامده است و روزی که حقیقت آن بر ایشان روشن شود، در آن موقع تصدیق خواهند نمود.
مفسرین این روز را، روز قیامت دانسته‏اند و بعضی از آنان، معتقدند قرآن از جهت نظم و از جهت اخبار غیبی معجزه است و لذا گفتند هنوز تأویل اخبار غیبی برای آنها روشن نشده و آنها شروع به تکذیب کردند، در حالی که نیمی از این اخبار در دنیا و نیمی دیگر از آن در آخرت، محقق می‏شود.
علامه طباطبائی صریحا بیان داشته است:مراد از آن روز، روز قیامت است.بنابراین صاحب«وجوه قرآن»در اخذ این معنی برای واژه مذکور در آیه مصیب است.
مرحوم الهی قمشه‏ای در ترجمه تأویل، حقیقت و باطن را یادآور شده.اگر ایشان به جای حقیقت و باطن، معنی عاقبت و سرانجام را که معنای لغوی «اول»است، برای این واژه ذکر می‏کرد با مقام آیه و بیانات مفسرین تطابق بیشتری پیدا می‏نمود.
وجه سوم تأویل به معنی خواب گزاردن
وجوه قرآن:«وجه سیم تأویل به معنی خواب گزاردن بود، چنانکه در سوره یوسف آیه 6 گفته است:و کذلک یجتبیک ربک و یعلمک من تأویل الاحادیث«یعنی من تعبیر الرویا»و هم در این سوره آیه 45 گفته است:«انا انبئکم بتأویله»یعنی تعبیر الرویا.و در آیه 101 گفته است:«و علمتنی من تأویل الاحادیث»یعنی من تعبیر الرویا». (47)
الهی قمشه‏ای:(آیه 6 سوره یوسف)و این تعبیر خواب توست که خدا ترا برگزیند و علم تأویل خوابها بیاموزد.(در آیه 45)من شما را به این تعبیر خواب آگاه می‏سازم.(در آیه 101)و علم رؤیا و تعبیر خوابها بیاموختی.
نتیجه
سخن صاحب«وجوه قرآن»با ترجمه الهی قمشه‏ای و بیانات کتب لغت و تفسیر مطابقت دارد.
وجه چهارم تأویل به معنی درست کردن
وجوه قرآن:«وجه چهارم تأویل به معنی درست بکردن بود چنانکه در سوره یوسف آیه 100، گفت: «و قال یا ابت هذا تأویل رؤیای من قبل»یعنی تحقیق رؤیای من قبل». (48)
الهی قمشه‏ای:«یوسف در آن حال پدر را گفت که این بود تعبیر خوابی که از این پیش دیدم».
نتیجه
سخن صاحب«وجوه قرآن»با ترجمه الهی‏ قمشه‏ای و منابع وجوه و کتب تفسیری مطابقت دارد.
وجه پنجم تأویل به معنی گونه‏ها
وجوه قرآن:«چنانکه در سوره یوسف آیه 37 گفت:«قال لا یأتیکما طعام ترزقانه الا نبأتکما بتأویله» * یعنی بألوانه و هی ألوان الطعام». (49)
الهی قمشه‏ای:«یوسف در پاسخ آنان گفت من شما را از آن پیش که طعام آید و تناول کنید به تعبیر خوابتان آگاه می‏سازم». @
فقیه دامغانی:«تأویل به معنی الوان، سخن خداوند در سوره یوسف»یا صاحبی السجن...لا یأتیکما طعام ترزقانه الا نبأتکما بتأویله«یعنی به الوانش». (50)
مجمع البیان:«سدی و ابن اسحاق گفتند: یوسف(علیه السلام)کراهت داشت که آن دو را از تأویل خبر دهد به خاطر اینکه بر یکی از آنها رنج و بلا بود و لذا از درخواست او اعراض کرد و شروع کرد به دیگری جواب دهد.حسن وجبایی گفتند:این را مطرح کرد تا اینکه آن دو به نبوتی که به او اختصاص داده شده را بفهمند و از او بپذیرند.پس حضرت فرمودند طعامی به نزد شما نمی‏آید مگر اینکه من شما را به خصوصیت آن غذا و کیفیتش خبر خواهم داد قبل از اینکه به نزد شما آید، همانطور که عیسی بن مریم(علیها السلام)فرمود من شما را خبر خواهم داد از آنچه خواهید خورد و آنچه در خانه‏هایتان ذخیره خواهید کرد.» (51)
کشاف:«ضمیر در(نبئنا بتأویله)به آنچه که آن دو برای یوسف(ع)حکایت کردند، برمی‏گردد و ضمیر جاری مجرای اسم اشاره در چنین مواردی شده، گویی گفته شده:«نبئنا بتأویل ذلک»هنگامی که از او طلب تعبیر خواب کردند و او را توصیف به احسان نمودند.حضرت در ادامه کلامش خود را توصیف کرد به چیزی که مافوق علم علماء که خبر دادن از غیب است و خبر دادن از غذایی که برایشان می‏آورند، و ذکر خصوصیات آن، که امروز غذایی چنین و چنان برای شما می‏آورند و آنها همانطور که خبر داده شدند، غذا را می‏بینند، و همین را وسیله قرار می‏دهد که توحید را برایشان ذکر کند و ایمان را عرضه نموده و زینت دهد و شرک به خدا را در نظرشان، زشت جلوه دهد.«تأویله»یعنی بیان ماهیت و کیفیتش.زیرا که آن شبیه تفسیر مشکل و اعراب آن است.» (52)
المیزان:ضمیر«هاء»در کلمه«نبئنا بتأویله»به رؤیا برمی‏گردد، هر چند کلمه رؤیا به میان نیامده بود ولیکن سیاق دلالت بر آن می‏کرد، با جمله«انا نراک من المحسنین»درخواست تعبیر خواب خود را تعلیل کردند و«نراک»به معنی این است که درباره تو معتقدیم که از نیکوکاران هستی چه در تو سیمای ایشان را می‏بینیم.
یوسف(ع)فرصت را برای اظهار و فاش ساختن اسرار توحید که در دل نهفته می‏داشت، غنیمت شمرده از موقعیتی که پیش آمده برای دعوت به توحید و به پروردگارش که علم تعبیر را به او افاضه فرموده، استفاده کرد و گفت که اگر من در این باب مهارتی دارم، پروردگارم به من تعلیم داده و سزاوار نیست برای چنین پروردگاری شریک قائل شویم و آنگاه به تعبیر خواب آن دو پرداخت و چنین فرمود: هیچ طعامی برای شما نمی‏آورند مگر آنکه من تأویل و حقیقت آن طعام و مآل آن را برای شما بیان می‏کنم، آری من به این اسرار، آگاهی دارم و این شاهد صدق من در دعوت به توحید است.
البته این معنی در صورتی است که ضمیر در «بتأویله»به طعام برگردد که در این صورت، یوسف(ع) خواسته است معجزه‏ای برای نبوت خود ارائه داده باشد، نظیر گفتار مسیح(ع)به بنی اسرائیل که فرمود«و انبؤکم بما تأکلون و ما تدخرون فی بیوتکم ان (*)بقیه آیه:«قبل أن یأتیکما ذلکما مما علمنی ربی انی ترکت ملة قوم لا یؤمنون بالله و هم بالاخره هم کافرون».
(@)بقیه ترجمه:«که این علم را خدای من به من آموخته است زیرا که من آئین گروهی که به خدا بی‏ایمان و به آخرت کافرند، ترک گفتم. می‏ فی ذلک لایة ان کنتم مؤمنین»(آل عمران/49)، و به شما از غیب خبر دهم که در خانه‏هاتان چه می‏خورید و چه ذخیره می‏کنید، این معجزات برای شما حجت و نشانه حقانیت من است، اگر اهل ایمان هستید.
مؤید این معنی پاره‏ای از روایات است که از طرق امامان اهل بیت(علیهم السلام)وارد شده.
اما بنابر اینکه ضمیر نامبرده به رؤیایی که دیده بودند برگردد، معنای آیه چنین می‏شود:«من خیلی زود تأویل خواب شما را برای شما بیان می‏کنم، حتی قبل از اینکه طعام جیره شما را بیاورند»ولیکن این معنا در حقیقت وعده به تسریع در قضاء حاجت آنان است و از نظر سیاق آیات، معنای بعید است». (53)
روح البیان:«الا نبأتکما بتأویله»استثناء مفرغ است از همه احوال یعنی غذایی در هیچ حالی برای شما نمی‏آید مگر اینکه من حال آن را برای شما بیان می‏کنم که ماهیتش از چه جنسی است و مقدار آن و کیفیتش از رنگ و طعم و سایر احوالش چیست». (54)
کشف الاسرار:«قال لا یأتیکما»این نه جواب سؤال ایشان است که ایشان تعبیر خواب از وی طلب کردند، وی عدول کرد از آن، که در تعبیر یکی از آن مکروه می‏دید، آن سخن بگذاشت و ایشان را به اسلام و ایمان دعوت کرد و ایشان را خبر کرد که من پیغامبرم و تعبیر خواب دانم، اگر یکی از شما در خواب ببیند که طعامی می‏خورد من از عاقبت آن خبر دهم و بیان کنم که سرانجام آن بچه باز آید.و نیز گفته‏اند معنی آن است که:لا یأتیکما طعام فی الیقظة فیکون المعنی کلام عیسی(ع)فی قوله«و انبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فی بیوتکم»چون ایشان را به ایمان دعوت کرد، معجزتی بر نبوت خویش فرا ایشان نمود که من شما را خبر دهم از آنچه در خانه خود می‏خورید و می‏نهید همچنانکه عیسی(ع)گفت قوم خویش را». (55)
روح المعانی:«(الا نبأتکما بتأویله)استثناء مفرغ از اعم احوال است یعنی در هیچ حالی برای شما طعامی نمی‏آید مگر اینکه من حال آن را به شما خبر می‏دهم و ماهیتش و کیفیتش و سائر احوالش را بیان می‏کنم(قبل ان یأتیکما)و حاصل آن چنین است که غذایی نزد شما نمی‏آید مگر اینکه من به شما خبر خواهم داد قبل از آمدنش که صفاتش چگونه است و اطلاق تأویل بر این مورد با اینکه حقیقتش در مشهور، تفسیر الفاظ و مراد از آنهاست با بیان مراد به شیوه استعاره برخلاف ظاهر و روشن‏گویی است.و این شبیه تفسیر مشکل و یا اینکه با توجه به طعام مبهم و در رابطه با آنچه در خواب دیده شده و شبیه آن، به منزله تأویل است.
«نبئنا بتأویله»مراد از تأویل امر رجوع‏کننده است نه سرانجام، در اصل، قرار دادن چیزی است رجوع کننده به چیزی دیگر.همینطور هم جایز است مراد دومی باشد و معنی چنین شود که من شما دو نفر را خبر خواهم داد به سرانجام و برگشت کلام. گویی حضرت یوسف(ع)اراده کرده است که توحید را بر آن دو عرضه نماید و زینت دهد و شرک به خدا را در نظرشان زشت جلوه دهد، قبل از اینکه جواب سؤال آن دو و تعبیر خوابشان را بیان دارد.
سدی و ابن اسحق گفتند:حضرت وقتی فهمیدند که خباز کشته می‏شود بخاطر خوابی که دیده بود، شروع به سخن دیگری کردند و امید داشتند که آن دو ایمان آرند تا اینکه مقتول بهره خود را از ایمان گرفته باشد و لذا فرمودند:
غذایی که در خواب دیدید، برای شما نمی‏آورند که آن را ببینید و بخورید مگر اینکه من شما را خبر خواهم داد به سرانجام آن امر در بیداری قبل از اینکه برای شما ظاهر شود.
در روایتی دیگر از ابن جریج که ابن جریر و ابن منذر و غیره آن را وارد کرده‏اند و از صورتی شبیه به این حدیث است که حضرت یوسف(ع)از سخن گفتن برای آن دو کراهت داشتند و جواب دادند که من به آن غذا که برای آن دو می‏آورند، علم دارم، ولی تعبیر خواب را که منجر به هلاکت یکی از آن دو بود تصریح نکردند و هنگامی که آن دو به این اکتفا نکردند و از او تعبیر خواستند، آن دو را به سوی توحید فرا خواند و از تعبیر پرهیز کرد، ولی آنان راضی نشدند و حضرت به تعبیر خواب شروع نمود.
هر چه باشد ضمیر در«تأویله»به طعام باز می‏گردد و جایز است بر حکایتی که آن دو بیان کردند، برگشت کند.یعنی غذایی که شما از آن بخورید، برایتان نمی‏آورند مگر اینکه تأویل آنچه را بیان کردید، برایتان بازگو می‏کنم، قبل از اینکه طعام برایتان حاضر گردد، و مراد از خبر دادن، تعجیل در آن است.ولی در این گفتار خلاف ظاهری وجود دارد، زیرا که خبر دادن با تعجیل، مناسبت زیادی با قصد حضرت یوسف ندارد». (56)
تفسیر طبری:«نیاید به شما طعامی که روزی داده شود شما را آن، مگر آگاه کنم شما را به تأویل آن، پیش از آن که به شما آید آن‏تان، از آنک آموخت مرا خدای من، که من بگذاشتم دین گروهی که نه می‏گروند بخدای عز و جل و ایشان بدان جهان ایشان کافران‏اند». (57)
نتیجه
همان گونه که دیدیم در بیانات مفسرین آمده است:حضرت یوسف(ع)در اینجا قصد داشت که آن دو نفر به نبوت آن حضرت آگاه گردند و بفهمند که رسالت او دعوت به توحید است، لذا فرمود که اگر در این باب من مهارتی دارم بخاطر این است که خدای من، به من تعلیم داده است و سزاوار نیست که برای او شریک قائل شوم، سپس شروع به تعبیر خواب آن دو نمود که هیچ غذایی برای شما نمی‏آورند مگر آنکه من تأویل آن طعام را به شما خبر می‏دهم و به عقیده بعضی از مفسرین به خصوصیات آن غذا و کیفیتش خبر خواهم داد.
بنابراین از آنجا که حضرت یوسف(ع)با بیان نمودن کیفیت و خصوصیت طعام، قصد انذار و دعوت آنها به سوی توحید را داشت، ضمیر نامبرده در «تأویله»همانطور که مفسرین و صاحب«وجوه قرآن» و صاحب«قاموس قرآن»بیان داشتند، به طعام باز می‏گردد و قول صاحب وجوه قرآن صواب است.
مرحوم الهی قمشه‏ای ضمیر در«تأویل»را به خواب باز گردانده.المیزان و روح المعانی گفتند در چنین مورد، منظور از خبر دادن، تعجیل در آن است. ولی وعده به تسریع و تعجیل در خبر دادن و قضاء حاجت آنان، مناسبتی به قصد حضرت یوسف(ع)که دعوت به توحید است، ندارد و از نظر سیاق معنای بعیدی است.
یادداشتها
(1)-لغت نامه دهخدا، ج 17، ص 210، 263 و 264.وجوه قرآن، ص 9.
(2)-معجم المؤلفین، ج 3، ص 186.هدیة العارفین، ج 5، ص 263.لغت نامه ج 17، ص 263 و 264.وجوه قرآن، ص ده الی چهارده.
(3)-وجوه قرآن، ص نه.
(4)-فرهنگ ایران زمین، ج 5، ص 280.
(5)-همان منبع، ص 281.
(6)-همان منبع، ص 282.وجوه قرآن مقدمه، ص ده.
(7)-فرهنگ ایران زمین، ج 5، ص 282.
(8)-وجوه قرآن، مقدمه، ص ده.
(9)-هدیة العارفین، ج 5، المجلد الاول، ص 263.وجوه قرآن، ص نه.
(10)-لغت‏نامه دهخدا، ج 17، ص 264.وجو قرآن مقدمه، ص نه.
(11)-وجوه قرآن، مقدمه، ص چهار و پنج.
(12)-همان مأخذ، ص 1.
(13)-همان مأخذ، ص 52.
(14)-قاموس قرآن، ص 58، و 59.
(15)-لسان العرب، ریشه اول.
(16)-صحاح ریشه اول.
(17)-اساس البلاغه ریشه اول.
(18)-معجم مقایس اللغه ریشه أول.
(19)-مفردات ریشه اول.
(20)-مجمع البحرین ریشه أول.
(21)-مجمع البیان، ج 1، ص 410.
(22)-کشاف، ج 1، ص 412.
(23)-المیزان، ج 3، ص 49-40.
(24)-تفسیر صافی، ص 84.
(25)-روح البیان، ج 2، ص 5 و 6.
(26)-کشف الاسرار، ج 2، ص 20.
(27)-روح المعانی، ج 3، ص 82.
(28)-التحقیق فی کلمات القرآن، ج 1، ص 161 و 162.
(29)-المستخلص، ص 47.
(30)-وجوه قرآن، ص 52.
(31)-قاموس قرآن، ص 59.
(32)-لسان العرب، ریشه أول.
(33)-معجم مقاییس اللغه، ریشه أول.
(34)-مفردات، ریشه أول.
(35)-مجمع البیان، ج 2، ص 426.
(36)-کشاف، ج 2، ص 82.
(37)-المیزان، ج 8، ص 186 و 187.
(38)-تفسیر صافی، ص 194.
(39)وجوه قرآن، ص 52.
(40)-قاموس قرآن، ص 59.
(41)-لسان العرب، ریشه أول.
(42)-مجمع البیان، ج 3، ص 11.
(43)-کشاف، ج 2، ص 238.
(44)-المیزان، ج 10، ص 109 و 110.
(45)-روح البیان، ج 4، ص 46 و 47.
(46)-کشف الاسرار، ج 4، ص 284 و 290.
(47)-وجوه قرآن، ص 52.
(48)-همان مأخذ، ص 53.
(49)-همان مأخذ، ص 53.
(50)-قاموس قرآن، ص 58.
(51)-مجمع البیان، ج 3، ص 223.
(52)-کشاف، ج 2، ص 320.
(53)-المیزان، ج 11، ص 270 و 271.
(54)-روح البیان، ج 4، ص 259.
(55)-کشف الاسرار، ج 5، ص 62 و 68.
(56)-روح المعانی، ج 12، ص 240 و 241.
(57)-تفسیر طبری، ج 4-3، ص 745.
ضمن پوزش از خوانندگان، در شماره گذشته اشتباهی در صفحه‏بندی مقاله"بررسی اسرائیلیات در تفسیر و حدیث"پیش آمده بود که به صورت زیر تصحیح فرمائید: از صفحه 153 ستون 2 سطر 12(مراد آیه...)تا صفحه 154 ستون 1 سطر 8 (اینجانب خود...)می‏بایست قبل از ستون 2 سطر 2 همین صفحه-154-(و سر- انجام)قرار گیرد.

تبلیغات