غیرت در بینش عرفانی
آرشیو
چکیده
متن
غیرت در لغت به معانی:رشک، حمیت و ناموسپرستی است. (1)
صائب تبریزی گفته است:
میبرم غیرت به هر کس میشود جویای تو
گر چه نتوان یافت میدانم زجویایی تو را
همچنین سعدی فرموده است:
حدیث عشق تو با کس نمیتوانم گفت
که غیرتم نگذارد که بشنود اغیار
خاقانی در معنی حمیت گفته است:
خدای داند کاین دم که راند خاقانی
ز روی غیرت دین است نز سر غضب است (2)
حافظ هم در معنی حمیت فرموده است:
گنج قارون که فرو میرود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
صفت غیرت، غیور و غیران است به معنای حسود و رشکمند. * حافظ گفته است:
عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید
هموراست:
پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
غیرت یکی از اصطلاحات عرفانی نیز هست، چنانکه هدف از نگارش این مقاله نیز همین است. خواجه عبد الله انصاری، میدان پنجاه و هشتم از میدانهای صدگانه عرفانی را میدان غیرت نامیده و معتقد است که غیرت رشک است بر چیزی که غیر آن به جای آن چیز نیست. (3)
(*)درزبان فارسی«غیور»بیشتر بکار میرود، و«غیران» کمتر. باب سی و هشتم از ترجمه رساله قشیریه و باب یکصد و پنجاهم از کتاب فتوحات مکیه به معرفت مقام غیرت اختصاص دارد.
پیش از آنکه از دیدگاهای عارفان در باب غیرت آگاه شویم، لازم است بدانیم که غیرت در معنی رشک و حسد، مکروه داشتن غیر است در حق خود و عرفا استعمال میشود در حمایت زن و فرزند و آنچه ناموس میگویند از تجاوز دیگران و نیز هیجان نفس از ادراک یا فرض تعدی و تجاوز کسان دیگر بدانچه انسان حمایت آن را بر خویشتن لازم میپندارد.و مورد آن به نحو اغلب و اکثر، انتفاع شهوانی است و منشأ آن حس مالکیت و انحصار طلبی شدیدی است که در انسان پدید میآید، به صورتی که از اموال تجاوز میکند و همجنس را شامل میشود و حتی گاهگاه شکلی جنونآمیز به خود میگیرد، تا آنجا که صاحب آن از نگاه غیر به آنچه موضوع غیرت است بر خود میپیچد و آن را تجاوزی به حق خویش میانگارد و گاهی چنان خشمگین میشود که متجاوز مفروض را دشمن میدارد و به قتل او کمر میبندد.
چنانکه عبد السلام حمصی، معروف به دیک الجن از شعرای عرب، به تصور میل معشوق خود به دیگری او را به دست خویش سر برید، سپس از خیال باطل و عمل زشت خود پشیمان شد و رئای او گفتن آغاز کرد و شعرها سرود.و نظایر این واقعه در تاریخ و قصهها بسیار میتوان دید.
این صفت به صورت افراط از ویژگیها امتهای نیمه متمدن و خام وناتمام است که با پیشرفت تمدن و فرهنگ در جامعه کاهش میپذیرد. سختگیری در حجاب زنان، خارج از حدی که شارع مقدس تعیین کرده، و ساختن منازل با دیوارهای بلند و دالانهای پیچ در پیچ و دور و دراز برای آنکه چشم کسی بر روی زنان نیفتد و آوازشان را هیچ گوشی نشنود از همین حس یعنی مالکیت و انحصارطلبی مفرط سرچشمه گرفته است.برخی از عرفا این صفت را اثر بقای نفسانیت و خودپرستی افراطی شمرده و آن را نکوهش کردهاند.
اما غیرت به معنای حمیت و در مفهوم حفظ حریم و حدود احکام الهی و حقوق و سنن ملی از صفات گزیده مردان خدا و آزاد مردان جهان است و با غیرتی که عامه خلق و مغلوبان خشم و هوا و انتقامجویان خام و ناتمام و قدارهبندان سر گذرها به آن مینازند تفاوت روشن و عظیم دارد، آن برای خدا و حقیقت است و نشانه از خودگذشتگی و این دیگری به جهت خشنودی نفس و نشانه خودپرستی و غلبه خشم است. (4)
عارفان غیرت را از لوازم عشق و محبت شمردهاند و معتقدند که غیرت از محبت ناشی میشود.غیرت نسبت به سالک از احکام اولیه سلوک و از صفات عاشق است نه معشوق.آنان بر این باورند که هر عاشقی لزوما غیور است، زیرا عاشق خواستار این است که محبوب از دیگری قطع تعلق کند و دیگری نیز از محبوب قطع تعلق نماید. (5)
به عبارت دیگر چون عارف محبوب را منحصرا برای خود میخواهد، نمیپسندد که غیری در میان باشد و این ناشی از عشق مفرط عارف است نسبت به حق تعالی، زیرا سالک در همه حال خواستار خلوت با پروردگار خویش است و نمیخواهد که دیگری در میانه باشد و تا هنگامی که بدین مقام نرسیده است غیرت در مورد وی مصداق نمییابد و چون خلوت او با پروردگار تحقق پذیرفت غیرت نیز حقیقت مییابد (6) و عارف هنگامی که حق را شناخت و حقایق را مشاهده کرد در غیرت بردن بر ساحت حضور بیاختیار میشود و دراین مرحله دیگر مجال اراده و اختیار نمییابد. (7)
خواجه عبد اللّه انصاری میگوید:«غیرت قرین راه غیر است، محبت در قهر است، هر ساعت محب را بر دست جام زهر است، همه آتشها در جنب آتش محبت سرد است، همه نعمتها بیلطف دوست درد است، محبت با غیرت هم عنان است ، آنجا که آتش محبت آمد سموم باد غیرت بخاست.هر که را جان به کار است گو دل بند و هر که ر ابه سر به کار است گو سر نگاهدار». (8)
همو گوید:«رشکم آید بر هر که به تو پیوندد و غیرت نتیجه حیرت است و شرط صحت صحبت است، غیرت در غایت شفقت است و غیرت بردن با دوست حق است.غیرت صفت عاشق است نه معشوق، تا شرکت قائم است غیرت دائم است. مرد، غیر را به قوت غیرت هلاک کند و راه را از اسباب و اغیار پاک کند اگر جمال محبوب بر محب آشکار شود سلطان محبت پیدا شود.» (9)
برخی از عارفان در عشق پروردگار چنان بودهاند که شنیدن نام حق را از زبان دیگران یا از اهل غفلت برنمیتافتند.
«شبلی را پرسیدند که آسوده کی باشی؟گفت آنگه که او را هیچ ذاکر نبینم». (10) این حالت را «غیرت بر خدا»مینامد و آن صفتی است حاکی از بقای شریعت و تنافس که از صفات نقص است، از این رو گفتهاند که چون توحیدبه کمال رسد حجاب غیر و غیریت از پیش چشم برداشته میشود و در آن صورت غیرت بر پرودگار زوال میپذیرد. (11)
عطار معتقد است:
هر که را شد در رهش حسرت پدید
کم تواند کرد از غیرت پدید
حسرت و آه و جراحت بایدت
در جراحت ذوق و راحت بایدت
گر در این منزل تو مجروح آمدی
محرم خلوتگه روح آمدی
گر تو مجروحی دم از عالم مزن
داغ می نه بر جراحت دم مزن (12)
این اعتقاد عطار با نظر قشری منطبق است که: «غیرت از صفات اهل بدایت بود و موحد غیر را نبیند و اختیار صفت او نباشدو وی را نباید که بدانچه اندر مملکت رود تحکم کند بلکه حق سبحانه و تعالی اولیتر به چیزها آنچه خواهد میکند.» (13)
سالک غیور، همانگونه که در داستان شبلی اشاره شد، ساحت پروردگار را از بندگی مثل خودش پاک میخواهد و با توجه به اینکه راه بردن به حضور پروردگار و مشاهده حقیقت و درک ساحت حق مستلزم تزکیه نفس است به همین دلیل اهتمام سالک را به سلوک و امتناع وی را از فوت طاعت و نیز وقت، معاینه و مشاهده را هم از مقوله غیرت شمردهاند.
بنابر این سالک عاشق و غیور، نباید راضی شود که دل او به غیر حق مایل گردد، بلکه باید به آنچه ممدوح و مطلوب پروردگار است بکوشد، و چون سالک در این راه کمال یافت، از جانب حق غیرتی نسبت به عارف حاصل میشود بدین معنی که برای حفظ و صیانت بنده از خطا او را در مسیری هدایت و راهنمایی میکند که بدان راضی است و این از نتایج غیرت است.
پس غیرت در این معنی دوست سالک است، زیرا به اعتقاد عارفان دل خزینه مرد است و شیطان دشمن او و مؤمن نیازمند مراقبت از دل است، هر چه از نفس بکاهد در دل میافزاید.وقت مرد یعنی آنی که در آن لحظه راه رسیدن به حقیقت بر او آسان و نزدیک میشود، ساعت غیبت، فراموشی مرد است از خود و نفسانیات خود.هر کس این لحظه را بر سالک تقویت کند دوست سالک و برای او گرامی است و غیرت در مفهوم اخیر، چنانکه اشاره شد، وقت را بر عارف تقویت میکند، پس دوست اوست، زیرا غیرت جمال محبوب را بر عاشق آشکار میسازد، اگر چه بابا طاهر، قشیری و عطار، چنانکه پیشتر اشارهشد، معتقدند که مجروحان و محرمان خلوتگه روح نمیتوانند از غیرت چیزی پدیدار کنند، زیرا در آن لحظه دیگر علم و ارادهای برای آنان باقی نمیماند.با این همه باید دانست که غیرت از لوازم راه سالک است.
در پایان این مبحث نظر دو تن از عارفان را درباره غیرت میآوریم:ابن عطا گفته است: «الغیرة فرض علی اولیاء الله و ما احسن الغیرة عنذد المحبة و المنادمة».
جنید رحمة الله گفته است:«لا یجوز الغیرة الا فی اوقات ثلثه، عند الذکر و الغفلة و عند المحبة، اذا رأی صاحبه مع العلاقة و عند التعظیم». (14)
غیرت حق تعالی
غیرت در مورد حق تعالی مبتنی بر احادیثی است که نقل شده است و برخی از آنان ذیلا ذکر میشود:
«ان الله غیور لایحب ان یکون فی قلب العبد احد الا الله:همانا پروردگار غیور است زیرا دوست نمیدارد که در دل هیچ یک از بندگانش جز مهر الله باشد.
«اتعجبون من غیرة سعد فو اللّه لا انا اغیر منه و اللّه اغیر منی من اجل غیرة اللّه حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن»: (15) پیامبر فرمود:مگر شما از غیوری سعد بن عباده در شگفت هستید به خدا سوگند که من از او رشکندترم و خدا از من رشکناکتر و پروردگار برای رشکی که دارد کارهای زشت و ناشایست را خواه پیدا یا پنهان حرام کرده است.
ابن عربی مینویسد:غیرت صفتی از صفات الهی است که در حدیث پیامبر خدا به آن اشاره دشه، سپس حدیث فوق را با اندکی تغییر آورده و آن را حدیثی صحیح و محکم شمرده است. (16)
در رسایل خواجه عبد اللّه انصاری آمده است: «عبد اللّه بن عمر رضی اللّه عنه روایت کند که رسول فرمود:صلی اللّه علیه و سلم، که هیچ کس نیست غیورتر از اللّه و از غیرت اوست که حرام کرد فواحش را و کس نیست ثنا دوستتر از اللّه تعالی». (17)
مولانا فرموده است:
غیرت حق بود و با حق چاره نیست
کو دلی کز عشق حق صد پاره نیست
غیرت آن باشد که او غیر همه است
آن که بیرون از بیان و دمدمه است
به همین دلیل غیرت نشانه کبریا و قدرت حق و لازمه فرمانروایی او بر کائنات است. (18)
اطلاق غیرت در مورد حق تعالی بدان جهت است که به اعتقاد عارفان، او عاشق و معشوق بالذات است و به حکم«یحبهم و یحبونه» (مائده/54)او نخست صلای محبت درانداخت و شور عشق برانگیخت و به جمال بینهایت خویش عشق ورزیدن آغاز کرد و جهان را مظهر جهان لم یزلی ساخت و تخم عاشقی و معشوقپرستی در مزرعه دلها افکند و آدم خاکی را سبق محبت آموخت و همانطور که اشارت رفت غیرت و عشق همزادان و مصاحبان دیرینهاند.
از جهت معشوق برای آنکه ناز معشوقی با دو بینی در جنگ است و بدین جهت هر معشوقی چنان میخواهد که عاشق جز برزخ او ننگرد و جز یاد او بر دل نگذارند.و از سوی عاشق بدان نظر که عاشق از سر همه مرادها برمیخیزد و تنها یکم خواهش برای او باقی میماند و آن وصال معشوق است پس به وسیله فنای مرادها در یک خواست اراده عاشقانه قوت شگرف میگیرد و عاشق در عین نیستی خواهش، به غایت خود خواه و خودپرست میشود و اندیشه انحصار و اختصاصطلبی که از لوازم عشق است ماده جوشان غیرت اوست و پروردگار از همه جهانیان غیورتر است، زیرا غیرت او از دو ناحیت نیرو میگیرد، یکی عاشقی و دیگری معشوقی و نازنینی و بدین سبب است که شرک را نمیبخشد(نساء/116)و آدمی به هر چه دلبسته شود حق تعالی مطلوبش را درهم میشکند و رقم فنا و نیستی بر آن میکشد. (19)
نمونه اعلای این درهم شکستن مطلوب، داستان آدم و ابراهیم است که در قرآن آمده است. چون آدم دل بر آن نهاد که جاوید در بهشت خواهد بود از آنجا بیرونش کرد و چون ابراهیم اسماعیل را بسیار دوست میداشت و به او مهر میورزید و از وی عجب بمانده بود فرمود تا وی را قربان کن و چون دل از وی برگرفت و بر آن بایستاد که قربان کند و دست و پای او را بست و کارد بر گلوی وی نهاد آنگاه فرمان دادبه فدای قوچ. (20
غیرت در مورد حق تعالی معنی دیگر نیز دارد و آن ممنوع داشتن خلق است ازبعضیصفات جلال، مانند عظمت وکبریا کهبندگانرا به حسب آفرینش وتکوینا ازآن ممنوع داشته است برای آنکه انسان و هیچ موجودی را چناننیافریدهکهاز نقص و حاجت مبّراباشد، پس صفت عظمت و کبریادر خود انسان نیست و آدمیاز روی جهل و غفلت مدعی آن میشود.آنگاه انسان با وجود کمبود ونیازمندی، تکبر دیگران را بر خود نمیپذیرد.وایناز آثار غیرت است که نعتی الهیاست.یعنی انسان ازباب سریان اوصاف حق در وجود خویش است کهکبر دیگری راتحمل نمیکند.
از دیگر سوی پروردگار به اعتبار این که پادشاه و فرمانروای مطلق است چنان میخواهد که بندگان امر و نهی و احکام او را گردن نهند و از فرمان او سرپیچی نکنند و حدود احکام را نگهدارند و بدین جهت است که بعضی امور را حلال و برخی را حرام کرده و متجاوز را به عقاب تهدید فرموده است.مردان حق نیز بدین معنی به غیرت موصوف میگردند و هر گاه کسی بر خلاف امر و نهی الهی قدم بردارد از آنجا که حفظ نوامیس الهی مقتضای غیرت اوست، بر وی خشم میگیرند و او را متنبه میسازند اما نخستین حکم فطرت و دومین حکم شریعت است. (21)
مولانا در مثنوی فرموده است:
جمله عالم زان غیور آمدن که حق
برد در غیرت بر این عالم سبق
او چو جان است و جهان چون کالبد
کالبد از جان پذیرد نیک و بد (22)
بنابر آنچه عارفان معتقدند و هم بنابر این که هر فعلی و صفتی که به موجودات منتسب گردد، از آثار وجود و در حقیقت منسوب به حق تعالی است، مولانا میگوید که جهانیان از آن جهت غیور و رشکمندند که مظهر صفات الهی هستند همچنان که حرکات بدن از روح است که قوه محرکه تن است، حق تعالی نیز جان جهان است و اصل همه آثار وجودی است. (23)
این مطالب و انتساب آن به حق به گمان من هرچند بیانی زیبا و شاعرانه دارد، اما چیزی جز تصورات شاعرانه عارفان نیست و ساحت پروردگار از همه اینها بدور است، عارفان در حقیقت به نوعی مقایسه بین احساسات عاشقانه خویش با پروردگار پرداختهاند.
انواع غیرت
به نظر عارفان غیرت برسه گونه است، غیرت عاشق، غیرت معشوق، غیرت عشق یا محبت.
غیرت عاشق خود بر دو گونه است، غیرت عاشق نسبت به غیر معشوق و غیرت عاشق نسبت به معشوق.نوع اول(غیرت عاشق نسبت به غیر معشوق)در قطع تعلق معشوق از دیگری مفید نیست و در نظر عارفان مذموم است همچون غیرت ابلیس(عاشق)نسبت به آدم(غیر معشوق)که در قطع تعلق نظر محبوب او(خدا)با آدم هیچ اثر نکرد و همچون شمشیری بران بر تعلق وی فرود آمد و او را بکلی از محبوب قطع کرد.لاجرم مهجور و ملعون ابد ماند.
در نوع دوم(غیرت عاشق نسبت به معشوق) چون عاشق آثار محبت معشوق را در کسی دیگر مشاهده کند و او را از رعایت بعضی آداب خالی یابد، به جهت تعلق نظر محبت محبوب بدان محل، غیرت نشان دهد و با حدت غیرت، آن نظر و آثار آن محبت را از آن محل قطع کند تا ثابت کند که تعلق آن نظر بدان محل عاریت بوده است در این غیرت اخیر ممکن است عاشق در سرّ با محبوب خویش معاملهای داشته باشد و از محاضره و مسامره و ملاحظه معشوق بهرهای یابد و نخواهد که دیگری بر این حال یعنی بر کیفیت محبت او نسبت به معشوق آگاه شود، پس با نیروی غیرت پیوسته سعی میکند که راز خویش نگهدارد و آن محبت را بپوشاند و بروز ندهد.
غیرت معشوق نیز بر دو گونه است، یا بر تعلق عاشق است با غیر، یا بر اطلاع غیر است بر حال عاشق.
بروز این غیرت از معشوق هنگامی ظاهر میشود که دوستدار عاشق باشد، چه غیرت لازمه محبت است و محبت ذاتی عاشق است و معشوق را به معشوقی از آن هیچ بهرهای نیست مگر به عاشق بودن.
در نوع او(غیرت معشوق بر تعلق عاشق یا غیر):چون بروز کند، تعلق عاشق از غیر قطع میکند و آن غیر عبارت است از هر چه موجب سکون باطن و قرار دل عاشق است، از قبیل دنیا و آخرت و آنچه در آن دو میباشد.اگر عاشق به نفس خود و به دنیا و جاه و مقام و حتی به بهشت و حور و قصور و انواع نعیم اخروی تعلق خاطری داشته باشد آن را قطع میکند، چنانکه در خبر ربانی است، «اذا اقبلت علی عبدی بوجهی کله رویت عنه الدنیا کلها».
در نوع دوم(غیرت معشوق بر اطلاع غیر بر حال عاشق)چنانکه گفتهاند.حال عاشق را از نظر اغیار به حجاب غیرت مستور دارد تا جز نظر او بروی نیاید و این مورد مانند غیرت مردان است بر زنان. و در این باره به حدیث قدسی زیر استناد میکنند: «اولیائی تحت قبایی لایعرفهم غیری».
اما غیرت محبت:هر چند غیرت، صفت ذاتی عاشق است، لیکن وجود آن صفت در او به واسطه محبت است و اگر محبت نبود عاشق را هرگز غیرت نبود، محبت پیوند اتحاد میان عاشق و معشوق است تا عاشق را به معشوق برساند، عاشق تا هنگامی که بکلی و با تمام وجود روی در محبت نیارد و محبوب او جز محبت باشد هنوز به خود علاقه دارد، به همین دلیل فراق میان او و محبوب از میان برنخیزد و أطلاق عاشق راستین بر او جایز نیست.اما هنگامی که سرتاپای وجودش را عشق و محبت فرا گرفت، عاشق و معشوق و عشق او یکی میشود و رسم بیگانگی و هجران از میان هر دو برمیخیزد و این حال نتیجه غیرت محبت است.
غیرت محبت روی عاشق را از همه جهات برمیگرداند و به سوی خود متوجه میسازد و از قید دوستی و محبت محبوب خارجی آزادش میکند.این حال را به زبان محبت«مخالعه محب از محبوب»گویند.غیرت محبت در این حالت دل و وجود عاشق را از محبت بیگانه پاک و در خور محو میسازد، تا آنگاه که اتحاد میان عاشق و معشوق متحقق میشود.البته درک این معنی برای افراد عادی اندکی دشوار است و جز نظر ارباب ذوق و اهل حقایق و دقایق بدان نرسد. (24) انی است که در باور عارفان، وصال بدون غیرت میسر نیست و غیرت را از لوازم سلوک شمردهاند.
سخن را با ابیاتی از کلام والا و آسمانی حافظ که درباره تجلی عشق و غیرت الهی است به پایان میبرم:
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد درخت، دید و ملک عشق نداشت
عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کزان شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد (25)
یادداشتها
(1)-برای اطلاع از معانی غیرت و ترکیبات فعلی و اسمی که از این واژه در زبان فارسی مصطلح است رک:فرهنگ فارسی، دکتر محمد معین، ج 2، ذیل ماه غیرت و نیز لغتنامه دهخدا ذیل همان ماده.
(2)-دو مورد اخیر به عنوان شاهد مثال از لغتنامه دهخدا نقل شد.
(3)-خواجه عبد الله انصاری، صد میدان، تصحیح عبد الحی حبیبی، کابل، 1341، ص 125.
(4)-بدیع الزمان فروزانفر، شرح مثنوی شریف، ج 2، کتابفروشی زوار، چاپ سوم، تهران 71361ص 681 و 680.
(5)-عز الدین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، به اهتمام جلال الدین همایی، کتابخانه سنایی، تهران، 71325ص 414.
(6)-سلطان محمد سلطانعلی شاه گنابادی، شرح فارسی بر کلمات قصار بابا طاهر عریان، تهران، 1334، ص 138.
(7)-همان مأخذ، ص 139.
(8)-خواجه عبد الله انصاری، مجموعه رسایل، به اهتمام محمد مشیری، بنیاد فرهنگ ایران، تهران 71352ص 129.
(9)-دکتر سید جعفر سجادی، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، انتشارات طهوری، تهران، 1350، ص 353 به نقل از کشف الاسرار و عدة الابرار.
(10)-ترجمه رساله قشیریه، به اهتام بدیع الزمان فروزانفر7 بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1345 ص 420، ابن عربی در فتوحات مکیه(چاپ مصر، ج 72ص 324)بر این وقل قشیری در باب غیرت معترض است.
(11)شرح مثنوی شریف، ج 2، ص 701.
(12)-فرید الدین محمد عطار نیشابوری، منطق الطیر، به اهتمام سید صادق گوهرین، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1366، ص 179.
(13)-ترجمه رساله قشیریه، ص 421.
(14)-مصباح الهدایه، ص 415.
(15)-بدیع الزمان فروزانفر، احادیث مثنوی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 71361ص 18.
(16)-ابن عربی، فتوحات مکیه، چاپ مصر، ج 2، ص 323.
(17)-رسایل خواجه عبد الله انصاری، ص 128.
(18)-ابیات از دفتر اول مثنوی به اهتمام دکتر محمد استعلامی، کتابفروشی زوار، تهران، 1360، ص 87 نقل شده است، همچنین برای اطلاع بیشتر ر.ک:به همان مأخذ صفحه 308.
(19)-شرح مثنوی شریف، ج 2، ص 682 و 681.
(20)-ترجمه رساله قشیریه، ص 422.
(21)-شرح مثنوی، ج 2، ص 700.
(22)-مثنوی، ج 1، ص 98.
(23)-شرح مثنوی شریف، ج 72ص 701.
(24)-برای اطلاع بیشتر در این مورد رک:مصباح الهدای7 ص 417-414.
(25)-دیوان حافظ، دکتر اکبر بهروز، دکتر رشید عیوضی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 71363ص 157.دیگر ابیاتی هم از حافظ در این مقاله نقل شده از همین چاپ است.