آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

دوره هفتم از ادوار اجتهاد عصر ژرف اندیشی در ابحاث اجتهادی
دوره هفتم از ادوار اجتهاد دارای ویژگیهای خاصی است که سبب تمایز این دوره با ادوار پیشین می‏باشد.
در این زمان در مباحث و مسائل اجتهادی تحول چشمگیری پدید آمد، بگونه‏ای که از تدقیق و ژرف‏اندیشی ویژه‏ای برخوردار گردید و نیز از جهت دقت در استدلال به تکامل و تطور خود رسید.
این مرحله از زمان استاد الفقها و المجتهدین شیخ مرتضی انصاری(م 1281 ه.ق)شروع شد و تا زمان حضرت امام خمینی(م 1409 ه.ق)ادامه یافت.
بنابراین طلایه‏دار و آغازگر هفتمین دوره یعنی عصر تدقیق در مسئل اجتهادی را باید فقیه و اصولی بزرگ شیخ اعظم انصاری دانست.وی با اسلوب نوین و آراء دقیق خود روح تازه‏ای در کالبد اجتهاد دمید و از اینرو به بحثهای اجتهادی رونق و جلوه خاصی بخشید.
کتاب اصولی وی به نام فرائد الاصول و معروف به رسائل، و نیز تقریرات اصولی او به نام مطارح الانظار * گواه زنده‏ای بر طرز تفکر و اندیشه او است، زیرا سرشار از نظرات عمیق و دقیق و ظریف و مطالب ارزنده علمی است.
او در رسائل و دیگر کتابهای خود شیوه نوینی در بحثهای اجتهادی بکار گرفته است که پیش از او سابقه نداشت.وی در این کتاب بر خلاف شیوه علمای پیشین خود، که بعد از مطرح کردن مسأله بلافاصله دلائل نظریه خود را در آن زمینه بیان می‏کردند و نظریه طرف مقابل را رد می‏نمودند، او مسائل را با اسلوب و ویژگیهای خاصی مطرح می‏کرد.اکنون بجا است به عنوان نمونه برخی از آنها را در اینجا یادآور شویم:
1-نقل آراء و اقوال و دلائل عالمان و دانشیان پیشین در ارتباط با مسأله، اعم از موافق و مخالف به منظور توسعه اذهان طلاب و دانش‏پژوهان در مبانی اقوال.
(*)مقرر شیخ انصاری آیة الله ابو القاسم کلانتری تهرانی بود در سال 1292 وفات نمود و در حضرت عبد العظیم در مقبره ابو الفتوح رازی مدفون شد، مطارح الانظار دارای ویژگیهائی بشرح زیر است:
الف-ترتیب و تنظیم جالب و نوین.
ب-عبارات واضح و روشن و بدون ابهام و پیچیدگی.از اینرو نظرات دقیق و عمیق شیخ را بگونه روشن منعکس می‏نماید.
ج-اشتمال بر اندیشه‏های بزرگ مجتهد قرن سیزدهم که در این قرن اندیشه‏های اصولی در اوج دقت و گستردگی بوده است.
2-بررسی و نقد همه زوایای اقوال و آراء و مبانی آنها با دقت و تعمق بر اساس واقع و بدور از تعصب و جمود.
3-ارائه نظری مستقل در حکم مسأله، بدینگونه که ابتدا بر اثبات یک نظریه استدلال می‏کند و محقق و پژوهشگر می‏پندارد که او آن نظر را برگزیده و خلاف آن را باطل دانسته است ولی بعد همان دلائل را مورد اشکال قرار داده، سپس با استدلال قوی نظریه دیگری را در همان مسأله ارائه می‏دهد، بگونه‏ای که پژوهشگر معتقد می‏شود که نظریه دوم را برگزیده و نظریه اول را باطل دانسته است و آنگاه نظریه دوم را نیز با دلیل مورد نقد و اشکال قرار می‏دهد و سپس نظریه سومی را در حکم مسأله بیان می‏کند و با استدلالی عمیق آن را برمی‏گیزند و محقق و پژوهشگر با توجه به دلایل قوی و دقیق او قانع می‏شود و آن را قبول می‏کند.
این اسلوب و روش استدلال در ابحاث اجتهادی پیش از شیخ اعظم وجود نداشت و توسط او در کتابهای اصولی و فقهی پدید آمده است و فائده آن این است که محقق هیچگاه در هنگام نقد و تحلیل ابعاد مسأله، گرفتار نقض و اشکال نمی‏شود.
این شیوه ابتکاری شیخ در مسائل اجتهادی باعث شگفتی معاصرین وی شد و از آن پس تاکنون بسیاری از عالمان و محققان از این شیوه و اسلوب پیروی نموده‏اند.
در هر حال کتاب رسائل، به سبب دارا بودن اسلوب و روش نوینی در نقل اقوال و بیان آراء و مبانی و بررسی آنها از زمان تألیف تاکنون مورد توجه مجتهدان اصولی قرار گرفته و بر آن تعلیقه‏ها و حاشیه‏ها و شرحهای بسیاری نوشته‏اند که اکنون نیازی به بیان آنها نیست.
و نیز از سوی اصولیان بزرگ در حوزه‏های علمیه مورد تدریس قرار گرفته و تا به حال ادامه دارد و این گویای آن است که آنان برای آراء و نظرات شیخ اهمیت ویژه‏ای قائلند و حتی یافتن زوایای ماطلب دقیق و عمیق رسائل و کتابهای دیگر شیخ انصاری را معیار ارزنده‏ای برای سنجش توانائی عالمان بر اجتهاد دانسته‏اند.و بسیاری از فقها و مجتهدان گفته‏اند:هر کس به آراء و نظرات شیخ در فقه اجتهادی آگاهی داشته باشد خود مجتهد است.
استاد کل میرزای نائینی(م 1355)-بنا به نقل یکی از شاگردانش-بارها در کرسی درس می‏گفت: تحقیقات و شناختهای اصولی من همه از برکات فهمیدن اسرار و زیر و بمهای آراء و نظرات دقیق شیخ اعظم انصاری است و افتخار می‏کنم که از شاگردان مدرسه شیخ می‏باشم.
نوآوریهای شیخ در علم اصول
شیخ اعظم انصاری در مباحث اصولی از طریق برخی از منابع و پایه‏های شناخت، عناوینی را در قالب علمی و فنی ارائه کرده است که پیش از وی سابقه نداشت و مشکلات زیادی را در مقام استنباط از راه عناصر خاصه آن(احادیث)حل نمود.
برای توضیح نوآوریهای شیخ در علم اصول به نمونه‏ای مشخص، اشاره می‏شود، که مربوط است به مبحث تعارض ادله، در این مبحث مسائل گوناگونی مطرح شده از آن جمله مسأله جمع بین ادله متعارض به جمع موضوعی(عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین).و یا جمع حکمی(نص و ظاهر، اظهر و ظاهر)و یا تقدیم برخی از ادله بر برخی دیگر از جنبه‏های دیگر، این جمع و تقدیم، گرچه می‏تواند بر اساس نکات متعددی باشد اما اهم آنها چهار نکته است:1-تخصیص، 2-تخصص، 3-ورود، 4-حکومت.
تخصیص و تخصص، دو اصطلاح اصولی می‏باشند، که پیش از شیخ در بین اصولیان رواج داشته است ابتکار شیخ انصاری مربوط به دو اصطلاح ورود و حکومت است.به نظر می‏رسد قبل از او این دو اصطلاح با ویژگیهای خاصی که دارد مطرح نبوده است، و اما در بعض از مباحث کتاب جواهر که اسمی از حکومت دلیل بر دلیل و نیز در مباحث رساله اعتقادی شیخ‏ صدوق که نامی از سلطنت دلیلی بر دلیل دیگر به میان می‏آید به عنوان حکومت و ورود اصطلاحی با شرایط و ویژگیهای خاص نبوده است بلکه بمعنای لغوی آن می‏باشند.
شیخ اعظم نخستین کسی است که این دو اصطلاح را با ویژگیها و شرایط مخصوص پدید آورد و سپس بین عالمان و دانشیان اصولی شیوع پیدا کرد و امتیازات و ویژگیهای آنها از تخصیص و تخصص مورد بررسی و بحث قرار گرفت.ابتکار و ابداع شیخ در این زمینه بدین جهت بود که وی احساس کرد تخصیص و تخصص نیاز فقیه را در شناخت جمع بین ادله متعارضه و یا تقدیم بعضی از آنها بر بعضی دیگر کفایت نمی‏کند، زیرا بر این باور شد که برخی ادله اقتضای تقدیم را بر بعض ادله دیگر دارد، در حالی که آن نه دارای شرایط عنوان تخصیص است و نه دارای شرایط عنوان تخصص، و بدین جهت بود که پیش از زمان شیخ و پیدایش عنوان حکومت و ورود اصل را در عرض دلیل قرار می‏دادند، اگر اصل موافقت با دلیل داشت، آن دلیل دیگر برای حکم مسأله قرار می‏گرفت و اگر اصل مخافت با آن داشت آن را معارض با دلیل می‏دیدند از این رو شیخ انصاری به ابتکار دو اصطلاح ورود و حکومت دست زد و از راه آنها ثابت کرد بین اصل و دلیل معارضه وجود ندارد.
حال برای شرح دیدگاه نوین شیخ در مورد حکومت و ورود لازم است، اقسام تعارض در ادله‏ای که مربوط به دو اصطلاح یاد شده می‏شود بیان کنیم و سپس موارد آنها را توضیح دهیم.
اقسام تعارض ادله
تعارض ادله به چند گونه انجام می‏پذیرد:
1-تعارض میان دو دلیل اجتهادی.
2-تعارض میان دلیل اجتهادی و دلیل فقاهتی(اصل برائت شرعی).
3-تعارض میان دلیل اجتهادی و دلیل فقاهتی (اصل برائت عقلی).
4-تعارض میان دو دلیل فقاهتی(استصحاب و اصولی عقلی).
5-تعارض میان دو دلیل فقاهتی(استصحاب و اصول عملی شرعی).
6-تنافی میان دو استصحاب.
7-تنافی بین اصول محرزه و اصول غیر محرزه.
اکنون به طور فشرده به بیان موارد یاد شده می‏پردازیم:
1-تعارض بین دو دلیل اجتهادی
چنانچه دو دلیل اجتهادی از حیث مدلول با یکدیگر تنافی داشته باشند، می‏توان بین آها از راه حکومت یکی بر دیگری-با وجود شرایط-جمع کرده و تنافی را برطرف نمود.
حکومت یکی از دو دلیل بر دلیل دیگر در موردی است که یکی از آن دو ناظر به موضوع دلیل دیگر باشد و در آن تضییق و محدودیت و یا توسعه و گسترش به وجود آورد.در این فرض دلیل ناظر را حاکم و دلیل دیگر را محکوم می‏نامند.
بجاست به عنوان نمونه مسأله«تضییق موضوع دلیل محکوم»را در اینجا یادآور شویم:
تضییق موضوع دلیل محکوم، در آنجایی است که دلیل ناظر، موضوع دلیل دیگر را که منظور است محدود و تضییق نماید، و آنرا به لسان تعبد نفی کند نه حقیقتا مانند دلیل:«لا رباء بین الولد و الوالد»، «لا رباء بین الزوجة و زوجها»-که درباره ربای میان پدر و فرزند، زن و شوهر است-نسبت به دلیل حرمت ربا (و حرم الربا)که آن را محدود و مضیق می‏نماید، زیرا در اینجا دائره این دلیل که حرمت رباست توسعه و گسترش داشت و بر حمت آن نیز دلالت می‏کرد، چه آنکه بین پدر و فرزند و بین زوج و زوجه و چه بین غیر آنها، ولی بعد از حکومت آن دلیل بر دلیل حرمت ربا که محکوم است دائره حرمت آن محدود به رباء غیر پدر و فرزند و غیر زن و شوهر می‏شود. نکته‏ای که باید در این مورد تذکر دهیم این است که‏ دلیل حاکم اگر چه ظاهرا موضوع دلیل محکوم را نفی می‏کند ولی بلسان واقعی نیست بلکه به لسان تعبدی است و در واقع نفی حکم به لسان نفی موضوع است. اکنون به بررسی مسأله توسعه موضوع«دلیل محکوم»می‏پردازیم:توسعه موضوع دلیل محکوم، در موردی است که دلیل ناظر موضوع دلیل محکوم را توسعه و گسترش دهد مانند دلیل الزام * که مفاد آن صحت طلاق غیر امامی است، با اینکه طلاق او فاقد شرایط صحت است، نسبت به دلیل اولی که مفاد آن بطلان طلاق او است، زیرا فاقد شرایط صحت می‏باشد که آنها عبارتند از حضور دو عادل در هنگام طلاق و عدم وقوع آن در حال حیض و نیز عدم وقوع آن در پاکی که با زن آمیزش حاصل شده باشد.
در اینجا دلیل محکوم که دلالت داشت بر صحت طلاق امامی که دارای شرائط صحت باشد، بعد از حکومت دلیل حاکم(اخبار الزام)که از ادله ثانویه محسوب می‏شود، بر دلیل محکوم(اخباری که طلاق صحیح را بیان می‏کند)که از ادله اولیه می‏باشند، موضوع دلیل محکوم یعنی طلاق صحیح را که محدود به آن طلاقی بوده که واجد شرایط خا باشد توسعه و گسترش پیدا می‏کند و در نتیجه طلاق فاقد شرایط صحت نزد امامیه هم طلاق صحیح محسوب می‏شود.
مثال دوم برای توسعه؛مثال دیگر برای توسعه آن موردی است که دلیل امر ظاهری به عنوان تنقیح موضوع و تحقق شرط باشد، مانند قاعده طهارت«کل شی‏ء طاهر حتی تعل مانه قذر»نسبت به دلیلی که طهارت را در صحت عمل مأمور به شرط می‏داند که مفاد آن اشتراط وجود واقعی در صحت عمل است نه ظاهری آن.
در اینجا بعد از حکومت دلیل امر ظاهری بر آن دلیل دائره شرط که وجود واقعی طهارت باشد، توسعه پیدا می‏کند، و شرط صحت، اعم از واقعی و ظاهری آن می‏شود.
از این رو هر گاه بعد از عمل کشف شود که عمل، شرط را واقعا دارا نبوده حکم به صحت آن می‏شود، زیرا اگر چه در واقع شرط را نداشته ولی ظاهرا دارا بوده است.
مثال سوم برای توسعه؛مثال دیگر برای توسعه موردی است که دلیل موضوع و یا عنوانی را نازل منزله عنوان و یا موضوع دیگر قرار دهد، مثل دلیل «الطواف بالبیت صلاة»نسبت به دلیل«لا صلاة الا به طهور».
در این مورد همانگونه که مشاهده می‏شود دلیل اول ناظر به موضوع دلیل دوم است و بدین جهت بر آن حکومت دارد، و در نتیجه، موضوع دلیل دوم را گسترش می‏دهد، بگونه‏ای که طواف را یکی از افراد تنزیلی نماز قرار می‏دهد و طهارتی را که از شرایط صحت نماز است در آن نیز اعتبار می‏گردد.
2-تعارض بین دلیل اجتهادی و دلیل فقاهتی
در مورد تعارض بین دلیل اجتهادی(خبر ثقه)، و بین دلیل فقاهتی(اصل برائت شرعی و استصحاب) تقدم دلیل اجتهادی بر اصل برائت شرعی از باب حکومت است، نه ورود.
زیرا در مقام سوم بیان می‏شود آن دلیلی در مورد تعارض«وارد»نامیده می‏شود که موضوع دلیل دیگر را تکوینا و بالوجدان از بین ببرد، و در مقام اول بیان شد که آن دلیلی در مورد تعارض حاکم نامیده می‏شود که موضوع دلیل دیگر را تکوینا و بالوجدان از بین نبرد، بلکه آن را به لسان تعبد و تشریعا نفی کند، بر این اساس دلیل اجتهادی(خبر ثقه)بر اصل برائت شرعی حکومت دارد.
زیرا موضوع برائت شرعی به مقتضای حدیث رفع (رفع عن امتی...و ما لا یعلمون)جهل به حکم شرعی است.
و با رسیدن خبر ثقه و دلیل اجتهادی بر حکم مسأله‏ای، شک و جهل مکلف در حکم واقعی که موضوع برای اصل برائت شرعی است تکوینا و بالوجدان از بین نمی‏برد و تنها آن را به لسان تعبد و (*)لا تترک بلازوج، یا زوجوهن یا الزموهم بما الزموا به انفسهم. تشریع از بین می‏برد.بر این اساس مورد مشمول قانون حکومت است نه ورود.
و شیخ اعظم از این طریقه تعارض و تنافی را از بین دلیل اجتهادی و فقاهتی که اصل برائت شرعی باشد مرتفع می‏سازد، و نیز تقدم دلیل اجتهادی بر استصحاب، از باب حکومت است، نه ورود.
در اینجا یک نکته قابل ذکر می‏باشد که ممکن است بگوییم که دلیل اجتهادی بر اصل عملی-چه عقلی باشد و چه شرعی-ورود دارد، زیرا اگر دلیل اجتهادی محرز باشد، موضوع دلیل اصل را از بین می‏برد و جایی برای جریان آن باقی نمی‏ماند، زیرا موضوع آن شک است و با وجود دلیل قطعی که تعیین کننده وظیفه است شک حقیقتا منتفی می‏شود و اگر دلیل اجتهادی محرز و قطعی نبوده بلکه ظنی باشد-مانند خبر ثقه-در این صورت نیز ممکن است بگوییم تقدم دلیل اجتهادی بر دلیل اصل به عنوان ورود است.
و اما ادعای اینکه دلیل اماره(خبر واحد ثقه)ظنی است و نمی‏تواند موضوع اصل عملی(شک)را از بین ببرد و در نتیجه بین آنها تعارض و تنافی باقی می‏ماند، این ادعا نیز قابل نقد و اشکال است.
زیرا می‏توانیم بگوییم مقصود از عدم علم که در موضوع اصل عملی اخذ شده، عدم دلیل است.
بر این اساس چون دلیل اجتهادی خبر ثقه اعتبار دارد و به عنوان دلیل شرعا پذیرفته شده است، موضوع دلیل اصل عملی را که عدم دلیل بر حکم است، نفی می‏کند از این رو می‏توان گفت که تقدم دلیل اجتهادی بر اصل برائت شرعی«ورود»است، همانگونه که تقدم آن بر اصل برائت عقلی به عنوان ورود است، نه حکومت.
3-تعارض میان دلیل اجتهادی با دلیل فقاهتی
هر گاه دلیل اجتهادی با دلیل فقاهتی که اصل عملی(برائت عقلی)است، در مدلول با هم تعارض و تنافی داشته باشند می‏توان بین آنها از راه قانون ورود، جمع و تعارض را بر طرف نمود...
تعیین مورد دلیل وارد و دلیل مورود:هر گاه دو دلیلی که با هم تنافی و تعارض دارند یکی از آنها موضوع دلیل دیگر را از بین ببرد، دلیل نافی را وارد و دلیل دیگر را مورود می‏نامند خبر متواتر و خبر واحد ثقه که آن را اماره و دلیل اجتهادی و دلیل فقاهتی که مقصود از آن در اینجا اصل برائت و اصالة الاحتیاط و اصالة التخییر عقلی است اگر در موردی دلیل اجتهادی و یا اماره دلالت کند و دلیل قائم شود بر ثبوت حکمی در مسأله‏ای، این بدون تردید بیان شارع محسوب می‏شود و موضوع اصل برائت عقلی را که عدم البیان است(بر اساس قاعده عقلی معروف قبح العقاب بلابیان)از بین می‏برد و جایی برای جریان آن باقی نمی‏ماند.
زیرا موضوع برائت عقلی، قبح عقاب بلابیان است و با وجود دلیل محرز و اجتهادی که بیان کننده وظیفه است موضوع اصل را حقیقتا از بین می‏برد و نیز دلیل اجتهادی و یا اماره موضوع احتیاط عقلی را که احتمال عقاب بر ترک وجوب محتمل و یا ارتکاب حرمت محتمل است، از بین می‏برد، زیرا ترک واجب محتمل در موردی با وجود دلیل اجتهادی بر عدم وجوب در آن مورد و یا ارتکاب حرمت محتمل با وجود دلیل اجتهادی بر عدم حرمت آن مستند به اذن شارع جواز بر ترک در اول و جواز ارتکاب در دوم که مأمون از عقاب است می‏شود و موضوعی را برای احتیاط باقی نمی‏گذارد.
و همچنین دلیل اجتهادی و خبر واحد ثقه موضوع اصالة التخییر عقلی را-که عبارت از نبود مرجحی برای یکی از دو طرف است-از بین می‏برد، زیرا خبر ثقه و اماره می‏تواند مرجح قرار گیرد.پس در آنجا که دلالت آن مطابق یکی از دو طرف باشد، بر طرف دیگر مقدم می‏شود.از این رو با ترجیح یکی از دو طرف، از جهت دلیل اجتهادی، موضوعی برای تخییر عقلی در بین نمی‏ماند.
بر اساس گفته‏ها بین امارات(ادله اجتهادی)و بین اصول عقلی(ادله فقاهتی)هیچگاه در واقع امر تنافی و تعارض وجود نداشته و نخواهد داشت، زیرا تنافی و تعارض بین دو دلیل در جایی است که بین دو دلیل تکاذب باشد و هر یک دیگری را تخطئه و تکذیب نماید و این مصداق پیدا نمی‏کند مگر در موردی که هر دو در عرض یکدیگر باشند و اما اگر در طول هم باشند، تنافی و معارضه محقق نخواهد بود.
در فرض مسأله دلیل اجتهادی با دلیل اصل عقلی (برائت احتیاط تخییر)در عرض یکدیگر قرار ندارند، زیرا دلیل اصل عقلی در جایی، جریان دارد که دلیل اجتهادی در بین نباشد.
سخن کوتاه اینکه:شیخ اعظم انصاری دلیل اجتهادی(خبر ثقه)را بر دلیل اصل عقلی وارد می‏داند زیرا آن دلیل موضوع دلیل اصل را که عدم بیان باشد تکوینا و وجدانا از بین می‏برد.
4-تعارض بین دو دلیل فقاهتی
چنانچه استصحاب با اصل برائت عقلی تعارض داشته باشند، تقدم استصحاب از باب ورود است، زیرا با وجود استصحاب، برای ال عقلی، موضوعی باقی نمی‏ماند، همانگونه که با وجود خبر ثقه و دلیل اجتهادی موضوعی باقی نمی‏ماند.
توضیح این مطلب، موضوع دلیل اصل برائت عقلی عدم البیان است، و با وجود استصحاب موضوع آن از بین می‏رود، زیرا استصحاب به دلیل شرع اعتبار شده و از طرف شارع بیان محسوب می‏گردد.
و اما تقدم استصحاب بر اصول عقلی دیگر به علت یاد شده است، اما عدم بقای موضوع برای اصالة الاحتیاط بدین جهت می‏باشد که موضوع آن عدم امن از عقاب در ارتکاب محتمل الحرمة و یا ترک محتمل الوجوب است و با وجود استصحاب که از طرف شارع اعتبار شده، امن از عقاب برای مکلف شرعا محقق می‏شود و موضوعی برای احتیاط باقی نمی‏ماند.
و اما عدم بقای موضوع برای تخییر عقلی با وجود استصحاب به جهت این است که موضوع آن عدم وجود مرجح برای یکی از دو طرف است و استصحاب صلاحیت دارد برای مرجحیت یکی از دو طرفی که بر آن دلالت دارد، پس با وجود آن موضوع از بین می‏رود. بنابراین تقدم استصحاب بر هر یک از اصول سه گانه عقلی از باب ورود است، نه حکومت.
5-تنافی بین دو دلیل فقاهتی
چنانچه دو دلیل فقاهتی(دو اصل عملی شرعی)با هم تنافی و تعارض داشته باشند، مانند دلیل استصحاب و دلیل برائت شرعی می‏توان از راه حکومت در جائی که یکی از آنها ناظر به موضوع دلیل دیگر باشد و در آن محدودیت وجود آورد، جمع کرد.
توضیح این مطلب اینکه شکی نیست آمیزش با زن حائض حرام است به دلیل قول خداوند در آیه «فاعتزلوا النساء فی المحیض»(بقره 222)
و اما در جواز آمیزش بعد از پاک شدن او و پیش از غسل تردید وجود دارد، زیرا قرائت«یطهرن»در آیه یاد شده مردد است بین یطهرن بدون تشدید«طاء»و یطهرن با تشدید آن که بنابر.قرائت اول آمیزش تجویز شده است، ولی بنابر قرائت دوم تجویز نشده است در صورتی که یکی از دو قرائت ثابت نباشد جواز همبستر شدن مورد شک قرار می‏گیرد.در این مورد دو اصل وجود دارد:یکی استصحاب و دیگری برائت.
اما وجود استصحاب برای تحقق ارکان آنکه یقین سابق و شک لاحق و وحدت موضوع در ظرف یقین و شک است، و مقتضای آن بقای حرمت آمیزش است.و اما وجود برائت برای تحقق موضوع آن که شک است، و مقتضای آن جواز آمیزش و نبودن حرمت آن است.
در نتیجه بین دلیل استصحاب با دلیل برائت تعارض واقع می‏شود و از راه حکومت دلیل استصحاب و تقدیم آن بر دلیل برائت تعارض برطرف می‏گردد. زیرا در موضوع دلیل برائت، جهل و شک در حکم حرمت است، اخذ شده و لسان دلیل استصحاب، لسان بقای حکم یقینی در محل فرضی که حرمت است می‏باشد، پس دلیل استصحاب ناظر به موضوع دلیل برائت که شک است می‏باشد، و آن را تکوینا و بالوجدان رفع نمی‏کند، بلکه تعبدا و تشریعا آن را از بین می‏برد.پس می‏توان در فرض مسأله گفت:تقدم دلیل استصحاب بر دلیل برائت شرعی حکومت دارد. زیرا موضوع آن را تضییق کرده و آن را به لسان تعبد نفی کرده نه آنکه تکوینا و بالوجدان آن را از بین برده باشد.
بلی ممکن است بگوییم:دلیل استصحاب بر اصول عملیه شرعیه ورود دارد، اگر گفته شود:مقصود از عدم علم که در موضوع آنها اخذ شده، عدم دلیل است، بر این اساس چون استصحاب به عنوان دلیل شرعی پذیرفته شده است و به واقع امر نظر دارد موضوع آنها را از بین می‏برد بدین جهت می‏توان تقدم آن را بر آنها از باب ورود دانست.
6-تنافی بین دو استصحاب
شیخ انصاری در تعارض میان دو اصل سببی و مسببی، تقدم اصل سببی را بر اصل مسببی نیز بر اساس حکومت می‏داند، چون دلیل اصل سببی موضوع را در دلیل اصل مسببی رفع می‏کند، به لسان تعبد نه آنکه آن را واقعا دفع می‏کند.
به عنوان مثال اگر پیراهن نجسی با آبی شسته شود و سپس در حصول طهارت آن شک گردد، در اینجا سبب شک در پاک شدن آن شک در پاکی آب است که در زمان پیش از شستن پیراهن در آن پاک بوده است.در این فرض اگر زمان شستن پیراهن را در آن پاک بوده، پیراهن پاک شده و اگر پاک نبوده پیراهن بر نجاست خود باقی است.
در این مورد دو استصحاب وجود دارد:یکی استصحاب مربوط به آب که طهارت است و یکی استصحاب مربوط به پیراهن که نجاست است.از استصحاب اول که در خود آب جریان دارد اصل سببی تعبیر می‏شود و مقتضای آن طهارت و پاکی آب است.و از استصحاب دوم که در خود پیراهن جریان دارد، اصل مسببی تعبیر می‏شود و مقتضای آن پاک نشدن پیراهن و بقای نجاست آن است.از این رو میان این دو اصل تنافی و تعارض تحقق پیدا می‏نماید.
در اینجا قاعده‏ای وجود دارد که مقتضای آن تقدم اصل سببی بر اصل مسببی است و آن عبارت است از اینکه هرگاه یکی از دو اصل مورد اصل دیگر را چاره نماید و یکی دیگر نتواند این کار را بکند آنکه می‏تواند چاره کند مقدم می‏شود بر آنکه دارای چنین نقشی نیست.
در فرض مسأله چون اصل سببی مورد اصل سببی را چاره سازی می‏نماید، لذا مقدم بر آن می‏شود، زیرا اصل سببی پاکی پیراهن را تعبدا احراز می‏کند، چون پاکی آن اثر شرعی پاکی آب است، اما اصل مسببی نجس بودن آب را تعبدا احراز نکرده و پاکی آن را مورد نفی قرار نمی‏دهد، زیرا ثبوت موضوع اثر شرعی حکم آن نخواهد بود.
از اینرو است که اصل سببی بر اصل مسببی مقدم می‏شود و شیخ انصاری در مقام تعبیر از تقدم آن بر اصل مسببی می‏گوید:استصحاب سببی حاکم بر استصحاب مسببی است.زیرا در استصحاب مسببی در فرض مسأله رکن دوم از ارکان آن، شک در نجاست و پاکی پیراهن است و در استصحاب سببی در فرض مسأله رکن دوم از ارکان آن، شک در پاکی آب و نجاست آن است و چون توسط جریان اصل سببی در فرض مسأله پاکی پیراهن که اثر شرعی پاکی آب است احراز می‏شود، رکن دوم از ارکان اصل مسببی را که شک در نجاست و پاکی پیراهن است تعبدا از بین می‏رود ولی توسط جریان اصل مسببی در فرض مسأله نمی‏توان نجاست آب را احراز کرد و لذا نمی‏تواند رکن دوم اصل سببی را که شک در پاکی و نجاست آب است از بین ببرد.بر این اساس چون ارکان استصحاب سببی تمام است جریان پیدا می‏کند و زمینه‏ای برای جریان استصحاب مسببی باقی نمی‏ماند.پس اصل مسببی در طول اصل سببی است و زمانی جریان دارد که اصل سببی جریان نداشته باشد.
7-تنافی بین اصول محرز و غیرمحرز
چنانچه بین اصول مذکور تنافی و تعارض باشد در اینجا نیز گفته‏اند:اصول محرزه بر اصول غیر محرزه از باب حکومت تقدم دارد، زیرا در اصول محرزه تنزیل مؤدی منزله واقع در مقام عمل است، ولی در اصول غیر محرزه تنزیل وجود ندارد، بلکه تنها تحدید وظیفه عملی برای مکلف در ظرف شک است.بر این اساس چون وجود تنزیل در اصول محرزه سبب می‏شود که شک و جهل به حکم شرعی-که موضوع برای اصول غیر محرزه است-تعبدا منتفی گردد، نه تکوینا و بالوجدان، بدین جهت تقدم آنها بر اصول غیر محرزه را حکومت نامیدند، نه ورود.
بیان چند مطلب
اکنون بجا است چند مطلب را در اینجا یادآور شویم:
1-بین دلیل وارد و دلیل حاکم یک ما به الاشتراک است و یک ما به الامتیاز.ما به الاشتراک آنها در این است که دلیل وارد و دلیل حاکم، هر دو نسبت به موضوع دلیل مورود و دلیل محکوم دارای تأثیر می‏باشند. ما به الامتیاز آنها در این است که دلیل وارد موضوع حکم دلیل مورود را تعبدا ولی-حقیقتا و واقعا در برائت عقلی-که موضوع آن قبح عقاب بلا بیان است- از بین می‏برد، ولی دلیل حاکم موضوع حکم دلیل محکوم را واقعا و حقیقتا از بین نمی‏برد، بلکه آن را محدود می‏کند و یا گسترش می‏دهد.
2-دلیل وارد موضوع دلیل مورود را نفی می‏کند و با نفی آن حکم هم از بین می‏رود، زیرا حکم تابع موضوع است، همانگونه که عرض تابع معروض می‏باشد.اما دلیل حاکم موضوع دلیل محکوم را نفی نمی‏کند، بلکه حکم آن را به لسان نفی موضوع نفی می‏کند.
3-تفاوت بین حکومت و تخصیص در این است که دلیل حاکم بگونه مستقیم به موضوع دلیل محکوم نظر دارد نه به حکم آن، ولی دلیل تخصیص بگونه مستقیم به حکم دلیل عام نظر دارد، نه به موضوع آن، اما در آنجا که دلیل حاکم موضوع دلیل محکوم را تضییق می‏کند، نتیجه‏اش با تخصیص-که استثناء حکم نسبت به بعض افراد عام است-یکی می‏شود، که همان اخراج بعضی از افراد موضوع از حکم دلیل محکوم است.زیرا اگر چه به ظاهر دلیل حاکم نفی موضوع را از دلیل محکوم می‏کند ولی در واقع نفی حکم است به لسان نفی موضوع.مثل عدم حرمت ربای بین پدر و فرزند به دلیل حاکم که«لا رباء بین الولد و الوالد»از حکم دلیل عام محکوم که «حرم الرباء»می‏باشد.در اینجا اگر چه به دلیل حاکم، ربا که موضوع حکم در دلیل محکوم است نفی شده ولی در واقع حکم آن که حرام است نفی شده، منتها به لسان نفی موضوع.
4-فرق و تفاوت بین تخصص و بین تخصیص و بین حکومت و ورود، دلیل تخصص نه ناظر به حکم دلیل آخر است و نه ناظر به موضوع دلیل آخر، مانند دلیل حرمت اکرام جاهل با دلیل وجوب اکرام عالم و اما دلیل تخصیص ناظر به حکم دلیل آخر است و دلیل حاکم ناظر به موضوع دلیل محکوم است ولی آن را از بین نمی‏برد بلکه آن را تضییق و یا توسعه می‏بخشد و اما دلیل وارد موضوع دلیل مورود را از بین می‏برد همانگونه که در اول این مبحث بیان شد.
بنابراین سبک‏های جدیدی در چگونگی استخراج احکام شرعی از منابع و عناصر خاصه استنباط در این دوره توسط طلایه‏دار آن شیخ اعظم پدید آمد، و بدین جهت بود که در اواخر این دوره، فقه اجتهادی با پیشرفت و ترقی چشمگیری روبرو شد که این پیشرفت و تدقیق و ژرف اندیشی و تطور مرهون سعی و کوشش بی‏وقفه مجتهدان این دوره در بررسی دقیق و متین کتابهای گذشته و تنقیح اصول و مبانی آنان بوده است.
در هر حال این جنبش اجتهادی که از اندیشه ناب شیخ اعظم انصاری تراویده بود به رشد فزاینده خود ادامه داد و در این راستا مجتهدان بی‏نظیر و یا کم نظیر و نابغه‏هایی-که بیشتر آنان از تلامیذ شیخ بودند-به صحنه آمدند که آنان را یادآور می‏شویم.
تذکر دو نکته
در اینجا دو نکته را یادآور می‏شویم:
اول تطور و تکامل ابحاث اصولی و اجتهادی از جهت آراء دقیق و نظرات عمیق که توسط شیخ اعظم انصاری پدید آمد بدون زمینه‏سازی نبوده بلکه بر اثر عواملی به شرح زیر بوده است.
الف:زندگی در محیط بزرگ علمی نجف اشرف که در آن شخصیت‏های فقهی و اصولی می‏زیستند،
ب-تکامل و پیشرفت مرحله‏ای ابحاث اجتهادی که در دوره پیش به دست توانای وحید بهبهانی و تلامیذ مدرسه او تحقق یافت،
ج:توسعه و گسترش در اجتهاد بر اثر پیدایش مسائل جدید.
بر این اساس آراء دقیق و نظرات موشکافانه اصولی و اجتهادی شیخ اعظم انصاری تنها معلول قابلیت و استعداد و شایستگی‏های او نبوده است بلکه عوامل یاد شده نیز موثر بوده است.
دوم-شیخ اعظم دو کتاب رسائل و مکاسب را که بیش از یک قرن به عنوان متون درسی حوزه‏های علمی تلقی شده است به عنوان متون آموزشی تدوین نکرده است، بلکه آنها مجموعه‏ای از یادداشتهای او است که پیش از تدریس بحثهای اصولی و فقهی تحریر می‏نمود.
از این روست که کتابهای یاد شده از نقطه نظر تنظیم مباحث و دسته‏بندی مطالب بر اساس سیر منطقی و مشخص کردن اصول و فروع که نقش بسزائی در تسهیل فهم مطالب دارد قابل نقد و اشکال است، و معروف است وقتی به شیخ خبر دادند که یادداشتهای شما چاپ شده ناراحت شد و گفت از این چیزها زیاد چاپ می‏شود.و خود شیخ از نقایص این دو کتاب در ابعاد یاد شده آگاهی داشت و لذا از میرزای شیرازی که دارای ذوق و هوش خاص بود و بگونه کامل از آراء و نظرات شیخ آگاهی داشت خواست که آنها را بپیراید و از آنها متنی منقح و منظم و پیراسته از زوائد عرضه نماید.بنا به نقل:(میرزای شیرازی نوشته شیخ آقا بزرگ).
چند مطلب کوتاه درباره شیخ
1-شیخ 52 سال داشت که مرجعیت عام شیعه به وی سپرده شد و مدت 15 سال از 1266 تا 1281 دارای این منصب بود.در مدت یاد شده به امور دینی و مذهبی مردم اشتغال داشت و نیز حوزه علمیه نجف اشرف را اداره می‏کرد.
2-پیش از زمان شیخ، مرجع تقلید عامی به معنای کنونی وجود نداشت بلکه مردم هر منطقه در هنگام نیاز به عالم همانجا، مراجعه می‏کردند و احکام را فرا می‏گرفتند.و مرجعیت و رهبری شیعیان، بگونه عصر ما، از زمان شیخ انصاری بوجود آمد.
3-عواملی که باعث مرجعیت عام شیخ اعظم شد عبارتند از:
الف:شهرت و آوازه شیخ به فضل و تقوا بگونه‏ای که همه به این مطلب اعتراف و اذعان داشتند.
ب:گواهی اساتید او مانند شیخ علی کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی و شریف العلماء مازندرانی و نیز گواهی همه عالمان بلادی که با او مذاکره علمی نموده بودند بر اینکه او مجتهد مطلق و عادل و روی گردان از دنیا و زخارف آن است.
ج:ارجاع صاحب جواهر در امر تقلید به او در حضور 70 نفر از مجتهدان نجف.
4-عدم نگارش رساله مستقل بعد از وفات آیة الله العظمی شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر با اینکه مقلدین به او اصرار کردند که رساله‏ای تنظیم نماید ولی وی نپذیرفت و تنها بسنده کرد به حاشیه نویسی به سه رساله پیش از خود که عبارت بود از رساله بغیة الطالب شیخ جعفر کاشف الغطاء و رساله نجات العباد صاحب جواهر و رساله نخبه شیخ محمدابراهیم کلباسی اصفهانی.
و اما رساله‏های ذخیرة العباد و صراط النجاة و سرور العباد را خود شیخ ننوشته بلکه گردآوری مسائل و استفتائات مختلفی است که بنا به تقاضای گروهی‏ از مقلدین توسط مسئولین استفتاءات گردآوری شد و به عنوان رساله عملیه در دسترس مقلدین او قرار گرفت.
و اکنون عالمان و مجتهدان شاخص این دوره را یاد می‏کنیم:
1-شیرازی
آیة الله العظمی شیرازی(م 1312)نخستین مجتهدی بود که از شیخ اعظم انصاری در شیوه اجتهادی پیروی کرد و مسائل اجتهادی را بگونه دقیق مورد بررسی قرار داد و بدین جهت یکی از استوانه‏های علمی و بزرگترین پیشوای مذهبی در این دوره محسوب می‏شد.
میرزای شیرازی در زمان خود عهده‏دار ریاست دینی بود و هیچیک از مجتهدان زمانش مانند او از اقتدار و امکانات فراوان در جهت حفظ حوزه‏های علمیه و احیای آنچه از مذهب به فراموشی سپرده شده بود بهره‏مند نبودند.وی همچنین در بحثهای اجتهادی از توانایی بخصوصی برخوردار بود و با مهارت فراوان اصول فقه اجتهادی را در فروع و شاخه‏های مختلفش پیاده می‏کرد و قواعد کلی را بر مصادیق آنها منطبق می‏نمود.از این رو در زمان حیات استادش حوزه درسی او یکی از پرشکوه‏ترین محافل درسی نجف اشرف به حساب می‏آمد میرزا در سامراء شیوه خاصی را در تدریس داشت و هنگامی که مسأله‏ای را در حوزه درسش مطرح می‏کرد، طلاب و فضلا با سر و صدای فراوان ابعاد آن را مورد بررسی قرار می‏دادند تا آنجا که به بن‏بست می‏رسیدند.میرزا همه گفته‏ها را گوش می‏داد آنگاه با بیانی آرام، نکته دقیق مسأله را بیان می‏کرد و همه می‏پذیرفتند.این شیوه تدریس معروف شد به شیوه تدریس سامراء.
ویژگیهای میرزای شیرازی
1-شهرت فوق العاده به فضل، بگونه‏ای که درحوزه علمیه نجف مشار بالبنان و سرآمد تلامیذ شیخ انصاری محسوب می‏گشت و شیخ عنایت خاصی به او داشت.و بنا به سخن معروف هر گاه از بیان مسأله‏ای در درس فارغ می‏شد می‏گفت:اینک ببینیم میرزا چه می‏گوید و یا اگر میرزا در درس اشکال می‏کرد شیخ شاگردانش را به سکوت دعوت می‏نمود و می‏فرمود «ان جناب المیرزا یتکلم»پس از تمام شدن سخن میرزا، اشکال او برای شاگردان تقریر می‏کرد گاهی می‏فرمود:من درس را برای سه نفر می‏گویم.میرزای شیرازی و میرزای رشتی و شیخ حسن تهرانی نجم‏آبادی.
2-تصریح مکرر شیخ به اجتهاد او در مجلس درس.
3-داشتن دید سیع و نظر بلند و هوش خاص و مدیریت قوی.
4-برخورداری از حسن اخلاق و اجتماعیات کامل.
5-شرکت در درسهای علمای بزرگ در اصفهان پیش از سفر به نجف مانند علامه شیخ محمد تقی اصفهانی صاحب هدایة المستر شدین در شرح معالم الاصول و فقیه سید حسن بیدآبادی و شیخ‏ محمد ابراهیم کرباسی صاحب الارشادات فی الاصول و بدین جهت از آراء و نظرات اجتادی آنان بگونه کامل آگاهی داشت.
6-برخورداری مجلس تدریس او در اصفهان از رونقی خاص و شرکت تعداد زیادی از طلاب و فضلا در آن.
7-پس از رحلت شیخ اعظم انصاری، میرزا 51 سال داشت که مرجع تقلید بیشتر شیعیان شد و پس از درگذشت آیة اللّه العظمی سید حسین کوه کمره‏ای که مرجع تقلید عده‏ای از اهالی آذربایجان بود، میرزای شیرازی مرجع تقلید عالم شیعیان گردید و در این زمان بود که فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد که باعث شکست شرکت انگلیسی(رژی)گشت میرزا از ابتدا ورودش به نجف اشرف در درس مرحوم صاحب جواهر و شیخ حسن کاشف الغطاء شرکت کرد و تا زنده بودن آنها از محضر آنها مستفیض می‏شد و پس از آن ملازم درسهای شیخ اعظم انصاری گردید.
میرزای شیرازی بر اثر اشتغالات بسیار و نبودن وقت کافی، تألیفاتش کم بوده است و تنها در اصول فقه رساله‏ای در مسأله اجتماع امر و نهی دارد.
و نیز تقریرات درسهای ایشان در اصول که بقلم آیة اللّه ملا علی روزدری به رشته تحریر درآمده اخیرا چاپ شده است، این تقریرات دارای مزایائی است که بطور اختصار به آنها اشاره می‏شود:
1-آگاهی کامل مؤلف آن از آراء و نظرات شیخ اعظم انصاری و این بدین جهت بود که وی از شاگردان مبرز شیخ بوده است.
2-دارای عباراتی جالب و بیانی روان و خالی از ابهام و پیچیدگی و لذا آراء و نظرات اصولی میرزا را بگونه خیلی واضح منعکس شده است.
3-بیان برخی از آرای اصولیان متأخر از میرزا و معاصران وی.
2-نجم‏آبادی
دیگر مجتهدی که تداوم بخش شیوه شیخ اعظم انصاری در مسائل اجتهادی بود آیة اللّه العظمی شیخ حسن نجم‏آبادی(م 1284)است.او یکی از شاگردان مبرز شیخ اعظم انصاری و از اعاظم فقهاء در دوره هفتم است که اجتهاد و تبحرش در علوم اسلامی مسلم بوده و از جمله کسانی است که نقش بسزائی در تدقیق و ژرف‏اندیشی مسائل اجتهادی داشت.
نامبرده از درخشندگی خاصی در حوزه نجف اشرف و در مجلس درس شیخ انصاری برخوردار بوده و از جمله سه نفری است که شیخ فرموده بود که درس را برای آنها می‏گویم.
شهرت و آوازه فضل و دانش و تقوای مجتهد بزرگ نجم‏آبادی باعث شد که پس از وفات شیخ بیشتر عالمان بر تعیین وی برای زعامت و مرجعیت تقلیدی اتفاق نمایند، ولی او از شدت ورع و تقوا این مطلب را نپذیرفت و می‏گفت:من چون در مقام استنباط احکام از منابع دارای وسوسه می‏باشم از این رو نمی‏توانم مرجعیت را تصدی کنم و لذا مردم را در امر تقلید به میرزای شیرازی ارجاع می‏داد همانگونه که میرزا حبیب‏الله رشتی مردم را در امر تقلید به میرزا ارجاع داده است، و این ارجاع بدین جهت بود که او را اصلح می‏دانستند.
3-کوه کمره‏ای
آیة اللّه سید حسین کوه کمره‏ای(م 1299)از رجال بزرگ و نامدار مباحث اجتهادی بوده و از محققان ارزشمند علم اصول در این دوره محسوب است. او در کربلا از تلامیذ شریف العلماء و آیة اللّه سید ابراهیم قزوینی صاحب ضوابط الاصول بود و در نجف اشرف در اوائل ورودش در درس شیخ علی کاشف الغطاء و شیخ محمد حسن صاحب جواهر الکلام شرکت کرد و ادامه داد تا آنکه آنها وفات نمودند و بعد از وفات صاحب جواهر تنها ملازم درس شیخ اعظم انصاری بود و تا شیخ زنده بود در درس او شرکت کرد پرورش روح اجتهادی و تکوین شخصیت فقهی ایشان مرهون درس او بوده است.کوه کمره‏ای‏ از مقررین درس او بود و شیخ بسیار به او عنایت داشت و حتی برخی از مسائل احتیاطی به او ارجاع می‏داد.
در هر حال بعد از شیخ انصاری امر تدریس به او و میرزای رشتی محول گردید و چهره‏های برجسته‏ای از درسهای آنان برخاستند.
بعد از رحلت شیخ مردم قفقاز و بیشتر اهالی آذربایجان از او تقلید نمودند.از تألیفات او یک دوره تقریرات استادش در فقه و اصول است که متأسفانه بر اثر خوانا نبودن خط استنساخ آنها امکان‏پذیر نبود و بدین جهت در دسترس چاپ و نشر قرار نگرفت.
4-آیة اللّه رشتی‏2 آیة اللّه العظمی میرزا حبیب اللّه گیلانی رشتی (م 1312 ه-ق)نیز مانند استادش شیخ انصاری با دقتها و موشکافیهای علمی خود به بحثهای اجتهادی حیات تازه‏ای بخشید.بعد از شیخ انصاری کرسی تدریس در نجف اشرف به وی منتقل شد و در مجلس درس او نه تنها طالبان علم و فضل، بلکه بسیاری از عالمان بزرگ شرکت می‏کردند و از آن مجتهد بزرگ و سرچشمه علم و تقوا بهره‏مند می‏گشتند و از میان شاگردان او عالمان بزرگی برخاستند که هر کدام در تدقیق مباحث اجتهادی سهم بسزایی داشتند.
در هر حال میرزای رشتی در ابحاث اجتهادی دارای تحقیقات بسیار عالی بود و در هر مطلبی که وارد می‏شد آن را با دقت و ژرف‏اندیشی و با عبارات بسیار جالب مورد بررسی قرار می‏داد.بهترین شاهد بر این مدعا کتاب ارزشمندش بدایع الافکار است که در اصول فقه تنظیم شده واقعا از عهده مطالب مهم مطرح شده در آن برآمده و دقیقا آنها را مورد بررسی قرار داده است و بدین دلیل که تا آن زمان از اعتبار ویژه‏ای برخوردار است و همواره مورد توجه عالمان و محققان بزرگ بوده و خواهد بود.
در اینجا بجا است در مورد مرحوم گیلانی به چند مطلب اشاره شود.
1-او یکی از شاگردان مبرز و کم نظیر شیخ اعظم‏انصاری بود و بدین جهت شیخ به او توجه خاصی داشت، و گاهی می‏گفت:من درس را برای او و آقا حسن نجم‏آبادی تهرانی و میرزا محمد حسن شیرازی می‏گویم.
عالمان بزرگ حوزه نجف اشرف و فضلای درس شیخ انصاری بر این اعتقاد بودند که آنچه شیخ از قواعد اصولی و مباحث اجتهادی می‏داند میرزای رشتی نیز بگونه کامل از آنها آگاهی دارد جمله معروف:علم شیخ انصاری را میرزای رشتی به ارث برده است، گویای همین معنا می‏باشد.
2-نقل شد که می‏فرمود:شیخ انصاری در سه چیز ممتاز بود:علم، سیاست، تقوا.
سیاست او به میرزای شیرازی و علم او به من رسید و تقوایش را را خود برد.اوقاتی که برخی از شاگردانش به او می‏گفتند تو خیلی مانند شیخ باتقوا هستی، می‏گفت من کجا و شیخ استاد کجا.
3-ویژگیهای گیلانی رشتی موجب شد که بیشتر مردم بعد از آنکه شیخ حسن نجم‏آبادی تهرانی مرجعیت را بعد از شیخ انصاری بدلیل داشتن وسوسه در مقام استنباط نپذیرفت اینگونه فکر کنند که مرجعیت عام به وی منتقل خواهد شد ولی با این وصف چون میرزای شیرازی در آن عصر اصلح و دارای سیاست و مدیریت خاص بود لذا عالمان بزرگ او را برای مرجعیت برگزیدند و میرزای رشتی هم به این جهت اعتراف داشت و لذا خود او مرجعیت میرزای شیراری را مورد تأیید قرار داد.ما در زمینه اصلح و اعلم مطالبی داریم که در دوره آتی بیان می‏کنیم.
4-او مجتهدی بود عامل، وارسته و متقی و متواضع و به علم زهد کم‏نظیر و پرهیز از شهرت‏طلبی هیچگاه به دنبال عناوین و مقامات ظاهری دنیا نمی‏رفت و حتی از پذیرفتن سهم امام(علیه السلام) خودداری می‏کرد.
5-او دارای تألیفات زیادی است که عالمان و دانشیان رجالی آنها را در کتابهایشان یادآور شده‏اند.
5-استرآبادی
آیة الله شیخ محمد حسن شریعتمدار استرآبادی(م 1318)، از تلامیذ شیخ اعظم انصاری و از نوابغ عصر خود در ابحاث اجتهادی به حساب می‏آمد.
استرآبادی در سن 23 سالگی به درجه اجتهاد رسید و تاریخ اجازه اجتهاد وی که از استادش شیخ انصاری در سال 1276 بوده است.او نیز کتابی در اصول فقه به نام ینابیع العقول فی علم الاصول در سه مجلد تألیف کرد و از این طریق به ابحاث اصولی گسترش بخشید.
6-میرزا محمد آشتیانی
آیة الله حاج میرزا محمد حسن آشتیانی(م 1319) نیز یکی از شاگردان مبرز و نامدار شیخ اعظم انصاری بود.تقریرات دروس وی را می‏نوشت و سپس برای طلاب تقریر می‏کرد آشتیانی نخستین کسی است که تحقیقات شیخ را منتشر نمود.
وی بعد از رحلت استادش به تهران مراجعت کرد وجلسه تدریس او در تهران از رونقی خاص برخوردار بود و بدین جهت طلاب و فضلا از هر سوی در جلسه درس وی شرکت نموده و از تحقیقات ارزنده او بهره‏مند می‏شدند.آشتیانی علاوه بر دقت و موشکافی که در بحثهای اجتهادی داشت دارای ذوق خاص و بیان نیکو بود و بدین جهت او را در تدریس بر همه علمای عصرش ترجیح می‏دادند از تألیفات او در اصول فقه همان حاشیه بر رسائل است که به نام بحر الفوائد تألیف کرد و دارای تحقیقات عالی و مطالب ارزنده می‏باشد و از مشهورترین حواشی است که بر رسائل شیخ تألیف گردیده است.
7-آخوند خراسانی
آیة الله العظمی محمد کاظم خراسانی(م 1329)، از رجال بزرگ این دوره بوده است که در تحقیق مبانی اصولی بر پایه‏های متین و با عباراتی کوتاه کوشش کرده و کتاب کفایة الاصول از جهت ژرف‏نگری در استدلال و دقت در تحقیق و تلخیص در مطالب و ایجاز در کلام شاهد سبکی نوین و شیوه‏ای بدیع است. در این کتاب آراء و نظرات جالبی ارائه شده است که تاکنون مورد نظر عالمان و مجتهدان است و در طول سالیان دراز از اهمیت آن کاسته نشده است و بدین جهت از زمان تألیفش تا به حال توجه عالمان بزرگ را بخود جلب کرده و عالمان و فرزانگان بر آن شرحها و تعلیقه‏های و حواشی بسیاری نوشته‏اند و آن را نیز مورد تدریس قرار دادند ولی باید دانست این کتاب به عنوان متن آموزشی حوزه‏ها تدوین نشده است، مطالب آن همان بحثهای درس خارج اصولی است که مرحوم آخوند در زمان تدریس طرح نموده است و آن بحثها با فراز و نشیب‏هایی که دارد و بدون تنظیم و تبویب مطالب آن بر اساس سیر منطقی و با مشخص نشدن اصول مسائل از فروع و خلاصه با همه ابهامهایی که دارد جمع‏آوری و چاپ شده است و باید هر چه زودتر مسئولان حوزه درصدد چاره‏جویی آن برآیند.
در اینجا بجاست برخی از ویژگیهای آخوند را بیان کنیم:
1-بعد از وفات میرزای شیرازی بر کرسی تدریس نشست و از قدرت خاصی در مجلس درس برخوردار بود او با بیانی رسا به تنقیح قواعد اصول و مبانی اجتهادی می‏پرداخت، و بدین جهت بود که بیش از یکهزار مجتهد در درس او تربیت شده‏اند، و هنگامی که به زندگانی مراجع بزرگ تقلید جهان تشیع بعد از آخوند نظر می‏افکنیم می‏بینیم آنان از شاگردان او بوده‏اند.
2-شهرت و آوازه بلند موقعیت علمی او در ابحاث اجتهادی بسیار شایع بود.
3-او از تلامیذ مرحوم میرزای شیرازی بود ولی در عین حال در برخی از مسائل حدود یک هفته بین وی و استادش اختلاف می‏شد و مطالبی را طرفین در زمینه آن ابراز می‏داشتند تا اینکه میرزا با تواضع که از عظمت روحی و پاکی وی حاکی بود در میان طلاب و فضلاء اعلام می‏کرد نظر ملا محمد کاظم درست و مطابق با قاعده است این کار میرزا باعث شده بود که او بیش از حد مورد احترام واقع شود.جالب توجه اینکه جمعی از شاگردان میرزا از جمله آخوند درب خانه میرزا را می‏بوسیدند.
8-ابو ترابی
آیة الله سید عبد العلی معروف به سید ابو تراب(م 1346)، از فقیهان و اصولیان بزرگ این دوره محسوب می‏شود.او دارای دو اثر در اصول بود یکی بگونه مفصل که همه ابواب اصول را داشت و دیگری بگونه مختصر که مشتمل بر امهات مسائل اصول از مباحث الفاظ تا تعادل و توجیح بود او در تألیفات خود نظرات دقیق و عمیقی را در ابحاث اصولی در ضمن عباراتی جالب و کوتاه بیان داشته و در این زمینه بسیار موفق بوده است.
9-کاظمی
آیة الله ابو محمد حسن بن سید هادی کاظمی (م 1354)نویسنده کتاب حدائق الوصول الی علم الاصول نیز در این دوره به سهم خویش در بحثهای اصولی تلاش و کوشش کرد و در نتیجه کتاب یاد شده را تنظیم و تألیف نمود که در حوزه‏های علمیه مورد استفاده قرار گرفته و می‏گیرد.
10-حائری قمی
آیة الله شیخ محمد علی حائری قمی(م 1358) فقیه و اصولی بزرگ نیز در زمینه اصول کتابی به نام مختار الاصول تألیف کرد و بدینوسیله به سهم خویش در تکامل و تدقیق ابحاث اصولی و اجتهادی کوشید و همچون عالمان اصولی پیش از خود تحقیقات دقیق و استدلالات عمیق خود را در عبارتی فشرده بیان داشت.
11-حائری یزدی
آیة الله حاج شیخ عبد الکریم یزدی(م 1355)از شاگردان میرزای شیرازی و شیخ فضل الله نوری و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی بود و با پیروی از شیوه بحثی شیخ اعظم انصاری به تدقیق و ژرف‏اندیشی پیرامون مسائل اصول و ابحاث اجتهادی و تحکیم قواعد آن پرداخت و سعی فراوان در این زمینه مبذول داشت و توانست بسیاری از مباحث استدلالی آنها را از نظر دقت و عمق گسترش بخشد و کتابی در این زمینه بنام الدرر الفوائد تألیف و تنظیم نمود که این کتاب چون دارای اسلوب جالبی بود از زمان تألیف تا این زمان مورد استفاده عالمان و دانشوران اصولی بوده است و به آن اهمیّت داده و می‏دهند.
وی پس از بازگشت از حوزه علمیه نجف به ایران و توقف کوتاهی در اراک حوزه علمیه قم را تأسیس نمود و به تدریس پرداخت و عالمان بزرگی را پرورش داد.
12-اصفهانی
آیة الله العظمی شیخ محمد حسین اصفهانی، معروف به کمپانی(م 1361)بدون تردید در بیشتر علوم بخصوص در علم تفسیر و فقه و اصول و حکمت و عرفان و کلام و تاریخ و ادب و شعر و...
تخصص و تبحری کم‏نظیر داشت.او بعد از وفات استادش مرحوم آخوند بر کرسی تدریس قرار گرفت و از این راه توانست به مبانی اصولی محکم و استوار استحکام بخشد و با عباراتی کوتاه، تحقیقات دقیق و گسترده‏ای را ارائه دهد و نیز توانست با تلاش فراوان صدها فقیه و اندیشمند تربیت نماید و در زمینه اصول کتابی به عنوان نهایة الدرایه در شرح کفایة الاصول که واقعا مشتمل بر تحقیقات جالب و نیز کتابی به نام الاصول علی نهج الحدیث تألیف کرد و آرای دقیق و نظرات موشکافانه خود را در قالب عباراتی کوتاه ولی در عین حال واضح و روشن در آنها بیان داشته است.
13-محمد حسین نائینی
آیة الله العظمی شیخ محمد حسین نائینی (م 1355)در سامراء تا سال 1314 از شاگردان سید محمد فشارکی و سید اسماعیل صدر و میرزای کبیر شیرازی بوده و بعد از تاریخ یاد شده در نجف اشرف از اعوان و مساعدین آخوند شد و در کارهای مهم سیاسی اجتماعی دینی به او کمک می‏کرد و نیز عضو جلسه استفتاء او شد و در نهضت مشروطه با آخوند همکاری کرد و رساله تنبه الامه و تنزیه الملة را تألیف کرد و در آن دعوت به تشکیل حکومت مشروطه بر اساس مبانی اسلامی نمود و مرحوم آخوند بر آن مقدمه نوشت بعد از وفات مرحوم آخوند در سال 1329 یکی از مجتهدین بزرگ نجف اشرف محسوب می‏گشت و جلسه درس او یکی از پرشکوه‏ترین جلسات درسی به حساب می‏آمد او در مجلس درس آراء دقیق و نظرات موشکافانه خود را در مبانی اجتهادی بیان می‏داشته که عالمان اصولی هنوز به آرای او با دیده تحسین می‏نگرند او به تدریج یکی از اصولیان بزرگ شیعه و یگانه عصر خود شد و جلسات تدریس ابحاث اجتهادی او پیوسته مملو از محققان و فضلائی بود که برای استفاده و کسب فیض در خدمت او حضور داشتند و نوعا مراجع بزرگ و نیز اساتید مهم حوزه علمیه نجف اشرف بیش از نیم قرن از تلامیذ و شاگردان ایشان بوده‏اند.
14-آقا پیاء الدین عراقی
آیة الله العظمی آقا ضیاء الدین عراقی(م 1361)نیز همانند شیوه شیخ انصاری در بحثهای عناصر مشترک اجتهادی و قواعد اصولی تحقیق و تدقیق می‏کرد و بعد از وفات استادش مرحوم آخوند بر کرسی و تدریس نشست و به تدریج حوزه درسی او یکی از پرشکوه‏ترین محافل درسی در حوزه نجف اشرف محسوب می‏گشت زیرا در بحثهای اصولی مطالب بسیار دقیق و عمیق و مستدلی را با عبارت خیلی فشرده مطرح می‏کرد و سپس به نقد و تحلیل‏های آنها می‏پرداخت و در این زمینه بسیار موفق بود زیرا او با تلاش و کوشش فراوان توانست صدها مجتهد تربیت کند و برخی از آنها از مراجع بزرگ تقلید شوند او در زمینه علم اصول کتابی به نام المقالات الاصولیه تألیف کرد.و آراء و نظرات دقیقی را در ضمن استدلالهای عمیق و متین ارائه داده و بدین جهت از اهمیت خاصی برخوردار شد.
در پایان مقال لازم به یادآوری است که در این دوره همانگونه که همگان آگاهی دارند، مراجع بزرگ و عالمان اصولی کم نظیری در نجف اشرف و قم امثال آیات عظام بروجردی، شاهرودی، حکیم و جز اینها بوده‏اند که از راه تدریس و تألیف و تقریر توانستند سهم بسزائی در تکامل و گسترش و دقت در ابحاث اجتهادی و مسائل اصولی داشته و بحثهای گسترده و مستدلی را مطرح و به نقد و تحلیل‏های تازه‏ای پرداخته و روشهای نوین و جدیدی را در چگونگی استخراج احکام حوادث واقعه از منابع اصلی استنباط پدید آورند.که به جهت عدم گنجایش از ذکر آنها در اینجا خودداری شد.در شماره آینده انشاء الله به دور هشتم می‏پردازیم که طلایه‏دار آن امام خمینی(قده)می باشند
هفتاد و دو شقایق عشق
قلمرو گل سرخ است و صبح صادق عشق
شفق فشان همه هفتاد و دو شقایق عشق
بکربلا گل خورشید رنگ خون دارد
منقشند بخون چهره‏های شایق عشق
حسین ای تن و جانت ورق ورق قرآن
تو فیض اقدسی، آیینه حقایق عشق
قیام تو همه عزت، بدشمنان ذلت
همیشه فاتحی ای تک سوار فایق عشق
گلوی نازک طفلت شکافت تیرستم
زمان بسر زد و شد شعله‏ور دقایق عشق
عزیز فاطمه جان و دلم فدای تو باد
به پیشگاه تو جان گر چه نیست لایق عشق

تبلیغات