روش نقد حدیث در تفسیر المیزان
آرشیو
چکیده
متن
در آمد مقال:
1-از دیر باز، صحابیان و پس از آنها تابعان، در تفسیر و پردهبرداری از آیات قرآن و فهم معانی و مقاصد آن، به توضیحات رسول خدا(ص)درباره آیات استناد میجستند.بیشک، این روش، طبیعی و خردمندانه بود.خود اکتاب عزیز نیز چنین راهی را پیش مینهاد:[«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم»(نحل/44)و«...یعلمهم الکتاب...»(جمعه/2)و....].بنابراین بهرهگیری از احادیث در تفسیر قرآن روشی است کهن و اصیل.
از حیث روششناسی بررسی و تحلیل یک«متن تاریخی»نیز معقول و پذیرفته مینماید که افزون بر خود آن متن، به اسناد و مدارک و ضمائم و پیوستهای همزمان و مربوط بدان، بویژه توصیحات ارائه کننده آن متن درباره مسائل و موضوعات متن، به عنوان یک مأخذ معتبر و بمثابه قرائن و شواهد قابل قبول بیرون از متن، مراجعه کنیم و ارجاع دهیم، البته بگونهای روشمند، منطقی و عالمانه.
قرآن در بستری از زمان و مکان، و در یک دستگاه مختصات و مجموعهای وحی شده که در آن مجموعه، شخصی به نام محمد بود و به عنوان پیغمبر خدا حضور داشت پیام وحی بدو رسیده و از زبان او دریافت و حفظ و کتابت گردیده و به تواتر برای ما روایت شده است.پس طبیعی است که در فهم مقاصد و معانی کتاب آسمنی، آن بستر و مجموعه را بشناسیم و از جمله، هم به توضیحات شفاهی دریافت کننده وحی درباره مسائل و موضوعات آیات مراجعه کنیم(سنت قولی)و هم ببینیم که در عمل، چگونه آیات را به کار میبست و برگزار میکرد(سنت فعلی).و همینطور است سنت قولی و فعلی وارثان علم پیامبر(ص)، ائمه معصومین(ع).
2-برای روش تفسیر نقلی، به مفهوم سلبی، منفی و انحصاری آن هیچ دلیل عقلی و شرعی نیست، به این معنی که حدث چونان ملاک آیات انگاشته شود و گمان رود که قرآن، این کتاب مبین، بدون حدیث، پیام مثبت و محصلی ندارد و روایات، «تنها وسیله»درک معانی قرآن هستند در حالی که اساسا قرآن نه تنها از این جهت که وحی خداست، بلکه از حیث تواتر تاریخی و در بر گرفتن اجماعی بینظیر(که کمتر حدیثی این چنین میتوان یافت) جایگاه منحصر به فردی به خود اختصاص داده است و پای روایات بدان نمیرسدو از این گذشته، قرآن کتابی است به خود ایستا، گویا، بیانگر و در معنی خود مستقل، که به تعبیر امام علی(ع)آیاتش سخنگوی یکدیگرند.[ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض(نهج البلاغه/خطبه 133)].
قرآن کتابی است که با تدبر در آیاتش میتوان جلوهای از وحدت و انجام ارگانیکش را دریافت.
[افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا(نساء/5)]و متشابهاتش را به محکمات آن ارجاع داد و سرانجام کتابی است که با تأمل و تفکر و تعلق روش شناسانه در آیاتش، میتوان از پیامش بهرهای گرفت، هر کس در حدّ و به قدر خویش.فسألت اودیته بقدرها... (رعد/13)].
3-با این حال، هم در بین عامه و هم خاصه، میان نحلههای تفسیری، گرایش افراطی به روش نقلی، وجود داشته و به صورت استفاده غیر عالمانه و بیحد و حساب از احادیث در تفسیر قران بروز میکرده است.در این اخباریگری، نه در خود آیات، تدبر و تأمل به عمل میآید، نه از نعمت اندیشه، خرد و دانش در درک عمیق معانی و مفاهیم کتاب و تعبیر عبارت و کاوش در ژرفاهایش استفاده میشود، نه روایات از حیث سند و اعتبار تاریخی، نقادی و ارزیابی میگردند، نه در دلالت آنها به این یا آن معنی، هشیاری و دقت بکار میرود، در منقولات و مآخذ تاریخی و روایی، نه نقد بیرونی میشود و نه نقد درونی.
بجای اینکه قرآن ملاک روایات باشد، روایات معیار و محک آیات تلقی میشوند.نیروی استنباط و قوه اجتهاد و روشمندانه در پیشگاه قرآن تعطیل میگردد و گوهر مراد کتاب آسمانی، در پشت حجابی از مطولات روایی، به محاق غیبت فرو میرود.به مصداق یا مصادیق خاصی که این یا آن روایت درباره آیات قرآن ذکر میکند، بسنده میشود.
تو گویی که آیات هیچ مصاق دیگری ندارند.از روایات آحاد، چونان متواترات و قطعیات، هزینه میگردد، حتی برداشتهای این یا آن صحابه از قرآن (موقوفات)، به منزله حدیث پیامبر(ص)انگاشته، و بدان، ارزشی به اندازه سنت داده میشود، به روایاتی که نقل به معنی شده و یا عبارتهایی از راوی در آن افزوده گریده، توجهی نمیرود و.....
4-در این مقال، مروری داریم بر بحثهای روایی «المیزان»، و نیز شمهای از روششناسیهایی را نشان میدهمی که صاحب«المیزان»در بهرهگیری از روایات در تفسیر قرآن بدان توجه داشته و خوانندگان را توجه داده است.هم«روششناسی تفسیر»و هم«روش شناخت د حدیث»خود بحث و تحلیل مبسوط و جداگانهای میطلبد.در اینجا تنها خواهان آنیم که گزارش مختصری از بحثهای روایی المیزان به دست دهیم.شایسته است سلوک تفسیری آن عالم فرزانه به برکت مطالعات و پژوهشها و تکاپوهای علمی در حوزهها و مدارس دینی، با پیشرفتهای بیشتر و جهشهای بزرگتر در معرفت شناسی و روش دانی و متدلوژی، تکمیل و تداوم پیدا کند..
لازم به ذکر است که همه ارجاعات ما به تفسیر المیزان مربوط به دوره 20 جلدی عربی آن با مشخصات زیر است:
الطباطبایی السید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، منشورات مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، 1-1394 ه.
استقلال قرآن در باین خود و روایات کمک برای فهم آیات
در تفسیر المیزان، سعی گردیده ابتدا معنایی از خود آیات، با عنوان«بیان آیات»، -هر چند با مد نظر داشتن و روایات مربوط و الهامگیری از آنها-به دست آید.سپس در بحث روایی، احادیث صحیح و معتبر مربوط، بگونهای سنجیده، عالمانه و روشمند، و به مثابه شواهد و مؤیداتی برای«بیان آیات»ذکر شود.بدین ترتیب هم در خود قرآن تدبر و تفکر به عمل میآید و حریم استقلال کتاب مبین در باین و تبیین آیاتش پاس داشته میشود و هم از توضیحات آورنده وحی و وارثان علم او و نقطه نظرها، زاویه نگرشها.قرائن و اطلاعات موجود در احادیث استفاده میگرددآشکار است که این روش فرق دارد با آنکه برای آیات قرآن، مستقل از روایات، هدایت و بیانی قائل نیست.گویا در غیاب احادیث آیات کتاب گویا نیستند.گنگ واصمند و معنای محصلی به دست نمیدهند روش کار در تفسیر المیزان، درست وارون این است.در آغاز بیان آیات ارائه میشود و آنگاه نوبت بحث روایی میرسد و این اسلوب(پابپایی بیان آیات با بحث روایی)از هدایت تا نهایت تفسیر به چشم میخورد.
در این اثنا، از یکسو، راهنماییهای سرشار موجود د راحادیث پیامبر(ص)و ائمه(البته پس از آن که روایات و منقولات از پرویزن سنجش و نقادی و درایت گذرانده و بیخته شدند)مورد استفاده قرار گرفته و روش استنباط دقیق از قرآن و فهم مقاصد آن در مکتب«مخاطبان آشنا»آموخته میشود:
[و انما اوردنا الروایه بطولها کبعض ما تقدمها من الروایات المتکرره لاشتمالها علی ابحاث قرآنیة دقیقة یستعان بها علی فهم الآیات 5/365].
[و هذه الروایات من غرر الروایات فی معنی الروح تتضمن معارف جمه 12/174].
[لتکون عونا لفهم قصص الآیات من طریق الروایات 10/252].
و از سوی دیگر استقلال قرآن مبین در دلالت آیات و عباراتش، و جایگاه والای وحیانی و اصالت و اعتبار درجه اول تاریخی و اجماعی ان محفوظ میماند.در المیزان بطور مشخص تکید شده که حتی روایات صحیح السند را نمیتوان بدون سنجش و ارزیابی آنها از حیث موافقت و همگرایی با کتاب آسمانی، مبانی کار قرار داده و معنای آنها را بر کتاب عزیز تحمیل نمود و پیام اصیل وحی را تابعی از متغیر آنها گردانید:
[و اما ترک البحث عن موافقة الکتاب و التوغل فی البحث عن حال اسند-الاما کان للتوسل الی تحصیل القرائن-ثم الحکم باعتبار الروایة بصحة سندها ثم تحمیل ما یدل علیه متن الروایه علی الکتاب و اتخاذه تبعا لذلک کما هو دأب کثیر منهم فما لا سبیل الیه من جهة الدلیل 9/220].
بنابراین باید گفت در المیزان، از روایات، نبوبه و در جای خود، استفاده شده است، اما بگونهای منطقی، عالمانه، روشمند و انتقادی.همین عنوان «بحث»روایی، روش المیزان را نشان میدهد چرا که لازمه بحث، نظرپردازی، تحلیل، نقادی و درایت است.
باری گفتیم که در المیزان، ابتدا پیام و بیانی که آیات مبین، مستقلا دارا هستند ذکر، و سپس روایات، پس از سنجش در ترازوی نقد، به عنوان تأیید بیان و پیام مزبور، نقل میشود.اینک نمونهای از موارد آن را برمیشماریم:
[و الروایات کما تری منطبقه علی اجمال ما استفدناه من الآیات الشریفه 1/206].
[و لو جهان الذان اثبتهما(ع)کما تری منطبق علی ما ذکرناه فی باین قوله تعالی 1/416].
[و نیز 3/199، 4/189، 5/25، 7/215، 7/13، 8/177، 9/170 و 314، 10/78، 11/166، 12/38، 13/213، 14/241، 15/140، 20/117، 20/236].
نقد و سنجش روایات با ملاکهای قرآنی
یکی از اصول روششناختی تفسیری در المیزان، تقدم صریح قرآن بر احادیث و ملاکیت آن است، قرآن ملاک و محک نقد و سنجش احادیث و داور آنهاست نه بر عکس.قرآن وحی آسمانی، سند مورد اطمینان.
اجماعی و متواتر اسلام است و همانگونه که از پیامبر (ص)، و ائمه اهل بیت(ع)به طرق مختلف رسیده است، کتاب عزیز، ملاک ارزیابی احادیث آنان خواهد بود.
با همین اصل است که در جای جای المیزان، روایات با ظاهر و سیاق آیات، و نیز با اصول کلی استخراج شده از قرآن(اصول مسلم و محکم و جوهری قرآن)مقایسه و سنجیده شدهاند و در صورت عدم سازگاری و ناهمخوانی، مورد تحلیل و مداقه قرار گرفتهاند و با کوچکترین تضاد و مخالفت، از مقام اعبتار و حجیت، ساقط شدهاند هر چند که در میان آنها، احادیثی باشند که از یث سند قوی و قابل قبولند.
برای مثال درباره هاروت و ماروت، روایاتی در کتب تفسیر اهل سنت(از ابن عباس و ابن مسعود و علی(ع) و ابو الدرداء و عمر و عایشه و ابن عمر)و برخی کتب شیعه(از مام محمد باقر(ع)آمده و حتی به درست یسند بعضی، تصریح نیز شده است[صرحوا بصحة طریق بعضها 1/242]اما چون این روایات با اصول قرآنی درباره فرتشگان سازگار نیستند در ترازوی حساس روایت سنجی(المیزان)وزنی ندارند و پذیرفته نیستند، مینویسد که این روایات بیشتر با خرافات یونان(ارباب انواع)و موهومات یهود (اسرائیلیات)مناسبند تا منطق قرآن.اما اگر گفته شود که مدعای صحت طریق بعضی از این روایات چه میشود؟پاسخ میدهد:صدر اول دستهایی در میان اهل حدیث نفوذ داشته و به دسّ و جعل احادیث و نسدسازیهای ظاره الصلاح م پرداختند و احادیثی را به اصول و جوامع حدیثی مورد اطمینان نخستین نسبت میدادند[1/242]اینک مثالهای دیگر:
[و هذه الروایات علی کثرتها و ان اشتملت علی القویة و الضعیفه من حیث اسنادها، موهونه جمیعا بمخالفتها لظاهر الایه 7/155].
[و الروایه...لا ینطق مضمونها علی الایه ذاک الانطباق...7/152 و 154].
[و الروایةلا توافق بظاهرها الاصول الکلیة المستخرجه ن الکتاب...7/221].
[و الروایه لا تلائمسیاق الایه 9/62].
[و اعلم ان الروایات فی قصة هود و عاد کثیرة الا انها تشتمل علی امور لا سبیل الیه تصحیحها من طریق الکتاب 10/318]
[و لا الکتاب یوافقها 5/347]
[و انت خبیر بان سیاق الایات یأتی الانطباق علی هذه الروایات 17/69]
[و لا بأس بها من حیث السند ایضا غیر انها لا تلائم ظاهر ما فی الایه 19/182] [و نیز 16/143، 19/52، 19/169، 19/246، 20/101، 10/343، 2/468، 6/62، 8/302، 11/167، 11/183، 11/205، 11/332، 11/349، 12/222، 13/125، 14/106، 14/205، 15/292 و...]
بررسی اسناد و رجال روایات
در این باره، صاحب المیزان، به ندرت گامی فراتر از بررسیهای کلاسیک رجالی و تعاریف و طبقهبندیهای علم حدیث میگذارد و ورایاتی را که راوی مورد اطمینانی ندارند یا د سند آنها ضعف و
گستسگی و بریدگی هست و...نفی میکند.
برای مثال در مورد روایاتی که دعوت به دست شستن از مبارزه و جهاد میکنند و دستور به قعود و بیتفاوتی و انتظار منفی میدهند مینویسد: یکی از موجبات بدگمانی ما به اینگونه روایات آن است که از مردمانی نقل و روایت گردیده که در جنگ علی با قاسطین و مارقین و ناکثینراه بیطرفی و قعود اختیار کرده بودند و طبیعی است که با چنین روحیاتی، داستان قعود سر دهند و به پیشوایان منسوب کنند:
[و ممّا یوجب سوء الظن بها انها مرویة عن اناس قعودوا فی فتنة الدار و فی حروب علی(ع)مع معاویة و الخوارج و طلحه و الزبیر، فالواجب توجیهها بوجه ان امکن و الا فالطرح 5/348]
شمهاز از بررسیهای عادی سند و رجال روایات را در زیر میآوریم:
[و الروایة ضعیفه باسمعیل بی محمد فی سنده 2/24]
[و فی اسانیدها بعضی الضعف...2/400]
[الروایتان علی ما فیهما من القطع و الارسال و ...6/63]
[و الروایة علی ضعف سندها...7/153]
[و الروایة علی ما بها من ضعف و ارسال 7/67]
[بل جلها مراسیل او موقوفه او ضعیفه من سائر جهات الضعف 8/231]
[و الحدیثان ضعیفان سندا 11/370]
[فهی مراسیل او مقطوعة الاسناد او ضعیفتها و السالم منها من هذه العلل اقل قلیل 12/112]
[و هی روایات بالغة فی الکثره مودعة فی جوامع الحدیث اکثرها ضعاف من مراسیل و مرفوعات 19/72]
[مضافا الی ضعف راویها 69/246]
[و الروایة لا تخلو من شی و قد ضعفوا ابن عساکر و خاصة فیما تفرد به 20/221]
[و نیز 11/225، 12/80، 12/148، 20/308 و...]
جریان حدیثسازی و سندسازی
در بحثهای روایی المیزان، این واقعیت تلخ تاریخی نیز، فی الجمله، مدنظر بوده که در تاریخ اسلام، حدیثسازی و سندسازی و جعل و ضوع احادیث و حتی نسبت دادن آنها به رجال و راویان مورد اطمینان و مأخذها ینخستین روایی(اصول و...)امری شایع و رایج بوده است.
[فلا مسرح لها بعد توافر الدس و الجعل فی الاخبار سیما اخبار التفسیر و القصص 9/2200].
بنابراین در احادیثی که سندهای پذیرفتنی و رجال ستوده و مورد اطمینانی دارند نیز باید دقت کرد چار که ممکن است دستهایی آنها را ساخته و پرداخته و به اصول و جوامع حدیثی معتبر نخستین نفوذ داده است:
[فلا یبقی معه لها لاحجیة شرعیة و لا حجیة عقلیه، حتی ما کان منها صحیح الاسناد فان صحة السند و عدالة رجال الطریق انما یدفع تعمدهم الکذب دو دش غیرهم فی اصولهم و جوامعهم ما لم یرووه 12/115]
گاهی با تحلیل تاریخی روایات، موضوع و مجهول بودن آنها احراز شده است.برای مثال درباره سوره مزمل از عایشه روایت شده که آنچه حضرت خود را بدان پیچیده بود چنین و چنان بود، در حالی که سوره از نخستین سور مکی است و پیامبر بعد از هجرت و در مدینه با عایشه ازدواج کرده است[20/70]
همچنین از ابو هریره روایت شده که چوناز پیامبر رسیدیم هنگام شروع نماز چه بگوییم، آیه«فربک فکبر»فرود آمد، در حالی که ابو هریره پس از هجرت ایمان آورده و سوره مدثر در آغاز بعثت نازل شده است و در آن هنگام از ابو هریره مسلمان و دیگران خبری نبود-20/83]و از این قبیل است:[20/135] نمونههای دیگر از توجه به موضوع و مجعول بودن احادیث.
[فهی بین موضوعة بینة الوضع 5/347]
[موضوعة یجب طرحها 9/372]
[و انما هی مما لعبت بها ایدی الوضع 17/207]
[و هواشبه بالموضوع 19/77]
[و نیز 11/167، 12/79، 12/115، 12/112 و 4/504، 8/272، 9/372، 13/369، 17/39]
اسرائیلیات
طبیعی است که در بحثهای روایی المیزان، به پدیده شناخته شده اسرائیلیات نیز توجه گردیده باشد:روایاتی که یهودیان مسلمان شده(چون کعب و دیگران)، ساخته و پرداختهاند و بدین طریق، بر ناراستی در فرهنگ دینی متحجر و متورم خودشان داشتند به فرهنگ اسلامی انتقال دادهاند.برای نمونه:
[و هی اشبه بالاسرائیلیات و الظاهر ان الجمیع تنتهی الی کعب 9/265]
[فان انسراب الاسرائیلیات...بین ورایاتنا لا سبیل الی انکاره...12/112]
[الی غیر ذلک من اعاجیب الاخبار التی لا سیعنا الا ان نعدّها من الاسرائیلیات و نصفح عنها 15/369]
[و نیز 18/15 و 14/206 و....]
تحریف در لفظ احادیث و لزوم دقت در آنها
همچنین در بحثهای روایی المیزان، توجهی به چشم میخورد مبنی بر این که به واقعیت تاریخی دستبرد و تصرف و تغییر و تحریف در عبارات احادیث شده است، چه غرض ورزانه و چه ناخودآگاه و یا از طریق نقل به معنی و...[و بین محرّفه 5/347]
[و لعل فی الروایة تحریفا من جهة النقل بالمعنی 14/217]
نفی حجیت از سخنان صحابه(موقوفات)
یکی از روشهای پذیرفته شده متعارف در میان مفسران عامه، این بوده که آنچه در تفسیر آیات از صحابه رسیده(موقوفات)مورد اعتماد و قبل واقع شده و حجت قرار گرفته است.اما علامه طباطبائی در المیزان صریحا میگوید:سخن ابن عباس و دیگر صحابیان برای دیگران حجیت و الزمامی ندارد.
[و الروایتان علی ما بهما من الوقف ضعیفتان و لا حجیة لقول ابن عباس و لا حبیب:(حبیب ابن ابیّ) لغیرهما 9/310]
[ما ورد فی الروایات الثلاث من اقوال الصحابه و لا حجة فیها علی غیرهم 11/41]
[کون قرن ما خیر القرون لا یوجب حجة کل قول انتهی الیه...و یوجد فی الاخبار المأثوره عنهم کمیّة و افرة من لاقوال المتناقضه و الروایات المتدافعة...
تجدهم حتی الصحابه کثیرا ما یروون من الروایات ما ینتهی الی الیهود و غیرهم...14/206].
حجیت نداشتن خبر واحد در غیر احکام
آیا خبر واحد یعنی خبری که به حد تواتر و استفاضه نرسیده و از طریق فراوان نقل نگریده است در مسائل دینی حجیت دارد؟این موضوع از پیش مورد اختلاف بوده است.در گذشته بودند عالمانی که حجیت خبر واحد را چه در احکام و چه در غیر آن نفی میکردند(چونان سید مرتضی، ابن ادریس، طبرسی، ابن زهره و ابن سراج و...)چرا که چنین خبرهایی، ایجاد اطمینان ذهنی نمیکنند، مخصوصا اگر قرائتی هم نباشد که در کنارشان بتوان بر آنها اعتماد نمود(خبر واحد صحیح و موصوق، محفوف به قرائن قطعی)اما بیشتر متأخرین حجیت خبر واحد از راوی مورد وثوق را در احکام پذیرفتهاند، ولی در غیر احکام معتقدند که حجیت ندارد.چنین اخباری در غیر احکام(اصول دین، تاریخ، تفسیر و غیر ان)الزامآور نیست و میتوان از قبول آن سرباز زد.صاحب المیزان نیز همین نظر را دارد.
خبر واحد جز ظن و گمان چیزی به دست نمیدهد و با آن به درستی صدور قولی از معصوم(ع) هیچ اعتمادی حاصل نمیآید و احتمال کذب و ناراستی منتفی نمیشود.خبر واحد«علمو آگهی» به بار نمیآورد وجز گمان در بر ندارد و خرد.پذیرش آن را نکوهش میکند.قرآن نیز از پیروزی«غیرعلم» پرهیز میدهد(و لا تقف ما لیس لک به علم).
علامه طباطبایی میگوید معنایی ندارد که با حکم شارع، «غیر علم»، «علم»شود ومردم به بند بردگی فکری کشیده گردد[و لا معنی لحکم الشارع بکون غیر العلم علما و تعبیر الناس بذلک 10/366] و تأکی میکند:از نظر ملاکهای کلی خردمندانه که انسان در زندگی خود آنها را منظور میدارد، منطقی نیست که بر خبرهای واحد تکیه کنیم و از ناحیه عقل و شرع هیچ الزامی در پذیرش خبر واحد نیست (البته میماند حجیت خبر واحد در احکام فرعی که باید در جای خود از آن بحث شود):[و قد عرفت من ابحاثنا المتقدمه النا لا نعول علی الاحاد فی غیر الاحکام الفرعی.علی طبق المیزان العام العقلایی الذی علیه بناء الانسان فی حیاته 6/59]
حتی در جایی که مفسران نواندیشی چون عبد ه و رشید رضا روایاتی را در تفسیر خود مورد استناد قرار دادهاند واتفاقا در موضوعی هم نیست که با مذهب تشیع در تضاد باشد، باز هم علامه طباطبایی مینویسد که این روایات آحادند و خبر واحد پیش ما حجت نیست.
به سخن او توجه کنید:«صاحب المنار مطلب را به نیکویی برگزار کرده است اما باید گفت روایتهای واحد، پیش ما، در اصول دین و تاریخ و فضائل و غیرآن جز فقه، حجت نیستند مگر محفوف به قرائنی باشند که آگاهی و اطمینان کامل و مشخصی برای انسان به درستی آنها حاصل شود».
[8/143]
و نیز در جای دیگر نقادیهای عبد ه را د رروایات و اسرائیلیات با نظر موافق نقل میکند و سپس خود گامی فراتر از او مینهد.اگر عبد ه میگوید روایت از تابعان(یعنی مقطوع)است طباطبایی پاسخ میدهد حتی از صحابیان(یعنی موقوف)هم باشد باز حجیت ندارد، و میگوید اتفاقا در این موضوع از دو صحابی(ابن عباس و حذیفة بن یمان) هم روایاتی نقل شده است، ولی برای ما پذیرش آنها الزامآور نیست.
اگر عبد ه میگوید حدیث باید یا متوافر باشد و یا دست کم از سند صحیح و سالم و متصلی برخوردار شود، علامه طباطبایی تأکید میکند که حدیث گر چه اسنادش صحیح و سالم و پیوسته و متصل هم باشد چنانچه فاقد تواتر یا قرائن قطعی باشد جز در فقه حجیتی ندارد.[10/365-366]به نمونههای دیگر فقط اشاره میکنیم:
[الا انها آحاد غیر واجبة القبول 2/400]
[و بعد هذا کله فالروایة من الاحاد و الیست من المتواترات و لا مما قامت علی حصتها قرینه قطعیه...6/59]
[بما انها اسناد و مصادر تاریخیه و لیس فیها حدیث متواتر و لا محفوف بقرائن قطعیّه تضطر العقل الی قبوله بل هی آحاد 12/112] [غیر انه لا یکفی لا ثباته امثال هذه الاحاد 8/273]
[سلّمنا کونها فی حکم المرفوعه لکن المرفوعه منها و حتی الصحیحه فی غیر احکام لا حجیة فیها 14/206]
[و نیز 2/42، 8/231، 10/364، 14/25، 14/206 و...]
نقادی روایات اسباب نزول و بیاعتمادی به بیشتر آنها
1-عدم موافقت بیشتر این روایات با سیاق آیات
برای مثال، روایاتی که در مجمع البیان و تفسیر قمی، از شیعه، و نیز در الدر المنثور از اهل سنت، در شأن نزول آیه 12 سوره آل عمران از ابن عباس نقل شده، چندان مناسب با سیاق خود آیه نیست[ان سیاق الایات لا یلائم نزولها فی حق الیهود کل الملاءة 3/124].
2-مغایرت با ترتیب و نزول سور و آیات
روایت شده که آیه 34 سوره الانبیاء(و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد)درباره درخواستی بود که پیامبر(ص)پس از دادن خبر رحلت ایشان توسط جبرئیل، از خدا داشته است، اما علامه طباطبایی پاسخ میدهد که خبر رحلت در اواخر زندگی پیغمبر اسلام(ص)بود، در حالی که سوره انبیاء از نخستین سور مکی است.
[علی ان النفی کان فی اخر حیاة النبی و السورة من اقدم السور المکیه 14/292]
3-تأثیر مذاهب و جو سیاسی در روایات
روایات فراوانی که در اسباب نزول آیات مربوط به غزوه احد در سوره آل عمران نقل شده، بگونهای است که با تأمل در آنها میفهمیم مذاهب مختلف و نیز جوهای سیاسی و نظامات حکام در پیدایش آن روایات نقش داشته و با تصرف در روایات اسباب نزول، مذهب خود را توجیه کرده اند:
[ان لاختلاف المذاهب تأثیرا فی لحن هذه الروایات و سوقها الی ما یوجه به المذاهب الخاصه علی ان للاجواء السیاسیه و البیئتات الحاکمه فی کل زمان اثرا قویا فی الحقائق 4/77]
[المذاهب المختلفه او دعت فیها ارواحها لتنطق بلسانها بما تنتفع به 4/68]
مخصوصا آنان ه از راه تاریخگویی زندگی میگذراندند و یا برای این یا آن تیره و مذهب و قبیله و صاحب قدرت و مسلک و...سابقه دینی و مبارزاتی دست و پا میکردند دست به این نوع تصرفات مییازیدند.
4-منطبق ساختن آیات با این یا آن قصه
در بیشتر روایات شأن نزول، در واقع چون مضامین برخی آیات را متناسب با برخی گزارشهای تاریخی از زمان پیامبر یافتند، همان گزارش تاریخی را سبب نزول آیه پنداشتند، در حالی که آن آیه، اصلا در آن بارهنازل نشده بود:
-کانوا یذکرون اسبا بنزول الایات بمعنی القصص و الحوادث الواقعه فی منه(ص)مما لها مناسبة ما بع مضامین الایات الکریمه من غیر ان تکون للایة مثلا نظر الی خصوص القصه و الواقعة المذکورة 7/111]،
[فهذه جمیعا روایات تطبق الایات علی القصص و لیست باسباب النزول حقیقه 4/96]، ]و نیز 4/306، 4/404، 5/308، 3/300، 16/326، 19/209 و...]
5-نقل به معنی و تسامح در نقل
شیوع نقل به معنی د رحدیث و توسع و تسامح در کیفیت نقل موجب گردیده که از اشاره به برخی داستانهای تاریخی در ذیل آیت قرآنی چنین به گمان رسد که آن داستانها، سبب و شأن نزول آیاتند، پس به امثال این روایات نتوان اتماد کرد[شیوع النقل بالمعنی فی الاحادیث و التوسع البالغ فی کیفیة النقل او هم ان الایات نزلت فی خصوص الوقایع الخاصه علی ان تکون اسبابا منحصرة فلا اعتماد فی امثال هذه الروآیات 7/111]مخصوصا که نقالان برای گرمی بازار، داستانسراییها یخود را به آیات قرآن زینت میبخشیدند.
6-حدیث سازی و سندسازی در اسباب نزول
در روایات اسباب نزول(به همان دلایلی که اشاره کردیم:نقالان حرفهای، اغراض سیاسی و اجتماعی انگیزههای مسلکی و فرقهای، تعصبات و جانبداریهای قبیلهای و گروهی و...)وضع و دسّ، امری شایع بود.بویژه که پیشینیان ما در اخذ و نقل آنها، تسامح و سهلانگاری داشتند[و لا سیما بالنظر الی شیوع الوضع و الدّس فی هذه الروایات و الضعف التی فیها و ما تسامح به القدما فی اخذها و نقلها 7/112]
7-استنباطهای نظری بعنوان روایات اسباب نزول
بیشتر روایات اسباب نزول، بیش از آنکه شأن نزول واقعی آیات باشند، استنباطات نظری و اجتهادهای شخصی این یا آن مفسر از آیات بوده، و هم از این رو بوده که در آیتی واحد چندین سبب نزول نقل شده است.[...جمیعها من الانظار الاجتهادیه من سلف المفسرین 3/377]و]نیز 3/363، 4/90، 4/440، 5/423، 3/13، 14/395، 16/110 و...]
8-عدم تمییز مکی و مدنی بودن آیات از روایات
در المیزان، بیشتر روایاتی که درباره مکی و مدنی بودن و ترتیب نزولی آیات و سور نقل شده، با بی اعتمادی به کنار گذاشته شده است از نظر علامه طباطبایی برای اطلاع از مکی و مدنی بودن آیات، تنها باید در خود آیات و سیاق آنها و قرائن و امارات درونی و بیرونی مربوط به آنها تدبّر کرد.
[و الروایات کما تری لا تصلح ان تنهض حجة معتمدا علیها فی اثبت شئ من ذلک علی ان فیما بینها من التعارض ما یسقطها عن لاعتبار فالطریق المتقین لهذا الفرض هو التدبر فی سیاق الایات 13/235]
روایات از باب ذکر مصداقند
در موارد بسیاری روایات مصداق یا مصادیق خاصی از آیات را بیان داشتهاند، وگرنه آیات در آن مصایق محصور نیستند و مصادیق دیگری نیز دارند.برای مثال در آیه 188 سورة البقره(و لا تأکلوا اموالکم بینک بالباطل)، روایاتی به نقل از امام محمد باقر(ع)و جعفر صادق(ع)آن را به قمار و سوگند دروغ تفسیر کرده است، در حالی که این روایات از باب ذکر مصداقند و نهی از«خوردن مال به ناروا»در اطلاق خود باقی است.[و هذه مصادیق و الایة مطلقه 2/53][و نیز 2/87، 2/210، 2/247، 4/342، 11/367، 11/371، 12/19، 13/151، 14/133، 14/161، 14/257، 15/142، 19/292].
سنجش روایات با بدیهیات عقلی و قطعیات علمی
گاهی در المیزان، روایات، با بدیهیات عقلی و قطعیات علمی نیز سنجیده و نقد شدهاند و از آنچه مضمونش با یک اصل آشکار خردمندان و اعتبار صحیح و عقل سلیم و دانش قطعی موافق نیست، سلب اعتماد و اعتبار گردیده است.هر چند که در مأخذ دست اول حدیثی بوده باشد.
برای مثال:در ورایاتی، ناقه ثمود، چنین توصیف شده که اندازه بین دو پهلوی آن یک مایل بود.علامه طباطبایی مینویسد در این صورت علی القاعده بایستی 3 مایل هم ارتفاع داشته باشد، پس گونه یک نفر میتواند او را با شمشیری بکشد؟ [10/328]
همچنین روایاتی را ذکر میکند که در آنها، روز خلقت آسمانها و زمین و...معین شده است، سپس مینویسد:روز در اثر حرکت وضعی زمین در مقابل خورشید، پدید میآید، پس چگونه پیش از پیدایش خورشید و زمین، از روز آفرینش آنها صحبت میشود؟
همچنین میگوید تحقیقات علمی، بطور قطعی، به این نتیجه رسیده که پیدایش کوهها تدریجی بوده است، پس چگونه میتوان پذیرفت که کوهها در یک روز از هفته بیکباره آفریده شوند[17/372]برای مثالهای دیگر بنگرید به:
[اشتماله علی جواز تکلیف ما لا یطاق و هو مما لا یرتاب العقل فی بطلانه 2/468]
[و هی لا توافق الاعتبار الصحیح 5/347
[و الاعتبار الصحیح لا یوافق مضمون الحدیثین 7/238]
[و هی مع ذلک مشتمله علی غرائب یستوحش منها الذوق السلیم او یحیلها العقل و ینکرها الوجود 13/369]
[و هذا مما یدفعه الضرورة 10/108]
[و نیز 10/318 و...]
نقد درونی روایات
با همه تأکید پیشوایان بر درایت(و نه صرف روایت)، در کتب و تحقیقات کلاسیک ما، به نقد داخل روایات در حد بسندهای پرداخته نشده است.
امروز از نظر متدلوژی و تحلیل اسناد و مدارک و روشهای شناخت در متون و منقولات و گزارشهای تاریخی«نقد داخلی»حائز اهمیت است و جا دارد که کوششهای«درایة الحدیثی»ما نیز به پیشرفتها و جشهای درخوری نائل آید:
در بحثهای روایی المیزان، احیانا، نمونههایی از نقد و درایت در روایات به چشم میخورد که اینک شمهای از آن را ذکر میکنیم:
1-مغایرت روایت با تاریخ واقعی
در قسمت«جریان حدیثسازی و سندسازی» دیدیم که چگونه با تحلیل و سنجش تاریخی روی روایت و راویان میتوان به تناقضات خوجود در آن پی برد و با این روش بود که شأن نزولهای روایت شده از عایشه و ابو هریره درباره سوره مزمل و مدثر نقد گردیدند.نیز در قسمت«مغایرت با ترتیب تاریخ و نزول سور و آیات»شاهد بودیم که با همین سنجش و مقایسه تاریخی، شأن نزول روایت شده مربوط به آیه 34 سورة الانبیاء مورد انتقاد قرار گرفت.به همین صورت میتوان محتوا و مضامین ورایات را با تاریخ قطعی مقایسه کرد و تناقضهایی را کشف کرد:
[اما هذه الروایة فالتاریخ لا یصدقها 14/379]
[و یکذبها التاریخ القطعی 15/369
[وعد الفصل بین المسیح و بین محمد خمس مأته عام یخالف ما علیه مشهور التاریخ 19/257]
[ما ذکر من السنین لا یوافق التاریخ المیلادی الموجود...4/89]
2-مغایرت روایت با قرائن عینی خارجی
در روایتی آمده که ایرانیان بتپرست هستند [...لانهم اسحاق اوثان 16/164]صاحب المیزان مینویسد:ایرانیان هر چند در آن زمان مشرک بودند اما کی نیست که بت نمیپرستیدند[ثم ان ما فی الروایة ان الفرس کانوا عبد ة الاوثان لا یوافق ما کان علیه القوم فانهم و ان کانوا مشرین لکنهم کانوا یتخذون اوثانا 16/164]
3-اضطراب در روایت و تناقض در اجزاء آن
اضطراب در متن یا معنای روایت و تناقض بین صدور و ذیل و اجزاء درونی آن نیز از موارد نقد و درایت در روایات است که توجه به نمونههای ذیل روشنگر است:
[و الروایة کما تری لا یلائم ذیلها صدرها 7/342]
[و الروایة لا تخلو من تشویش ما فی اللفظ 10/361]
[و فی متن الحدیث اضطراب 10/342]
[و الظاهر ان فی الروایات اختلالا و هو ناشئ عن سوء فهم بعض سوء فهم بعض النقله ثم النقل 18/146]
[و الروایة لا تخلو من اضطراب فی المتن 4/269]
[و هی مع ذلک لا تخلو عن تشویض فی متنها 5/346]
[آخر الروایة لا تخلو عن اضطراب فی المعنی 4/276]
[لا یرتاب الباحث الناقة اذ قاس بعضها الی بعض و تدبّر فیها انها غیر سلیمه عن الدس و الوضع ...؟؟؟3]
[و انت بالتامل فیما تقصّه الروایة لا ترتاب فی ضعفها 17/160-161]
بررسی تحلیلی احادیث
حدیث افزون بر این که باید صحیح باشد، لازم است در دلالت آن بحث شود که آیا به چه معنایی دلالت میکند و به چه معنایی نمیکند.معصومی که حدیث بدو منتسب میباشد در صدد بیان چه مطلبی بوده است؟آیا در سخن خویش مجاز و استعاره و کنایه و تمثیل به کار گرتفه است؟
در این صورت ممکن است ظاهر احادیثی به سادگی پذیرفته نباشد ولی میتوان تعبیر و تأویلی معقول و پذیرفتنی از آن به دست داد و محمل موجهی یافت.همچنین باید دید که حدیث در چه مناسبت و شرائطی صادر شده است.به مثل ممکن است امام از روی تقیه سخنی گفته که واقع امر غیر از ان باشد.اینک چند مثال ذکر میشود:
1-یکی از مستندات روشی نقلی در تفسیر، روایاتی است که با تأکید از تفسیر به رأی پرهیز میدهند(من فسر القرآن برأیه فلیتبوا مقعده فی النار)اما در بررسی تحلیلی میبینیم که«رأی»به صورت مضاف آمده است(برأیه)و مراد از آن صرف اجتهاد نیست تا نتیجه بگیریم که هیچ تدبر و استنباطی در قرآن روا نمیباشد بلکه مراد آن است که مفسر به رأی خود در قرآن استقلال بدهد و قرآن را با سخنان عادی قیاس کند، رابطه ارگانیک آیات را نادیده بگیرد و توجه ناشته باشد که کتاب آسمانی به ترتیب نزول جمع نشده و ترتیب فعلی آن-چه د سوره و چه در بخشی از آیات-غیر از ترتیب نزول است.[3/78]
2-یکی از مستندات قائلین به تحریف، روایات فراوانی است که به ائمه نسبت داده شده است که این یا آن آیه قرآنی را چنین و چنان خواندهاند، اما با تحلیل بیشتر متوجه میشویم که بیشتر روایات مزبور به فرض سحت(و صرف نظر از تعارض با دیگر روایات)دلالت به این ندارند که امام(ع)میخواسته بگوید آیه چنین نازل شده است بلکه در صدد بیان تفسیر و تأویل و توضیح آیه و ذکر سبب نزول و مصادیق بود و یا در ذیل آیه، ذکر و دعایی نموده است.[12/112]
3-روایاتی وجود دارد که برای بعضی روزها، نحوست و شومی قائل شده است و بعید نیست که اینها از روی تقیه گفته شده، زیرا در میان عامه چنین معتقداتی وجود داشت و از صدر اسلام به پیامبر(ص)نیز روایاتی نسبت میدادند و کسی جرأت انکار آن را نداشت[19/74 و 76]
4-روایاتی ذیل آیه«یوم یکشف عن ساق»نقل شده که از ظاهرشان تشبیه و تجسم بر میآید، چنین روایاتی را تا جایی که ممکن است باید«تأویل» کرد وگرنه دور انداخت.[و الروایات الثلاث مبنیة علی التشبیه المخالف للبراهین العقلیه و نص الکتاب العزیز فهی مطروحة او مؤولة 19/390]، [و نیز 20/72].
تعارض برخی از روایات با برخی دیگر
گاهی روایاتی در تعارض با پارهای روایات دیگر یا در تعارض با آن عده اصول مسلم و کلی است که از سنت استخراج میشود و آشکار است که در صورت عدم امکان توجیه و ترجیح و معدلگیری چنین روایاتی اعتبار خود را از دست میدهند:
[علی ما بینها من التعارض 8/321]
[فقد اختلف الروایات فیها اختلافا عجیبا یسلب عنها التعویل 12/44]
[و قد تکاثرت الروایات فی القصة من طرق الفریقین لکنها بتها فتة مختلفة لا یکاد یوجد منها خبران متوافقا المضمون من جمیع الجهات 13/281]
[مختلفة اختلافا عجیبا متعارضة متهافتة فی جمیع خصوصیات القصه و کافة اطرافها 13/369]
[و الروایات فی قصة هؤلاء النفر من الجن الذین استمعوا الی القرآن کثیرة مختلفة اختلافا شدیدا...18/220]
[و نیز 7 و 67، 7/221، 8/272، 14/206 و 309، 16/40، 19/215، 20/83، 20/364 و...]
نقل به معنی در تاریخ حدیث و پیآمدهای آن
در قسمت«تحریف در لفظ احادیث»و نیز«نقل به معنی و تسامح د رنقل»از«نقل به معنی»ذکری رفت.چون«نقل به معنی»در تاریخ حدیث، پیشینه داشت و امری شایع و رایج بود.چه بسا راوی، حدیثی رانقل به معنی کرده است، یعنی نه لفظ به لفظ متن حدیث، بلکه معنا و مضمون آن را با فهم و برداشت خاصی که خود از آن داشته، به عبارت دیگری آورده و یا در عبارت حدیث تغییراتی داده و به دیگران نقل کرده است.
در این صورت اگر فهم و برداشت او با مقصود و مراد معصوم تفاوت داشته باشد، حدیثی به دیت ما میرسد که منتسب به معصوم است، اما منظور نظر معصوم را برنمیتابد.ما چنین میپنداریم که متن و منطوق حدیث عینا از معصوم است و حال انکه چنین نیست و در واقع راوی از ظن خود یار سخن معصوم شده و حکایتی به تصور خویش کرده است.
تا جایی که حدیث واحدی به اندازهای با عبارتهای گونهگون نقل شده و عبارتها بقدری با هم اختلاف داشته که حدیث یگانه، عملا به احادیث متعارضی تبدیل گردیده است.
نقل به معنی ممکن است به دلیل فراموشی عبارت دقیق معصوم یا دست به دست و سینه به سینه گردیدن زیاد روایت یا تسامح و سهلانگاری راویان یا توضیح و تفسیر سخن معصوم و جز اینها بوده باشد و طبیعی است که فهم و انگارهها و زاویه نگرشها و حساسیتها و اولویتها و نیازهای راویان در نقل به معنی دخالت کند:
[و هو ناشئ عن سوء فهم بعض النقله ثم النقل 8/146]
[ان ذلک ناشئ عن سوء تعبیر الرواة لا بتلائهم بالنقل بالمعنی و توغّلهم فیه 14/26]
[شیوع النقل بالمعنی و خاصّه فی النبویات من جهة منعهم کتابة الحدیث فی القرن الاول الهجری 14/207]
[او ممّا غلط فیه الرواة من جهة النقل بالمعنی 5/347]
[یمکن ان یکون قوله من فم المرأه من کلام الراوی کما یؤیّده وضع الظاهر موضع المضمر 3/15]
[و قد لعبت به ید النقل بالمعنی 13/374]
[انما نشأ عن فهم بعض رواة الحدیث و لعلّ فیه نقلا بالمعنی 36710]
[و لو صحت الروایات لکان التأمل فیها قاضیا بتوسّع عجیب فی نقل الحدیث بالمعنی حت ربما اختلفت الروایات کلااخبار المتعارضه 9/137]
[و لعلّ الوارد فی لفظ الامام(ع)، زیاد، فاضیف الیه ابن ابی صفیان فی لفظ بعض الرواة 10/252]
[لاحتمال این یکون من کلام القمیّ 13/280]
[و قوله:«یعنی آنها تغیب فی عین حمئه ثم تخرق الارض راجعة الی موضع مطلعها»من کلام بعض رواة الخبر لا من کلامه(ع)فالراوی لقصور منه فی الفهم فسّر قوله تعالی:«تغرب فی عین حمئة»بسقوط القرص فی العین رغیبوبته فیها ثم سبحه فیها کالسمکة فی الماء و خرقه الارض حتی یبلغ لامطلع ....13/375]
[و نیز 16/96، 14/127، 14/202، 20/215]
مبالغه و اسطورهسازی راویان در گزارشهای دینی
گاهی داستانها و مسائل دینی با روح علوّ و مبالغه و اغراق راویان درآمیخته میشود.دین با حیرت عجین است و با مقولات ماورایی سر و سرّی دارد (مثل خدا و فرشته و وحی و روز بازپسین و...) معجزات رسولان الهی و کرامات اولیاء دین همه خارق العادهاند.اما عنصر حیرت و باور به غیب آنگاه که با توهمات و تخیلات افراطی و اسطورهسازیهای راویان به هم میرسد و از مرز منطق و اعتدال و واقعگرایی بدر میرود کار به گزافه سخنی و یاوه گویی میکشد و بدین ترتیب است که به داستانهای دینی، شاخ و برگهای فراوانی میافزایند و آنچنان را آنچنانتر میکنند و برای افکندن شگفتی در مخاطبان، با اغراق و مبالغه، نقالی مینمایند:
[و مبالغات عجینه فی وصف القصه 13/369]
[یتضمن اکثرها امورا غریبة فلما یوجد نظائرها فی الاساطیر الخراقیة یأباها العقل السلیم و یکذّبها التاریخ القطعی و اکثرها مبالغة ما روی عن امثال کعب و وهب و قد بلغوا من المبالغه...، 15/269]
[و قد بلغ من اغراقهم فی القصه ان رووا 17/207]
در پایان لازم به ذکر است که صاحب المیزان با وجود سلوک انتقادی در روایات، سنت را به بکباره از حوزه معرفت دینی بیرون نمیافکند و تأکید میکند:«هستند کسانی که در برابر افراط اخباریان، راه تفریط پیش میگیرند و سنت و روایات را بکلی کنار مینهند و حال آنکه اعتبار گزارشها و منقولات شفاهی و کتبی تاریخی با همه نقادیهایی که میشود و باید در آنها کرد، چیزی است که در حیات اجتماعی بشر پذیرفته شده است و مشکل وضع و درس و درآمیختگی و اعمال غرضها و تحریفات نه به مآخذ اسلامی اختصاص دارد و نه به مدارک و اخبار دینی.بکله در همه اسناد و مدارک تاریخی هست[1/244]