آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

پنجمین دوره از ادوار اجتهاد، در نزد شیعه، دوره توسعه و گسترش استدلال در ابحاث اجتهادی بوده است.این دوره از زمان مجتهد نوپرداز«ابن ادریس حلی»(م 598)نوه دختری شیخ طوسی شروع شد و تا زمان استاد کل وحید بهبهانی(م 1205)ادامه یافت.این دوره با در نظر گرفتن زمان آغاز کار ابن ادریس، حدود 160 سال به طور انجامید.
و اما د رنزد اهل سنت، باب اجتهاد در این دوره بر عالمان آنان بسته و مردم بر اساس فتاوای علمای پیشین آنها عمل می‏نمودند و تنها بعضی از عالمان مانند علامه محی الدین نووی(نویسنده المنهاج) و ابو حامد محمد غزالی(نویسنده المستصفی فی علم الاصول)بر اساس اجتهاد خود از منابع و پایه‏های شناخت، علم می‏کردند.
ابن ادریس طلایه‏دار دوره پنجم
در هر حال همانگونه که در مقاله پیش گذشت، حدود یک قرن پس از درگذشت شیخ طوسی، عالمان بگونه مطلق از آراء و نظرات او پیروی می‏کردند و کلمه‏ای برخلاف نظر او نمی‏گفتند.تا آنکه ابن ادریس حلی، در اوائل این دوره، باب نقد و اعتراض علمی را بر اراء و نظریات شیخ طوسی گشود و باب تقلید را بر روی عمه عالمان بست‏ و بر آرای فقهی شیخ در کتاب سرائرش با ادله متقن حمله نمود.
او در مقدمه کتاب ارزشمندش وضع اسفبار آن روزگار یادآور شده و انگیزه کار عظیم خود را بازگو می‏کند و می‏گو.ید:«چون مشاهده کردم که عالمان روگار از فراگیری شریعت محمدی و اکام اسالمی شانه خالی می‏کنند و با آنچه نمی‏دانند به مخالفت می‏پردازند و دانسته‏های خود را به هدر می‏دهند و چون دیدم پیرمرد سالخورده این دوره را چنان غفلت فرا گرفته و زمام خود را به نادانی سپرده و امانتهای زمان را ضایع کرده و در آموختن علوم لازم و ضروری سستی می‏کند که گویا د رهام روز زاده شده است.و چون دیدم که علم و دانش به ابتذال کشیده شده و میدان علم خالی از تاخت و تاز است، با تلاش و کوششی جانکاه به جبران باقیمانده‏ها پرداختم»
ابن ادریس، این عالم شجاع و مجتهد نوپرداز، رهبر فکری این دوره در فقه اجتهادی شمرده می‏شود که با نقش سازنده خود به پایداری در برابر رکود و جمود فقه و ایستایی تفریع و تطبیق برخاست و با سعی و کوشش فراوان جو غالب را بر هم زد و با شجاعت علمی سنت تقلید از نظرات شیخ را د رهم شکست و مجددا فقه اجتهادی را در مسیر توسعه و گسترش قرار داد و به رکود و جمود و ایستایی آن پایان داد.
وی شیوه‏های نوینی در مسائل فقه اجتهای پدید آورد و بنای استدلال را بنیان نهاد و به مبانی آن نیز گسترش بخشید، بگونه‏ای که همه عالمان بعد از او به این حقیقت اعتراف دارند.
بی‏تردید تحولاتی که او از حیث استدلال و غیره در فقه اجتهادی بوجود آورد پیش از او از کس دیگری دیده نشده است.کتاب سرائر او که همه ابواب فقه را در بر دارد، و سرشار از نکته‏سنجیهای دقیق در استنباط احکام شرعی از ادله اربعه است، نمایانگر این است که تفکر فقهی اجتهادی در مکتب وی بحدی رسیده بود که توانایی برخورد با آراء جدش شیخ طوسی و به نقد کشیدن آنها را داشت.
پیش از ابن ادریس مجتهدی ار سراغ نداریم که در دامنه وسیع و گسترده آرای شیخ طوسی را مورد نقد و اشکال قرار داده باشد، و غالبا پیش از او عالمان در مقام بیان احکام بر نقل فتاوای او بسنده می‏کردند.
شیوه فقه اجتهادی ابن ادریس
ابن ادریس شیوه بحث خود را که برخلاف روش عالمان پیش از خود بوده است د رکتاب سرائر مطرح م کند و می‏گوید:«به نظر من این کتاب بهترین تألیفی است که در این فن صورت گرفته است، و این روش رساترین شیوه در بیان و گویاترین راه از جهت طرح بحث و ارائه دلیل است، که در آن هرگز راهی برای روایات و اخبار ضعیف نیست.من در این کتاب تحقیق خود را بر پایه سبکی تازه بنا نهادم، زیرا کشف احکام تنها به یکی از راههای ذیل ممکن است، زا از راه کتاب خدا، با سنت متواتر پیامبر، یا اجماع، یا دلیل عقل، در صورتی که از سه راه اول امکان دسترسی به حکم شرعی نبود.آنگاه محققان دینی در مسائل شرعی به دلیل عقل تکیه می کنند و از آن راه به همه احکام شرعی و مسائل فقهی آگاهی می‏یابند، پس باید بدان اعتماد و تکیه کرد و هر کسی حجیت آن را انکار کند به گمراهی رفته و راه در تاریکی پیموده و گفتاری بیرون از محدوده مذهب به زبان آورده است.
در هر حال گروهی از عالمان زمان ابن ادریس روش او را پسندیده و آن را دنبال کردند، با پیروی آنان شیوه ابن ادریس در فقه اجتهادی از جهت‏ استدلال رشد چشمگیری یافت، زیرا سعی آنان در ابحاث نظری بر این بود که مسائل را همراه با استدلالهای زیاد مطرح نمایند، یعنی در طرح مسأله مورد اختلاف همه اقوال و مدارک مخالف و موافق را نیز ذکر نموده و با بیان دلیل، یکی از آن آراء و نظریات را ترجیح می‏دادند.
ولی گروهی دیگر از عالمان و فقیهان زمان ابن ادریس، روش او را نپسندیده و او را مورد سرزنش و نکوهش قرار می‏دادند.
گفتار کرکی علیه ابن ادریس
اکنون بجاست گفتار برخی از عالمانی را که علیه ابن ادریس در این زمینه بیان داشته‏اند ذکر کنیم:
علامه شیخ حسین کرکی جبل عاملی(م 1076) در فصل پنجم ص 94 از کتاب هدیة الابرار الی طریق ائمة الاطهار می‏نویسد:عمل قدماء به اخبار مدونه به دلیل علم به حصت اخبار بوده و لذا اختلافی در ارتباط با آنها در میان آنان وجود نداشت، و این شیوه ادامه داشت تا زمان ابن ادریس، وی نیز در استنباط احکام شرعی از منابع بر طریقه قدماء بود که فقط به علم عمل می‏کردند و ظنون را کافی نمی‏دانستند و چون ابن ادریس گمان می‏برد که اخبار تدوین شده در کتابها اخبار آحاد است و از قرائت علمیه عاری است، لذا بر عدم اعتبار آنها نظر داد، وی از تصریحات متقدمین بر اینکه اخبار مذکور دارای قرائن علمیه هستند و قهرا صحیح می‏باشند غفلت کرد، چیزی که ابن ادریس را به این اشتباه انداخت، عدم تأمل د رمطالب قدماء بود و نیز اعتماد ابتدایی او بر شیوه ظاهری تدوین اخبار، از این رو گمان برد که این اخبار آحاد از سنخ اخبار آحاد بدون قرینه است، البته این گونه‏اشتباه بعید نیست از جوانی که تجارب او را در علم ورزیده و بر علم استوار ننموده و نیز مطالب عمیق و دقیق را آن گونه که سزاوار است ممارست نکرده است، او در سن 25 سالگی وفات یافت، و چگونه می‏تواند فردی د رخلال این دوران کوتاه به تحقیقات اصلی دسترسی پیدا کند، با اینکه علم و دانش پس از چه لسالگی قوام می‏گیرد نهایت چیزی که در نزد آنان دیده می‏شود این است:گفته شد یا گفته‏اند(یعنی بیشتر مطالبشاننقل قول است).اگر فکر آنها بهمطلب ساده‏ای رسید می‏پندارند که به ستاره عیوق و تخم عنقا دست یافته‏اند...ابن ادریس رحمه الله نسبت به علم خودش خوش‏باور بود جدل و ستیزه را دوست می‏داشت، از این‏رو می‏بینید که علامه هر گاه از او یاد می‏کند می‏گوید«قال الشاب المترف»یعنی گفت جوان سبک‏سر.
ابن داود در رجال خود بنابر بعضی نسخ آن او را از قسم ضعفاء شمرده و در باره او گفته است:اخبار اهل بیت را طرح می‏کرده(ولی به آنها عمل نمی‏کرده است).
شیخ منتجب الدین(قمی)در فهرستش گفته است.یکی از تصانیف محمد بن ادریس عجلی کتاب سرائر است که شیخ ما سدید الدین محمود حمصی گفته است او مخلط است(یعنی بین احادیث و طبقات آنها خلط نموده است)، و بدین جهت بر کتاب او اعتمادی نیست، حاصل اینکه وی به توهم عمل می‏کرده و از این رو بر فتاوای شیخ طوسی که مستند به اخبار بود-اعتراض فراوان کرده است، به گمان اینکه اخبار مورد استناد شیخ اخبار احاد فاقد قرائن علمی بوده است، علامه بیشتر توهمات ابن ادریس را بیان کرده است.
پس از ابن ادریس بسیاری از متأخرین در عدم اعتبا رعمل به اخبار، از او پیروی کرده‏اند و بدین جهت در آرائشان در عمل به اخبار نابسامان شده و معقول را به منقول درآمیخته‏اند، و دلیل این مطلب آمیزش و رفت و آمد آنان با اهل سنت و مطالعه کتب آنها از روی تقیه بود، زیرا مدرسین مشهور و کتابهای متداول علمی در آن زمان از اهل سنت و ریاست نیز برای آنان بوده است، و نیز مدارس علمی در دست آنان اداره می‏شد، و لاوه بر این متأخران امامیه حتی برای غیرتقیه و تنها به دلیل تبحر در علوم و یا بجهت دیگر به کتابهای آنان و کتابهای دیگران مراجعه داشتند.
و همین امور سبب گرایش آنان به آراء اهل سنت شد، این گرایش متأخرین به اهل سنت را همانگونه که ما امروزه در بلاد عجم که مقر شیعه و معدن ایمان است مشاهده می‏کنیم کسی که کتاب (اصولی)عضدی و تعالیق و شروح آن را نخوانده باشد اصولی بحساب نمی‏آورند و نیز کسی که تفسیر بیضاوی و کشاف را نخوانده باشد مفسر نمی‏دانند، و همچنین کسی را که مؤلفات جلال الدین دوانی و نظائر او را در حکمت و کلام مطالعه نکرده باشد، حکیم و متکلم نمی‏نامند.کار به آنجا رسید که نزدیک شد حق مخفی بماند.
گفتار استر آبادی علیه ابن ادریس
محمد امین استر ابادی در صحفه 30 از کتاب الفوائد المدنیه در این باره می‏گوید:تا آنجا که من می‏دانم ابن ادریس اولین کسی است که گمان برد بیشتر احادیث اصحاب ما که از اصول(اربعمأة)به امر امامان تألیف شده و بین آنان متداول گردیده و مأمور به حفظ و نشر آنها بین اصحاب ما برای عمل طائفه به آنها بخصوص در زمان غیبت کبرای امام زنام(علیه السلام)بوده‏اند، اخبار آحاد خالی از قرائنی است که موجب علم به صدور آنها از اصحاب معصومین نمی‏باشد، شاید خدای سبحان از تقصیرات من و او در گذرد و بهمین دلیل وی اکثر فتاوای شیخ الطائفه را که از این اصول متلقات اتخاذ شده مورد اشکال قرار داده است، حاصل اینکه او در عدم جواز عمل به خبر واحد خالی از قرینه‏ای که باعث قطع شود، با ئریس طایفه(شیخ طوسی) و علم الهدی(سید مرتضی)و متقدمین بر آن دو در عدم جواز عمل به خبر واحد خالی از قرائن قطع‏آور موافقت داشت، ولی از اینکه احادیث اصحاب ما از این قبیل نیست(یعنی اخبار آحاد خالی از قرینه نمی‏باشد)غفلت ورزیده، با اینکه علم الهدی در بیشتر رساله‏هایش و رئیس الطائفه در کتاب عدة الاصول و غیر آن و محمد بن یعقوب کلینی و محمد بن بابویه به این مطلب که اخبار اصحاب ما از قبیل اخبار آحاد خالی از قرینه نیست تصریح کرده‏اند...
نقد نظریه کرکی و استر آبادی
نظر علامه شیخ حسین کرکی و علامه محمد امین استر آبادی درباره ابن ادریس قابل اشکال است، زیرا ابن ادریس هرگز از احادیث معتبر چشم نپوشیده، بلکه از اخبار ضعیف اعراض و بر روایات موثق-اگر چه از اخبار آحاد باشد- اعتماد و بر طبق آنها عمل می‏کرد و خود در مقدمه کتابش السرائر به این مطلب تصریح نموده است.او تنها خبر ضعیف و خبر واحدی را که خالی از قرینه قطعی باشد حجت و معتبر نمی‏دانست و هیچ گاه در مقام استنباط به آن استناد نمی‏کرد، ولی باید دانست این از مختصات او نیست بلکه بیشتر عالمان و دانشیان پیش از او دارای همین نظریه بوده‏اند از آن جمله:
شیخ مفید
سید مرتضی علم الهدی(الذریعه ج 2، ص 528)
ابن زهره حلبی(غنیه، ص 475)
ابن براج(نقل از او در معالم، ص 189)
ظاهر ابن بابویه(کتاب الغیبه تألیف شیخ صدوق)
محقق حلی(معارج الاصول، ص 142-147)
ابن قتیبه، و نیز جز اینها که نیازی به بیان آنها نیست.
حتی سید مرتضی ادعای اجماع بر عدم اعتبار خبر واحد نموده و نیز آن را همانند قیاس دانسته است(رسائل وی، ج 2، ص 24 و ج 3، ص 309)
بنابراین ابن ادریس، در مسئله علم به اخبار آحاد در مقام استنباط، همانند علامان پیش از خود عمل می‏کرده و تنها اعتمادش بر اخبار متواتر و اخبار آحاد مقورن به قرینه قطعی بوده است.
در معجم رجال الحدیث(ج 15، ص 64) می‏نویسد:اینکه ابن داود در رجال خودگفته است ابن ادریس از اخبار اهل بیت علیهم السلام به کلی اعراض کرده و(آنها را د رمقام استنباط اعتبار نکرده)قطعا این نظریه باطل و نسبت ناروایی است، زیرا او در تصنیفات خود بر روایات و اخبار اعتماد داشت و کتابهایش مملو از اخبار است، ولی تنها چیزی که وجود دارد این است که او به اخبار آحاد خالی از از قرائن عمل نمی‏کرد، پس او همانند سید مرتضی و دیگران است که به خبر واحد خالی از قرائن عمل نمی‏کرده است.
د رکتاب قاموس الرجال(ج 8، ص 45) می‏نویسد:نسبت دادن اعراض کلی از اخبار آحاد به ابن ادریس، باطل و نادرست است، زیرا کتاب سرائر او از طهارت تادیات مبتنی بر اخبار اهل بیت (علیهم السلام)نیز می‏باشد و این مرد از دانشیان امامیه است و معقول نیست که او از اخبار امامان (علیهم السلام)اعراض کند و همانا او مانند شیخ مفید و سید مرتضی به اخبار آحاد عمل نمی‏کرد.
در کتاب منتهی المقال(ص 26)می‏گوید: گزافه‏گویی و عدم رعایت انصاف ابن داود نسبت به ابن دریس بر هیچکس پوشیده نیست، چرا که سرزنش و نکوهش او از ابن ادریس بی‏اساس و بدون وجه است، زیرا:اولا-اعتماد وی بر بسیاری از اخبار چیزی نیست که بر ارباب علم و دانش پوشیده باشد، بخصوص با توجه به آخر کتاب سرائر او که اخبار زیادی را از کتب قدمای در آنجا بیان کرده است و ثانیا-در میان فقیهان تنها ابن ادریس نیست که به اخبار آحاد عمل نکرده بلکه جمعی از بزرگان، مانند سید مرتضی و...نیز به آنها عمل نکرده‏اند، پس اگر«علم نکردن بر طبق خبر واحد موجب تضعیف ابن ادریس شود باید این بزرگان هم تضعیف شوند با اینکه هیچکس انان را ضعیف ندانسته است.
تجلیل ابن ادریس از شیخ طوسی
ابن ادریس اگر چه در نقد اراء و نظرات شیخ طوسی از دیگران پیشی گرفته، ولی با این وصف از خود شیخ با عبارات گوناگون در مواردی از ابواب‏ و مسالء فقهی تجلیل کرده است از آن جمله:
در اوائل کتاب ارزشمندش سرائر بعد از آنکه آنانی که به اخبار آحاد حتی در اصول دین تمسک می‏جویند سخت مورد سرنش و نکوهش قرار می‏دهد، از شیخ طوسی اینگونه یاد می‏کند:«فقد قال الشیخ السعید الصدوق ابو جعفر الطوسی رضی الله عنه و تغمده الله تعالی برحمته...»
و در باب نماز جمعه و احکام آن بعد از نقل کلامی از سید مرتضی می‏نویسد:این کلام را ابو جعفر طوسی از سید مرتضی حکایت نمود ولی من چنین گفتاری را از سید مرتضی نه در تصنیفی یافتم و نه در ورقه‏ای...
و در ادامه سخن خود می‏گوید...شاید شیخ ما ابو جعفر طوسی آن کلام را از سید مرتضی در مجلس درس شینده باشد و یا بصورت شفاهی به آن دست یازیده، نه از راه نوشته، واین عذری است واضح و آشکار، زیرا(این را می‏دانم)که شیخ بحمد الله تعالی حکایت نمی‏کند مگر آنچه را که دیده و آنگاه به آن یقین پیدا می‏کرد و او اجل قدرا و اکثر دیانة می‏باشد از اینکه مطلبی را که از سید مرتضی نشنیده و تحقیق نکرده از وی حکایت نماید.
و نیز جز اینها از موارد دیگر که نیازی به بیان آنها نیست.
سخن عجیب مامقانی درباره ابن ادریس
با تجلیل و احتراماتی که ابن ادریس از جدش شیخ طوسی می‏نمود، جای تعجب و شگفتی است که در آن عصر نسبت به ابن ادرس روا داشته شده که او به شیخ طوسی جسارت نموده است، و شگفت‏آورتر آنکه مرحوم مامقانی جسارت و توهین او را نسبت به شیخ طوسی از کتاب طهارت سرائر نقل کرده است.
وی در کتاب تنقیح المقال(ج 2، ص 77) می‏نویسد:ابن ادریس در زمینه مسأله پاک بودن آب قلیل در صورتی که کر بودن آن با دو آب نجس حاصل شده باشد، در هنگام نقل قول از شیخ طوسی به نجاست آن آب چنین گفته است:«خالی شیخ الاعاجم ابو جعفر الطوسی یفوح من فیه رائحة النجاسة و هذا قد بلغ منه فی اسائة الادب»یعنی دائی من شیخ اعاجم ابو جعفر طوسی از دهانش بوی نجاست می‏آید!و این نهایت اسائه ادب و توهین می‏باشد.
ولی حقیقت امر این است که گفتار مامقانی خلاف واقع بوده و در هیچ جایی از کتاب سرائر اثری از اینگونه عبارات به چشم نمی‏خورد.
شسیخ حر عاملی در تاب خود(ج 2، ص 243) می‏گوید:شیخ طوسی دایی ابن ادریس نبوده بلکه جد مادری او بده است و نسب او از جانب مادر با سه واسطه به شیخ طوسی می‏رسد.
در هر حال من بر این اعتقادم که شیخ مامقانی بدون مطالعه کتاب طهارت سرائر نسبت یاد شده را به ابن ادریس روا داشته واعتماد او در مقام نقل جمله مذکور بر آن فتاری بوده که از مردم شنیده بوده و معقول نیست که ابن ادریس در مورد شیخ طوسی انیگونه سخن بگوید.
و عجیب‏تر آنکه مامقانی در ادامه سخن پیشین خود می‏گوید:«و قد تداول علی السنة المشایخ ان هذه الاسائة الادب هی التی قصر عمره و مات وهوا بن خمس و ثلاثین سنه و لیس ببعید...»بر سر زبانهای بزرگانی متداول گشت که اسائه ادب (ابن ادریس)به شیخ باعث کوتاهی عمر او شد و در سن 35 سالگی مرد و این بعید نیست...
این نظریه وی نیز نارسا است، زیرا او بنابه نقلی در سن 55 سالگی وفات کرده است.
در بحار الانوار(ج 1 ص 164)نقل شده که ابن ادریس گفته است:من در سال 558 به سر حد بلوغ رسیدم.و زمان وفاتش را از نوشته فرزند ابن ادریس صالح نقل کرده که او گفته است:تاریخ وفات پدرم محمد بن ادریس ظهر روز جمعه 18 شوال در سال 598 بودهاست.با این حساب ولادت او در سال 543 ه ق و مدت عمر او 55 سال می‏شوئد و جای تعجب است که مامقانی عمر او را بگونه قطعی 35 سال و ابو علی در منتهی المقال 25 سال می‏داند.
منشأ نسبت مذکور به ابن ادریس
منشأ این نسبت بی‏اساس و بی‏پایه به ابن دریس، قصور فهم برخی از عالمان از درک مراد او بوده است.
همان گونه که گفتیم ابن ادریس بر این بینش بود که آبی که کر شدن با آن تتمیم شود پاک است، حتی در مورد یکه آبی که کریت آن تتمیم شده و آبی که کریت را تتمیم نموده هر دو و یا یکی از آنها نجس باشند، وی برای اثبات نظر خود استدلال به حدیث مرسل«ان الماء اذا بلغ قدر کر لم یحمل خمثا»و غیرآن نمود و سپس تأیید کرد این دلیل را به اینکه همین مستفاد و استشمام می‏گردد از کلام ابی جعفر(قدس سره)...سپس در ادامه سخن گفت:«فالشیخ ابو جعفر الطوسی رحمه اللّه الذی یتمسک بخلافه و یقلد فی هذه المسألد و یجعل دلیلا یقوی القول و الفتیا و بطهارة هذا لماء فی کثیر من اقواله و انا ابین انشاء اللّه ان ابا جعفر رحمة اللّه یفوه من فیه رائحة تسلیم المسالة بالکیة(طهارة الماء المتمم کرا)اذا تأمل کلامه و تصنیفه حق التأمل و ابصر بالعین الصحیحه و احرز له الفکر الصافی فانه فیه نظر و لبس...»
شیخ ابو جعفر طوسی رحمة اللّه علیه که به خلاف قول ما استدلال می‏کند و در این مسأله مورد تقلید و پیروی واقع شده و سخن او دلیل مقلدین گشته، خود در بسیاری از اقوال قول به طهارت را تقویت می‏کند و بدان فتوا می‏دهد و من بخواست خداوند توضیح خواهم داد که اگر با دقت و تأمل در کلام شیخ نظر شود و با چشم بصیرت و اندیشه خالی از پیش داوری مورد مطالعه قرار گیرد از سخن او نیز چنین برمی‏آید که کلا این مسأله (متمم آب کر)را پذیرفته و او نیز مانند ما معتقد به طهارت آب مزبور شده است و تسلیم کلی او از بوی دهان او استشمام می‏شود.
هما گونه که در عبارت ابن ادریس می ینید او می‏خواهد از شیخ طوسی استظهار کند قول به طهارت آب مذکور را، به انگیزه تأیید نظریه خود که می‏گوید آب مذکور پاک است.این کجا و آن نسبت ناروا کجا!
اختلاف اراء علما در مسأله مذکور
فقیهان در پاک شدن آب قلیل نجس(یعنی آب کمتر از کر)هنگامی که کریت آن با آب نجس تتمیم شود، دارای آراء و نظرات گوناگونی می‏باشند.
1-نجس بودن آن آب، چه اینکه تتمیم کریت آن آب قلیل نجس با آب پاک حاصل شود و چه با آب نجس.این فتوا و نظریه بین فقیهان معروف است.و همین نظر نگارنده است و وجه آن در ذیل مبحث ظاهر شود.
2-پاک شدن آن آب قلیل نجس:اگر کریت آن با آب پاک حاصل گردد.این نظر ابن حمزه در کتاب الوسیله است، و شیخ طوسی در المبسوط این قول را به بعضی از اصحاب منسوب دانسته و خود او نیز آن را برگزیده است.
3-نجس شدن آن آب در صورتی که تتمیم کریت آن با آب نجس حاصل شده باشد.شیخ طوسی به این فتوا در کتاب المبسوط تصریح‏ نموده و گفته است:«لا شک انه ینجس الکل»شکی نیست در اینکه همه آب نجس می‏شود، یعنی آن آب پاکی که کمتر از کر بوده، و آب نجسی که کریت آن آب پاک را تتمیم نموده نجش است.
4-پاک شدن آب یاد شده مطلقا، چه اینکه آبی که کریت را تتمیم کرده پاک باشد و چه آنکه نجس این نظریه سید مرتضی در المسائل الروسیة و ابی یعلی سلار بن عبد العزیز دیلمی در کتاب المراسم و عبد العزیز بن براج د رکتاب جواهر الفقه است
آنان برای اثبات نظریه خود به وجوهی تمسک جسته‏اند:
اول-اجماعدوم-عموم قول خداوند «و انزلنا من السماء ماء طهورا»
سوم-مرسله در کتاب مبسوط(چاپ ایران، ص 3)«اذا بلغ الماء قدر کرلم یحمل نجاسة»،
و نیز حدیثی که در کتاب سرائر از رسول خدا نقل شده که فمرود:«اذا بلغ الماء کرا لم یحمل خبثا».
چهارم-اصالة الطهارة.
نقد ادله فوق
این ادله قابل نقد بوده و اشکال‏پذیر است، که در ذیل بطور اختصار بیان می‏شود:
نقد دلیل اول که اجماع است، واضح می‏باشد و نیاز به بیان ندارد، زیرا اجماع محتمل المدرکیه اعتبار ندارد تا چه رسد به اجماع مقطوع المدرکیه.
نقد دلیل دوم که عموم آیه است، عبارت می‏باشد از تخصیص خوردن آن به دلائلی که دلالت دارد بر انفعال آب قلیل به ملاقات آن با نجاست.
نقد دلیل سوم از دو جهت است:اولا ضعف سند آنها.و ثانیا-اعراض مشهور از انها که این باعث می‏شود از تحت ادله حرمت و اعبتار خارج شوند.
نقد دلیل چهارم که اصالة الطهارة است، عبارت است از اینکه زمینه‏ای در این مسأله برای آن وجود ندارد، زیرا در آنجا که آب متمم نجس باشد که واضح است، چون استصحاب نجاست آن آب بر اصالة الطهارة آن حکومت دارد، و در آنجا که آب متمم پاک باشد، به دلیل اینکه مقتضای عموم ادله انفعال آب قلیل به ملاقات با آب نجس، نجس شدن آن آبی است که با آن کریت حاصل شده.پس آب کر مورد فرض مسأله همانگونه که در صدر بحث اشاره شد نجس است:
و اما ادله‏ای که آب کر را به ملاقات با نجاست منفعل نمی‏داند، اختصاص دارد به آن کری که پیش از ملاقات با نجس کریت آن ثابت باشد، نه آن آبی که کریت آن با آب نجس حاصل شود.
در هر حال در این زمینه مطالب زیاد است، ولی چون از حوصله این نوشتار خارج است، لذا بحث تفصیلی آن را به مجالس درسی و بحثی موکول می‏نماییم.
نظریه نگارنده درباره ابن ادریس
ما همانند برخی از محققان بر این بینش و اعتقادیم آنچه شیخ محمود حمصی(بنا به نقل علامه شیخ حسین کرکی در کتاب هدیة الابرار) درباره ابن ادریس گفته که او مخلط است(یعنی طبقات و اسانید را به هم می‏آمیزد)و بر تصنیف او اعتمادی نیست، از جهتی صحیح و از جهتی دیگر باطل است.
اما اینکه او فی الجمله مخلط است، جای شک و تردیدی نیست.و این ادعا بگونه واضح از روایاتی که او آنها را از کتاب ابان بن تغلب گزینش نموده، و ذکر کرده، ظاهر می‏شود، زیرا تعدادی از روایات از کسانی است که امام صادق(ع)را ادراک نکرده بودند، چگونه ممکن است ابان که در زمان‏ حیات امام صادق(ع)وفات نموده از کسی که یک یا دو طبقه از او متأخر است ورایت نماید.
ابن ادریس روایاتی از کتاب سیّاری گزینش نموده و ذکر کرده و او را از یاران امام موسی و امام رضا(علیهما السلام)دانسته است که در آن خلط واضح است.مقصود از سیّاری ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن سیار است که او از یاران امام هادی و امام حسن عسکری(علیهما السلام)بوده است، بر این اساس ممکن نیست او از امام کاظم و امام رضا(علیهما السلام)روایت نماید.
علاوه بر اشکالی که متوجه ابن ادریس می‏باشد این است که او چگونه ابن اخبار را پذیرفته با اینکه او اخبار احاد را قبول ندارد.
و اما اینکه محمود حمصی گفته است اعتماد بر تصنیفات او نیست، این کلام قابل نقد بوده و اشکال‏پذیر است، زیرا ابن ادریس از عالمان و اندیشمندان بزرگ جهان اسلام است و تصنیفات او مرود اعتماد و اعتبار است، مگر در موردی که نارسا بودن آن ثابت شود.(مقدمه سرائر/ص 13)
شیوه ابن ادریس در طرح مباحث فقهی
ابن ادریس در طرح مباحث فقهی اجتهادی دارای روش و شیوه خاصی بوده که به شرح ذیل بیان می‏گردد:
الف-ابن ادریس در کتاب ارزشمند سرائر در ضمن مطرح کردن بحثهای فقهی، نظر اجتهادی خود و مجتهدان دیگر-همانند شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی-را بیان می‏کرد، و حتی در بعض موارد به نظرات مجتهدان مذاهب دیگر نیز اشاره نموده و آنها را مورد بررسی قرار می‏داد.
ب-ابن ادریس، همانند مجتهدان، هر مسله‏ای را که مطرح کرده، ابعاد مختلف آن را به دقت و بگونه کامل مورد بررسی قرار می‏داد و برای اثبات نظریه خود به ادله اجتهادی مانند کتاب خدا، سنت متواتر، و اجماع و نیز ادله فقاهتی مانند اصول عملیه و قاعده احتیاط، تمسک می‏کرد.با مراجعه به کتاب سرائر(ج 1/ص 91)این مدعی ثابت می‏شود.
ج-سعی و کوشش او بر این بود که مسائل را بگونه مختصر و بطور دسته‏بندی، ولی گویا، مطرح نماید.با تأمل در کتاب سرائر می‏توان به شیوه جالب او در تدوین و تألیف آن پی برد او کلیه مباحث فقه اجتهادی را در ذیل 22 عنوان مطرح کرده و مورد بحث قرار داده است
د-روش او در تنظیم برخی عناوین فقه اجتهادی، همانند روش عالمان پیش از خود بوده است.روش آنان در تنظیم عنوانهای فقهی این بود که بعضی از عناوین را در ضمن برخی دیگر مطرح می‏نمودند، او نیز در بعضی از موارد چنین عمل کرده است.مثلا مبحث خمس را د رضمن کتاب زکات، و اعتکاف را در ضمن کتاب صوم، و عمره را در ضمن کتاب الحج، و امر به معروف و نهی از منکر را در ضمن کتاب جهاد، و قرض را در ضمن کتاب دین و...مطرح کرده است.
ه-نکته دیگر تفاوت خلاصه‏گویی ابن ادریس با خلاصه‏گویی مجتهدان پیش از او است، اکنون بجاست بگونه گذرا فرق بین کتاب سرائر و کتابهای پیش از آن را بیان کنیم، بعنوان نمونه تفاوت بین سه کتاب سرائر و الوسیله و غنیه را ذکر می‏کنیم:
ابن ادریس، گر چه د رمقدمه سرائر به شیوه خود در تلخیص مسائل فقه اجتهادی اشاره کرده و حتی از ذکر مسائل غیرفقهی خودداری نموده و ادعیه و تسبیحات را مورد بحث قرا رنداده، ولی با این وصف، سرائر از نظر کمی بیش از چهار برابر کتاب الوسیله ابن حمزه و نیز بیش از پنج برابر غنیه ابن زهره می‏باشد و این اختلاف حجم بدین جهت است که مسائل را مفصل‏تر مطرح کرده است.
در اینجا بجاست به دو نکته اشاره کنیم:
نکتهاول-ابو المکارم حمزة بن علی بن زهره حسینی حلبی با ابن ادریس در مخالفت با آرای شیخ طوسی دارای نظر واحدی بودند، کتاب غنیه ابن زهره و کتاب سرائر ابن ادریس، خود گویای آن است، و این دو کتاب از تألیفات عصر تقلی مطلق از شیخ طوسی متمایز می‏باشد.
همانگونه کهابن ادریس در کتاب سرائر کوشش می‏ند که ادله شیخ را در مسائل فقهی بی‏اعتبار نماید، ابن زهره نیز د رکتاب غنیة(در بخش اصولی آن)سعی دارد که ادله او را در کتاب عدة الاصول مورد مناقشه قرار دهد و سپس برخلاف نظرات و آراء او استدلال نماید و احیانا ابن ادریس به طرح مشکلات اصولی جدیدی می‏پردازد که پیش از او در کتاب غنیه مطرح نبوده است.
نکته دوم-کتاب سرائر ابن ادریس، از نظر تاریخی تا حدودی معاصر با کتاب غنیه ابن زهره است که بررسی مستقلی در علم اصول می‏باشد، زیرا ابن زهره حدود 19 سال پیش از ابن ادریس وفات کرده است.
تفاوت بین آرای ابن زهره و شیخ طوسی
مواردی که آرای ابن زهره با شیخ طوسی بگونه کامل متفاوت است عبارتند از:
1-دلالت در صیغه امر:شیخ طوسی بر این اعتقاد بود که صیغه امر دلالت بر فوریت دارد ولی ابن زهره معقتد بود که آن نه دلالت بر فوریت دارد و نه بر تراخی، بلکه تنها بر وجوب ایجاد طبیعت مأمور بها دلالت دارد.
2-دلالت صیغه نهی در معامله:شیخ طوسی بر این نظریه بود که نهی در معاملات دلالت بر فساد دارد، ولی ابن زهره بر این بینش بود که دلالت بر فساد ندارد و بین دو مفهوم حرمت و فساد تمایز است و تلازمی با هم ندارند و لذا ممکن است چیزی به حرمت تکلیفی(که عبارت است از عقاب بر ارتکاب ان)حرام باشد، ولی دارای حرمت وضعی(که عبارت از بطلان است)نباشد.
3-حجیت عام مخصص:شیخ طوسی حجیت و اعتبار عام را در غیر مورد تخصیص مشکل نمی‏دانست، ولی ابن زهره آن را مشکل می‏دانست.
ابن ادریس و ابن زهره
همان گونه که در مقدمه کتاب سرائر(ص 18) آمده است، ابن ادریس در برابر آراء معاصرین خود می‏ایستاده و با نظرات آنها مخالفت می‏نموده و سپس به مباحثه و مناظره می‏پرداخته که از جمله آنها ابن زهره بود.
ابن ادریس یک یاز برخورهای خود را با او در باب مزارعه کتاب سرائر ذکر کرده است، او، ابتداء یک نظریه فقهی تازه‏ای از ابن زهره نقل کرده و سپس گفته است.صاحب این رأی سید علوی ابو المکارم ابن زهره حلبی است و من وی را دیده و سپس با او مکاتبه داشته‏ام و در ضمن مکاتبات وی را به خطاها و اشتباهات کتاب غنیه آگاه کرده‏ام، ولی آن مرحوم به عذرهای غیر واضح اعتذار نمود.
اشکالات و اعتراضهای ابن ادریس بر استادش ابن زهره نشانگر این است که اندیشه علمی ابن ادریس در آن زمان با دو بال اصولی و فقهی به آنجا رسید که صلاحیت برخورد با افکار و آراء استادش را پیدا نموده و آنها را مورد اشکال قرار می‏داد.
مقایسه سرائر با مبسوط
در اینجا مناسب به مقایسه کوتاهی میان دو کتاب سرائر ابن ادریس و مبسوط شیخ طوسی بپردازیم.با مطالعه کتاب سرائر و مقایسه آن با مبسوط، به نکات ذیل دست می‏یابیم:
1-گو اینکه کتاب مبسوط به بررسی نقش عناصر اصلی استنباط در بحث فقهی و ارتباط میان این دو پرداخته است، ولی در کتاب سرائر این بحث به صورت گسترده‏تر عنوان شده است.به عنوان نمونه، ابن ادریس در باب«احکام میاه»سه قاعه اصولی را متعرض می‏شود، در حالی که هیچیک از این قواعد در کتاب مبسوط شیخ مشاهده نمی‏شود.گر چه این اصول به عنوان یک نظریه کلی در کتابهای اصولی قبل از ابن ادریس مطرح بوده است.
2-استدلالات فقهی در کتاب سرائر گسترده‏تر از کتاب مبسوط ارائه شده است.ابن ادریس در مسائلی که با شیخ اختلاف داشته ذکر کرده، و با استدلالهای بسیار آن را مطرح نموده است، از باب مثال:مسأله‏ای که در مبسوط تنها در یک سطر آمده، در سرائر یک صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است.
از یک طرف مشاهده می‏شود که ابن ادریس و شیخ طوسی تا چه اندازه با هم اختلاف نظر دارند، و از طرف دیگر همت والای ابن ادریس را می‏بینیم که در هر مسأله ابتدا ادله‏ای باری تأیید نظر شیخ ارائه نموده، و سپس خود به رد و ابطال یکایک انها می‏پردازد.وی این دلایل را خود ابداع و فرض کرده و آنگاه ابطال می‏نمود، تا مجالی برای تردید در صحت نظراتش پیدا نشود، و یا اینکه این ادله منعکس کننده اندیشه تقلیدی حاکم بر آن زمان است که نظریات نوظهور ابن ادریس باعث نگرانی ن شده، و در صدد دفاع از آرای شیخ طوسی و مقاومت در برابر افکار ابن ادریس برآمده است.
چنانچه مشاهده شد:ابن ادریس همه احتجاجات و ادله مخالفین را آورده ورد کرده است، و این بدان معنی است که حوزه علمی آن زمان در برابر نظریات او واکنش نشان می‏داده است.
و نیز از کتاب سرائر فهمیده می‏شود که ابن ادریس با معاصرین خود به مباحثه و مناقشه می‏پرداخته، و خود را تنها در حصار تألیف و تصنیف محدود نکردهاست.در این صورت طبیعی است که افکار او، واکنشهایی را در جامعه علمی آن روز پدید آورد که در قالب طرفداری از شیخ طوسی بروز کند.
از بحثهای ابن ادریس مشاهده می‏شود او از مقلدانی که متعبد به نظرات شیخ بودند رنج می‏برد، از اینرو گاه می‏بینیم که ابن ادریس با تردستی ویژه ای، مقلدین شیخ را در بن‏بست قرار می‏داد، بدین ترتیب که سعی می‏کرد با تأویل کلام شیخ طوسی آنها را قانع سازد که شیخ نیز همان نظر او را بیان کرده و بدان فتوا داده است.
این چنین فقه اجتهادی و علمی که در زمان ابن ادریس پدیدار شد، در طول نسلهای آینده رشدی فزاینده یافت، و به اندوخته‏های علمی آن افزوده گشت و در طول این سالیان خردمندان نابغه‏ای ظهور کردند و با ابتکار و ابداع خود دست به تألیف و تصنیف در زمینه علم اصول و فقه اجتهادی زدند....
مجتهدان پیرو ابن ادریس
اکنون لازم است برخی از مجتهدانی را که در شیوه استدلال در بحثهای اجتهادی از ابن ادریس پیروی نموده‏اند یادآور شوم، از آن جمله: 1-ابو القاسم جعفر بن حسن معروف به محق حلی:او از فقها و مراجع تقلید بزرگ شیعه و یگانه عصر خود در ابحاث اجتهاد یو از جهت استدلال و برهن استوارترین فرد و حاضر جواب‏ترین عالم زمان خود بود.(الکنی و الالقاب ج 3 ص 134) جلسات فقه اجتهادی او پیوسته مملو از عالمان و دانشیانی بود که برای استفاده و کسب فیض به محضرش می‏شتافتند(مجلس المؤمنین ج 1/ ص 570)
در هر حال وی با پیروی از شیوه اجتهادی ابن ادریس به تحقیق و پژوهش پیرامون مسائل اصول و باحاث اجتهادی و تحکیم قواعد آن همت گماشت و توانست بسیاری از مباحث و شیوه‏های استدلالی آنها را تکامل و گسترش بخشد، و در این زمینه موقیتهای بسیاری نصیب او شد و کتابهای ارزشمندی از خود به یادگار گذاشت که پیوسته تا این زمان مورد استفاده فقیهان و عالمان بوده است.از کتابهای اصولی اوست:1-المعارج فی اصول الفقه، 2-نهج الوصول الی معرفة الاصول.
ابن داود شاگرد او در شمار تألیفات او از اصول الفقه نام می‏برد.کتابهیا اصولی وی از مشهورترین کتابهای اصولی شیعه بوده است.
مزایای تحقیقات و بررسیهای علمی دقیق و شیوه‏های جالب استدلالی او باعث شد که به کحقق علی الاطلاق مشهور شود.
2-یحیی بن سعید هذلی(م 690):او نیز به سهم خویش در تکامل و گسترش استدلال در باحاث اصولی و فقه اجتهادی گوشید، و در فضل و بزرگواری او همین بس که کتاب بسیار گرانقدری به نام«المدخل فی اصول الفقه»تنظیم و تألیف نمود که مورد استفاده عالمان و دانشوران قرار گرفت.
3-ابو منصور جمال الدین حسن بن سعید بن سدید الدین یوسف بن علی بن مطهر حلی، مشهور به علامه حلی(م 726)، وی به برکت استعداد و ذوق و نبوغ خارق العاده خود و امتیاز برخورداری از استادی بزرگ چون محقق حلی (دائی بزرگوارش)و نیز به سبب تلاشهای مداوم خویش، توانست سهم بسیاری در تکامل و گسترش استدلال در ابحاث اصولی و فقه اجتهادی داشته و بحثهای گسترده و مستدلی را مطرح و به نقد و تحلیلهای تازه‏ای در آنها بپردازد.
او در این زمینه کتابهای متنوع و گرانقدری را با شیوه‏های نوین و جالب تألیف کرده که از آن جمله است:تهذیب طریق الوصول الی علم الاصول، مبادی الوصول الی علم الاصول، النکت البدیعة فی تحریر الذریعة، نهایة الوصول الی علم الاصول، منتهی الوصول الی علمی الکلام و الاصول، نهج الوصول الی علم الاصول، غایة الوصول و ایضاح السبل فی شرح مختصر منتهی الوصول و السئول.
در اهمیت علمی علامه حلی همین بس که از زمان او تا زمان شهید ثانی یعنی در قرن هشتم و نهم و مقداری از قرن دهم بیشتر تألیفات وی در ابحاث اجتهادی مدار بحث و تدریس بوده است.
مزایای تحقیقات نوین اجتهادی او باعث شد که به علامه علی الاطلاق مشهور شود.
در میان کتابهای اصولی یاد شده آنکه در حوزه‏های آن زمان از جایگاه خاصی برخوردار بود و توجه عالمان بزرگ را بخود جلب کرد، کتاب تهذیب الوصول الی علم الاصول بوده است.این کتاب به جت دارا بودن امتیازاتی از قبیل عبارات جالب، ایجاز در کلام و متانت در تعبیر و ترتیب نوین، مورد توجه خاص و استفاده عالمان زمان خود قرار گرفت، از اینرو دانشمندان و فرزانگان شرحها و تعلیقه‏ها و حواشی بر آن نوشته‏اند.
بجا است اسامی رخی از آنها را د راینجا یادآور شویم:
-جمال الدین عبد الله حسینی جرجانی، که به‏ نقل ریاض العلما از تلامیذ محقق کرکی و به نقل بعضی دیگر، از معاصران وی بوده و شرح خود را به سال 929 نوشته است.
-سید عمید الدین عبد المطلب بن محمد حسینی حلی، شاگرد و خواهر زاده علامه، شرح او بر تهذیب الاصول، منیة اللبیب نام دارد.
-ضیاء الدین عبد الله بن محمد بن علی بن اعرج حسینی، معروف به ضیائی، خواهر زاده علامه.
-ابو طالب محمد بن حسن(فرزند علامه) مشهور به فخر المحققین(م 771)، شرح او بر کتاب یاد شده غایة السئول فی شرح تهذیب الاصول نام دارد.
-جمال الدین محمد بن مکی(م 786)معروف به شهید اول، او میان دو شرح عمیدی و ضیائی بر تهذیب الاصول را جمع کرد و در کتاب گردآوری نموده است.
-جمال الدین مقداد بن عبد الله سیوری حلی (م 828)، او نیز به سهم خود در این زمینه تألیف دارد و د رمقدمة التنقیح الرائع المختصر الشرایع که اخیرا چاپ شده مذکور است.
-زین الدین جباعی عاملی معروف به شهید دوم (م 966)او نیز به شیوه‏های فقه اجتهاد یتکامل بخشید، در کتابهای تراجم در شمار تالیفات او اصول الفقه نیز یاد شده است.
-حاجبی، او نیز کتابی در اصول فقه به نام مختصر دارد که در طی چند قرن اخیر مورد استفاده بوده است و دانشمندان بر آن حواشی و تعلیقات نوشته و سالها از کتابهای درسی محسوب می‏شده است.
7-ابو منصور جمال الدین حسن بن زین الدین (م 1011)فرزند شهید ثانی، او نیز در زمینه اصول الفقه کتاب معالم الاصول را نوشته که دارای ویژگیهایی است از جمله:ترتیب، تنظیم، دقت مطالب، تلخیص مسائل، جمع بین اقوال موافق و مخالف، ذکر دلائل اقوال بیان رسا و عبارات شیوا و بدون ابهام و پیچیدگی.لذا ین کتاب مورد شگفتی عالمان آن زمان و پس از آن قرار گرفته و تاکنون اعتبار و ارزش خود را از دست نداده و همواره مورد عنایت محققان و مدرسان در زمانهای گوناگون قرار گرفته است.کتابهای اصولی پس از آن هم با همه دقت و تحقیق و ذوق و سلیقه‏های بکار رفته نتوانسته‏اند جای آن را بگیرند.
در قرون اخیر عده زیادی از اصولیان به شرح و تعلیقه و حاشیه بر آن پرداخته‏اند که از جمله آنهاست:عالم بزرگوار محمد بن حسن شیروانی (م 1098)و محقق آقا حسین خوانساری(م 1098) و مولی محمد صالح مازندرانی(م 1086)و آیة الله سید جمال الدین خوانساری نجل سید حسین خوانساری(م 1125)و آیة الله سید علی طباطبائی(م 1231).و آیة الله سید محمد مجاهد (م 1242)و استاد کل وحید بهبهانی(م 1205) مشهور است که او دارای حواشی زیادی بر معالم است.و البته جز اینها حواشی دیگری موجود است ولی بهترین حواشی از نظر دقت و تحقیق، هدایة المسترشدین، اثر علامه محمد تقی اصفهانی (م 1248)است.
8-علامه و نابغه بزرگ شیخ محمد بن حسین بن عبد الصمد، معروف به شیخ بهائی(م 1031)او نیز از محققان بنام است و آثار گرانسنگی در علوم مختلف از خود بجا نهاده و در زمینه اصول فقه کتابی به نام زبدة الاصول تألیف کرده است.
9-علامه عبد الله بن محمد بشروی خراسانی، معروف به تونی(م 1071)نیز در زمینه ابحاث اجتهادی کتابی تألیف نموده به نام الوافیه فی علم الاصول، اینکتاب چون دارای اسلوب جالبی بود بدین جهت مورد توجه عالمان زمان خود قرار گرفت و بر آن شرحها نوشته اند، بجا است اسامی بعضی از آنها را یادآور شویم:سید صدر الدین قمی، سید جواد عاملی(صاحب مفتاح الکرامة)، سید محمد مهدی بحر العلوم و سید محسن اعرجی.
10-علامه سید جمال الدین، فرزند آیة اللّه السید حسین خوانساری(1125)در این زمینه کتابی به عنوان تعلیقه بر شرح مختصر عضدی نوشته است.شسیخ اعظم انصاری در کتاب گرانقدر رسائل می‏گوید او در بعضی افکار و اندیشه‏های اصول بر دیگران پیشی داشتو نیز جز اینها که نیاز بذکر آنها نیست.
برخی نظرات و فتاوای ابن ادریس
ابن ادریس فتاوی و نظرات ویژه‏ای دشاته است، از جمله:
1-عدم حجیت خبر واحد.
2-عدم بطلان روزه با سر فرو بردن در آب.
3-عدم طهارت غیر شیعه.
4-نجس بودن ولد الزنا اگر چه شیعه باشد.
5-جواز ابتداء از اسفل در شستن اعضای وضوء(سید مرتضی نیز قائل به این مطلب است).
6-مهمان در ماه رمضان باید هم خود فطره بپردازد و هم میزبان.
7-معتبر نبودن فقر در سید برای گرفتن خمس.
8-باطل نشدن روزه به قی اگر چه عمدی باشد و واجب نشدن کفاره.
9-وجوب نفقه زن صغیره بر شوهرش اگر چه وطی او جائز نباشد.
10-حرمت ابدی نشدن زن صغیره در صورتی که با و وطی کرده باشد.
11-وجوب تمکین بر زن اگر چه شوهر نتواند مهریه‏اش را بپردازد.
12-جواز تعیین مطلقه به قرعه در طلاق یکی از زنان خود و اختیار کردن زن پنجم پیش از تعیین مطلقه.
13-صحیح نبودن اعتکاف مگر در مسجد الحرام و مسجد النبی و مسجد کوفه و مسجد مدائن (رسالتان مجموعتان، ص 82).
14-استحباب روزه اعتکاف در سفر(کتاب مبسوط).
15-واجب نبودن زکات در مال کودک و دیوانه.
16-نجس شدن آب چاه با ملاقات نجاست چه تغییر بکند و چه نکند.
17-ثابت نشدن رباء در معدود و اختصاص حکم آن به مکیل و موزون
18-تحقق احرام عمره و حج تنها به نیت و تلبیه
19-جواز مسح محل مرطوب در وضو.برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به روضات الجنات ج 6/ ص 289 و مختلف علامه).
نتایج مفید کار ابن ادریس
اکنون بجاست نتایج مفید و سازنده کار عظیم ابن ادریس را در اینجا یادآور شویم:
1-گسترش استدلال در ابحاث اجتهادی.
2-بسته شدن باب تقلید و باز شدن مجدد باب اجتهاد.
3-بازنگری در اندیشه‏های شیخ طوسی.
4-محکوم شدن خود باختگی در برابر آراء افراد بزرگ، عالمان پیش از او در مقام بیان احکام، بر آراء بزرگان بسنده می‏کردند بگونه‏ای که وحشت داشتند حرفی بر خلاف آنان بگویند، در این هنگام ابن ادریس این خود باختگی بگونه عملی را محکوم ساخت و برای شیوه اجتهاد صحیح طرح واقع یو مطلوب را ارائه داد.
5-پیدایش استدلال به عقل * ، گر چه به کارگیری عقل د راستنباط در دوره سوم از ادوار اجتهاد توسط ابن عقیل عمانی و ابن جنید اسکافی انجام شد ولی استدلال به آن در کتاب ابن ادریس به گونه صریح و در دامنه وسیع بکار گرفته شد و در کتابهیا پیش از او استدلال به عقل به چشم نمی‏خورد، و همانگونه که از کلام وی در السرائر روشن می‏شود او فقیهان زمن خود را به استناد به دلیل عقلی فرا خوانده است، بنابراین فقه اجتهادی با تلاش ابن ادریس پا به مرحله جدید نهاد.
آثار ابن ادریس
عالمان شیعه و سنی، ابن ادریس را صاحب تصنیفات و تألیفات بسیاری دانسته‏اند، از جمله آنان:ابن داوود در کتاب رجال خود(ص 489) می‏گوید، او دارای تألیف زیادی بوده است.
ذهبی می‏نویسد:او آثاری در اصول و فروع داشته است.(سیر اعلام النبلاء ج 21/ص 332).
بخشی از مؤلفات او عبارتند از:
1-کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی:این کتاب دارای مزایایی به شرح زیر است:
الف-اشتمال بر ابواب فقه.
ب-ابداع و ابتکار در دسته بندی مباحث و ترتیب آنها.
ج-دور بودن از ایجاز مخل و اطناب ممل.
د-شیوه نگارش جالب و روان.
این کتاب مورد توجه خاص عالمان و فقیهان قرار گرفته از اینرو شروحی بر آن نوشته شده است، و مدتها جزو کتابهیا درسی حوزه‏های علمیه بوده و پس از قرنها هنوز اهمیت خود را از دست نداده است.ابن ادریس این کتاب را بنابر آنچه که از کتاب صلح و مواریث آن برداشت می‏شود د رخلال سالهای 587-588 تألیف نموده و او در آن وقت بیش از 30 سال نداشته است.این کتاب بارها به چاپ رسیده است.
2-تعلیقات او بر تبیان شیخ طوسی.به گفته شیخ حر عاملی، این کتاب مشتمل بر حواشی و نظرات مخالف او با آرای شیخ طوسی بوده است.
3-منتخب تبیان شیخ طوسی:این کتاب در سال 1409 در قم نشر یافته است.
4-مسائل ابن ادریس
5-رساله در معنای ناصب
6-خلاصة الاستدلال فی المواسعة و المضابعة.
7-مناسک
برای آگاهی بیشتر در این زمینه می‏توانید به کتاب الذریعه(ج 20/ص 330)و ریحانة الادب ج 5/ص 246)و ریاض العلماء(ج 5/ص 33) الوافی بالوفیات(ج 2/ص 183)مراجعه کنید.
اساتید ابن ادریس
ابن ادریس اساتید بزرگی را درک کرده و از آنها دانشهای گوناگونی آموخته است، بجاست برخی از آنان را یادآور شویم:
1-سید ابو المکارم حمزة بن علی بن زهره حسینی حلبی(صاحب کتاب الغنیه).
2-شیخ عماد محمد بن ابو القاسم طبری.
3-شیخ هبة الله سوراوی(در بعضی از کتب تراجم جدید اسم او شیخ حسین بن رطبه سوراوی آمده).
4-سید عز الدین شرفشاه بن محمد حسینی.
5-شریف ابو الحسن علی بن ابراهیم علوی عریضی.
(*)درباره پیدایش استدلال به عقل و نیز حدود حجیت و کارآئی آن از دیدگاه مذاهب اسلامی نگارنده بگونه مفصل بحث و بررسی نموده و نظر خود را در یک مقاله مستقل تنظیم کرده که در شماره 21 مجله کیهان اندیشه چاپ شده است.
6-شیخ ابو علی طوسی(فرزند شیخ طوسی).
7-شیخ الیاس بن ابراهیم حائری.
8-شیخ عربی بن مسافر عبادی.
9-شیخ حسین بن رطبه
شاگردان ابن ادریس
ابن ادریس در سنین جوان در امر تدریس یگانه استاد عصر خود شد و در مجلس درس او در حله عالمان بزرگ شرکت می‏کردند در بین شاگردان او شخصیت‏های کم‏نظیری وجود داشتند برخی از معروفترین آنها را در اینجا یادآور می‏شویم:
1-سید محمد بن عبد الله بن زهره حسینی حلبی.
2-شیخ نجیب الدین ابو ابراهیم محمد بن نماحلی.
3-احمد بن مسعود اسدی حلی.
4-شیخ جعفر بن نما.
5-شیخ ابو الحسن علی بن یحیی بن علی خیاط.
6-ابو علی فخار بن معد بن فخار موسوی حائری.
7-حسن بن یحیی بن سعید حلی.
اینان نیز به شیوه ابن ادریس در ابحاث اجتهادی استمرار بخشیده و در تکامل و گسترش فقهاجتهادی از استاد خود پیروی نموده‏اند.
ابن ادریس از دیدگاه عالمان اهل سنت
اکنون برخی از سخنان عالمان اهل سنت را درباره ابن ادریس را می‏آوریم:
علامه احمد بن علی معروف بهابن حجر عسقلانی(م 852)در کتاب لسان المیزان(ج 5/ ص 65)می‏نویسد:محمد بن ادریس عجلی حلی از فقهای شیعه و از عالمان بزرگ آنها است، او دارای تصانیفی در فقه امامیه است و در عصر وی شیعه دانشمندی مانند او را نداشته است.
ابو الفضل عبد الرزاق بن احمد بن محمد بن شیبانی حنبلی معروف به ابن فوطی(م 723)در کتاب خود تلخیص مجمع الاداب فی معجم الالقاب می‏نویسد:فخر الدین ابو عبد الله محمد بن ادریس از فاضلان و فقیهان شیعه و از عالمان به اصول شریعت بوده است.
محقق بزرگ صلاح الدین خلیل بن ایبک معروف به صفدی(م 764)د رکتاب الوافی بالوفیات(ج 2/ص 183)می‏نویسد:ابن ادریس از عالمان رافضه بوده و در عصر خود در فقه نظیر نداشته است.
ابن ادریس در نظر علمای شیعه
علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار(ج 1، ص 163)او را ستوده و با القابی مانند:فاضل و ثقة و علامه توصیف نموده است.محقق خوانساری در تاب گرانقدر روضات الجناب(ج 6/ص 279) می‏نویسد:فضیلت ابن ادریس و مقام و مرتبه والای او را در شیعه نمی‏توان انکار کرد، و نظر وی در یک مسأله(عدم حجیت خبر واحد)باعث طعن بر او نمی‏شود و چه بسا از امثال او اشتباهات واضحی دیده شده است بخصوص در مثل همین مسأله (عمل به خبر واحد)و خیلی از متأخران که این طعن را بر او روا داشته‏اند به بسیاری از اقوال او عمل کرده‏اند، می‏توان از محقق و علامه نام برد.
شیخ حر آملی(م 1104)در کتاب امل الآمل (ج 2/243)می‏نویسد:بیرگان متأخر بسیار ا زاو تجلیل نموده‏اند و کتاب سرائرش را با آنچه از مؤلفات و اصول متقدمین در آخرین آن نقل کرده مورد اعتماد قرار داده‏اند.
وی در ادامه سخن می‏گوید:علامه حلی و سایر علماء اقوال او را در کتابهای استدلالی خود نقل نموده و بیشتر آنها را پذیرفته‏اند.
محقق خوانساری در روضات الجنات(ج 6/ص‏ 274)می‏نویسد:ابن ادریس حبر کامل محقق علامه، افتخار ملت و دین بوده است.
محدث نوری در مستدرک الوسائل(ج 3/ص 481)می‏نویسد:...عالمان بزرگ در اجازات و تراجم خود به مقام والای او در علم و فهم و تحقیق و فقاهت اذعان واعتقاد دارند.
سید محسن امین در اعیان الشیعه(ج 4/ص 120)می‏نویسد:ابن ادریس از فقیهان شیعه بوده و به اصول شریعت آگاهی بسیار داشته است.
مرحوم شیخ عباس قمی در الکنی و الالقاب(ج 1/ص 201)می‏نویسد:او افتخار بزرگان و شیخ فقهای حله بوده است.
قاضی نور الله شوشتری در مجالس المؤمنین(ج 1/ص 569)نوشته است در فهم زیاد و...از فخر الدین رازی و در علم فقه از محمد بن ادریس شافعی(پیشوای مذهبی شافعی)پیش بوده است، کتاب سرائر از جمله مصنفات او است در دقت فهم و کثرت علم او دلیلی است ظاهر و برهانی است باهر.
د رمنتهی المقال(ص 260)از شیخ یوسف بحرانی(صاحب حدائق)نقل شده است:او فقیه و اصولی و مجتهد صرف بوده است.مقام والای این مرد در طایفه قابل انکار نیست؟و اشتباه او در مسأله‏ای از مسائل فن(مسأله خبر واحد)نباید باعث طعن بر او گردد...
تستری در المقابس(ص 15)می‏نویسد:....او عین اعیان و از نوادر زمان بوده است.
علامه میراز محمد مدرس تبریزی، در ریحانة الادب(ج 7/ص 37)می‏نویسد:ابو عبد الله محمد بن احمد بن ادریس حلی...از مفاخر و چهره‏های برجسته عالمان شیعه در اواخر قرن ششم هجری است...وی فقیه اصولی، محقق مدقق، دارای فکر و اندیشه عمیق و نظر دقیق...بوده است و اما برخی از فتاوای نادر او که با بیشتر فتاوای فقهای شیعه مخالف می‏باشد اگر بیانگر دقت نظر و زیادی تحقیق و هوش زیاد او نباشد باعث لطمه به عظمت علمی او نیز نمی‏باشد.البته بسیاری از علما و فقهای شیعه درباره ابن ادریس و عظمت علمی او سخنان فراوانی دارند که بیان آنها از حوصله این نوشتار خارج است.
سخن پایانی
دوره پنجم از ادوار اجتهاد آکنده از بحثهای استدلالی گسترده و نقد و تحلیلهای نوین و تازه‏ای در آراء و نظرات عالمان و مجتهدان بوده است، گر چه در این دوره نقض و ابرام در آرای آنها وجود داشته، ولی آنان مانند پیشینیان اخبار و روایات را نیز مورد مطالعه و بررسی دقیق قرار می‏دادند و از نظر سند و دلالت و جهت صدور و نیز از نظر اینکه اصحاب به کدامین آنها عمل کرده و یا از کدامین آنها اعراض کرده‏اند روایات را مورد بررسی قرار می‏دادند.بر این اساس روشهای جدیدی در چگونگی استخراج احکام شرعی حوادث واقعه از منابع و مایه‏های اصلی استنباط پدید آمد و در اواخر این دوره استدلال در مسائل اجتهادی با پیشرفت مرهون تلاش بی‏وقفه مجتهدان در بررسی کتابهای گذشته و تنقیح اصولی و مبانی آنان بوده است.

تبلیغات