تصویری از جهاد در دو شریعت
آرشیو
چکیده
متن
ادیان آسمانى، اساس و شالودهاى یکسان دارند و جملگى از طرف خداوند متعال پىریزى گردیدهاند. گذشت ایام، اغراض اربابان زر و زور و تزویر، راحتطلبى مردم و...ادیان الهى را در مسیرى غیر از مسیر اصلى انداخته و آنها را از محتوا خالى و به خرافات و اوهام آلوده ساختند.لذا براى هدایت مردم، امر خدا بر تجدید رسالتها و نبوتها قرار گرفت تا هم جلوى گمراهى مردم گرفته و هم پایههاى ادیان به نسبت پیشرفت علمى و تجربى بشر، استوارتر گردند.این امر خداوندى با ابلاغ رسالت حضرت محمد(ص)به پایان رسید و ختم نبوت امضا گشت.
در باب حقانیت اسلام و لزوم گرویدن پیروان سایر ادیان به اسلام بحثهاى بسیارى شده است، امرى که خداى سبحان به انبیاى پیشین مانند موسى، داود، دانیال، ملاکى، یرماه، یعقوب، عیسى و...دستور آن را صادر (1) و بعد همان فرمان را در قرآن فرقان که همو لاریب فیه است و هدایت متقیان، تجدید فرمود. (2)
پیروان اسلام جدا معتقدند که در کتب انبیاى پیشین، مانند تورات و انجیل، تحریفهاى کوچک و بزرگ بدست اشخاص مختلف و با اهداف متفاوت انجام گرفته است.این نظر را قرآن مجید تأیید مىفرماید. (3) با توجه به مطالب زننده و دور از عفت و مسخرهاى که در تورات(مانند داستان تکوین، کشتى گرفتن یعقوب با خدا، زناى لوط با دخترانش و...)وجود دارد، عدهاى از غیر مسلمین نیز اصالت تورات را زیر سئوال بردهاند. (4)
و در مورد انجیل نیز مىدانیم که مسیحیان پس از اختلافات فراوان در مورد انجیل واقعى، بالأخره از میان انبوه اناجیل، چهار مورد را انتخاب و بقیه را نابود ساختهاند که خود این امر نشان دهنده شک و شبهه آنها نسبت به انجیل واقعى است. (5)
تنها مسلمین هستند که على رغم اختلافات و پیدایش فرقهها و مذاهب گوناگون با سینهاى فراخ، عدم تحریف در کتاب آسمانیشان را اعلام مىنمایند و این برخاسته از سخن پروردگار متعال در حفاظت قرآن از دستهاى ناپاک و تحریفهاست، آنجا که مىفرماید:«ما قرآن را بر تو(اى پیامبر)نازل کردیم و ما هم او را محققا محفوظ خواهیم داشت». (6)
اگر شخصى درصدد گزینش دین افضل و اتمم و اکمل و تحریفنشده باشد، بهترین راه این امر، بحث و نقد انتقادى و مقایسهاى بین متون و قوانین مذاهب گوناگون است، تا به این شیوه، سره از ناسره جدا گردیده و دینى که بیشتر با فطرت انسانى همخوانى دارد رخ نمایاند.
هدف این مقاله بحث و نقد انتقادى و مقایسهاى بین دین یهود و اسلام است.گویا بحث به این شیوه، تازگى دارد، پس لاجرم از کاستیها بر کنار نتوان بود.امید است علما و دانشمندان یاور باشند، با این تذکر که شناخت نسبت به دین اکمل و اتمم و تحریف نشده، مسئولیت پیروى از آن را مىآفریند، به اصل مطلب مىپردازیم.
یهوه خداى بنى اسرائیل در جاهاى مختلف تورات، سرزمینهاى تعدادى از اقوام را به بنى اسرائیل-که قوم برگزیده و مقدس او هستند (7) -مىدهد.این اقوام عبارتند از:حتیان، جرجاشیان، اموریان، کنعانیان، فرزیان، حویان و یبوسیان. (8) یهوه بنى اسرائیل را به جهاد براى گرفتن این سرزمینها تحریک و تحریض مىنماید.قوم بنى اسرائیل نیز با دستور قتل عام ساکنین سرزمینهاى موعود از طرف یهوه، از میان قلمرو اقوام مختلف گذشته و غالبا با آنها به جدال مىپردازند.
در طى یکى از این جنگهاى مقدس-زیرا همگى با اجازه و دستور یهوه صورت مىگیرد-که با مدیانیان درگرفت، بنىاسرائیل با انبوه نفرات-که سواى اطفال و زنان، ششصد هزار مرد را شامل مىشدند (9) -بر آنها تاخته به دستور موسى، ذکورانشان را کشتند، زنان و اطفال را اسیر ساختند، بهایم و مواشى و املاک آنها را غارت نمودند و مساکن و شهرشان را به آتش کشیدند.زمانى که اسیران و غنایم را نزد موسى آوردند، او به خشم آمده و از ترس اینکه مبادا مردان بنى اسرائیل با زنان اسیر به فسق و فجور پرداخته، خشم یهوه را برانگیزانند، دستور قتل عام باقى مانده ذکوران از بچه بالغ و زنان و دختران غیر از دختران باکره را مىدهد. (10)
به ذهن چنین متبادر مىشود که از جمله مواردى که در تورات چهره انبیاى عظام مخدوش گشته، یکى همین مورد است و گرنه چگونه مىتوان قضاوت پیامبرى الهى را که به خاطر جلوگیرى از شاعه فساد، دستور قتل عام زنان و دختران(غیر باکره)را صادر مىکند و از طرفى، دختران باکره را زنده نگه مىدارد، عادلانه دانست؟مگر فساد توسط دختران باکره نمىتوانست ایجاد و اشاعه یابد؟!بگذاریم و بگذریم که در این مقوله سخن بسیار است.
در سفر تثنیه مىخوانیم:یهوه خدایت، ترا به زمینى که براى تصرفتش به آنجا مىروى درآورد و امتهاى بسیار را که حتیان، جرجاشیان، اموریان، کنعانیان، فرزیان، حویان و پبوسیان، هفت امت بزرگتر و عظیمتر از تو باشند، از پیش تو اخراج نماید و چون یهوه خدایت ایشان را بدست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازى، آنگاه ایشان را بالکل هلاک کن و با ایشان عهد مبند و بر ایشان ترحم منما و با ایشان مصاهرت منما، دختر خود را به پسران ایشان مده و دختر ایشان را براى پسر خود مگیر، زیرا که اولاد تو را از متابعت من برخواهند گردانید تا خدایان غیر را عبادت نمایند و غضب خداوند بر شما افروخته شده، شما را بزودى هلاک خواهند ساخت ... (11)
اگر یهوه خداى خود را فراموش کنى و پیروى خدایان دیگر نموده آنها را عبادت و سجده نمایى البته هلاک خواهید شد مثل قومهائى که خداوند پیش روى تو هلاک مىسازد. (12) ....
خداوند دل خود را با شما نسبت و شما را برنگزید از این سبب که از سایر قومها کثیرتر بودید، زیرا که شما از همه قومها قلیلتر بودید، لکن از این جهت که خداوند شما را دوست مىداشت و مىخواست قسم خود را که براى پدران شما خورده(مبنى بر دادن این سرزمینها به اولاد آنها)بجا آورد.بدان که یهوه خدایت اوست که پیش روى تو مثل آتش سوزنده عبور مىکند و او ایشان را هلاک خواهد کرد و پیش روى تو ذلیل خواهد ساخت، پس ایشان را اخراج نموده به زودى هلاک خواهى کرد چنانکه خدایت به تو گفته است.پس چون یهوه خدایت ایشان را از حضور تو اخراج نماید در دل خود فکر مکن و مگو به سبب عدالت من خداوند مرا به این زمین درآورد تا آن را به تصرف آورم، بلکه به سبب شرارت این امتها، خداوند ایشانر را از حضور تو اخراج مىنماید (13) ...
امتهائى که به جهت گرفتن آنها به آنجا مىروى و
یهوه آنها را از حضور تو منقطع مىسازد، هر چه را که نزد خدا مکروه است و از آن نفرت دارد ایشان براى خدایان خود مىکردند، حتى اینکه پسران و دختران خود را نیز براى خدایان خود به آتش مىسوزانیدند. (14)
ساکنان شهرى را که خدایان غیر را اطاعت مىکنند به دم شمشیر بکش و آن را با هرچه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاک نما و همه غنیمت آن را در میان کوچهاش جمع کن و شهر را با تمامى غنیمتش براى یهوه خدایت به آتش بالکل بسوزان. (15)
چون به زمینى که یهوه خدایت به تو مىهد داخل شوى یاد مگیر که موافق رجاسات آن امتها عمل نمائى و در میان تو کس یافت نشود که پسر یا دختر خود را از آتش بگذراند و نه فالگیر و نه غیبگو و نه افسونگر و نه جادوگر و نه ساحر و نه سئوال کننده از اجنه و نه رمال و نه کسى که از مردگان مشورت مىکند.به سبب این رجاسات یهوه خدایت آنها را از حضور تو اخراج مىکند. (16)
در سفر اعداد نیز مىخوانیم:یهوه مىگوید چون از اردن به زمین کنعان عبور کنید، جمع ساکنان زمین را از پیش روى خود اخراج نمایید و تمامى صورتهاى ایشان را منهدم سازید و زمین را به شما دادم تا مالک آن باشید.اگر ساکنان زمین را پیش روى خود اخراج ننمایید کسانى را که از ایشان باقى مىگذارید در چشمان شما خار خواهند بود و در پهلوى شما تیغ و شما را در زمین که در آن ساکن شوید خواهند رنجانید. (17)
با مطالعه بخشهاى مذکور، چنین نتیجه گرفته مىشود که هلاک اقوام سر راه بنى اسرائیل و هفت قوم دیگر به دلایل چندى بود:
اول اینکه:یهوه به عهد و پیمان خود با پدران بنى اسرائیل مبنى بر اعطاى این سرزمینها به اولاد آنها عمل نماید و ا از بین بردن و کشتار دستهجمعى این اقوام، سرزمین آنها را طبق وعده به بنى اسرائیل دهد.
دوم آنکه:با این کار، بنى اسرائیل که قوم برگزیده خدا و از طرف دیگر قومى سست عنصر در دین بودند(و این از اعتراضات متوالى آنها به موسى در مورد تشنگى و گرسنگى در بیابان و گوسالهپرستى و پرستش مولک خداى عمونیان و فسق و فجور با دختران موآب و سجده بر خدایان آنها و...هویداست و بخاطر همین سست عنصرى و لغزیدن در امور مذهبى، عده زیادى از آنها به عذاب یهوه گرفتار و با بلایا کشته شدند)با از بین رفتن تمام اقوام، به فسق و فجور و بتپرستى و دورى از یهوه گرفتار نشوند.به عبارت خلاصه، این قتلعامها پیشگیرى از افساد و انحراف بنى اسرائیل بود و صد البته پیشگیرى آسانتر از درمان است.(!!)
سوم آنکه:این اقوم دچار عادتهاى زشتى بودند، همچون بت پرستى، شرارت، قربانى نمودن پسران و دختران، اعتقاد داشتن به فالگیر، غیبگو، افسونگر، جادوگر، ساحر، رمال، مشورت با مردگان و پرسش از اجنه، و با توجه به این انحرافات، باید هلاک مىشدند.
با وجود این سه دلیل مشعشع!و قانعکننده!، نسبت به این قتل عامها مردم از زن و مرد و کوچک و بزرگ، اشکالات و ایراداتى وارد است:
اولا:چرا و چگونه یهوه که رحمتش تا ابد الاباد است (18) و مهربان و رحیم است (19) راضى مىشود براى عدم انحراف قومى سست عنصر، تعداد کثیرى از اقوام که میانشان زن و پیر و بچه شیرخوار فراوان بود، بالکل کشته شوند؟.رحمانیت و مهربانى یهوه کجا رفت؟چنین به ذهن مىرسد که راه درست آن بود که ایمان بنى اسرائیل محکمتر مىگشت تا تحت تأثیر جاذبههاى کاذب و شهوات قرار نگیرند.از طرف دیگر باید این اقوام، ارشاد و هدایت مىشدند، آیا به خاطر بتپرستى و شرارت، خشک و تر باید با هم بسوزند؟کوچک و بزرگ همه نابود شوند؟آنهم بدون ارشاد و اتمام حجت و دعوت به یکتاپرستى؟
در مقام مقایسه جهاد اسلامى با این نسلکشیها (به اصطلاح جهاد یهودى)مىبینیم که جهاد اسلام از قداست بس والایى برخوردار است.در جهاد اسلامى، در برابر اهل کتاب سه راه پیشنهاد مىشد:
اسلام، جزیه، شمشیر.و در برابر کفار و مشرکین دو راه:اسلام، شمشیر، اگر کفارى که سد راه اسلام شده و در برابر مسلمین تیغ از نیام کشیده بودند اسلام مىپذیرفتند، تمامى حقوقى که یک مسلمان مجاهد زجز دیده رنج کشیده شلاق خورده اسلام آورده بدست پیامبر دارا بود بلافاصله دارا مىشدند.
در جهاد اسلامى فقط کسانى کشته مىشوند که در برابر اسلام، سلاح بدست گرفتهاند.در جهاد اسلام کشتن زن و بچه و اسیران اناث و نابودى کشتزارها و شهرها وجود ندارد، دستور جنگى پیامبر اسلام به رزمندگان صدر اسلام، بهترین دلیل این مطلب است.
هنگامى که آن حضرت فوجى را براى جهاد بدرقه مىنمود، فرمود:«بروید به نام خدا، کمک خواهید از خدا، جهاد کنید براى خدا و براى امت رسول خدا، هان اى مردم!مکر نکیند، از غنایم سرقت روا ندارید، کفار را بعد از قتل، چشم و گوش و دیگر اعضاء قطع نکنید، پیران و زنان و اطفال را نکشید، راهبان را که در معابد نکشید، درختها را مگر در صورت نیاز از بیخ قطع نکنید، هر کس از مسلمانان که بر کافرى امان دهد امان او پذیرفته است تا آنکه بر وى دین خدا عرضه گردد، اگر اسلام را پذیرفت برادر شماست و اگر نپذیرفت او را به سلامت به اردوگاه خود برسانید و پس از آن بر قتل او از خداوند مدد خواهید، اسرا را به آب غرق نکنید، نخلستانها را نسوزانید، درختان میوهدار را در نیاورید و کشتزارها را نسوزانید، شاید به آن محتاج شوید، جانوران حلال گوشت را نابود نکنید، مگر اینکه براى تأمین غدا نیاز داشته باشید، دشمنان را به سه چیز دعوت کنید:اول، اسلام را به آنها عرضه دارید، اگر مسلمان شدند به هجرت دعوتشان کنید، زیرا اگر هجرت را قبول کردند از غنیمت بهره مىبرند و اگر در خانه خود ماندند حکم اعرابى را دارند که مسلمانانند و در خانه خویشاند و از غنیمت قسمتى ندارند.دوم، اگر اسلام را قبول نکنند و از اهل کتاب باشند باید حتما جزیه بدهند و چون جزیه دادند مزاحمشان نشوید و گرنه جهاد کنید.
سوم، اگر محلى را محاصره کردید و افراد خواستند از محاصره بیرون آیند و از شما خواستند که حکم خدا را در مورد آنها جارى سازید، چون ممکن است حکم خدا را در آن مورد ندانید، لاجرم یک نفر حاکم از خودتان براى آنها معین کنید و اگر از شما امان خواستند امان دهید.هرگز آب مشرکان را مسموم نسازید.» (20)
این است چهره نورانى و مشعشع اسلام و جهاد اسلامى و کلماتى مهرآمیز و عطرآگین پیامبر اسلام. اسلام بهه جاى کشتار مردم بتپرست، جهت پیشگیرى از افساد مسلمین، چنان نیروى ایمان و تقوا در آنها ایجاد مىنماید که به گرد گناه نمىگردند و از طرفى زمینههاى گناه را در جامعه از بین مىبرد، یعنى هم به فردسازى مىپردازد و هم به جامعهسازى.دین مبین اسلام چنان جاذبه محکمى دارد که آنها که اندک وجدان بیدار و فطرت حقیقت طلب داشته باشند در خود جذب کرده و همو را به شمشیرى بران علیه خصم و در موارد متعدد علیه طایفه و قوم خویش و نیز عارفى دلسوخته و شب زنده دار تبدیل مىنماید.
ثانیا:چگونه مىشود اقوامى هر چند بت پرست را بدون اتمام حجت و دعوت به دین حق، قتل عام نمود؟حجت براى هر قوم باید قبل از مجازات تمام گردد و این اتمام حجت، با ارسال بشیر و نذیر صورت مىگیرد.
از تورات چنین برنمىآید که پیامبرانى در میان این اقوام براى ارشاد و هدایت بوده یا رسولانى از طرف موسى به میان آنها رفته و دعوت به دین حق نمودهاند.حتى دیده نمىشود که از خیل جمعیت کثیر بنىاسرائیل(نزدیک به یک میلیون نفر)کسانى باشند که این اقوام را به راه راست هدایت سازند و این براى کتابى آسمانى مانند تورات-که اکنون طرفداران متعصبى دارد-ضعف بزرگى است. متأسفانه اعتقاد دینى و ایمان مذهبى بنى اسرائیل آنقدر بىفروغ و سست بود که نتوانستند خود در دین یهود ثابت قدم بمانند، تا چه رسد به اینکه بتوانند مردمان کافر پیشه را هدایت نمایند!
بنى اسرائیل تحت تأثیر علایق دنیوى و شهوانى
نتوانستند به این گفته یهوه که«اگر آواز یهوه خداى خود را به دقت بشنوى و تمامى اوامر او را بجاى آورى، آنگاه یهوه خدایت ترا بر جمیع امتهاى جهان بلند خواهد گردانید» (21) عمل نمایند.مقدمه دیگران سازى، خودسازى است که بنى اسرائیل در آن مانده بودند.به جرأت مىتوان گفت که حضرت موسى(ع) در انجام رسالت خود و هدایت بنى اسرائیل على رغم کوشش و تلاش بسیار زیاد، موفق نشد.ب در قرآن مجید هر جا سخن از عذاب و هلاک اقوام ناسپاس و کفر پیشه لوط، هود، مردم انطاکیه، قوم نوح، مردم سبأ و...به میان مىآید، قبل از ذکر نزول عذاب، به فرستاده شدن رسولان و اتمام حجت پرداخته مىشود.
مهمتر اینکه در قرآن مجید آیات صریحى وجود دارد دال بر اینکه تا رسولى جهت ابلاغ حق و ارشاد و هدایت و نهایتا اتمام حجت به میان قومى فرستاده نشود، آن قوم، مستحق عذاب نخواهند بود. (22) در اسلام، اصل، لطف و رحمت است و غضب بعد از آن قرار دارد.الله، لطیف است و لطف او ایجاب مىکند که رسولانى براى هدایت مردم گسیل فرماید.
موفقترین انبیاى الهى در انجام رسالت خویش، پیامبر اسلام بوده است که از اقوامى بیابانگرد، وحشى، بىنظم و انضباط، بتپرست و خونریز، مردمى خداپرست، پاکدامن، منضبط، تابع شریعت و بنیانگذران تمدن عظیم اسلامى بوجود آورد.
ثالثا اگر انتقام بنى اسرائیل از اقوام سر راه، بخاطر جلوگیرى آنها از بنى اسرائیل در عبور از سرزمینهایشان بود، از جمله قوانین انتقام در نزد منصفین، رعایت عدالت است، خصوصا از طرف قومى که توسط پیامبرى اولوالعزم هدایت شده و برگزیده یهوه بودند.اما مىبینیم این اقوام، به دستور یهوه قتل عام مىشوند«تا نام ایشان از زیر آسمان محو شود». (23) باید سئوال نمود:عدالتى که به یهوه نسبت مىدهند و او را عادل مىخوانند (24) کجا رفت؟
اگر براى بار سوم در مقام مقایسه برآییم در اسلام و قرآن مجید، سفارشات فراوانى به راعیت عدالت در انتقام شده و بر ظالمین و ستمکاران و از عدالت خارج شدگان-هر که باشند-عتاب مىشود که انتقام از بد مردم، به مانند آن بدور است نه زیادتر. (25)
رابعا گویى یهوه با این اقوام، پدر کشتگى دارد!!و دشمن دیرینه آنهاست!!که درصدد نابودى همه است.یهوهاى که خداى تمام جهان و تمامى بشر بوده (26) و آفریننده فلک الافلاک و تمامى جنود آنها و زمین و هر چه بر آن است و دریاها و هر چه در آنهاست (27) مىباشد اگر مىخواست این اقوام را-که آفریدههاى خود او بود-بالکل نابود سازد و نام آنها را محو نماید، چرا اصلا آنها را آفرید؟اگر براى شرارت و بتپرستى آنها بود، ایرادات گذشته دوباره مطرح مىشود.
آیا یهوهاى که آسمانها و زمین را آفرید (28) و آسمان خزینه اوست (29) و دولت و جلال از او مىآید (30) آنقدر دستش بسته و سرزمینش کم وسعت بود که نمىتوانست بنىاسرائیل و اقوام مذکور را در یک سرزمین و یا سرزمینهاى متفاوت اسکان داده، بینشان الفت اندازد و نعمتش را بر آنها افزون ساخته و توسط قوم بنى اسرائیل، این اقوام بت پرست را هدایت نماید؟
براى بار چهارم اگر درصدد مقایسه بین اسلام و یهودیت برآییم، مىبینیم که الله تبارک و تعالى، رب و آفریننده تمام خلایق و جمهور انسانهاست و از رگ گردن به انسان نزدیکتر و از مادر مهربانتر است. برخلاف یهوه که جبار است و خونریز، قهار است و نامهربان و کینهتوز.(گر چه در تورات اوصافى مانند غفار و کریم و رحیم و دیر غضب و کثیر احسان بودن را به یهوه منتسب مىسازند (31) اما انصافا در مطالعه دقیق تورات، صحت انتساب این اوصاف بر یهوه به چشم نمىخورد یا بسیار کم سو هستند).
الله اسلام، قادر مطلق است و به هر کار توانا، اگر اراده آفرینش چیزى را داشته باشد، به محض اراده آفریده مىشود(کن فیکون)آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست ملک الله است، او روزى دهنده همه خلایق
است، از پستترینشان تا افضلترینشان، از کوچکترینشان تا بزرگترینشان، او بىنیاز مطلق است و همه به او نیازمند.او بخشنده و مهربان و رزاق است در این دنیا بر مؤمن و کافر، اما در آخرت فقط بر مؤمن، و با هیچکس خصومت خصوصى ندارد، خداى همه است بى تبغیض، ملاک فضیلت در نظرش فقط تقوا و نزدیکى به اوست و اگر اقوامى مغضوب او مىگردند بخاطر اعمال بد خودشان است، خداوند به هیچ یک از بندگانش ظلم نمىکند.
حال به یک مورد دیگر از قساوت و بىرحمى بنى اسرائیل(یهود)مىنگریم:در حمله بنى اسرائیل به شهر اریحا به فرماندهى یوشع بن نون-جانشین موسى-قوم صدا زدند و کرناها نواختند و چون قوم آواز کرنا را شنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند، حصار شهر بر زمین افتاد و قوم به شهر اریحا برآمد و شهر را گرفتند و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر، حتى گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند.شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانیدند. (32)
یهودیانى که کشتن سیصد نفر از همدینان عهد شکن و فتنهانگیز مدینه به فرمان پیامبر اسلام را بهانهاى براى کوبیدن اسلام قرار داده و مىدهند و اشک چشمانشان از خواندن و شنیدن این حادثه شوم(؟!)جارى مىشود، چه توضیحى در مورد این همه کشتار و قتل عام و نسلکشى-که در کتاب آسمانى شان آمده-دارند؟!آیا وقت آن نرسیده که با کنار گذاشتن حب و بغضها و عداوتهاى کور و کژاندیشیها، راه هدایت را انتخاب نمایند؟
تبریز-اصغر حیدرى
یادداشتها:
(1)-ر ک:محمد(ص)در تورات و انجیل، پروفسور عبد الاحد داود، ترجمه فضل الله نیک آئین، نشر نور، تهران 1361 و ائمه علیه السلام و احیاء دین، سید مرتضى عسکرى، ج 4، انتشارات مجمع علمى اسلامى، تهران.
(2)-قرآن:بقره/137، مائده 16 و 68، عنکبوت/47، نساء/ 47، آل عمران/81 و...
(3)-بقره/75 و 79 و 85، آل عمران/75 و 78، نساء/46، مائده/44 و...
(4)-ر ک:در خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمد، انتشارات خوارزمى، تهران، چاپ اول، 1357، ج 2، ص 83.
(5)-ر ک:آینده در قلمرو اسلام، سید قطب، ترجمه آیت الله، سید على خامنهاى، ص 55 و 56.
(6)-سوره حجر، آیه 9.
(7)-سفر تثنیه، باب 7 و 9 و 14، سفر لاویان، باب 26.
(8)-سفر تثنیه، باب 7 و 20.
(9)-سفر خروج، باب 12.
(10)-سفر اعداد، باب 31.
(11، 12، 13، 14، 15، 16)-سفر تثنیه، به ترتیب بابهاى 7، 8، 9، 10، 12، 13، 18.
(17)-سفر اعداد، باب 33.
(18)-کتاب اول تواریخ ایام، باب 16 و کتاب دوم تواریخ ایام باب 7.
(19)-سفر تثنیه، باب 4 و کتاب دوم تواریخ ایام، باب 30.
(20)-مجله پیام انقلاب، سپاه پاسداران، شماره 18، ص 59.
(21)-سفر تثنیه، باب 28.
(22)-سباء/17، روم/47، عنکبوت/14، نساء/165، انعام/ 131، یونس/47، اسراء/15 شعراء/208.
(23)-سفر تثنیه، باب 7 آیه 24.
(24)-کتاب ارمیاء بنى، باب 11.
(25)-شورى/40، نحل/126، حج، 60، بقره/190، 193 و 194، قصص/50 و 59، فرقان/19 و 27.
(26)-کتاب اشعیاء بنى، باب 54، کتاب ارمیاء بنى، باب 32.
(27)-سفر تثنیه، باب 10، کتاب دوم پادشاهان، باب 19، کتاب نحمیاء نبى، باب 9.
(28)-سفر خروج، باب 20، کتاب اول توارخ ایام، باب 16، کتاب اشعیاء نبى، باب 45.
(29)-سفر تثنیه، باب 28.
(30)-کتاب اول تواریخ ایام، باب 29.
(31)-کتاب نحمیاء نبى، باب 9.
(32)-صحیفی یوشع، باب 6، آیه 20 تا 25.