مدخل علم کلام
آرشیو
چکیده
متن
علم کلام از کهنترین علوم دینی و دانشهای بشری میباشد، یکی از مهمترین اهداف و رسالتهای این علم تبیین و تثبیت عقاید دینی، و پاسخگویی به سئوالات دینی و اعتراضات مخالفان است.این رسالت، یکی از شئونات پیامبران و رهبران الهی بوده است، و بدین جهت میتوان گفت:تاریخ علم کلام، با تاریخ ادیان آسمانی آغاز میگردد.
این علم، در تاریخ اسلام، و در حوزه معارف دینی، از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و مورد اهتمام ائمه معصومین(ع)قرار داشته است، از اینرو کلام امامیه، به ویژه در دورههای آغازین این علم، از شکوفائی و رونق خاصی برخوردار بوده و پیوسته توجه رجال و شخصیتهای علمی بسیاری را به خود جلب نموده و تصدیقات و آثار علمی گرانبهایی از آنان بر جای مانده که از ذخایر ارزشمند فرهنگی و دینی بشمار میرود.
اما متأسفانه در زمانهای اخیر مورد کمتوجهی قرار گرفت و رفته رفته از جرگه علوم رسمی حوزههای علوم دینی کنار گذاشته شد، هر چند در گوشه و کنار محققان دلسوز به بحث و تحقیق پیرامون مسائل کلام همت گماردند.
خوشوقتانه هم اکنون بار دیگر توجه محققان اسلامی و مسئولان حوزههای علوم دینی بدین علم معوطف گردیده و نه تنها در حد دروس عمومی، بلکه در سطح تخصصی مطرح میباشد.لیکن از آنجا که در فاصلاه روزگاری نه چندان کوتاه مورد توجه قرار نگرفته و متروک و مهجور گردید، تاریخ و تطورات، مبادی و مقدمات، شیوه و ابراز، اهداف و غایات، و مسائل دیگری از این دست که بیانگر هویت واقعی علم کلام میباشند، در هالهای از ابهام قرار گرفته، و احیانا اظهار نظرهایی در این زمینهها میشود که به هیچ وجه با تاریخ واقعی و هویت حقیقی کلام اسلامی مطابقت ندارد.
در این میان اکثر(اگر نگوییم همه)متشرقان، با هر انگیزه و ایدهای میکوشند تا اصالت علم کلام اسلامی را مورد تردید قرار داده و بر پایه فرضیات و احتمالاتی بیپایه، کلام اسلامی را متأثر از کلام مسیحی یا یهودی معرفی نموده و متکلمان اسلامی را مقلدان ارباب کلیسا و فیلسوفان و متکلمان مسیحیی بشمار آورند.نمونههایی از این فرضیات و احتمالات را میتوانید در کتاب«فلسفه علم کلام»نوشته هنری اوسترین ولفسن، ملاحظه نمایید.اینک به عنوان شاهد نمونه ذیل را از نظر میگذرانیم.
«میتوان ثابت کرد که ریشه برهان متکلمان (اسلامی)بر مخلوق بودن جهان به آباء کلیسا باز میگردد، به طریق مشابهی ریشه برهان بر هستی خدا تنها بر پایه آفرینش را میتوان به آباء کلیسا باز گرداند...همچنین میتوان ریشه اصلی بعضی از براهین ایشان را درباره وحدانیت و عدم جسمانیت خدا به آباء کلیسا باز گرداند، مثلا از پنج برهان برای یگانگی خدا که این میمون به نام آنان ثبت کرده، اولی که وی آن را به نام«روش تمانع» خوانده، قابل بازگشت به یوحنای دمشقی است، و پنجمین آنها که وی از آن به نام«برهان افتقار» یاد کرده و در حقیقت صورت دیگری از همان برهان تمانع است نیز به یوحنای دمشقی باز میگردد...»!! (1)
اینگونه اظهار نظرها حقیقتا شگفتآور بوده و احتمال مغرضانه بودن آنها را تقویت مینماید، زیرا هر کس کمترین آشنایی با قرآن و احادیث نبوی، و نهج البلاغه و روایات ائمه معصومین داشته باشد، میداند که براهین یاد شده، با بهترنی اسلوب در قرآن و روایات آمده است، و متکلمان اسلامی فقط از وحی الهی و رهنمودهای رهبران معصوم خود الهام گرفتهاند.
در این مورد خطبههای توحیدی امیر مؤمنان علی(ع)نقش ممتازی دارد، و نه تنها اساتید کلام امامیه، بلکه مشایخ کلامی معتزله نیز اذعان نمودهاند که در مسائل مربوط به توحید و عدل از سخنان آن حضرت الهام گرفتهاند(هر چند در تفسیر و فهم کلمات امام(ع)مرتکب خطاهایی گردیدهاند)، بلکه همه فرقههای کلامی به گونهای خود را منتسب به آن حضرت مینماید. (2)
این تنها مستشرقان نیستند که کلام اسلامی را متأثر از کلام مسیحی میدانند و متکلمان اسلامی را مقلدان آباء کلیسا میشمارند، بلکه در اظهار نظرهای برخی دانشمندان اسلامی نیز گونههایی از آن به چشم میخورد.بدین جهت بازشناسی تاریخ و هویت واقعی علم کلام اسلامی امری لازم و ضروری میباشد.
سلسله بحثهایی که تحت عنوان«مدخل علم کلام»از نظر گرامی خوانندگان محترم خواهد گذشت در راستای تحققق بخشیدن به این هدف عرضه خواهند شد، باشد که مقبول حضرت سبحان و مورد توجه محققان قرار گیرد، و اینک نخستین بخش آن تقدیم میگردد.
1-تعریف علم کلام
علوم و دانشهای دینی و بشری را به صورتهای مختلف تعریف نمودهاند، که یکی از رائجترین آنها تعریف از طریق بیان موضوع است.و این بدان خاطر است که غرض از تعریف این است که علم و دانش مورد نظر از سایر علوم ممتاز گردد و در نتیجه چیزی از مباحث آن کاسته، و چیزی بر آن افزوده نگردد و بحثهای آن با بحثهای علوم دیگر آمیخته نشود.
از آنجا که عمدهترین عامل تمایز علوم، موضوعات آنها است، بنابر این بیان موضوع هر علمی میتواند تعریفی روشن و جامع و مانع از آن علم را فراهم آورد.مثلا در تعریف فلسفه اولی گفته میشود«علمی است که از اعراض ذاتی موجود بما هو موجود بحث میکند».و یکی از تعاریف علم منطق این است که«پیرامون معقولات ثانیه منطقی به لحاظ انتقال ذهن از معلومات به مجهولات بحث میکند»و...
گاهی نیز علم را از طریق بیان غایت آن تعریف میکنند، چنانکه در تعریف منطق گفته میشود: «آله قانونیة تعصم مراعاتها الذهن عن الخطاء فی الفکر»:علم منطق ابزاری قانونمند است که رعایت آن انسان را از خطای در فکر مصون میدارد.
و احیانا در تعریف علم از بیان روش بحث و معرفت در آن علم بهره میگیرند.و در مواردی نیز هم موضوع و هم غایت و روش علم یا یادآور میشوند.
اکنون به نقل و نقد نمونههایی از تعاریفی که برای علم کلام شده است میپردازیم:
1-ابن خلدون در تعریف علم کلام گفته است: «هو علم یتضمن الحجاج عن العقائد الا پمانیه بالادلة العقلیة، و الرد علی المبتدعة المنحرفین فی الاعتقادات عن مذاهب السلف و اهل السنة»(3): علم کلام متکفل احتجاج و اقامه دلایل عقلی بر عقائد دینی، ورد بدعتگذاران و متحرفان از روشهای پیشینیان و اهل سنت در اعتقادات میباشد.
در تعریف فوق چند نکته مورد توجه قرار گرفته است:
الف:رسالت علم کلام(دفاع از عقاید دینی) ب:موضوع علم کلام(عقاید دینی) ج:روش علم کلام(بهرهگیری از دلائل عقلی) د:غرض علم کلام(مبارزه با بدعتگزاران و منحرفان در اعتقادات)
از این جا معلوم میشود که ابن خلدون در تعریف علم کلام، از بیان مطالب چهار گانه:رسالت، موضوع، روش و غرض علم کلام بهره گرفته است.
نکتهای که وی در پایان تعریف خود اضافه نموده، یعنی انحراف از روشهای اهل سنت در اعتقادات، ربطی به تعریف علم کلام به گونهای کهع همه مذاهب کلامی اسلامی را شامل شود ندارد. و تنها به مذهب کلامی خاصی نظر دارد، و نتیجه آن جامع نبودن تعریف است.
مؤلفان«تاریخ فلسفه در جهان اسلامی»نیز همین خطا را تکرار کرده و رسالت علم کلام را دفاع از حدیث دانسته، وبر این اساس گروه عدلیه را در زمره متکلمان بشمار نیاوردهاند و کلام اسلامی را منحصر در مکتب کلامی اشاعره دانستهاند (4) و از نظر روش بحث کلامی نیز تعریف ابن خلدون اشکال دارد، زیرا در آینده بیان خواهیم کرد.که دلایل کلامی به دلائل عقلی اختصاص ندارد.
2-علم کلام درباره ذات و صفات و افعال خداوند بحث میکند، و به همین جهت آن را علم«توحید و صفات»نیز نامیدهاند.این تعریف از آن کسانی است که موضوع علم کلام را ذات و صفات و افعال الهی دانستهاند، به گفته تفتازانی قاضی ارموی از متکلمان متأخر طرفدار همین رأی است. (5)
3-یکی از تعاریفی که میرسید شریف(م 816) در کتاب تعریفات برای کلام نقل نموده این است: علم کلام علمی است که پیرامون اموری بحث میکند که به واسطه آن معاد و مسائل مربوط به آن مانند بهشت و دوزخ، صراط و میزان، ثواب و عقاب، دانسته میشود. (6)
جامع نبودن این تعریف کاملا آشکار است.
4-مؤلف مواقف، قاضی عضد الدین ایجی(م 757)علم کلام را چنین تعریف کرده است:«هو علم یقتدر معه علی اثبات العقائد الدینیه بایراد الحجج و دفع الشبه» (7) :کلام علمی است که به واسطه آن انسان بر اثبات عقاید دینی بر پایه استدلال توانا میگردد.
در این تعریف قیود یاد شده در زیر بکار رفته است:
الف:موضوع علم کلام که عقاید دینی است.
ب:هدف علم کلام که اثبات عقاید دینی و دفع شبهات از آنها است.
ج:شیوه بحث کلامی که اقامه دلایل گوناگون است.
امتیاز تعریف مواقف بر تعریف ابن خلدون دو نکته است، یکی این که دلیل و حجت کلامی را به دلیل عقلی اختصاص نداده است، و دیگری این که غایت آن را در دفاع از عقاید دینی که مورد قبول اهل سنت است منحصر نکرده است، و در نتیجه تعریف وی همه مذاهب کلامی را در برمیگیرد.
لازم به یادآوری است که وی موضوع علم کلام را عقاید دینی ندانسته است، بلکه به عقیده او موضوع علم کلام عبارت است، بلکه به عقیده او موضوع علم کلام عبارت است از معلومات و آگاهی های انسان، از آن نظر که در طریق اثبات عقاید دینی واقع میشوند (8) در بحث آینده در این باره سخن خواهیم گفت.
5-سعد الدین تفتازانی(م 791)در تعریف علم کلام گفته است:«انه العلم بالقواعد الشرعیه الاعتقادیة، المکتسب من ادلتها الیقینیة» (9) :علم کلام عبارت است از علم قواعد اعتقادی شرعی که از دلایل یقینی به دست میآیند.
در این تعریف نیز موضوع(قواعد شرعی) اعتقادی)و شیوه(دلایل یقینی)بکار رفته است، وی مفید نمودن دلائل، به دلائل یقینی، علاوه بر اینکه کار را بر متکلم دشوار میسازد، اصولا با شیوه بحثهای متکلمان در طول تاریخ علم کلام مطابقت ندارد.زیرا بسیاری از دلائل متکلمان، الزامی یا اقناعی است، نه برهانی و یقینی.
به عبارت دیگر، لازمه قید مزبور این است که متکلم نتواند از ظواهر کتاب و سنت(دلایل نقلی)، استقراء، تمثیل، قیاس خطایی و جدلی بهره بگیرد، و فقط باید از قیاس برهانی استفاده کند.و این راهی است که پیمودنش برای متکلم میسور نبوده، و برای ایفاء رسالت کلامی او کافی نمیباشد.
بنابر این بهتر آن بود که قید«یقینی»در تعریف به کار نمیرفت چنان که در کتاب تعریفات به این تعریف اشاره شده و از قید مزبور ذکری به میان نیامده است، زیرا گفته است:«و قیل:الکلام هو العلم بالقواعد الشرعیة الاعتقادیة المکتبة عن الادلة». (10)
محقق لا هیجی درباره تفاوت تعریف مواقف و مقاصد میگوید:«بنابر تعریف مواقف مباحثی از قبیل آنچه پیرامون جواهر و اعراض در متون کلامی مطرح گردیده، داخل در تعریف علم کلام خواهد بود، زیرا این گونه مباحث در قدرت و توانایی متکلم بر اثبات عقاید دینی مؤثر میباشند، ولی بنابر تعریف مقاصد، از دایره علم کلام بیرون میباشند، زیرا از جمله قواعد شرعی اعتقادی بشمار نمیروند» (11)
6-نامبرده سپس میگوید بهتر است در تعریف کلام چنین بگوییم:«صناعة نظریه یقتدر بها علی اثبات الدینیة»:کلام صناعتی نظری است که به واسطه آن میتوان عقاید دینی را اثبات نمود.
این تعریف از سه مطلب تشکیل یافته است:
الف-علم کلام از صناعات نظری است نه صناعات عملی.
ب-موضوع آن عقاید دینی است.
در مورد وجه اولویت تعریف لاهیجی بر تعریف مواقف و مقاصد میتوان گفت:تعریف مزبور در عین اینکه مزایای تعریف مواقف را دارا است، فشرده و مختصر میباشد، زیرا واژه«نظری»به گونهای بیانگر معنای استدلال و احتجاج است، همان گونه که اثبات عقاید بدون دفع شبهات امکانپذیر نمیباشد.
بنابر این لاهیجی با بکار بردن واژه«صناعت نظری»به جای واژه«علم»از بکار گرفتن دو واژه «ایراد الحجج»و«دفع الشبه»بینیاز گردیده است. و از آنجا که نوع استدلال را تعیین نکرده است، همه انواع آن را(عقلی، نقلی، قیاسی، استقرائی و...)شامل میگردد، و از این نظر خللی را که در تعریف شارح مقاصد به چشم میخورد ندارد.
7-تعریف دیگری که برای علم کلام گفته شده است این است که«علم باحث عن الاعراض الذاتیة للموجود من حیث هو موجود علی قاعدة الاسلام»: علم کلام درباره اعراض ذاتی موجود بما هو موجود، بر اساس قواعد اسلامی بحث میکند.
این تعریف از آن کسانی است که موضوع علم کلام را«موجود بما هو موجود»دانستهاند، که به گفته تفتازانی این تعریف از قدمای متکلمان است. (12) و از آن جمله به غزالی نسبت داده شده است.
مؤلف مواقف بر این تعریف دو اشکال نموده است:
اولا-در علم کلام درباره اموری بحث میشود که از احوال موجود بما هو موجود نمیباشد، مانند مباحث مربوط به معدوم، حال، بحثهای مربوط به نظر و دلیل که به لحاظ وجود ذهنی مورد بحث واقع میشوند نه وجود خارجی، و متکلمان قائل به وجود ذهنی نیستند.
ثانیا-مقصود از قانون اسلام آن دسته از مسائل کلامی است که حق و مطابق با واقع میباشد، و رد این صورت تعریف شامل همه آراء و مکاتب کلامی نخواهد شد. (13)
تفتازانی هر دو اشکال را پاسخ داده است، در پاسخ اشکال اول میگوید:مباحث مربوط به نظر و دلیل از مبادی علم کلام است نه از مسائل آن، و بحث مربوط به معدوم و حال نیز از لواحق بحث وجود میباشد که برای توضیح بیشتر مقصود مطرح میگردد، و بسیاری از متکلمان نیز قائل به وجود ذهنی میباشند، و آنان که قائل به وجود ذهنی نیستند موضوع علم کلام را موجود بما هو موجود نمیدانند.
او در پاسخ اشکال دوم میگوید:«مقصود از «قانون اسلام»مطابقت داشتن نظریات کلامی با واقع شریعت نیست، بلکه مقصود این است که متکلم درهمه مباحثی که پیرامون وجود و موجود بما هو موجود انجام میدهد، آراء و قواعد شرعی را مورد توجه قرار داده، و هرگز به خود اجازه نمیدهد که داوریهای عقل ناتوان او با قواعد قطعی شرع مخالفت نماید.» (14)
کلام اخیر تفتازانی ناظر به فرق میان فلسفه و کلام است که در آینده بررسی خواهیم کرد.
به نظر ما تعریف اخیر با توجه به علل پیدایش این علم، و نخستین و عمدهترین مسائل کلامی، صحیح نیست و همان گونه که در بحث بررسی موضوع علم کلام بیان خواهد شد، نسبت آن به قدمای متکلمین نیز نادرست است.این تعریف مربوط به فلسفه اولی است، که موضوع آن، همان وجود به طور مطلق(مطلق وجود)یا موجود بما هو موجود میباشد.
8-جامعترین تعریف:با توجه به آنچه در آغاز بحث بیان گردید، جامعترین تعریف علم کلام آن است که موضوع، متد بحث و استدلال، غایت کلام و رسالت متکلم را در نظر آورد، و بر این اساس میتوان عبارت ذیل را جامعترین تعریف برای علم کلام دانست.
«کلام علمی است که عقاید دینی را تبین نموده، آنگاه با استفاده از روشهای مختلف استدلال به اثبات آنها و یا پاسخگویی از شبهات و اعتراضات مخالفان میپردازد».بحثهای آینده جامع بودن این تعریف را روشن خواهد نمود.
از کسانی که این تعریف را یادآور شده است متفکر بزرگ شهید مطهری میباشد، چنان که گفته است:«علم کلام علمی است که درباره عقائد اسلامی، یعنی آنچه از نظر اسلام باید به آن معتقد بود و ایمان داشت بحث میکند، به این نحو که آنها را توضیح میدهد، و درباره آنها استدلال میکند، و از آنها دفاع مینماید». 15
یادداشتها
(1)-فلسفه علم کلام، هری اوسترین ولفسن، ترجمه احمد آرام، انتشارات هدی، ص 53
(2)-ر.ک:شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، (4 جلدی)ط بیروت، ج 2، ص 129-128.
(3)-ابن خلدون، مقدمه، ط بیروت، دار القلم، ص 458.
(4)-تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ج 1، ص 144.
(5)-تفتازانی، شرح مقاصد، ج 1، ص 12، میرسید شریف نیز این تعریف را یادآور شده است لیکن قید«و احوال الممکنات من المبدأ و المعاده و نیز قید«علی قانون الاسلام»را بر آن افزوده است(تعریفات، ط تهران، ناصر خسرو، ص 80).
(6)-تعریفات، مدرک قبل.
(7)-قاضی عضد الدین ایجی، مواقف، ص 7.
(8)-«هو المعلوم من حیث یتعلق به اثبات العقائد الدینیه». (مدرک قبل).
(9)-شرح مقاصد، ج 1، ص 11.
(10)-میر سید شریف، تعریفات، ص 80.
(11)-شوارق الالهام، ص 5.
(12)-شرح مقاصد، ج 1، ص 11.
(13)-مواقف، ص 8-7.
(14)-شرح مقاصد، ج 1، ص 12.
(15)-آشنایی با علوم اسلامی(کلام-عرفان)، ص 9.