آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

12-اجتهاد از راه رأى در زمان تابعین
آنچه در این مقاله خواهد آمد ادامه ابحاث دوره دوم از ادوار اجتهاد است.
پیش از ورود در بحث، بجا است تابعین را معرفى کنیم:تابعین، جمع تابع است و تابع بر شخصى اطلاق مى‏شود که رسول خدا(ص)را دیدار نکرده، ولى اصحاب و یاران او را در حال اسلام درک نموده باشد.و کسى که هیچیک از اصحاب را در حال اسلام درک نکرده باشد ولى تابعین آنها را ملاقات نموده باشد، بر او«تابع تابعین»اطلاق مى‏گردد.
در زمان تابعین که از آغاز قرن دوم شروع شد، اجتهاد از راه رأى و اجتهاد آزاد و بدون قید رواج داشت و فقهاى بزرگ تابعین اهل سنت از راه رأى احکامى را بیان نموده‏اند.
علامه دمیرى گوید:ابو حنیفه مى‏گفت:آنچه از جانب رسول خدا آمده به روى سر و چشم ما، اما آنچه که از صحابه به ما رسیده مورد گزینش قرار مى‏دهیم، اگر از غیر آنها باشد آنها نظرى دارند ما هم نظرى داریم.
و نیز مى‏گفت:علم ما همین رأى است و بهترین چیزى است که بر آن دست یافته‏ایم، و هر که بهتر از آن آورد آن را مى‏پذیریم.
قریب بهمین مضمون در کتاب حجة الله البالغة، چیزى است که بر آن دست یافته‏ایم، و هر که بهتر از آن آورد آن را مى‏پذیریم.
قریب بهمین مضمون در کتاب حجة الله البالغة، احمد شاه ولى الله معروف به دهلوى حنفى(ج 1/ص 152)و عمدة التحقیق البانى(ص 39)منقول از المیزان شعرانى آمده است.
ابن جوزى در کتاب المنتظم و علامه محیى الدین نووى در کتاب محاضرة الابرار مى‏گوید:ابو حنیفه‏ در عمل به رأى و قیاس براى استنباط احکام شرعى غلو داشته، و مى‏گفت:اگر رسول خدا در عصر من بود بسیارى از آراء مرا مى‏پذیرفت.و نیز مى‏گفت:آیا دین، جز رأى نیکو چیز دیگرى است.
در الملل و النحل، با حاشیه ابن حزم ظاهرى(ج 2/ص 39)از او نقل شده که گفت:دانشى که ما بدان دست یافته‏ایم مبتنى بر رأى است و اگر کسى بر خلاف آن نظر داشته باشد نظر وى براى خود او حجت است و نظر ما نیز براى ما حجت است.
در کتاب النظم الاسلامیة نقل شده که ابو حنیفه، عمل به رأى را براى استنباط حکم شرعى، توسعه داده و رأى را برنص خاص اگر از طریق آحاد بود، مقدم مى‏داشت، زیرا او فقط به خبر متواتر یا مجمع علیه، عمل مى‏کرد.
ابن شهر آشوب، در کتاب مناقب مى‏نویسد: مشهور است که ابو حنیفه مى‏گفت:اگر به راه راست رفتم از من پیروى نمایید و اگر به راه کج رفتم مرا راست سازید.
جلال الدین سیوطى، در کتاب تاریخ الخلفاء(به نقل از ابن سعد از حسن بصرى)مى‏گوید:پس از آنکه مردم با ابو بکر بیعت کردند او سخنانى ایراد نمود، از آن جمله گفت:
من بهتر از هیچیک از شما نیستم، پس مرا مراقبت کنید اگر به راه راست رفتم از من پیروى کنید و اگر منحرف شدم مرا به راه راست بیاورید، بدانید مرا شیطانى است که بر من چیره مى‏شود.
ابن عبد البر در کتاب الانتقاء از ابو حنیفه نقل کرده اگر نصى در کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) نباشد به گفتار صحابه نظر مى‏کنم و از بیان آنان عدول نمى‏کنم، ولى هنگامى که به بیان و آراء ابراهیم و شعبى و ابن سیرین و حسن و عطا و سعید بن جبیر برسم، خود اجتهاد مى‏کنم، زیرا آراء آنان بر اساس نظر خود آنها است.
علامه طریحى در مجمع البحرین مى‏گوید: اصحاب رأى در نزد فقیهان همان اصحاب قیاس و تأویل از قبیل اصحاب ابو حنیفه و اصحاب ابو الحسن اشعرى مى‏باشند، و آنان گفته‏اند:پس از رحلت رسول خدا مى‏توانیم به آنچه رأى مردم بر آن قرار گرفته باشد استناد نماییم.
از ابو حنیفه سئوال شد:اگر گفتار تو با کتاب خدا مخالف باشد تکلیف چیست؟در پاسخ گفت: کتاب خدا را بگیرید و گفتار مرا ترک نمایید.و نیز او پرسش شد:اگر حدیثى از رسول خدا با رأى تو مخالف باشد چه باید کرد؟در پاسخ گفت: کلام رسول خدا را بگیرید و رأى مرا رها کنید. (در این زمینه به کتاب ایقاظ همم الابصار، ص 62، مراجعه نمایید.)
سخنان تابعین درباره رأى
علامه ابن قیم جوزى، در کتاب اعلام الموقعین عن رب العالمین(ج 1/ص 75)نظر عالمان تابعین و غیر آنها را درباره رأى یادآور شده است، برخى از سخنان آنها را در اینجا یادآور مى‏شویم.
فقیه کوفه علامه عامر شعبى(م 107)در پاسخ مسأله‏اى در زمینه نکاح گفته است:
اگر از راه رأى پاسخ دهم آن را نپذیرید.و نیز از او نقل شده که گفت:آنچه که از اصحاب و یاران رسول خدا بشما رسیده بپذیرید و آنچه که از راه رأى و نظر بیان شده نپذیرید. اسحاق بن راهویه(پیشواى مذهب راهویه)از سفیان بن عیینه(فقیه مکه)نقل کرده که گفت:اجتهاد رأى عبارت است از مشورت با عالمان و دانشیان، نه آنکه از راه رأى پاسخ دهد.
ابن ابى خثیمه نقل مى‏کند:عمر بن عبد العزیز به مردم نوشت:در برابر سنت رسول خدا هیچکس حق رأى و اظهار نظر ندارد.
محمد بن اسماعیل بخارى مى‏گوید:ابن سلمه گفت: بپرهیزید از مجالست با کسى که مى‏گوید:آیا نظر تو چنین است؟آیا نظر تو چنان است؟و نیز از ابن شهاب نقل شده که گفت:بگذارید سنت راه خود را بپیماید، از راه رأى و تفکر شخصى به آن متعرض نشوید.
و نیز گفته است:یهودیان و نصارى زمانى که به رأى روى آوردند و از آن پیروى نمودند از علمى که در دست آنها قرار داشت روى گردان شدند.
از عبد الرحمان اوزاعى(پیشواى مذهب اوزاعى)نقل شده که گفت:از آثار پیشینیان پیروى کنید اگر چه مردم شما را رفض کنند، بپرهیزید از آراء مردان.
13-علل گرایش تابعین به اجتهاد از راه رأى
گرایش برخى از فقهاى تابعان و پیروان آنها به اجتهاد از راه رأى(یا اجتهاد آزاد)در دامنه وسیع و گسترده‏تر از دوره اول بود.براى علل و عوامل این گرایش امورى را ذکر کرده‏اند که باید یادآور شویم:
الف-نبودن اصحاب پیامبر در جامعه:اولین علت گرایش برخى از تابعین به اجتهاد از راه رأى، عدم حضور اصحاب رسول خدا(ص)در جامعه اسلامى بوده است، زیرا با حضور آنان در جامعه اسلامى، هنگامى که فقها با مشکلى در زمینه مسائل و احکام شرعى مواجه مى‏شدند به آنان مراجعه کرده و رفع مشکل از آنان مى‏شد.
ب-کمبود احادیث:دومین علت گرایش به اجتهاد از راه رأى، کمبود اخبار و احادیث بود و این کمبود بر اثر عدم تدوین حدیث در میان اهل سنت تا نیمه‏هاى سده دوم هجرى ادامه داشت.
ج-عدم آگاهى به احادیث رسول خدا:سومین علت عدم آگاهى به احادیث رسول خدا(ص)بر اثر دورى مرکز اهل رأى(کوفه)، از مرکز اهل حدیث (مدینه)بود.در آن زمان فقیهان به دو گروه مهم اهل رأى و اهل حدیث منقسم شدند که هر یک مکتبى خاص و روش فقهى و گرایشى مخصوص داشته‏اند.اهل حدیث، روگردان از رأى و متوجه احادیث، و اهل رأى بیشتر به علوم غیر نقلى روى آورده بودند. (*)
دسته طرفدار رأى در عراق و به ریاست ابو حنیفه نعمان بن ثابت(م 150 ه)بود و دسته (*)-بجا است کسانى را که پیش از آنکه مدرسه حجاز(حدیث) و مدرسه عراق(رأى)به صورت مکتب درآیند، داراى نظریه آنها بوده‏اند در اینجا یادآور شویم:
آنها که داراى نظریه مدرسه حجاز(یا مدرسه مدینه یا مدرسه اهل حدیث)بلکه مؤسس و یا مکمل آن نظریه بوده‏اند عبارتند از:زید بن ثابت(م 45)و سعید بن مسیب (م 93)و سالم بن عمر و عامر شعبى(م 107)و نیز غیر اینها که براى پرهیز از طولانى شدن از ذکر آنها خوددارى شد.
اما آنها که داراى نظریه مدرسه کوفه(یا مدرسه رأى یا مدرسه عراق)بلکه مؤسس و یا مکمل آن در کوفه بوده‏اند عبارتند از:
عبد الله به مسعود(م 32)و ربیعة بن عبد الرحمان معروف به ربیعة الرأى(م 136)و نیز جز اینها که نیازى به ذکر آنها نیست.P} طرفدار حدیث در حجاز و به ریاست مالک بن انس اصبحى(م 179 ه)بود و علتش این بود که حجاز (مدینه)جایگاه فرود آمدن وحى و مرکز پیامبر و محل همه صحابه و یاران رسول خدا بود، از اینرو فقهاى حجاز از دیگران به سنت آشناتر بودند.
و اما عراق(کوفه)داراى ویژگیهاى مذکور نبوده و به علت دورى از مرکز حدیث(مدینه)، احادیث بسیار کمى در دسترس فقهاى عراق قرار داشت.علاوه بر اینکه آن مقدار احادیث کمى هم که در دسترس داشتند از اختلاط با احادیث جعلى و ساختگى مصون نبود، بدین جهت براى پاسخ به مسائل مستحدث به اجتهاد از راه رأى روى آورده و به تدریج راه افراط را پیمودند.
د-ترس از نسبت دروغ به رسول خدا:چهارمین علت گرایش برخى از تابعان به اجتهاد از راه رأى، ترس از نسبت دروغ دادن به رسول خدا(ص)است، زیرا جعل حدیث از آغاز اسلام و از همان دوره اول از ادوار اجتهاد شروع شده بود و به تدریج بازار آن بخصوص در دوره اموریان بسیار پررونق شد.با توجه به این مطلب، برخى از فقیهان به برخى از احادیث نمى‏توانستند اعتماد نمایند و خوف داشتند که آنها را به رسول خدا(ص)مستند نموده و مطابق آنها حکم کنند، زیرا احتمال مى‏دادند که از احادیث مجعول و ساختگى باشد.
ه-بى‏دینى برخى از عالم‏نماهاى دنیاپرست: پنجمین علت گرایش به اجتهاد از راه رأى بیدینى برخى از عالم نماهاى خود فروخته بود، زیرا آنان براى پول و مقام از راه رأى کارهاى حاکمان جور و ظارم را توجیه مى‏کردند و به آن کارها رنگ شرعى مى‏دادند.
و-بها دادن به عقل بیش از حدّ:ششمین علت گرایش برخى از تابعان به اجتهاد از راه رأى، اعتقاد به این مطلب بود که عقل مى‏تواند ملاکات احکام را ادراک نماید، با اینکه مسلم عقل نمى‏تواند در همه مسائل عبادى و نیز بیشتر مسائل غیر عبادى ملاکات آنها را درک نماید.
ز-نپذیرفتن احادیث اهل بیت رسول خدا:هفتمین علت گرایش برخى از تابعان به اجتهاد از راه رأى نپذیرفتن احادیث اهل بیت و خاندان رسول خدا بوده است و...این عامل باعث شد که آنان نیز مانند برخى از فقیهان دوره پیش به اجتهاد از راه رأى بیشتر روآور شوند. (*)
تذکر:برخى از دانشیان اهل سنت بر این عقیده‏اند که پیشوایان آنها هیچگاه در صدور احکام ادعاى قطعى و مسلم بودن آنها را بعنوان حکم خدا نداشته‏اند، بلکه احتمال اینکه بر خلاف کتاب و یا سنت باشند مى‏دادند.
(*)-بعضى از اهل سنت براین بینش بوده‏اند که روآوردن اصحاب رأى به آن و سرسختى نشان دادن در پذیرش حدیث بدین جهت نبوده است که از احادیث صحیح و معتبر روگردان و بى‏توجه بوده‏اند، بلکه بدین جهت بوده است که همانگونه که اشاره شد خوف داشته‏اند از اینکه در مقام پاسخ به مسأله‏اى نسبت دروغ به رسول خدا بدهند، زیرا بازار جعل حدیث و تحریف بگونه کامل در هر دوره‏اى رواج داشت و گروهى از روحانى‏نماهاى مزدور و بى‏خبر از خدا که در هر دوره‏اى کم نبوده‏اند روى اغراض سیاسى و دنیوى در این کار اهتمام داشته‏اند.و آنان هر گاه رأى خود را در مسأله‏اى اعلام مى‏کردند و بعد بر حدیث معتبرى دست مى‏یافتند رأى خود را باطل اعلام مى‏کردند و بر طبق آن حکم را صادر مى‏کردند محمد ابو زهره در کتاب ابو حنیفه و حیاته(ص 114)مى‏نویسد:اهل رأى و اجتهاد از راه رأى زیاد فتوا صادر کرده‏اند و این بدین خاطر بوده که مى‏ترسیدند دروغى را به رسول خدا نسبت دهند.P} ابو بکر در این زمینه گفت اگر رأى من درست باشد از خداست و گرنه از من و شیطان است و خدا و پیامبر از آن بیزار مى‏باشد.
عمر مى‏گوید که من نمى‏دانم که به حق رسیده‏ام یا خیر، ولى از سعى و تلاش فروگذار نمى‏کنم.
و نیز در پاسخ زنى که به کمى مهر اعتراض داشت در جلسه عمومى گفت زن راست مى‏گوید و عمر بخطا رفته است.(براى آگاهى بیشتر به کتاب احیاء العلوم ابو حامد محمد غزالى ج 1، ص 29 و الاحکام فى الاصول الاحکام سیف الدین آمدى ج 3، ص 150، مراجعه نمایید.)
سخن ابو حنیفه:ابن قیم جوزى صاحب کتاب اعلام الموقعین عن رب العالمین(ج 2/ص 201)از ابو حنیفه نقل کرده که گفت جایز نیست کسى به استناد آراء ما فتوا دهد، مگر آنکه بداند ما آن را از چه جایى بدست آورده‏ایم.و نیز در کتاب ایقاظ همم ذوى الابصار، ص 72 و الانتفاء، ص 45 این گفتار نقل شده است.
مالک بن انس مى‏گفت:من بشرم، گاه به خطا مى‏روم و گاه به مطلوب، در آراى من بنگرید اگر با کتاب و سنت سازگار باشد آن را بپذیرید و هر گاه سازگار نبود آنها را نپذیرید(المنار، ج 2/ص 83 به نقل از معن بن عیسى).مالک بن انس، هارون الرشید خلیفه عباسى را از واداشتن مردم به پیروى از مذهب او نهى نمود.
ابن عابدین حنفى مى‏گوید:هارون به مالک گفت آراى خود را تنظیم کن تا مردم را ملزم سازیم که بر طبق آن عمل نمایند، مالک گفت:اختلاف آراء علما بى‏فائده نیست، از اظهار نظر کردن دیگران جلوگیرى نکن، بگذار هر کس در اظهار نظر آزاد باشد.
ابو نعیم اصفهانى در کتاب حلیة الاولیاء در ترجمه مالک بن انس نقل کرده:شخصى از مالک مسأله‏اى را پرسید، او پاسخ داد:پیامبر چنین فرمود، آن شخص به او گفت تو چه رأى دارى؟ مالک گفت:فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنة او یصیبهم عذاب الیم.
علامه احمد بن ادریس قرافى مالکى در شرح تنقیح الفصول(ص 403)و مراغى در الاجتهاد فى الاسلام(ص 40)از مالک نقل مى‏کند که گفت:بر مجتهدین واجب است که مستقیما به منابع احکام مراجعه نمایند و احکام را از آنها اخراج نمایند.
در الوحدة الاسلامیة رشید رضا(ص 107)آمده است:عبد الله بن مسلمه مى‏گوید:من و شخص دیگرى بر مالک وارد شدیم او را در حال گریه دیدیم به او گفتم چرا گریه مى‏کنى؟در پاسخ گفت:درباره آرائى که داده‏ام.به او گفتم: مى‏توانى از آنها برگردى.گفت:چگونه ممکن است برگردم در حالى که آنها در بین مردم پخش شده است.
در ارشاد الفحول علامه شوکانى(ص 366) نقل شده که مالک در لحظه مرگ مى‏گفت:کاش به خاطر هر مسأله‏اى که از راه رأى پاسخ گفته‏ام یکصد تازیانه مى‏خوردم ولى چه کنم که طاقت آن را ندارم.
محمد بن ادریس شافعى، گفت:هر گاه در سخنان من سخنى بر خلاف سخن پیامبر یافتید از من تقلید نکنید، و چنانچه خبر صحیح و معتبرى‏ که بر خلاف رأى و نظر من باشد، مطابق آن عمل کنید و بدانید همان فتواى من است(الامام الصادق و المذاهب الاربعه و فلسفة التشریع فى الاسلام، ص 204).
روزى به اسماعیل بن یحیى مزنى گفت:یا ابا ابراهیم تقلید نکن از هر چه من مى‏گویم بلکه خودچ در آنها نظر و تأمل‏نما که دین همان است.
در البدایه و النهایه ابن کثیر(ج 9 ص 327) و المیزان شعرانى(ج 1، ص 26)آمده که شافعى به احمد بن حنبل گفت:تو به اخبار صحیح عالم‏تر از من هستى، اگر خبر صحیح دیدى به من اطلاع بده تا به آن استناد نمایم.
احمد بن حنبل شیبانى، مى‏گوید:هیچکس نباید در برابر سخن خدا و رسول او سخنى بگوید و نیز روزى به شخصى گفت از من و یا از مالک و شافعى و ثورى تقلید مکن، بلکه بر طبق آن منابعى که آنان استفاده نموده‏اند عمل کن(مراجعه شود به قول المفید فى ادلة الاجتهاد و التقلید شوکانى، ص 15 و فلسفة التشریع الاسلامى محمصائى و مختصر المؤمل ابو شامه ص 31، و اعلام الموقعین ابن قیم جوزى 2/301).
سلمة بن المسیب مى‏گوید:از احمد بن حنبل شنیدم که مى‏گفت:رأى اوزاعى و مالک و ابو حنیفه در نزد من فقط در حد یک نظریه است و بیش از آن ارزش ندارد، حجت فقط در احادیث است (الامام الصادق و المذاهب الاربعه، به نقل از الایقاظ غلاف، ص 28).
14-مراجع تقلید در زمان تابعین و تابعان تابعین
از اوائل قرن دوم تا نیمه قرن چهارم هجرى که دوره طلائى اجتهاد اهل سنت محسوب شده است مجتهدانى در افق فقاهت درخشیدند و مذاهبشان تدوین و آراء و نظریاتشان مورد تقلید قرار گرفته که آنها بنا بر آنچه را کتاب سایس در تاریخ الفقه اسلامى، ص 86 یادآور شده عبارتند از:
1-مالک ابن انس اصبحى، پیشواى مذهب مالیکه(م 179)در مدینه.
2-سفیان بن عیینة(م 198)در مکه.
3-حسن بصرى(م 110)در بصره.
4-ابو حنیفه(م 150)پیشواى مذهب حنفى در کوفه.
5-سفیان بن سعید ثورى(م 161)در کوفه.
6-عبد الرحمن اوزاعى(م 157)در شام.
7-محمد بن ادریس شافعى، پیشواى مذهب شافعیه(م 204)در مذهب قدیمش بغداد و در مذهب جدیدش مصر بوده است.
8-لیث بن سعد (*) پیشواى مذهب راهویه(م 238)در نیشابور.
10-احمد بن حنبل شیبانى پیشواى مذهب حنبلى(م 241)در بغداد.
11-داود بن على ظاهرى اصفهانى پیشواى مذهب ظاهرى(م 270)در بغداد.
12-محمد بن جریر طبرى پیشواى مذهب جریرى(م 310)در بغداد.
13-ابراهیم بن خالد کلبى معروف به ابى ثور (*)-لیث بن سعد یکى از پیشوایان مردم مصر بود و با مالک دوستى کامل داشت.محمد بن ادریس شافعى او را از مالک فقیه‏تر مى‏دانست و چون اصحاب او در بعد علمى و اجتماعى قوى نبودند مذهب وى گسترش چشم‏گیرى نداشت.P}
پیشواى مذهب کلبى(م 246)در بغداد.و نیز مجتهدین دیگرى که در این زمان بوده‏اند عبارتند از:
عبد الله بن شبرمه (*) (م 144)در کوفه.
محمد بن عبد الرحمان بن ابى لیلا(م 148)در کوفه
شریک بن عبد الله نخفى (*) (م 177)در مدینه.
ربیعة بن عبد الرحمان(م 136)در مدینه.
عبد الله بن ابى ملیکه، در مکه.
یحیى بن یحیى و عبد الملک بن حبیب، در اندلس ابو مریم و کعب بن اسود، در بصره
سحنون بن سعید و سعید بن محمد حداد، در قیروان
عمرو بن حرث و یزید بن ابى حبیب و بکیر بن عبد الله بن اشجع، در مصر
مطرف بن مازن و عبد الرزاق همام و هشام بن یوسف و محمد بن ثور، در یمن
ابو عبید قاسم بن سلام، در بغداد
ابو ادریس خولانى و عبد الله بن ابى زکریا خزاعى و سلیمان بن حبیب محاربى، در شام
علقمة بن قیس نخعى و زید بن صوحان، در کوفه
نبودن علم امامان شیعه از راه اجتهاد
شیعه بر این اعتقاد است که علم امامان مانند علم مجتهدان نمى‏باشد، بکله از راه وصایت و به ودیعه نهادن پیامبر احکام را نزد آنان است و هماننند رسول خدا عالم بوده و از خطا در بیان احکام شرعى مصون مى‏باشند.در بحثهاى پیشین گفته‏ایم:کتاب امام على که به خط او و با املاى رسول خدا تدوین شده نزد امامان بوده است که تمام احکام-حتى ارش خدشى-در آن بیان شده است.بلى هر گاه ائمه علم به حقائق جدید و حادیث را اراده کنند به اذن خدا بر آنها آگاه مى‏شوند و در حدیثى که در اصول کافى(ج 1 ص 231)نقل شده آمده است:
«ان الائمه اذا شاءوا ان یعلموا علموا»:امامان هر گاه بخواهند چیزى را بدانند مى‏دانند.و این نیز خود تأیید همان گفتار است.
(*)-عبد الله بن شبرمه(به ضمّ شین)در سواد کوفه از طرف منصور دوانیقى قاضى بود و از علمان برجسته عصر خود محسوب مى‏شد.از در فقه و حدیث و شعر تبحرى خاص داشت، و با ابو حنیفه در عمل به قیاس موافق بود، و نیز داراى اخلاق نیکو و زهد فراوان و سخاوت بود و ما ترک او بعد از وفاتش به هفده درهم فروخته شد(رک:المجتهدون فى القضاء)او و ابو حنیفه و محمد بن عبد الرحمن بن ابى لیلا که از طرفداران قیاس و اجتهاد از راه رأى بودند خدمت امام صادق(علیه السلام)مى‏رسیدند و با آن حضرت در این زمینه گفتگو مى‏کردند.
(*)-بین ابو حنیفه و فقیهان اهل کوفه مانند سفیان بن سعید ثورى و شریک بن عبد الله نخعى و محمد بن عبد الرحمان ابن ابى لیلا اختلاف وجود داشت، ولى سبب اختلافات آنان یکى نبود، علت اختلاف بین ابى حنیفه و سفیان بن سعید ثورى این بود که او از پیشوایان مکتب رأى بود، ولى سفیان بن سعید ثورى از پیشوایان مکتب حدیث.و سبب اختلاف بین او شریک نخعى این بود که شریک نخعى از طرف خلیفه مهدى عباسى در کوفه قاضى بود، ولى ابو حنیفه مخالف با دولت وقت بود.و سبب اختلاف بین او و ابن ابى لیلا:اولا-اختلاف نظر در بیشتر مسائل اجتهادى بود، ثانیا-او در همان زمان بنى امیه عهده‏دار قضاوت بود و هم در زمان بنى‏العباس و ابو حنیفه با هر دوى آنها مخالف بود زیرا بر این عقیده بود که حکومت از آن علویان است نه غیر آنها، ثالثا-ابن ابى لیلا بسیار بد اخلاق بود، رابعا-معروف بود که او پیش از آنکه از منزل بران براى جلسه قضاوت خارج شود سه جام از نبیذ(شراب متخذ از مویز)مى‏نوشید (المجتهد ون فى القضاء ص 21)و بر این اعتقاد بود که فقط شراب متخذ از انگور حرام است نه شراب متخذ از غیر آن. و بدین جهت در هیچ یک از کتابهاى تراجم، تاریخ و حدیث نقل نشده است که آنان نزد فقیهان تلمذ نموده باشند و همین دلیل است که علم آنها از طریق رسول خدا و یا از طریق اراده بر ایشان حاصل شده است. در هر حال آنان احکامى را که براى حوادث واقعه بیان مى‏کردند مستند به قرآن و یا سنت رسول اللّه که آگاهى از آنها داشته‏اند مى‏نمودند و این نمایانگر این است که شیوه آنان در بیان احکام شرعى از راه نفس ادله شرعى بوده است نه از راه اجتهاد.
پیشوایان شیعه در عصر تابعین
از امامان شیعه در عصر تابعین، امام محمد باقر(ع) (ش 114)بوده است.ابو حنیفه در نزد او و برادرش زید بن على تلمذ داشت.امام محمد باقر(ع)در تدریس فقه بى‏نظیر بود و صدها شاگرد تربیت کرد که آنان به اطراف و اکناف عالم پراکنده شده و به نهضت علمى کمک فراوان کرده‏اند همه مسلمانان به علم و عبادت و وثاقت او معترف بوده‏اند.مسند او در پنج جلد قرار دارد امید است هر چه زودتر شاهد نشر آن باشیم.
در طبقات کبراى ابن سعد آمده:«انه کان عالما عابدا ثقة عند المسلمین».در تذکرة ابن جوزى، از عطاء بن ابى ریاح(م 115)(یکى از بزرگان تابعین) نقل شده که گفت ندیدم علما را کوچکتر و حقیرتر نزد احدى، آنچنانکه آنها را نزد ابو جعفر محمد باقر دیدم و مى‏گوید:حکم بن عیینه را نزد امام محمد باقر مانند گنجشک گرفتار دیدم.
ابن اثیر در جامع الاصول مى‏گوید:او مذهب امامیه را در سده اول تجدید نموده است.
امام صادق(علیه السلام)
از پیشوایان دیگر شیعه در عصر تابعین، امام جعفر صادق(ش 148)بوده او حدود پانزده سال از عمر شریف خود را در زمان حکومت امویان بسر برد و بقیه را در زمان خلافت عباسیان.پیشوایان مذاهب چهارگانه اعم از آنهایى که او را بعنوان استاد درک کرده‏اند مانند ابو حنیفه و مالک بن انس اصبحى، و چه آنهایى که او را درک نکرده‏اند بر فقاهت و برترى علم او اعتراف داشته‏اند.
ابو یوسف قاضى و محمد حسن شیبانى که از شاگردان برجسته ابو حنیفه بوده‏اند رویات زیادى از امام صادق(ع)در مسندشان نقل کرده‏اند.
تعداد شاگردان او و امام محمد باقر به هزار نفر مى‏رسید که آنان بزرگترین نهضت علمى را در جهان برپا نمودند.
مسند او مجموعه‏اى دیگر از موسوعه مسانید الائمة است که در جلد 6 گردآورى شده، امید است در آینده نزدیک بزیور طبع آراسته شود.
در مناقب(ج 3/ص 378)نقل شده که حسن بن زیاد از ابو حنیفه درباره اعلم و داناترین مردم پرسید، او در پاسخ گفت:من از جعفر بن محمد فقیه‏تر و آگاه‏تر ندیدم.
آلوسى در تحفه(ص 8)از او نقل کرده که گفت:اگر آن دو سال‏[تلمذ نزد امام صادق‏]نبود هر آینه نعمان هلاک مى‏گشت.
در کتاب عمدة التحقیق و التلفیق آمده است: (امام)جعفر صادق دنیا را از علم و فقه خویش پر کرد و گفته مى‏شود که ابو حنیفه و سفیان ثورى در نزد او تلمذ کرده‏اند و این تو را کفایت مى‏کند.
در تاریخ العلویین(ص 140)نقل شده: شخصى مال خود را براى امام وقف نموده بود، از ابو حنیفه پرسید مستحق آن کیست، او در پاسخ گفت:جعفر الصادق، زیرا او امام بر حق است.
در قصة التقریب نقل شده:ابو حنیفه چهل مسأله را در مجلس منصور خلیفه عباسى براى امام صادق مطرح کرد، امام هم مطابق آراء عالمان عراق(مدرسه کوفه)و هم مطابق آراء عالمان حجاز (مدرسه مدینه)و نیز مطابق نظریات خودش به همه آنها پاسخ گفت، ابو حنیفه رو به خلیفه کرد و گفت:براى ما روایت شده است که داناترین مردم آن کسى که که نادانتر به اختلاف آراء مردم باشد.
ابو حنیفه و مالک بن انس اصبحى، از امام صادق(ع)و امام محمد باقر(ع)روایت نموده‏اند.
مالک نیز در مواضع گوناگون به اعلمیت امام صادق(علیه السلام)اعتراف داشت.
ابو نعیم اصفهانى در حلیة الاولیاء مى‏گوید: امام مالک از امام صادق استفاده کرده است.و نیز درباره او گفته:هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بر قلب هیچ انسانى خطور نکرده که از جعفر بن محمد از حیث علم و عبادت و پرهیزگارى برتر باشد.
ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقة مى‏گوید: مردم از امام صادق علومى را نقل کرده‏اند که سواران آنها را به اطراف پراکنده کردند و آوازه‏اش در بلاد منتشر شده است.
امامان شیعه در زمان تابعان تابعین
در این زمان امام هفتم موسى الکاظم (علیه السلام)(ش 183)بود.مناقب و کرامات او را قرمانى در کتاب اخبار الدول و نیز غیر او ذکر نموده‏اند و مسند الامام الکاظم(علیه السلام) در سه جلد منتشر شده امام على ابن موسى الرضا(ع) (ش 203)نیز در دوره تابعان تابعین بوده است. درباره او دانشیان تاریخ گفته‏اند:از هر شهرى که مى‏گذشت، فقیهان و دانشمندان عنان مرکب او را مى‏گرفتند تا آنکه از فضل و دانش خود بر آنان افاضه نماید.
مجموعه ااحادیث آن امام(علیه السلام)را به همراه شرح حال آن حضرت و راویان و بعضى از شاگردان ایشان به عنوان مسند الامام الرضا در دو جلد انجام یافته است.
اما جواد(علیه السلام)
امام نهم محمد الجواد(ش 220)او در علم فقه در زمان خودش بى‏نظیر بود با آنکه حدود هفت سال داشت با یحیى بن اکثم که در آن روزگار اعلم دانشمندان بحساب مى‏آمد در ابحاث فقهى داراى مواقفى بود که این موقفها از معجزات فن فقاهت شمرده مى‏شود.کتاب مسند او چاپ شده است.
پرسشهاى ابن اکثم از امام جواد
مأمون خلیفه عباسى از یحیى بن اکثم خواست که از امام جواد علیه السلام مسائلى را پرسش نماید که او از پاسخ به آنها عاجز باشد، یحیى بعد از اجازه از امام، عرض کرد نظر شما چیست درباره کسى که در حال احرام شکارى را بکشد؟امام در پاسخ فرمود:آیا او در حرم بود یا خارج آن؟عالم بود یا جاهل؟عامد بود یا غافل؟آزاد بود یا بنده؟ صغیر بود یا کبیر؟آغاز کننده به کشتن بود یا در مقام دفاع؟آیا شکار از پرندگان بود یا از غیر آنها؟ کوچک بود یا بزرگ؟از کار خود پشیمان بود یا نه، در شب انجام شد یا روز؟در حج بود یا عمره؟...
یحیى بن اکثم شگفت زده شد و ناتوانى در چهره‏اش نمایان گشت، بگونه‏اى که همگان از آن آگاهى پیدا نمودند.(جهت تفصیل مى‏توانید به کتاب تحف العقول ص 335 و نیز تذکرة الخواص ص 367 و احتجاج طبرسى مراجعه کنید)
حضرت جواد(ع)به یحیى فرمود چه مى‏گویى درباره مردى که صبح زنى بر او حرام بود و چون آفتاب بالا آمد بر او حلال شد و پیش از ظهر بر او حرام و ظهر بر او حلال و عصر بر او حرام و غروب بر او حلال و نصف شب بر او حرام و طلوع فجر بر او حلال شد و چون آفتاب طلوع کرد بر او حرام و پیش از ظهر بر او حلال شد.
یحیى و بقیه حاضران در مجلس از پاسخ درماندند.مأمون از حضرت خواست که خود او پاسخ دهد.
حضرت فرمود:این زن کنیزى بود که صبح حرام بود، او را خرید بر او حلال شد، کنیز را آزاد کرد حرام شد، با او ازدواج نمود حلال شد، وقت غروب اول ظهار کرد حرام شد، کفاره داد حلال شد، نصف او را طلاق داد حرام شد، رجوع کرد حلال گردید، مرد مرتد شد زن بر او حرام شد، توبه کرد زن بر او حلال شد.
امام هادى(علیه السلام)
امام دهم على الهادى(ش 254)، مناقب و احتجاجات او در کتابهاى تاریخى و اخبار ذکر شده است و مسند او در یک جلد چاپ و مورد استفاده قرار گرفت.این مسند مجموعه‏اى دیگر از موسوعه مسانید الائمه است.
امام حسن عسکرى(علیه السلام)
امام یازدهم حسن العسکرى(س 260)، فضائل و مناقب او را مورخین نوشته‏اند.در تاریخ مذکور بوده است که غیبت صغراى امام زمان امام مهدى (علیه السلام)شروع شد، در زمان غیبت صغراى او که 69 سال بطول انجامید شیعیان از نظر شناخت و پاسخ مسائل مورد نیاز تا اندازه‏اى گرفتار مضیقه و تنگا شدند، زیرا در این دوران راههاى زیادى براى شناخت احکام شرعى نداشتند، تنها از طریق چهار نفر که نائبان حضرت بوده‏اند پاسخهایشان را دریافت مى‏نمودند.این چهار تن که اولین آنها قبلا از وکلاى امام حسن عسکرى بود و بعد از وفات آن حضرت توسط حضرت مهدى تأیید شد و سه نفر دیگر آنها از جانب نائب خاص پیشین تعیین شده بودند، رابط بین امام زمان و بین مردم بوده‏اند، آنان پرسشها و استفتاآت شیعه را به امام غایب مى‏رسانیدند و او پاسخها را بگونه توقیع از راه نائبان خاص به مردم مى‏رساند.
اما حسن عسکرى علیه السلام داراى مسندى بنام مسند الامام العسکرى است این مسند جزئى دیگر از مجموعه مسانید الائمه است که در یک جلد گردآورى شده است و داراى سه بخش است: شرح حال، احادیث مروى از او، اصحاب و روایان او.
علامه مجلسى همه توقیعات را در آخر جلد سیزدهم کتاب ارزشمندش بحار الانوار گردآورى نموده است.
نائبان خاص امام زمان
اسامى نائبان خاص امام زمان عبارتند از: ابو عمر عثمان بن سعید، پس از او فرزندش محمد بن عثمان بن سعید(م 304)، بعد از او ابو القاسم بن روح نوبختى(م 326)و پس از او ابو الحسن على بن محمد سمرى(م 329).
در سال 329 با وفات محمد سمرى، غیبت کبراى امام زمان شروع شد که تا کنون ادامه دارد، در این دوره شیعیان به نائبان عام او یعنى فقیهان در طول زمان تا این عصر مراجعه مى‏کنند و پاسخ مورد نیاز را از آنها دریافت مى‏دارند.
نیاز بیشتر شیعه به اجتهاد در زمان غیبت کبرا
در این زمان نیاز شیعه در امر استنباط احکام حوادث واقعه رو به ازدیاد گذاشت، زیرا نه دسترسى به امام داشته‏اند و نه به نائبان آنها و هر چه از زمان آنان دورتر شدند و تنوع پدیده‏ها و رویدادها و مسائل نوین بیشتر مى‏شد، نیاز آنان به اجتهاد بیشتر احساس مى‏گشت و طبیعتا دامنه اعمال آن براى شناخت احکام رویدادها گسترده‏تر مى‏گشت.
البته اجتهاد در اوائل غیبت کبراى امام زمان، به دشوارى اجتهاد در زمانهاى بعد نبود، زیرا به دلیل نزدیکى فقیهان و عالمان به زمان امامان و دسترسى به اصول اربعمأه(اصول چهارصدگانه)یا به بخشى از آنها اجتهاد بدان اندازه که در زمانهاى بعد به ابزار علمى نیاز پیدا کرد، نیازمند نبوده است، زیرا در جهت شناخت عناصر استنباط و معانى لغوى الفاظ و شرعى آنها معمولا با مشکلات مهمى مواجه نمى‏شدند.ولى با گذشت زمان از غیبت کبرا، اجتهاد براى اهل اجتهاد مشکل‏تر شد که عللى براى آن مى‏توان ذکر کرد، از آن جمله:
1-پیدایش مسائل مستحدث در ابعاد زندگى مادى و معنوى.
2-در دسترس نبودن اصول چهارصدگانه.
3-از بین رفتن قرائنى که با برخى احادیث محفوف بود.
4-از بین رفتن قرائنى که جهت صدور را بیان مى‏کرد.
5-از بین رفتن قرائنى که مراد را مشخص مى‏کرد.
6-ابهام در الفاظ عناصر خاصه استنابط از نظر معنا.
7-آمیخته شدن احادیث با احادیث جعل و ساختگى و تعارض بین آنها.
15-فقهاى معروف عصر تابعین
پیش از ورود در بحث بجا است مطلبى را یادآور شویم:
الف:آنچه از مجموع تعریف‏ها در زمینه تابعین بدست مى‏آید این است که تابعین همانگونه که در صدر بحث بآن اشاره شد به کسانى اطلاق مى‏شود که بگونه مستقیم احکام دینى و وظائف شرعى خودشان را از اصحاب رسول خدا دریافت مى‏نمودند.
ب-عصر تابعین قرن دوم آغاز شد، زیرا عصر صحابه در بین سال 90 هجرى تا سال 100 بکلى منقرض و عصر تابعین پدیدار گردید.
ابو اسحاق شیرازى در طبقات الفقهاء از علامه واقدى نقل نموده که گفت:در مدینه آخرین کسى که از صحابه رسول خدا وفات نمود، سهل بن ساعدى(م 91)و در کوفه عبد الله بن ابى اوفى (م 86)و در بصره انس بن مالک(م 91 یا 93)و در شام عبد الله یسر(م 88)بود، و آنکه از همه بیشتر در عصر صحابه زندگى کرده است طفیل بن عامر (کنانى)بوده زیرا او بعد از سال 100 هجرى وفات نمود.
مشهورترین فقهاى این دوره(زمان تابعین) عبارتند از:
در مکه، طاووس بن کیسان یمانى(م 106)، و عبد الملک بن عبد العزیز بن جریح(م 150)، و عکرمه مولى ابن عباس(م 115)و عطاء بن ابى ریاح(م 115).
در مدینه، عامر بن شراحیل(م 104)و قاسم بن محمد بن ابى بکر(م 101 ه)، و یحیى بن یعمر عدوانى(م 129 ه)، و ابان بن تغلب(م 141 ه)، و عبید اللّه بن عبد اللّه بن عقبة.و نیز جز اینها که به جهت پرهیز از طولانى شدن مقاله از ذکر نام آنها خوددارى مى‏شود.
برخى از افراد مذکور، علاوه بر مرجعیت در حدیث، مقام افتاء را نیز داشته‏اند(مى‏توانید در این زمینه به کتاب قواعد التحدیث، صفحه 74 مراجعه کنید).
در شام، شهر بن خوشب(م 98 یا 112) مکحول بن ابى مسلم(م 113).
در کوفه، شعبى(م 107)و عامر بن شراحبیل(م 104)و سلیمان بن مهران و علقمة بن مسعود، و ...
در بصره، جابر بن یزید ازدى(م 106)محمد بن سیرین(م 110)حسن بصرى(م 110)و ربیع بن صبیح(م 160)و عثمان بن بتى و قتادة بن دعاعه(م 118).
در مصمر، عمرو بن سلمه جرمى در بغداد، محمد بن مسلم(م 150)و محمد بن حسن بن شیبانى(م 179)و قاضى ابو یوسف(م 282)
در یمن، معمر بن راشد(م 153).
در خراسان و مرو، عبد الله بن مبارک(م 181).
در رى جریر بن عبد الحمید(م 188).
16-فقهاى معروف در زمان تابعان تابعین
در زمان تابعان تابعین مشهورترین فقها عبارت بودند از:
مالک بن اسحاق(م 179)در مدینه، سعید ابن ابى عروبه و حماد بن سلمه(م 176)و ربیع بن صبیح(م 160)و سعید بن ابى عوانه در بصره، زیاد البکائى(م 185)و ابن عیاش در کوفه، هشیم بن بشیر در واسط، و یونس بن عبد الرحمان و محمد بن ابى عمیر(م 217)و صفوان بن یحیى بجلى(م 210)و احمد بن محمد بزنطى(م 221) و ابو بصیر لیث المرادى حسن بن على وشاء و زرارة بن اعین(م زمان امام هفتم)و حسن بن محبوب سراد(م 224)و احمد بن محمد بن عیسى اشعرى و برید العجلى و على بن مهزیار اهوازى و جمیل بن دراج و فضل بن شاذان نیشابورى(م 260)و حسین بن سعید اهوازى و حسن بن خالد برقى و حسن بن على بن فضال(از اصحاب امام عسکرى  (ع)و محمد بن مسعود عیاشى(م حدود 240)و احمد بن یحیى بن برقى(م 274)و صفوان بن یحیى و ابراهیم بن محمد تقى(م 283)و سعید بن ابى عروة(م 156)و حماد بن عیسى(م 209) و هشام بن حکم(م 199)و حماد بن عثمان(م 190)و نیز جز اینها و براى پرهیز از طولانى شدن به ذکر اینان بسنده مى‏کنیم.
17-نویسندگان زمان تابعین و تابعان آنها
در اواخر زمان تابعین و تابعان آنها، نویسندگان مشهور و معروف در حدیث از فقهاء عبارتند از:در مکه مکرمه، عبد الملک بن عبد العزیز معروف به ابن جریح(م 150)و سفیان بن عیینه(م 198).
در مدینه منوره، محمد بن اسحاق(م 151) و مالک بن انس اصبحى(م 179)و سعید بن عروه (م 156)و عکرمة بن عمار(م 159 ق).
در بغداد، محمد بن مسلم(م 150)و قاضى ابو یوسف(م 182)و محمد بن حسن شیبانى(م 189).
در واسط:هشیم بن بشیر(م 188).
در بصره، ربیع بن صبیح(م 160)و حماد بن مسلمه(م 176).
در کوفه:ابان بن تغلب(م 141)و سفیان بن سعید ثورى(م 161)و هشام بن حکم(199) و حماد بن عثمان(م 180)و عبد المؤمن انصارى(م 147)و محمد بن قیس بجلى(م 151)و محمد بن مروان ذهلى(م 161)و معاویة بن عمار(م 175).
در مصر، لیث بن سعد(م 175)پیشواى مذهب لیثى.
در شام، عبد الرحمان اوزاعى(م 157) پیشواى مذهب اوزاعى.
در یمن، معمر بن راشد(م 153).
در خراسان، عبد الله بن مبارک(م 181).
در رى:جریر بن عبد الحمید(م 188).براى آگاهى بیشتر در این زمینه به کتاب مباحث فى تدوین السنة(ص 148)مراجعه شود.
18-منابع اجتهاد در زمان تابعین
در زمان تابعین منابع اجتهاد و استنباط عبارت بود از:
1-کتاب خدا که همانند دوره اول از نظر همه دانشمندان اسلامى بعنوان نخستین منبع براى شناخت احکام به حساب مى‏آمد.
2-سنت رسول الله، اعم از قول و فعل و تقریر او، این منبع نیز از نظر همه دانشیان اسلامى مورد پذیرش بوده است.
3-سنت امامان شیعه از نظر امامیه و سنت صحابه از نظر عالمان جامعه اهل سنت، زیرا شیعه بر این اعتقاد است که سنت امامان مانند سنت رسول خدا معتبر است، ولى اهل سنت معتقدند که سنت صحابه از طرق کشف سنت رسول خدا است. این اختلاف اگر چه در این زمینه بین آنان وجود دارد ولى در عین حال حال داراى هدف واحد و مشترکى که عبارت از رسیدن به سنت رسول خدا است مى‏باشند.البته با این تفاوت که امامیه بر اساس عصمت ائمه(ع)ثابت مى‏کنند که سنت امامان(قول و فعل و تقریر آنها)هما سنت رسول خدا است، ولى اهل سنت بر اساس وثاقت صحابه ثابت مى‏کنند که سنت رسول خدا را از راه آنها بدست مى‏آورند.
4-اجماع اصطلاحى از نظر عالمان اهل سنت فى حد نفسه و از نظر عالمان امامیه از جهت کشف آن از قول معصوم.
5-عقل در مستقلات عقلیه از نظر امامیه و بطور مطلق از نظر اهل سنت.
6-قیاس تشبیه و تمثیل تنها از نظر اصولیان جامعه اهل سنت، ولى از نظر اصولیان و اخباریان شیعه و نیز اخباریان جامعه اهل سنت(مانند ظاهریه و احمد بن حنبل)اعتبار ندارد و تنها در موقع ضرورت احمد بن حنبل به آن عمل مى‏کرد و اما پیروان او مانند ابن تیمیة بر طبق این قیاس مانند ابو حنیفه عمل مى‏کرد.او رساله‏اى درباره قیاس تدوین نموده است.
7-استحسان تنها از نظر برخى از اصولیان جامعه اهل سنت مانند ابو حنیفه و نیز مالک بن انس اصبحى اعتبار دارد ولى از نظر عالمان شیعه و محمد بن ادریس و احمد بن حنبل اعتبار ندارد بلى در مواقع ضرورت ابن حنبل مطابق آن اظهارنظر مى‏کرد.
8-قول صحابى تنها از نظر مالک و ابن حنبل و اما از نظر شافعى و ابو حنیفه اعتبار ندارد، و از نظر شیعه تنها در جایى که دلیل خاص دارد اعتبار دارد.
9-عمل اهل مدینه تنها از نظر مالک ابن انس اصبحى و اما غیر او آن را از منابع بگونه مستقل نشمرده‏اند.ابن قیم جوزى در این زمینه بحثهائى را که بین مالک و لیث بن سعد(فقیه مصر و پیشواى مذهب لیثى)واقع شده نقل کرد که مالک، بر این بینش بوده است که عمل اهل مدینه معتبر بوده و حجیت‏دار و حدیثى را که مورد پذیرش اهل مدینه نبود نمى‏پذیرفت، ولى لیث بن سعد این نظریه را مورد نقد و اشکال قرار داد و گفت مدینه اگر چه مرکز مهاجرین و انصار بود ولى دسته‏هایى در آن بودند که به اجتهاد از راه رأى عمل مى‏کردند.
10-مصالح مرسله تنها از نظر مالک و اما غیر از او این را در زمان او بعنوان منبع نپذیرفته‏اند. ولى بعد از او برخى از عالمان به آن رو آوردند.
19-آسان بودن اجتهاد در زمان تابعین
در زمان تابعین تفقه و اجتهاد براى شناخت احکام، اگر چه مانند زمان صحابه از سهولت و آسانى برخوردار نبوده است، ولى نسبت به زمانهاى بعد آسانتر بوده و این بدین جهت بود که فاصله زیادى بین آنها و اصحاب رسول اکرم در میان نبوده است، ولى هر چه مسلمانان از زمان صحابه رسول خدا دورتر و از سوى دیگر رویدادها و مسائل مستحدث به تدریج بیشتر شده، عمل تفقه و اجتهاد پیچیده‏تر و مشکل گردید.
20-رویداد مهم در زمان تابعین
در اوائل زمان تابعین، حکومت امویان رو به ضعف نهاد و روزبروز بر ضعف آن افزوده مى‏شد تا آنکه سرانجام در سال 132 هجرى جاى خود را به حکومت عباسیان داد.
21-برخى از مظاهر حکومت عباسیان
برخى از مشخصات و مظاهر حکومت عباسیان در زمان تابعین و تابعان آنها عبارتند از:
الف-آزادى مجتهدان در پرداختن به تفقه و اجتهاد که بدین جهت بحثهاى فقه اجتهادى از گسترش و تکامل چشم‏گیرى برخوردار گردید.
ب-توسعه و گسترش نقل احادیث.
ج-پیدایش منابع جدید براى استنباط، مانند مصالح مرسله و قاعده استصلاح و سیره عملیه اهل مدینه و مذهب صحابى.
ه-اختلاف بین فقیهان در ملاکها و مقیاسهاى اجتهادى در مواردى که داراى نص خاص نبود.
و-عدم اتخاذ قانون و قاعده معینى در نزد دانشیان اهل سنت در مواردى که احادیث فقهى تعارض داشته‏اند.
ز-تبلور یافتن معیارهاى خاص اجتهادى بصورت کامل در احادیث متعارضه نزد فقیهان اهل تشیع.
ح-معین شدن ملاکهاى خاص براى بکارگیرى اجتهاد.
22-پیدایش مجموعه‏هاى اصولى در زمان تابعین و تابعان آنها
در این دوره مجموعه‏هاى اصولى در ابحاث اجتهادى پدید آمد که شرح آنها د شماره یازده همین مجله بیان گردید.
23-شدت یافتن نزاع بین مکتب رأى و مکتب حدیث
در این دوره نزاع بین مکتب رأى که مرکز آن عراق(کوفه)و مکتب حدیث که مرکز حجاز(مدینه) بوده است شدت یافت.
اصحاب رأى که اهل عراق بوده‏اند:پیروان ابو حنیفه نعمان بن ثابت و شاگردان او قاضى ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم کوفى(م 182)و محمد بن حسن شیبانى(م 189)و ابو هذیل زفر بن هذیل بن قیس اصفهانى(م 158)و حسن بن زیاد لؤلؤى (204 ه)بوده‏اند و اینان از نظر اینکه در مقام استنباط احکام حوادث واقعه توجه زیادى به قیاس و اجتهاد از راه رأى داشته‏اند بر آنان اطلاق اصحاب رأى شده است.
اصحاب حدیث که اهل حجاز بوده‏اند:پیروان مالک بن انس اصبحى(م 179)و سفیان بن سعید ثورى(م 161)و احمد بن حنبل شیبانى(م 241) و داود بن على ظاهرى اصفهانى(م 370)و یزید بن هارون و جریر بن عبد الله و وکیع بن جراح بوده‏اند. اینان چون در مقام استنباط احکام شرعى توجه زیادى به احادیث داشته‏اند بر آنان اطلاق اصحاب حدیث شده است.
گویند ابو حنیفه بعد از استنباط و بیان حکم مى‏گفت:«هذا رأیى»:این رأى من است.ولى مالک مى‏گفت:«هذا ما یقتضیه الحدیث»این چیزى است که حدیث مقتضى آنست.و این دو دسته اختلافات بسیارى در مسائل فقه اجتهادى دارند و نیز داراى مناظرات زیادى مى‏باشند و کتابهایى مخالف یکدیگر تدوین نموده‏اند.(الایضاح و الملل و النحل ج 1/ص 361).
پدیدار شدن مجموعه‏هاى حدیثى
در این دوره مجموعه‏هاى حدیثى تنها در خصوص احادیث نبوى پدید آمد.
گروهى از نویسندگان تابعان تابعین کتابهایى در خصوص احادیث رسول خدا تدوین نموده‏اند از جمله آن کتابها عبارتند از:
جامع عبد الله بن وهب(م 197 ه)، مسند طیالسى(م 204)، مسند عبید الله کوفى(م 213)، مسند عبید الله بن زبیر(م 219)، مصنف ابن شبیبه (م 235)، مسند اسحاق بن راهویه(م 238)، مسند احمد بن حنبل(م 241)، و نیز جز اینها که در مصادر بیان گردیده است.
این کتابها اگر چه تنها احادیث نبوى را مشتمل بود ولى بگونه منقح و تبویت شده نبود زیرا مشتمل بر همه احادیث منقول اعم از صحیح و ضعیف بوده است.و دیگر آنکه در مسندها احادیث را بر حسب اسناد و نام محدثانى که آن را از پیامبر روایت کرده‏اند مانند مسند احمد بن حنبل گردآورى نموده‏اند.
در مصنفات حدیث به ترتیب موضوع‏ها مانند موطأ مالک جمع آورى شد.
تألیف و تصنیف بدینگونه ادامه داشت تا آنکه دوره جدیدى پیش آمد که آن عبارت از تنقیح و گزیدن احادیث خاص در این زمان بود که کتابهاى ششگانه اهل سنت پدید آمد که عبارتند از:
صحیح بخارى، محمد بن اسماعیل بخارى(م 194-256)
صحیح بن مسلم حجاج نیشابورى(م 206-261) سنن محمد قزوینى معروف بن ابن ماجه(م 273) سنن ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانى(م 275) محمد بن عیسى ترمزى(م 275 یا 279) احمد بن شعیب نسائى(م 302 یا 303)
کتابهاى حدیثى شیعه
اما در نزد امامیه، مجموعه‏هاى چهارگانه حدیثى مهمى آنها در قرن چهارم و اوائل قرن پنجم پدید آمد که عبارتند از:
کافى، محمد بن یعقوب کلینى(م 329) من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق(م 381) دو کتاب تهذیب الاحکام و الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار شیخ طوسى(م 460.)
البته در زمانهاى بعد، ملامحسن فیض کاشانى (م 1091)همه روایات کتابهاى چهارگانه را مطابق با بهاى فقهى در یک مجموعه جمع کرد و آن احادیثى را که نیاز به شرح داشت بگونه کامل شرح نمود و آن را الوافى نام نهاد.
و پس از او محمد حر عاملى(م 1104)روایات کتابهاى مذکور را با احادیثى که مورد اعتماد و در کتابهاى دیگر بود بگونه ابواب فقهى جمع نمود و بر آن مجموعه وسائلى الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه نام نهاد و پس از او علامه محمد حسین نورى(م 1320)احادیثى را که از صاحب وسائل الشیعه فوت شده بود استدارک نمود و بر آن نام المستدرک نهاد.
و پس از او محمد باقر مجلسى(م 1110) کتابى عظیم در زمینه اخبار و احادیث تألیف نمود و آن را بحار الانوار نامید که این مجموعه بیش از صد جلد را بخود اختصاص داده است.
25-پدیده اختلاف قاریان در برخى از کلمات قرآن کریم
در این دوره اختلاف قاریان پدید آمد، این اختلاف قاریان در کیفیت قرائت برخى از کلمات‏ قرآن اختلاف مجتهدان را در مقام استنباط در آنها بدنبال داشت و مشهور از قراآت در بلاد اسلامى همان قراءات هفتگانه معروف است که بشرح زیر بیان مى‏شود:
در مدینه منوره قرائت نافع بن ابى نعیم(م 167). در مکه قرائت عبد الله بن کثیر(م 120). در بصره قرائت ابى عمیر بن علاى مازنى(م 154).
در دمشق قرائت عبد الله بن عامر(م 118). در کوفه قرائت ابو بکر عاصم بن ابى نجود(م 128)
در این زمان قرآن به قرائت او قرائت مى‏شود. نیز در آن شهر حمزة بن حبیب زیاد(م 195).
و نیز در شهر مذکور ابو الحسن على بن حمزه کسائى(م 179).
بعد از این قراآت، سه قرائت نیز وجود دارد که از شهرت کمترى برخوردارند و آنها عبارتند از: قرائت ابو جعفر یزید قعقاع مدنى(م 130). قرائت یعقوب بن اسحاق خضرمى(205). و قرائت خلف بن هشام بزاز این قراآت با قراآت هفتگانه فوق را قراآت عشر(ده گانه)مى‏نامند.بعد از سه قرائت مذکور چهار قرائت دیگرى نیز وجود دارد که عبارتند از:قرائت محمد بن عبد الرحمان مکى، قرائت یحیى بن مبارک یزیدى، قرائت حسن بصرى، قرائت سلیمان بن مهران.

تبلیغات