عصر استخدام عناصر مشترک اجتهاد
آرشیو
چکیده
متن
چهارمین دوره از ادوار اجتهاد، دوره بکارگیری عملی قواعد اصولی و عناصر مشترک اجتهادی در دامنه وسیع و گسترده در منابع معتبر شرعی بوده است.
این دوره از زمان مجتهد نواندیش شیخ الطائفه محمد بن حسن طوسی(م 460 ه)آغاز و تا زمان نوه وی، ابن ادریس(م 598 ه)ادامه یافت و حدود یک قرن و نیم استمرار داشت.
و اما بعضی از عالمان و مجتهدان اهل سنت در این دوره که باب اجتهاد بر آن مسدود بود، همانند دوره دوم و سوم از ادوار اجتهاد بر اساس کتاب خدا و سنت رسول خدا و منابع دیگر مانند اجتهاد از راه رأی و تفکر شخصی و قیاس تشبیه و تمثیل و استحسان و مصالح مرسله و جز اینها که نزد آنان معتبر است دارای اجتهاد بگونه علمی بودهاند و در براب ررویدادها و حوادث واقعه پاسخگو میشدند و اسامی آنان را در شماره پیش یادآور شدیم.
در هر حال شیخ طوسی در اوائل این دوره، اجتهاد را بگونه عملی در اصول احکام و قوانین کلی آن بکار گرفت و فروع تازه را به اصول پایه برگرداند و قوانین کلی را بر مصادیق خارجی منطبق ساخت که در نتیجه این کار، فقه از نظر فروع و مصادیق گسترش پیدا کرد.پیش از وی اگر چه بعضی از فقها، در دوره اول و برخی دیگر در دوره دوم از ادوار اجتهاد-همانگونه که در شمارههای پیشین اشاره شد-به این کار دست یازیدند، ولی در دامنه بسیار محدود بوده و شاید از چند مسأله تجاوز نکرده باشد.
ما پیش از شیخ طوسی فقیه و مجتهدی را سراغ نداریم که در به کارگیری اجتهاد بگونه عملی و تفریع و تطبیق در دامنه وسیع چارهاندیشی کرده باشد، و غالبا پیش از او به عرضه برداشتهای مستقیم از ظواهر نصوص و عناصر خاصه استنباط- که شیخ آنها را اصول مسائل نامیده بود-بسنده میکردند.و بدین جهت است که شیخ طوسی «طلایهدار»دوره چهارم از ادوار اجتهاد به حساب آمده است. شاید یکی از بهترین اسناد تاریخی که نمایانگر چگونگی روند اجتهاد و استنباط پیش از زمان شیخ میباشد، بیانی است که وی در مقدمه کتاب گرانقدر و ارزشمندش به نام«مبسوط»، آن را خاطر نشان میسازد.
او مینویسد:من همواره از خیل مخالفان چه فقیه و چه فقیهنما میشنوم که فقه شیعه را(از این جهت که فروع و مسائل اندکی را مورد بررسی قرار داده)سبک و خوار میشمرند و آن را به کمی فروع و مسائل متهم میسازند...و میگویند:آنکه قیاس و اجتهاد(از راه رأی)را نپذیرد راهی برای او در ازدیار مسائل و تفریع بر اصول(بر گرداندن فروع تازه را به اصول پایه)وجود ندارد، اما این گفته ناشی از ناآگاهی و عدم اطلاع آنان از اصول ما و نیندیشیدن در آن است، در حالی که اگر در اخبار و فقه ما مینگریستند در مییافتند که بیشترین مسائلی که آنها آوردهاند در اخبار ما موجود است و عینا از امامان(ع)نقل شده است و اقوال آنان در حجیت و اعتبار همچون گفتار پیامبر(ص)است، خواه بگونه خاص باشد یا عام، تصریح باشد یا کنایه.و اما اینکه آنان فروع مسائل را در کتابهای خود بسیار آوردهاند، هیچ فرعی از آنها نیست مگر آنکه مدخل و منتهای آن در اصول ما وجود دارد، ولیکن نه بر وجه قیاس(تشبیه و تمثیل)بلکه بر پایهای که موجب علم و وجوب عمل میشود و پیمودن این طریق از جهت سازگاری با اصل و برائت ذمه و غیر آن جائز شمرده شده است.با توجه به اینکه بیشتر آن فروع را مدخل و مقدمهای است که فقهای ما آنها را به صراحت بیان کردهاند و تعداد فروع به عقیده فقها به لحاظ ترکیب کردن پارهای از مسائل با یکدیگر و پیوند دادن آنها با هم و نیز موشکافی در آنها بسیار است و حتی شمار زیادی از مسائل آن را جهت نوعی مهارت و ورزیدگی در شیوه علمی میآورند.
شیخ طوسی در ادامه چنین مینویسد:
من از دیر زمان آرزو و شوق داشتم کتابی تألیف نمایم که مسائل و فروع مورد علاقهام را دربر گیرد، ولی موانعی مرا از انجام این کار باز میداشت، از جمله گرفتاریهای روزمره و همچنین بی رغتبی طائفه به این شیوه بود، زیرا آنها اخبار و روایات را به همان شکلی که روایت شده بود نقل میکردند، بگونهای که اگر معانی آنها به غیر آن الفاظ و عبارات نقل میشد دچار تعجب و شگفتی میشدند و از درک آن عاجز بودند.
شیخ طوسی سپس میگوید:پیش از این، کتاب نهایه را(بگونهای که اصحاب در کتابهای خود ذکر کرده بودند)تألیف نمودم و تمام روایات علمای شیعه را که در تصنیفات خود به صورت پراکنده آورده بودند، در آن درج کردم و فقه را با چهرهای آراسته و مرتب در آورده و نظایر و اشباه را در یک جا گردآوری نمودم و در این زمینه نیز فصول و ابوابی تنظیم کردم، به همان سبب که شرح دادم، ولی فروع مسائل را مطرح نساختم، این نه به خاطر پیچیدگی و تعقید ابواب یا به هم خوردن ترتیب مسائل یا گسستگی ارتباط آنها از یکدیگر و جدا شدن پیوستگی نظایر آنها از هم بود، بلکه به خاطر این بود که تمام و یا بیشتر روایات را با الفاظ منقوله آوردم و این بدین جهت بود که به آنها ناآشنایی و بیگانگی دست ندهد و در پایان مختصری از مدارک و مستندات عبادات را آورده و در این امر راه ایجاز را پیش گرفتم.و اما در مورد مدارک مربوط به ابواب عبادات و عده دادم کتابی اختصاصا در فروع تألیف نموده و به کتاب النهایه ملحق نمایم تا در مجموع کتابی کامل و جامع و دارای تمام مسائل مورد نیاز باشد، آنگاه دیدم این کتاب نیز ناقص و ناتمام است و فهمش بر خواننده سخت و دشوار، زیرا فرع وقتی مفهوم است که با اصل خود همراه باشد.
از اینرو دست اندرکار تألیف کتابی شدم که جمیع کتابهای فقها را مشتمل باشد و آن حدود 30 کتاب گردید و من هر کتاب را از جهت الفاظ تا آخرین حد ممکن به صورت تلخیص در آوردم و فقط به آوردن مطالب فقهی محض بسنده کرده و از ذکر دعاها و آداب صرف نظر نمودم و در آن ابوابی قرار داده و مسائل را تقسیمبندی کرده و نظایر را در کنار هم قرار دادم و در این باب هیچ نکتهای را از نظر دور نداشته و فروگذار نکردم و بیشتر فروعی را که مخالفان ذکر کردهاند آوردم و پس از آن اصول تمام مسائل را نقل کرده، آن گاه رأی و نظر خود را بر اساس آنچه مذهب ما حکم میکند و اصول ما ضروری میشمارد بیان داشتم.(پایان سخن شیخ) از بیان شیخ بدست میآید:پیش از تحریر کتاب مبسوط، فقه اجتهادی بگونه عملی که باعث تفریع و تطبیق میشود مطرح نبوده و تا آن زمان فقه تنها در محدوده نصوص بوده و به نقل متن روایات بسنده میشده است.
در هر حال بیان شیخ ما را به عظمت کاری که او در زمینه فقه اجتهادی بگونه عملی در کتاب گرانمایه و ارزشمندش«مبسوط»انجام داده است آگاه میسازد، زیرا فقیهان پیش از او تنها به فروع یاد شده در ضمن الفاظ نصوص احادیث بسنده میکردند و از اعمال اجتهاد در اصول احکام برای باز گرداندن فروع تازه و مسائل جدید به آنها و نیز از بکارگیری اجتهاد در قوانین کلی برای منطبق ساختن بر مصادیق خارجی آنها رویگردان بودهاند.
به همین سبب فقیهان سایر مذاهب، این خلأ و نارساییها را دستاویز خویش قرار داده، زبان به طعن و انتقاد علیه عالمان شیعه گشودند و نارساییهای فقهی ما را به عقیده خودشان نتیجه اعراض از اجتهاد به رأی و قیاس، در مقام استنباط احکام حوادث واقعه به حساب آوردند، لیکن این مجتهد نواندیش و بزرگ سعی و کوشش نمود تا بیاساس بودن این بینش و عقیده را ظاهر سازد، و نیز گستردگی فقه شیعه را از نظر فروع و مصادیق به اثبات رساند.
شیخ طوسی با ابداع شیوه اجتهادی نوینی که بوجود آورد ثابت کرد که فقه شیعه برای هر واقعه و رویدادی حکمی مستقل دارد، منتها در برخی از موارد حکم بگونه خاص و در برخی دیگر بگونه عام است که با بکارگیری آنها هیچ رویدادی بیپاسخ نخواهد ماند.
افشانده شدن بذرهای اجتهاد توسط ائمه(ع)
باید دانست کمالی که برای فقه اجتهادی بدست شیخ طوسی حاصل شد، یک مسأله بدون تمهید و زمینه چینی نبوده است، بلکه پیش از زمان وی در عصر تشریع که دوره اول از ادوار اجتهاد و نیز در دوره دوم که دوره تمهید و زمینهسازی محسوب گشت، بذرهای اجتهاد توسط امامان(ع) افشنده شده بود، زیرا همانگونه که در دوره دوم از ادوار اجتهاد اشاره شد، در جوامع حدیثی شیعه احادیثی دیده میشود که راویان آنها مسائلی را در مورد عناصر مشترک اجتهاد از امام صادق علیه السلام و دیگر امامان پرسیده و پاسخش را دریافت نمودهاند.و این مطلب نمایانگر این است که آنان قواعد اصولی و اجتهادی را بگونه کامل بیان کردهاند و برای بکارگیری آنها در مایههای اصلی استنباط با عبارات گوناگون و مختلف تأکید داشتهاند.
امام صادق علیه السلام بگونه مکرر فرمود: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع»:بر ماست اصول که احکام را بیان کنیم و بر شماست که تفریع نمائید.
اما رضا علیه السلام فرمود:«علینا ان نلقی الاصول و علیکم ان تتفرعوا».
امام صادق علیه السلام به ابان بن تغلب فرمود: «اجلس فی المسجد وافت للناس»:در مسجد بنشین و برای مردم فتوا بده.
و بدین جهت بود که برخی از اصحاب و یاران آن حضرت، مانند معاذ بن مسلم در مسجد مینشستند و فتوا صادر میکردند.
در هر صورت آنچه که از امامان(ع)از قواعد اجتهادی و اصولی در دست بود، توسط مجتهد نوپرداز حسن بن عقیل معروف به ابن عقیل مانی، بگونه جامع و علمی تنظیم گردید-که در شماره پیش شرح این مطلب گذشت-پس از او توسط ابن جنید اسکافی و شیخ مفید و سید مرتضی و سلاّر، به رشد فزاینده و تکامل خود ادامه داد، تا اینکه در دوره چهارم از ادوار اجتهاد آنها بگونه عملی در منابع بکار گرفته شد.
نتائج مفید عمل شیخ طوسی
اکنون بجا است نتائج مفید و سازنده کار عظیم شیخ را در اینجا یادآور شویم، نتایج و پیآمدهای ارزشمند کار شیخ عبارتند از:
1-گسترش محدود تشریع از جهت مصداقهای خارجی و مسائل مستحدث و بقای اصول زیر بنایی آن بر بکریت پیش از شیخ، همانگونه که از سخنان او استفاده شد فقه از محدوده نقل نصوص خارج نشده و به مرحله بکارگیری اصول و قوانین کلی آن برای استخراج احکام حوادث واقعه و مسائل تازه بگونه عملی درنیآمده بود، بلکه مهمترین کار فقه در زمان پیش از او، نقل نصوص و درک و فهم آنها بود و بدین جهت بر این علم نام«فقه» نهادند، زیرا فقه به معنی فهم و درک است و پیش از او کار مهم فقیه فهمیدن ظاهر نصوص بوده و تفریع و تطبیق عملی محسوس نبوده است.
در هر حال فقه شیعه پیش از شیخ طوسی به دلیل عدم بکارگیری قواعد اصولی و عناصر مشترک اجتهادی-آنگونه که وی عمل نمود- نتوانست وارد مرحله تفریع و تطبیق شود و در نتیجه از توسعه و گسترش برخوردار نبود و چون این کار توسط او انجام شد لذا از نظر مصادیق و فروع گسترش پیدا نمود.
البته پیش از او اگر چه توسط ابن ابی عقیل عمانی و ابن جنید و شیخ مفید و سید مرتضی، اصول و قوانین کلی استنباط، بگونه علمی مطرح شده بود و نیز بحثهای اجتهادی و مسائل اصولی از فقه جدا گردیده و منحصر به تحقیقات و بررسیهای خاص خود شده و ابحاث فقهی بر پایه نتایج اصول استوار گشته بود، ولی استنباط بگونه عملی از راه اصول احکام و قوانین کلی در دامنه وسیع دیده نمیشد.
2-محکوم شدن جمود فکری و ظاهر گرائی که بر برخی از فقیهان پیش از شیخ حاکم بود و آنها بیش از اندازه در مقام بیان احکام بر الفاظ تکیه میکردند، بگونهای که حراس و وحشت داشتهاند از اینکه لفظی را جای لفظ دیگر قرار دهند.در این هنگام شیخ با تلاش پیگیر خود این جمود را محکوم ساخت و برای شیوه اجتهاد و استنباط طرح نوینی را ارائه داد، البته بگونهای که دقیقا با منابع شرعی سازگار باشد.
3-پیدایش اجماع و استدلال به آن، در اینجا ما درصدد بحث از حجیت و اعتبار آن نمیباشیم، زیرا این بحث خارج از هدف ما در این نوشتار است، ما بگونه مفصل اجماع را از دیدگاه مذاهب اسلامی و نیز سیر تاریخی آن را مورد بحث و بررسی قرار دادهایم و نظر خود را در سبب اعتبار آن که خلاف نظر همه عالمان مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی است، بیان نموده و مطالب آن را در یک مقاله مستقل تنظیم کردهایم که در شماره 20 مجله کیهان اندیشه چاپ شده است.
آنچه فعلا هدف ما از طرح مسأله اجماع میباشد این است که گسترش و تکامل مباحث فقه، فقها را وا داشت تا درصدد کشف ادله جدیدی بر اساس منابع معتبر شرعی برای استنباط در موردی که دارای نص خاص معتبر نباشد برآیند.از اینرو چون فقها اجماع را کاشف از وجود دلیل معتبر دانستهاند، مورد اعتماد قرار دادند، به دلیل اینکه امکان ندارد فقیهان بدون دلیل معتبر و بیآنکه حقیقت را دریابند بر حکم مسألهای اجماع نمایند.
استدلال به اجماع در کتابهای شیخ بگونه واضح وجود دارد و اما در کتابهای پیش از اواگر چه تمسک به آن نیز به چشم میخورد، ولی نه بگونه وسیع و روشن و قطعی.استدلال به این پدیده تنها در کتابهای شیخ بگونه وسیع و طرزی خاص و روشن دیده میشود.
4-عدم نیاز فقه شیعه در مقام پاسخ به رویدادهای نوین و مسائل مستحدث به منابع ظنی و غیر معتبر، مانند قیاس، استحسان، قاعده استصلاح، مصالح مرسله، قانون سلف و...و این بدین جهت است که با بکارگیری عنصر اجتهاد در اصول احکام و قوانین کلی آنها بگونه عملی فقه با رویدادها از هر نوع و قسم که باشند همگام میگردد و دیگر نیازی برای بکارگیری منابع ظنی یاد شده در مقام استنباط احکام باقی نمیماند. سخن کوتاه اینکه:با توجه به نتائج یاد شده آشکار میشود که فقه اجتهادی پس از پشت سرگذاشتن گردنههای صعب العبور، پا به مرحله جدیدی گذارد که باعث تحول و تکامل استنباط در زمینه ابحاث اجتهادی بگونه عملی و علمی گردید و در نتیجه توانست مشکلات را از سر راه مسائل جدید و فروع تازه در آن عصر از میان بردارد.
تألیف گوناگون شیخ
شیخ طوسی کتابهای گوناگون و متنوعی را تألیف نموده است.در زمینه فقه، کتابهای المبسوط خلاف و نهایة و غیره و در زمینه احادیث، دو کتاب تهذیب و استبصار و در زمینه رجال کتابهای الرجال و فهرست و در کلا المفصح و در تفسیر کتاب تبیان و نیز کتابهای بسیاری در علوم دیگر که برای پرهیز از طولانی شدن از ذکر آنها خودداری میشود.
و اما در زمینه اصول نیز کتابی به نام عدة الاصول تنظیم کرد و مباحث اصول را از فقه جدا نموده و به صورت مستقل مورد بررسی قرار داده است.در این کتاب شیخ نظرات جالبی را مطرح ساخت و مسائل اصولی را بگونه کامل و با بیانی رساو با عباراتی شیوا مورد بحث قرار داد و به تکمیل بسیاری از مباحث اصولیان پیشین پرداخت.از همین رو کتاب اصولی او در میان کتب مشابه تا این زمان از ارزش و اعتبار خاصی برخوردار است و هر کس آن را با دقت مطالعه کند گفتار ما را تصدیق خواهد کرد.
این کتاب از همان زمان جای خود را در بین کتابهای اصولی باز کرد و پایگاه ارزندهای یافت و همواره مورد توجه و مراجعه عالمان اصولی بزرگ قرار گرفت.
در اینجا لازم به یادآوری است که شیخ طوسی بدون شک خدمت ارزندهای در تدوین مباحث اجتهادی به جهان تشیع نموده است که با هیچ امری قابل مقایسه نیست.
ایستایی و رکود اجتهاد پس از شیخ
به کارگیری اجتهاد بگونه عملی در منابع اجتهاد، اگر چه در اول این دوره توسط شیخ طوسی صورت پذیرفت و باعث پویایی و تحرک و عمق فقه گردید، ولی آنچه باعث تأسف میباشد این است که پس از درگذشت شیخ طوسی، درست به مدت یک قرن از شیوه اجتهادی مفید و سازنده او پیروی نشد، و بدین جهت اجتهاد در مسیر توسعه و گسترش قرار نگرفته است.
در طول این مدت مجتهدان دارای تفریع و تطبیق از راه اعمال اجتهاد در منابع نبودهاند و بر آنچه که شیخ استنباط کرده بود قناعت کرده و بسنده مینمودند.و حتی جملهای بر خلاف نظر او نمیگفتند، در حالی که انتظار میرفت ره آورد و نوآوری شیخ عاملی در پیشرفت بحثهای اجتهادی و گسترش تفریع و تطبیق شود.
در هر حال در مدت یک قرن فقه از پویایی و تحرک باز استاد و از رهگذر این رکود فقه اجتهای خسارت مهمی را متحمل شد که جبران آن بر مجتهدان سخت و دشوار شد.میتوان گفت: پیامدهای نامطلوب و ناپسند آن پس از قرنها هنوز بچشم میخورد که اگر آن رکود و ایستایی در فقه بوجود نیامده بود امروزه فقه از شکوفایی بیشتر و گستردهتری برخوردار بود.
علت رکود اجتهاد پس از شیخ
علت رکود و ایستایی تفریع و تطبیق از راه بکارگیری اجتهاد در منابع بگونه عملی این بود که بیشتر فقها و دانشیان پس از شیخ طوسی از آنجا که به او اعتقاد بیش از حد داشتند و مقهور عظمت وی بودند، در فتاوی از شیخ تقلید میکردند.و بدین جهت بود که بر آنه عنوان«مقلده»اطلاق شده است.
شیخ حسن زین الدین، در کتاب معالم الاصول از پدرش نقل میکند که اکثر فقهای پس از شیخ طوسی به سبب اعتقاد و حسن ظنی که به شیخ داشتند، در فتاوی از او تقلید میکردند.
سید بن طاووس(م 669 ه)که تقریبا در همان دوران میزیسته در کتاب کشف المحجه لثمرة المهجه در بخش 143 به همین پدیده اشاره نموده و از قول حمصی نقل کرده است که میفرمود برای امامیه مفتی واقعی باقی نمانده است، بلکه همه فتوای دیگران را حکایت میکنند و به تکرار باز میگویند، در صورتی که در آن زمان گروهی از عالمان بودند، ولی در روزگار ما کسانی نیستند که اط نظر مراتب علمی به آنان نزدیک باشند، اما باید گفت که اینان به علت طول ایام غیبت و دور بودن از پیشوایان معذورند در اینکه همپایه علمای سلف نباشند، در هر حال امروز فتاوای آنان و پاسخ به مسائل مورد نیاز نقل قول علمای متقدم و ماضی است و این کار بسی آسان است.
عالمان پس از شیخ، او را بالاتر از این میدیدند که بخواهند فتاوا و نظریات او را مورد نقد قرار دهند و هیچ یک از آنان این مطلب را بخود اجازه نمیداد.در حقیقت یک نوع خود باختگی علمی در برابر عظمت و بزرگی شیخ به آنها دست داده بود که مانع از اظهار نظر در مقبل آراء او میگشت.
کار شیخ یعنی تفریع و تطبیق از راه بکارگیری اجتهاد در منابع و پایههای شناخت، به جای اینکه واکنشی مثبت در جامعه فقهی اجتهادی بجا گذارد و دیگر علما و اندیشمندان را به رشد اندیشه فقه اجتهادی رهنمودن شود تا در پاسخ از مسائل جدید و فروع تازه و پدیدهها و رویدادها مفید باشد آنها در هالهای از احساسات و عواطف گرفتار نمود و جنبه تقدسی آن بر بعد علمی و اجتهادیش پیشی جست، به این حد که شخصی سخن از خوابی به میان میآورد که امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)در عالم رؤیا به صحت تمامی فتاوای شیخ در کتاب نهایه گواهی داده است.و این دلیل عمق نفوذ افکار و اندیشههای شیخ در ضمیر عالمان و دانشیان آن دوره و نیز خود باختگی آنان بوده است.
پیامد خود باختگی مجتدان
خود باختگی فقیهان و مجتهدان پس از شیخ طوسی تا زمان مجتهد بزرگ ابن ادریس (م 598 ه)ادامه یافت.این خودباختگی در برابر آراء و نظرات شیخ، پیامدهای ناپسندی را در آن زمان به دنبال داشت.
باید دانست خودباختگی در برابر آراء گذشتگان هم اکنون در زمان ما با اینکه حکومت اسلامی برقرار شده است نیز وجود دارد و پیامدهای آن بگونهای است که قابل چشم پوشی نیست.و لازم به تذکر است که ما پیامدهای خودباختگی در برابر آراء پیشینیان را بگونه مبسوط در سخنرانیها و در مقالات بیان کردهایم و در اینجا بطور اختصار اشاره میکنیم.
پیامدهای خود باختگی در برار آراء پیشینیان عبارتند از:
1-رکود و ایستایی روند فقه اجتهادی، و عدم کارآئی آن در برابر رویدادها و پدیدهها که نتیجه آن بیگانگی فقه از موضوعات جدید و مسائل نوین است.
2-جلوه کردن فقه به صورت سنتهای راکد و بیروح و بیملاک.
3-عدم هر گونه برداشت نوین از منابع برای احکام موضوعات جدید و نیز برای موضوعاتی که از نظر ویژگی درونی و یا بیرونی دارای تحول و تغییر شدهاند، با اینکه زمان و مکان و شرائط آنها در ماهیت و کیفیت موضوعات و عناوین تأثیر میگذارند و ممکن است در هر عصری از اعصار دارای ویژگیهای خاصی شوند و تحول ماهوی و یا کیفی موضوعات-چه تحول بیرونی و چه درونی-تفاوت احکام را به دنبال دارد و این طبیعی است و در چنین شرایطی لحاظ نمودن آرای پیشینیان در هر مرتبه و مقامی که باشند نمیتوان قانعکننده و مجزی باشند.
شیخ طوسی اگر چه شیوه استنباطی را بگونه عملی برای ما معین کرد و در این راه ناملایمات و ناراحتیهای زیادی را متحمل شد، تا آن که این شیوهرا در فقه اجتهادی به میراث گذاشت، ولی این بدین معنا نیست که او در مقام برداشت و استظهار از پایههای شناخت و مایههای اصلی استنباط از خطا معصوم بوده تا ما راه هر گونه برداشت نوین از منابع بر خلاف نظر او بر خود ببندیم، بخصوص با توجه به تغییرات و تحولات بیرونی و درونی که برای موضوعات و ملاکات احکام در طول زمان پیش میآید که این تحول در آنها بگونه قطع تحول احکام را نیز به دنبال دارد.
به عبارت دیگر همه میدانیم که در هر عصر و زمانی افقهای جدیدی در کرانهای فقه و اجتهاد گشوده میشود که در نتیجه مجتهدان با مستحدثانی از مسائل روبرو میشوند که باید آنها را از دریچههای نو مورد بررسی و کاوش قرار دهند نه از دریچههای پیشینیان.
پس مجتهد در عصر و زمانی که قرار دارد باید با در نظر گرفتن شرایط محیطی و مکانی و زمانی خاص خود حکم الله را برای پدیدهها از منابع اصیل شرعی-نه از منابع ذهنی و یا عرفی- استخراج کرده و وظایف بندگان را در برابر رویدادها مشخص کند و اجتهاد اینگونهای ممکن نیست که همگام با نظرات و اجتهاد پیشینیان باشد، بلکه مخالفتهای زیادی را در دامنه وسیع به دنبال خواهد داشت، زیرا با تغییر شرائط زمان و مکان موضوع نیز تغییر کرده، لذا حکم دیگری را میطلبد و باید حکم جدیدی بر آن مترتب شود نه حکم پیشین، زیرا موضوع حکم اول عوض شده است.
از این روست که مجتهد در این زمان نمیتواند بر حکم پیش برای موضوعی که شرایط زمانی و مکانی آن تغییر کرده بسنده نماید، اگر چه صاحب حکم سابق از بزرگترین شخصیتهای فقهی اسلامی باشد.
برخی از فتاوای نادر شیخ
در اینجا بیمناسبت نیست که بعضی از فتاوای شیخ طوسی را که در زمان خود نادر بوده است بیان کنیم:
1-کفایت یک قربانی در حج از 5 و 7 و 70 نفر، در هنگام ضرورت.
2-وجوب پرداخت تمام المهر به زن مطلقه در صورتی که مرد پوشش او را کنار زده باشد، اگر چه دخول نشده باشد.
3-موکول بودن صحت عقد باکره بر اذن ولی او در عقد دائم و عدم توقف صحت آن در عقد موقت.
4-وجوب گرفتن نائب برای حج بر کسی که سلطان یا دشمن مانع از حج او شود.
5-صحیح نبودن اعتکاف مگر در مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد کوفی و مسجد بصره...
6-وجوب عینی بودن جها؟؟.
7-ثابت نبودن ربا در معدود و اختصاص آن به مکیل و موزون، یعنی در چیزهایی که مورد کیل و وزن قرار میگیرد.
کوتاه سخن اینکه:شیخ طوسی با بکارگیری اجتهاد بگونه عملی در منابع، خلأهای موجود در عصر خود را در فروع فقهی پر نمود و مشکلات را حل و نارساییها را برطرف کرد.
در هر عصری در برابر رویدادها و مسائل تازه میتوان بدینگونه پاسخگو، شد.آری واقعا اجتهاد است که رمز حیات و پویایی احکام شریعت در براب رمظاهر منظور زندگی در بستر زمان و راز جاودانگی شریعت خاتم بشمار میآید، زیرا از برکت این عنصر مهم است که شریعت وفقه در هر عصر و زمانی همگام با تحول جامعه و مظاهر گوناگون حیات به پیش میرود و هیچ رویدادی را از هر نوع که باشد بیپاسخ نخواهد گذاشت.
در هر حال زمان رکود و ایستایی فقه اجتهاد که پس از شیخ طوسی حاکم گردید و صد سال بطول انجامید، توسط مجتهد جوان و شجاع و عالم نو اندیش-نوه شیخ طوسی-محمد بن احمد بن ادریس پایان پذیرفت که شرح آن بخواست خدا در دوره آتی خواهد آمد.