آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

مرحوم علامه میرزا ابو الحسن شعرانى، حواشى ارزشمند و عالمانه‏اى بر کتاب وافى، از جمله مبحث غناء نوشته‏اند.نقد برخى از آراء فقهاى عظام، خصوصا نقد ملاکّیت عرف در تشخیص مصادیق غناء، از مواردى است که کمتر در این نوع مباحث مورد توجه قرار گرفته است.و لذا طرح این دسته از مباحث اجتهادى و تحلیلى، مى‏تواند گستره بحث و نقد و نظر را در این شرایط که باید آراء و نظرات، کاربردى و عملى-یعنى مطابق اوضاع فرهنگى اجتماعى و هنرى-روز باشد، مهیّا کند.
[نقد کلام شیخ انصارى‏]
علاّمه شعرانى ابتدا به بیان رأى شیخ اعظم انصارى-علیه الرحمه-پرداخته و سپس با استناد به روایاتى آن را نمى‏پذیرد، وى مى‏نویسد:
محقق بزرگوار مرحوم شیخ انصارى-قدس اللّه تربته-پیرامون تعریف و تبیین حکم غناء، مطالب کم نظیر و جامعى اظهار داشته‏اند.به نظر ایشان گاهى جوهره صوت * به گونه‏اى است که تنها فاده لهو مى‏کند، در این صورت حرام است، خواه فعل حرامى به آن ضمیمه شود یا نشود.بنابراین، اصوات لهوى حرام خواهند بود.
علاّمه شعرانى با استفاده از این روایت که سائلى پرسید:کسب زنان خواننده چگونه است؟و حضرت در پاسخ فرمود:«الّتى یدخل علیها الّرجال حرام و الّتى تدعى الى الاعراس لیس به بأس» (1) یعنى غناء زنان در حضور مردان حرام است، ولى کسب مزد بابت تغنى در مراسم عروسى زنانه بلا مانع است.مى‏گوید: برداشت من از این حدیث شریف این است که اگر صداى زن نامحرم از روى شهوت و به قصد ریبه و (*)جوهره صدا-فى حدّ نفسه-یا زشت و ناموزون است و یا زیبا و موزون‏ کامجویى، استماع گردد، از نوع غناء حرام است.
چنانکه روایتى مانند روایت فوق از على ن جعفر نقل شده که از برادر بزرگوارشان درباره حکم آوازخوانى در مراسم جشن و عید فطر و قربان پرسید و حضرت فرمودند:«لا بأس به ما لم یعص به» (2) اشکالى ندارد اگر مقارن یا موجب گناهى نگردد.
[غنا ذاتا حرام نیست‏]
مرحوم شعرانى مى‏گوید:از این حدیث فهمیده مى‏شود که صدا ذاتا حرام نیست و بدین جهت خلاف نظر شیخ اعظم است. (3) حدیث سوم هم که از امام صادق(ع)در همین باره سؤال شد، حضرت فرمود: «لیس به بأس بالّتى یدخل علیها الّرجال» (4) یعنى مزد زن خواننده‏اى که در مراسم عروسى، آواز مى‏خواند حلال است، مشروط به اینکه مرد نامحرمى داخل نشود؛نظر ما را تأیید مى‏کند که تحریم اجر و مزد زن مغنیّه به دلیل حرمت ذاتى صداى او نیست، بلکه از آن جهت است که از حضور مردان شرم و حذر نمى‏کند، چنانکه استثناى غناء در مراسم عروسى زنانه از جهت آن است که مردان نباید در مجالس آنان وارد شوند، نه آن که استثناء مربوط به اصل زفاف باشد.
پس اگر امر عکس شد و مردان در مجالس زنان حاضر شدند، ولى در مراسم غیر عروسى اختلاط نباشد، حکم نیز به تبع آن تغییر مى‏کند، یعنى در عروسیها حرام و در غیر عروسیها جائز مى‏شود.بنابراین، اگر غناى مغنّیه براى لهو در مجلس مردان باشد، اجرت آن حرام و اگر در مجالس مخصوص زنان مانند عروسى(زفاف) باشد حلال خواهد بود.در روایات، حکم آوازخوان مرد ذکر نشده، زیرا غناء از طرف زنان است و در زمان ما(مؤلف)نیز اینگونه است و مرد مغنّى در مجالس لهو کمتر دعوت مى‏شود، مگر در مجالس و محافلى که مرد آوازخوان آشنا به فنون و مهارتهاى آواز بوده و مستمعین از صداى زیبا و توان هنرى او بهره- مند مى‏شوند.
بنابراین، اگر مرد براى مردان بخواند و بدون همراهى سازهاى لهوى باشد. * و مطالب کفرآمیز، مفسده انگیز، هجویات و گناه‏آلود در آوازش نباشد، آواز او غناى حرام به شمار نمى‏رود، گر چه در این مسئله اختلاف انظار بسیار است.سرودهاى حماسى که هنگام جنگ براى تقویت روحیه سربازان خوانده مى‏شود و تعصبات دینى و ملى را مى‏شوراند و براى تفاخر و برترى طلبى سر داده مى‏شود همین حکم را دارد.
[بیع و شراع آواز خوان‏]
بیشتر پرسشها از چیز دیگرى از حکم غناء بوده، چنانکه وشّا از امام رضا علیه السلام پرسید:مردى کنیز آواز خوانى را براى سرگرمى خردیه، بهاى آن چه حکمى دارد؟حضرت فرمود پول آن مانند پولى است که بابت خرید سگ(ولگرد)پرداخته شود، حرام است. (5)
و خوش‏ترکیب، صداى نازیا، چندان قابلیت لهوى شدن را ندارد، حتى اگر خواننده با تجربه‏اى باشد و براى لهوى کردن آن قادر است با ایجاد وزن و ریتم غالب و مؤکّد است ابقاعات رقص‏آور بخواند.لیکن صداى متناسب و موزون اگر هماهنگ با ریتم رقص و مناسب با مجلس لهو و هزل خوانده شود یعنى خواننده در حالات صدا تغییراتى گوهررى ایجاد کند، خضوع و عشوه‏گرى فریبنده به آواز خود بدهد و به ویژه که در اشعار و تصانیفى روان، مطالبى مبتذل و شهوت‏انگیز بخواند، مى‏تواند تأثیر مفسده‏انگیزى در شنونده داشته باشد.مرحوم شعرانى از دو روایت على بن جعفر و روایت حرمت کسب مغنیه چنین برداشت مى‏کند که صرف صدا و صوت نمى‏تواند موضوع حکم حرمت باشد، بلکه صوت لهوى مصداق غناى حرام است.
(*)نظر به اینکه سازهاى موسیقى در موارد مشترک حلال و حرام بکار مى‏رود-مگر سازى که کاربرد محلل نداشته باشد-نمى‏توان سازها را لهوى و حرام دانست.آلات موسیقى مانند تیغ دودم مى‏ماند تا دست چه کسى قرار گیرد و به چه نیتى نواخته شود؟که لهوى شدن آن به دو چیز بستگى دارد:یکى انگیزه نوازنده یا خواننده و دیگر شیوه و کیفیت نواختن و اجراى آهنگ او...P}
علامه شعرانى ذیل این روایت مى‏گوید:ظاهرا غرض سائل صرفا دانستن حکم خرید و فروش این جاریه مغنّیه است، نه پرسیدن حکم غناء و آواز آن زن.
کسى که کارش خرید و فروش کنیزهاى مغنّیه است، قهرا به آنها خوب خواندن و عود و بر بط نواختن را آموزش مى‏دهد و با دقّت اصوات آنها را مى‏شنود، و براى فروش مبلغ بیشترى را مى‏طلبد، لذا سائل در باره حکم کسب آنها پرسیده، نه از حکم غناء.
[علت حرمت غناء]
در روایت دیگر که مردى از امام صادق-علیه السلام-پرسید:در همسایگى ما برنامه آواز خوانى بر پا مى‏شود... (6) این روایت نیز علت حرمت غناء را شنیدن صداى مغنّیه مى‏داند و یا به این دلیل که صوت زن مانند بدن او عورت است و یا اینکه موجب تحریک شهوت مردان مى‏گردد، خصوصا اگر آواز او همراه با نواختن سازهاى لهوى باشد، اما حضور مردان و دیدن زن مغنّیه نمى‏تواند علت حرمت غناء باشد.
ولى به گمان برخى این حدیث، بر حرمت شنیدن غناء دلالت دارد، هر چند زنان و کنیزان نخوانند و یا شهوت‏انگیز هم نباشند.بدین جهت، از نظر آنها شنیدن صداى مرد در شکل الحان حماسى و مانند آن، از این دسته است ولى چنین حکمى بعید مى نماید.
[شیخ طوسى و فیض کاشانى‏]
شیخ طوسى در استیصار مى‏نویسد:جواز غناء در مواردى است که کلام باطلى خوانده نشود، و با آلات و سازهاى لهوى همراه نگردد ولى اگر با آن، مطالب لهو و زشت و مفسده‏دار بکار رود و یا از سازهاى لهوى مدد گرفته شود، حرام خواهد بود.مرحوم فیض کاشانى درباره گفته شیخ مى‏نویسد:از کلام ایشان مستفاد مى‏گردد که حرمت غناء به خاطر استعمال آن در کارهاى زشت و لهو حرام است، نه اینکه غناء ذاتا حرام باشد.
علامه شعرانى ذیل این نظر چنین مى‏نگارد:
دیدگاه ملا محسن فیض-علیه الرحمه- همان رأى شیخ طوسى است که برخى آن را پذیرفته و بعضى دیگر بعید دانسته‏اند.عده دیگرى که قائل به حرمت ذاتى هستند تبعا طبق این نظر، صوتهاى حلال موضوعا از بحث غناء خارج است.
[غناء، سماع، قول‏]
تحقیق نشان مى‏دهد که غناء در کلام، لغت و اشعار عرب، عبارات فقها و اهل ادب و بلاغت، نام مطلق صوت یا هر صوتبلند که داراى ترجیع و تحریر است، اطلاق مى‏گردد، اگر چه زیبا نباشد و طبایع رغبتى به آن نشان ندهند!!از این رو، مى‏توان به«قول و سماع»نیز غناء گفت.قول عموما به کلام اطلاق مى‏گردد و گاه نیز به غناى مطرب گفته مى‏شود و منظوز از قوّال به کسى گفته مى‏شود که در مجلس سماع صوفیان بخواند.]سماع نیز به معناى مطلق شنیدن هر سخن و صدایى و بعضا به غناء تعبیر مى‏گردد و گفته شده است:«رب سماع حسن سمعته من حسن»یعنى چه بسیار آواز خوشى که از فرد شایسته و نیکویى شنیدم.
بنابراین، همان گونه که قول و سماع در لغت، اعم از محرّم است، همچنین غناء و کشیدن و ترجیع صوت، اعم از صداى حرام مى‏باشد و مطلق غناء و کشیدن صوت حرام نخواهد بود.
لفظ شراب نیز مانند لفظ غناء است.شراب در لغت به معناى نوشیدنى است که در این صورت حرام نیست، اما در اصطلاح به معناى مسکر است و حرمت متوجه حالت اسکار و مستى‏آورى آن است.لذا کلمات غناء، سماع و قول نیز مانند لفظ شراب به حلال و حرام تقسیم مى‏گردد، ولى به دلیل کثرت استعمال آن‏ در لسان شرع به معناى مذموم و نوع حرام آن غلبه پیدا کرده است، مانند لفظ بدعت که در اصل به معناى شیئى حادث است، لکین بر نوع حادث مذموم در شرع غالب شده.شاعر درباره کبوترش مى‏گوید:
اذا هى غنّت ابهّت الناس حسنها
و اطرق اجلالها کل حاذق (7)
یعنى صداى زیباى کبوترم، اعجاب مرا برانگیخت و هر انسان با ذوقى آن را تمجید و تحسین مى‏کند.
شکى نیست که مى‏توان غناء(به معناى لغوى آن)را بر صداى کبوتر اطلاق نمود * در صورتى که شنیدن و لذت بردن از صداى کبوتر و دیگر حیوانات حرام نیست، همچنین اطلاق لفظ غناء بر نوحه و مراثى نیز صادق است و تأثیر چنین اصوات و نغمه‏هایى قطعا در امور شهوت‏انگیز و مفسده‏دار نمى‏باشد.
[الحان غنائى‏]
ابراهیم موصلى-موسیقیدان عهد هارون- مى‏گوید:هنگام مدیحه، در ایقاع را تفخیم کن؛در نسیب، لحن و ایقاع را رقیق و نازک و با خضوع گردان؛در آهنگ مرثیه، لحنت را محزون ساز و در ایقاع و اوزان اشعار هجوگونه با لحن و ایقاع ثقیل و سنگین بخوان (8)
اهل موسیقى گفته‏اند:بهترین نوع غناء آن است که موجب وجد و طرب و شادى تو شود، تو را مشغول و سرگرم کند و یا محزون و گریان گرداند.بدین روى، غناء اختصاص به گریه در عشق(مجازى)و یا تنها در امور لهوى و هزل ندارد، بلکه در مراثى، مآتم و عزاداریها نیز بکار مى‏رود.
[موسیقى درمانى‏]
در باب تأثیرات شگفت‏آور موسیقى در امور مختلف، از جمله درمان امراض، حکایتهاى بسیارى گفته‏اند.
از باب نمونه در احوال یعقوب بن اسحاق کندى، آورده‏اند که بر بالین بیمارى روانى عود نواخت، به طورى که صداى آن، حرارت درونى مریض را مشتعل ساخت و توانست بنشیند و اخبار و اطلاعات طلب شده را باز گوید پس از خاموش شدن نغمه‏هاى عود، بار دیگر به خواب رفت و به خاموشى ابدى گرایید. (9)
[تحسین صوت زیبا]
به طور خلاصه مى‏توان گفت که ترکیب انواع نغمه‏ها و ایقاعات موسیقى، به اشکال مختلف در نفوس تأثیر مى‏گذارد، و بدون تردید نمى‏توان مدّعى شد که مطلق هر صوتى و یا نغمه‏هاى دلنشین و جذّاب حرام است، چنانکه در روایت است، هنگامى که امام سجاد-علیه السلام-قرآن تلاوت مى‏نمود، مردم براى شنیدن صداى ایشان جمع مى‏شدند، (10) پیامبر(ص)صداى دلنشین مردى را که قرآن مى‏خواند، شنید، پس به او گفت:«اوتیت(مزمارا)من مزامیر آل داود»یعنى مزامیر آل داود به من داده شده است(کنایه از این است که من هم همان صداى زیباى ملکوتى داودى را دارم ولى مردم طاقت شنیدن آن را ندارند)و نیز فرمود:«من لم یتغن بالقرآن فلیس منّا»یعنى کسى که بدون صوت زیبا و غناء قرآن را نخواند از ما نیست.
امام باقر-علیه االسلام-وصیت کرد، مقدارى از (*)غناء در لغت یعنى صداى زیبا که از مدّ و ترجیع و اوج و فرود و زیر و بم و دیگر حالات زیباسازى ترکیب مى‏شود صداى زیاى حیوانات بخاطر موزون بودن و تناسب نغمه‏ها و خوشى ترنم آنها دلپسند است.ولى صداى انسان داراى لحن و وزن و ایقاع و دیگر تزئینا صوتى است که حاکلى از حالات نفسانى و درونى مصوّب نیز دارد.قدما بیشتر لحن را در سه قالب:نشاطآور و مفرّح، حزن‏انگیز و محزون و حماسى و مشجّع تقسیم کرده‏اند که اصوات حیوانى چنین خواصى را ندارد.حال اگر هم محتواى کلامى این سه قالب، معنوى و قدسى باشد و هم شنونده و مستمع آن، در این صورت تأثیر معنوى و متعالى خود را مى‏گذارد و گرنه در صورت پوچ و باطل بودن محتواى کلامى و قولى آن، و لاابالى بودن مستمع، تأثیر منفى و تخدیرى و شهوانى خواهد داشت.
خصوصا اینکه در اشکال لهوى غناء خواننده با تغییر حالات صدا و انگیزه لهوى مى‏تواند تأثیر مبتذل الحان خود را دو چندان کند.P} مالشان جهت نوحه‏سرایى براى ایشان در ایام حج در منى صرف شود، در حالى که لحن نوحه، آکنده از غم و حزن و ماتم است.همچنین حداء که نوعى آواز براى سیر سریعتر شتران است، از اصوات و نغمه‏ها ترکیب یافته، اما هیچ کس این نوع آواز را منع نکرده است.
از آنجا که بر همه موارد فوق‏الذکر تغنى و غناء صدق مى‏کند، ناگزیر یا نظر شیخ را در استبصار نباید بپذیریم و حرمت غناء-نه بر تعیین صوت من حیث هى صوت-بلکه بر نوع حرام آن حمل شود، یا حرم به نوع الحان و اصواتى اختصاص یابد که طبایع را به حرام کشاند و یا غیرت و حیاء و تعصب دینى را منفعل کند که حتى موجب قتل نفس محترمه و امور حرام دیگر گردد.بنابراین، علت حرمت این الحان آن است که سبب فعل حرام مى‏گردند و احادیث تحریم و سخنان فقها، شامل این نوع الحان حرام مى‏باشد.
[حزن و فرح غنائى‏]
لخنهایى که موجب رغبت انسان به خداوند، عبادت و دل نبستن به زخارف فانى دنیوى مى‏شود و انسان را بر مظلومیت اهل بیت-علیهم السلام- محزون مى‏سازد و مناقب آنان را بازگو مى‏نماید و بر قلبها اثر مى‏گذارد، حرام نخواهند بود، بلکه همانند صداى زیباى قرائت قرآن مى‏باشند.
راغب در کتاب محاضرات نقل مى‏کند که «ماسرجویى»از قرائت پدرم-رضى اللّه عنه- مى‏گریست، به او گفته شد:چرا براى کتابى که قبولش ندارى گریه مى‏کنى؟گفت:لحن محزون مرا به گریه واداشت. (1)
اسحق موصلى مى‏گوید:صوت چیز عجیبى است، هر نوعى از آن به نحوى باعث سرور و شادمانى رقص‏انگیز و نیز موجب گریاندن، محزون ساختن و زائل کردن عقل و بیهوش نمودن انسان مى‏گردد، هر چند در بسیارى از حالات، مخاطب معانى آن را نفهمد. (12)
قطعا آنچه موجب شادمانى و رقص مى‏گردد، * همان غناى لهوى است که روایات به آن اشاره دارند و مغنّى و مغنّیه آن را شغل خود قرار داده‏اند و از این راه امرار معاش مى‏کنند.اما اگر موجب گریستنى مانند گریه عشاق(عشق مجازى)و اهل لهو هنگام مستى باشد، قطعا حرام خواهد بود، و تنها در نوحه، مراثى، مواعظ و ذکر بهشت و جهنم حلال مى‏گردد و ممنوعیت و ذکر بهشت و جهنم حلال مى‏گردد و ممنوعیت غناء که در روایات آمده است، شامل این نوع نمى‏شود.
البته اطلاق لفظ غناء در لغت به همین قسم نیز اشاره دارد، لذا به فرض اگر برخى الحان به ندرت در مجالس فسق و فجور، و گاهى در مجالس موعظه و و مراثى استعمال شوند، مى‏توان چنین حکم نمود که قسم اول حرام، و قسم دیگر حلال مى‏باشد.
لحن دیگرى را مى‏توان فرض نمود که به هیچ وجه مناسبتى با قرآن، دعاء، و موعظه نداشته باشد
(مثل الحان و نغمه‏هاى رقص‏انگیز)و تنها در لهو و فسوق کاربرد دارد.حال اگر کسى ادعا کند که با این لحن خاص، قصد لهو نداشته است؛نمى‏توان آن را قبول نمود، لذا اگر چه معتقد به حرمت ذاتى غناء نمى‏باشیم، اما اینگونه الحان در عبادات حرام است.
زیرا موجب خوارى و سبکى قرآن و مواعظ و فضائل و (*)در تقسیمات موسیقى غنائى حرام، الحان و ابقاعات رقص‏انگیز از جمله مصادق بارز آن است، زیرا موسیقى رقص همواره در مجالس لهو و لعب و اهل فسق و گناه و اغلب همراه با سازهاى موزیک اجرا مى‏شده، البته در فرهنگهاى غیر شرقى، ریتم رقص شکل و قالب و مفهوم متفاوتى دارد.
خداى رقص در فرهنگ و مذهب بودیم که مجسمه‏اى است با دستان گوناگون، داراى معانى مختلفى است.گستردگى و دامنه وسیع کاربرد موسیقى، فراتر از آن است که فقط موزیک رقص به عنوان تنها مصداق حرام موسیقى غنائى معرفى گردد.
کارشناسان متعهد این فن، نیک به عوامل انحراف و تحریف و تخدیر موسیقى واقفند.P} حکم مى‏گردند.
باتوجه به مطالبى که ذکر گردید، بعید است الحانى که در مجالس قرآن و مراثى ابا عبد اللّه الحسین-علیه السلام-خوانده مى‏شود، از غناى محرّم محسوب گردد.زیرا تلحین و نغمه‏سرایى اینها (نه قصد لهو در آن است و نه خواننده لهوى مى‏خواند و تبعا)موجب تهییج و تحریک شهوت هم نمى‏شود و مناسبتى با فسق و فجور ندارد و باعث فساد هم نمى‏شود، بلکه بر عکس موجب حزن و اندوه بر مصائب اهل بیت-علیهم السلام-مى‏گردد، و به همین دلیل امرى مستحب تلقى مى‏شود و اگر مرثیه خوان با لحن اهل فسق بخواند، از آنجا که هیچ سنخیت و تناسبى با مجلس لهوى ندارد، مردم و حتى فساق هم به او مى‏خندند و مسخره‏اش مى‏کنند. *
اگر اهل فسق در مجالسشان آیه‏اى از آیات قرآن یا شعرى رثایى را به صورت غناء که با رقص و پایکوبى و دست افشانى مناسب باشد، بخواند حرام خواهد بود.
زیرا خواندن الفاظ قرآن با لحن و کیفیت لهوى حرام (مؤکد)است.
[نقد عرف‏]
بسیارى از فقهاى فرزانه، مثل شهید اول، تشخیص موضوع غناء را به فهم عرف ارجاع داده‏اند.مرحوم شعرانى این روش را نادرست دانسته و در نقد و تحلیل این دیدگاه مى‏گوید:
لفظ تغنى در مصباح المنیر به معناى صوت یا کشیدن آن آمده (13) ، در نهایه ابن اثیر هم نوشته که غناء نزد عرب صداى بلند را گویند (14) این تفسیر در نظر اهل تتبع صحیح است، لذا کلام ابن اثیر در این باب حجت مى‏باشد.بعضى از متأخرین توهم کرده‏اند.یکجا گفته‏اند:هر غنائى حرام است ولى اذعان کرده‏اند که مطلق کشیدن و بلند کردن حرام نیست!لذا نتوانسته‏اند مفهوم غناء را بیان نمایند(و علائم و ملاکهاى تشخیص موضوع را بشناسانند)و قادر به راهنمایى و افهام دیگران نیز نیستند و اگر از آنان معناى غناء پرسیده شود، به دلیل عجز و فرار از پاسخ به«عرف»ارجاع مى‏دهند * و این پاسخ صحیح نیست، زیرا چگونه ممکن است در جایى که مردم از جواب دادن عاجز باشند بتوانند مقصود غیر خودشان را توضیح دهند؟!مثل اینکه یک عالم نحوى تفسیر رفع و نصب و جر را به عرف مستند نماید!و معلوم نیست معناى عرفى غناء در زمان صدور اخبار اخص از معناى لغویش بوده باشد تا بتوان بر معناى عرفى متداول آن زمان حمل شود یا نه؟
اما این احادیث را نمى‏توان بر عرف زمان ما حمل (*)از مطالب قبل معلوم شد که هر لحنى متناسب هر مجلسى نیست.
عرضه هر لحنى را تقاضا کننده آن معلوم مى‏کند.قالب و شکل لحن و ایقاع لهوى به انگیزه و قصد خواننده و شیوه اجراى او در خواندن و نواختن بستگى نام دارد و قطعا شنونده نیز در این امر دخیل است.
بنابراین نمى‏توان آهنگ ملکوتى قرآن را مناسب مجلس رقص خواند مگر کسى معاذ الله عمدا به قصد استهزاء و تمسخر بخواند یا نادان و جاهل باشد.
(*)شهید ثانى در کتاب شرح لمعه در تعریف غناء مى‏نویسد:الفناء مد الصوت المشتمل على الترجیع المطرب او ماسمى فى العرف غناء و ان لم یطرب(شرح لمعه، ج 3/ص 212)بحث درباره جایگاه عرف به مقالى مبسوط مى‏انجامد که از این مجال عجال بیرون است.عرف و عادت همیشه تابع سه عنصر محیط، ملیت و تقلید بوده است(کیهان اندیشه ش 33 مقاله آیة الله جناتى درباره جایگاه شریعت سلف و عرف در منابع اجتهاد)عرف در فرهنگهاى غربى به عنوان قانون به شمار مى‏رود ولى در فقه امامیه اغلب هنگام ابهام مقصود گوینده و کشف مصداق حکم شرعى به عرف ارجاع داده مى‏شود.عدم تعریف مشخص از موضوع غناء، عرف را دچار حیرت مى‏کند، اگر عرف میزان است با چه وزنى بسنجد؟!سنگى که مقدارش معلوم نیست؟!اصولا هر علمى، عالمان و عرف مخصوص خود را دارد پس اگر عرف ملاک تشخیص موضوع و مصداق است، مقصود کدام عرف است؟عرف فقها، یا عرف متشرعه، یا لغویین و یا...و اصولا ذهنیت این عرف را چه کسى بارور مى‏کند؟مضافا به اینکه آحاد مردم با داشتن شرایط متفاوت در پذیرش و تأثر از الحان و ایقاعات موسیقایى تفاوت مى‏کنند.
جوانى که محزون است، آهنگ حزن‏انگیز او را مى‏شوراند، نه آهنگ شاد، در اویش و صوفیان عرف خاص خود را دارند و هر کسى مجاز به استماع الحان صوفیانه نیست.و در کل مى‏توان اشاره کرد که افراد جامعه هر یک تحت تأثیر عوامل داخلى(روانى، فطرى، ژنیتک، تریتى...)و خحارجى (محیط، فرهنگ، تقلید و محاکاة، قومیت و...)مى‏باشند و به طور متفاوت از غناء و موسیقى اثر مى‏پذیرند.(ر.ک:کتاب هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقى غنائى از همین نگارنده).P}
کرد، اتفاقا عرب این زمان غناء را به صورت مطلق و اعم استعمال مى‏کند که مطابق نظر ابن اثیر در نهایه مى‏باشد.بعضى از فقها معناى غناء را به عرف متشرعه اعم از عجم و عرب ارجاع مى‏دهند که قهرا چنین کارى اشتباه است، زیرا متشرعه تابع فقها هستند و فقها خود اهل فهم لغت مى‏باشند.پس اگر فقها در امرى متحیر باشند، بالتبع مردم متشرع نیز متحیر مى‏شوند و اگر جازم شوند مردم نیز جازم مى‏گردند، در صورتى که استناد به عرف هنگامى است که در استعمال مستقل باشد و تابع فقها نباشد.
مرحوم«فاضل تونى»در حاشیه روضه گفته است:
عرف قانون مشخصى ندارد و نمى‏تواند موجب رفع اشتباه از جمیع افرادش گردد و احتیاط در دین آن است که از هر چیزى که غناء بودن آن محتمل است، اجتناب شود.
نظر فاضل تونى در مورد عدم تعریف مشخصى از عرف، صحیح است و طبق این نظر ارجاع غناء به عرف متشرعه صحیح نیست.اما عرف عرب در زمان ائمه(ع)اینچنین نبوده است، بلکه غناء در لغت مطلقا مدّ صوت مى‏باشد و اگر چه احتیاط در شبهات امرى است پسندیده اما طریقه علما در اینگونه شبهات برائت و اصالة الحلیت مى‏باشد * لذا در حرام اجتناب واجب است، اما در هنگام شک، اصل عدم وجوب اجتناب خواهد بود.
[غناء لهوى‏]
از کتاب«ریاض»در باب غناء استفاده مى‏شود که صوت لهوى را غناء مى‏گویند، اما هر صوتى که شامل ترجیع و چه چه باشد غناء نیست.بنابراین صوت لهوى همان غناى حرام در شرع مى‏باشد ولى در لغت، غناء بر لهو و غیر آن اطلاق مى‏گردد و اختصاص به صوت لهوى ندارد.
به هر حال غناى لهوى، حرام و غیر لهوى آن جائز است و اطلاق غناء نیز بر هر دو صادق مى‏باشد.البته امروزه غناء اکثرا در میان اهل دنیا در لهو و لعب استعمال مى‏گردد و از مشاغلى است که براى کسب درآمد از آن استفاده مى‏شود و عده‏اى به صورت حرفه‏اى به آن پرداخته‏اند، لذا مى‏توان غناى منهىّ را این گونه غناى لهوى دانست.
«حداء»براى شتران.غناء براى مراثى نوحه، حماسه و مفاخرت و همچنین صداهاى پرندگان جزء غناى حرام نیستند.اگر امروز گرامافون را فقها تحریم کرده‏اند، به دلیل صداهاس لهوى خاص آن مى‏باشد * نه اینکه هر صدایى که ضبط شود، شنیدنش حرام باشد.بنابراین نظر صاحب ریاض که غناى لهوى را حرام داشته صحیح است.زیرا به معناى معروف و متداول منصرف شده است، نه اینکه معناى عرفى غناء صورت لهوى باشد.
صاحب ریاض به این نکته اشاره نکرده است که آیا حرمت صوت لهوى به دلیل حرمت لهو و مقارن با غناء است-چنانکه به علامه فیض کاشانى نسبت داده شده است (15) یا به دلیل حرمت خود صوت در این حالت است-چنانکه نظر مرحوم شیخ انصارى مى‏باشد ظاهرا نظر دوم صحیح است؟
(*)عالمان اصول فقه گفته‏اند:اگر کسى در موضوع و مصداق حکمى شک کرد که آیا حرمت است یا حلیت؟اصل حلیت و برائت را جارى دانسته‏اند، و نیز در شبهات مفهومى نیز حکم چنین است.
(*)تحریم گرامافون در زمان مرحوم شعرانى به همان علتى است که ایشان ذکر کرده‏اند نه اینکه خود دستگاه علت حرمت باشد و اصولا هر چیزى که وسیله و مقدمه و مقارن امر حرامى قرار گیرد، استفاده از آن حرام خواهد بود، گرامافون مانند دیگر سیستم‏هاى صوتى و تصویرى داراى منافع و کاربردهاى محلل و محرم است.و تحریم آن بخاطر غلبه کارد بر اصوات- لهوى در آن بوده است که اکنون چنین نیست؟ البته معدود فقیهانى هم بودند که اصل گرامافون را تحریم نکردند.
مانند آخوند ملا قربانعلى زنجانى که وى از مشاهیر و رهبران نهضت مشروعه بود.پس از آنکه دستگاه گرامافون را به زنجان آوردند، وى با استماع چند صفحه سخنرانى مظفر الدین شاه و شعر و آواز و ساز نى گفته بود:«چون این جعبه جماد است و مکلف نیست، از شنیدن آن مانعى نداریم، با بخش این فتواى جنجالى آخوند زنجانى، علماى نجف فتوا دادند که گرامافون مشروع نیست.
(ر.ک:کتاب خط سوم در انقالب مشروطیت، ابو الفضل شکورى، ارشاد زنجان، 1371).P}
[نقش انگیزه و قصد در لهو]
مطلب دیگر تفاوت میان لهو و غیر لهو در نیت و قصد مى‏باشد، مثلا گاهى شنونده لهو را قصد مى‏کند، بدون اینکه معنى آن را قصد کرده باشد * .
گاهى نیز صلحا و عابدان براى تذکر مجالس را بر پا مى‏کنند و واعظ و ذاکر و مداح با صداى زیبا مى‏خواند که به هیچ وجه نمى‏توان احتمال حرمت این مجلس را داد.زیرا امر باطلى صورت نگرفته و براى این مورد هیچ نهى‏اى وارد نشده است.
یادداشتها
(*)مرحوم شیخ انصارى دو صورت براى تحقق لهو فرض مى‏کند.1- خواننده قصد لهوى خواندن داشته باشد(هر چند نتواند)
2-خواننده قصد لهوى خواندن نداشته باشد ولى شنونده به قصد کامجویى و تلهى گوش دهد.در مورد اول براى خواننده حرام است و در فرض دوم براى شنونده.
(1)-ر.ک، دعائم الاسلام، ج 2، ص 206 وسائل الشیعه، ج 12، ص 225-228.
(2)-حمیرى، قرب الاسناد، ص 121، وسائل الشیعه، ج 12ص 85.
(3)-ر.ک:مکاسب، شیخ انصارى، ط قدیم، ص 36.
(4)-وسائل الشیعه، ج 12، ص 85.
(5)-همان مأخذ، ج 12، ص 85 و 225.
(6)-بحار الانوار، ج 79، ص 246، وسائل الشیعه، ج 12، ص 85، دعائم- السلام، ج 2، ص 208.
(7)-ر.ک:راغب اصفهانى، محاضرات الادباء، تحقیق و تلخیص ابراهیم زیدان(مبحث غناء)ص 237، ط دوم، دار الجیل، 1406 ه.ق، بیروت.
(8)-ر.ک:ابن خرداد به، کتاب اللهو و الملاهى، ملحق به کتاب الموسیقى العراقیه، تألیف عباس الغراوى، ص 98.
(9)-ر.ک:قفطى، تاریخ الحکماء، ص 376، و موسیقى الکندى، تألیف زکریا یوسف، بغداد 1962 م.
(10)-وسائل الشیعه، ج 12، ص 225، بحار الانوار، ج 79، ص 246.
(11)-محاضرات الادباء، 237.
(12)-همان مأخذ.
(13)-ر.ک:مصباح المنیر، فیومى، ص 445 ماده غناء و صحاح الغه، و جوهرى، ج 6، ص 2449.
(14)-ر.ک:ابن اثیر جزرى، نهایة اللغه، ج 3، ص 391.
(15)-وافى، فیض کاشانى، ج 3، ص 35.P}

تبلیغات