عقل و دین از نگاه محدث و حکیم
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
«بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)» بزرگترین مجموعه روائی اسلامی است که م توان آن را دائرة المعارف نقلی شیعه اثنی عشری دانست.
نویسنده کتاب، علامة المحدثین * محمد باقر پسر محمد تقی مجلسی(1110-1037 ق)مدفون در اصفهان از معروفترین علمای شیعه در عهد صفویه است. (1)
از علامه مجلسی سیزده عنوان کتاب به زبان عربی و پنجاه و سه عنوان به زبان فارسی بجا مانده است. (2)
بحار الانوار بزرگترین اثر علامه مجلسی است.او با تشکیل لجنهای علمی از شاگردانش (3) با استفاده از منصب سیاسی و بهرهوری از موقعیت طلائی حاصل شده، نایابترین کتب شیعه را از زوایای پنهان خانهها و کتابخانهها جمعآوری کرد.سیطره رسمی تشیع برای اولین بار موقعیتی مناسب برای جمعآوری آثار شیعه فراهم آورد.
علامه مجلسی از علمای پرکار و خدوم تشیع است که منشأ خدماتی بشرح زیر بوده است:
1-او در زمره اولین کسانی است که معارف اسلامی را علاوه بر زبان عربی به زبان فارسی و با نثر ساده برای توده مردم به رشته تحریر درآورد و در آشنائی بخش عظیمی از مردم با معارف دینی مؤثر بود.
2-جمعآوری کتب فراموش شده احادیث از دورافتادهترین نقاط ممالک مسلمان نشین که بیتردید بدون چنین اقدامی بخش عظیمی از معارف اسلامی نابود شده بود.
(*)تعبیر علامة المحدثین را از شهید مرتضی مطهری وام گرفتهام (خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 473، صدرا، تهران، چاپ 12، 1362.
3-اشاعه مذهب تشیع در ایران با بعضی ویژگیهایش.
4-تبویب تفصیلی موضوعات روایات.
5-او را میتوان نخستین مفسر موضوعی قرآن کریم دانست.گردآوری آیات و تفاسیر اوائل بابهای بحار الانوار تفسیری بیست جلدی را تشکیل میدهد که در دست تنظیم است.
6-تحقیق در باب اسلام ازد دیدگاه شیعه بیشک بدون بحار الانوار ناقص است و هر محقق اسلامی به این مجموعه نیازمند است.
از سوی دیگر توجه به نکات ذیل در باب آثار علامه مجلسی لازم است:
1-مرحوم مجلسی به شهادت آثارش و تصریح همفکرانش، یک«اخباری معتدل»است. *
2-بحار الانوار مجموعه پالایش نشده و غیر مهذب احادیث شیعه است.
علامه مجلسی یک محدث و مؤلف طراز اول است، اما هرگز نمیتواند به عنوان نماینده تفکر شیعه عنوان شود.برداشتهای او از روایات بویژه در مسائل اعتقادی متوسط و گاه عامیانه و قشری است.بقول علامه طباطبائی ای کاش از اظهار نظر در این امور خودداری میکرد و صرفا به نقل روایات بسنده میکرد. (4) عالم مصلح سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه بعد از نقل کلامی از میرزا حسین نوری د رمدح علامه مجلسی، مینویسد: «فضل مجلسی قابل انکار نیست و کتب فراوانش که مردم از آنها نفع میبرند ارزشمند است، اما مخفی نماند که آثار مجلسی به تهذیب و ترتیب فراوان محتاج است، چرا که حاوی عث و سمین است، و بسیاری از«بیان»ها و توضیحات و تفاسیری که بر احادیث نگاشته است استعجالی است، لذا موجب کم فایدگی و وقوع در اشتباه گشته است.
اظهار نظرهای قوم در حق مجلسی آمیخته به نوعی تعصب است هر چند او صاحب فضل غیر قابل انکار است» (5)
مجلسی میباید در ظرف زمان خودش بازشناسیشود.روی کار آمدن یک سلسله حکومتی شیعی که مذهب را به عنوان یک صلاح جنگی در مقابل رقیب بکار گرفته است، باعث میشود شیعه که تا دیروز به ظلم و خفقان، مذهب خود را از سر تقیه مخفی میکرد، فرصت بیابد متون مذهبی خود را از زوایای خمود خناهها و کتابخانهها جمعآوری کند.به علاوه در خارج از ایران نهضت اخباریگری نضج گرفته است و سرلوحه تعالیم این تفکر توجه انحصاری به اخبار ائمه(ع)است.این دو عامل مستقل از هم باعث م شود که شاهد رشد روزافزون علوم نقلی در عصر صفوی باشیم.
از میان جوامع روایی دو کتاب اقبال بلندتری داشتهاند:یکی وسائل الشیعه که حاوی روایات فقهی است.دیگری بحار الانوار که غالبا به لحاظ غیرفقهی مورد استناد واقع میشود.
علامه سید محمد حسین طباطبائی (*)رجوع کنید به الحدائق الناضره، ج 1، ص 14، شیخ یوسف بحرانی (م 1186)و نیز:علی الحسین الجابری، الفکر السلفی عند الشیعة الامامید، ص 361، شهید مرتضی مطهری، ده گفتار، مقاله اصل اجتهاد در اسالم، ص 86، دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 11. (1402-1321 ق)در زمره بزگترین علمای معاصر است (6) او مفسر، حکیم، عارف، روایتشناس و عالمی متخلق به اخلاق الهی بود وی در تفسیر صاحب روش و مؤسس یک مکتب فکری است.تفسیر کبیر المیزان از قویترین تفاسیر شیعه و عالم اسلام و به منزله دائرة المارف بزرگ اسلامی قرن حاضر است.
علامه طباطبائی در فلسفه صاحب تقریراتی جدید از مبانی کهن و طراح چند مسأله نو در فلسفه اسلامی است.از آن جمله تقریر او از برهان صدیقین، و تقسیم وجود به حقیقی و اعتباری و ویژگیهای موجود اعتباری، قابل ذکر است.فلسفه تطبیقی جدید در حوزه تفکر شیعی با کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم او آغاز میشود.
باید الحکمة و نهایة الحکمة او اکنون از کتب درسی فلسفه و حوزههای علمیه است.از دیگر آثار او تعلیقه بر اسفار صدر المتألّهین، رسائل توحیدیه، رسائل سبعة، قرآن در اسالم، شیعه در اسلام را میتوان نام برد.
اکثر علمای طراز اول معاصر در حکمت و تفسیر از دست پروردگان علامه طباطبائی محسوب میشوند.
وی بر اصول کافی و بحار الانوار تعلیقه دارد.شایسته است در اینجا نظر علامه طباطبائی در مورد بحار الانوار و نیز علت نگارش تعلیقه بر بحار را از زبان یکی از شاگردان ایاشن بشنویم:
«علامه طباطبائی قدس الله ترتبه به کتاب بحار الانوار...بسیار ارج مینهاند و آن را بهترین دائرة المعارف شیعه از نقطه نظر جمع اخبار میدانستند، و بالأخص از کیفیت تفصیل فصول و تبویب ابواب آن...و معتقد بودند علامه مجلسی یک نفر حامی مذهب و احیاء کننده آثار و روایات ائمه (ع)بوده و مقام علمی و سعه اطلاع، و طول باع او از کیفیت ورود در بحث و جرح و تعدیل مطالب وارده در«مرآت العقول»، معلوم میشود، و زحمات او قابل تقدیر است.ولیکن معذ لک با وجود اجتهاد وبصیرت در فن روایات و احادیث، در مسائل عمیقه فلسفی وارد نبوده است و مانند شیخ مفید و سید مرتضی و خواجه نصیر الدین طوسی و علامه حلی که از متکلمین شیعه و پاسداران و حافظان مکتب بودهاند، نبوده است، بنابراین در بعضی از بیاناتی که دارد دچار اشتباه گردیده است، و این امر موجب تنزل این دائرة المعارف میگردد، و بر این اصل بنا شد در بحار الانواری که طبع جدید میشود، ایشان یک دوره مرور و مطالعه نموده و هر جا که نیاز به بیان دارد تعلیقه بنویسنده، تا این کتاب پر ارزش، با این تعلیقات مستوای علمی خود را حفظ کند.این امر عملی شد و ایشان تا جلد ششم از طبع جدید را تعلیقه نوشتند * لیکه به لحاظ یکی دو تعلیقهای که صریحا در آنجا نظر علامه مجلسی را رد کردند * این امر برای طبقهای که تا این اندازه حاضر نبودند نظرات مجلسی مورد ایراد (*)علامه طباطبائی بر چهار موضع از جلد هفتم بحار نیز تعلیقه نوشتهاند صفحات 35، 36، 39، و 45.و مؤلف مهر تابان از این موارد غفلت کردهاند.
(*)تعلیقات صفحه 100 و 104 از جلد اول بحار، به این دو تعلیقه اشاره خواهد شد. او معتقد و گردن به اجرای فرامینش نهاده و از سوی دیگر متفکر، صاب عقل و خرد و دانای به تجربه و فن.مشکل آنگاه آغاز میشود که هر یک از این دو دلبر به سوی یبخواند، آنگاه دل میماند که به کدامین سو رو کند، نه توان گذشتن از باورها و اعتقادات را ارد و نه امکان زیر پا نهادن عقل و علم را.
در این معرکه اندیشه سوز از دیرباز گروهی فتوا به انسداد عقل دادند و زبان او را فضول قلمداد نمودند و در سراسر معارف و احکام تعبد را جاری و تعقل را تعطیل دیدند.اینان اهل حدیث و اهل ظاهر و اخباری و مانند آن نام گرفتند.گروهی دیگر به تأویل کامل اندیشه دینی با دست آوردهای عقلی و علم فرمان دادند و با هر کشف جدید در ساحت معرفت بشری، دین را همساز با آن تفسیر کردند.و گروهی سوم این دو روش را نپسندیده و هر دو را مخالف عقل و وحی دانسته و راهی نو در انداختند.
ایشان عرصه معارف اعتقادی را از معارف عملی جدا کردند، حساب ددههای قطعی عقل و علم را از دادههای ظنی و احتمالات و فرضیهها تفکیک کردند، دین را نیز به مداقه نشستند، و اعلام کردند آنچه در مقابل علم اس معرفت دینی است یعنی شناخت ما از دین، نه خود دین و این معارف دینی از متون دینی برمیخیزد، و متون دینی نیز دی یک رتبه نیستند، بعضی قطعا مستند به شارعند و قعضی به گمان و ظون.و هر دو قسمت یا در افاده معنی قطعیاند یا در آنها جای احتمال باز است و حساب این همه شقوق از هم جداست.در تحقیق ما مرحوم ملسی از زمره گروه اول و علامه طباطبایی در زرمه گروه اخیر است.از دیدگاه علامه مجلسی عقل جز در یک مسأله اعتباری ندارد و آن معرفت امام(ع) است و با معرفت امام(ع)جمیع معارف را مییابد از اواخذ کرد.دستگاه تفکر دینی او یک مبنایی است.
او در بسیاری از موارد، روایت او یک مبنایی است.
او در بسیاری از موارد، روایت را مساوی کلام امام میداند و تفاوتی بین این دو قائل مساوی کلام امام میداند و تفاوتی بین این دو قائل نیست.قرآن در دیدگاه او باید به زبان حدیث تفسیر شود تا برایمردم قابل فهم شود.او اشاره نمیکند که آیا همان احتمالاتی که به نظر او در قرآن باعث نفی حجیت ظهور میشود، در ظواهر روایات نیز موجود نیست؟
اکنون باید پرسید اگر معرفت امام متکی بر حکم عقل است چگونه این امام امر به انسداد باب عقل میکند و آثا با این فرمان پایه خود را ساقط نکرده است؟علامه مجلسی خلطی عظیم مرتکب میشود:او عصمت امام(ع)را با بیخطایی و معصومیت روایات یکی میگیرد.مشکل اینجاست که چگونه میتوان احراز کرد که این کلام را قطعا امام معوصم(ع)فرموده است(اگر او فرمده باشد قطعا گردن مینهیم)اما در هر عرصهای مثل اعتقادات آیا می توان به مظنه و گمان اعتقاد کرد؟
د رمقابل، علامه طباطبایی فکری منظم ارائه میکند، به نظر او عقل قطعی حجت با لذات است و خدا و پیامبر و امام و معاد با او اثبات میشود.نه برعکس و دین را یارای ابطال رأی او نیست و ابطال هم نکرده است بلکه تأیید کرده است.او معارف کلی اعتقادی را جملگی عقلی میداند و آنچه در متن دین در این باره آمده ارشاد به حکم عقل میشمارد.
در عرصه اعتقادات عقل قطعی میداندار است.
او بطور کلی برای رسیدن به اندیشه دینی سه راه را گشوده میبیند، ظواهر دینی، عقل قطعی و راه دل.
به نظر او ظواه ردین چون بیاناتی هستند لفظی و به سادهترین زبان القاء شدهاند، در دسترس مردم قرار دارند و هر کس به اندازه ظرفیت فهم خود از آنها بهرهمند میشود، به خلاف دو طریق دیگر که اختصاص به گروه خاصی داشته، همگانی نیستند.
ثانیا طریق ظاهر دنی راهی است که با پیمودن آن میتوان به اصول و فروع معارف اسلامی پی برد، به خلاف دو طریق دیگر، زیرا اگر چه از راه عقل میتوان مسائل اعتقادی و اخلاقی وکلیات مسائل عملی(فروع دین)را بدست آورد ولی جزئیات احکام نظر به اینکه مصالح خصوصی آنها در دسترس عقل قرار ندارند، از شعاع عمل آن خارجند.
و همچنین راه تهذیب نفس چون نتیجه آن انکشاف حقائق میباشد و آن علمی است خدادادی، نمیتوان نسبت به نتیجه آن و حقائقی که با این موهبت خدائی مکشوف و مشهود میشوند، تحدیدی قائل شد (105) ولی این راه سوم شخصی است و قابل ارائه به غیر نیست، هر چند برای خود فرد کاملا معتبر است.
به هر حال علامه طباطبایی در«عرصه اعتقاد»، عقل را مظفر و منصور میبیند که آیه نص و روایت متواتر نص نیز در حکم عقل قطعیاند.او معتقد است بین این سه راه هرگز نه امکان تعارض است، و نه تعارض اتفاق افتاده است.او در«عرصه فقه و عمل و احکام» قائل است که عقل خود میگوید من مطالح و مفاسد بسیار از احکام لا نمیتوانم تشخیص بدهم، صرفا نبی و امام را میشناسم و خود را به دست آنها میسپارم.لذا به نظر او در این حیطه ظفر با دین است.
به عبارت دیگر در این دو صحنه هرگز تعارض اتفاق نیفتاد، چرا که در یکی عقل قطعی و دو همساز موافقش نص آیات و روایات متواتر میداندار بودند و در دومی آیات و روایات معتبر(هر چند ظنی)، و عقل در این میدان دوم راه ندارد تا تعارض و تزاحم آغاز شود.او در عرصه تفکر دینی اصالت را به قرآن میدهد که سند دین استو پایه هر تفکر دینی در اسلام.
به نظر او نص قرآن حجیت عقل قطعی را امضاء کرده است و همو در احکام عملی سخن پیامبر و امام را معتبر دانسته لذا به روایات ظنی اما موثق در حیطه فقه باید عمل کرد.او حجیت خبر واحد موثق را محدود به حیطه احکام عملی میدند نه بیشتر.و با این روش در تعارض احتمالی، همواره.عقل قطعی با ظن در جنگ است و نتیجه از پیش پیداست:
پیروزی قطعی پیروزی قطعی بر ظنی.او زبان ظواهر دینی و زبان حجت عقلی را دو تعبیر از یک واقعیت میداند که اولی ساده و همه فهم بیان شده و دومی فنی و تخصصی، به نظر او پیشرفت معارف عقلی روزبروز آن را به معارف نقلی نزدیک کرده است و امروز جز اختلاف تعبیر اختلافی ندارند.
تفکر دینی علامه طباطبایی تفکری عقلانی است، او به دقت حساب هر بخش از دین را رسیدهاست و هرگز در نظام ذهنی او شبهه تعارض بین عقل و دین راهنارد.عقل حجت درون و دین و پیامبر حجت بیرون است، چگونه این دو با هم متعارضند؟
اما مسأله از راویهای دیگر نیز قابل بررسی است: «دینداری سه مرحله دارد، 1-شناخت خدا و پیامبر 2-فهم آنچه پیامبر خود خود میگوید یا از جانب خدا آورده است 3-جهت دادن به زندگی طبق تعالیم پیامبر». (106) نظر علامه طباطبایی معطوف به مرحله اول است، یعنی او ح قعقل را د رمرحله اول به نیکویی ادا کرده اما حق عقل و علم و دستاوردهای جدید معارف بشری در بخش دوم قابل مطالعه است.در مرحله دوم علامه دو معیار اراده داده:1-عرضه روایات به قرآن و لزوم عدم مخالفت با قرآن 2-عرضه بر عقل و لزوم عدم مخالفت عقل قطعی.اما مس.له با همین دو نکته تمام نیست چرا که مسأله در فهم خود کتاب جاری است به زبان دیگر آیا در فهم ظواهر کتاب تئوریهای وام گرفته از علوم و مارف بشری دخیلند یا نه و به چه میزان؟
و ثانیا سخن فقط در نفی و اثبات ظواهر دینی نیست، بحث در تأثیر و تأثر ظواهر دینی با معارف عقلی و تجربی و انسانی است و اینکه بدون تئوری آیا ظواهر درک میشود یا همواره پیش فرضهایی در کار است و ان پیش فرضها چیست:و به چه میزان در فهم ظواهر دینی تأثیر میگذارد؟و این همه میباید در بحث«ثبات و تغییر در فهم ظاهر الفاظ متون دینی»مورد تحقیق قرار گیرد.
بعلاوه مشکلترین مرحله، مرحله سوم است و آن میزان حق علم و عقل در جهت دادن به زندگی طبق تعالیم پیامبر(ص)میباشد.به عبارت دیگر در حوزه فقه، علم و عقل به چه میزان دخیلند؟امروز در مواردی ادعا میشود احکام فقهی کارآیی لازم را ندارند، یا خلاف مقتضیات زمان یا مخالف دستاورهای علوم انسانی یا خلاف مبانی عقلایی هستند.و این سؤالها بیان دیگر تعارض علم و دین یا به زبان دقیقتر معرفت دینی و معرفت غیر دنی است.
علامه در این مرحله سخن نگفته و مشکل باقی است.به زبان دیگر مبانی او در این مرحله پاسخگو نیست.هر چه حوزه دین، حوزه پهناورتری باشد و دین ادعای شمول عرصههای بیشتری را داشته باشد، این تعارض علم و دین جدیتر است و اسالم به عنوان خاتم ادیان وسیعترین ادعاها را در این زمینه کرده است لذا بسیار جدیتر باید به حل تعارض ظاهری علم و دین بنشیند البته گفتنی است غالب سؤالات دو مرحله اخیر پس ازعلامه در فرهنگ ما مطرح شده است، از اینرو او در مقام پاسخگویی به مسأله در این دو مرحله نبوده است.
2-نظر علامه مجلسی و اخباریها در باب عقل و بیارزشی ادراکات آن از حیثی شباهت به آراء تجربه گرایان و حسیون جدید دارد.وجه مشترک هر دو تفکر در بیاعتنایی ادراکات عقلی است.محمد امین استر آبادی بزرگ اخباریان علوم را دوسته میکند:
1-علوم حسی 2-علومی که مبتنی بر حس نیست و اثبات نتایجش نیز با دلیل حسی ممکن نیست.به نظر استر آبادی ریاضیات نیز مبادی قریب به حس دارد، لذا از سنخ اول شمرده میشود، اما قسم دوم متکفل مباحث ما بعد الطبیعی و متافیزیکی است.
استر آبادی علوم قسم اول(حسی و ریاضی)را قابل اعتماد میشمارد، اما برای علوم قسم دوم قیمتی قائل نیست چرا که بر حس مبتنی نیست.
این تفکر از سویی به مبانی جان لاک و هیوم نزدکی است، هر چند استرا آبادی در ارائه این حس گرائی برد و عالم نامبرده تقدم دارد، چرا که استر آبادی تقریبا معاصر فرانسیس بیکن است.به هر حال از سوی هر دو نحله فکری اخباریگری و حسگرایی اروپایی از دو جنبه متفاوت اما با مقصد واحد هجوم علیه تفکر عقلانی آغاز میشود.با این تفاوت که حسیون غربی به بیدینی و الحاد میرسند.(تفریط)و اخباریها به جمود وتحجر (افراط).بعلاوه غربیها در عنفوان عصر روشنگری و دستاورهای جدید تجربی بودند و اخباریها درست در ضلع مقابل در دوران حضیض علمی تجربی مسلمینو دوران سیطره رمسی مذهب. (106)
اکنون باید از عالم اخباری پرسید اگر دادههای علوم حسی که نزد شما معتبرند با یک معرفت دینی معارضه کرد چه باید کرد، بیشک ایشان دادههای علوم حسی را تا جایی معتبر میشمارند که خلاف ظواهر روایات نظر ندهند و این خود اشکالی بر مبنای محدث مذکور است.جالب اینجاست که اخباریها و از جمله علامه مجلسی ظواهر روایات صحیحه را(بنابر مبنای قدما)یقینی میدانند اما معارف فلسفی را ظنی.راستی آیا یقین و ظن نسبی است؟
به هر حال علم تجربی و دادههایش هنوز به شکل وسیع د رحوزه معرفت دینی ما مورد بحث و تحقیق قرار نگرفته است لذا از تعارض دادههای تجربی با معارف دینی کمتر سخن به میان میآید.و از آن بالاتر علوم انسانی و مطالب عقلائی و مطالب عقلائی نیز کمتر مورد بحث و کنکاش واقع شده، امروز میباید دینداران جوابهایی متقن به تعارضهای احتمالی علوم انسانی و معارف دینی ارائه کنند و جای هر دو بحث د رکلام این دو عالم حکیم و محدث خالی است.
بحث درباره عقل و دین هنوز در آغاز راه است.در سرزمین ما صحنههای نزاع علمی دو معرفت بشری یعنی معرفت دینی و معرفت بشری عقلی و تجربی و انسانی به عنوان بحثی مستقل چندی است آغاز شده درخت تفکر دینداران متفکر ما تازه بن گل نشسته، و بحث همچنان باقی است.
یادداشتها:
(1)-در سرگذشت مجلسی، به کتب زیر میتوان مراجعه کرد:جامع الرواة ج 2، ص 78 محمد بن علی الاردبیلی، شاگرد مجلسی- ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج 5، ص 39، میرزا عبد الله افندی شاگرد مجلسی-امل الآمل ج 2، ص 249، شیخ محمد الحر العاملی معاصر مجلسی و دارای اجازه رویت از او- لؤلؤ البحرین، ص 55، شیخ یوسف بحرانیقصص العلماء ص 204، میرزا محمد تنکابنی-روضات الجنات، ج 2، ص 78، میرزا محمد باقر موسوی خوانساری-الفوائد الرضویه، ص 410، شیخ عباس قمی-الکنی و الالقاب، ج 3، ص 121، شیخ عباس قمی- اعیان الشیعه، ج 9، ص 183، سید محسن امین جبل عاملی- الفیض القدسی، میرزا حسین نوری، چاپ شده در اول اجازات بحار، ج 105، چاپ ایران-مقدمه شیخ عبد الرحیم ربانی شیرازی بر جلد اول بحار الانوار-زندگینامه علامه مجلسی در دو جلد، سید مصلح الدین مهدوی-لغتنامه دهخدا-ریحانة الادب-ویژگی جمیع مصادر یاد شده(بجز تا حدودی اعیان الشیعه)نگارش غیر روشمند و غیرعلمی و تکرار مکررات است.
(2)-سبط علامه مجلسی، سید محمد حسین بن محمد صالح حسینی خاتون آبادی(م 1151)، تصانیف عربی مجلسی را 10 و تصانیف فارسی مجلسی، تحقیق سید مهدی رجایی، ص 631.
(3)-مقدمه علامه مجلسی بر بار الانوار ص 3 و 4، ج 1.
(4)-از جمله:بحار، ج 4، ص 129.
(5)-اعیان الشیعه، ج 9، ص 183، دار التعارف، بیروت 1403.
(6)-برای آشنایی با زندگی و آثا رعلمی علامه طباطبایی نگاه کنید به: یادنامه علامه طباطبایی دو جلد، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی-یادنامه علامه...انتشارات شفق-مهر تابان، سید محمد حسین حسینی طهرانی-الطباطبایی و منهجه فی تفسیره المیزان، الاوسی-تفسیر القرآن بالقرآن عند العلامه الطباطبایی، خضیر جعفر.
(7)-مهر تابان، آیت اللهسید محمد سیحن حسینی طهرانی، انتشارات باقر العلوم، 1402، پخش از انتشارات صدرا، تهران، ص 35.
(8)-سید مصلح الدین مهدوی، زندگینامه علامه مجلسی، انتشارات حسینیه عماد زاده اصفهان، 1401، ج 1، ص 98.
(9)-ده گفتار، مقاله اصل اجتهاد در اسلام، انتشارات حکمت، تهران 1356، چاپ اول صفحه 86.
(10)-بحار الانوار، ج 1، ص 99 و 100.
(11)-بحار، ج 1-ص 103.
(12)-رسالة الاعتقادات، العلامه محمد باقر المجلسی، تحقیق السید مهدی الرجائی، مکتبة العلامة المجلسی، اصفهان، 1409، اپ اول، ص 17.
(13)-بحار الانوار، ج 2، ص 313.
(14)-مرآة العقول(شرح علامه مجلسی بر دوره کافی)ج 1، ص 2.
(15)-بحار، ج 2، ص 313.
(16)-رساله الاعتقادات مجلسی، ص 17 و 16.
(17)-همان مأخذ، ص 20.
(18)-همان مأخذ، ص 17.
(19)-بحار، ج 1، ص 3.
(20)-رساله الاعتقادات، ص 17.
(21)-کافی، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ج 28، ج 2، ص 644.
(22)-مرآة العقول، ص 12، ص 525.
(23)-بحار، ج 1، ص 135.
(24)-همان مأخذ، ج 2، ص 104.P}
(25)-رسالة الاعتقادات مجلسی، ص 21.
(26)بحار، ج 89، ص 222.
(27)-الفوائد المدنیه(محمد امین استر آبادی)، ص 136، مجسی این کلام را رد نکرده است
(28)-اعتقادات، ص 17.
(29)-مرآة العقول، ج 1، ص 3.
(30)-همان مأخذ، ج 1، ص 21 و 22.
(31)-رسالة الاعتقادات، ص 39 و 38.
(32)-همان مأخذ، ص 38.
(33)-علی حسین الجابری، الفکر السلفی عند الشیعة الامامیة الاثنا عشریه، نشر و تحقیق و اخراج مؤسسة احیاء، الاحیاء قم 1367، ص 361.
(34)-رسالة الاعتقادات، ص 17.
(35)-بحار، ج، 11، ص 141، 147، 149، 152، ...
(36)-رسالة الاعتقادات، ص 17.
(37)-بحار ج 1، ص 101.
(38)-بحار، ج 1، ص 103.
(39)مرآة العقول، ج 1، ص 2.
(40)-همان مأخذ، ص 2.
(41)-رسالة الاعتقادات، ص 48.
(42)-همان مأخذ، ص 24.
(43)-همان مأخذ، ص 28.
(44)-مجموعه رسائل اعتقادی(سلسله رسالههای فارسی علامه مجلسی)تحقیق سید مهدی رجایی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد 1368، چاپ اول، ص 18، 19.
(45)-رساله الاعتقادات، ص 28.
(46)-همان مأخذ، ص 27.
(47)-همان مأخذ، ص 29.
(48)-همان مأخذ، ص 22
(49)-شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، دار الکتب الاسلامیه، شرکت انتشار، تهران 1348، چاپ اول ص 41.
(50)-همان مأخذ، ص 58 و 57.
(51)-شعیه، مجموعه مذاکرات علامه طباطبایی با پروفسور هانری کربن، انتشارات رسالت، 1397، ه ق قم ص 48 و 47.
(52)-بررسیهای اسلامی(مجموعه مقالات فارسی علامه)، ج 3، کتاب علمی و فلسفهالهی، ص 4-202، انتشارات هجرت، قم، چاپ اول.
(53)-بحار، ج 1 تعلیقه، ص 104.
(54)-شیعه، ص 49.
(55)-شیعه در اسلام، ص 54.
(56)-بحار، ج 6، تعلیقه ص 336.
(57)-قرآن در اسلام، ص 45.P}
(58)-شیعه در اسلام، ص 45.
(59)-همان مأخذ، ص 46.
(60)-قرآن در اسلام، ص 31 و 32 و نیز رجوع کنید به شیعه، ص 53.
(61)-همان مأخذ، ص 49.
(62)-حاشیه علامه بر اصول کافی، ج 1، ص 228، بحار، ج 1، ص 135، بحار، ج 2، تعلیقه 104 و نیز المیزان، بحث تحریف قرآن، ج 12، ص 106.
(63)-شیعه، مصاحبه با کربن، ص 50.
(64)-همان مأخذ، ص 54 و 53.
(65)-شیعه در اسلام، ص 47.
(66)-شیعه، ص 53.
(67)-شیعه در سالام، ص 54 و 53.
(68)-بحار، ج 3، ص 249، ج 6، ص 290، ج 6، ص 291، ج 7، ص 45.
(69)نگاه کنید به تعلیقه علامه طباطبایی بر اسفار، اوائل ج 1 و 6 و مقدمه نهایة الحکمة
(70)-شیعه، ص 43، 44 با تلخیص.
(71)-تعلیقه بر بحار، ج 1، ص 100.
(72)روش یافتن غرر روایات د رموارد زیر مشاهده م شود:بحار، تعلیقههای ج 2، ص 185، ج 2، ص 192، ج 3، ص 327، ج 4، ص 302، ج 5، ص 111، ج 4، ص 164.
(73)-شیعه، ص 50.
(74)-بحار، ج 1، ص 105-103.
(75)-تعلیقه بر بحار، ج 1، ص 104.
(76)-بحار، تعلیقه ص 314، ج 2.
(77)-از جمله رجوع کنید به:بحار تعلیق ص 52، ج 2.
(78)-تعلیقه، بحار، ج 1، ص 100.
(79)-شیعه، ص 219.
(80)-همان مأخذ، ص 220.
(81)-اسلام و انسان معاصر(مجموعه دوم مقالات فارسی علامه طباطبایی)، ص 83.
(82)-همان ماخذ، ص 84.
(83)-همان مأخذ، ص 85.
(84)-شیعه، ص 56.
(85)-شیعه در اسلام، ص 60 و 59.
(86)-همان مأخذ، ص 64.
(87)-اسلام و انسان معاصر، ص 86.
(88)-شیعه در اسلام، ص 65 و 66.
(89)-همان مأخذ، ص 55.
(90)-نهایة الحکمة، ص 121، فصل 9، ص 284.
(91)-الرسائل التوحیدیة، و نیز نهایة الحکمة، ص 232.
(92)-بحار، ج 1، ص 104، ج 1، ص 135، ج 4، ص 72، ج 4، ص 87، ج 1، ص 90، ج 1، ص 194.
(93)-بحار، ج 1، ص 90، ج 1، ص 179، ج 2، ص 52، ج 2، ص 176.
(94)-بحار، ج 2، ص 177.
(95)-بحار، ج 5، ص 149.
(96)-بحار، ج 5، ص 207.
(97)-بحار، ج 4، ص 72 و 87.
(98)-بحار، ج 4، ص 248 و 197.
(99)-بحار، ج 4، ص 296.
(100)-بحار، ج 4، ص 62.
(101)-بحار، ج 2، ص 62.
(102)-بحار، ج 5، ص 122، ج 4، ص 86، ج 3، ص 327، ج 5، ص 223، ج 6، ص 326.
(103)-بحار، ج 5، ص 294، ج 4، ص 98.
(104)-بحار، ج 4، ص 144.
(105)-شیعه در اسلام، ص 45 و 44.
(106)-محمد مجتهد شبستری، دین وعقل، کیهان فرهنگی، سال چهارم، شماره ششم، صد 12.
(107)-رجوع کنید به المعالم الجدیده، شهید سید محمد باقر صدر، ص 45-42.