آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

(دوره سوم) دوره تدوین قواعد اصولی
سومین دوره از ادوار اجتهاد، دوره تدوین قواعد اصولی و عناصر مشترک اجتهادی بگونه علمی و فنی است.در شیعه این دوره از زمان مجتهد بزرگ ابو محمد حسن بن علی حذا عمانی (*) معروف به ابن ابی عقیل(م 329)معاصر کلینی، آغاز و تا زمان شیخ طوسی(م 460)ادامه یافت.و در حدود چهل سال به طول انجامید.
در اهل سنت بنا به نظر مورخ بزرگ این خلکان از زمان قاضی ابو یوسف(م 182)و بنا به نظر بعضی مانند این خلدون از زمان محمد بن ادریس شافعی(م 204) آغاز و تاکنون ادامه دارد.
در این مورد فرق بین شیعه و اهل سنت در این است که در شیعه پس از گذشت چهل سال از تدوین قواعد اصولی و عناصر مشترک آن توسط شیخ طوسی در دامنه وسیع بگونه عملی از راه اجتهاد بکار گرفته شد، اما در اهل سنت پیش از تدوین آنها بکار گرفته شد.و این بدین جهت بود که آنان زودتر از شیعه در مقام استنباط احکام شرعی حوادث واقعه به تدوین آنها نیاز پیدا نمودند.
در هر حال تکمیل ابحاث این دوره نیاز به بیان دو امر دارد: 1-انگیزه تدوین مسائل اجتهادی اصولی بگونه علمی و فنی.
2-نخستین کسی که آنها را بگونه علمی مطرح نمود.
انگیزه تدوین مسائل اصولی بگونه علمی و فنی
پیش از بیان انگیزه تدوین مسائل اصولی و قواعد اجتهادی بگونه علمی و فنی، لازم به ذکر است که انسان پس از ایمان به خداوند و شریعت اسلام و احساس مسئولیت در برابر پروردگار از (*)عمان به ضمه عین و تحفیف میم بر وزن غراب نام منطقه‏ای است در ساحل دریای یمن و دارای بلادی است.گرمای آن بسیار شدید و طاقت‏فرساست بگونه‏ای که گرمای آن ضرب المثل شده است(الکنی و ج 1، ص 191، چاپ صیدا)و عمان به فتح عین و تشدید میم شهری است در اطراف شام که در این زمان معروف است به اردن هاشمی و خطابی تخفیف میم را در آن حکایت نموده (تنقیح المقال، ج 1، ص 291).
آنجا که خود را در امتثال اوامر و اجتناب نواهی، بنده او می‏شمرد، لذا بر خود لازم می‏داند که گفتار و رفتار و کردار خود را در همه ابعاد زندگی مادی و معنوی بر اساس شریعت آسمانی که توسط جبرئیل بر پیامبر نازل شده و او هم بدون کم و کاست به انسانها ابلاغ نموده است، انجام دهد و عقل و اندیشه، او را وا می‏دارد که در همه تصرفات فردی و اجتماعی خود بر اساس آن شریعت حکم شرعی را بیان کند.بدین معنی که خود را ملزم بداند که همواره از وظیفه‏ای که دینش عمل بدان را فرمان داده است اطاعت و پیروی نماید.
طبعا این مطلب به زمان پس از رحلت پیامبر(ص) اختصاص دارد، چون در زمان او بهترین راه برای شناخت احکام و وظائف در مواردی که نمی‏توانست از راه قرآن به آنها آگاهی پیدا نماید، خود رسول اللّه بود، زیرا مردم بدون هیچ واسطه به شخص او مراجعه و پاسخ مسائل مورد نیاز را بدون دغدغه دریافت می‏کردند.
پس با وجود رسول خدا(ص)دست و بال مسلمانان باز و به سهولت و آسانی مشکلات آنان بر طرف و از مسائل و احکام شرعی مورد نیاز آگاه می‏شدند و در این مقام به مشکل مهم و سختی دچار نمی‏شدند و بدین جهت است که آن عصر را عصر سعادت نامیده‏اند، زیرا عصری بود که برای شناخت احکام الهی نیازی به علومی که در دوره‏های بعد پیدا شد در بین نبوده است.
ولی بعد از وفات رسول خدا(ص)که مسلمانان از رسیدن به خدمت او برای دریافت احکام محروم گردیدند، مرجع پاسخگویی مردم کتاب خدا و سنت او شد.استفاده احکام و وظایف الهی از آنها در اوائل امر چندان سخت و دشوار نبود، زیرا همانگونه که در بحثهای گذشته گفته‏ایم: اولا-از سویی در اصحاب رسول خدا(ص) عالمانی وجود داشتند که مطابق آنچه از پیامبر شنیده بودند به مردن پاسخ می‏دادند.
ثانیا-هنوز حوزه اسلام از توسعه و گسترش برخوردار نشده بود.
ثالثا-قضایا و پدیده‏های جدید و رویدادهای نوینی در میان نبود و بیشتر مسائل همان مسائلی بود که پاسخ آنها بگونه عام و یا بگونه خاص در سنت رسول خدا بود.
ولی با گذشت زمان و دوری از عصر تشریع که از بعثت تا وفات پیامبر است(که بحسب تقسیم ما دوره اول از ادوار اجتهاد بشمار آمد)و نیز دوری از عصر صحابه(که حدود صد سال بطول انجامید( و نیز دوری از اوائل عصر تابعین، و از طرفیدیگر پیدایش مسائلنوین و فروع تازه در این زمان بود که بدست آوردن احکام و وظایف شرعی برای مسلمانان مشکل گردید، و مراتب ابهام در تفقه و استنباط احکام و وظایف از مبانی شریعت متراکم‏تر می‏گشت و بدین جهت آنها نمی‏توانستند از راه نصوص شریعت و ظاهر آنها پاسخگوی مسائل باشند، بدین جهت برای رفع این مشکل به جستجوی راهی پرداختند تا بتوانند وظایف دینی خود را بدست آورند، پس از آنجا که اوامر و نواهی و شریعت و وظایف دینی در همه وقایع و حوادث و رویدادها واضح و مشخص نبود، لذا تعیین وظیفه مسلمانان در برابر شریعت آسمانی نیازمند به بحث غلمی دقیق و بررسی گسترده‏ای داشت تا آنها بتوانند وظیفه خود را دریابند و بر طبق آن عمل نمایند.
بنابراین بسیار ضروری بود که علمی پدید آید که در صدد تعیین وظیفه شرعی مسلمانان باشد تا آنان را در شناخت احکام شرعی و وظایف دینی از روی دلیل معتبر و منطق صحیح یاری دهد.از اینجا بود که علم فقه پدید آمد، تا عهده‏دار این مسئولیت مهم شود.
پس فقه یعنی آشنایی با دلیل بر تعیین وظیفه شرعی انسان در برابر احکام حوادث واقعه، و وظیفه شرعی یعنی نحوه رفتاری که پیروی از دین انسان را بدان وا می‏دارد تا بر طبق آن عمل کند.
آنگاه علم فقه گسترش می‏یابد و با فزونی پدیده‏ها و رویدادها و موضوعات مستحدثه، استنباطها نیز گسترده‏تر می‏شود و برای تعیین تکلیف در هر واقعه‏ای استنباط خاصی لازم بنظر می‏رسد.
گو اینکه استنباطهای بسیاری در علم فقه وجود دارد، اما همه آنها از عناصر خاصه یکسان و قوانین کلی همگونی برخوردارند که از مجموع آن اصول و قوانین، پایه‏های اساسی استنباط شکل می‏گیرد، مثل عنصر حجیت ظهور، حجیت خبر واحد، حجیت اجماع تعادل و ترجیح و امثال آن.
شکل‏گیری این عناصر مشتکر در استنباط، موجب شد تا علم خاصی پیدا شود که پیرامون آن عناصر به بررسی بپردازد و آنها را برای بکارگیری در علم فقه آماده سازد و آن«علم اصول»بود.بر این اساس می‏توان علم اصول را چنین تعریف کرد: علم آشنایی با عناصر مشترک در مسیر استنباط حکم شرعی.
بدین جهت برخی از عالمان و اندیشمندان در اواخر ایام غیبت صغرای امام زمان(عجل الله فرجه الشریف)در صدد برآمدند که قواعد و قوانین این علم را مطرح و مورد تدوین قرار دهند تا با بکارگیری آنها بوسیله اجتهاد در منابع و مبانی مسائل پاسخگویی شوند.بنابراین علم اصول نقش مهم و سازنده‏ای را در مقام استنباط احکام شرعی حوادث واقعه را از منابع و مایه‏های اصلی استنباط دارد.
آن قواعد و قوانین در آن زمان، بگونه علمی و فنی مطرح و تدوین شد و بعد از آنان اندیشه‏مندان و عالمان بزرگ در هر هشت مرحله اجتهاد اهمیت این علم را دریافته و شب و روز در پاسداری از اصول و اصلاح قواعد و ترتیب بخشها و فصول و تنظیم ادله آن بی‏وقفه کوشیدند و هر یک به سهم خود و به مقدار توانایی خویش کتابهای ارزنده‏ای درباره مسائل آن تألیف نموده و تا به امروز این شیوه ادامه یافته است.
لذا از این راه توانستند در برابر رویدادهای نوین و جدید در آن زمان پاسخگو بوده و به مشکلات فقهی و نابسامانیهای آن پایان بخشند.
کمال تدریجی علم اصول
هر علمی و هر مبحثی در آغاز پیدای، بسان نوزادی است که نیاز مبرم به مراقبت و وارسی دارد و با تلاش در این زمینه در سیر رشد و تکامل قرار گرفته، تبدیل به انسانی قوی و نیرومند و کارا می‏شود.
علم اصول و ابحاث اجتهادی تدوین شده نیز از این قانون مستثنا نبوده و در بدو پیدایش اینگونه که امروز دارای تکامل و گسترش است نبوده، ولی بعدا به همت عالمان بزرگ و ابتکارات و نوآوریهای آنان به تکامل و گسترش رسیده است.تا آنجا که ما امروز شاهد عالی ترین مراحل آن هستیم.
بدون تردید خدمت مجتهدان در این زمینه بسیار بزرگ و مهم بوده و با هیچ امر قابل مقایسه نیست، زیرا
اگر آنان آن عناصر مشترک استنباطی را منظم نمی‏کردند و برای بکارگیری آنها در منابع شناخت از راه اجتهاد آماده نمی‏ساختند ما امروز نمی‏توانستیم پاسخگوی رویدادها و مظاهر نوین زندگی باشیم، زیرا اجتهاد معتبر مبتنی بر آنهاست.
آغاز زمان تدوین علم اصول
عالمان اهل سنت در تدوین ابحاث اجتهادی و قواعد اصولی بر عالمان تشیع پیشی داشته‏اند و این بدین جهت بود که آنان معتقد بودند که با وفات رسول خدا(ص)عصر نصوص و روایات پایان پذیرفت و لذا به خاطر بهره نجستن از اخبار و نصوصی که از اهل بیت صادر می‏شد، در مضیقه و تنگناهای گوناگون قرار گرفتند و ناچار شدند تا از راه منابع ظنی بهره بجویند و از اینرو در تنظیم و تدوین آنها کوشیدند.
و اما امامیه معتقد بودند که پس از وفات رسول خدا(ص)عصر نصوص پایان نگرفته و ائمه معصومین امتداد وجود پیامبرند و قول و فعل و تقریر آنان مانند قول و فعل و تقریر رسول خدا(ص)حجت است و سنت شمرده می‏شود، از این‏رو در آن زمان نیازی چندان به تدوین آنها نبود و لذا درک تنظیم ابحاث اجتهادی و قواعد اصولی تأخیر شد.
نخستین کسی که علم اصول را تدوین کرد
در اینجا مناسب است این موضوع را در دو مقام مطرح کنیم: مقام اول در جامعه اهل سنت
مقام دوم در جامعه تشیع
امام مقام اول: در اینکه محققان و مجتهدان اهل سنت در زمینه قواعد اصول و عناصر مشترک اجتهادی کتابهای گوناگون و متنوعی نوشته‏اند جای بحث و اختلاف نظر نیست، تنها بحث در این است که چه کسی از آنان این کار را آغاز کرد.
به عقیده برخی از محققان اهل سنت مانند ابن خلدون، نخستین کسی که اصول فقه را در میان اهل سنت به شیوه علمی و فنی نوشت محمد بن ادریس شافعی(م 204 ه)پیشوای مذهب شافعی بود و کتاب او به نام رساله امام شافعی معروف گردید، پس از وی فقهای حنفی در این زمینه به تحقیق و تألیف پرداختند.
صاحب کشف الظنون و علامه جلال الدین سیوطی نیز دارای همین نظریه می‏باشند.عالمه سیوطی در کتاب الوسائل الی المعرفة الاوایل می‏گوید:اولین کسی که در اصول فقه کتاب تصنیف کرد به اتفاق همه، شافعی بوده است، او در این رساله از نصوص کتاب خدا، سنت، ناسخ و منسوخ، شرایط حدیث منقول به خبر واحد، اجماع، اجتهاد، استحسان، قیاس و...بحث کرده است.
و صاحب کتاب معجم المطبوعات العربیة در طی شماره کتابهای شافعی چنین می‏گوید:دومین کتاب شافعی اصول الفقه یا رسالة الامام می‏باشد و آن نخستین کتابی است که در این علم تصنیف شده است.ولی از سوی دیگر بعضی احتمال داده‏اند اولین کسی که در اوان حکومت عباسیان به تألیف علم اصول پرداخت، قاضی ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم کوفی، شاگرد ابو حنیفه بود، زیرا او به سال 182 هجری قمری وفات کرد، در حالی که وفات شافعی به سال 204 هجری بوده است.
مورخ بزرگ اهل سنت احمد بن محمد، معروف به ابن خلکان(م 681)صاحب وفیات الاعیان می‏گوید:قاضی ابو یوسف نخستین کسی است که در اصول مطابق مذهب استادش ابو حنیفه کتابی نوشته است.بیشتر حنیفان دارای این نظریه می‏باشند.
دسته سومی بر این عقیده‏اند که فقیه عراق و استاد محمد بن ادریس شافعی و تنظیم کننده آراء ابو حنیفه:محمد بن حسن شیبانی در تألیف ابحاث اصولی بر شافعی پیشی داشته است، زیرا وفات او به سال 182 یا 189 ه بوده است.
ابن ندیم در کتاب الفهرست خود می‏گوید علامه محمد بن حسن شیبانی، تألیفی به نام اصول الفقه، داشته همو می‏گوید:شافعی یکسال ملازم شیبانی بود و در طول این مدت آنچه از کتابهای شیبانی مورد پسندش بود استنساخ نمود، امام شافعی نیز خود اعتراف دارد که از کتابهای شیبانی به مقدار بار شتر چیز نوشته است.
باز در کتاب فهرست، در طی مؤلفاتی که برای شیبانی ذکر شده، کتاب اصول الفقه و کتاب الاستحسان و کتاب الاجتهاد بالرأی یاد شده است.
با این حساب نمی‏توان گفت محمد بن ادریس شافعی نخستین کسی است که در میان اهل سنت، علم اصول را تألیف و تدوین نموده است.
وجه جمع بین گفته‏ها و نظرات
می توانیم اختلاف نظر درباره نخستین کسی که از میان اهل سنت ابحاث اصولی را تدوین نمود، این گونه بر طرف کرده بگوییم:پیش از محمد بن ادریس شافعی، علم اصول توسط قاضی ابو یوسف و محمد بن حسن شیبانی تدوین شده بود، ولی جامع و فراگیر نبود، سپس شافعی بگونه جامع و فراگیر همه ابحاث آن را برشته تحریر آورد و از نظر کمی و کیفی به آن گسترش بخشید.
تذکر دو نکته
نکته اول این که برخی قواعد اصولی و عناصر مشترک اجتهادی را به ابو حنیفه نسبت داده‏اند ولی این نسبت نادرست است، زیرا اگر منظور این باشد که او آنها را تألیف و تدوین نموده بطلان این نظریه واضح است، چون توسط هیچ کسی و هیچ کتابی ادعا نشده که او در زمینه اصول الفقه کتابی را تألیف نموده باشد.
و اگر منظور این باشد که او بر طبق بعضی از مسائل اصولی و عناصر مشترک استنباطی مانند قیاس، استحسان و اجتهاد از راه رأی عمل کرده و بر طبق آنها فتوا داده، این نظریه گر چه درست است و حتی برخی از قواعد اصولی در عصر او رواج یافت و بدون تردید او بر کسانی که در زمینه اصول الفقه کتابی تدوین نموده‏اند پیشی داشت، ولی این دلیل سبقت او نمی‏شود، زیرا در این صورت باید گفت افرادی بودند در زمان صحابه مانند عمر بن خطاب و عبد الله بن عمر که اولی به قیاس و دومی به استحسان، و نیز در زمان تابعین مانند ابراهیم بن زیرید نخعی و حماد بن ابی سلیمان استاد ابو حنیفه و محمد بن عبد الرحمان ابن ابی لیلا(م‏ 148)معاصر ابو حنیفه که به قیاس عمل می‏کردند این تدوین نسبت داده شود.
در هر حال آنچه از راه بررسیها و کاوشها بدست می‏آید این است که ابو حنیفه اصلا دارای تألیف حتی در غیر ابحاث اجتهادی نبوده است و امام کتاب الفقه الاکبر که بسیار کم حجم و درباره اصول اعتقادی است برخی از محققان حنفی بر این اعتقادند که تألیف وی نیست زیرا اگر او می‏خواست کتابی بنویسد بهتر می‏نوشت.
اما می‏توان گفت بدون تردید قیاس و استحسان که از مسائل اصولی است، در زمان ابو حنیفه بسیار گسترش یافت و او بر اساس آنها احکام را بیان می‏کرد.و بدین جهت ابن خلکان(م 681) درباره‏اش گفته است:کان امام فی القیاس و بعضی دیگر گفته‏اند:کان رئیس القیاسیین.و بدیم جهت مورد مذمت و سرزنش برخی از دانشوران جامعه اسلامی قرار گرفت، چنانچه عده‏ای از محققان اهل سنت گفته‏اند که وی در چهار صدر مسأله یا بیشتر با رسول خدا مخالفت کرد. * و یا آنکه ابن خلدون گفته است:او فقط بر طبق هفده حدیث از رسول خدا عمل کرد.البته این نظریه قابل نقد است زیرا او دارای جامع المسانید است که خورازمی آن را گردآوری نموده است.
نکته دوم:بعضی بر این اعتقادند که ابو حنیفه نخستین کسی بود که علم فقه را تدوین کرده است.جلال الدین سیوطی در کتاب الوسائل الی معرفة الاوائل گفته است:اول من صنف فی الفقه ابو حنیفه.
ولی این ظریه نیز مورد نقد و اشکال قرار گرفته زیرا مکحول شامی(م 116)و نیز ابو رافع قبطی و ابو الولید عبد الملک بن عبد العزیز(م 150) پیش از او در فقه دارای تألیف بوده‏اند.
اصولیان مشهور حنفی
با توجه به مطالب یاد شده نمی‏توان مدعی شد که شاگرد بزرگ ابو حنیفه، قاضی ابو یوسف و یا تلمیذ کوچک او محمد بن حسن شیبانی، نخستین مؤلف کتاب اصولی است، ولی باید یادآور شد که در میان حنفیان عالمانی حضور داشتند که در علم اصول شهرت یافته و بدان تکامل و گسترش بخشیده‏اند و در موضوع اصول، کتابهای متنوع و گوناگون تدوین نموده‏اند.از آن جمله: -علامه ابو زید دبوسی(ح 403 ه)صاحب کتاب الاصول.
-علامه علی بن محمد بزدودی(م 482) نویسنده کتاب الاصول که آن را عبد العزیز بخاری و نیز نسفی در المنار شرح نموده‏اند و این شرح را ابن ملک در منار الانوار و ابن العینی شرح کرده‏اند و صدر الشریعه آن را مختصر کرده و تنقیح الاصول نام نهاده و سپس آن را شرح نموده و التوضیح فی شرح تنقیح الاصول نام نهاده و پس از آن سعد الدین تفتازانی آن را شرح کرد و بر آن نام التلویح فی شرح التوضیح نهاد.
-علامه احمد بن علی بن تغلب بغدادی(م 614 ه)معروف به ابن ساعاتی، نویسنده کتاب البدایع.این کتاب مجموعه‏ای است از کتاب الاحکام فی اصول الاحکام اثر سیف الدین آمدی.
-علامه عبید الله بن مسعود(م 747)نویسنده (*)ریبیع الابرار زمخشری به نقل از مرآت العقول کتاب تنقیح الاصول و صاحب کتاب النقایة فی مختصر الوقایة.
-علامه محمد بن عبد الوهاب، معروف به ابن همام(م 861)مؤلف کتاب التحریر فی اصول الفقه، او این کتاب را به روش حنفی و شافعی نوشته و استاد محمد امین آن را شرح کرده و تبیسیر التحریر نام نهاده است.
-علامه شاشی، مؤلف کتاب الاصول.این کتاب از متون درسی محسوب می‏شود و بخصوص تدریس آن در اهل سنت ایران معمول است.
-استاد محب الله بن عبد الشکور بهاری(م 1119)او در این کتاب روش و شیوه محمد بن ادریس شافعی را نیز رعایت کرده است.
اصولیان مشهور مالکی
اصولیان مشهور مالکی که در علم اصول کتاب تدوین نموده‏اند عبارتند از: -علامه جمال الدین عثمان بن حاجب(م 646) نویسنده کتاب منتهی السئول و الامل.
-علامه ابو عمر و عثمان بن عمر بن ابی بکر کردی اسنوی(م حدود 570-646)معروف به ابن حاجب، مؤلف کتاب مختصر الاصول، این کتاب از شهرت خاصی در بلاد مشرق و مغرب برخوردار شد.
-ابو عبد الله محمد الشریف الحسینی تلمسانی (م 771)نویسنده کتاب«المفتاح»در اصول فقه.
-اب اسحاق ابراهیم شاطبی قرناطی(م 780) مؤلف کتاب الموافقات فی اصول الشریعة و کتاب -شهاب الدین ابو عباس قراف(م 684) نویسنده کتاب الفروق.
اصولیان معروف شافعی
اگر چه با توجه به مطالب گذشته نمی‏توان ادعا نمود که محمد بن ادریس شافعی نخستین مؤلف کتاب اصول است، ولی باید یادآور شد که در میان شافعیان عالمان و مجتهدانی وجود دارند که در علم اصول از درخشندگی خاصی برخوردارند و با تألیفات خود بدان تکامل و گسترش بخشیده‏اند، از آن جمله: اللّه قاضی عبد الجبار(م 415)صاحب کتاب العمد.
-ابو الحسن بصری(م 436)نویسنده کتاب المعتمد.این کتاب شرحی است بر کتاب العمد قاضی عبد الجبار.
-ابو المعالی امام الحرمین جوینی(م 478) مؤلف کتاب البرهان.او در این کتاب سعی و کوشش نمود که بر ادله بیفزاید.
-استاد ابو حامد محمد غزالی(م 505) نویسنده کتاب المستصفی فی علم الاصول.
-امام فخر رازی(م 606)صاحب کتاب المحصول فی علم الاصول.این کتاب خلاصه‏ای از کتاب المعتمد قاضی عبد الجبار است.
اللّه علامه سیف الدین آمدی(م 631)نویسنده کتاب الاحکام فی الاصول الاحکام، او سعی نمود که بر تحقیق آراء و نظرات و تفریع مسائل بیفزاید.
اللّه قاضی عبد الله بن عمر بیضاوی(م 685) نویسنده کتاب منهاج الوصول الی علم الاصول.این کتاب خلاصه‏ای از کتاب الحاصل ارموی می‏باشد که آن نیز خلاصه‏ای از کتاب المحصول علامه رازی است.
-استاد عبد الرحمان عضدی(م 756)صاحب شرح مختصر الاصول ابن حاجب.
-علامه جمال الدین اسنوی(م 772)نویسنده کتاب نهایة السؤل فی شرح منهاج الاصول.
-علامه عبد الوهاب معروف به سبکی)م 771) مؤلف کتاب جمع الجوامع و متمم کتاب الابهاج فی شرح المنهاج که مولف آن علی سبکی پدر او بوده است.کتاب جمع الجوامع از اهمیت ویژه‏ای در نزد عالمان اسلامی برخوردار شد و برخی مانند علامه جلال الدین محلی آن را شرح کرده و برخی دیگر مانند علامه بنائی آن را تحشیه نموده است.
-ابن امیر الحاج، مؤلف کتاب التقریر و التعبیر فی شرح التحریر.
-علامه محمد بن علی شوکانی، نویسنده کتاب ارشاد الفحول الی تحقیقی الحق من علم الاصول و رسالة القول المفید فی ادلة بالاجتهاد و التقلید.
-مصطفی کوز لحصاری، مؤلف منافع الدقائق فی شرح مجامع الحقائق از ابو سعید خادمی.
اصولیان مشهور حنبلی
از حنبلیانی که در این علم معروف شده‏اند عبارتند از: -احمد بن عبد الحکیم حرانی(م 728)معروف به ابن تیمیه، نویسنده کتاب معارج الاصول و رساله قیاس.
-محمد بن ابی بکر(م 751)معروف به ابن قیم جوزی، نویسنده اعلام الموقعین عن رب العالمین.
-استاد فتوحی، نویسنده کتاب الکوکب المنیر فی شرح التحریر.
-علامه عبد السلام، جد احمد بن حنبل، نویسنده کتاب المسوده فی اصول الفقه، این کتاب چون بگونه کامل تدوین نشده بود بدین جهت بخشی از آن را فرزندش عبد الحکیم وو بخش دیگری را ابن تیمیه به عنوان تکمله نوشت و بعد از وفات وی شاگردان او آنها را تبویب و ترتیب نمودند.
اصولیان مشهور ظاهری
از میان ظاهریان تنها کسی که در این علم از درخشندگی خاصی برخوردار گردید و بلندآوازه شد، علی بن حزم ظاهری(م 456)بود، وی صاحب کتاب الاحکام فی اصول الاحکام می‏باشد.
تدوین علم اصول نزد امامیه
همانگونه که گذشت امامیه پس از وفات رسول خدا(ص)نیازی به تدوین ابحاث فقه اجتهادی و قواعد اصولی پیدا نکردند، زیرا آنان معتقد بودند قول و فعل و تقریر ائمه معصومین مانند پیامبر اکرم(ص)حجت و سنت است.از اینرو باید آغاز غیبت کرابی دوازدهمین اما را در سال 329 هجری آغاز مرحله نیاز شیعه به ابحاث اجتهادی و قواعد اصولی دانست، زیرا در این زمان، با سپری شدن دوران غیبت صغری و آغاز غیبت کبری و عدم دسترسی به امام زمان و نائبان آن حضرت، مشکل‏ شیعه در امر استنباط پدید آمد و به تدریج شدید شد.
با گذشت زمان و دوری از نص و نیز توع مظاهر زندگی، بر مشکلات افزوده‏تر می‏شد و مرتب ابهام در استنباط احکام شرعی از منابع و مایه‏های اصلی استنباط، متراکم‏تر می‏گشت.
در این زمانن بود که عالمان بزرگ شیعه، جهت رفع این مشکل به جستجوی راه چاره پرداختند تا بتوانند از منابع موجود، احکام مسائل مستحدث را استخراج نمایند و بدین جهت لازم دانستند که قواعد اصولی و بحثهای اجتهادی را بگونه علمی و فنی مطرح کنند و سپس در منابع بگونه علمی بکارگیرند.طلایه‏دار بکارگیری آنها بگونه علمی و فنی-همانگونه که بیان خواهد شد-مجتهد برگ عمانی بود.
اصولیان مشهور امامیة
عالمان و محققان تشیع نیز در زمینه علم اصول مانند محققان اهل سنت کتابهای متنوع و گوناگونی را تدوین نموده‏اند.نخستین کسی که مسائل اصول و بحثهای اجتتهادی را بگونه علمی و فنی مطرح و تدوین نمود، مجتهد بزرگ و فقیه نوپرداز، ابو محمد حسن بن علی عمانی معروف به ابن ابی عقیل(م 329)بوده است.
ابن ابی عقیل عمانی
وی در این زمینه کتابی به نام«المتمسک بحبل آل الرسول»تصنیف نموده است.نجاشی آن را در کتاب الفهرست در شمار کتب مشهور شیعه نام برده است.و شیخ طوسی در کتاب فهرست می‏گوید از جمله کتابهای او المتمسک بحبل آل الرسول...
می‏باشد این کتاب نیکو و دارای حجم بسیاری بوده است.
علاوه در خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، ص 11، چاپ سال 1310 می‏گوید: او دارای کتابهایی است، از جمله المتمسک بحبل آل الرسول، این کتاب نزد ما مشهور است و ما اقوال و نظرات او را در کتابهای فقهی خود نقل نموده‏ایم.
در رجال نجاشی، ص 35 نقل شده است:از خراسان حاجی نمی‏آمد مگر آنکه این کتاب را می‏طلبید و از آن چند نسخه خریداری می‏کرد آراء و نظرات او را علامه در مختلف در همه ابواب فقه نقل کرده است.و بنا به نقل بعضی از موثقین مرحوم آیه اللّه بروجردی از اینکه به کتاب ابن ابی عقیل دست نیافته متأسف بوده است.
عمانی در این کتاب با تلاش و کوشش بسیار قواعد اصولی و عناصر مشترک و اجتهادی را که در کار استنباط حکم دخالت داشته در همه ابعاد و جوانب مورد بررسی و کاوش قرار داده و شیوه به کارگیری آنها را در اصول احکام و قواعد کلی و عناصر مشترک استنباط برای بدست آوردن احکام شرعی حوادث واقعه و موضوعات مستحدثه ارائه داده است.
وی با اینکه در همه رشته‏های علوم اسلامی دارای تألیفات بود ولی در بحثهای اصولی و اجتهادی از درخشندگی خاصی برخوردار شد و بیشترین آوازه او در آن بحثها بود.
عمانی زمانی کتاب ارزشمند خود را در زمینه‏ فقه اجتهادی بگونه جامع و فراگیر و گسترده به رشته تحریر در آورد که پیش از او در این مورد تدوین اینگونه‏ای وجود نداشت و بدین جهت او پیشتاز همه کسانی است که در این رشته قلم زده‏اند.
علامه بحر العلوم(بنابر نقل ما مقانی در تنقیح المقال فی علم الرجال ج 1/ص 291)می‏گوید: اصحاب در نقل اقوال و ضبط فتاوای او خصوصا فاضلین و متأخران آنها دارای اهتمام زیادی بوده‏اند.او در ابتدای ایام غیبت کبری نخستین کسی است که فقه را تهذیب نمود، نظر و اندیشه را بکار گرفت و بحثهای اصولی را از بحثهای فقهی جدا کرد و پس از او ابن جنید به این کار دست یازید.ما پیش از وی مجتهدی را سراغ نداریم که در این زمینه چاره‏ای اندیشیده باشد.
فقه شیعه پیش از او به دلیل نداشتن روش علمی و فنی مفصل و همه جانبه نمی‏توانست وارد تفریع و تطبیق شود.مهمترین کار عالما پیش از او بیان احکام از راه ظواهر نصوص و احادیث بوده و از محدوده آنها خارج نمی‏شدند، زیرا فقه در اواخر ایام غیبت صغرای امام زمان(عجل اللّه تعالی فرجه)و اوائل غیبت کبرای او از محدوده نقل نصوص و احادیث خارج نبوده و تنها کار فقه درک و فهم معانی بوده نه تفریع(بازگشت دادن فروع تازه به اصول پایه)و تطبیق(منطبق ساختن قوانین کلی بر مصادیق خارجی آنها)و این بدین جهت بود که فقه دارای روش و سبک خاص علمی و فنی نبوده.و تفریع و تطبیق بدون روش و شیوه خاص هیچگاه امکان‏پذیر نیست و این بزرگ مجتهد با کوشش پی‏گیر خود این خلأ را پرنمود.
بنابراین نخستین کسی که در بهای اجتهاد را بگونه‏ای علمی و فنی گشود و در این زمینه کتاب تألیف و تدوین نمود ابن ابی عقیل عمانی بوده است.
علماء قبل و بعد از ابن عقیل
اکنون ماسب است برخی از عالمان پیش از ابن ابی عقیل و نیز آنها که پس از او در مقام بیان احکام شرعی از محدوده نظر نصوص خارج نمی‏شدند و به ظاهر آنها بسنده می‏کردند یادآور شویم: عالمانی که پیش از ابن ابی عقیل در مقام بیان احکام شرعی از محدوده نقل نصوص خارج نمی‏شدند عبارتند از: 1-علی بن ابراهیم قمی، صاححب تفسیر، در کتاب شرایع وی استاد مرحوم کلینین بود(رجال نجاشی، ص 183).
2-وهب بن حفض جریری در کتاب شرایع.
3-یونس بن عبد الرحمان اینان در آن عصر اصل، مصنف، نوادر، جامع و...اطلاق می‏شد.
و اما عالمانی که پس از وفات ابن ابی عقیل در مقام بیان احکام بر نقل نصوص بسنده می‏کردند، عبارتند از: 1-علی بن موسی بن بابویه قمی(م 329)در رساله شرایع.شهید اول در کتاب ذکری(ص 4، ط قدیم)می‏گوید:زمانی که اصحاب در مقام پاسخ نص نمی‏یافتند تمسک می‏جستند به آنچه که در رساله شرایع می‏یافتند(و مطابق آن حکم را بیان می‏نمودند)و این بدین جهت بود که فتوای او را در رساله مذکور همانند روایت می‏دانستند به دلیل حسن ظنی که به او داشته‏اند. معروف است این رساله همان رساله شرایع است که برای فرزندش شیخ صدوق تنظیم کرده بود و بنام«الرساله الی ابنه»معروف بود و نجاشی هم بر همین نظریه است.ولی از برخی عبارات شیخ طوسی در این زمینه استفاده می‏شود که این رساله غیر از آن شرایع است.در هر حال شیخ صدوق آنچه را که در رساله شرایع بود در متون کتابهای خود مانند مقنع، هدایه و من لا یحضره الفقیه قرار داد.
رساله شرایع ابن بابویه نزد ابن ادریس و مرحوم علامه حلی تا زمان شهید اول موجود بوده است، ولی وجود آن نزد عالمان بعد از آنان معلوم نشده است.
2-محمد بن علی بن بابویه قمی معروف به صدوق(م 381)در مقنع و هدایه و من لا یحضره الفقیه.
3-شیخ مفید، در مقنه
4-شیخ طوسی، در نهایه
و جز اینها که برای پرهیز از طولانی شدن نیازی به بیان آنها نیست.
پس تفاوتی بین مجتهدان پیش از ابن ابی عقیل و بعد از او در کیفیت استخراج احکام از راه ظواهر نصوص نبوده، تنها فرق آنها در این بود که عالمان پیش از او اسانید نصوص را ذکر می‏کردند، ولی عالمان بعد از او اسانید نصوص را حذف می‏نمودند و تنها شیخ صدوق در برخی از کتابهایش دارای این شیوه بوده است، وی در مقدمه کتاب المقنع درباره سبب حذف اسانید می‏نویسد:من اسناد احادیث را از کتاب حذف کردم تا آنکه تحمل آن سنگین نشود و حفظ آن دشوار نباشد و باعث ملال خواننده نگردد.
در هر حال با تلاش پی‏گیر این مجتهد نوپرداز فتح باب جدیدی در همه ابعاد فقه پدید آمد.و البته برخی از عالمان آن عصر از او پیروی نموده و به تحقیقات و بررسیهای خاصی در این زمینه پرداخته و بحثهای فقه اجتهادی را برپایه نتایج آن در بعد علمی استوار کرده‏اند.
لازم به ذکر است که پیش از ابن عبی عقیل نیز برخی از پیروان امامان بعضی از مسائل اصولی و عناصر مشترک اجتهادی را تدوین نموده‏اند، که البته هیچ کدام بگونه جامع نبوده، از جمله: هشام بن حکم کوفی شیبانی(م 199) از اصحاب امام صادق(علیه السلام‏در مبحث الفاظ رساله‏ای تدوین نمود، و یونس بن عبد الرحمان از اصحاب امام رضا(علیه السلام)، رساله‏ای در تعادق و ترجیح دارد، و فضل بن شاذان از اصحاب امام هشتم و امام هادی رساله‏ای در مبحث اجتماع امر و نهی، و ابو سهل نوبختی از اصحاب امام حسن عسکری، رساله‏ای در زمینه عام و خاص.
رساله‏های یاد شده را نجاشی در کتاب رجالیش یادآور شده است.
آراء نادر ابن ابی عقیل در این دوره
در اینجا بجا است که برخی از فتاوای نادر وی را در زمان او که قدماء نقل کرده‏اند یادآور شویم، از آن جمله:1-طهارت ذاتی اهل کتاب مانند یهود و نصاری و آنان که در حکم آنها می‏باشند مانند مجوسی.
2-حلال بودن صید و ذبایح اهل کتاب نه صید و ذبایح کسانی که در حکم آنها می‏باشند.
3-ثبوت ولایت در نکاح دختر، تنها برای پدر نه غیر او.
4-لزوم حضور ولی و در شاهد عادل در وقت عقد دختر در مورد نکاح دائم.
5-جواز ازدواج با مادرزن اگر پیش از همبستر شدن با دختر وی او را طلاق دهد و یا بمیرد.
6-اجرای حد بر مردی که به زنش بگوید من تو را با کرده نیافتم.
7-وجوب خواندن دعا هنگام رؤیت هلال ماه رمضان:الحمد الله الذی خلقنی و خلقک و جعلک مواقیت للناس اللهم اهله علینا اهلا مبارکا اللهم ادخله علینا...
8-واجب شدن تنها قضاوی روزه برای کسی که در ماه رمضان بدون عذر تا صبح جنب باقی بماند.
9-باطل نشدن روزه با فرو بردن سر در آب.
10-وجوب غسل برای احرام.
11-عدم جواز احرام پیش از میقات حتی با نذر.
12-قول به اینکه حج قرآن بین حج و عمره در احرام واحد است.
13-مشروع نبودن عمره بیش از یک مرتبه در سال.
14-وجود طهارت در سعی بین صفا و مرده همانند طواف.
15-وجوب متابعت در روزه هفت روزی که بدل از قربانی در وطن باید گرفت.
16-واجب نشدن زکات در مال طفل و دیوانه.
17-واجب بودن بنت مخاض در زکات 25 شتر و معروف زکات آن پنج گوسفند است.
18-شمردن گندم و جو از دو نوع در زکات.
19-بریدن دست دزد اعم از آنکه دزددی از خانه و یا مسجد و یا بازار باشد.
20-عدم انفعال آب قلیل به سبب ملاقات آن با نجاسات چنانچه بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد.
21-جواز پاک کردن چیز نجس با آب مضاف در حال ضرورت.
22-نجس شدن آب چاه به ملاقات با چیز نجس اگر چه کمتر از کر باشد در صورتی که بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نکرده باشد.
23-عدم وجوب شستن بدن و یا پیراهنی که قطره‏ای خمر و یا مسکر به آن اصابت نموده باشد.
24-عدم استحباب مضمضه و استنشاق در هنگام وضو.
25-جواز وضو با آب مضاف.
26-جواز خواندن نماز به هر طرف در جایی که جهت قبله بر اثر تاریکی، یا ابر، یا باد معین نشود، حتی اگر خلاف آن کشف شود.
27-ثبوت وقت مغرب به پنهان شدن قرص خورشید در افق.
28-واجب بودن قنوت در نماز و بطلان آن به ترک عمدی.
29-جواز تفریق سوره بر رکعتهای نماز.
30-جواز اعتکاف در هر مسجد.
لازم به تذکر است که برای هر یک از فتاوای او دلیلی از اخبار است که برای پرهیز از طولانی شدن از ذکر آنها خودداری می‏نماییم.
برای آگاهی بیشتر از آراء و نظرات و دلائل او می‏توان به کتابهای مختلف مرحوم علامه و سرایر ابن ادریس و ذکری شهید اول مراجعه نمود.
اکنون مناسب است مجتهدانی که در این دوره تداوم بخش راه و شیوه ابن ابی عقیل بودند معرفی نماییم.علمایی که عناصر مشترک اصولی و مسائل آن را بگونه علمی و فنی مطرح کردند بسیارند، ولی مشهورترین آنها عبارتند از: ابن جنید ابو علی محمد بن احمد اسکافی معروف به ابن جنید(م 381)-استاد شیخ مفید-او نخستین مجتهد شجاع بود که از ابن ابی عقیل پیروی کرد و تلاش پی‏گیر مبذول داشت تا مسائل اصول و عناصر مشترک در استنباط را بصورت علمی و فنی تدوین نماید، وی در این زمینه کتابهایی تدوین نموده است، از آن جمله:کتاب تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه است.
شیخ طوسی می‏گوید:این کتاب دارای 20 جلد مشتمل بر همه ابواب فقه بوده است.همو می‏گوید:«ابن جنید آراء و نظرات اجتهادی ابن ابی عقیل عمانی را در کتاب خود مطرح و تهذیب و سپس تقویب نمود».
ابن جنید تمام مسائل اجتهادی را بگونه مبوب و در ابواب گوناگون در یکجا گردآوری کرد و نیز آراء مختلف فقیهان و مجتهدان را با دلیل صحیح و ناصحیح، ظاهر و اظهر ذکر نمود.
او کتاب دیگری در زمینه ابحاث اجتهادی تدوین نموده است حاو خلاصه‏ای از کتاب تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه است که نام آن را المختصر الاحمدی فی الفقه المحمدی نهاد.آراء و نظرات او از طریق این کتاب بین متأخرین پدیدار گردید.
در هر حال افکار و اندیشه‏های ابو علی ابن جنید اسکافی در ابحاث اجتهادی مانند آفتابی بود که اشعه‏های روشنگر آن در هر مرحله‏ای بر مجامع علمی و فقهی آن روز پرتوافکنی می‏نمود، او همانند محوری بود که ابحاث اجتهادی بدور او می‏چرخید، و حوزه اجتهاد مرهون زحمات و از خود گذشتگیها و فعالیتهای علمی وی می‏باشد.
اگر افکار بلند او و نیز از خودگذشتگیهای او نبود، به آن زودی دوران طلایی اجتهاد تحقق نمی‏پذیرفت.او مجتهدی بود خوش ذوق، صریح اللهجه، دوراندیش که نه تنها در یک یا چند رشته از علوم بلکه در تمام علوم اسلامی به مرحله نهایی رسیده بود.
تلامیذ و شاگردانی که در مدرسه او تربیت شده و از حوزه درس فارغ التحصیل گردیدند، بسیارند و از آنها است بزرگ مرجع شیعه شیخ مفید(قدس سره).آنها با دقت و اشتیاق فراوان از آراء و افکار استادشان استقبال می‏نمودند و با عشق و علاقه خاصی مطلب او را درک نموده و در اندیشه خود می‏پروراندند.
کتابهای او بسیار جالب و خوش اسلوب است و می‏توان گفت در عصر خود قطعا کم‏نظیر بوده است.
نظر عالمان بزرگ درباره ابن جنید
اکنون بجاست برخی از سخنان بزرگان را درباره ابن جنید یادآور شویم.
علامه بحر العلوم(1155-1212)نویسنده کتاب ارزشمند الفوائد الرجالیه(ج 3، ص 205- 207)درباره این مجتهد بزرگ شیعه بحث فراوانی دارد، وی در بخشی از کلام خود می‏گوید:او از اعیان طائفه و اعاظم فرقه و افاضل قدماء امامیه بود و از نظر علم و فقه و ادب و تصنیف بر همه برتری داشت و از جهت اسلوب تحریر از همه بهتر و از نظر رأی و اندیشه از دیگران دقیق‏تر بود.او علاوه بر جوابگویی به پرسشها حدود پنجاه کتاب در فقه و اصول و کلام و ادب و غیره تألیف نمود... نجاشی در کتاب رجالش(ص 276)می‏گوید: محمد بن احمد بن جنید ابو علی کاتب اسکافی از بزرگان اصحاب و جلیل القدر، دارای تصنیفات زیاد و مورد وثوق بود، سپس مؤلفات زیادی را برای او ذکر نموده است.
علامه مجلسی در کتاب گرانمایه خود مرآة العقول می‏گوید:ابن جنید عالمی متبحر بود، و از بیشتر اصول پیشینیان و کتابهای آنها آگاهی داشت.
شیخ مفید که خود از شاگردان برجسته ابن جنید بود، هموارده در جلسات درسی خود که افرادی نظیر سید مرتضی و شیخ طوسی در آن حضور داشته‏اند پیوسته از استادش به عظمت و بزرگی یاد می‏نمود و نسبت به کتابهای او اظهار خوش‏بینی می‏کرد.و از این‏رو ملا محمد امین استرآبادی(اخباری)شیخ مفید را عامل مهمی برای نشر افکار ابن جنید دانسته و در صفحه 30 کتاب الفوائد المدینه او را مورد هجوم و اعتراض قرار می‏دهد و می‏گوید: نخستین کسانی که از طریقه اصحاب امامان غفلت ورزیدند و بر کلام و اصول فقه مبتنی بر افکار عقلی که در میان عامه رواج داشت اعتماد کردند محمد بن احمد بن جنید و حسن بن علی بن ابی عقیل بودند که عمل به قیاس می‏کردند و از آنجا که شیخ مفید نسبت به تصانیف این دو عالم بزرگ اظهار خوش‏بینی می‏کرد، طریقه و روش او در میان متأخرین اصحاب ما رواج یافت.این روش بالا گرفت تا اینکه نوبت به علامه سید و او در بیشتر تصانیف خود بسیاری از قواعد اصولی معمول در میان عامه را پذیرفت و بدان ملتزم شد و سپس شهید اول و دوم نیز از او پیروی نمودند...
ویران شدن بنیاد اخباریگری توسط ابن جنید
ملا محمد امین استرآبادی(اخباری)حق دارد که چهره درخشنده، مجتهد بزرگ جهان شیعه ابن جنید را خدشه‏دار سازد و بدون حساب او را مورد نکوهش قرار دهد، زیرا او می‏داند که اندیشه‏های اجتهادی بلند این مجتهد بزرگ چه آثار سوء و ویرانگری را برای اندیشه‏های جامد و خشک آنها به دنبال دارد.و بر همگان واضح است که بر اساس همین افکار او و ابن ابی عقیل بوده است که در زمان استاد کل وحید بهبهانی (قدس سره)بنیاد نظریات و اندیشه‏های اخباریگری ویران شد.
علامه محمد باقر خوانساری در کتاب گرانمایه و ارزشمندش روضات الجنات(ج 6، ص 146) می‏گوید:بنیانگذار اساس اجتهاد حسن بن علی معروف به ابن ابی عقیل عمانی...معاصر کلینی بود و پس از او محمد بن احمد بن جنید اسکافی معاصر شیخ صدوق.
عالم بزرگ، شیخ مفید از هر دوی آنها تعلیم دیده و استفاده کرده بود و به آن دو حسن نظر داشت و از شیوه آنها پیروی می‏کرد.این امر از شیخ مفید به شاگردانش سرایت کرد و افرادی‏ نظیر سید مرتضی و شیخ طوسی و دیگر معاصران آنها درباره عظمت و بزرگی آنان مطالبی نوشتند و بطور اجمالی آثار علمی و آراء و اندیشه‏های جاودانی ایشان را در کتابهای خود ذکر کرده‏اند، که از جمله می‏توان از علامه حلی نام برد.
عمل ابن جنید به قیاس
ممکن است نسبت عمل به قیاس بن ابن جنید از کلام عالم بزرگ مرحوک سید محمد معد درباره کتاب فقهی او تهذیب الشیعه فی احکام الشریعه سرچشمه گرفته باشد.
ابو جعفر ابن معد که بعد از شیخ می‏زیست در تعریف و تمجید از کتاب ابن جنید می‏گوید:«بعد از آنکه این کتاب در دسترس من قرار گرفت آن را بگونه دقیق و کامل مورد بررسی قرار دادم و بر این اعتقاد شدم که در جهان تشیع کتابی بهتر و رساتر و خوش‏بیان‏تر از آن ندیده‏ام، نویسنده در این کتاب اصول و فروع و مسائل فقهی را به گونه مستوفی مورد بحث قرار داده و مسائل مورد خلاف را بیان کرده و استدلالهای شیعه و مخالفین را بازگو نموده است».
ممکن است که جمله اخیر در کلام سید معد باعث این انتساب شده باشد، ولی از این طریق نم توان چنین نسبتی را به او داد، زیرا بیان نظر مخالفین که عمل به قیاس می‏کردند هرگز بیانگر این مطلب نیست که او نیز در مقام استنباط احکام بر طبق قیاس فتوا صادر می‏کرده، چون مقام بحث و استدلال غیر از مقام فتوا و عمل است، چه بسا فقیهی در مقام بحث و استدلال مسأله‏ای را مطرح نموده و برای اثبات حکم آن ادله‏ای را ذکر می‏کند و حتی گاهی بگونه مسلم، ولی مع ذلک در مقام فتوا و عمل به خلاف آن ملتزم می‏شود و این شیوه همه مجتهدان در ادوار مختلف اجتهاد بوده است.
صاحب روضات الجنات درج 6، ص 147 مطلبی را از عدة الاصول نقل می‏کند که در آن اگر چه به اسم تصریح نشده است، ولی می‏تواند احتمال مذکور را تأیید کند و آن چنین است: از آنجا که نزد شیعه عمل به قیاس در شریعت حرام است، لذا عالمان و دانشیان از آن دوری جستند و هر گاه فرد نادری هم در برخی از مسائل به عنوان استدلال بر مخالف خود(نه به عنوان اعتقاد)به قیاس تمسک می‏جست، پس از نقل سخن او آن را انکار کرده و از وی تبری می‏جستند.
بنابراین نمی‏توان گفت که ابن جنید قیاس را یکی از منابع و پایه‏های شناخت می‏دانسته و از راه آن احکام شرعی را برای حوادث واقعه و مسائل تازه استخراج می‏نموده است.
عمل ابن جنید به قیاس منصوص العله
پیش از ورود در این بحث نخست باید اقسام قیاس را ذکر نمود: 1-قیاس منصوص العله
2-قیاس اولویت
3-قیاس تنقیح مناط
4-قیاس تخریج مناط
5-قیاس تحقیق مناط
6-قیاس مستنبط العله
7-قیاس تشبیه و تمثیل
شرح یکایک موارد فوق را در شماره 26 نشریه کیهان اندیشه در مقاله مستقلی بیان نموده‏ام.
ابن جنید اگر چه در برخی از مسائل عمل به قیاس کرده، ولی باید توجه نمود که به کدام یک از اقسام مذکور آن عمل می‏کرده، آیا به قیاس تشبیه و تمثیل بوده که اعتبار ندارد، یا به قیاس منصوص العله که اعتبار دارد و شرح آن خواهد بود.
آری شاگرد برجسته‏اش شیخ مفید از او نقل کرده و رساله‏ای به عنوان نقص بر آراء و نظرات وی نوشته است و نیز سید مرتضی در کتاب الانتصار در آخر مسأله جواز حکم مطابق علم خود می‏گوید:عول ابن الجنید علی ضرب من الرأی و الاجتهاد.و شیخ طوسی نیز در کتاب فهرست (ص 267)این مطلب را از او حکایت کرده و نجاشی هم در کتاب رجالیش(ص 276)نقل نموده که از شیوخ و بزرگان ثقات شنیدم که می‏گفتند او به قیاس عمل می‏رکدوو علامه بحر العلوم در کتاب رجالیش(ج 3، ص 205) می‏نویسد:عمل بر طبق قیاس از او حکایت شده و جمعی از اعاظم از او نقل نموده‏اند.
در هر حال قیاسی که ابن جنید بر طبق آن عمل می‏کرد قیاس منصوص العله بود که در آن روزگار مانند قیاس تشبیه و تمثیل حرام بوده است.و حتی سید مرتضی در کتاب الذریعه الی اصول الشریعه (ص 285)معتقد بود که فرقی میان این نوع قیاس با سایر قیاسها نیست و ادله منع از عمل به قیاس شامل این نوع قیاس نیز می‏شود.
بعدها فقهای بزرگ و اندیشمندان، مانند علامه حلی و صاحب معالم و جز اینها بر این اعتقاد شدند که این نوع از قیاس دارای اعتبار است و حتی گروهی از آنان مانند محقق اول صاحب شرایع الاسلام و غیر او معتقد شدند که اصولا تعدی از موارد منصوص العله به سایر مواردی که علت در انها موجود است از نوع قیاس محسوب نمی‏شود، بلکه از باب عمل به ظاهر عموم تعلیل است و عموم از نوع ظواهر است که حجیت آنها به بنای عقلاء ثابت است، پس تعمیم حکم از مورد منصوص العله به سایر مواردی که دارای علت است از باب اعتبار و حجیت ظهور است، نه از باب قیاس.
ویژگیهای ابن جنید در مقام استنباط
1-اعتماد بر ادله عقلی همانگونه که در کتاب مختلف علامه و سرائر ابن ادریس اشاره شده در ان زمان اعتماد بر ادله عقلی در مقام استنباط بین عالمان معمول و متداول نبوده است.
2-عمل بر طبق قیاس منصوص العله.
3-بسنده نکردن بر ظاهر الفاظ نصوص و متون احادیث.
4-تلاش جهت دست‏یابی به مناطر حکم در غیر مسائل عبادی، از راه اوصافی که صالحیت دارند که مناط حکم قرار گیرند.
5-داشتن صراحت لهجه و قاطع در بیان آراء و نظرات.
6-بکارگیری تعبیرات فنی اجتهادی در مقام بیان احکام که در آن عصر رائج نبود و تنها او بود که پس از ابن ابی عقیل آنها را بکار می‏گرفت.
این نوآوریها در آن روزگار کاری بس جسورانه قلمداد می‏گشت.
آثار سوء به دنبال تهمت و نوآوریها
معروف است بر اثر متهم شدن ابن جنید به عمل بر طبق قیاس از مقام بلند و والای او کاسته و کتابهایش متروک گردید و مجرد همین یک مسأله، تمام فضائل و خدمات بزرگ و بی‏نظیر او به فقه اجتهادی شیعه نادیده گرفته شد.با اینکه به اعتراف همه محققان اعم از اصولی و اخباری او پایه‏گذار فقه اجتهادی شیعه بوده است و به همین جهت در کتابهای فقهی اجتهادی از او و ابن ابی عقیل تعبیر به قدیمین شده و اینکه بعضی پنداشته‏اند، چون آنان زمان غیبت صغری را درک کرده‏اند به قدیمین شهرت یافته‏اند توهمی نادرست است، زیرا اگر معیار این بود می‏بایست به همه علمای معاصر ایشان، مانند کلینی و علی بن موسی بن بابویه و جز اینها چنین صفتی نسبت داده شود، با اینکه هیچکس چنین وصفی را بر دیگران اطلاق نکرده است.
در هر حال نگارنده بر این اعتقاد است که وجود حوزه اجتهاد به گونه علمی و فنی مرهون تلاش وسعی علمی ابن جنید است.و نیز نگارنده بر این عقیده است که هیچگاه ابن جنید به قیاس تشبیه و تمثیل عمل نکرده تنها به قیاس منصوص العله عمل می‏کرده که در آن زمان مورد منع بوده است ولی بعدها مورد عمل واقع شده است.
آراء نادر ابن جنید در این دوره
1-عدم اعتبار اذن ولی در صحت نکاح باکره رشیده.
2-واجب شدن بنت مخاص در 25 شتر.
3-عدم جواز احرام پیش از میقات حتی با نذر.
4-واجب بودن زکات در غیر ظروف آن مانند: زیتون و روغن و عسل، هر گاه در زمینهای عشریه باشند.
5-ثبوت ربا در معدودات.
6-ارث بردن زن از همه اموال شوهر منقول و غیرمنقول از اراضی و غیر اینها.
7-معتبر دانستن قیاس منصوص العله.
8-عدم حرمت قضاء حاجت در رو به قبله و پشت به قبله.
9-جواز شستن خون با آب دهان(ریاض، ج 1، ص 20).
10-پاک شدن پوست مرده بادباغی.
11-واجب نبودن وضوء با غسل اعم از غسل واجب و مستحب.
12-وجود اعاده اعمال بر مخالف اگر مستبصر شود.
13-وجوب شستن هفت مرتبه ظرفی که سگ در آن آب خورده و تنها یک مرتبه باید با خاک باشد.
شیخ مفید
دیگر مجتدی که تداوم بخش شیوه تدوین ابحاث فقه اجتهادی بگونه علمی و فنی در این دوره شد، و از برجستگی و جایگاه خاصی برخوردار بود، اندیشمند فرزانه مجتهد و عالم بزرگ ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید (338-413)است.
او نیز مانند استادش ابن جنید در تدوین فقه اجتهادی کوشش و تلاش نمود و تحولی را در اصول فقه پدید آورد و شیوه‏ها و عناصر خاصه استنباط را نسبتا تکامل بخشید، بگونه‏ای که عالمان بعد از او این واقعیت را اعتراف نموده‏اند. شیخ طوسی در کتاب فهرست می‏گوید:شیخ مفید فقیهی بود که در فهم و درک مسائل فقهی بسیار پیش رفته بود، و همو می‏گوید:وی نزدیک به دویست جلد کتاب کوچک و بزرگ نوشته، او اگر چه همه آراء و نظرات استادش ابن جنید را نپذیرفت، و برخی نظرات او را مورد نقد قرار دارد و حتی در رد او کتابی به نام«النقض علی ابن الجنید فی اجتهاده بالرأی»نوشت، ولی در اصل شیوه و سبک و طرح ابحاث اصولی بگونه علمی و فنی از او پیروی نمود، او کتابی در علم اصول دارد که مشتمل بر همه مسائل اصولی است.
علامه تهرانی صاحب الذریعه الی تصانیف الشیعه از نجاشی نقل کرده که کتاب مذکور از او است و همو نیز نقل کرده که شاگرد وی محقق کراجکی آن کتاب را در کتاب خودش«کنز الفوائد»درج نمود.ولی بعضی بر این اعتقادند آن کتابی که کراجکی در کنز الفوائد از شیخ مفید درج کرده آن کتابی نیست که شیخ مفید در اصول تدوین کرده است، بلکه آن کتابی بود که کراجکی برای یکی از دوستانش از کتاب مفید استنساخ کرده بود و آنچه این نظریه را تأیید می‏کند همان چیزی است که دکر صدر و ذیل کتاب کنز الفوائد (ص 186)آمده، در صدر آن می‏گوید:اصول فقه را از کتاب شیخ مفید...برای بعضی برادران استخراج نموده‏ام و نظیر این را در ذیل آن می‏گوید: در هر حال این کتاب مشتمل بر بیشتر مسائل علم اصول می‏باشد، از جمله:مسأله دلالت امر بر وجوب، مسأله اجزاء، مسأله اجتماع امر و نهی، مسأله واجب تخییری، مسأله مقدمه واجب، مسأله ضد، مسأله مفهوم و منطوق، مسأله عام و خاص، مسأله حجیت عقل، مسأله عدم حجیت قیاس، مسأله خبر واحد، مسأله اجماع، مسأله تعارض اخبار، مساله استصحاب.
فتاوای نادر شیخ مفید
1-ثبوت ربا در معدودات
2-وجوب اخراج زکات مالی که وقت وجوب آن رسیده، نه پیش از آن و نه بعد از آن.
3-عدم اعتبار اذن ولی در صحت نکاح عقد باکرده رشیده.
4-جواز تطهیر چیز نجس با آب مضاف در حال اختیار
5-کفایت یک قربانی در حج از پنج نفر اگر از یک خانواده باشند و قربانی گاو باشد. *
6-عدم ثبوت ربا بین مسلمان و کافر ذمی و غیر اینها.
برای آگاهی بیشتر می‏توانید به کتاب مختلف مرحوم علامه حلی مراجعه کنید.
سید مرتضی سید مرتضی(م 355-436)دارای شیوه خاصی بود، زیرا نه مانند ابن عقیل و ابن جنید که بیشتر بر اجتهاد و تفریع و تطبیق تکیه داشته‏اند بود و نه مانند شیخ مفید-استادش-که بیشتر بر (*)ما در زمیه کفایت یک قربانی برای اهل یک سفره اگر چه بیش از ده‏ها نفر باشند ادله‏ای داریم که انشاء الله در جای مناسب بگونه تئوری و نظری آن را بیان می‏کنیم که نتیجه این، کفایت یک قربانی برای هر یک کاروان است اگر چه افراد آن بیش از صد نفر باشند. عناصر خاصه استنباط یعنی روایات اعتماد می‏کرد.
وی در تمامی علوم، بویژه کلام و فقه اجتهادی و حدیث دارای کرسی استادی بود و جمعی از بزرگان شیعه و سنی نزد وی آموزش دیده‏اند.از میان تألیفاتش کتابی است در زمینه اصول فقه و ابحاث اجتهادی که با عنوان«الذریعة الی اصول الشریعة»مشهور است.
او در مقدمه این کتاب گرانقدر و ارزشمندش می‏گوید:ان هذا الکتاب منقطع النظیر فی احاطته بالا تجاهات الاصولیة التی تمیز الامامیة باستبعاب و شمول، این کتاب در احاطه و شمولش نسبت به گرایشهای اصولی امامیه بی‏نظیر است این گرایشها مسلک امامیه را به تمام و کمال متمایز می‏سازد.
سید مرتضی شیوه استادش شیخ مفید را در تکمیل مباحث اصولی و عناصر مشترک استنباطی در این کتاب دنبال کرد و نیز توفیق یافت در زمینه‏های اصولی نظریه‏های او را تکامل بخشد، هر کس کتاب یاد شده او را مورد بررسی قرار دهد این نظر را تصدیق خواهد کرد.
برخی نظرات نادر سید مرتضی
سید مرتضی نیز همانند برخی از علمای پیشین زمانش دارای آراء و نظریات و فتاوای نادری بوده، بعضی از آنها را در اینجا یادآور می‏شویم: 1-عدم اعتبار قیاس منصوص العله
2-عدم حجیت و اعتبار اخبار غیر متواتر
3-عدم اعتبار اذن ولی در صحت عقد برای دختر باکره
4-برطرف شدن خبث با آب مضاف(ناصریات مسأله 4 از کتاب طهارت)
5-برطرف شدن خبث با آب مضاف و یا هر چیز مایع و روان(مصدر مذکور)
6-باطل نشدن روزه بسب فرو رفتن روزه‏دار در آب
7-واجب بودن وضو با غسل چه غسل واجب باشد و چه مستحب
سید مرتضی تنها شاگرد شیخ مفید نبود که در تکامل و گسترش بخشیدن به علم اصول فقه از راه تألیف و تدریس اقدام نمود، بلکه علمان دیگری از شاگردان او مانند سلار(معرب سالار(بن عبد العزیز دیلمی(م 436)نیز در زمینه یاد شده به سهم خود کوشش و تلاش فراوان مبذول داشته‏اند، او نیز کتابی به اسم التقریب فی اصول الفقه تألیف کرد و نیز مانند شیخ طوسی(م 460) که از شاگردان شیخ مفید و مسید مرتضی بود کتابی بنام العده فی الاصول تألیف کرد که این علم از جایگاه خاصی و گسترش چشمگیری برخوردار گردید.درباره این کتاب در مقاله آتی مطالبی بیان می‏داریم.
ابن زهره حلبی مجتهدی دیگر که در این دوره دارای شخصیت برجسته و ممتازی بود، ابو المکارم ابن زهره حلبی (م 585)می‏باشد، او نیز مانند سید مرتضی به بررسی مستقلی پیرامون مسائل علم اصول پرداخت و دارای کتابی به نام«غنیة النزوعغ الی علم الاصول و الفروع»می‏باشد.این کتاب که‏ مشتمل بر مباحث علم اصول و فقه استدلالی است، از آن زمان تاکنون مورد توجه خاص اهل تحقیق و اجتهاد بوده است، بگونه‏ای که آنان مطالب آن را در کتابهایشان مطرح و مورد بررسی قرار داده‏اند.
همچنین مجلس درس او از شکوه خاصی برخوردار بوده و عالمانی بزرگ در آن شرکت می‏کردند.از میان شاگردان او شخصیتهای برجسته‏ای همچون مجتهد شجاع و جوان ابن ادریس-نوه شیخ طوسی-برخاستند که هر کدام در تکامل فقه اجتهادی نقش عمده‏ای داشتند.
نظرات و فتاوای نادر ابن زهره
1-او اجتهاد را واجب عینی می‏دانست و تقلید از مجتهد را حرام، علمای حلب مانند ابن حمزه صاحب کتاب الوسیله و ابی الصلاح حلبی صاحب الکفایه و غیره نیز دارای همین نظریه بوده‏اند و نیز برخی دیگر از عالمان شیعه مانند میرزا عبد الله افندی نویسنده کتاب ریاض العلماء و علامه ماحوزی بحرانی مؤلف کتاب اشارات همین نظریه را داشتند.البته اجتهادی که آنان قائل به وجوب عینی آن می‏باشند غیر از اجتهادی است که عالمان شیعه و نیز حنفیان و مالکیان و حنبلیان و اوزاعیان و طبریان و ثوریا و لیثیان و کلبیان و بصریان و جز اینها قائل به وچوب کفائی آن می‏باشند.منظور ابن زهره و پیروان او از وجوب عینی اجتهاد این است که هر فرد مکلفی باید احکام را به مقدار نیاز خود از راه احادیث و با راهنمائی عالمی بدست اورد.
2-عدم جواز عمل به خبر واحد
3-عدم جواز خوردن ماهی که توسط کافر صید شده باشد
4-عدم جواز طواف بر مرکب مگر در حال ضرورت،
می‏توانید در این زمینه به منتهی المقال (ص 260)و مختلف الشیعه مراجعه کنید.
بخواست خدا در مقاله آتی دوره چهارم از ادوار اجتهاد مورد بحث قرار می‏گیرد.

تبلیغات