آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

محمد حسن احمدی فقیه(یزدی)، متولد یزد، تحصیل علوم دینی را نزد پدر آغاز و سپس از آیة الله فقیه یزدی خراسانی بهره گرفت، و نیز نزد شهید آیة الله صدوقی سطح را تکمیل نمود، خارج فقه و اصول را از محضر آیات عظام از جمله:حاج سید علی بهبهانی، اراکی، بهاءالدینی، محقق فکور، حائری استفاده برده و سایر علوم را از آیات بزرگ علامه طباطبائی، رفیعی قزوینی، شعرانی، الهی قمشه‏ای، فرید، حاج آقا رحیم ارباب، شهید مطهری کسب فیض نمود.برخی آثار علمی ایشان عبارت است از آیات الاحکام، کلمة التقوی ابتغاء الوسیله الی ابواب الشریعه، تحلیل فقهی قانون اساسی، اجتهاد و تقلید، مفتاح الکلام فی علم الدرایه، شرح الهیات تجرید، بحث حول المعرفه، حاشیه بر شرح چغمینی، حاشیه بر اربعین امام خمینی، شرح حدیث قدسی تردد، رساله فی تعیین الفجر و...ایشان هم‏اکنون به تدریس و تحقیق اشتغال دارد.
در آستانه نخستین سالگرد رحلت بزرگ فقیه مجاهد آگاه و یگانه عصر، حضرت امام خمینی (قدس اللّه نفسه الزکیه)شایسته‏ترین یاد و ارج گزاری به آن ساحت گرامی طرح آراء و اندیشه‏ها و نظریات علمی او در زمینه‏های مختلف است.
نگارنده نیز در جهت بهره‏گیری از شجره مبارکه‏ای که آن فقیه نمونه از خود برجای نهاده بر آن است که پژوهشی را هرچند کوتاه و گذرا در رابطه با مبانی و نظریات امام در زمینه علم«درایه و رجال»به انجام رساند.
امید آنکه این نوشته بتواند نمایانگر برخی از دقتها و ریزنگری‏های معظم له در زمینه یادشده، باشد و راه تحقیق را به محققان یادآور شود.
از حضرت امام(رضوان اللّه علیه)گرچه کتاب مستقلی تحت عنوان علم درایه و رجال در اختیار ما نیست، ولی مباحث مربوط به این علم، در جای جای ابحاث مختلف کتب فقهی ایشان مطرح گردیده و رایحه تحقیق و تتبع و خلاقیت و ابتکار از آن می‏وزد.
ایشان علم درایه و رجال را در متن فقه-که همان بستر اصلی آن است-بکار گرفته و بدان کارایی خاص و واقعیش را بخشیده است.
تعریف واژه‏های کلیدی از بیان امام
در هر علم، واژه‏گان و اصطلاحات خاصی وجود دارد که شناخت معنای آنها از کتاب لغت، انتظار نمی‏رود.بلکه معنای آن واژه‏ها و اصطلاحات را باید از متن آن علم و متخصصان آن، فراگرفت.از این اصطلاحات در علم حدیث و فقه، آنجا که مباحث در ارتباط با رجال و درایه قرار می‏گیرد، واژه«اصل»و«کتاب»و«تصنیف»و نیز«نوادر»می‏باشد.
اکنون، برآنیم که معنای این واژگان را از آراء و نظریات حضرت امام(قدس سره)به دست آوریم.
معنای«اصل»
حضرتامام در بیان معنای«اصل»نخست نظریه خویش را چنین اظهار داشته است: «و الظاهران ان الاصل عبارة عن الکتاب المعمول لنقل الحدیث سواء کان مسموعا عن الامام علیه السالم بلا واسطة او معها، و سواء کان مأخوذا من کتاب و اصل آخر اولا.ولا یبعد ان یکون غالب استعماله فیما لم یؤخذ من کتاب آخر». 1
یعنی:ظاهرا منظور از اصل، کتابی است که برای نقل حدیث از معصوم تدوین شده باشد، چه نویسنده سخن معصوم را بی‏واسطه شنیده باشد، و چه با واسطه و خواه آن را از اصل دیگری گرفته باشد یا خیر.گرچه بعید نیست که گفته شود، بیشترین کاربرد و اطلاق«اصل»در مواردی است که کتاب از اصل دیگری اخذ نشده باشد.
پس از استظهار این معنا از میان سایر معانی ذکر شده، به نقل دیگر احتمالات و اقوال می‏پردازند:
1-«اصل»کتابی است که در مورد اصول دین یا مذهب مانند:امامت، عصمت، بداء، رجعت، بطلان جبر و تفویض و...نوشته شده باشد.چه اینکه شیخ طوسی درباره«ابومنصور الصرام» می‏گوید:«...له کتب کثیرة منها کتاب فی الاصول سماه:بیان الدین».و یا منتخب الدین در ترجمه«ابو الخیر برکة بن محمد»می‏گوید:«انه فقیه دین قرء علی شیخنا ابی جعفر الطوسی، و له کتاب حقایق الایمان فی الاصول و کتاب الحج فی الامامه...».
2-«اصل»روایاتی است که از کتاب دیگر گرفته نشده باشد، یعنی خود منبع نخستین باشد.ابته لازم نیست که حتما آن کتاب مورد اعتماد باشد تا بر آن«اصل»اطلاق شود.
«و یمکن ان یکون الاصل کتابا غیر مأخوذ من کتاب آخر، من غیر قید الاعتماد فیه، و الکتاب اعم». 2
3-«اصل»کتاب منبعی است که از کتاب دیگر اخذ نشده باشد و مورد اعتماد نیز باشد.البته حضرت امام، نخست این نظریه را تحلیل و سپس مورد خدشه قرار داده است.
4-«اصل»به معنای لغوی در برابر«فرع»است، بنابراین هرگاه کتابی از کتاب دیگر اخذ شده باشد، کتاب نخستین اصل و کتاب دوم فرع است. «و قد یقال ان الاصل بمعناه اللغوی، و هو مقابل الفرع، فان کان الکتاب مأخوذا من کتاب آخر، یکون ذلک فرع ما اخذ منه، و هو اصله».
5-«اصل»مجموعه‏ای از اخبار و روایات و آثاری است که فصل‏بندی و مبوب نشده باشد.
حضرت امام، پس از بیان احتمالات مذکور، هر یک را مورد نقد و بررسی قرار داده و استظهار نخست را تأیید می‏کند.
معنای«کتاب»
واژه کتاب، در علم درایه و رجال، دارای معنایی جز معنای متعارف آن نیست، و بر اصل و تصنیف و چه بسا بر نوادر نیز اطلاق می‏شود، ولی گاه در مقابل اصل بکار می‏رود.زیرا«اصل»فقط در مورد کتب روایی و کتابهایی که فقط دربردارنده احادیث است بکار رفته، اما کتاب شامل هر مجموعه می‏شود مانند:حدیث، تاریخ، ادب، رجال و...
حضرت امام در این زمینه فرموده‏اند:«فربما کان الکتاب ممحضا فی نقل الروایة لاغیرها، و ربما کان لمقصد آخر، کالتارخی و الادب و الرجال و....» 3 .
معنای«تصنیف»
در بیان اهل رجال، تصنیف به کتابهایی اطلاق می‏شود که هدفی غیر از جمع احادیث را دنبال کند.مانند کتاب ادبی، تاریخی و اجتماعی‏ و...گرچه در ضمن آن به احادیث و روایاتی نیز استناد و استشهاد شده باشد.
و حضرت امام برای تصنیف، کتاب علی بن الحسین به پسرش، صدوق رامثال آورده است.
با این حال، گاهی تصنیف بر مطلق کتاب، اعم از کتاب حدیث و غیر آن اطلاق می‏شود.
معظم له در این ارتباط فرموده‏اند:«و المصنف عبارة عن کتاب معمول لاجل مقصد مما تقدم و ان اطلق احیانا علی مطلق الکتاب و...» 4
و هر حال از آنچه در رابطه با«اصل»، «کتاب»و«تصنیف»گفته شد، چنین می‏توان‏
نتیجه گرفت که«کتاب»اعم از«اصل و تصنیف» است و هر یک از اصل و تصنیف قسیم یکدیگر و از اقسام کتاب بشمار می‏روند.
کلام حضرت امام در این‏باره چنین است: «ان الظاهر المقطوع به ان الکتاب اعم من المصنفات و الاصل و هماقسمان منه و کل قسیم الاخر». 5
معنای«نوادر»
هرگاه یک یا چند روایت، در باب خاصی مضبوط نشده باشد و در کنار و حاشیه ابواب و یا اصولا جدای از آنها بیاید«نوادر»نامدیده می‏شود.
مثل«نوادر الصلاة»و«نوادر الزکاة».
البته اصطلاح نادر و نوادر را نباید با اصطلاح«شاذ»اشتباه گرفت.
و اما بر اساس آنچه گفته شد، ممکن است گاهی بر نوادر، اصل یا کتاب و چه بسا تصنیف هم منطبق بشود.
امام در این مورد فرموده‏اند:«فیقال له مصنفات او له من المصنفات کتاب کذا و قد یعبر بالنوادر، و قد یقال له روایات و اخبار» 6
اثر فقهی و رجالی«اصل»
برخی عالمان معتقدند که هرگاه فردی دارای اصل(یا کتاب و مانند آن»باشد، صرف داشتن«اصل»سبب اعتبار و وثاقت او می‏شود، چنانکه علامه بحر العلوم، زید نرسی را بر این اساس که صاحب اصل بوده معتبر و موثق دانسته است.
در حالی که صرف صاحب اصل بودن از نظر فقهی، سبب وثوق و اعتبار شخص نمی‏شود، مگر آنکه قرائن و شواهدی بر اعتبار و وثاقت او باشد. بلی صاحب اصل بودن فقط مزیت و امتیازی را می تواند اثبات کند.
حضرت امام(رضوان الله علیه)در نقد نظریه بحر العلوم بیان دقیق و مفصلی آورده و سپس فرموده‏اند:«هذه جملة حول الاصل و الکتاب، و قد اتضح عدم دلالة قولهم:ان لا اصلا علی الاعتماد به او بصاحبه، فضلا عن قولهم له کتاب». 7
سماع، قرائت، مناوله
از دیگر اصطلاحات علم درایه که در مباحث فقهی بکار گرفته می‏شود، اصطلاحات یادشده است، چه اینکه یکی از پایه‏های مهم استنباط، احادیث است و از طرق تحمل حدیث، سماع، قرائت و مناوله می‏باشد.
البته برخی برای تحمل حدیث تا هشت طریق ذکر کرده‏اند که، اکنون در مقام استقصای آن نیستیم.
1-سماع:عبارت است از شنیدن حدیث از شیخ حدیث.
2-قرائت:عبات است از خواندن حدیث نزد شیخ حدیث.
3-مناوله:عبارت است از اعطای کتاب حدیث به راوی، (چه بنحو تملک یا عاریه باشد و چه به صورت اجازه).
در مقایسه میان سه طریق یادشده، برترین طریق و مطمئن‏ترین آنها، سماع است و پس از آن قرائت و در مرحله نازلتر مناوله قرار دارد.زیرا قرائت از استحکام بیشتری برخوردار است و آفات آن کمتر از مناوله می‏باشد.
این اصطلاحات و این مرزبندی در ارزشگذاری و تعیین برخی ابهامهای حدیثی مؤثر است و حضرت امام قدس سره در مواردی از مباحث فقهی این اصطلاحات را مورد بهره‏گیری قرار داده‏اند.
بعنوان مثال دو حدیث از امام صادق علیه السلام نقل شده است که ظاهر آن دو باهم ناسازگار است.
1-«ما من جبار الا و معه مؤمن یدفع الله عز و جل به من المؤمنین و هو اقلهم حظاّ فی الاخرة یعنی اقل المؤمنین حظاّ بصحبة الجبار».
2-«ما من سلطان الا و معه من یدفع الله به عن المؤمنین حظأ بصحبة الجبار».
2-«ما من سلطان الا و معه من یدفع الله به عن المؤمنین، اولئک اوفر حظاّ فی الاخرة».
مرحوم شیخ انصاری در جمع بین این دو حدیث بیان مطلبی دارد که مورد پسند حضرت امام نبوده است، بدین جهت معظم له به جمع دیگری پرداخته و فرموده است:«و من المحتمل ان یکون لفظ«حظأ»فی روایة مهران بتقدیم الخاء المعجمه علی الطاء الغیر المعجمه و کان التفسیر من بعض الرواة، و کان الاصل الذی فیه الروایة مأخوذاّ بالمناوله لا بالقرائه و کان تفسیره لاشتباه و قع فی الخط...سیما مع قرب وقوع الاشتباه کثیرا فی مثل الکلمه المذکورة التی یکون منشأ الاشتباه فیها تغییر محل النقطة قلیلا...».
نظر امام درباره اصحاب اجماع
یکی از مسائل که در علم رجال مطرح است و آثار فقهی و عملی قابل توجهی بر آن مترتب می‏باشد، بحثی است درباره«اصحاب اجماع».
اصحاب اجماع به راویانی اطلاق می‏شود که علمای رجال بر تصحیح و تصدیق آنچه آنان نقل کرده‏اند، نقل اجماع نموده‏اند و گفته‏اند روایات آنان دارای اعتبار است، هرچند راویان قبلی (مروری عنهم)مجهول یا مهمل باشند و یا حتی روایت مرسل باشد(یعنی نام راوی یا راویانی از سلسله حدیث حذف شده باشد).
این سخن معروف است:اگر سند حدیث و روایتی از طریق مورد اعتمادی به یکی از اصحاب اجماع رسید، آن روایت را حجت می‏دانند، بدین معنا که نیازی به بررسی و تحقیق درباره کسانی که اصحاب اجماع از آنان‏ نقل کرده‏اند، نیست.و از اصحاب اجماع تا معصوم علیه السلام پذیرفته شده است.پس هرگاه سند حدیثی به یکی از اصحاب اجماع رسید، بررسی سند آن لازم نیست.
مستند این مطلب، محمد بن عمر بن عبد العزیز، صاحب رجال‏کشی است که در نیمه اول قرن چهارم هجری معاصر با مرحوم کلینی می‏زیسته است.
کتاب اصلی وی«معرفة الناقلین»نام داشته که مرحوم شیخ طوسی از آن کتاب انتخاب نموده و آن را«اختیار معرفة الرجال»نام نهاده که البته به رجال‏کشی شهرت یافته است.
پس از صاحب رجال‏کشی، عده‏ای چون شیخ طوسی در عدة الاصول و نجاشی و نیز علامه حلی، سید بن طاوس، ابن داود، شهید بن، صاحب معالم،
میرداماد، شیخ سلیمان و...اصحاب اجماع را نام برده‏اند.تعبیر رجال‏کشی چنین است:«اجتمعت العصابة علی تصدیق هؤلاء... 8 و نیز در جای دیگر اضهار می‏دارد:«اجتمعت العصابة علی تصحیح ما یصح من هؤلاء و تصدیقهم لما یقولون، و اقروالهم بالفقه.» 9
و همچنین می‏گوید:«اجمع اصحابنا علی تصحیح ما یصح عن هؤلاء و تصدیقهم، و اقروا لهم بالفقه و العلم».
صاحب رجال‏کشی به دنبال این تعبیرها، نام برخی از اصحاب اجماع را نیز آورده است.
اما نظر حضرت امام درباره اصحاب اجماع جز این است.
ایشان معتقد است که فقیه نباید در مقام استنباط تنها به نقل اصحاب اجماع اکتفا کند، بلکه باید خود نسبت به تمام روات و ناقلان حدیث تحقیق نماید، و حالات راویان را بررسی کند، و نسبت به راویان به نتیجه‏ای مثبت دست یابد. 10
بیان امام در این زمینه مفصل و حاوی دقایق بسیار است که فشرده آن را در اینجا می‏آوریم.
ایشان در اثبات نظریه خود مبنی بر«عدم اکتفا به نقل اصحاب اجماع در اخبار با واسطه» می‏فرماید:«یقع الکلام تارة فی المفهوم المراد من تلک العبارات، و اخری فی حول کلمات الاصحاب، و فهمهم المعنی المراد منها، و حال دعوی تلقیهم هذا الاجماع بالقبول». 11
یعنی سخن را باید در دو محور مجزا جریان داد:
1-تبیین مفهوم عبارتهای نقل شده(در زمینه تصحیح و تصدیق اصحاب اجماع)و به دست آوردن مقصود قائلان بدان.
2-بررسی آراء علما در بیان مفهوم این تصحیح و نقد نظریه کسانی که این اجماع را بعنوان یک نظریه پذیرفته شده تلقی کرده‏اند.
معنای تصحیح و تصدیق اصحاب اجماع
در تبیین معنای تصحیح اصحاب اجماع حضرت امام می‏فرماید:«اظهرها ان المراد تصدیقهم لما اخبروا عنه، و لیس اخبار هم فی الاخبار مع الواسطة الا الاخبار عن قول الواسطة و تحدیثه و...» 12
یعنی:روشن‏ترین احتمالی که در تبیین معنای تصحیح داده شده، این است که مقصود مجمعین از تصدیق«اصحاب اجماع»تصدیق اخبار و گزارش آنان باشد.حال این گزارش بر دو نوع است. 3
الف:گزارش بدون واسطه(نقل قول مستقیماز معصوم).مثل اینکه زارره بگوید:«سمعت ابا عبد اللّه علیه السلام یقول...»ر این صورت لازمه تصدیق اصحاب اجماع، پذیرش متن حدیث است از آنان بعنوان متنی که از معصوم صادر شده
ب:گزارش با واسطه(نقل قول غیر مستقیم از معصوم).مثل اینکه محمد بن ابی عمیر-که از اصحاب اجماع است-بگوید:«حدثنی زید النرسی قال:حدثنی علی بن مزید قال:قال ابو عبد اللّه علیه السلام کذا...»
در چنین صورتی، لازمه تصدیق اصحاب اجماع، پذیرش متن حدیث(بعنوان کلامی که از معصوم صادر شده)نمی‏باشد.بلکه لازمه تصدیق اصحاب اجماع در نقل با واسطه تصدیق آنان در اصل گزارش و اخبار است.
مثلا در مورد یاد شده، ما«محمد بن ابی عمیر»را تصدیق می‏کنیم که او براستی آن حدیث را از«زید نرسی»شنیده است.
سپس حضرتامام به بیان معنای«ما»ی موصوله در عبارت:«اجتمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عن جماعة».و عبارتهای نظیر آن می‏پردازد که نتیجه آن این است که به هرحال در نقل قولهای با واسطه(یعنی آنجا که میان اصحاب اجماع و معصوم، یک یا چند واسطه وجود دارد) برای اعتماد بر متن حدیث، نمی‏توان تنها به تصدیق اصحاب اجماع اکتفا کرد، بلکه باید وثاقت و صداقت و اعتبار وسائط را نیز یکایک مورد شناسایی قرار داد و پس از اطمینان نسبت به وثاقت آنان، متن حدیث را بعنوان متنی صادر شده از معصوم تلقی کرد.
نقل اصحاب اجماع از راویان ضعیف!
حضرت امام(قدس سره)برای تثبیت نظریه خویش به ذکر نمونه‏هایی پرداخته‏اند که نشان می‏دهد، برخی از اصحاب اجماع، روایاتی را از راویان ضعیف نقل کرده‏اند.
اثبات این مطلب، سبب می‏گردد تا تصدیق اصحاب اجماع در نقلهای با واسطه شامل وسائط نشود.و در چنین مواردی-نقلهای با واسطه- بررسی حال دیگر راویان ضروری می‏باشد.
در اینجا نیز به اختصار و فهرست‏گونه مطلب را می‏آوریم.
الف-ابن ابی عمیر که در میان اصحاب اجماع مشهورترین آنان است گاه از کسانی نقل حدیث می‏کند که ضعیف یا مانند آنند.مثل:
*یونس بن ظبیان-که نجاشی و نیز برخی دیگر او را ضعیف شمرده‏اند و حتی از حضرت رضا (ع)لعنی سخت درباره او نقل شده است.
*عبد اللّه بن القاسم حضرمی
*علی بن ابی حمزه بطائنی
*ابو جمیله‏[مفضل بن صالح‏]
*علی بن حدید
*حسین بن احمد منقری
ب-صفوان بن یحیی که او نیز از اصحاب اجماع است، همانند ابن ابی عمیر از ضعفاء نقل حدیث کرده است.مانند:
*علی بن ابی حمزه
*ابو جمیله مفضل بن صالح
*محمد بن سنان-که برخی او را ضعیف شمرده‏اند-.
*عبد اللّه بن خداش و...
ج-احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، که او نیز از اصحاب اجماع است، از چنین افرادی نقل حدیث کرده است:
*ابو جمیله
*احمد بن زیاد الخزار
*حسن بن علی بن ابی حمزه
د-حسن بن محبوب از افراد ضعیفی چون‏ اینان نقل حدیث کرده است:
*ابو الجارود
*محمد بن سنان
*صالح بن سهل همدانی
*عمرو بن شمر
*عبد العزیز عبدی
*ابو جمیله
*مقاتل بن سلیمان
و همچنین سایر اصحاب اجماع، چون یونس بن عبد الرحمان وابان بن عثمان و ابن بکیر و ابن مسکان و...از افراد ضعیف نقل قول دارند.
و اما نقل قول اصحاب اجماع از افراد مجهول و غیر موثق بسیار است!
پاسخ به کلام شیخ الطایفه
حضرت امام پس از بیان آنچه گذشته، نگاهی گذرا به کلام شیخ الطائفه دارد.زیرا شیخ الطائفه در کتاب عدة الاصول فرموده است:
«هرگاه یکی از راویان روایتی را مسند ذکر کند و راوی دیگر مرسل، باید حال مرسل(کسی که روایت را بدون ذکر نام تمامی یا برخی راویان پیشین ذکر کرده)ملاحظه شود، زیرا اگر مرسل از کسانی باشد که ما بدانیم او جز از ثقه حدیثی را بگونه مرسل نمی‏آورد، می‏توان بدان همانند خبر مسند اعتماد کرد، ولی اگر چنین علمی نداشته باشیم نمی‏توان بدان اطمینان نمود.
و به خاطر همین است که طایفه روایات محمد بن ابن عمیر و صفوان بن یحیی و احمد بن محمد بن ابی نصر(و دیگر ثقاتی که طایفه می‏دانند آنها جز از افراد موثق روایتی را نقل نمی‏کنند و مرسل نمی‏آورند)را تمیز می‏دهند بر روایات دیگران، و به مرسلات آنان، هرگاه منفرد از روایات دیگر باشد، عمل می‏کنند» 13 .
نقد کلام شیخ الطایفه به این است که وقتی ما خود از نزدیک دریافتیم که کسانی چون ابن ابی عمیر و...از افراد ضعیف و مجهول نقل روایت کرده‏اند، دیگر مجالی برای اعتماد بر اجماع مجمعین نمی‏ماند، آنهم اجماع معللی که تعلیل آن محقق نیست، بلکه خلاف آن، محقق است.
امام خمینی می‏فرماید:فان هذا الاجماع المدعی معلل، و نحن اذا وجدنا خلاف ما وجدوا او ادعوا لا یمکننا التعویل علی اجماعهم فضلا عن دعواه» 14 .
البته راجع به خصوص مرسلات ابن ابی عمیر با توجه به خصوصیات آنها، امتیازی است.
ملاک توثیق«محمد بن اسماعیل»
در آغاز کتاب شریف کافی، نام«محمد بن اسماعیل»در برخی سند روایات آمده است.و در فروع کافی، در روایات مربوط به فقه نیز نام او به چشم می‏خورد که تحقیق درباره او و نیز اثبات و ثاقتش دارای ثمرات فقهی است.
مرحوم کلینی بدون واسطه از وی نقل حدیث می‏کند و تا آنجا که دیده شده او-محمد بن اسماعیل-از فضل بن شاذان نیشابوری روایت می‏نماید.
درباره محمد بن اسماعیل و هویت و شخصیت وی اختلاف نظر است، بعضی او را مجهول‏ دانسته‏اند، گرچه به حدیثی که از طریق وی نقل شود-به شرط وثاقت سایر افراد و صحت آنان- اعتماد می‏کنند و حدیث او را«مجهول کالصحیح» یا«کالصحیح»عنوان می‏دهند.
علت مجهول بودن این فرد، احتمالات ذیل می‏باشد:
الف:مرحوم مجلسی فرموده است که بیشتر عالمان«محمد بن اسماعیل»را«محمد بن اسماعیل بن بزیع»دانسته‏اند. 15
ولی این احتمال صحیح نیست به دلیل اینکه او از اصحاب امام رضا علیه السلام است و بعید می‏باشد که عمر او تا زمان کلینی امتداد یافته باشد.وانگهی اگر چنین باشد مرحوم کلینی از باب افتخار او را که از اصحاب امام بوده، در زمره مشایخ خود نام می‏برد.
ب:احتمال داده‏اند که او«محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری»باشد.و یا«محمد بن اسماعیل برمکی».
به هر حال وجود این احتمالات، او را مجهول ساخته است ولی قرائنی در دست است که او نیشابوری بوده و از نظر اثر فقهی مورد وثوق می‏باشد، از جمله قرائن وثاقت او این است که نام او در زمره سلسله مشایخ اجازه روایتی کلینی بوده و کلینی به وی اعتماد داشته است.
علاوه بر این قرائن، حضرت امام(رضوان الله علیه)در مورد او بیانی دارد که وثاقت او را تأیید و تقویت می‏کند.
بیان ایشان چنین است:«محمد بن اسماعیل النیسابوری، الذی لم یرد فیه توثیق، و انما هو راویة الفضل بن شاذان، لکن من تفحص روایاته اطمأن بوثاقته و اتقانه، فان کثیرا من روایاته لو لم نقل اغلبها منقولة بطریق آخر صحیح او موثق او معتبر طابق النعل بالنعل و الوثوق و الاطمینان الحاصل من ذلک اکثر من الوثوق الذی یحصل بتوثیق الشیخ و النجاشی او غیرهما». 16
یعنی:محمد بن اسماعیل گرچه توثیقی درباره او وارد شده است اما پس از بررسی نشانه‏هایی در روایات اوست که انسان به وثاقت او مطمئن می‏شود.و آن این است که بسیاری از روایات او-اگر نگوییم بیشتر آنها-عینا به طریق صحیح یا موثق یا معتبر دیگری نقل شده است.و وثوق و اطمینانی که از این طریق حاصل می‏گردد، بیشتر از وثوقی است که از توثیق شیخ و نجاشی و غیر ایشان پدید می‏آید.
اعتبار برخی مرسلات صدوق
روش صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه با سایر کتابهای حدیثی وی فرق دارد، زیرا او فرموده است«...و لم اقصد فیه قصد المصنفین فی ایراد جمیع مارووه بل قصدت الی ایراد ما افتی به و احکم بصحته، و اعتقد فیه انه حجة فیما بینی و بین ربی تقدس ذکره». 17
در میان روایات کتاب من لا یحضره الفقیه، مرسلاتی نیز به چشم می‏آید که البته براساس آنچه از او درباره کتاب من لا یحضره الفقیه یاد شد، مرسلات او در این کتاب با سایر مرسلات فرق دارد.یعنی حکم مسند دارد و به اصطلاح«معمول‏ بها»است.
حضرت امام در این‏باره می‏فرماید:
«فان هذا النحو من الارسال و النسبة الی الصادق علیه السلام علی نحو الجزم من مثل الصدوق، لا یصح الامع علمه بصدور الروایة و معلوم من طریقته ان النسبة لیس‏[لیست‏]من الاجتهاد، فهو اما اتکل علی مرسلة ابن ابی عمیر، فحکمه علی نحو الجزم یوجب الوثوق بها، اما جزم بصدورها مستقلا و هولا یقصر عن توثیق الوسائط بالنظر الی طریقته». 18
یعنی:اینگونه مرسل آوردن حدیث و نسبت دادن آن به معصوم(ع)آنهم به نحو جزم، از فردی چون شیخ صدوق صادرنمی‏شود، مگر اینکه علم به صدور روایت داشته باشد.با توجه به اینکه روش صدوق این است که نسبت دادن روایت به معصوم از راه اجتهاد و طرق اجتهادی نیست.
پس او در نسبت دادن مرسلات به معصوم یا بر مرسله ابن ابی عمیر تکیه دارد(که نشانگر جزم او و موجب وثوق بدان روایت است)و یا از طریق مستقلی به چنین جزمی دست یافته، که در این صورت نیز-با توجه به روش او-کمتر از توثیق وسائط نیست.
طریق شیخ طوسی به ابن فضال
شیخ طوسی به دو واسطه از حسن بن علی بن فضال نقل حدیث می‏کند.و اگرچه(ابن فضال) خود از اجلای ثقات است، اما طریق شیخ طوسی به او خالی از اشکال نیست.زیرا(احمد بن عبد الواحد)معروف به ابن عبدون از علی بن محمد بن زبیر قرشی نقل می‏کند، و او از ابن فضال اشکال مربوط به علی بن محمد بن زبیر قرشی است.
حضرت امام در این‏باره بیانی دارند که بخشی از آن را نقل می‏کنیم:«فان فی طریق الشیخ الی علی بن الحسن، علی بن محمد بن الزبیر القرشی و لم یرد فیه توثیق، و انما قال النجاشی فی ترجمة «احمد بن عبد الواحد».
و کان قد لقی ابا الحسن علی بن محمد بن محمد القرشی المعروف بابن الزبیر، و کان علوا فی الوقت.
ود قد جعل بعض المتأخرین کالمحقق الداماد الجملة الاخیره وصفا له، ففهم منه التوثیق او قریبا منه.مع ان قول النجاشی لا یبعد ان یکون مربوطا باحمد بن عبدون، لانه فی مقام ترجمته لا ترجمة ابن الزبیر.
مع ان قوله«کان علوا فی الوقت»یحتمل قریبا جریه علی الاصطلاح من کونه علوا فی السند من حیث کثرة عمره او عمر واسطته، فان ابن الزبیر عمر مائة سنة-علی ما ذکروا-و معنی علو السند قلة الوسائط.
فقول النجاشی مربوط ظاهرا بابن عبدون، و انه لاجل لقائه القرشی کان عالی السند فی روایاته فی ذلک الزمان. 19
یعنی:در طریق شیخ طوسی(ره)به ابن فضال، «علی بن محمد بن الزبیر القرشی»وجود دارد که درباره او توثیقی نرسیده است، و فقط نجاشی در ترجمه«احمد بن عبد الواحد»گفته است:«احمد بن عبد الواحد، ابا الحسن علی بن حمد بن محمد القرشی معروف به ابن زبیر را ملاقات کرده است و کان علوا فی الوقت».
بعضی از متأخرین مانند محقق داماد، جمله «کان علوا فی الوقت»را توصیفی برای ابن زیر دانسته‏اند و نشانه توثیق او-یا چیزی نزدیک به توثیق-تلقی کرده‏اند.
با اینکه احتمال دارد، کلان نجاشی مربوط به احمد بن عبدون باشد، نه ابن زبیر، زیرا نجاشی در مقام بیان شرح حال احمد بن عبدون بوده است.
بعلاوه، عبارت، «کان علوا فی الوقت»شاید نظر به اصطلاحی داشته باشد که بیان‏گر عالی‏ بودن سند از حیث طول عمر راوی و وسائط است، زیرا ابن زبیر چنانکه نقل شده صد سال عمر کرده است، و معنای علوسند، کمی واسطه‏هاست.
بنابراین کلام نجاشی ظاهرا مربوط به ابن عبدون است و به خاطر این که او با قرشی ملاقات داشته، نسبت به روایاتی که در آن زمان نقل کرده، عالی السند بوده است.
اعتبار سکونی و نوفلی
در میان اصحاب امام صادق علیه السلام، فردی به نام«اسماعیل بن زیاد سکونی»وجود دارد که اختصارا از او بعنوان«سکونی»یاد می‏شود.
روایات او معمولا بالفظی کوتاه و معانی بلند همراه است.و نیز روایاتی را انتخاب می‏کند که امام صادق علیه السلام از رسول خدا(ص)یا از حضرت امیر(ع)مطلبی را نقل کرده‏اند باشد.این فرد، از نظر حالات عامی شناخته شده و توثیق خاصی ندارد.
فرد دگری نیز به نام«حسین بن یزید نوفلی»از سکونی نقل حدیث می‏کند که از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده است.
او هم اختصارا«نوفلی»نامیده می‏شود و از نظر حالات و توثیق شبیه سکونی است و چه بسا کسانی چون مرحوم مجلسی، اصولا او-نوفلی-را مجهول دانسته‏اند.
بین نوفلی و سکونی نوعی تلازم نقلی در ذهن پژوهشگر پدید می‏آید، زیرا بیشتر روایات سکونی از طریق نوفلی نقل شده است و همین امر می‏تواند وجه تمایز میان این نوفلی با هم نام وی باشد.
حضرت امام با مقایسه موارد روایات و سنجش نقلها، نسبت به اینان، وثاقت را استفاده کرده و می‏فرماید:«فان الارجح وثاقة النوفلی و السکونی، کما یظهر بالفحص و التدبر فی روایاتهما، و عمل الاصحاب بها.و عن الشیخ:اجماع الشیعة علی العمل بروایات السکونی و فلما یتفق عدم کون النوفلی فی طریقها.
و عن المحقق فی المسائل الغریه:انه ذکر حدیثا عن السکونی فی الماء یطهر، و اجاب عن الاشکال:بانه عامی، بانه و ان کان کذلک فهو من ثقات الرواة، و فی طریقها النوفلی، و لم یستشکل فیه. 20
یعنی:ارجح وثاقت نوفلی و سکونی است، چنانکه از بررسی و تدبر در روایات آن دو و نیز عمل اصحاب به روایات آنان، استفاده می‏شود.
یادداشتها:
(1)-کتاب الطهارة، حضرت امام خمینی چاپ ایران، ج 3، ص 205 و 206.
(2)-کتاب الطهارة، ج 3، ص 198.
(3)-کتاب الطهارة، فی تحقیق حال الاصول، ج 3، ص 203.
(4)-کتاب الطهارة، فی تحقیق حال الاصول الاربعمأة، ج 3، ص 204 و 205.
5 و 6-کتاب الطهارة فی تحقیق حال الاصول، ج 3، ص 203.
(7)-کتاب الطهارة، ج 3، ص 205.
(8)-رجال‏کشی، شماره 431.
(9)-همان مصدر، شماره، 705.
10 و 11-کتاب الطهارة، چاپ نجف، ج 3، ص 245.
(12)-کتاب الطهارة، چاپ نجف، ج 3، ص 245.
(13)-کتاب الطهارة، نجف، ج 3، ص 252.
(14)-کتاب الطهارة، چاپ نجف، ج 3، ص 252.
(15)-مرآت العقول، کتاب الطهاره، ج 13، ص 7.
(16)-کتاب الطهارة، ج 1، ص 45، 46.
(17)-من لا یحضره الفقیه، مقدمه چاپ نجف، ج 1، ص 3.
(18)-کتاب الطهارة، ج 1، ص 47.
(19)-کتاب الطهارة، همان باب و مورد، ج 1، ص 46 و 47.
(20)-کتاب الطهارة، مباحث التیمم، ج 2، ص 16، چاپ قم.

تبلیغات