اندیشه سیاسی فضل بن روزبهان خنجی
آرشیو
چکیده
متن
در تاریخ اندیشه سیاسى در ایران، بویژه دوره اسلامى، نظریه حاکم یعنى سیاست نامهنویسى، طرفدار نوعى سلطنت مشروعه بود که براى اثبات حقانیت خود پاى در تاریخ ایران باستان داشت. این نوع سلطنت اگر چه داراى قدرتى به مراتب بیشتر از خلفا بود و خلفا بازیچه دست آنان بودند، ولى طرفدار پر و پا قرص و متعصب اهل سنت بوده و علماى اهل سنت براى تحکیم قدرت خود در برابر شیعیان-امامیه و اسماعیلیه-چشم امید به آنها داشته و دعاى خیر خود را بدرقه راه آنان مىکردند.
در اواسط قرن نهم هجرى با ظهور شاه اسماعیل صفوى و تأسیس حکومت صفویه در سال 905 ه.ق در ایران و ایجاد یک حکومت متمرکز بر اساس عقاید تشیع اثنى عشرى و تصوف، امید نظریهپردازان سیاسى و بخصوص سیاست نامهنویسان که طرفدار سلطنتى حامى خلافت و مذهب اهل سنت و جماعت بودند مبدل به یأس شد، در این زمان لازم بود با این شرکت شیعى که قدرت اهل سنت را در حوزه ایران محدود و به شدت سرکوب مىکرد مقابله و نظریه خلافت تجدید مىشد.
یکى از افرادى که در این دوران بار دیگر به فکر تجدید خلافت و بازگشت به شریعت نامهنویسى افتاد، فضل الله روز بهان خنجى بود.وى به لحاظ تمایلات دینى و مذهبى، شافعى مذهب بود و در عقیده خود به شدت تعصب مىورزید.این تعصب همراه با ستیز وى با تشیع، نقش مهمى در تکوین عقاید وى بازى کرد.
فضل اللّه روز بهان قبل از اینکه به دلیل تعصب مذهبى و شیعه ستیزى از ایران به ماوراء النهر فرار کند و خان نشین بخارا به احیاى اندیشه خلافت بپردازد و در مخالفت با صفویان، خوانین ازبک را به عنوان امام زمان خلیفه رسول خدا و سلطان مقتدر حاکم معرفى کند، در مقدمه نسبتا طولانى کتاب عالم آراى امینى این عمل را انجام داده، ولى در اینجا سلاطین آق قوینلوها را بعنوان صاحب منصب خلافت امام زمان و ظل اللّه معرفى مىکند.در حقیقت مقدمه طولانى فضل اللّه روز بهان در کتاب عالم آراى امنیتى پایه و اساس عقاید اوست که بعدها در کتاب سلوک الملوک منعکس مىشود.
فضل اللّه بن روز بهان بن فضل اللّه الامین ابو الخیر بن قاضى بن صفهان امین الدین خنجى الاصل الشیرازى الشافعى الصوفى، معروف به خواجه ملا، از علما و مورخان شافعى مذهب مىباشد.پدر وى جمال الدین روز بهان بن فضل الله از علما و دانشمندان قرن نهم و در عصر دولت آق قوینلو از سران و زعماى قوم بود، که بعد از شورش عدهاى از سرداران در اصفهان به تبریز احضار شده و در آنجا مورد احترام و لطف فراوان سلطان یعقوب آق قوینلو قرار مىگیرد و در دربار سلطان داراى ارج و قربى مىشود و از همین زمان رابطه تنگاتنگ خاندان خنجى با سلاطین آق قوینلو محکم مىشود.
خویشاوندان مادرى فضل اللّه نیز با سلسله آق قوینلو رابطه نزدیکى داشته و یکى از دائىهاى وى به وزارت اوزون حسن رسیده است.
فضل اللّه روز بهان در سن هفده سالگى براى فراگیرى علوم عربى و قرآن به مکه رفت.وى بار دیگر در سن بیست و پنج سالگى در پى مسافرتبه مصر و حجاز، صحیح مسلم و صحیح بخارى را نزد علماى مصر و حجاز مىخواند.و در جریان همین سفر دوم مادرش را در قاهره و مرشدش پیر جمال الدین اردستانى را در بیت المقدس از دست مىدهد. (1)
فضل اللّه روز بهان در تدارک سفر سوم خود به حج عزم آن داشت تا هنگام عبور از آذربایجان به رسم بیعت و تجدید عهد در خدمت امام زمان سلامى کرده و به شرف خدمت عالى حضرت خلافت پناهى امامت دستگاهى ضل الهى سلطان یعقوب برسد.(ص 34 نسخه خطى) (*)
وى در جریان همین سفر در سال 892 ه.ق کتاب بدیع الزمان فى قصة حى بن یقظان که اول به آن القاب همایونى موشح و مزین شده بود، در اردوى سلطانى که در دامنه کوه سهند آذربایجان برقرار شده بود به ملا زمان سلطان نشان داده و از آن براى تقرب به سلطان استفاده مىکند.
کتاب بدیع الزمان (*) آنطور که خود فضل اللّه در عالم آراى امینى مىگوید:در بیان کیفیت تدرج نفس ناطقه انسانى به مراتب قدة نظرى و عملى است که با فواید جمیله و تحقیقات جزیله متأخران (*)-عدد داخل پرانتز شماره صفحه کتاب عالم آراى امینى است که از نسخه خطى مضبوط در مرکز نسخ خطى دانشگاه تهران نقل شده است.
(*)-کتاب بدیع الزمان فى قصة حى بن یقطان، بدون شک متعلق به داستان فلسفى ابن طفیل است(مهمان نامه بخارا، دکتر ستوده، مقدمه). در ضمن داستان دلستان اندراج یافته.(ص 34 نسخه خطى)
فضل اللّه روز بهان به این کتاب علاقه بسیارى داشته و معتقد بوده که تا قبل از این در زمینه علوم حقیقه هیچ کتابى بدین آراستگى و دقت تألیف نشده.(ص 34 نسخه خطى)
وى در مراسم بار عام، کتاب را به سلطان یعقوب عرضه مىکند و بعد از خواندن مقدمه کتاب و شکر نعمت زیارت خورشید خاور امام زمان، مدعى مىشود که مىتواند کتابى درباره وقایع حکومت سلطان یعقوب و اجداد بنویسد که سایر کتب تاریخى مثل تاریخ جهانگشاى جوینى را نقض کرده و تحت الشعاع قرار دهد.
او در عالم آراى امینى(ص 36)در این باب چنین مىسراید:
مجالى اگر یابم از جور چرخ
نباشم در اندیشه از دور چرخ
روان بر فروزم درین انجمن
ز نور دل خویش شمع سخن
اگر شه کند نامه من رقم
کشم بر سر شاهنامه قلم
سلطان یعقوب بعد از شنیدن مقدمه کتاب بدیع الزمان و سخنان فضل اللّه روز بهان مىگوید:اگر تاریخ ما فلان-فضل اللّه روز بهان خنجى-بنویسد هر آینه چنانکه گفته ناسخ تواریخ ملوک عالم باشد.(ص 36 نسخه خطى)
بعد از اینکه تربیتهاى لایق و لازم انجام شد- این تربیتها شامل خلعت انعام و پاداش و مستمرى براى فضل اللّه روز بهان بوده-فرمانى از جانب سلطان یعقوب صادر مىشود و طى آن روز بهان خنجى مأمور تألیف کتاب عالم آراى امینى مىگردد.(ص 37 نسخه خطى)
از این زمان دوره اول زندگى سیاسى فضل اللّه روز بهان خنجى آغاز شده و به قول استاد وى امام محمد سخاوى او به دلیل فصاحت بیان و طلاقت زبان، کاتب و مشاور دیوان سلطان یعقوب مىشود.
فضل اللّه روز بهان، کتاب عالم آراى امینى را مانند تما نویسندگان آثار تاریخى با حمد و سپاس الهى آغاز کرده و مىگوید:
فواتح داستان اخبار و نصایح بیان آمار اخبار سزاوار ذکر و ثناى بسیار و نشر و سپاس بىشمار آن پادشاهى است که از میامن غایت بى غایت به محاسن هدایت بىنهایتش همیشه سلاطین نبوت شعار و انبیاء سلطنت مدار از تذکرکار صحیفه من قصصنا علیک در صحایف انتشار نامور و نامدارند. (ص 1 نسخه خطى)
وى این ذکر و ثناى حمد و سپاس بىشمار خداوند را شامل سلاطین اولیاء و خلفا که بعد از ختم نبوت پیامبران الهى با رسالت رسول اکرم(ص)به حکومت در روى زمین رسیده و قائم مقام انبیاء هستند مىداند، و معتقد است که خداوند بارى تعالى با دارا بودن قدرت نامحدود و زوالناپذیر به مصداق آیه«انا جعلنا فى الارض خلیفه»انسان را به اعلى مرتبه شرف و اعزاز رسانید و اشرف مخلوقات قرار داد.
فضل اللّه حکومت سلاطین را نمونهاى از مظاهر قدرت پروردگار مىداند و مىگوید تمام پادشاهان روى زمین بر حسب تفاوت حکومت و کشور گشایى خود را از الطاف الهى دارند.(ص 2 نسخطه خطى)
وى بعد از حمد و سپاس خداوند چندین صفحه را به مدح و منقبت مقام رسول اکرم(ص)اختصاص داده و نکته جالب در اینجا استناد و استفاده فضل اللّه به عنوان یک شافعى مذهب متعصب به حدیث معروف حضرت رسول(ص)«انى تارک فیکم الثقلین»مىباشد که از مهمترین احادیث شیعه براى اثبات حقانیت اهل بیت و خلافت شیعى است.
فضل اللّه این دو یادگار سنگین پیامبر یعنى کتاب خدا و اهل بیت پیامبر را عاملى مهم در جهت نظم بخشیدن به مصالح عالم و التیام دهنده راه راست (*) و روشن اولاد آدم مىداند.(ص 3 نسخه خطى)
وى تمام خسروان روى زمین و سلاطین و مجاهدین دین را پیرو آفتاب عالم تاب نبوت رسول اکرم و سرافرازى آنان را در جهان ناشى از پیروى و بیعت با رسول اکرم و آل و اصحابش دانسته است(ص 4 نسخه خطى)
فضل اللّه روز بهان بعد از مدح و منقبت رسول اکرم(ص)به مسأله جانشینى آن حضرت پرداخته و مانند تمام اهل سنت اعتقاد به چهار خلیفه یا خلفاى راشدین دارد و با این مطلع از آنان یاد مىکند:ذکر مناقب چهار یار ابرار که چهار رکن کعبه امامت و چهار امام مقام کرامت و بیان خلفاء لاحقین و سلاطین صالحین رضوان اللّه علیهم اجمعین.(ص 6 نسخه خطى)
وى از ابوبکر به عنوان اول فردى که از در تصدیق درآمده و مسلمان شده (*) و نیز همدم غار و همسفر پیامبر نام برده.(ص 6 نسخه خطى)
و در مناقب عمر بن الخطاب مىگوید:اصحاب نبى کبیر در سایه علم امامت او رایت نشر شریعت برافراخته و دست به فتوحات زدهاند.(ص 7 نسخه خطى)
او عثمان بن عفان را به عنوان سومین امام و ذو النورین یعنى کسى که دو دختر پیامبر را به همسرى گرفته و جمع کننده قرآن کریم و امامى که در عصر او نور اسلام از اقصى نقاط مغرب تا ظلمات هندوستان رسیده نام مىبرد.(ص 8 نسخه خطى)
وى به عنوان یک مورخ و نقل یک واقعه تاریخى هیچ اشارهاى به مسئله اختلاف درباره جانشینى پیامبر و قضیه سقیفه بنى ساعده و انتخاب ابو بکر و نصب عمر به عنوان جانشینى از جانب ابو بکر و جریان شورا که منجر به خلافت عثمان شد و اشتباهات عثمان که باعث قتل وى شد ندارد و نسبت به این مسائل سکوت مىکند.
(*)-اصل متن لغت، منهاج مىباشد، به معنى راه راست، راه روشن.
(*)-به اعتقاد اکثر مورخین اولین مردى که اسلام آورد على بن ابى طالب است نه ابو بکر.P}
فضل اللّه روز بهان از حضرت على بن ابیطالب با عنوان امیر المؤمنین-لقبى که فقط در مورد على(ع)بکار برده و نه سه خلیفه قبلى-ولى المسلمین ولى مؤمنان یاد کرده و در شرح مقام حضرت على(ع)به حدیث غدیر خم استناد جسته و مىگوید:
«در غدیر خم جرعه اللهم من کنت مولا بر او پاشیده و دعاى اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه از خمخانه مولاة رحمانى به مذاق آمال و امانى او چشانیده».(ص 9 نسخه خطى)
وى حتى به حدیث«انا مدینة العلم و على بابها» و هم چنین حدیث«ضربة على یوم الخندق توازى عمل الثقلین»در شرح مقام والاى حضرت على(ع) استناد مىکند.(ص 9 نسخه خطى)
و سرانجام ذکر مناقب على بن ابیطالب(ع)این چنین به پایان مىرساند:«در ظلمت قتال جمل و صفین جز چراغ دین نیفروخته و علماى شریعت را سیرت قتال اهل بغى آموخته تا آنکه نیلوفر تیغ ابن مجلم بر سمن عارضش گل سرخ شکفانیده و سوسن دم بسته خنجر آن پر ستم ارغوان بر بهارش ریزانیده».(ص 10 نسخه خطى)
فضل اللّه گر چه در مناقب على(ع)بیشتر از سه خلیفه قبلى تعریف و تمجید کرده و تنها از على(ع) با لقب امیر المومنین و ولى المسلمین یاد کرده و به مهمترین احادیث شیعه در اثبات حقانیت خلافت اهل بیت استناد کرده ولى از آنجا که از پیروان متعصب اهل سنت و جماعت است این مسایل را فقط به عنوان فضایل اخلاقى على(ع)مطرح کرده و على(ع)را خلیفه چهارم مىداند. (*)
به اعتقاد روز بهان بعد از على بن ابیطالب تنها فرزند ارشد وى حسن مجتبى لایق جلوس بر منصب خلافت و امامت بوده و بعد از کنارهگیرى و شهادت امام حسن(ع)برادر بزرگوارش حسین(ع) را امام زمان و خلیفه وقت مىداند.(ص 10 نسخه خطى)
و درباره قیام امام حسین(ع)مىگوید:«جهت اقامت حقوق امامت و طلب ادامت امن و استقامت اصغر السبطین اکبر الشهداء و الخافقین امیر المومنین ابى عبد اللّه حسین رضى اللّه عنه قیام نمود جهت دفع فرقه؟؟؟ثم یکون بعد ذلک ملکا».(ص 11 نسخه خطى)
روز بهان مدعى مىشود که بعد از شهادت امام حسین(ع)در کربلاى فردى با لیاقت و دلایل و شواهد کافى نبود تا بر منصب خلافت و امامت زمان جلوس کند و مىگوید:
چراغ دودمان رسالت در زمان بنى امیه خاموش شده(ص 11 نسخه خطى)و اولاد و احفاد امیه و سمیه با تدبیر و سیاست خلافت را به چنگ آورده و در اطراف عالم آوازه حکومت خود را منتشر ساختند که به نظر فضل اللّه مدعاى ایالتشان بى دلیل و پایه امامت در عهد ایشان ذلیل بود.(ص 11 نسخه خطى)
روزبهان مانند ابن تیمیه شریعت نامه نویس قبل از خود که تعصب و شیعه ستیزى او به مراتب بیشتر از وى است حکومت بنى امیه را سلطنتى مىداند که مقام و منصب خلافت رسول اللّه را غصب کرده و به فسق و فجور پرداخته و اعمالشان با قوانین شرع مبین اسلام مغایر است.
وى از بین خلفاى اموى تنها عمر بن عبد العزیز را (*)-مدح و منقبت بسیارى که فضل الله روز بهان خنجى درباره على(ع)مىکند، ناشى از تمایلات عرفانى و صوفیانه وى و حشر و نشر او با بزرگان صوفیه مخصوصا پیر جمال الدین اردستانى است.
(؟؟؟)-اشاره است به حکومت بنى امیه که غصب خلافت کردند.P}
لایق منصب خلافت و امامت دانسته، شاید به دلیل اینکه عمر بن عبد العزیز از طرف مادرى نسبش به خلیفه دوم عمر بن الخطاب مىرسد و سعى و اهتمام زیادى در برقرارى شرع مقدس اسلام کرده و آبروى رفته خلافت را برگردانده.
وى از عمر بن عبد العزیز چنین یاد مىکند: «الطاف ربانى رتبت خلافت رحمانى را بوجود امام بحق ثالث العمر بن امیر المومنین عمر بن عبد العزیز رضى اللّه عنه عزیز گردانیده و زلال سیرت آن امام صاحب کمال آبى بر روى کار خلافت آورد و نقش ستم ظلم بنى امیه را از صحایف روزگار بسترد». (ص 11 نسخه خطى)
فضل اللّه جریان خلافت و امامت را چنین دنبال مىکند کا با انقضاى ایام خلافت و امامت عمر بن عبد العزیز بار دیگر دنیاى اسلام و خلافت به تاریکى فرو رفته و ظلمت بر حق پیروز شده، تا این که پس از مدت زمان زیادى بعد از ظلمت و تاریکى، خورشید دولت آل عباس از جانب خراسان طلوع کرده و چشمه دینپرورى و حق شناسى بر اثر لباس سیاه بنى عباس روح و روان عالم را تازه کرد و تمام خلفاى بنى عباس از نظر فضل اللّه جانشینان و امامان و خلفاى بر حق بعد از رسول اکرم(ص)بوده که باعث ارشاد و هدایت مسلمانان و قوت دین اسلام شدند تا اینکه آخرین خلیفه عباسى المعتصم باللّه به صدمه لشگر جرار تاتار از دست هلاکوخان شربت هلاکت چشیده ومدت زمان زیادى از ظلم و ستم اولاد چنگیز خان مملکت ایران اسیر فتنه و خونریزى بوده و بناى بلند خلافت و امامت و شریعت کهنه و فرسوده شده بود.(ص 12 نسخه خطى)
به این ترتیب منصب خلافت و امامت تا سه قرن خالى مىماند.بعد از این مقدمه نسبتا طولانى به اصل مطلب خود پرداخته و مىگوید:
«به امداد الطاف الهى از مشرف تبار با اعتبار پادشاه اوغوز دولتى فیروز طالع شد و از کوکب درى بایندرى نور اقبال در صفحات عالم لا مع گشته و نور خلافت در مغرب بیت حسن توارى یافته بود، الحمد اللّه از مطلع اهل بیت حسن باز بر عالم تافته است.و جوهر ثمین عدالت و تربیت دین را که در ظلمات سواد آل عباس کم کرده بود در روز سفید اقبال جدید آق قوینلو بار یافت».(ص 12 نسخه خطى)
روز بهان خنجى با این مقدمه حکومت آق قوینلوها را به خلفاى بنى عباس متصل کرده و نور خلافت را که از مغرب خانه اوزون حسن متوارى شده بود، به خانه اوزون حسن برمىگرداند و با باز کردن بحث خصایل حسبى و نسبى به توجیه این عمل خود مىپردازد و با برترىدادن سلاطین آق قوینلو نسبت به سایر سلاطین تنها آنها را لایق مقام خلافت و امامت زمان مىداند.
او مىگوید:ملوک بایندرى از سایر ملوک عالم حاضرا و غایبا به جلالت نسب رفیع و طهارت حسب منیع ممتازند و به مکرمت اصل اصیل و شرف منیل بر ملوک جلیل سمت ترجیح و تفصیل دارند».(ص 13 نسخطه خطى)
فضل اللّه معتقد است:طبق نظر علماى عالى مقدار و حکماى نامدار اشرف ملوک و سلاطین ملک و سلطانى است که یک جا داراى جلالت نسبى و طهارت حسبى باشد و شش خصلت اول که فضل اللّه جمع شدن آنها را در هر سلطان باعث جلالت و پاکى و برترى نسب مىداند(ص 13 نسخه اصلى)از این قرار است: خصلت اول:اجداد و پدران باید پشت در پشت پادشاه باشند و خون سلطنت در رگهاى آنها جریان داشته باشد.سلسله نسب آنها نیز نباید به افراد طبقه پایین و پست منتهى شود، مثل ملوک صفاریه و آل طاهر در خراسان، فضل اللّه مىگوید این خصلت در ملوک آق قوینلو موجود است و در غیر ایشان الا ماشاءاللّه مفقود.(ص 13 نسخه خطى)
فضل اللّه روز بهان صفاریان را به دلیل اینکه نیاى آنان یعقوب لیث رویگرزاده و عیار بود و از اینجا به مقام امیرى سیستان رسید از افراد پست و طبقه پایین اجتماع مىداند که لیاقت امارت و حکومت ندارند.وى بدون دلیل طاهریان را که به وسیله یعقوب بن لیث منقرض شدند جزء سلاطین پست مىداند، در حالى که همین امراى طاهرى از اولین حکومتهاى محلى خراسان بودند که دعوت عباسیان را لبیک گفته و اجداد طاهریان به پاس خدماتشان در به قدرت رسیدن عباسیان حکومت پوشنگ و هرات را بدست آوردند.
فضل اللّه همچنین از زندگى گذشته امراى آق قوینلو سخنى به میان نمىآورد و فقط با انشایى پر تکلف و نثرى سنگین و مملو از چاپلوسى و مداحى اجداد آق قوینلو را به منزله ستارگان درخشان آسمان جلالت و پاکى و بزرگى نسب که همچون نور صبح روشنایى مىدهند و با اینهمه زبان خود را براى نشر مکارم و محاسن آق قوینلو الکن و قاصر مىداند. (*) (ص 13 نسخه خطى)
خصلت دوم:نباید دست نامحرمى به حرم و ناموس سلطان وقت برسد.فضل اللّه در اینجا حکمى کلى صادر کرده و مىگوید:«اولاد و ازواج ایشان-سلاطین آق قوینلو-داغ عار اختلاط نسب نکشیده و غیر از این طایفه از ملوک بدن تبارشان از حلیه این افتخار مبرا و حریم این ملوک -آق قوینلو-از این سلوک همگى منزه و مبرا بودند.(ص 14 نسخه خطى)
و به این ترتیب داغ و ننگ اختلاط نسب را به حرم و ناموس سایر سلاطین مىنشاند.
خصلت سوم:اجداد سلطان وقت نباید در هیچ زمانى به مخالفت با ادیان و بزرگان شرایع حقه معروف نو مشهور باشند، مثل ملوک عرب پادشاهان ساسانى (؟؟؟) و به تابعه یمن که به مخالفت با دین حق معروف و مشهورند.
فضل اللّه روز بهان در شرح خصلت سوم بعد از بررسى تاریخ ملل قدیمه به این نتیجه مىرسد که سلاطین آق قوینلو هر کدامشان قبل از بعثت معاصر پیامبر اکرم بودهاند در راه تبعیت و گردن گذاشتن حکم وى گام برداشته و بعد از ظهور دعوت اسلام آنان-اجداد سلاطین آق قوینلو-بر سر سفره ایمان لقمه احسان را ربودهاند.(ص 14 نسخه خطى)
خصلت چهارم: (؟؟؟) تعصب مذهبى نسبت به مذاهب (*)-قرا عثمان معروف به زالوى سیاه-قرا ابولوک- بنیاد گزار سلسله آق قوینلو، یک مزدور نظامى ماجراجو بود و از آنجا که مردى جنگى بود در خدمت حکومتهاى مختلف مثل امراى محلى از زنجان سبواس و حتى پادشاهان مصر بود.وى حکومت خود را در شهر آمد و تأسیس سلسله آق قوینلو را مدیون کمکى است که به تیمور لنگ در نبرد با ایلدرم با یزید عثمانى کرد و به پاس همین خدمت تیمور حکومت شهر آمد را به وى داد و ریاست او را بر قبایل آق قوینلو تأیید کرد.(رک: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 504).
(؟؟؟)-اصل متن اکاسره فارس است.
(؟؟؟)-نظر به تعصب شدید فضل بن روز بهان و شیعه ستیزى مادام العمر وى، او در بیان خصلت چهارم تشیع را در ردیف مذاهب حرام و فاسد قرار داده است.
حرام و فاسد و ترویج این مذاهب ناروا مثل زندقه در بنى مروان، اعتزال در بنى مروان، و تشیع در آل بویه و بنى صفارجه.فضل اللّه معتقد است دارا بودن این خصلت موجب مىشود که سلاطین به مذاهب رد و حرام تمایل پیدا کنند و نسبت به مذهب اهل سنت و جماعت که مذهب بر حق است بى اعتنا شوند.(ص 14 نسخه خطى)
خصلت پنجم:منشأ اجداد سلطان نباید در شهرها و بلادها فاسد و پلید باشد، زیرا اقامت در این قبیل شهرها باعث روى آوردن به خوشگذرانى، عیاشى و راحت طلبى و اعمال خلاف شروع مىشود. (*) فضل اللّه روز بهان مىگوید:«در بسى از ملوک که در مداین، خراسان، فارس و کرمان انتشار یافتند این حالت مشاهده و ملحوظ گشت».
و البته سلاطین آق قوینلو در صحارى و ییلاق و قشلاق نشو و نما یافته و کمتر در شهرها اقامت کردهاند و از خصایل ذمیمه تمدن شهرى یعنى راحت طلبى، خوشگذرانى و اعمال خلاف شرع بدور مىباشند. (ص 14 نسخه خطى)
خصلت ششم:عدم ضعف و سستى اجداد و سلاطین بعدى در امر حکومت به نحوى که همه امر حکومت و دولت و ریاست آنان را از مسلمات دانسته و از فرامین آنها بى چون و چرا اطاعت کنند.و به گفته فضل الله:«سلطنت و ایالت خود را در قاب لشکرى به برهان قاطع سیف و سنان روشن گردانیده باشند».و نباید هیچ گاه ذلیل و زبون و بازیچه دست امرا و سرداران شده مثل بعضى از خلفاى عباسى و امراى آخرى چنگیزى» (ص 15 نسخه خطى)
به نظر فضل اللّه سلاطین آق قوینلو این صفت را مثل سایر صفات و خصایل حسبى دارا مىباشند و معلوم است که سلاطین آق قوینلو همیشه مورد احترام و اطاعت تمام لشکریان، ایل و بزرگان کشورى و لشگرى بودند و جبرا سرداران ایل را در طوق انقیاد خود خوار و ذیل ساختهاند. (ص 15 نسخه خطى)
روز بهان خنجى بعد از بیان این شش خصلت که مهمترین خصایل نسبى مىداند و ذکر این نکته که سلاطین و ملوک آق قوینلو تمامى آنها را دارا مىباشند و در بین سایر ملوک مفقود است به شرح هفت خصلت دیگر مىپردازد که جمع شدن آنها در ملک و سلطانى باعث تحقق طهارت حسبى مىشود، این هفت خصلت از این قرار مىباشند.
خصلت اول:آراستن خود به اعتقاد کامل و صادق و مذهب موافق و خالى بودن و دورى کردن از هر گونه مذهب حرام و بدعت.به نظر فضل الله همانطور که اعتقادات فاسد و حرام موجب ناپاکى و زشتى نسل و نسب مىشود، عقاید ناروا نیز موجب از بین رفتن اصل و تبار و شرف و بزرگى مىشود.به گفته فضل الله در بین ملوک آق قوینلو هیچ یک از اجداد آنها به الحاد، رفض و اعتزال مشهور نبوده و نیستند در حالى که این خو و خصلت ناپسند در ملوک قراقوینلو وجود دارد زیرا آنها حامى و پشتیبان مذهب شیعه بوده و شیعیان (*)-فضل الله روز بهان، به این حقیقت تاریخى بى توجه است که اجداد اوزون حسن که وى او را سلطان و خلیفه وقت مىداند حرکت خود را براى تشکیل حکومت آق قوینلو از شهر آمد از سرزمین دیار بکر آغاز کردند و همه آنها در شهرهاى دیار بکر مثل آمد، رها، ماردین و بعدا تبریز ساکن بودند.P}
هم رافضى و خارج از دین و مستحق قتل و نابودى؟ (ص 15 نسخه خطى)
خصلت دوم:آشنایى با علوم مختلف یا داشتن مقدارى علم، که در اجرا و تنفیذ احکام و شرایع و امضاى احکام دین مبین لازم است.فضل الله در توضیح این خصلت مىگوید:«در بعضى از ملوک بایندر خان این علم موجود بوده و اگر احیانا سمت فقدان پذیرفته در اتباع فتاوى علماى صاحب اجتهاد حد سعى و جهد تقدیم فرمودهاند». (ص 15 نسخه خطى)
خصلت سوم:دلیرى، قوت، مردانگى و شجاعت و فرار نکردن از میدان جنگ.روز بهان مىگوید ملوک آق قوینلو این خصلت را در حد کمال داشته و هر کدامشان شیرى خونخوار مىباشند که پلنگ گردون در نبرد با او زبون است و طبیعتا شکست در نبرد و فرار کردن را هم عیب و ننگ مىدانند. (ص 16 نسخه خطى)
خصلت چهارم:حفظ استدلال و تمامیت ارضى مملکت توسط سلطان به نحوى که تمام مملکت را در حکم خانه خود دانسته و مثل فردى که خانه و کاشانهاش مورد تجاوز قرار مىگیرد و باعث تحریک و غیرت و جوانمردیش مىشود و حمله دشمن غاصب را دفع مىکند، به نبرد با دشمن متجاوز پرداخته و در سرکوب و دفع تجاوزگر تمام سعى و کوشش خود را بکار برده به گفته روز بهان این خصلت نیز در سلاطین آق قوینلو به اتم وجهى حاصل است. (ص 16 نسخه خطى)
خصلت پنجم:دارا بودن عفت و نداشتن طمع به ناموس و خانواده دشمن و دوست، و زایل نکردن آبروى آنان، و از آنجا که ملوک آق قوینلو این خصلت را به اتم وجهى دارا مىباشند، دامن عفت آنها هرگز به طمع ناموس کسى آلوده نشده و لشکریانشان هم بواسطه داشتن عفت بر تمام سربازان و لشکریان دنیا برترى دارند و در حفظ آبروى مسلمانان و خانواده آنان سعى بلیغ دارند. (ص 16 نسخه خطى)
خصلت ششم:شفقت داشتن و طمع نکردن به مال و منال مردم، از آنجا که این خصلت هم در سلاطین آق قوینلو در حد کمال موجود مىباشد، آنان به میزان مال و در آمدى که یراق جامعه و مواجب دولتى را کافى باشد اکتفا کرده و مانند سایر ملوک تحت عنوان خرج و خراج آب زندگانى را از بدنهاى رعایاى بیچاره بدست نمىآورند. (ص 16 نسخه خطى)
خصلت هفتم:که مانند سایر خصایل در نزد ملوک آق قوینلو به اتم وجهى حاصل است، بذل و بخشش مال و ثروت و دلجویى و مهربانى کردن با خواص حکومت و رعایاى عادى و به گفته فضل اللّه «خوان احسان ایشان در عالم گسترده و عامه اولاد آدم از سفر مکارم ایشان نواله مقصود برده و غنى و درویش را با احسان تعمیم فرموده و بر بیگانه و خویش نعمبى دریغ تقسیم نمودهاند». (ص 16 نسخه خطى)
روزبهان خنجى مدعى است جمع شدن خصایل هفت گانه در ملوک آق قوینلو، پاکى گوهر شخصى و اصل و تبار آنان را ثابت کرده و باعث فضیلت ایشان بر سایر ملوک شده و از آنجا که این مکارم و محاسن اخلاقى در ابین امرا و تمام لشکریان برقرار است و بر اساس حکم«الناس على دین ملوکهم» در بین تمامى مردم نیز جارى است، که این باعث شهرت آنها به داشتن اعتقاد و ایمان راسخ به مذهب حق-اهل سنت-و دروى از هر نوع بدعت دینى و فساد شده و نیز موجب گردیده مقام خلافت و امامت مسلمین که از زمان انقراض بنى عباس بدست هلاکو خان مغول خالى مانده بود به وجود ملوک آق قوینلو تشرف پیدا کند و در تمامى مملکت از آذربایجان و عراقین و فارس و کرمان تالب آب سند با حفاظت و اجتهاد سلطان و لشکریان آق قوینلو امنیت و عدالت برقرار گردد. (ص 17 نسخه خطى)
صاحب کتاب عالم آراى امینى معروف به خواجه ملا در توجیه و تأیید حکومت و خلافت سلاطین آق قوینلو به خصایل حسبى و نسبى که به عقیده وى در ملوک سپید گوسفند به اتم وجهى حاصل است اکتفا نمىکند و از آنجا که فردى مذهبى و متعصب و شریعت نامه نویس و همچنین طرفدار اندیشه تجدید خلافت، البته به سبک خود مىباشد و از آیات قرآنى هم سود مىبرد.
او تنها کسى نیست که از آیات قرآنى براى توجیه نظریات خود استفاده مىکند، قبل از او جلال الدین دوانى که کتاب اخلاق ناصرى خواجه نصیر الدین طوسى را بازنویسى کرده، اوزون حسن را برگزیده قرن نهم هجرى دانسته و با استناد به واژه بضع که در آیه سوم سوره روم (*) آمده که بر اساس حساب ابجد مطابق با 872 هجرى قمرى شروع پادشاهى اوزون حسن است حکومت او را رویدادى الهى و قرآنى مىداند. (2)
روز بهان خنجى بعد از شرح خصایل حسبى و نسبى به تقلید از استاد خود«دوانى آیه 55 سوره نور را به عنوان مدرکى غیر قابل رد مطرح مىکند:
«وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبد و ننى لا یشرکون بى شیئا و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون».
همانطور که از مضمون آیه برمىآید خداوند کریم وعده مىدهد به افرادى که ایمان آوردند و عمل شایسته کردند که ایشان را خلیفه نماید و متصرف گرداند در روى زمین.
روز بهان خنجى در شرح خصایل حسبى و نسبى به این نتیجه رسیده است که این خصایل در نزد سلاطین آق قوینلو به اتم وجهى حاصل است و به همین دلیل داراى عمل شایسته و افرادى بودند که به خدا و رسولش ایمان آوردند و با استناد به این نتیجهاى که مىگیرد مدعى است اوزون حسن و فرزندانش همان افرادى هستند که خداوند به آنها وعده خلافت و تصرف زمین را داده و مىگوید:
«زمان انجاز وعده مذکور را مبدا طلوع بناشیر صبح دولت عالى حضرت خلافت مرتبت ایالت منقبت جمشید حشمت، سکندر مرتبت، خسرو گردون پناه اجم سپاه ظل الله فى الارض السلطان بن السلطان بن السلطان معین الخلافة و العدل و (*)-فى بضع سنین لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المؤمنون:غلبه رومیان در اندسالى خواهد شد و کلیه امور عالم قبل از این و بعد از این همه به خواست خداست و آن روز مؤمنان شاد مىشوند.P} الرفة و الملة و الدین ابو نصر و المظفر حسن بهاد خان قدیس گردانید». (ص 18 نسخه خطى)
فضل الله در توضیحات و توجیهات خود به همین مقدار بسنده نمىکند و به تفسیر معجزات و غرایب لطایف قرآنى پرداخته مىگوید:خداوند در سوره نور فرموده«وعد الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات»که لفظ«منکم»در این آیه بر اساس حروف ابجد درست مطابق است با عدد حروف«حسن بیک»و در هیچ موقعى مفهوم کلام و مضمون آیات قرآنى اشاره به مومنان و عمل کنندگان به اعمال صالح ندارد مگر در این مورد که لفظ منکم آمده و دلیل قوى و محکم در مورد اسم حسن بیک این است که خلافت بر روى زمین و پذیرفتن دین متین؟-گویى قبل از اوزون حسن دین اسلام مورد پذیرش قرار نگرفته بود-و برقرارى امنیت و عدالت و انتشار دین اسلام-بر اساس آئین اهل سنت و جماعت-و آثار ایمان در زمان دولت آق قوینلو انجام شده. (ص 18 نسخه خطى)
فضل الله روز بهان خنجى در انتهاى توجیهات شرعى و عقلى حکومت اوزون حسن، و بطور کلى ملوک آق قوینلو، به عنوان حکومت الهى که خداوند در قرآن وعده ظهور آن را داده وى به تقلید از استاد خود جلال الدین دوانى، براى اثبات نظرات خود و بیان شواهد زیادى که مدعى است در این باره وجود دارد به دومین آیه سوره روم-فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون-استناد کرده و مىگوید:واژه«ادنى الارض»به حساب جمل-که همان ابجد باید باشد-عدد 872 مىشود، که دقیقا مطابق است با شروع حکومت اوزون حسن.
فضل الله، بعد از این توضیحات، بطور خلاصه به فتوحات اوزون حسن مىپردازد و او را قائم مقام خداوند در حفظ و دفاع از ملک و ملت و شرع مقدس مىداند و به دلیل اینکه جوهر ذات اوزون حسن از آن بزرگتر و پرمایهتر بود که فقط به شهر آمد و حصن کهف، قناعت کند و میل داشت سایه لطف و مرحتمش در شرق و غرب برقرار و آفتاب خلافتش در سراسر زمین گسترده شود. (ص 19 نسخه خطى)
بنابراین براى اولین بار به سراغ حکومت قراقوینلو رفته و با تیغ جانسوزش تاریکى ظلم و ستم قراقوینلو را که بیضه اسلام را نابود و صورت مردم مسلمان را سیاه ساخته بود، به روشنى روز تبدیل کرد-از آنجا که قراقوینلوها طرفدار مذهب شیعه در ایران بودند، به عقیده روز بهان شیعه ستیز، باعث تباهى اسلام و بدبختى مسلمین شده، اوزون حسن به عنوان کفیل خداوند در روى زمین و صاحب مقام خلافت اولین وظیفهاش نابودى این سلسله است-و در این راه حتى به فرزندان جهانشاه که به نظر روز بهان حامى شر و فساد در کره زمین بودند رحم نکرده و همگى از جمله پسر بزرگ جهانشاه که از سور سلطنت پدر سورى اندوخته بود از دم تیغ گذراند.بعد از جهانشاه نوبت به سلطان ابو سعید تیمورى رسید که از سمت اترار و کاشغر با لشکرى جرار به نبرد خلیفه زمان و ضل الله فى الارض اوزون حسن آمده بود که لاله جوانیش بدست امام زمان موسوم به درد و داغ کرده و بعد از جنگهاى بسیار توانست حکومتى تشکیل دهد که فرات تا جیحون و از حدود روم تا جزایر عمان تحت فرمان داشت. (*) (ص 19 نسخه خطى)
اوزون حسن بعد از این نبردها و حملات مکرر به دیار کفار گرج به مراقبت از امنیت کشور و برقرارى قوانین شرع مقدس پرداخت و دین مبین اسلام را زنده کرد، او در سر تا سر مملکت چهار صد رباط، خانقاه و زاویه ساخت و از آنجا که مربى لطفش ابو الضعفاء بود، فقرا و ایتام را غذا داد و لباس پوشانید.
صاحب کتاب عالم آراى امینى در مورد پایان زندگى اوزون حسن مىگوید:«لا جرم چون ابراهیمآسا به بسط بساط نعم با اهل عالم مواسا فرمود و به حکم و هبنا له اسحق و یعقوب نافله حضرت اعلى یعقوبى را بر تخت شاهى یادگار گذاشته».(ص 20 نسخه خطى)
اگر اعتقادات مذهبى آن عصر-قرن 9 هجرى- به فضل الله روز بهان اجازه مىداد با توجه به اینکه وى سعى داشته مقام سلطنت و خلافت را یکى کند، اوزون حسن را عمر جاوید بخشیده و یا او را به عنوان منجى عالم که از انظار غیب شده معرفى مىکرد کارى که با سرودن شعر زیر در مورد سلطان یعقوب کرد:
هم او مقصد از کیقباد و کى است
ز صغرى و کبرى نتیجه وى است
با انتخاب یعقوب میرزا به جانشینى اوزون حسن، روز بهان خنجى تمام خصایل حسبى و نسبى و مقامى که در قرآن به آنت اوزون حسن نسبت داده به یکباره به یعقوب میرزا منتقل کرد و او را دارنده تمام آنها دانست.
«غرض از تألیف این تاریخ عالم آراى بیان سوانح آن عالى حضرت است»(ص 21 نسخه خطى)
فضل الله در کتاب عالم آراى امینى این چنین از سلطان یعقوب یاد مىکند و حتى او را از اوزون حسن بالاتر مىبرد.
«عالى حضرت خلافت منقبت، امامت مرتبت، یوسف مصر عدالت و رأفت، یعقوب کنعان خلافت، پایه خورشید عالم و سایه رحمت عالم امکان و عالم رحمت رحمن برگزیده خداوند ذى الجلال خداوند برگزیده خصال و معنى هویداى صور امکانى رایت افراز صبح صادق عدل و داد غیاث السلطنه و الخلافه ابو المظفر یعقوب خان»(ص 22 نسخه خطى)
در اینجا حتى طبع شعر فضل الله هم به کمک او مىآید و چنین مىسراید:
به آدم سریر خلافت رسید
به عالم بر عدل و رأفت رسید
از و دست بر دست ملک جهان
بیارید تا دست شاه یعقوب خان
که شایسته ملک جاوید است
غرض از کیومرث و جمشید اوست
هم او مقصد از کیقباد و کى است
ز صغرى و کبرى نتیجه وى است
(ص 21 نسخه خطى)
با وجود اینکه معتقد است تمام خصایل حسبى و نسبى و مکارم اخلاقى و بدیعترین کمالات این مجموعه کامله-ملوک آق قوینلو-که از حد شمارش بیرون است به سلطان یعقوب رسیده، ولى هشت باب را ذکر خصایص و صفات یعقوب میرزا اختصاص داده.
(*)-فضل بن روز بهان مناسبت و فضیلتى که از روى حرف ابجد با عدد 400 یکى باشد و در قرآن هم باشد نیافته تا با اوزون حسن نسبت دهد. باب اول:جلالت، بزرگى و پاکى نسب یعقوب میرزا، که فضل الله روز بهان این صفت را ضمن شرح خصایل نسبى در مورد پاکى خون و نسب ملوک آق قوینلو به طور کامل توضیح داده و در مورد سلطان یعقوب مىگوید:«درى که معدن او بایندر باشد معدنش زیاده بر در باشد». (ص 23 نسخه خطى)
باب دوم:زیبایى چهره و صورت و اندام سلطان یعقوب که از شکوه صورت خورشید آساى او خورشید سایه آسا با خجالت به پشت دیوار رفته و بر ماه پیشى گرفته و براونه هما بلکه سیمرغ بال گشود. (ص 23 نسخه خطى)
باب سوم:شجاعت و قوت بازوى یعقوب میرزا که از اوزون حسن بیشتر و رستم و بیژن سرافکنده تیغ و اسیر حمله بىدریغ او بوده و حتى اسفندیار در رزم او سپر مىاندازد.
باب چهارم:سماحت، کرم، جوانمردى سلطان یعقوب به حدى است که این صفات را با کرم و بخشش خود غرق حیرت کرده و دریاى ثروت و بخشش او بیکران است به حدى که ماه و خورشید را به ذرهاى و دریاى عمان را به قطرهاى مىبخشد. (ص 24 نسخه خطى)
باب پنجم:لطف و عفو و مرحمت گسترى سلطان یعقوب به حدى است که تمام جرایم گناهکاران را بخشیده و مجرمان را مورد عفو قرار داده و به قول فضل الله روز بهان:
رحتمش عام است بر هر نامراد
نعمتش خاص است بر اهل فساد
بوستان لطف او آماده است
میوه احسان به عالم داده است
اى زلال عفو تو حى القلوب
اى نسیم لطف تو قوت القلوب
(ص 24 نسخه خطى)
باب ششم:عدالت و داورى سلطان یعقوب به حدى است که گرگ و میش در کنار یکدیگر آب مىخورند و غزال و شیر در مرغزار مىچرند و از برکت عدل و احسان او زمین بهشت هشتمین شده و به یمن عدالت یعقوب میرزا در خرابه عالم نهایت آبادانى روى داده و سالهاست که اهل عالم چنین فراغ و آسایش بخود ندیدهاند. (ص 25 نسخه خطى)
باب هفتم:خرد و دانش بىنهایت یعقوب میرزا که بىنظیر و بدیل است و فارابى و ابن سینا در برابر دانش او شاگردانى کوچک بوده و سئوالات مشکله و واردات معظه در مباحث علوم عقلیه در زمان ملاقات با علماى اعلام از برکت خاطر سلطان یعقوب حل و فصل شده و طبع شعر یعقوب میرزا به حدى است که در مقایسه با انورى نور خسن آرایى است و کمال طبیعتش آب از حدیقه سنایى برده و اگر هفت مخزن خاطر خود را منظم کند خمسه نظامى را بىنظم سازد. (ص 26 نسخه خطى)
باب هشتم:تقویت شرع مبین توسط سلطان یعقوب و اعتقاد و تبعیت کامل وى از اهل سنت و جماعت که آن را فریضه واجب شمرده و نه تنها به دنبال اعتراض و رفض-شیعه-نبوده، بلکه نسل رفضل و اعتزال را در روى زمین از بین برده و در زمان او اهل توحید در امان و آسوده بودند، در حالى که در زمان قراقوینلوها منکرات، شرابخانهها، و فواحش از حد برون بوده ولى در اثر تند باد قهر پادشاهى قدحهاى مى که لبریز بود چون کاسهاى گردون سرنگون شده و قوانین شرع مبین اسلام اجرا مىشود. (ص 27 نسخه خطى)
سلطان یعقوب در یازدهم صفر 896 هجرى قمرى بر اثر بیمارى در سن 30 سالگى درگذشت اما بازرگانان ونیزى که در سفر نامههاشان از مرگ سلطان سخن گفتهاند معتقد هستند که وى به دست یکى از همسرانش مسموم شده. (3)
از آنجا که رحمت بىحد خداوند که همه مردم به آن نیازمند هستند و نعمت قدیمى خداوند مقام بزرگ و الهى نبوت و رسالت را از یعقوب دل آگاه به پیامبر خویش یوسف(ع)که به مصداق آیه «و کذلک مکنا یوسف فى الارض»صاحب مکنت بود انتقال یافت، اقبال آن پدر سعادمتند-سلطان یعقوب-بود که تاج و تخت و ملک و خلافتش به چنین فرزند ارجمند یعنى عالى حضرت خلافت پناهى یوسف ثانى خلاصه دولت کیانى و سرو بوستان انوشیروانى السلطان به السلطان و الخاقان بن الخاقان معین الدوله و الخلافه بایسنقر خان خلد الله تعالى رسید، که مانند اجدادش داراى عدل رأفت بوده و از مکتب تربیت آنان مجموعه مکارم اخلاقى و خصایل حسبى و نسبى را به ارث برده و دولت او موجب شادى و سرور عالم بوده است.(ص 28 نسخه خطى)
فضل بن روز بهان خنجى قصد داشت وقایع ایام سلطنت بایسنقر خان را در جلد دوم عالم آراى امینى که به آن پادشاه عالیقدر کامیاب اختصاص داده بود، بنویسد ولى به دلیل جنگ قدرت بین شاهزادگان و امراى نظامى آق قوینلو که در نهایت به فرار بایسنقر به شیروان و بعد اسارت وى در 16 شعبان 896 هجرى و قتل وى در همان سال-17 رمضان-در کوه سهند منجر شد، مورخ خنجى که از افراد بسیار نزدیک به سلطان بایسنقر و لله وى امیر سلیمان بره بیجن بود درباره آق قوینلو را دیگر براى خود مناسب و امن ندید و به اصفهان گریخت و به این ترتیب تألیف تاریخ عالم آرا را ناتمام گذاشت. (4)
فضل اللّه در آخر مقدمه نسبتا طولانى خود براى عالم آراى امینى هفت امتیاز قرار داده که بیانگر عقاید مورخى دربارى و فردى است که تاریخ را از دیدگاه سلاطین مىنویسد.هفت خصیصه از این قرارند:
خصیصه اول:حسن مطلع و دیباچه و مقدمه این کتاب از همه کتابهاى تاریخى بالاتر است و هیچ تاریخى چنین مقدمه و دیباچهاى ندارد و اگر کسى اقدام به نگارش آن کند خود کتابى مستقل خواهد شد.
خصیصه دوم:دورى کردن از ذکر امورى که خلاف شرع مقدس است، مثل وصف مجالس شراب خوارى و باده گسارى، در حالى که آثار اکثر مورخان مملو است از این منکرات، مثل تاریخ تیمورى که در این معنى مبالغه تمام کرده است.(ص 47-45 نسخه خطى)
خصیصه سوم:اگر صاحب تاریخ-سلطان یا امیر مورد نظر که تاریخ به اسم او نگاشته شده-در امور مملکت دارى اعمالى انجام داده باشد که موافق فتواى شریعت نبوده و سرزمین را قتل و غارت کرده باشد که صاحب شرع صلى اللّه علیه و آله و سلم به آن راضى نباشد اصلا در این کتاب مذکور نشده زیرا نقل کردن این وقایع مضرات بسیارى به دنبال دارد، از جمله باعث مىشود لشکر با اقتدا به سلطان و امیر خود که این اعمال را مرتکب مىشوند به قتل و غارت و نشر فساد در مملکت جسارت ورزیده و به نظر فضل بن روز بهان از ذکر این امور شرعا و عقلا باید دورى کرد نه مثل صاحب ظفرنامه تیمورى که به نقل غارتگریها و اعمال سوء تیموریان که در نزد ترکان از عسل شیرینتر است مىپردازد.روز بهان خنجى این نکته را فراموش کرده!ملوک آق قوینلو که وى این همه سنگ آنان را به سینه مىزند و آنان را به مقام امام زمانى و خلافت پیامبر و ظل اللهى رسانده، خود از اصیل ترین قبایل ترک هستند که غارت و گرفتن غنیمت در نزد آنان عادى است.
خصیصه چهارم:داستانهاى این کتاب به نحوى نوشته شده که انسان به راحتى پى به مقاصد و اهداف آن مىبرد و در خلال این داستانها و حکایتها به هیچ حکایت و داستان غریب و ناهمگون و عجیبى که روال اصلى و سلسله ارتباطى حکایت اصلى را بر هم زند نقل نشده، ولى این مسأله در تاریخ جهانگشاى جوینى وجود دارد.
خصیصه پنجم:آنکه از درست کردن و بکار بردن دروغها و مسائل عجیب خلاف عقل که موجب زیاد شدن نابجا و بى مورد جاه و جلال شوکت صاحب تاریخ مىشود، در این کتاب دورى شده و فقط از افراد موثق نقل قول شده و واقعهاى را که خود به چشم دیده و به گوش شنیده باشد نقل کرده، در ضمن حکایات و امورى که از اغراض تاریخى خالى بوده و اغراض بیش از حد در حق افراد مختلف است نقل نمىشود، مثل مبالغه در حد افرادى که در صف قتال و نبرد ایستادهاند.
خصیصه ششم:در این کتاب مثل راه و رسم منشیان در خیال هر مطلبى شعر سروده نشده، بلکه هر جا لازم بوده براى رساندن و روشن شدن مطلبى شعرى سروده شده.این مسأله شاید در سایر کتب تاریخى به چشم مىخورد ولى کتاب عالم آرا دو امتیاز بر سایر کتب دارد:یکى اینکه بر خلاف اکثر کتب تاریخى که در سرودن شعر به یک وزن و قاعده مقید هستند در این کتاب به انواع غزل، قصیده، مثنوى، رباعى، اشعارى ذکر شده است و دیگر اینکه اکثر این اشعار در خوشمزگى تنها و یگانه است و به گفته فضل الله: اگر سلیم طبعى قدر طبع این مسکین را بداند غالب این اشعار را نمکین داند. (*)
خصیصه هشتم:اکثر قسمتهاى این کتاب داراى لطافتى خاص است و کمتر قسمتى از آن است که از صناعات ادبى و اوزان شعرى خالى باشد و در موقع نقل اخبار و روایت دچار پراکندگى و آشفتگى نشده و خواننده کتاب مثل آب روشن باشد که تمام خیالات آن نو و تازه و افکار راست و درست بوده و چون در نشر آن دائم در سفر بودهام هرگز در تألیف آن از رساله یا سخنان و آثار سابقان کمک و یارى گرفته نشده است.
کتاب عالم آراى امینى فضل بن روز بهان خنجى بیانگر عقاید اولیه وى در زمینه دولت سلطنت و خلافت در اسلام بر اساس عقاید اهل سنت است (*)-در سرزمینى که شعرایى مثل حافظ، سعدى، مولوى، عطار، زیستهاند و اشعار آنها هر کدام وزنهاى در ادبیات فارسى است فضل بن روز بهان خنجى بهترین دلیل براى برترى اشعارش را خوشمزگى و نمکین بودن آنها مىداند.P} که وى بعدا در اثر دیگر خود یعنى«سلوک الملوک»به شرح مبسوط عقاید خود در این زمینه مىپردازد.
روى آوردن روز بهان خنجى به شریعت نامه نویسى قبل از اینکه در جهت تجدید قدرت خلافت باشد محملى است براى پنهان کردن عقیده تند و تیز ضد شیعى او و مىتوان گفت که وى هیچگاه کوشش خود را در تجدید بناى خلافت بر اساس نظریات اهل سنت جدى نگرفته و سعى داشت با یکى کردن منصب خلافت و سلطنت به توجیه حکومت موجود مورد نظر خود-ملوک آق قوینلو -بر اساس اصل استیلاء قدرت و زور و غلبه بپردازد.
او در شرح خصایل نسبى وقتى که به خصلت ششم مىرسد مىگوید:سلطان باید سلطنت و ایالت خود را در قالب لشگرى به برهان قاطع سیف و سنان روشن گردانیده و هیچ گاه ذلیل و زبون بازیچه دست امرا و سردار نشده مثل بعضى از خلفاى عباسى و امراى آخرى چنگیزى یعنى یک حکومت سلطنت مطلقه که سلطان در آن قادر به انجام هر کارى باشد.(ص 15 نسخه خطى)
فضل بن روز بهان خنجى بعد از مشاهده آثار اضمحلال و ضعف و سستى و همچنین جنگ داخلى قدرت در بین شاهزادگان آق قوینلو که منجر به عزل و قتل بایسنقر مىشود دربار ملوک آق قوینلو را ترک گفته و به اصفهان مىرود، ولى به دلیل اینکه مرکز این مورد هجوم سپاهیان قزلباش شاه اسماعیل قرار گرفته بود، دیگر براى روز بهان خنجى به عنوان یک عالم متعصب اصل سنت و ضد شیعه که در کتاب خود عالم آراى امینى مطالب تند و زنندهاى نسبت به پدر و جد شاه اسماعیل صفوى نوشته و آنان را ابلیس، اهل بدعت و خارج از دین خوانده، جاى امنى نبود، بنابراین به خراسان رفت ولى در این سرزمین هم به دلیل اینکه در این زمان بوسیله بازماندگان تیموریان اداره مىشد که با صفویان متحد بودند، امنیت نداشت، ناچار با ماوراء النهر رفته و به دربار محمد خان شیبانى، معروف به شیبک خان پیوست، و به این ترتیب دومین دوره زندگى سیاسى خود را که قسمت باقیمانده عمر وى نیز بود آغاز کرد. (5)
او در این دوران آثار زیادى از خود بجا گذاشت از جمله کتاب مهمان نامه بخارا که شرح فتوحات محمد خان شیبانى، در ماوراء النهر و ترکستان است و دیگرى کتاب سلوک الملوک است که به درخواست عبید اللّه خان ازبک براى اینکه تمام اعمال وى بر اساس شرع مقدس باشد و همچنین ارشاد و هدایت او در امور مملکت به رشته تحریر درآورد که در حقیقت بیانیه سیاسى و عقیدتى فضل بن روز بهان خنجى است.
روز بهان در مقدمه این کتاب که صورت درخواست عبید اللّه خان ازبک است، مانند مقدمه عالم آراى امینى با استفاده از آیات قرآنى سعى در یکى کردن سلطنت خان جوان ازبک و مقام الهى خلافت و امامت دارد.او در اینجا دیگر از خصایل حسبى و نسبى صحبتى به میان نمىآورد ولى با همان القاب که از ملوک آق قوینلو یاد کرده مثل: پایه خورشید-ضل اللّه فى الارض-امام زمان و خلیفة الرحمن-خلافت پناه و امان اللّه اهل الایمان، از عبید اللّه خان یاد مىکند و بدون هیچ توضیح و تفسیرى وعده الهى را که با استناد به آیه 55 سوره نور در مقدمه عالم آراى امینى با توجیهات بىپایه و اساس و با بازى کردن با جملات و حروف ابجد به اوزون حسن نسبت داده بود در اینجا به عبد اللّه خان ازبک منتقل کرده و مىگوید:
«لطف بى حساب پروردگار وهاب موعود مودود وعد اللّه الذین امنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارضبه وجود متصف به عدالت و جود این سلطان عاقبت محمود به وفا رسانید». (6)
فضل بن روز بهان خنجى به یک سرى آیات دیگر قرآن مثل سوره بقره آیه 124 و سوره ص آیه 26 و سوره انبیاء آیه 55 استناد کرده و ضمن اینکه عبید اللّه خان ازبک را مصداق تمامى آنها مىداند، حکومت و سلطنت او را با خلافت و امامت که منصبى است الهى پیوند مىزند.
لازم به ذکر است که اصل اساسى و تعیین کننده در اندیشه سیاسى فضل بن روز بهان خنجى استیلاء و شوکت و یا زور و قدرت مىباشد که در کتاب عالم آراى امینى به عنوان خصلت ششم از خصایل هفتگانه نسبى مطرح کرده و آن را از اصول لازم جهت برترى ملوک آق قوینلو مىداند.
او در مقدمه کتاب سلوک الملوک در معنى امام و سلطان و امیر پس از ذکر سه شرط اساسى و لازم براى برقرارى امامت و خلافت یعنى:«اجماع که بیعت مسلمانان است با فردى که به خلافت مىرسد»وصیت و تعیین جانشین بوسیله خلیفه و امام حاضر قبل از مرگ، «انتخاب از طریق شورى زمانى که امام و خلیفه حاضر امامت و خلافت بعد از خود را در بین چند نفر قرار دهد تا آنان از بین خود امام بعدى را انتخاب کنند» (7) اصل چهارمى را مطرح مىکند که در حقیقت نقض کننده سه اصل قبلى است یعنى همان استیلاء و شوکت و یا غلبه و زور، در این مورد بى پروا فتوایى صادر مىکند که عصاره عقایدش مىباشد.صورت فتوا چنین است:«وقتى امامى وفات کند، هر فردى که بدون بیعت و بى آنکه کسى او را خلیفه کرده باشد و مردمان را قهر کند به شوکت و لشکر امامت او برقرار مىگردد بدون بیعتى خواه قریشى باشد و خواه نه و خواه عرب باشد یا عجم یا ترک و خواه فاسق و جاهل و اگر چه آن مستولى بدین فعل عاصى گردد و چون به دلیل سطوت و استیلاء جاى امام را بگیرد او را سلطان گویند و امام و خلیفه بر او اطلاق توان کرد». (8)
فضل بن روز بهان خنجى در تکمیل توضیحاتش در فصل دوم از مقدمه سلوک الملوک مىگوید:
«سلطان در عرف شرع کسى است که بر مسلمانان مستولى باشد به حکم شوکت و قوت لشکر و علما گفتهاند واجب است اطاعت امام و سلطان در هر چه امر و نهى کنند مادام که مخالف شرع نباشد خواه عادل و خواه جائر و مىتوان او را خلیفه، امام، امیر المؤمنین و خلیفه رسول الله خواند و جایز نیست که خلیفة الله گویند». (9)
او به حدى آلوده سیاست و حفظ و توجیه و پیوند دادن حکومت موجود-خوانین ازبک-با منصب خلافت شده که فردى را که به ضرب شمشیر و نیزه و بدون بیعت عامه مسلمانان حکومت را بدست گرفته، سلطان و خلیفه و امام زمان اعلام مىکند.
حال روشن نیست فردى که هم فاسق و جاهل باشد و امامت او به کمک لشکر برقرار شود و سلطانى باشد ظالم و ستمکار چگونه مىتواند عادل باشد و تخطى از احکام شرع مقدس اسلام نکرده و دست آخر منصب خلافت و سلطنت را یکجا بدست آورد. (*)
در خاتمه باید گفت:عالم آراى امینى، اگر چه داراى مطالب تازه و اطلاعات دست اول درباره اجداد پادشاهان صفوى و اقدامات شیخ جنید و حیدر و همچنین وقایع دوران حکومت سلطان یعقوب و تشکیلات حکومت آققوینلو مىباشد، ولى مقدمه نسبتا طولانى آن که در برگیرنده نظریات فضل بن روز بهان خنجى در مورد یکى کردن منصب خلافت و امامت است به همراه کتاب سلوک الملوک که بیانیه کامل سیاسى وى مىباشد، فضل الله بن روز بهان بن فضل الله خنجى معروف به خواجه ملاّ را به عنوان سمبل انحطاط اندیشه سیاسى ایران- شریعت نامهنویسى-مطرح کرد.
یادداشتها
(*)-فضل بن روز بهان مدعى است که جایز نیست که سلطان را خلیفة الله خواند ولى وى به عبید الله خان ازبک مقام بالاترى داده و در مقدمه سلوک الملوک به عنوان ضل الله الرحمن از او یاد مىکند(رک:ص 51، سلوک الملوک))
(1)-فضل بن روز بهان خنجى، مهمان نامه بخارا، مقدمه و تصحیح از دکتر منوچهر ستوده، مقدمه.
(2)-مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، مقاله آققوینلو، رضا رضا زاده لنگرودى.
(3)-و الترهینس، تشکیل دولت ملى ایران و ظهور دولت آققوینلو، ص 113.
(4)-مهماننامه بخارا، مقدمه، و نیز ر.ک:دائرة المعارف بزرگ اسلامى مقاله آق قوینلو، رضا رضا زاده لنگرودى، ص 508.
(5)-مهمان نامه بخارا، تصحیح و چاپ از دکتر منوچهر ستوده، مقدمه.
(6)-فضل بن روز بهان خنجى، سلوک الملوک، ص 51، تصحیح و چاپ از دکتر محمد على موحد.
(7)-همان مأخذ، ص 81-79.
(8)-همان مأخذ، ص 82.
(9)-همان مأخذ، ص 82.P}