آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

برای بررسی ابعاد گوناگون شخصیت مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه در موضوعات جداگانه به شرح آنها می‏پردازیم:
1-فقه
در متعارف علوم حوزه‏ای فعلی فقه را در دو بخش«معاملات»و«عبادات»بررسی می‏کنند. البته این دو بخش تمام فقه نیست، اما سعی بر این است که بیشترین بحثهای تحلیلی فقهی در این دو محور باشد.
در قسمت معاملات کاری را که مرحوم شیخ انجام داده بدون شک هم از نظر تحیق، و هم از نظر محتوا، تتبع، متانت، در حد«ابداع»باید دانست، یعنی آنچه را مرحوم شیخ در بخش مکاسب مرقوم نموده‏اند در قیاس با نوشته‏های قبل از شیخ، در این جهانی که عرض شد ممتاز و برجسته است.البته بعضی مباحث دقیق در مصادری که قبل از زمان ایاشن بوده داریم-مانند «مقابس»مرحوم شیخ اسد الله تستری-که تا حد زیادی هم خود مرحوم شیخ از آنها استفاده کرده، لکن عمل را به صورت این مجموعه در آوردن، انصافا باید آن را از ابتکار و ابداع شیخ دانست.
شیخ انصاری در بحث مکاسب که بر حسب ظاهر به بیع و شراء(خرید و فروش)مربوط می‏شود، با دقت و موشکافی واقعا بی‏نظیر بگونه‏ای برخورد کرده که اضافه بر مسائل متعارف خود مکاسب بیشتر قواعدی که در ابواب مشابه آنهم کاربرد دارد ایشان تحقیق و بررسی کرده‏اند، یعنی (*)وی در سال 1330 هجری شمسی در نجف اشرف دیده به جهان گشود، پس از گذارندن دوران دبیرستان در مشهد مقدس، جهت فراگیری علوم دینی وارد حزه علمیه آن شهر شده ادبیات عرب و نیز مقدمات دروس علوم حوزی را در آنجا سپری نمود و سپس جهت ادامه و تکمیل تحصیلات خود به عراق بازگشت و وارد حوزه علمیه نجف شد و پس از طی دوره کامل سطح، در دورس خارج فقه و اصول اساتید وقت و آیات عظام امام خمینی، سید ابو القاسم خوئی، سید حسن بجنوردی، سیدعلی سیستانی و...شرکت نمود و از محضر ایشان بهره‏ها برد.پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به ایران عزیمت نمود و در حوزه علمیه قم مستقر گردید، و سالهاست که به تدریس سطوح عالی در دروس حوزوی و خارج فقه و اصول اشتغال دارد.ایشان به دنبال تحقیق و تعلیق بر بعضی از متون علوم دین، آثار و تألیفاتی به رشته تحریری درآورده که تاکنون برخی از آنها به چاپ رسیده است، همچنین از ایشان مقالات متعددی در نشریات-از جمله کیهان اندیشه-درج گردیده است.
مثلا در سابق اگر نیاز بود که افراد یک دوره کتاب غصب را بخوانند، شیخ اعظم در بحثهایی که در اوائل مکاسب(بخش بیع)به مناسبتی وارد شده‏اند، امهات آن کتاب را بررسی کرده‏اند.
کاری که مرحوم شیخ در مکاسب انجام داده، و تحقیقاتی که بعد از ایشان توسط علمای دیگر در این یکصد و چهل سال اخیر شده، یک نوع غناء و استغنای شگرفی را به بحث مکاسب در حوزه‏های شیعه داده است.اینگونه دقت، ابتکار و محتوای عالی داشتن، نه فقط در مصادر ما بلکه قبل از آن در مصادر غیر ما هم در بیع کم‏نظیر بود.این در بخش معاملات که واقعا باید گفت شیخ یکه تاز میدان و مؤسس و پایه‏گذار بحثهای بسیار عمیقی است که بعدها دراین قسمت شده.
بخش دوم فقه، عبادات است که شیخ هم در این باره نوشته‏هایی دارد، اما متأسفانه نوشته‏های ایشان تا حد زیادی پراکنده است، کامل نیست و بصورت نوشته‏های متفرقه تحریر شده، بعنوان شرح یا رساله جداگانه.
در این بخش بدون شک باید اعتراف کرد در بعضی از مسائل مرحوم شیخ یک نوع ابتکار و حسن ذوق و استنباط بسیار زیبا و لطیف دارد که به حسب ظاهر در نوشته‏های قبل از ایشان کمتر برخورد می‏کنیم.تأثر اندیشه‏های والای شیخ در کل مسائل عبادات فقه اگر چه چندان واضح نیست، اما بدون شک تأثر ایشان در بعضی از مسائل این بخش فقه در حد«ابداع»به حساب می‏آید.
2-اصول فقه
بدون شک در این بخش نیز مرحوم شیخ انصاری را باید مؤسس بحساب آورد.در این یک قرن و نیم بعد از شیخ تقریبا اندیشه‏ها و نوشته‏های ایشان تا حدود زیادی مسلط بر کل حوزه‏های می‏باشد.چهره اصول ما در این یکصدی و چهل ساله اخیر اگر چه تغییرات جزئی داشتیم، ولی روح و قالب و محتوا همانهایی است که مرحوم شیخ فرموده، و بدون شک حوزه‏های ما هنوز که هنوز است از نظر مکتب فکری اصولی و چهارچوبهای اصلی آن، در اطراف افکار شیخ هستیم.البته سعی شده تحولات تازه‏ای در اصول ایجاد شود و تا حد زیادی هم موفق بوده‏اند، اما هنوز این تحولات روی همان مکتبی است که شیخ بنا نموده‏اند و بیشتر جنبه تکامل دارد تا جنبه تحول.
برای توضیح بیشتر فهرست‏وار عرض می‏کنیم: در اصول سه بخش را مورد بررسی قرار می‏دهیم: بخش اول که اصطلاحا«مباحث الفاظ»گفته می‏شود، بیشترین قسمتی که از مرحوم شیخ انصاری در این باره به ما رسیده، مربوط به تقریرات شاگرد ایشان است و احتمالا همین مباحث اولین کتاب می‏باشد که بعنوان تقریرات در سالهای اخیر نوشته شده، و بعنوان یک سبک خاص در تألیف درآمده است.در اینجا بی‏مناسبت نیست مطلبی را عرض کنم و آن اینکه:از قرن سوم به بعد محدثین، ادبا، و...مجلسی داشتند به نام«مجلس املاء»در این مجالس احادیث یا تفسیر قرآن یا بحثهای ادبی یا فقهی توسط علماء املاء می‏شد و دیگران می‏نوشتند.مجموعه این نوشته‏ها را«امالی»می‏نامیدند.از آن زمان به بعد «مجالس املاء»شکل می‏گیرد و مدتها متعارف بوده است، ولی کم‏کم کمرنگ می‏شود، بعضی از علما در قرنهای دهم و یازدهم سعی می‏کردند باز همین «مجالس املاء»و تألیف«امالی»را تشکیل بدهند اما بطور کلی خیلی موفق نبوده، و بیشترین «امالی»که ما الآن داریم به قرنهای گذشته است.
از زمان مرحوم شیخ انصاری در بحثهای اصولی و فقهی-و بعد در سایر بحثها-چیزی شبیه تألیف «امالی»درست شد.به این ترتیب که بعضی از شاگردان به فکر افتادند گفتار استاد را در بحثها بنویسند و سپس به او عرضه کنند.استاد آن نوشته‏ها را تصحیح می‏نمود که به اسم«تقریرات» تدریجا معروف شد.
تا آنجایی که شواهد نشان می‏دهد نخستین تقریرات همین تقریرات شیخ انصاری است، که بعدها متعارف شد، و تقریرات بسیار زیادی در این یکصد و چهل ساله اخیر، از علما و فقها در فقه و اصول چاپ شده است.
فرق اساسی«امالی»و«تقریرات»در این است که امالی عین الفاظ استاد ضبط می‏شد، ولی در«تقریرات»روح و مضمون کلام از استاد است که با عبارت‏پردازی نویسنده، همراه می‏باشد. و همین هم سرّ اختلاف دو تقریرات از یک استاد است.
در مباحث الفاظ می‏شود گفت مرحوم شیخ بیشتر از همان روش اصول قدیم متأثر است، یعنی قالب‏بندی همان قالب‏بندی نسبتا قبل از ایشان است.البته مقدار زیادی بحثهای احتمالی یا بحثهای لفظی بی‏اهمیت را ایشان حذف کردند. در خیلی از کتابهای اصولی سابق متعارف بود که زیاد نقل اقوال می‏کردند، ایشان یک مقداری اینها را حذف کرد و آنهایی که مفیدتر است نقل کرده‏اند.بطور کلی مجموعه کتاب«تقریرات»که می‏توانیم آن را نمایشگر اندیشه‏های شیخ بدانیم در حد خوب و عالی است.
البته اینها در شکل‏گیری افکار مرحوم آخوند خراسانی در کتاب کفایفه فوق العاده مؤثر بوده. مطالب کفایه اصولا ناظر به«تقریرات»شیخ است چه در آنجاهایی که به نام مرحوم استاد خویش تصریح می‏کند، و چه در خیلی از جاهایی که نام از او ذکر نمی‏کند.اگر بخواهیم یک جمع‏بندی کلی از تأثیر این بخش از اندیشه‏های شیخ در مباحث اصولی بکنیم، باید گفت تأثیر ایشان نسبتا متوسط است.
در بخش دوم اصول که به اصطلاح مبحث «امارات و حجج»نامیده می‏شود، تأثیر شیخ انصاری بیش از بخش اول است.در این بخش به قلم خود شیخ نوشته داریم.مخصوصا در مبحث حجیت خبر واحد و از آن بهتر در حجیت ظن که به دقت آن را موشکافی نموده‏اند.بدون شک در این مباحث نوآوریهای فراوان وجود دارد.ایشان خیلی بحثهای کم محتوا را حذف کرده‏اند، نحوه برخورد ایشان با مسائل این قسمت کاملا محققانه و با پختگی خاصی همراه است.
مقایسه نوشته‏های این قسمت با نوشته‏های معاصرین یا اصولیین قبل از شیخ کاملا تفاوت و برتری مطلق ایشان را در این جهت نشان می‏دهد.تأثیر ایشان روی این مباحث بیش از مباحث الفاظ است.اگر بحث«تعادل و ترجیح»- و یا«تعارض الادله»-را ملحق به این مباحث کنیم باز هم شاهد قدرت علمی و موفقیتهای چشمگیر ایشان در این زمینه هستیم.باید گفت:در حد ابداع است.طرح مسائل بنیادی و فوق العاده مهم و اساسی اصول جدید، مثل «حکومت»، «ورود»، از ابداعات پیشینیان کم و بیش بچشم می‏خورد، لیکن کشف قانومندی آنها و بکارگیری دقیق و مشخص آنها در فقه و اصول از ابتکارات ایشان بحساب می‏آید.با توجه کلی به کار ایشان در این دو بحث بسیار بااهمیت باید اعتراف کرد:نقش ایشان بسیار زیاد است، بلکه او را باید از مؤسسین این بخش بحساب آورد.
بخش سوم اصول، مباحث«اصول عملیه»است که در این بخش، کار مرحوم شیخ واقعا در حد ابتکار و تأسیس است.دراین مسائل شیخ کلا مباحث را عوض کرد.چه از نظر متانت و رصانت دلیل، قوت استدلال و چه از نظر طرح مسائل و نتیجه‏گیریهای واضح، با در نظر داشتن آثار بسیار مهم«اصول عملیه»در مسائل فقهی.در این قسمت باید تأکید کرد ایشان بالاترین نقش را در مباحث اصول جدید داشته‏اند.
انصافا غنایی که ایشان به اصول شیعه در بخش «اصول عملیه»بخشیده بی‏نظیر است.نسبت به آثار گذشتگان ایشان قدمهای بسیار بلند و محکم و باصلابتی در این راه برداشته، و در این یکصد و پنجاه سال، هنوز حوزه‏های علمی شیعه بطور مطلق روی افکار شیخ بحث و بررسی می‏کنند.این هم راجع به قسمت اصول.
در اینجا یک داستانی بیادم آمد.از نویسنده معروف لبنانی مرحوم علامه شیخ محمد جواد مغنیه شنیدم که ایشان در مصر در جلسه‏ای با شیخ محمود شلتوت-رئیس جامه الازهر-ملاقات داشته، علمای«الأزهر»هم در اطراف آن سالن نشسته بودند، صحبتی راجع به فتوای ایشان و به رسمیت شناختن به اصطلاح مذهب تشیع می‏شود، آقای مغنیه به ایشان می‏گویند:شما با این کار خودتان شجاعت و شهامت خودتان را اثبات کردید، البته مذهب تشیع همیشه رسمی بوده و هست، و تا وقتی که کره زمین هست و خورشیده هست، لیکن فتوای شما مبنی بر رسیمت این مذهب، نشانگر شجاعت روحی و شهامت ادبی شماست.بهر حال بعد از این صحبتها ایشان می‏گفت:آقای شلتوت به من گفت: من کتب فقه و اصول شما را-یعنی:شیعه- خوانده‏ام و فوق العاده قابل استفاده است، من همیشه توصیه می‏کردم که مشایخ«الازهر»از کتب شما استفاده کنند لیکن-به تعبیر ایشان-اینها نمی‏فهمند و متوجه نمی‏شوند.
3-رجال و حدیث
در این مباحث در بخش خود حجیت خبر، مرحوم شیخ حرفهای جدید و تا حدی نو، و رصین و متین فراوان دارد، اما در خود رشته«حدیث‏شناسی»و «معرفت الرجال»از مجموعه کارهای شیخ معلم می‏شود ایشان متوسط بوده است.
یک رساله موجزی از ایشان در رجال هست که چاپ نشده است، در آخر رساله هم مطالبی را بعنوان فوائدی گفته‏اند.تا حد زیادی بد نیست، لیکن همان طور که عرض کردم در حد متوسط است، و محسوس است ایشان صرف وقت فراوانی در این رشته نکرده‏اند.
اصولا چه درنقل احادیث و چه در نقل کلمات- در رسائل و مکاسب-با یک مشکل عدم تطابق برخورد می‏کنیم، یعنی غالبا متونی که ایشان نقل می‏کنند در خیلی جاها دقیقا مطابق بین مصدر نیست، با ایشان نظرشان بر این بوده که نقل به همین ظاهر مطلب کافی است و احتیاج به آن دقت زائد نیست، یا اینکه-احتمالا مصادر فراوانی در اختیار شیخ نبوده، و بیشتر از واسطه نقل می‏کردند.
4-کلام
از لابلای کتابهایی که از مرحوم شیخ انصاری فعلا در دسترس ما هست، نمی‏توان خیلی روشن حکم کرد که ایشان در مسائل کلامی دارای مکتب خاص فکری بوده‏اند.البته یک نکته را باید توضیح داد- و همین نکته هم از بهترین مزایای شیخ است-و آن این که ایشان در خلال نوشته‏های فقهی و اصولی خود، هیچگاه تا آنجایی که ما خبر داریم از بحث اصولی خارج نشده و اصالت آن را حفظ کرده‏اند.
در بحثهای اصولی، مناسبتهای مختلفی هست که خیلی از علما و اصولیان و فقها به اندک مناسبتی از بحث اصلی خارج شده و وارد بحثهای کلامی و یا فلسفی شده‏اند، در صورتی که مرحوم شیخ انصاری در کتابهای خود چه فقه و چه اصول، به کلی سعی داشته‏اند حتی از استعمال اصطلاحات کلامی احتراز کنند، لذا ما نمی‏توانیم درست حکم کنیم که ایشان آیا در این رشته از علوم اسلامی دارای اندیشه‏های خاصی بوده‏اند یا خیر؟
5-فلسفه
این بخش هم در حکم همان مسائل کلامی است و ظواهر امر در اینجا مثل همان بحث، نمی‏توان از خلال نوشته‏های ایشان مشخص کرد که ایشان در مسائل فلسفی دارای تخصص بوده‏اند یا خیر؟ و عرض شد که از مزایای مهم ایشان این است که بحثهای اصولی را به بحثهای فلسفی و کلامی خلط نکرده‏اند لیکن شواهد تاریخی در دست هست که ایشان با مسائل فلسفی آشنا بوده‏اند.این موارد اگر چه در شرح حالهایی که از شیخ انصاری نوشته شده کمتر منعکس شده، اما ظاهرا اصل مطلب مسلم است.
استاد بزرگوارمان مرحوم آیت الله العظمی آقای بجنوردی نقل می‏فرمودند از مرحوم آقای شیخ اسد الله زنجانی که از علمای کاظمین بودند، و از شاگردهای مرحوم میرزای شیرازی بزرگ، ایشان از استادشان مرحوم شیرازی یعنی مرحوم مجدد شیرازی، و ایشان هم از استادشان مرحوم شیخ انصاری که می‏فرمودند:مرحوم شیخ در جلسه‏ای که بودیم توصیه می‏کردند به ما:شما یک دوره معقول را بخوانید، و مطلع باشید از مسائل معقول.
و آنگاه ایشان فرمودند:من در مدتی که در کاشان اقامت داشتم و خدمت مرحوم ملا احمد نراقی می‏رفتم، از ایشان درخواست کردم که به من فلسفه درس بدهند.ایشان بخاطر گرفتاریهای فراوان امتناع کردند، و فرمودند من شخصی را به شما معرفی می‏کنم که به شما فلسفه درس بدهد، و آدرس منزل او را دادند.
مرحوم شیخ فرمودند:من رفتم به آن آدرس در زدم.شخصی بیرون آمد که هیئت دراویش داشت، وقتی که چشمش به من افتاد تعجب کرد، من ؟علما و ایشان با هیئت دراویش!من گفتم:آخوند ملا احمد من را فرستادند.اسم‏ ایشان را که بردم تعجب ایشان کم شد و گفت: خوب، بفرمائید.گفتم من از ایشان درس فلسفه خواستم، ایشان بخاطر گرفتاریهاشان قبول نفرمودند، و گفتند بیایم اینجا که شما یک دوره فلسفه به من درس بدهید.گفت:من فعلا حال ندارم برای این کارها، لیکن چون آخوند فرموده‏اند، من یک دوره مثنوی ملای روم را برای شما می‏گویم و در ضمن آن، یک دوره فلسفه و حکمت را هم می‏گویم.
مرحوم شیخ می‏فرماید:آن مدت که من کاشان بودم، نزد همان شخص یک دوره مثنوی را خواندم و در همان حال یک دوره مسائل حکمت و معقول را فرا گرفتم.
البته قضایای دیگری هم در این باره نقل شده است.اگر این قسمت مطلب تأمل بشود، شاید بتوان گفت:اینکه مرحوم شیخ در مسائل عرفان و سلوک عملی هم توجهاتی داشتند، احتمالا اساس آن به همین سفر ایشان به کاشان برمی‏گردد.اگر چه مشهور است ایشان در سیر و سلوک نزد مرحوم آخوند ملا حسنیقلی همدانی حاضر می‏شده‏اند.
6-صفای روح
در جهات روحی، تقوی، قداست و زهد مرحوم شیخ انصاری ظاهرا صحبت کردن مثل صحبت کردن درباره نور خورشید است، اشتهار ایشان در مسائل معنوی بحدی بوده که از زمان ایشان تا زمان ما در نزد همه اعلام، بصورت ضرب المثل درآمده است، بلکه معروف است والی بغداد که در آن وقت دست نشانده دولت عثمانی-ترکیه-فعلی- بود و سنتی مذهب بود این مطلب اشتهار داشت.
از مجموعه امور چنین معلوم می‏شود ایشان از اوائل زندگی و طلب علم، به دقت مراعات آداب شرعیه و اعمال استحبابی-حتی نقل شده مداومت بر زیارت عاشورا-می‏نموده‏اند.اضافه بر حالات تهجد و عبادت، توجهات ایشان نسبت به مرحوم میرزا سید علی شوشتری، عامل قرار گرفتن در درجات بسیار عالی عرفان عملی می‏باشد.
درباره زهد مرحوم شیخ و حسن تصرف ایشان در وجوهی که در اختیار ایشان قرار می‏گرفته حتی اساطیر و افسانه‏های فراوانی تا حال بر زبان مردم جاری است.بدون شک مقدار زیادی از آنها حقیقت دارد، ولی طبیعتا بر اثر گذشته زمان، ممکن است بعضی از پیرایه‏ها اضافه بشود.
7-مسائل مالی
در مسائل مالی مرحوم شیخ با دقت و وسواس عجیبی برخورد می‏کردند.افرادی که با تاریخ حوزه‏های کربلا و نجف در زمان ایشان، بلکه قبل و بعد از آن، آشنا هستند می‏دانند که اولا از نظر مالی وضع حوزه‏های در آن حد مطلوب نبود، بلکه عامه طلاب و بزرگان در کمال شدت زندگی می‏کردند.
ثانیا در همان زمانها یک مسأله بسیار عجیب و غریب و بلکه باید گفت مرموز به نام«موقوفه هند» مطرح بوده.ظواهر امر نشان می‏داد یکی از شیعیانی که حاکم بر یکی از مناطق هند به نام «اوده»بوده اموال خود را وقف کرده بود بر علمای نجف و کربلا و یا کیی از این دو.در آن زمان این پول از طریق نمایندگی سیاسی انگلستان در بغداد می‏رسید و بوسیله افرادی که داشتند، گاهی به دو حوزه کربلا و نجف و گاهی بخصوص نجف و گاهی هم بخصوص کربلا داده می‏شد.این ظواهر قضیه بود.از طرف دیگر بواسطه اوضاع سیاسی آن روز مجبور بودند این پول را از راه نمایندگی سیاسی بریتانیا در بغداد پرداخت کنند.
بعد در نوشته‏هاییکه بعنوان تاریخ این منطقه یا تاریخ هند نوشته شده عامل استعمار عجوزه انگلیسی و مزدوران آنان با یک خیانت و رذالت خاص خودشان سعی کردند قصه را به جورهای دیگری جلوه بدهند، مثلا گفتند:این پول در حقیقت مال یک زن شیرازی رقاصه بوده!حتی از یکی از مقامات خبیث سیاسی انگلیسی آمده که ما می‏توانستیم از موقوفه هند به عنوان یک اهرم برای توجیه و خط دادن به حوزه نجف و کربلا استفاده بکنیم.بنده هم که در حدود بیست سال پیش در نجف بودم از بعض بزرگان راجع به این موقوفه صحبتهایی می‏شنیدم، و شواهد نشان می‏دهد این موقوفه شاید تا زمانهای اخیر هم بود، و گاهی صحبت از کسانی بود که شاید تا این اواخر از این پول استفاده می‏کردند.
بنده با سؤالاتی که از بعضی بزرگان داشتم در این جهت به احتمال بسیار قوی اصل قضیه یک اصل واقعی و صحیح اسلامی است اما دخالت خبیثانه و موزیانه و رذلانه عمال و کارگزاران انگلستان چه در هندوستان و ایامی که حاکم بر هندوستان بودند و چه بعدها، سعی کردند با یک خباثت خاص خودشان مطلب را بعنوان دیگری مطرح بکنند.
بهر حال شاید این موقوفه در اصل چندان خطرناک نبود، لیکن شواهدی در دست است که بعدها بصورت یک امر غیر قابل قبول درآمده باشد.البته همین ظاهر قبیح هم شاید در زمان مثل مرحوم آخوند باینگونه نبوده است.ما می‏دانیم که انگلیسیها-بلکه مطلق نیروهای بیگانه و رذل- سعی می‏کردند نشان بدهند حوزه تحت تأثیر پولهای بیگانه بوده.سعی شده لیستهایی از علماء و مراجع وقت شیعه تهیه بکنند که آنها این پول را می‏گرفتند.
عرض شد اینها یک مقدارش قطعا دروغ است، یک مقدارش هم ظاهرا در حدی بوده که آن واقعیتها را لحاظ می‏کردند یعنی شاید واقعا در نظر آنها این بود.این مطلب از طرف یک شیعه مخلص-ولو بصورت یک فئودال-وقت شده، و لیکن تحریفی بوده که بعدها مخصوصا عمال انگلستان سعی می‏کرده این کار را بکند.
حالا ملاحظه بفرمائید با اینهمه سعی و کوشش، نتوانستند در هیچ جا این تهمت را- حداقل در حد تهمت-به مرحوم شیخ انصاری بزنند که ایشان از پول انگلستان استفاده می‏کرده. البته می‏گویند شیخ مدت یک یا دو ماه این پول را گرفته و بعد که فهمیده از طرف انگلستان می‏آید فورا اجتناب کرده است.
برای یک مقایسه مختصر عرض می‏کنم، البته باز هم به نظر من این نقطه تاریخی نیست. مرحوم تنکابنی صاحب کتاب قصص العلماء در بخش شرح احوالات استادش مرحوم آقا سید ابراهیم قزوینی صاحب کتاب ضوابط الاصول شرح مفصلی راجع به مرحوم استادش نوشته منجمله از امور ایشان می‏فرماید که موقوفات هند را ایشان‏ قسیم می‏کرده.البته ما معلومات وسیعی در این جهت نداریم که آیا واقعا مرحوم قزوینی می‏دانسته و وضع موقوفه هند را مطلع بوده یا نبوده آیا واقعا ایشان تقسیم می‏کرده یا نه؟چون در کتاب«قصص العلماء متأسفانه یک مقدار زیادی بعضی از مسائلی که بیشتر شبیه خرافات و اوهام است با حقایق تاریخی خلط شده.اگر چه قاعدتا چون ایشان شاگرد مرحوم قزوینی است و خیلی به ایشان نزدیک، و از جهت دیگر این مطلب یک مطلبی نیست که مخفی باشد، باید کلام ایشان را قبول بکنیم لکن ما بر حقایق امر مطلع نیستیم و نمی‏دانیم که قصه به چه صورت بوده است.
مرحوم قزوینی با مرحوم شیخ معاصر و هر دو در درس مرحوم شریف العلماء حاضر می‏شده‏اند. اگر بر فرض این مطلب را در مورد مرحوم قزوینی قبول کنیم، ولی مسلم است که مرحوم شیخ معاصر و همدرس ایشان هیچ نحو ارتباطی با آن پول موقوفه هند نداشته است.
درباره مرحوم شیخ انصاری و تصرفات مالی ایشان شواهد و قصه‏های زیادی نقل شده است، یکی هم داستان معروف درخواست مادر ایشان است که از فرزندش خواسته بود مقدار بیشتری پول برای غذا و مایحتاج در اختیارش قرار بدهد.این مطلب در خیلی از کتابها آمده، شاید نقلها با کم و زیادی درست باشد.
بنده در حدود بیست و سه یا چهار سال قبل، در اواخر حیات مرحوم ادیب نیشابوری، استاد مسلم ادب در خراسان که مریض بودند خدمتشان رفته بودم برای عیادت، ایشان داستان مفصلی را نقل فرمودند که بنده در جایی ندیدم و چون خالی از لطف نیست اینجا نقل می‏کنم:ایشان است یکی از علمای یکی از شهرستانها را بردند-که فعلا در ذهن من نمانده-و فرمودند ایشان مشهد آمده بود، و پسری داشت که درس من می‏آمد.من بخاطر او به دیدن پدرش رفتم.مرحوم ادیب فرمودند:آن آقا از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی بزرگ-صاحب قضیه تنباکو-بود.
مرحوم ادیب از قول آن آقا از مرحوم میرزای شیرازی داستانی راجع به آشنایی مرحم میرزای شیرازی با شیخ انصاری نقل کرد.طبق این گفته میرزای شیرازی فرموده بود:من در اوائل جوانی در یکی از دهات شیراز مشغول تحصیل بودم بر اثر استعداد فوق العاده درمدت زمان کوتاهی به مرحله‏ای رسیدم که دیگر در آن منطقه کسی را یارای مقابله علمی با من نبود، برای تحصیل بیشتر به شیراز آمدم و پس از مدتی تعلم احساس کردم در شیراز عالمی نیست که من از او استفاده بکنم، از آنجا آمدم به اصفهان دیدم اصفهان شهر بزرگی است-و بحق هم باید گفت در آن سالها اصفهان یکی از حوزه‏های بزرگ بود-در اصفهان علمای فراوانی بودند که من مدتی از آنها استفاده بردم ولیکن بعد از مدتی احساس کردم به درجه‏ای رسیدم که در شهر اصفهان هم کسی نیست که یارای مقابله با من را داشته باشد، این حالت کم‏کم در من پیدا شده بود که چون اصفهان بزرگترین حوزه علمی شیعه است و در این شهر هم کسی را در مرتبه علمی خود نمی‏دیدم لذا تصور می‏کردم به درجات کمال مطلق رسیدم.
بعدها به من گفته شد شخصی است به نام شیخ مرتضی انصاری که از بقیه علماء اعلم است و قابل استفاده برای تو هست.من به این نیت عازم عتبات شدم .و چون تازه وارد شده بودم در یک‏ کاروانسرائی-شبیه مسافرخانه امروزی-اتاقی گرفتم.
بعد از استقرار سئوال کردم شیخ مرتضی انصاری کجاست؟شبی به درس ایشان رفتم. حرفهای ایشان را شنیدم، یکی دو شب دیگر هم رفتم، در درس دیدم ایشان به بعضی شاگردها بیشتر عنایت دارد.من بعد از درس به یکی از آنها نزدیک شدم و گفتم مطالبی که استاد شما گفت اینطور و اینطور است؟گفتند:بله.من آنها را یکی یکی نقض کردم که اینها درست نیست به این دلیل و این دلیل.شب بعد همه بعد از درس همینطور، می‏نشستم با شاگردان خوب ایشان صحبتهای استادشان را نقض می‏کردم.
گویا این مطلب کم‏کم به مرحوم شیخ می‏رسد که سیدی از شیراز آمده و مطالب شما را رد می‏کند.شیخ بر اثر آن تواضع و بزرگواری خاص خودشان می‏فرمایند:بپرسید این سید کجاست، من بدیدن ایشان بروم؟
مرحوم شیرازی می‏فرمود:من در آن وقت به ذهنم آمد که اگر ایشان بزرگترین عالم شیعه است، من از او هم بهتر می‏فهمم، چون حرفهای او را کاملا نقض می‏کردم!و برای من یک حالت شبه غروری پیدا شد!من آدرس آن مسافرخانه را دادم و شیخ در روز موعود با یکی از شاگردان تشریف آوردند آنجا.مرحوم میراز می‏فرمود من در آن کاروانسرا دو تا قالیچه کوچک داشتم و هر دو را در صدر اتاق پهن کردم، آن چنان مرا غرور علمی گرفته بود که مرحوم شیخ بر یک قالیچه نشست، من هم بر قالیچه دیگر نشستم، با اینکه من صاحبخانه بودم و اصولا باید میهمان را احترام می‏کردم.و شاگرد شیخ هم نزدیک در نشست.
پس از مقداری تعارفات معمولی شیخ با همان بیان آرامی که داشتند یک آیه را مطرح کردند.و آنگاه بحث را با عنوان سؤال شروع کردند.گفتم بله این سؤال بجاست، ولی در درون خود احساس می‏کردم نمی‏توانم جواب بدهم.آنقدر مرحوم شیخ قوی وارد بحث شدند که حس می‏کردم کاملا عاجزم از جواب.آنگاه فرمودند:ممکن است به این سؤال اینگونه جواب داد.جواب ایشان هم بسیار زیبا و متین بود، من تصدیق کردم و گفتم جواب بسیار خوبی است بعد فرمودند لیکن ممکن است بر این جواب هم اشکال شود، و آنگاه اشکال را فرمودند، آنهم خیلی محکم و متین بود.مرحوم میرازی شیرازی می‏فرمود:این دو تا از اشکال و جواب، آن غرور مرا کاملا شکست، حس کردم در مقابل مرد بسیار بزرگی قرار گرفته‏ام!
ایشان باز شروع کردند به طرح اشکال به بیان دیگر و باز جواب می‏دادند، همانطور که ایشان صحبت می‏کردند دیگر آن حالت من کلا شکست! به گونه‏ای که من یواش یواش از همان قالیچه‏ای که نشسته بودم رفتم نزدیک در!احساس کوچکی عجیبی نسبت به ایشان به من دست داد.
بعد مرحوم شیخ فرمودند:شما درس تشریف آوردید و اشکال کردید، البته در درس من همه مثل شما نیستند.افراد درجات مختلفی دارند، درسی که من می‏گویم برای عامه طلبه‏هاست.حالا شما استعداد فوق العاده‏ای دارید مطلب دیگری است.مرحوم میرازی شیرازی فرمود:من از همان وقت در خدمت شیخ انصاری درآمدم.(پایان نقل قول مرحوم ادیب) حتما می‏دانیدکه مرحوم میرزا تا آخرین لحظات زندگی خویش در خدمت شیخ انصاری بود، و حتی در بضعی از نوشته‏ها آمده که شخصی برای رفع مشکلی خدمت شیخ بعد از فوت ایشان رسیده بود، یعنی به قبر ایشان متوسل شده بود.ناگهان می‏بیند که مرحوم میرازی شیرزات می‏آیند و می‏گویند چه گرفتاری داری و رفع گرفتار از و می‏نماید.معلوم می‏شود اینقدر ارتباط روحی میرازی شیرازی با مرحوم شیخ قوی بوده که شیخ در حالت خواب به ایشان امر می‏فرمایند گرفتاری شخصی را رفع نمایند.
باز مرحوم ادیب می‏فرمود:مرحوم شیرازی آنقدر پیش شیخ انصاری مقرب بوده و شیخ به ایشان اعتقاد داشته، که وقتی مادر شیخ به میرزای شیرازی گله می‏کند که شیخ مقدار پول کمی معین کرده برای غذای من، و من پیر شدم، و این غذا کافی نیست، شما اصرار کنید به شیخ که پول بیشتری بدهد تا آبگوشتی و یا غذای گوشتی دیگری تهیه کنم که بدرد من بخورد این مقدار غذا برای من کافی نیست.
مرحوم میراز خدمت شیخ می‏رسد و عرض می‏کند:مادر شما واجب الاطاعه است و حق مادر خیلی بزرگ است، عنایت خاصی بفرمائید.مرحوم شیخ فرموده بوده:من از نظر شرعی بیش از این مقدار نمی‏توانم بدهم، این اموالی که در اختیار من هست مسئولم، ولی من شما را مجتهد می‏دانم، پول را به شما می‏دهم، شما صلاح دانستید به ایشان بدهید.مرحوم میرزا قبول می‏فرماید و ایشان خرج اضافی مادر مرحوم شیخ را می‏پرداختند.
من این داستان را از مرحوم ادیب شنیدم الآن در ذهنم دقیقا نیست ایشان از چه مصدری این مطلب را نقل کردند.راجع به درخواست مادر ایشان صحبتهایی هست و در کتابها هم چاپ شده، آن صورتی را که من شنیدم از مرحوم آقای ادیب، همین بود که عرض کردم.
8-مرجعیت
مرجعیت در نظر شیعه همیشه بعنوان والاترین و عالی‏ترین پایگاه دینی، بشمار می‏آمده است. اضافه بر قداست و پاکی معنوی، در زمانهای اخیر، مخصوصا بعد از«استعمار مباشر»در دو قرن اخیر، مرجعیت را به عنوان یکی از اصلی‏ترین تکیه‏گاههای تشیع در مبارزه و مقاومت علیه نیروهای استعمارگر می‏توان دانست.بنظر می‏آید سرآغاز این تحرک جدید، مرجعیت مرحوم میرزای شیرازی بزرگ باشد.مرحوم میرزای بزرگ، یکی از محبوبترین و نزدیکترین شاگردان مرحوم شیخ انصاری است.این حرکت جدید، اگر چه اززمان ایشان آغاز شد، ولی ریشه‏های آن در کل تاریخ تشیع، از نخستین سالهای غیبت کبری ثابت و استوار بود.مرجعیت در طول این دوازده قرن، پشتوانه اصلی شیعه در همه ابعاد زندگی بود.
در شش قرن اخیر(از زمان صفویه)اگر چه در ایران رسما، تشیع به عنوان مذهب اصلی شناخته شده، وی همواره مرجعیت دینی، حتی سند مشروعیت نظام سیاسی حاکم(سلطنت)بوده است.این نه بدین معناستکه مرجعیت-و یا حوزه‏ها بطور کلی-حافظ و مدافع نظام سلطنت و یا شخص شاه، و توجیه کننده سیاستهای مزورانه حاکم بوده، بلکه بدین معنی که همیشه نظام حاکم سعی می‏کرده با تزویر و مکر و یا ارعاب و تهدید، خود را طرفدار و حامی مذهب، حوزه‏های و مرجعیت بداند.
شرایط تاریخی-اجتماعی هم بگونه‏ای بود که در عمق وجدان«امت»هم چنین اندیشه‏ای رسوخ کرده بود.عموم مردم معتقد بودند که مرجعیت بخاطر قداست و تقوای فوق العاده، نمی‏تواند در مسائل سیاسی که غالبا آلوده و همراه با اجحاف و تعدی است، دخالت مستقیم نماید.آماده ساختن ذهنیت امت برای بپا ساختن جامه قسط و عدل اسلامی، آنگونه که اما امروز درمی‏یابیم کاری بس سخت، بلکه ناشدنی می‏نمود.بهترین راه مبارزه با پلشتی‏های سیاست و سیاسی‏کاران، جدا شدن از صف آنان و گوشه‏گیری، همراه با«علم و تقوا»بود.
در زمان صفویه، در حالی که بزرگانی همچون مرحوم شیخ بهائی مستقیمان در مسائل سیاسی دخالت داشتند، فقهای بزرگی، همچون مرحوم مقدس اردبیلی، بالکل از این میدانها فاصله می‏گرفتند.با اینکه دربار سعی می‏کرده ایشان را با وسائل مختلف با دادن منصب رسمی «سیخ الاسلام»به ایران فرا خواند، ولی با مقاومت شدید ایشان روبرو می‏شد و تا آخر عمر همچنان در گوشه نجف اشرف به تربیت و تعلیم اشتغال داشتند.آیا همین مقاومت«آرام»ایشان سبب شهرت ایشان به عنوان«مقدس»است؟آیا وجدان عمومی شیعه، با دادن چنین القابی، پایمردی خود را به پاسداری از ارزشهای عالی«مرجعیت»و «فقاهت»اثبات میکند؟اینها مطالبی است محتاج به بحث و بررسی است و فعلا از حوصله این مقال خارج است.
در حوزه‏های علمیه تاکنون وقایع زیادی بر سر زبانهاست که چگونه فقیهان و عالمان وارسته‏ای به شدت از تصدی مقام«مرجعیت»بخاطر سنگینی مسئولیت آن، امتناع می‏ورزیده‏اند.
مطالبی که در این باره هست، آنقدر فراوان است که در چنین گفتاری نمی‏گنجد.
این احترامات مقابل-که دهها مورد مشابه آن را درباره گذشتگان و معاصرین شنیده‏ام-بر قداست این مقام، در وجدان عمومی حوزه‏ها می‏افزود.علامه بزرگوار مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد باقر آشتیانی-قدس الله نفسه الزکیه-برای نگارنده نقل می‏فرمود-با حذف سند-یک وقتی مرحوم ملاّ علی کنی-قدس سره-فقیه و محقق بزرگوار، مریض شده بود، علماء و بزرگان، حتی مقامات سیاسی آن روز، به عیادت ایشان می‏رفتند.مرحوم آشتیانی-یکی از فرزندان خود را به عیادت ایشان می‏فرستد، ایشان می‏گفت: مجلس مملو از طبقات مختلف مردم بود، بعد که مجلس خالی شد، مرحوم ملا علی کنی من را نزدیک خود نشانید، و راجع به مطالبی صحبت می‏فرمود.به مناسبتی ایشان متعرض مرجعیت آن زمان-مرحوم میرزای بزرگ شیرازی-شدند و می‏فرمود:من وقتی نجف بودم، با مرحوم شیخ انصاری، استاد همین آقای شیرازی، درس مرحوم صاحب جواهر می‏رفتیم، در راه درس، من و مرحوم شیخ حالت استفاده علمی می‏کردیم، و مرحوم شیخ حالت استفاده علمی از من داشت. ولی حالا این میرزای شیرازی، با اینکه شاگرد مرحوم شیخ است، چون فعلا متصدی مرجعیت عامه است، من برای حفظ مرجعیت و کیان شیعه، با ایشان به عنوان یک مرجع‏نامه می‏نویسم و برخورد من با ایشان با کمال احترام و تجلیل است.
سخن اندکی به درازا کشید، هدف بیان یک حقیقت تاریخی اجتماعی بود.خلاصه سخن آنکه از یک طرف در ذهنیت است چنین رسوخ یافته بود که مشخصه اصلی روحانیت و مرجعیت علم، تقوا و زهد در دنیا است، و از سوی دیگر نظام حاکم (سلطنت)بعد از صفویه بر این بود که خود را حامی اسلام و روحانیت جلوه دهد، و از طرف سوم اعراض شدید روحانیون عالی مقام-که طبیعتا صلاحیت تصدی مرجعیت داشتند-از دنیا و ترک وابستگی به هر چه دنیا و مظاهر دنیوی است، و حتی عده زیادی از آنان سعی داشتن از روبرو شدن و یا درخواست نمودن حاجتی ازمسئولین نظام-که اینها هم شیعه بودند و هم سعی می‏کردند خود را مقلد و تابع فقها بدانند- جلوگیری نمایند، این خلاصه چهره روابط حاکم میان مرجعیت، است، و نظام بود.
و از دیدگاه دیگر، کوچکترین تماس مرجعیت با نظام حاکم، لازمه‏اش ایجاد ارتباط و مشروعیت بخشیدن از سوی روحانیت بود.
بگذاریم و بگذریم، مرحوم شیخ انصاری بیش از پنجاه سال از عمر شریفش گذشته بود، که به امر مرحوم صاحب جواهر متصدی مرجعیت عامه شیعه شد.در انتخاب مرحوم شیخ، حرفهائی نقل می‏شود که صحت و سقم آنها روشن نیست.شاید افراد دیگری توقع داشتند مرحوم صاحب جواهر آنها را تعیین کند، ولی به هر حال، مرحوم صاحب جواهر با شناختی که از مرحوم شیخ داشت، با ضرس قاطع ایشان رامعین فرمود.
مطلب دیگری هم معروف است که مرحوم شیخ انصاری در ابتدا فرموده است، من با سعید العلماء مازندارانی-ساکن بارفروش، بابل کنونی-همدرس بوده‏ام و ایشان در آن وقت، اعلم از من بوده‏اند، بهتر است اول با ایشان گفتگو شود و متعاقب آن نامه‏ای به مرحوم سعید العلماء نوشته، و ایشان هم جواب داده‏اند:درست است من آن وقت اعلم بوده‏ام، اما من چون حوزه را ترک کرده‏ام و شما -یعنی مرحوم شیخ انصاری-به درس و بحث ادامه داده‏اید، فعلا اعلم هستید.به هر حال، آنچه مسلم است، مرحوم شیخ، بعنوان مرجع وحید-در سطح عمومی-شناخته شدند.
طبق معیارهای گذشته، مرجعیت شیخ انصاری را باید فوق العاده موفق دانست.ایشان در دو بعد علم و تقوی، بدون شک یکی از بارزترین چهره‏های حوزه اسلام است.معروف است نماینده‏ای از سلطنت عثمانی به نجف آمده بود، و درباره زهد ایشان گفته بود:زهد کزهد مولانا عمر!زندگی ساده و پاک آن بزرگوار، همچنان یکی از الگوهای زیبای روحانیت شیعه است بله، باید اعتراف کرد مرحوم شیخ بخاطر دیدگاه خاص خود نسبت به ولایت فقیه، که آن را محدود به امور حسبیه می‏دانست، :و امور حسبیه را نیز در دایره محدودی تشخیص می‏داد، از تعدی مستقیم در مسائل بالای اجتماعی خودداری فرموده است. بدون شک، مرحوم شیخ، تحت تأثیر سلیقه شخصی خود نبوده، و نمی‏توان باورداشت شخصیتی آنچنانی مثلا تحت تأثیر-فرض کنید-ترس و یا کم‏روئی بود، اینها قطعا منتفی است، او آنچنان در اسلام ذوب شده بود که اینگونه صفات شخصی در وجود او نابوده شده، و قطعا ملاحظه مصالح عالیه اسلام و مسلمین مد نظر ایشان بوده است.

اما تأثیر مسائل اجتماعی جاری در آن زمان، عقب‏ماندگی فکری و علمی امت، فساد شدید دربار ایران، رشد حرکات استعماری دو استعمارگر روس و انگلیس، عدم آگاهی بعضی علماء و روحانیون ساده دل و پاک‏اندیش از دسیسه‏کاری سیاست‏بازان داخلی و خارجی، و...بدون شک خالی از تأمل نیست.
دو جنگ هشت شاله و دوازده ساله ایران و روس که هر دو منجر به از دست دادن قسمتی از اراضی ایران و تحمیل صلحی ننگین بر این ملت شریف و مقاوم گردید، اگر چه عامل اساسی آن عیاشی و تن‏پروری شاه و اطرافیان فاسد، اختلاف فرزندان و نوه و نبیره‏های شاه-می‏گویند مجموع فرزندان و نوه‏های فتحعلی شاه در زمان خودش به دو هزار نفر می‏رسید، در مسائل اساسی نظامی و دهها مساله دیگر می‏باشد، ولی چون دربار سعی می‏کرد از وجود روحانیت نیز در بسیج توده‏های محروم استفاده نماید، و آنان هم که احساس می‏کردند با عدم مقاومت مردم، یک پایگاه مهم اسلام در خطر جدی است، خواهی نخواهی برای حفظ کیان اسلام، در این راه گامهائی برداشتند که قطعا در جهت حفظ تمامیت ارضی این کشور اسلامی -ایران-نقش اساسی داشت.
باری، این دو جنگ بااین مسائل که اندکی از آن گفته شد، نیز شاید بی‏تأثیر در روحیه مرحوم شیخ که آنگاه طلبه جوانی بود، نبوده است.آنچه مسلم است اینکه اگر چه مرحوم شیخ انصاری تصدی مستقیم در این مسائل نداشت، اما هیچگاه آلوده به تملق و مداحی از نظام حاکم نشد، و تاکنون نوشته‏ای در این جهت از شیخ در دست نیست.مثلا حادثه ترور ناصر الدین شاه در اوائل سلطنت، به دست بابی‏ها، که در اوائل مرجعیت مرحوم شیخ اتفاق افتاد، و درباره سعی فراوان می‏نمود بیشترین بهره تبلیغاتی از آن ببرد، نتوانست در موضع‏گیری مرحوم شیخ تأثیر بگذارد، و حتی در این حادثه هم مرحوم شیخ هیچ نوشته و یا تلگرافی به عنوان تبریک سلامتی اعلیحضرت قدر قدرت(!!)ندارند.اصولا در فتنه باب که آن زمان بزرگترین حادثه اجتماعی به حساب می‏آمد، مرحوم شیخ انصاری هیچ عکس العملی ازخود نشان نمی‏دهند.اینجانب در این باره شفاها شنیده است که ایشان این حرکت را یک بازی سیاسی هدایت شده از طرف دربار می‏دانست(این مطلب، نقل به مضمون است)و حال که نامی ازبابیت به میان آمد، این نکته را عرض نمایم که سرجنبانان این حرکت پلید و شوم، از سکوت مرحوم شیخ هم استفاده کردند، و سعی نمودند ایشان را موافق(!!) خود جلوه دهند.حسینعلی نوری-معروف به بهاء اللّه-که همچون بقیه بدعت‏گزاران ید طولانی در لاف و دروغ دارد، در«لوح هیکل»که متملقانه به ناصر الدینشاه نوشته، می‏گوید:«علمائی که فی الحقیقه از کأس انقطاع آشامیده‏اند، ابدأ متعرض به این عبد نشده‏اند، چنانچه شیخ مرتضی- اعلی اللّه مقامه واسکنه فی ظل قباب عنایته-در ایام توقف در عراق اظهار محبت می‏فرمود:و به غیر ما اذن اللّه در این امر تکلم ننمود.
(این عبارت از کتاب اسرار العقاید ج 2، ص 357، تألیف میرزا ابو طالب شیرازی نقل شد).
واضح است آنانکه با شیوه زندگی آن فقیه بزرگ آشنائی دارند، احتمال یک درصدها میلیارد هم احتمال صحت این نوشته‏ها را-که بعد از وفات ایشان نوشته شده-نمی‏دهند.
شواهد تاریخی موجود حاکی است ریشه‏های اصلی مرکزیت یافتن حوزه را که همراه با استقلال اقتصادی آن اس، باید در زمان مرحوم شیخ انصاری یافت.مرحوم شیخ که بشدت از گرفتن موقوفه هند ابا داشت، با روآوردن به حقوق شرعی، خمس، زکات...سعی در استقلال مالی حوزه نمود.در برخی منابع تاریخی، رقم (000/200)تومان سالانه، مجموعه حقوق شرعی بوده که در اختیار ایشان قرار می‏گرفته، که اگر یک تومان آن زمان را از نظر ارزش معادل هزار تومان فعلی بدانیم، باید اعتراف نمود، بودجه نسبتا معتنا بهی بوده است.
(این رقم در نجوم السماء، ج 1، ص 213، آمده).
استفاده حوزه و از وجوه شرعی، به نحوی که هم اکنون جاری است، بدون شک یکی از مهمترین اقدامات فقها، در یک قرون و نیم اخیر است.شرح تاریخی مصرف این وجوه، و اینکه چگونه به وضع فعلی رسید، نیاز به بحثی جداگانه دارد، و فعلا هدف ما اشاره به این نکته است که احتمالا مرحوم شیخ انصاری نخستین گامهای مؤثر در این راه را، برداشته‏اند.گامی استوار که هنوز آثار پربرکت آن در کلیت جامعه اسلامی-و نه فقط جامعه شیعه- محسوس و ظاهر است.
9-رحلت
و سرانجام، این مرد بزرگوار ندای دعوت حضرت حق را لبیک گفته، روز 18 جمادی الثانیه سال 1281 به سوی لقای حضرتش شتافت.به شهادت تواریخ موجود، در سراسر جهان تشیع، یاد آن بزرگوار ارج نهاده شد، و عزای عمومی همه جا را فرا گرفته، چکامه‏ها و ماده تاریخ‏ها در رثای او سرودند و گفتند عبارت معروف«ظهر الفساد» یکی از مشهورترین آنهاست.
تغده الله برحمته الواسعه واسکنه بحبوحة جنانه.
قابل توجه اندیشوران گرامی
دوره شش ساله تجلید شده کیهان اندیشه از شماره 1-36 با بهای 14500 ریال در شش جلد منتشر شده است، علاقمندان می‏توانند این مجموعه را از کتابفروشی‏های معتبر تهیه کنند و یا با آدرس ذیل مکابته فرمایند:
تهران-خیابان انقلاب-روبروی پارک دانشجو-کوچه نوشیروان پلاک 10 سازمان انتشارات کیهان، تلفن 6408466-6403415

تبلیغات