آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

غیرت در لغت به معانی:رشک، حمیت و ناموس‏پرستی است. (1)
صائب تبریزی گفته است:
می‏برم غیرت به هر کس می‏شود جویای تو
گر چه نتوان یافت می‏دانم زجویایی تو را
همچنین سعدی فرموده است:
حدیث عشق تو با کس نمی‏توانم گفت
که غیرتم نگذارد که بشنود اغیار
خاقانی در معنی حمیت گفته است:
خدای داند کاین دم که راند خاقانی
ز روی غیرت دین است نز سر غضب است (2)
حافظ هم در معنی حمیت فرموده است:
گنج قارون که فرو می‏رود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
صفت غیرت، غیور و غیران است به معنای حسود و رشکمند. * حافظ گفته است:
عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید
هموراست:
پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
غیرت یکی از اصطلاحات عرفانی نیز هست، چنانکه هدف از نگارش این مقاله نیز همین است. خواجه عبد الله انصاری، میدان پنجاه و هشتم از میدانهای صدگانه عرفانی را میدان غیرت نامیده و معتقد است که غیرت رشک است بر چیزی که غیر آن به جای آن چیز نیست. (3)
(*)درزبان فارسی«غیور»بیشتر بکار می‏رود، و«غیران» کمتر. باب سی و هشتم از ترجمه رساله قشیریه و باب یکصد و پنجاهم از کتاب فتوحات مکیه به معرفت مقام غیرت اختصاص دارد.
پیش از آنکه از دیدگاهای عارفان در باب غیرت آگاه شویم، لازم است بدانیم که غیرت در معنی رشک و حسد، مکروه داشتن غیر است در حق خود و عرفا استعمال میشود در حمایت زن و فرزند و آنچه ناموس می‏گویند از تجاوز دیگران و نیز هیجان نفس از ادراک یا فرض تعدی و تجاوز کسان دیگر بدانچه انسان حمایت آن را بر خویشتن لازم می‏پندارد.و مورد آن به نحو اغلب و اکثر، انتفاع شهوانی است و منشأ آن حس مالکیت و انحصار طلبی شدیدی است که در انسان پدید می‏آید، به صورتی که از اموال تجاوز می‏کند و همجنس را شامل می‏شود و حتی گاهگاه شکلی جنون‏آمیز به خود می‏گیرد، تا آنجا که صاحب آن از نگاه غیر به آنچه موضوع غیرت است بر خود می‏پیچد و آن را تجاوزی به حق خویش می‏انگارد و گاهی چنان خشمگین می‏شود که متجاوز مفروض را دشمن می‏دارد و به قتل او کمر می‏بندد.
چنانکه عبد السلام حمصی، معروف به دیک الجن از شعرای عرب، به تصور میل معشوق خود به دیگری او را به دست خویش سر برید، سپس از خیال باطل و عمل زشت خود پشیمان شد و رئای او گفتن آغاز کرد و شعرها سرود.و نظایر این واقعه در تاریخ و قصه‏ها بسیار می‏توان دید.
این صفت به صورت افراط از ویژگیها امتهای نیمه متمدن و خام وناتمام است که با پیشرفت تمدن و فرهنگ در جامعه کاهش می‏پذیرد. سخت‏گیری در حجاب زنان، خارج از حدی که شارع مقدس تعیین کرده، و ساختن منازل با دیوارهای بلند و دالانهای پیچ در پیچ و دور و دراز برای آنکه چشم کسی بر روی زنان نیفتد و آوازشان را هیچ گوشی نشنود از همین حس یعنی مالکیت و انحصارطلبی مفرط سرچشمه گرفته است.برخی از عرفا این صفت را اثر بقای نفسانیت و خودپرستی افراطی شمرده و آن را نکوهش کرده‏اند.
اما غیرت به معنای حمیت و در مفهوم حفظ حریم و حدود احکام الهی و حقوق و سنن ملی از صفات گزیده مردان خدا و آزاد مردان جهان است و با غیرتی که عامه خلق و مغلوبان خشم و هوا و انتقام‏جویان خام و ناتمام و قداره‏بندان سر گذرها به آن می‏نازند تفاوت روشن و عظیم دارد، آن برای خدا و حقیقت است و نشانه از خودگذشتگی و این دیگری به جهت خشنودی نفس و نشانه خودپرستی و غلبه خشم است. (4)
عارفان غیرت را از لوازم عشق و محبت شمرده‏اند و معتقدند که غیرت از محبت ناشی می‏شود.غیرت نسبت به سالک از احکام اولیه سلوک و از صفات عاشق است نه معشوق.آنان بر این باورند که هر عاشقی لزوما غیور است، زیرا عاشق خواستار این است که محبوب از دیگری قطع تعلق کند و دیگری نیز از محبوب قطع تعلق نماید. (5)
به عبارت دیگر چون عارف محبوب را منحصرا برای خود می‏خواهد، نمی‏پسندد که غیری در میان باشد و این ناشی از عشق مفرط عارف است نسبت به حق تعالی، زیرا سالک در همه حال خواستار خلوت با پروردگار خویش است و نمی‏خواهد که دیگری در میانه باشد و تا هنگامی که بدین مقام نرسیده است غیرت در مورد وی‏ مصداق نمی‏یابد و چون خلوت او با پروردگار تحقق پذیرفت غیرت نیز حقیقت می‏یابد (6) و عارف هنگامی که حق را شناخت و حقایق را مشاهده کرد در غیرت بردن بر ساحت حضور بی‏اختیار می‏شود و دراین مرحله دیگر مجال اراده و اختیار نمی‏یابد. (7)
خواجه عبد اللّه انصاری می‏گوید:«غیرت قرین راه غیر است، محبت در قهر است، هر ساعت محب را بر دست جام زهر است، همه آتشها در جنب آتش محبت سرد است، همه نعمتها بی‏لطف دوست درد است، محبت با غیرت هم عنان است ، آنجا که آتش محبت آمد سموم باد غیرت بخاست.هر که را جان به کار است گو دل بند و هر که ر ابه سر به کار است گو سر نگاهدار». (8)
همو گوید:«رشکم آید بر هر که به تو پیوندد و غیرت نتیجه حیرت است و شرط صحت صحبت است، غیرت در غایت شفقت است و غیرت بردن با دوست حق است.غیرت صفت عاشق است نه معشوق، تا شرکت قائم است غیرت دائم است. مرد، غیر را به قوت غیرت هلاک کند و راه را از اسباب و اغیار پاک کند اگر جمال محبوب بر محب آشکار شود سلطان محبت پیدا شود.» (9)
برخی از عارفان در عشق پروردگار چنان بوده‏اند که شنیدن نام حق را از زبان دیگران یا از اهل غفلت برنمی‏تافتند.
«شبلی را پرسیدند که آسوده کی باشی؟گفت آنگه که او را هیچ ذاکر نبینم». (10) این حالت را «غیرت بر خدا»می‏نامد و آن صفتی است حاکی از بقای شریعت و تنافس که از صفات نقص است، از این رو گفته‏اند که چون توحیدبه کمال رسد حجاب غیر و غیریت از پیش چشم برداشته می‏شود و در آن صورت غیرت بر پرودگار زوال می‏پذیرد. (11)
عطار معتقد است:
هر که را شد در رهش حسرت پدید
کم تواند کرد از غیرت پدید
حسرت و آه و جراحت بایدت
در جراحت ذوق و راحت بایدت
گر در این منزل تو مجروح آمدی
محرم خلوتگه روح آمدی
گر تو مجروحی دم از عالم مزن
داغ می نه بر جراحت دم مزن (12)
این اعتقاد عطار با نظر قشری منطبق است که: «غیرت از صفات اهل بدایت بود و موحد غیر را نبیند و اختیار صفت او نباشدو وی را نباید که بدانچه اندر مملکت رود تحکم کند بلکه حق سبحانه و تعالی اولی‏تر به چیزها آنچه خواهد می‏کند.» (13)
سالک غیور، همانگونه که در داستان شبلی اشاره شد، ساحت پروردگار را از بندگی مثل خودش پاک می‏خواهد و با توجه به اینکه راه بردن به حضور پروردگار و مشاهده حقیقت و درک ساحت حق مستلزم تزکیه نفس است به همین دلیل اهتمام سالک را به سلوک و امتناع وی را از فوت طاعت و نیز وقت، معاینه و مشاهده را هم از مقوله غیرت شمرده‏اند.
بنابر این سالک عاشق و غیور، نباید راضی شود که دل او به غیر حق مایل گردد، بلکه باید به آنچه ممدوح و مطلوب پروردگار است بکوشد، و چون سالک در این راه کمال یافت، از جانب حق غیرتی نسبت به عارف حاصل می‏شود بدین معنی که برای حفظ و صیانت بنده از خطا او را در مسیری هدایت و راهنمایی می‏کند که بدان راضی است و این از نتایج غیرت است.
پس غیرت در این معنی دوست سالک است، زیرا به اعتقاد عارفان دل خزینه مرد است و شیطان دشمن او و مؤمن نیازمند مراقبت از دل است، هر چه از نفس بکاهد در دل می‏افزاید.وقت مرد یعنی آنی که در آن لحظه راه رسیدن به حقیقت بر او آسان و نزدیک می‏شود، ساعت غیبت، فراموشی مرد است از خود و نفسانیات خود.هر کس این لحظه را بر سالک تقویت کند دوست سالک و برای او گرامی است و غیرت در مفهوم اخیر، چنانکه اشاره شد، وقت را بر عارف تقویت می‏کند، پس دوست اوست، زیرا غیرت جمال محبوب را بر عاشق آشکار می‏سازد، اگر چه بابا طاهر، قشیری و عطار، چنانکه پیشتر اشارهشد، معتقدند که مجروحان و محرمان خلوتگه روح نمی‏توانند از غیرت چیزی پدیدار کنند، زیرا در آن لحظه دیگر علم و اراده‏ای برای آنان باقی نمی‏ماند.با این همه باید دانست که غیرت از لوازم راه سالک است.
در پایان این مبحث نظر دو تن از عارفان را درباره غیرت می‏آوریم:ابن عطا گفته است: «الغیرة فرض علی اولیاء الله و ما احسن الغیرة عنذد المحبة و المنادمة».
جنید رحمة الله گفته است:«لا یجوز الغیرة الا فی اوقات ثلثه، عند الذکر و الغفلة و عند المحبة، اذا رأی صاحبه مع العلاقة و عند التعظیم». (14)
غیرت حق تعالی
غیرت در مورد حق تعالی مبتنی بر احادیثی است که نقل شده است و برخی از آنان ذیلا ذکر می‏شود:
«ان الله غیور لایحب ان یکون فی قلب العبد احد الا الله:همانا پروردگار غیور است زیرا دوست نمی‏دارد که در دل هیچ یک از بندگانش جز مهر الله باشد.
«اتعجبون من غیرة سعد فو اللّه لا انا اغیر منه و اللّه اغیر منی من اجل غیرة اللّه حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن»: (15) پیامبر فرمود:مگر شما از غیوری سعد بن عباده در شگفت هستید به خدا سوگند که من از او رشکندترم و خدا از من رشکناکتر و پروردگار برای رشکی که دارد کارهای زشت و ناشایست را خواه پیدا یا پنهان حرام کرده است.
ابن عربی می‏نویسد:غیرت صفتی از صفات الهی است که در حدیث پیامبر خدا به آن اشاره دشه، سپس حدیث فوق را با اندکی تغییر آورده و آن را حدیثی صحیح و محکم شمرده است. (16)
در رسایل خواجه عبد اللّه انصاری آمده است: «عبد اللّه بن عمر رضی اللّه عنه روایت کند که رسول فرمود:صلی اللّه علیه و سلم، که هیچ کس نیست غیورتر از اللّه و از غیرت اوست که حرام کرد فواحش را و کس نیست ثنا دوست‏تر از اللّه تعالی». (17)
مولانا فرموده است:
غیرت حق بود و با حق چاره نیست
کو دلی کز عشق حق صد پاره نیست
غیرت آن باشد که او غیر همه است
آن که بیرون از بیان و دمدمه است
به همین دلیل غیرت نشانه کبریا و قدرت حق و لازمه فرمانروایی او بر کائنات است. (18)
اطلاق غیرت در مورد حق تعالی بدان جهت است که به اعتقاد عارفان، او عاشق و معشوق بالذات است و به حکم«یحبهم و یحبونه» (مائده/54)او نخست صلای محبت درانداخت و شور عشق برانگیخت و به جمال بی‏نهایت خویش عشق ورزیدن آغاز کرد و جهان را مظهر جهان لم یزلی ساخت و تخم عاشقی و معشوق‏پرستی در مزرعه دلها افکند و آدم خاکی را سبق محبت آموخت و همانطور که اشارت رفت غیرت و عشق همزادان و مصاحبان دیرینه‏اند.
از جهت معشوق برای آنکه ناز معشوقی با دو بینی در جنگ است و بدین جهت هر معشوقی چنان می‏خواهد که عاشق جز برزخ او ننگرد و جز یاد او بر دل نگذارند.و از سوی عاشق بدان نظر که عاشق از سر همه مرادها برمی‏خیزد و تنها یکم خواهش برای او باقی می‏ماند و آن وصال معشوق است پس به وسیله فنای مرادها در یک خواست اراده عاشقانه قوت شگرف می‏گیرد و عاشق در عین نیستی خواهش، به غایت خود خواه و خودپرست می‏شود و اندیشه انحصار و اختصاص‏طلبی که از لوازم عشق است ماده جوشان غیرت اوست و پروردگار از همه جهانیان غیورتر است، زیرا غیرت او از دو ناحیت نیرو می‏گیرد، یکی عاشقی و دیگری معشوقی و نازنینی و بدین سبب است که شرک را نمی‏بخشد(نساء/116)و آدمی به هر چه دلبسته شود حق تعالی مطلوبش را درهم می‏شکند و رقم فنا و نیستی بر آن می‏کشد. (19)
نمونه اعلای این درهم شکستن مطلوب، داستان آدم و ابراهیم است که در قرآن آمده است. چون آدم دل بر آن نهاد که جاوید در بهشت خواهد بود از آنجا بیرونش کرد و چون ابراهیم اسماعیل را بسیار دوست می‏داشت و به او مهر می‏ورزید و از وی عجب بمانده بود فرمود تا وی را قربان کن و چون دل از وی برگرفت و بر آن بایستاد که قربان کند و دست و پای او را بست و کارد بر گلوی وی نهاد آنگاه فرمان دادبه فدای قوچ. (20
غیرت در مورد حق تعالی معنی دیگر نیز دارد و آن ممنوع داشتن خلق است ازبعضیصفات جلال، مانند عظمت وکبریا کهبندگانرا به حسب آفرینش وتکوینا ازآن ممنوع داشته است برای آنکه انسان و هیچ موجودی را چناننیافریدهکهاز نقص و حاجت مبّراباشد، پس صفت عظمت و کبریادر خود انسان نیست و آدمیاز روی جهل و غفلت مدعی آن می‏شود.آنگاه انسان با وجود کمبود ونیازمندی، تکبر دیگران را بر خود نمی‏پذیرد.وایناز آثار غیرت است که نعتی الهیاست.یعنی انسان ازباب سریان اوصاف حق در وجود خویش است کهکبر دیگری راتحمل نمی‏کند.
از دیگر سوی پروردگار به اعتبار این که پادشاه و فرمانروای مطلق است چنان می‏خواهد که بندگان امر و نهی و احکام او را گردن نهند و از فرمان او سرپیچی نکنند و حدود احکام را نگهدارند و بدین جهت است که بعضی امور را حلال و برخی را حرام کرده و متجاوز را به عقاب تهدید فرموده است.مردان حق نیز بدین معنی به غیرت موصوف می‏گردند و هر گاه کسی بر خلاف امر و نهی الهی قدم بردارد از آنجا که حفظ نوامیس الهی مقتضای غیرت اوست، بر وی خشم می‏گیرند و او را متنبه می‏سازند اما نخستین حکم فطرت و دومین حکم شریعت است. (21)
مولانا در مثنوی فرموده است:
جمله عالم زان غیور آمدن که حق
برد در غیرت بر این عالم سبق
او چو جان است و جهان چون کالبد
کالبد از جان پذیرد نیک و بد (22)
بنابر آنچه عارفان معتقدند و هم بنابر این که هر فعلی و صفتی که به موجودات منتسب گردد، از آثار وجود و در حقیقت منسوب به حق تعالی است، مولانا می‏گوید که جهانیان از آن جهت غیور و رشکمندند که مظهر صفات الهی هستند همچنان که حرکات بدن از روح است که قوه محرکه تن است، حق تعالی نیز جان جهان است و اصل همه آثار وجودی است. (23)
این مطالب و انتساب آن به حق به گمان من هرچند بیانی زیبا و شاعرانه دارد، اما چیزی جز تصورات شاعرانه عارفان نیست و ساحت پروردگار از همه اینها بدور است، عارفان در حقیقت به نوعی مقایسه بین احساسات عاشقانه خویش با پروردگار پرداخته‏اند.
انواع غیرت
به نظر عارفان غیرت برسه گونه است، غیرت عاشق، غیرت معشوق، غیرت عشق یا محبت.
غیرت عاشق خود بر دو گونه است، غیرت عاشق نسبت به غیر معشوق و غیرت عاشق نسبت به معشوق.نوع اول(غیرت عاشق نسبت به غیر معشوق)در قطع تعلق معشوق از دیگری مفید نیست و در نظر عارفان مذموم است همچون غیرت ابلیس(عاشق)نسبت به آدم(غیر معشوق)که در قطع تعلق نظر محبوب او(خدا)با آدم هیچ اثر نکرد و همچون شمشیری بران بر تعلق وی فرود آمد و او را بکلی از محبوب قطع کرد.لاجرم مهجور و ملعون ابد ماند.
در نوع دوم(غیرت عاشق نسبت به معشوق) چون عاشق آثار محبت معشوق را در کسی دیگر مشاهده کند و او را از رعایت بعضی آداب خالی یابد، به جهت تعلق نظر محبت محبوب بدان محل، غیرت نشان دهد و با حدت غیرت، آن نظر و آثار آن محبت را از آن محل قطع کند تا ثابت کند که تعلق آن نظر بدان محل عاریت بوده است در این غیرت اخیر ممکن است عاشق در سرّ با محبوب خویش معامله‏ای داشته باشد و از محاضره و مسامره و ملاحظه معشوق بهره‏ای یابد و نخواهد که دیگری بر این حال یعنی بر کیفیت محبت او نسبت به معشوق آگاه شود، پس با نیروی غیرت پیوسته سعی می‏کند که راز خویش نگهدارد و آن محبت را بپوشاند و بروز ندهد.
غیرت معشوق نیز بر دو گونه است، یا بر تعلق عاشق است با غیر، یا بر اطلاع غیر است بر حال عاشق.
بروز این غیرت از معشوق هنگامی ظاهر می‏شود که دوستدار عاشق باشد، چه غیرت لازمه محبت است و محبت ذاتی عاشق است و معشوق را به معشوقی از آن هیچ بهره‏ای نیست مگر به عاشق بودن.
در نوع او(غیرت معشوق بر تعلق عاشق یا غیر):چون بروز کند، تعلق عاشق از غیر قطع‏ می‏کند و آن غیر عبارت است از هر چه موجب سکون باطن و قرار دل عاشق است، از قبیل دنیا و آخرت و آنچه در آن دو می‏باشد.اگر عاشق به نفس خود و به دنیا و جاه و مقام و حتی به بهشت و حور و قصور و انواع نعیم اخروی تعلق خاطری داشته باشد آن را قطع می‏کند، چنانکه در خبر ربانی است، «اذا اقبلت علی عبدی بوجهی کله رویت عنه الدنیا کلها».
در نوع دوم(غیرت معشوق بر اطلاع غیر بر حال عاشق)چنانکه گفته‏اند.حال عاشق را از نظر اغیار به حجاب غیرت مستور دارد تا جز نظر او بروی نیاید و این مورد مانند غیرت مردان است بر زنان. و در این باره به حدیث قدسی زیر استناد می‏کنند: «اولیائی تحت قبایی لایعرفهم غیری».
اما غیرت محبت:هر چند غیرت، صفت ذاتی عاشق است، لیکن وجود آن صفت در او به واسطه محبت است و اگر محبت نبود عاشق را هرگز غیرت نبود، محبت پیوند اتحاد میان عاشق و معشوق است تا عاشق را به معشوق برساند، عاشق تا هنگامی که بکلی و با تمام وجود روی در محبت نیارد و محبوب او جز محبت باشد هنوز به خود علاقه دارد، به همین دلیل فراق میان او و محبوب از میان برنخیزد و أطلاق عاشق راستین بر او جایز نیست.اما هنگامی که سرتاپای وجودش را عشق و محبت فرا گرفت، عاشق و معشوق و عشق او یکی می‏شود و رسم بیگانگی و هجران از میان هر دو برمی‏خیزد و این حال نتیجه غیرت محبت است.
غیرت محبت روی عاشق را از همه جهات برمی‏گرداند و به سوی خود متوجه می‏سازد و از قید دوستی و محبت محبوب خارجی آزادش می‏کند.این حال را به زبان محبت«مخالعه محب از محبوب»گویند.غیرت محبت در این حالت دل و وجود عاشق را از محبت بیگانه پاک و در خور محو می‏سازد، تا آنگاه که اتحاد میان عاشق و معشوق متحقق می‏شود.البته درک این معنی برای افراد عادی اندکی دشوار است و جز نظر ارباب ذوق و اهل حقایق و دقایق بدان نرسد. (24) انی است که در باور عارفان، وصال بدون غیرت میسر نیست و غیرت را از لوازم سلوک شمرده‏اند.
سخن را با ابیاتی از کلام والا و آسمانی حافظ که درباره تجلی عشق و غیرت الهی است به پایان می‏برم:
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‏ای کرد درخت، دید و ملک عشق نداشت
عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
عقل می‏خواست کزان شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد (25)
یادداشتها
(1)-برای اطلاع از معانی غیرت و ترکیبات فعلی و اسمی که از این واژه در زبان فارسی مصطلح است رک:فرهنگ فارسی، دکتر محمد معین، ج 2، ذیل ماه غیرت و نیز لغت‏نامه دهخدا ذیل همان ماده.
(2)-دو مورد اخیر به عنوان شاهد مثال از لغت‏نامه دهخدا نقل شد.
 (3)-خواجه عبد الله انصاری، صد میدان، تصحیح عبد الحی حبیبی، کابل، 1341، ص 125.
(4)-بدیع الزمان فروزانفر، شرح مثنوی شریف، ج 2، کتابفروشی زوار، چاپ سوم، تهران 71361ص 681 و 680.
(5)-عز الدین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، به اهتمام جلال الدین همایی، کتابخانه سنایی، تهران، 71325ص 414.
(6)-سلطان محمد سلطانعلی شاه گنابادی، شرح فارسی بر کلمات قصار بابا طاهر عریان، تهران، 1334، ص 138.
(7)-همان مأخذ، ص 139.
(8)-خواجه عبد الله انصاری، مجموعه رسایل، به اهتمام محمد مشیری، بنیاد فرهنگ ایران، تهران 71352ص 129.
(9)-دکتر سید جعفر سجادی، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، انتشارات طهوری، تهران، 1350، ص 353 به نقل از کشف الاسرار و عدة الابرار.
(10)-ترجمه رساله قشیریه، به اهتام بدیع الزمان فروزانفر7 بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1345 ص 420، ابن عربی در فتوحات مکیه(چاپ مصر، ج 72ص 324)بر این وقل قشیری در باب غیرت معترض است.
(11)شرح مثنوی شریف، ج 2، ص 701.
(12)-فرید الدین محمد عطار نیشابوری، منطق الطیر، به اهتمام سید صادق گوهرین، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1366، ص 179.
(13)-ترجمه رساله قشیریه، ص 421.
(14)-مصباح الهدایه، ص 415.
(15)-بدیع الزمان فروزانفر، احادیث مثنوی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 71361ص 18.
(16)-ابن عربی، فتوحات مکیه، چاپ مصر، ج 2، ص 323.
(17)-رسایل خواجه عبد الله انصاری، ص 128.
(18)-ابیات از دفتر اول مثنوی به اهتمام دکتر محمد استعلامی، کتابفروشی زوار، تهران، 1360، ص 87 نقل شده است، همچنین برای اطلاع بیشتر ر.ک:به همان مأخذ صفحه 308.
(19)-شرح مثنوی شریف، ج 2، ص 682 و 681.
(20)-ترجمه رساله قشیریه، ص 422.
(21)-شرح مثنوی، ج 2، ص 700.
(22)-مثنوی، ج 1، ص 98.
(23)-شرح مثنوی شریف، ج 72ص 701.
(24)-برای اطلاع بیشتر در این مورد رک:مصباح الهدای7 ص 417-414.
(25)-دیوان حافظ، دکتر اکبر بهروز، دکتر رشید عیوضی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 71363ص 157.دیگر ابیاتی هم از حافظ در این مقاله نقل شده از همین چاپ است.

تبلیغات