فقه اجتهادی و اصلاح حوزه ها از دیدگاه امام خمینی
آرشیو
چکیده
متن
محمد ابراهیم جناتی:متولد 1312 ش، پس از گذراندن دوره سطح عازم نجف شد و در مدت 25 سال اشتغالات علمی، نزد آیات عظام:سید محمود شاهرودی، سید محسن حکیم، سید عبد الهادی شیرازی، شیخ حسین حلی، میرزا باقر زنجانی و سید ابو القاسم خوئی به تحصیل دروس خارج فقه و اصول پرداخته، ضمن تحصیل پانزده سال رسائل و مکاسب و کفایه و 3 سال خارج کفایه تدریس میکرد.پس از پیروزی انقلاب اسلامی به قم عزیمت نموده و مشغول تدریس فقه مقارن، خارج فقه به ترتیب تحریر الوسیله امام خمینی، علوم قرآن و علوم حدیث میباشد، تألیفات ایشان:کتاب الحج(5 جلد)، الیهود قدیما و حدیثا(به فارسی ترجمه شده)، الاسلام اقتصادیا و اجتاماعیا(دو بار ترجمه شده)، قاعده الزام، طهارة الکتابی فی فتوی السید الحکیم، المساجد و احکامها فی التشریع الاسلامی، النفحات العلمیة فی اصول الفقه الامامیة، الاخلاق فی الاسلام، خلیفة رسول اللّه(ص)، علوم حدیث و علوم قرآن، بحثهای مقدماتی فقه مذاهب، الفقه المقارن، و مقالاتی پیرامون ادوار فقه و ادوار کیفیت بیان فقه موسیقی از نظر فقه، طهارت ذاتی مطلق انسان در منابع اجتهاد، احکام شهید، ادوار اجتهاد که منابع آن بتدریج در این مجله چاپ میگردد، هزار پرسش و پاسخ درباره اصول دین(آماه چاپ).
فقه و فقاهت، اجتهاد و تفقه از جمله واژگان ارجمندی است که شرافت و قدر آن بر همگان روشن است.
بداهت والایی فقه-ادراک واقعیتها و حقیقتها- دانشوران را از بیان تفصیلی اهمیت آن بینیاز ساخته و تشنگان حقیقت را به اکتساب آن مشغول داشته است.بیآنکه لفظ را مورد مناقشه قرار دهند و درگیر مباحث لفظی شوند، گام در وادی معنای آن نهاده و مینهند.
با این حال گاهی عناوین ثانوی و امور عارضی و جنبی، پرداختن به مباحث لفظی را ایجاب کرده و ضروری مینماید.زیرا اگر چه اهل برهان و معنا را بحث از الفاظ نیست، ولی وصال شاهد معنا، در عالم ماده، برای نوع بشر، جز از طریق عوامل و اسباب طبیعی آن میسر نیست.
طریق اگر مبهم و غبار آلوده باشد، رهروان، صواب را از ناصواب و راستی را از کجی و درستی را از غیر آن بازنخواهند شناخت.
به هر حال واژگانی چون فقه و فقاهت و تفقه با همه روشنی، نیازمند تأمل و بازشناسی است. نخست باید فرق میان معنای فقه در بیان شارع و نیز در لسان اهل شریعت را بازشناخت و سپس به چگونگی رابطه میان آن دو پرداخت.
واژه فقه در متون و منابع شرعی
متون و منابع شرعی همان زمینههایی است که بیان شارع و نظرگاه اصلی او را در آن میتوان جست و مورد شناسایی قرار داد.
بیتردید معتبرترین متن اصیل و منبع شریفی که میتوان بدان مراجعه کرد، قرآن میباشد که در مواردی چند به«فقه و تفقه»و محتوای آن تصریح کرده است.
یکی از موارد کاربرد واژه تفقه در قرآن که ارتباط بسیار نزدیکی با موضوع مورد بحث دارد، آیه«نفر»است«فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون»(آیه 122 التوبة)
تفقه در دین، به گونهای که بتوان به وسیله آن جامعه را از کجیهای عقیدتی و عملی و فکری بر حذر داشت، در مجموعه تمامی معارف اسلامی میگنجد و در چهارچوب احکام شرعی فرعی عملی محصور نمیگردد.
از اینرو صدر المتألهین در شرح اصول کافی پس از بیان اینکه واژه فقه در آغاز پیدایش اسلام محصور بر احکام شرعی فرعی عملی نبوده است میگوید:و ان الفقه اکثر ما یأتی فی الحدیث بمعنی البصیرة فی امر الدین و ان الفقیه صاحب هذه البصیرة».
اصولا واژه فقه در قرآن به معنای فهم و دریافت عمیق حقایق دین و آفرینش است.
«قد فصلنا الایات لقوم یفقهون»(آیه 98/انعام)
«لهم قلوب لا یفقهون بها»(آیه 178/اعراف)
«فما لهؤلاء القوم لا یکادون یفقهون حدیثا» (آیه 78/نساء)
«و لکن المنافقین لا یفقهون»(آیه 7/منافقون)
در روایات معصومان(ع)نیز فقه و حتی تفقه در دین، دارای میدان گستردهای است.از آن جمله:
عن رسول الله(ص):اذا اراد الله بعید خیرا فقهه فی الدین و زهده فی الدنیا و بصره عیوبه(کنز العمال، خ 28689)و نیز فرمود:من یرد اللّه به خیرا یفقهه فی الدین(بدایة المجتهد ج 1/ص 2).
عن علی(ع):تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب.(نهج البلاغه/خطبه 110)
عن علی(ع)الفقیه کل الفقیه من لم یقنط الناس من رحمة الله، و لم یؤیسهم من روح الله و لم یؤمنهم من مکر الله.(نهج البلاغه/حکمت 90)
و روایات بسیار دیگری که میرساند فقاهت در محدوده شناخت احکام فرعی شرعی نمیگنجد، بلکه فقهی که قرآن و معصومان، ما را بدان فرا میخوانند آن نوع شناختهایی است که اعم از شناخت احکام شرعی فرعی عملی است. فقهی است که مایه زهد و شناخت کاستیهای نفس خویش است، فقهی است که در قلب آدمی بهاری از معرفت خدا میآفریند، فقهی است که نه یأس از آن میتراود و نه به تجری میکشد.
و بدیهی است که بحث خود شناسی و یأس و تجری از جمله مباحث مربوط به مسائل شرعی فرعی عملی نیست و در دایره گستردهتری از معارف الهی میگنجد.
منظور از یادآوری فهرستگونه، این بخش تنها به منظور شناسایی مفهوم واقعی فقه در بیان شریعت و پیامداران آن است.
زیرا، امروز شاهد آنیم که واژه فقه از معنای کلی و فراگیر و محتوای غنی آن بازگرفته و تجرید شده است و در معنای خاصی بلکه اخصی بکار میرود.در حالی که برای اثبات ارجمندی و جایگاه آن به آیات و روایاتی استناد میشود که ناظر به معنایی بس گستردهتر و غنیتر است.و اینعدول از کلیتی فراگیر و واقعنگر به امری جزئی است.که احیانا سبب غفلت از سایر ابعاد و اجزاء شده و فقاهت و اجتهاد و اسلامشناسی مدعیان آن را به شدت آسیبپذیر و فاقد اعتدال و اتقات ساخته است!
معنای فقه در اصطلاح اهل شریعت
چنانکه گذشت، در منابع و مآخذ اصلی شریعت، برای واژه فقه وضع خاص و معنایی غیر از معنای لغوی آن در نظر گرفته نشده است.و فقه در دین یک اصطلاح شرعی نیست، بلکه در معنای لغوی آن بکار رفته است.
ولی با گذشت زمان، این واژه در میان پیروان شریعت و یا بخشی از آنان، معنا و محدوده خاصی پیدا کرده تا آنجا که به صورت یک اصطلاح جدید درآمده است. *
این اصطلاح نوین عبارت است از اطلاق فقه تنها بر بخشی از معارف دینی که در برگیرنده احکام عبادی است، از قبیل صوم و صلاة و حج و خمس و زکات و...و نیز اموری مانند مکاسب و نکاح و طلاق و خلاصه آنچه امروز در سالههای عملیه و کتب فقهی مورد توجه قرار گرفته است!
و فقاهت در این اصطلاح عبارت است از اینکه مجتهد، ابزار استنباط را در منابع خاصی و پایههای شناخت همین مسائل بکار گیرد.چه اینکه عنوان فقیه تنها بر کسانی اطلاق میشود که محدوده و قلمرو اجتهاد و فقاهت وادراکشان به همین امور خاص منتهی گردد.
بدیهی است که جعل اصطلاح جرمی محسوب نمیشود و عصیانی ندارد، ولی هرگاه به معلولیت و نارسایی و تک بعدی شدن یک مجموعه کامل و دارای ابعاد کشیده شود، مشکل آفرین خواهد بود!
و امروز احساس میشود که این اصطلاح خاص با محتوا و مفهومی که به خود گرفته، کلیت و همه سونگری و جامعیت فرهنگ اسلامی را خدشهدار ساخته و پرداختن به یک جزء و غفلت از سایر اجزاء. قامت رشید و کامل فرهنگ اسلام را به شکل، مولودی معلول و ناقص الخلقه که سری بسگران و تنی بس نحیف دارد درآورده است.
این ناهمگونی و نقصان، نه از نهاد و طبیعت اسلام، بلکه از ناآگاهی و سادهانگاری و سطحی نگری کسانی است که مدعی بیان شریعت به اهل شریعت و ابلاغ پیام وحی به دنیایند!
رابطه فقاهت اصطلاحی با فقه قرآنی
آنچه امروز در رسالههای عملیه به چاپ میرسد و مباحثی که در دروس فقهی حوزههای علمیه-چه در سطح و چه در خارج-مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد و به عنوان فقه شناخته میشود همان فقه اصطلاحی در قبال فقه قرآنی است.
اینکه میگوییم فقه اصطلاحی در قبال فقه قرآنی است، ضرورتا به این معنا نیست که این دو در برابر هم جبههبندی دارند، و یکدیگر را نفی میکنند.بلکه میتواند یکی از آن دو خاص و دیگری عام باشد، و به گفته اصولیان، میان خاص و عام تعارض نیست.
*درباره چگونگی و مراحل پیدایش این اصطلاحات، ما نکاتی را، ذیل بحث از ادوار ششگانه کیفیت بیان فقه یادآور شدهایم که در مجله کیهان اندیشه(شماره 3)به چاپ رسیده است.در آنجا از فقه قرآنی به«فقه به معنای عام»و«فقه مکه»تعبیر شده و از فقه اصطلاحی بعنوان«فقه به معنای خاص»و«فقه مدینه»و فقه اصطلاحی به معنای اخص فقه رسالهای یاد کردهایم.
منظور از فقه اصطلاحی به معنای عام همه احکامی است که از طرف خداوند بتوسط جبرائیل بر رسول خدا فرود آمد چه در زمینه اعتقادی و چه در زمینه فروع عملی و چه در غیر اینها.و منظور از فقه اصطلاحی به معنای خاص همان احکام شرعی فرعی عملی است.عبادات، معاملات، مسائل حقوقی و کیفری، تجاری و زراعی که حدود پانصد آیه از قرآن در این زمینه شناسایی شده و آیات الاحکام نامیده میشود.
و منظور از فقه اصطلاحی به معنی الاخص، عبارت از احکام و دتسوراتی است که مجتهدان از منابع و پایههای شناخت استظهار نموده و در رسالههای عملیه به صورت فتوا آوردهاند.طلایهدار این امر، مجتهد برگ شیعه شیخ طوسی (در اوائل نیمه دوم قرن پنجم هجری)است و زمان پدیدار شدن رسالههای عملیه به شکل کنونی آن به زمان علامه محمد بن حسین بن عبد الصمد(م 1130)معروف به شیخ بهائی بازمیگردد. ولی اگر از یک زاویه دیگری به مسأله نگاه کنیم، فقه اصطلاحی میتواند در تعارض به فقه قرآنی تلقی شود، زیرا آنگاه فقه اصطلاحی با فقه قرآنی تعارض و تنافی نخواهد داشت که قابل جمع باشند، یعنی هر یک دیگری را نفی نکند.
توضیح اینکه:اگر فقه اصطلاحی در کتاب طهارت و صلات و صوم و حج و...خلاصه شد به نحوی که مسائل اعتقادی و اجتماعی و حقوقی و سیاسی و حکومتی اسلام بیگانه با آن معرفی گردید، مانند سری است که از تن جدا شده باشد. و سری که از تن جدا باشد هرگز حیات نخواهد داشت و مجموعه کامل و پویا و متحرک و سازندهای را تشکیل نخواهد داد.
اینجاست که اجزاء تجزیه و تجرید شده از یک دیگر.(اجزاء به شرط لا)با اصل مجموعه بعنوان مجموعه(اجزاء به شرط شئ)تنافی و تعارض خواهد داشت.
فقهی که در امور محدود و ابعاد خاصی از نظرگاهها و خواستههای شریعت محدود شده باشد و پرداختن به سایر ابعاد را نفی کند و یا نادیده انگارد، و یا از حیطه رسالت و مسئولیت خویش بیرون پندارد، قابل جمع با فقه قرآنی(ادراک کلی و همه جانبه و عمیق شریعت ووحی درهمه ابعاد)نیست. و آن فقه، عملا فقه واقعی را انکار دارد.
مایه تأسف است که اظهار کنیم، فقه، در این ادوار و قرون اخیر، در برخی محدودیتها گرفتار آمده و بر حوزههای علمیه است که فقه اسلامی را با فقه قرآنی(یعنی اجتهاد در اکام رساله علمیه را با اجتهاد در مسائل سیاسی، اجتماعی، حقوقی، بهداشتی و حکومتی و...)پیوند دهند، تا حوزههای علمیه به طور طبیعی و نه استثنایی شاهد فقیهانی، از هر جهت لایق و شایسته باشد.
نوشته حاضر که به برکت یاد رهبر فقید نظام اسلامی به رشته تحریر درآمده است، فرصت ارزشمندی است که میتوان در پرتو نگرش به ابعاد روشن فقاهت او، به نقد و تحلیل آنچه در حوزههای علمی، بعنوان فقه و فقاهت و اجتهاد شناخته شده و میشود بپردازیم.و این نقد را زمینه تکامل شیوههای فقهی و گسترش زمینههای فقاهت قرار دهیم.
آنچه میباید در این نگرش مورد کاوش قرار گیرد، عبارت است از:
1-قملرو فقه و فقاهت.
2-پاسخگویی فقه در برابر رویدادها.
3-علل نارسائی در پاسخگویی به همه رویدادها.
قلمرو فقه و فقاهت
فقه در معنای عام و حقیقی خویش، عبارت است از شناخت و ادراک مجموعه قوانین و احکامی که خداوند، توسط فرشته وحی بر پیامبر اسلام(ص)در همه زمینههای مورد نیاز بشر، نازل کرده است تا آن را بر مردم بازخواند.
این مجموعه عظیم و فراگیر-یعنی مجموعه قوانین و احکام الهی در رابطه با ابعاد مختلف حیات بشر-مخصوص یک بعد از زندگی بشر و یا یک نسل و یک عصر نبوده و نیست، بلکه ناظر به همه نیازهای واقعی بشر در زمینه رشد و تعالی اوست و میبایست که راه تعالی معنوی و حیات همراه با سعادت، انسان را تا جاودانه تاریخ بنمایاند و روشن سازد.
بدیهی است که چنین مجموعهای نمیتواند به همه جزئیات زندگی بشر و نیازمندیهای فرعی و ثانوی او در طول تاریخ بپردازد.بلکه میبایست، نیازهای اصولی و زیربنایی انسان را مورد توجه قرار دهد و قوانین و احکام کی و عامی را ارائه نماید که در هر عصر و در میان هر نسل به تناسب شرایط و ویژگیهایش، مسائل فرعی و ثانوی مورد استنباط و شناسایی قرار گیرد.زیرا تنها در پرتو چنین شیوهی است که یک قانون میتواند حیات اجتماعی و کاربر و صلاحیت عملی خود را در کوران تحولات زندگی انسان حفظ نماید.
دو شیوه در بیان احکام
وجود رعایت این ویژگی ضروری و غیر قابل انکار است که در مجموعه احکام و قوانین شریعت- قرآن و نیز سنت معصومان-دوگونه بیان را در رابطه با احکام و قوانین شکل بخشیده است.
1-بیانهای خاص و جزئی که مورد و محدوده و شرایط و ابعاد آن کاملا معلوم و روشن است.
2-بیانهای عام و نیز مطلق و قابل تخصیص و تقییدی که فهم عمیق و همه جانبه آن، نیازمند تفحص و تحقیق بسیار و آگاهیهای علمی چندی است.به شکلی که با شناختهای سطحی، عامیانه، یا معلومات عمومی نمیتوان به کشف مرادهای واقعی آنها دست یافت.
قسم اول از نوع شناختهای بدیهی هستند که درک آنها تلاش و اجتهاد خاص و فرایندی تخصصی را نمیطلبند.ولی بخش دوم نیازمند اجتهاد و استنباط و ابزارهای ضروری آن است.
فقه که در لغت به معنای ادراک و فهم یک حقیقت است در یک اطلاع عام بر هر دو نوع شناخت(بدیهی و نظری اجتهادی)گفته میشود ولی در یک اصطلاح ثانوی علمی، تنها بر شناختها و دانشهای فقه اطلاق میگردد که کسب آن نیازمند تلاش و کوششی خاص و در منابع مخصوصی صورت گیرد.
به هر حال وجود قوانین کلی و مطلق و تخصیصها و تقییدها از یک سو و از سوی دیگر محدودیت کمی منابع شناخت احکام و قوانین شریعت و گسترش روز افزون دامنه نیازها و پرسشها، سبب گردید تا کسانی در منابع شریعت به شکلی تخصصی کار کنند، و دستاوردهای علمی خویش را در اختیار دیگران قرار دهند.
اهمیت و عمق کار اینان سبب گردرد تا تنها واژه فقیه-در اصطلاح علمی آن-بر ایشان اطلاق گردد و عمل آنان تفقه شناخته شود و مجموعه دستاوردهای آنان فقه نام گیرد.
ناهمگونی ابحاث فقه و مشکلات نوین
در صدر اسلام، این کار تخصصی در ابعاد بیشتری صورت گرفت-البته همپای نیازها و امکانات علمی آن روزگار-و همین امر رشد و شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی را در پی داشت.
ولی با گذشت زمان و نیز گسترش محدوده هر یک از رشتههای علمی شریعت به مرور، دایره تفقه، به شناخته احکام فرعی عبادی و معاملات و عقود و ایقاعات و محدود گردید.
و حتی در آن میان تنها به برخی فصول و ابواب مانند باب طهارت و صلاة بیشتر پرداخته شد!و چه بسا فقیهانی باب طهارت را به تدریس نشستهاند و در یک دوره طولانی هنوز باب صلات را به پایان نرسانده، زندگی را بدرود گفتهاند!و این امر نوعی عدم هماهنگی و ناهمگونی میان ابحاث و ابواب فقهی و نیز علمی فقه-به معنای اصطلاحی-با سایر ابعاد تفقه دینی به وجود آورده است و این ناهمگونی همواره مشکلات بزرگ دینی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و...را به دنبال داشته است.
و امروز احساس میشود که فقه-به معنای اصطلاحی آن-نیازمند یک بازنگری علمی و حسابشده و کلاسیک و قانونمند میباشد تا قلمرو واقعی آن شناخته گردد.و این نکتهای است که امام طاب ثراه همواره بدان تصریح داشته است.
ایشان در این زمینه اظهار میدارد:
در قدیم حوزهها محصور شده بود در چهار دیواری که کسی نمیتوانست از آن بیرون بیاید. تبلیغات سوء به صورتی بود که اگر طلبهای میخواست حرفش را بزند و در فکر تشکیلات باشد، مورد طعن قرار میگرفت.همیشه صحبت «نظم در بینظمی است!»مورد تأیید بود، همه باید متأسف باشیم که این انقلاب دیر پیروز شد.
اگر این انقلاب سیسال پیش پیروز میشد، وضع حوزهها غیر از این بود.البته روحانیت خوب عمل کرد وفقه اسلام را که فقه جعفی است با مجاهدتهای زیاد زنده نگاه داشت، ولی بالأخره محصور شده بودند درهمان جهت فقهی ولی همان را خوب عمل کردند.اشکال به ما این بود که به غیر از مسائل عبادی فقه هیچ کاری نمیکردیم، حوزهها در زمینههای دیگر حرکتی نداشتند...».
(پیام امام 2/6/62)
به هر حال گذشته از این نکته که فقه باید به لحاظ موضوع گسترش پیدا کند و فرآیند اجتهاد در ابعاد تاریخی، سیاسی و فرهنگی و...اسلام صورت پذیرد.کار بایستهای باید در حیطه مسائل و موضوعاتی فقه اصطلاحی موجود صورت پذیرد.
ما در این نوشته به تذکاری درباره نکته نخست بسنده کرده، به تفصیل نکته دوم خواهیم پرداخت.و واژه فقه را در بخش آینده مقاله در معنای اصطلاحی رایج آن مورد نظر قرار خواهیم داد.
جهان شمولی فقه
از آنجا که منابع فقه، زاده عقل و تجربه محدود و سلیقههای گونهگون انسان نیست بلکه متکی بر مبدأ وحی است، میتواند منبعی جاوید و همواره در جوشش و حیات بوده و چون ابر گستردهای تمامی جغرافیای مدنی، قومی، سیاسی و فرهنگی بشر را تحت پوشش قرار دهد.
قوانین بشری از آن جهت محدود و متغیر و ناپایدار که برد اندیشه و قدرت فکر و نیروی تجزیه و تحلیل رخدادها و نیز ابزار شناخت او محدود میباشد.
ولی منابع فقه اسلام که ریشه در وحی دارد، چون از سوی خداوند تنظیم گشته و خداوند.به تمام ابعاد نیازهای واقعی انسان احاطه داشته و در ترسیم آنها مواجه با هیچ کاستی نبوده، آنها را به کاملترین و شایستهترنی وجه ممکن در اختیار انسان قرار داده است و بدین جهت است که آنها در هر زمان و نزد هر قوم و نژادی تازگی دارد و گذشت زمان و تغییر نژادها و انسانها باعث کهنگی آن نمیشود.
اگر براستی فقهای اسلام فرصت مییافتند و زمینه و شرایط فراهم بود و بنحو شایسته و گسترده و قانونمندتری روی این منابع کار میکردند، نفس حقوق و فقه اسلامی، میتوانست از جلوههای اعجاز وحی و حقانیت اسلام باشد و علاوه بر مباحث کلامی و فلسفی که معمولا بعنوان طرق کشف حقیقت دین و اصول عقیدتی آن بشمار میآید، از حیات و پویای و اقتدار و کارآیی فقه اسلام در طول تاریخ تحولات حیات بشر، میشد چنین پیامی را شنید.
اما دریغ که مشکل حاکمیتهای مستبد غیر دینی که در بیشتر مقاطع تاریخ دامنگیر جوامع اسلامی بوده، فرصت مناسب عملی را در ابعاد مختلف حکومتی، قضایی، حقوقی اقتصادی و...فراهم نیاورده و مانعکاری عمیقتر و بایستهتر شده است.
رهبر فقید اسلام در موردی بدین نکته اشاره کرده، میفرماید:«مع الاسف ما، هم دانشگاهمان و هم مدارس علوم دینیهمان هر کدام از یک جهتی نواقص زیاد داشت و نمیشد و نمیتوانستند نواقص را رفع کنند...مدارس علمی...را مستقیما نیامدند مثل دانشگاه تصرف کنند و نتوانستند بکنند.آنها با همه سختیها در دوران رضاخان که سختیها زیاد بود، تحمل کردند و راه خودشان را ادامه دادند و زمان بعد هم همینطور، لکن ما محصور شده بودیم در یک کتابها و در یک عقاید خاصی، کتابها از حیث تعلیم و تعلم غالبا از طهارت و تجارت وصلات تجاوز نمیکرد.علوم قضایی و حدود و دیات و اینها از علوم غریبه بود، البته مشایخ نوشتهاند، همه را مستقصی نوشتهاند، لکن در حوزهها از باب اینکه این امور خارج بود از حیطه عمل آنها، قضاوت دست آنها نبود، حدود و دیات و قصاص و انیها عملی نبود، از این جهت آنها مورد بحث واقع نمیشد.(بیانات امام در تاریخ 15/6/62).
البته فقهای اهل سنت کمتر با چنین مشکلی رودررو بودهاند، ولی فقهای شیعه در بخش عظیمی از تاریخ از این مشکل رنج میبردهاند و تحقق انقلاب مبارک اسلامی شرایط بسیار استثنایی و فرصتی بسیار مغتنم را، برای پشبرد و شکوفایی راستین فقه اسلامی پدید آورد.
انتظار میرود، اهل دانش و بصیرت و آنان که فقه را تنها تیمنا و تبرکا تدریس نکرده، بلکه فقه را از نقطه نظر نیاز جامعه و با توجه به ابعاد مختلف و نیازها و ضرورتها طرح میکنند و حرکتی اساسی در جهت تکامل واقعی فقه اسلام(و نه تورم بینتیجه آن)آغاز نمایند.
***
فقه و اصول موجود، گرچه بسیار گسترده است ولی صرف گستردگی و انبوهی طرح انظاروان قلت، قلتهای ذهنی و فربهی کمی مباحث، غنا و استواری واتقان را نتیجه نمیدهد.آنچه امروز فقه، بدان نیازمند است میتواند در دو عنصر زیر بیان نمود:
1-حضور در صحنه مسائل عملی نظام اجتماعی و نیازهای امت اسلامی.
2-نظامدار شدن مباحث فقه و قرار گرفتن آنها در سیستمی کلاسیک و کاملا قابل تبیین.
ممکن است برخی کسان که از مباحث علمی کلاسیک و روشهای نوین تدوین مباحث علمی کمتر آگاهی دارند، معنای نظامدار شدن و سیستمی شدن مباحث را در نیابند و یا مایه توهین به فقه موجود بپندارند.ول یواقعیت این است که اگرچه«العلم نور یقع فی قلب من یرید اللّه تبارک و تعالی ان یهدیه»ولی تنها علم فقه، نور و روشنی نیست، هر دانشی که بشر کسب کند، داده الهی و نور است، کشف اتم هم نور است، ولی برخی از آنان که نور بودن علم را در رابطه با فقه تکرار میکنند، گویی که بر آنان است تا غیر کلاسیک بودن مباحث و درهم آمیختگی و آشفتگی برخی مطالب را که سبب عدم دستیابی سریع متعلمان به عمق و ریشه و مبانی فقهی میشود، با این بیان، سرپوش نهند.
در شرافت یک موضوع دلیل نمیشود که کسی اسرار داخل اتم را کشف کند ولی شیوه استنباط یک حکم، از منابع مشخص آن را در نیابد!
عظمت و شرافت یک علم، الزاما به معنای دور بودن آن از فهم و توان متعلمان نیست بلکه نارسایی متد تدوین مباحث و تقریر و چه بسا نقصان و ناهماهنگی متدهای تحقیقی است که متعلمان را از ادراک سریع سیستم فقه اسلامی محروم میدارد.
2-پاسخگویی فقه در برابر رویدادها
فقه یک علم واقعی است و علم واقعی در بیان امیر المؤمنین(ع)آن است که نتیجه آن در جهت سازندگی حیات مادی و معنوی انسان بکار آید نه اینکه بعنوان مطالبی و موضوعاتی که در روزگاری بوده و اکنون کاری نداشته باشیم که آن موضوعات مورد ابتلاء و نیاز هست یا خیر!
فقه، زمانی یک علم واقعی است که در زندگی مردم هر عصر حضور فعال داشته باشد و برای هر رخدادی که در حیطه موضوعات فقهی ظهور مییابد، پاسخی درخور و متقن داشته باشد.
فقه ما به لحاظ مواد و منابع، همانگونه که امام تصریح میفرمود:«غنیترین فقه و قانون در دنیا است و چنین فقهی در دنیا نه در میان مسلمین و نه در بین غیر مسلمین وجود ندارد».
(بیانات امام 10/10/57).
ولی این فقه باید در کنار عنصر اجتهاد پویا و بالنده و مترقی قرار گیرد، تا اجتهاد، آن را در زمینههای مختلف نیازهای شرعی انسان به کار گیرد، زیرا پدیدهها یا از مصادیق عام و یا از فروع اصول بشمار میآیند و آن عمومات و اصول در منابع فقهی موجود است و اجتهاد از راه آنها فروع تازه را به اصول پایه بازگشت داده و عام بر مصادیق منطبق میگردد از این رونگارنده بر این عقیده است که فقه با چشمه جوشان اجتهادی که در دل دارد نه تنها پویا و همگام با مظاهر و رویدادهای زندگی است بلکه پیشرو همه ابعاد آن میباشد.
زیرا رویدادها یا از فروع اصول و یا از مصادیق عمومات است که در مدینه بر رسول خدا فرود آمد.
در هر حال مشکل فقه ما همانگونه که قبلا نیز گفتیم این است که فقه مدرسهها و فقه موضوعات ذهنی یا موضوعات عتیقی است که روزگار آن سپری شده یا اصولا اگر موضوع باقی است، محتوای آن بکلی تغییر یافته است.و برخی فقیهان بیآنکه در مقام شناخت موضوعات نوین و تبیین چگونگی محتوای موضوعات دیرین بپردازند، همچنان به تکرار مکررات بسنده کرده و گام فراتر نمینهند!
امام، به این نکته بسیار لطیف، چندی قبل از رحلت خویش در پیامی به حوزههای علمی اشاره فرموده و میگوید:
«زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند * مسألهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر
*مقصود از اینکه زمان و مکان در اجتهاد نقش دارند این است که هر زمان و مکانی دارای خصوصیات و ویژگیهائی است که با آن ویژگیها موضوع تغییر کرده و در نتیجه حکم پیشین نیز تغییر میکند چنانچه مسافرت بر بینش فقیهان و مجتهدان تأثیر بسزائی دارد و بسیار دیده شده که مجتهدانی از شیعه بودهاند که در نتیجه مسافرت بینش آنها در مقام استنباط احکام نیز تغییر کرده است و نیز مجتهدانی از جامعه اهل سنت بودهاند که در نتیجه سفر بینش آنها در بیان احکام و استنباط تغییر کرده و از آن جمله محمد بن ادریس پیشوای مذهب شافعی است، زیرا در نتیجه مسافرت از بغداد به مصر 90 نظریه و فتوای او در بیان احکام تغییر کرد که نتیجه آن مذهب جدید او بوجود آمد.
سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرق نکرده است واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی میطلبد.»(3/12/1367)
بنابراین اگر دید میشود که تحقق انقلاب اسلامی در ایران و پیدایش زمینههای اجرای احکام و قوانین اسلامی، خلأ عظیمی در ناحیه شناخت نظریههای اسلام در رابطه با مسائل قضائی، حقوقی، حقوق بین الملل، مسائل اقتصادی و...پدیدار گشت، یکی از عوامل آن را باید در این ناحیه جست که برخی از فقیهان به جای ابداع و کشف موضوعات و شناخت عینی آنها و به جای فقاهت اجتهادی، به فقاهت تقلیدی بسنده کردهاند و ضرورتا چنین کسانی نه پاسخگویی همه رخدادهایند و نه آراء و نظریاتشان میتواند در دنیای امروز قابل اجرا و تحقق باشد و فقه اینگونه هیچگاه نمیتواند همگام با مظاهر زندگی و تمدن جدید شود.
اگر حوزهها بخواهند جامعه کنونی امت اسلام را اداره کنند و رسالت اسلامی و فقهی خود را ایفا نمایند، میبایست که با حفظ اصول علمی و مبانی متقن تحقیق و اجتهاد که ایشاناز آن به فقه جواهری تعبیر دارد از فقاهت تقلیدی به فقاهت اجتهادی عدول کنند.با فقه و مسائل آن سرسری و ناشیانه و غیر منطقی(بر اساس قیاس و استحسان و مصالح مرسلة)مواجه نشوند و با این حال در شناخت واقعی روح قوانین اسلام و تطبیق آنها بر موضوعات نوین تلاش کنند.
3-علل نارسایی در پاسخگویی به رویدادها
گرچه در دو بخش گذشته مقاله، برخی از علل نارسایی فقه موجود در پاسخگویی به نیازهای فعلی جامعه، مورد اشاره قرار گرفت، ولی لازم است که با دقت بیشتری در خصوص این مشکل سخن بگوییم و در رفع آن بیندیشیم.
مجموعا میتوان علل مذکور را در چند جهت خلاصه کرد:
الف-فشارهای سیاسی حکومتهای پیشین بر حوزههای علمی و محدود ساختن حیطه عمل و نظریهپردازی محققان و مجتهدان.
ب-شکلگیری مباحث فقهی در چهار دیواری مدارس و یا منازل و گسستنی نسبی برخی مباحث آن با عینیتهای جاری زمان.
ج-حاکمیت جو جمود و تحجر و خرافه بر برخی ذهنیتها و جبههگیری این ذهنیتها در قبال حرکتهای صحیح و ارزشمندی که از سوی فقیهان راستین صورت میگیرد.
د-ضعف، سستی، ناهماهنگی و فنی نبودن متون درسی حوزهها که زیربنای علمی و فکری مراحل بعد بهشمار میآید.و سبک و شیوه آن متون (در مرحله سطح)ذهن مجتهد را در مراحل بعد (خارج و اجتهاد)تحت تأثیر قرار میدهد.
ه-پیراسته نبودن مباحث فقهی و اصولی از مواد زائد و غیرضروری، و افزوده نشدن مباحث لازم مؤثر در موضوع شناسی به آن.
از میان محورهای یاد شده، دو محور نخست درگذشته قدری تبیین گشت.و اما محورهای دیگر نیازمند توضیح است.
حاکمیت جوّجمود بر برخی اندیشهها
اصولا انسان هنگامی که با یک محیط، لباس، غذا و حتی فکر و نظریه و روش بیشتر سر و کار داشته باشد، بدان خو گرفته و چه بسا ناخود آگاه بدان وابسته میگردد این وابستگی و دلبستگی تا مرحلهای ارزشمند میتواند باشد، مثل علاقه به وطن و فرهنگ و آداب صحیح اجتماعی ولی در مرحلهای هم ضد ارزش است مثلا علیرغم درک نادرستی یک فکر و اندیشه و یا شیوه، صرفا به دلیل وفاداری به سنتها از شکستن جو حاکم ناتوان شده و خود را تسلیم آن کند.
عامیان در زندگی خویش از اینگونه وابستگیها و حصارها بسیار دارند و اهل دانش و معرفت اگرچه در مقایسه با آنان از چنین حصارهایی گریختهاند ولی آنان نیز متناسب، سطح و رشته علمی و نیز سنتها و آداب صنفی خویش، گاه محصور برخی ذهنیتهای ساختگی میشوند.
فقیهان نیز اگرچه نسبت به عامیان از بسیار حصارهای فکری و عقیدتی در امانند ولی آنان به تناسب با موضوع کار خویش، گاه تحت تأثیر عواملی غیر واقعی قرار میگیرند.
بعنوان مثال در موضوع دفاع از مال، آن را تا سر حد کشته شدن جایز میشمرند و چه بسا«من قتل دون ماله او عرضه»را شهید بدانند، ولی در دفاع از کیان اسلام و نظام اسلامی هراس داشته و حاضر نباشند که کوچکترین عملی را برای حفظ آن انجام دهند.
امربهمعروف را در مباحث نظری واجب میشمرند ولی در عمل گرفتار شبهه تقیه میگردند.و بزرگترین امربهمعروفها مبارزه با حکام فاسد غیردینی را خلاف تقیه میشمرند. بیتوجه به انیکه تقیه نیز برای حفظ اسلام و کیان اسلامی است و چنانچه تقیه، ذلت و شکست اسلام را به دنبال داشته باشد، مجالی برای آن نیست.
کتاب جهاد را احیانا بحث میکنند، ولی ناخودآگاه معتقدند که در زمان غیبت هیچ تکلیفی جز دعا کردن برای ظهور حضرت حجت، متوجه امت اسلامی نیست!
کتاب حدود را مورد بررسی قرار میدهند ولی ناخودآگاه معتقد میشوند که اجراء آن منوط به حضور امام معصوم است.نهایتا اکنون حدود الهی تعطیل میباشد!
کتاب قضاء را مطالعه میکنند و بر این باور میشوند که بازبودن باب آن منوط به وجود مجتهد مطلق است و در صورت نبود آن باید قضاوت نباشد.
و بسیاری دیگر از این قبیل ذهنیتها که هم بر زندگی اجتماعی برخی سایه افکنده و هم بر نظریات فقهی آنان، و چه بسیار احتیاطها که منشأ آن، وجود همین جوّهاست.
درهمین راستا، رهبر بزرگ میفرماید:«ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا بسر چشمه زلال اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله برسیم، و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی میخواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن گردم».(12/7/67)
آنچه او در این گفتار از آن بعنوان قربانی شدن یادکرده همان طعن و تهمت و ناسزاهاست که ممکن است از ناحیه خرافهپردازان و دانشستیزان و کوتاهنظران و جمودگرایان به خاطر ارائه برخی نظرات واقعی اجتهادی، به ایشان زده شود!
به هر حال راه مبارزه با چنین حصارهایی همان است که او، بدان اشاره فرموده، یعنی:حریت و فداکاری و اقدام به شکستن خرافهها و ملاک قرار دادن مبانی راستین اجتهاد و واقعیتها و عدم رعایت پسند عوام، و خواص عوام صفت.
لزوم شکستن سدّ تقلید در ابحاث اجتهادی
مجتهدان راستین باید سدّ تقلید در ابحاث اجتهادی را شکسته و از این فرصت مبارک که در پرتو حاکمیت اسلام پدیدار گشته استفاده نمایند و درهمه موضوعات با موازین فقه اجتهادی، اجتهاد کنند، گرچه دستاورد آنان نظریهای خلاف مشهور باشد.
موضوعاتی همچون مسائل مربوط به بانکداری و ارز و ربح و مضاربه، احکام غنا و موسیقی، طهارت ذاتی مطلق انسان، بازی با شطرنج در مواردی که به قصد استعداد فکری دریافتی بوده و عنوان آلت قماری از آن زایل و در آن برد و باخت نباشد، امکان مرجعیت تقلیدی و قضاوت برای زنان، مسأله انفال و اراضی، مالیاتهای شرعی و حکومتی، موالید و امکان محدود ساختن و روشهای مجاز آن، دهها مسأله دیگر.این نویسنده طی سلسله مقالاتی به برخی از موضوعات مذکور درهمین مجله و مجله وزین کیهان فرهنگی پرداخته و نیز به بعضی موضوعات دیگر در آینده پرداخته میشود.
و امید میرود که صاحبنظران متعهد و مسئول با نقد و تحلیل محققانه و علمی و نیز تدوین مباحث نوین به باروری هرچه بیشتر فقه در دوره معاصر کمک کنند.
فقه اسلام که تاکنون هشت دوره را سپری کرده است و فعلا در دوره نهم قرارداد در طول حیات خویش از سه طایفه زیان فراوان دیده است.
الف-کسانی که احکام غیر مطابق با موازین فقه اجتهادی را، احکام واقعی به حساب آورده و از آنها بعنوان فقه اسلامی دفاع کردهاند.
ب-کسانی که خود از طایفه نخست نیستند ولی در برابر آنان و زیانی که به فرهنگ و فقه و تفکر اسلامی وارد میآورند، سکوت کرده و هیچگونه مسئولیتی را متوجه خود نمیبینند.و تدبیری را برای تصحیح عملکرد آنان نمیاندیشند.
ج-کسانی که فاقد شرایط تصدی مرجعیت و رساله بوده و با این وصف به اقتضای تمنیات نفسانی و حب جاه و نیز از طریق برخی بیتسازان دینفروش، گام در این جایگاه مقدس نهادهاند و ما کثیری از اینان را در ادوار نه گانه فقه مورد شناسایی قرار دادهایم و روی جهاتی از ذکر آنها خودداری شد، بلی نشر رساله نباید از روی هوا و حب جاه و شهرت باشد در ادوار فقه برخی بدون داشتن شرائط لازم به انتشار رساله عملیه دست زدهاند و از اعتقادات پاک مردم سود میجستهاند البته وجود این مشکلات درگذشته، قدری به ناچار غیر قابل کنترل بود، ولی امروز که همه امکانات برای نظام بخشیدن به ابعاد مختلف حوزه و حتی شناسایی و معرفی و پرورش فقهای صالح و مراجع جامع الشرائط و نیز معرفی چهرههای غیر صالح و ایادی بیتساز و مشکوک الحال میسر است، ادامه یافتن چنین مشکلاتی قابل توجیه نیست و گناه این تعللها متوجه کسانی است که میتوانند حداقل فریاد برآورند و راه بنمایند و چنین نمیکنند.
ضعف متون درسی
چنانکه در مقالات دیگر نیز به این موضوع پرداختهایم، نگارنده بر این باور است که همه متنهای درسی حوزهها(در دوره سطح)از نقطه نظر تدوین و سبک نگارش و ویرایش تنظیم مباحث مواد و محتوا و حجم هر مبحث به تناسب کارآیی آن بحث، نیازمند بازنگری و بازسازی و تصحیح جدی است و این بازسازی آنها از دیرباز مورد توجه و نظر اندیشهمندان و محققان و پژوهشگران واقعبین بوده است.
این تصور که دستزدن به کلمات این کتابها نیز سطح علمی حوزهها را پایان میآورد، یک توهم و خود ناباوری بیش نیست.
در حالی که امروز طالب جوان ما، مجبورند که پربارترین فصل عمر خویش را صرف پیدا کردن مرجع ضمیر کفایه و مکاسب و رسائل و لمعه و حتی سیوطی و مغنی و هدایه و صمدیه کنند و با زحمات و تلاشهای فراوان با گذشت سالها نتوانند ذهنیت قوی و نیرومندی نسبت به ادبیات و فقه و اصول پیدا نمایند.ما شاهد آنیم که زنانی در دانشگاههای کشورهای اروپایی با دیدن دورههای بسیار فشرده حساب شده در مباحث اسلامی و فرهنگ جوامع مسلمان و نیز حتی معارف و فرهنگ شیعه و فقه به مرحله صاحبنظری دست مییابند، و کرسیهای تدریس معارف اسلام را در دانشگاههای دنیا اشغال میکنند.
ممکن است بگویید، مدرک آنان بیفایده و اطلاعات آنان ناقص است، ولی این سخن تا زمانی که به محک تجربه ننشیند، درون مایهای از غرور و بیخبری و خود بزرگبینی دارد.
ما نمیگوییم آنان براستی طعم فقه و معارف اسلامی را چشیده و آن را با همه ابعادش دریافتهاند، بلکه، مقایسه میان نیروهای کیفی و کمی حوزههای خود با آنان داریم، تا راز سرعت تعلم و نظم علوم و اطلاعات تخصصی آنان را بیابیم.
شکی نیست که فارق، استعداد شرقی و غربی نیست بلکه فارق نوع تدوین و تنظیم مباحث علمی است.
امروزه اصول ریاضیات همان اصول هزاران سال گذشته است ولی با این تفاوت رشد بسیار پیدا کرده و جلوههای فراوان یافته است.ولی محققان و دانشپژوهان امروز برای اطلاع یافتن به اصول و عمق ریاضیات هرگز به کتابهای پیچیده و رمزی و غیر منقح هزار سال قبل مراجعه نمیکنند، و فرزندان ما در مدارس مجبور نیستند اول کتابها و نظریات ریاضی ارشمیدس و فیثاغورس و ابن هیثم و...را به ترتیب تعلیم ببینند و هر یک را مرحله به مرحله رد و ایراد کنند.بلکه محققان به شیوهای دقیق و منطقی سیر کامل و لازم و منقحی را از ریاضیات تدوین کردهاند که در کوتاهترین زمان و به شایستهترین وجه آنان که از استعداد متوسطی هم برخوردار باشند میتوانند ریاضیات را فراگیرند و اگر چنین شیوهای بکار گرفته نمیشد، بدیهی است که در میان هزاران ریاضیخوان، شاید یک نفر به نتیجه نهایی و قابل قبول دست نمییافت و آشفتگیهای فراوان در متدها و نظریهها پدید میآمد.
مشکل متون درسی حوزه، از این مقوله است. زیرا از همان آغاز، کتابهای ادبیات با عبارتها و واژهها و متد بسیار مهجور، یکی پس از دیگری ردیف میشود.چند سال درس ادامه مییابد در حالی که نهایت امر، مطالب دستهبندی و دقیق در ذهن محصل نمیماند و تنها مجموعهای از منصوبات و مرفوعات و...را در نتیجه ممارست و تمرین به ذهن میسپارد بیآنکه بتواند در مواجه با اهل لسان، معلومات خود را دقیقا بکار گیرد.
همین نارسایی در منطق و فلسفه و فقه و اصول نیز مشهود است.شاید باشند کسانی که دهها سال به درس خارج رفتهاند ولی در پایان نتوانند اولیات مبانی فقهی را برشمارند و خلاصهای از اندوختههای خود را ارائه دهند، یا خود توان اجتهاد و اظهار نظر علمی را بیابند.
این نارساییها سبب شده که برخی گمان کنند، فقه الاحکام اصولا غیر از همه علوم دنیاست، یعنی تا خدا نخواهد، کسی فقیه نمیشود!البته مشیت خدا درهمهجا هست ولی ما نباید مشکلات پدید آمده از ناحیه تفکر و بینش خود را به مشیت الهی نسبت دهیم.
اگر مدرسی بر این باور باشد که مطالب فقهی از کتابهای چاپ قدیم بهتر قابل دریافت است و اگر چاپش سنگی و جلدش پوست و چرم باشد، معنویتش بیشتر است!و از گرفتن کتابهایی که به حروف واضح و خطوط روشن و بدون حواشی درهم پیچیده چاپ شده ابا کند، این مشکل به مشیت الهی ربطی ندارد.این مشکل کوتهنگری و خرافهگویی است و تا زمانی که اینگونه تفکر بر برخی از افراد سایه افکن باشد، حوزه همچنان درجا خواهد زد و دست به گریبان حرکت بطیئی و ناهمسو و نامتعادل با نیازها و واقعیتهای زمان خواهد بود.
مقصود نگارنده از تصحیح متون
در اینجا لازم به ذکر است وقتی سخن از تغییر و تصحیح متون به میان میآید به معنای عدول از مبانی علمی و کشیدن خط بطلان بر همه آرای پیشینیان نیست بلکه به معنای کمال بخشیدن و به کارگیری تمامی دانش و ذوق و ابتکار برای عرضه صحیح و دقیق و منطقی مباحث است.
و اگر آن فقیه بزرگ(رضوان اللّه علیه)بارها و بارها از فقه سنتی و فقه جواهری دفاع کردهاند، هرگز منظورشان تکامل نبخشیدن به کتب درسی نبوده و نیست، بلکه منظور ایشان حفظ اصول و مبانی و محتوای ارزشمندی است که در پرتو رنج و تلاش و اجتهاد فقهای بزرگ در طول تاریخ فقاهت، شکل گرفته است.
نگارنده معتقداست که تمام کتابهای صرفی، نحوی، منطقی، فلسفی، فقهی و اصولی رایج حوزه نیازمند تدوینی دوباه و کاملتر و منقح است و کتابهای موجود با کیفیت فعلی هرگز متناسب با نیاز حوزه نیست و باید همه آنها از رده مباحث خارج شوند و کتابها تدوین یافته با متد جدید جایگزین آنها شود.
کتابها در دوره عمومی باید به شکل تدوین شود که متناسب با رشتههای تخصصی بعدی باشد، ادبیاتی که یک مبلّغ معمولی بدان نیازمند است با ادبیات مورد نیاز یک مترجم یا مبلّغ بین المللی و یا یک فقیه و مفسر و مورخ فرق میکند.و همینگونه منطق و فلسفه و تاریخ اسلام و تاریخ جهان و سایر علوم انسانی و...
شرایط مورد نیاز در تدوین متون درسی
آنچه به طور کلی باید در تدوین و تنظیم و تنقیح و گزینش متون درسی حوزه لحاظ شود عبارت است از:
یک-تناسب کیفی و کمی محتوای کتاب، با سطح آگاهی محصل و نیز نیازهای علمی او در رابطه با رشته عمومی یا تخصصی فرد.
دو-تطابق موضوعات و مواد درسی با نیازها و شرایط زمان.
سه-دستهبندی مطالب و تنظیم آن براساس سیر منطقی بحث.
چهار-تبیین اصول و مبادی هر علم و مباحث زیربنایی و تمییز آنها از مباحثی که متفرّع بر آن است.
پنج-تبیین و توضیح مباحث با بیانی رسا و خالی از هرگونه تعقید و تطویل و ابهام و پیچیدهگی.
شش-پیرایش ابواب و موضوعات و فرضیات زاید و بیفایده که هرگز زمینه علمی ندارد و صرفا دارای ارزش نظری است و جایگزین ساختن ابواب و موضوعاتی که دارای نقش عملی و بنیادی است.
هفت-تقویت محتوای علمی کتابها، براساس سطوح مختلف و رشتههای تخصصی.
بعنوان مثال، مرحوم آخوند در کفایه، ضمن بحث حجیت خبر واحد در تقریب اجماع میگوید:«بعد از بررسی فتاوا تا زمان شیخ طوسی به دست میآید که همه آنان قائل به حجیت خبر واحد بودهاند»در اینجا باید دانست که چرا مرحوم آخوند فتاوای علما را تا زمان شیخ مطرح میکند و آراء علمای ادوار قبل را مورد اشاره قرار نداده است.
هشت-تلخیص مباحثی که بحث تفصیلی آن، ضروری نسبت البته بگونهای که به محتوای آنها لطمه و آسیب نرساند.
نه-گشودن فصلی در آغاز هر موضوع، بعنوان تبیین نقش عملی آن موضوع در آن علم.
ده-بیان معنای لغوی واژههای تخصصی و علمی.
یازده-بیان معنای اصطلاحی واژهها.
دوازده-توضیح اجمالی آراء و نظریات علما که در متن آورده شده و نیازمند تشریح است.
سیزده-ذکر مصادر و منابع در پاورقیها.
چهارده-تنظیم فهرست موضوع ابحاث و اعلام و آیات و احادیث و جزء اینها.
هرگاه کتابهای درسی حوزه با رعایت این اصول تدوین و تنظیم و گزینش شود، بیتردید بسیاری از آنان که امروز خویش را ناتوان از دریافت نور فقه میپندارند، به این نور مبارک دست خواهند یافت.
و چنانچه در کنار این امر سایر ابعاد مسائل حوزه، به شکل صحیح و علمی برنامهریزی شود، در آیندهای نهچندان دور، بسیاری از نارساییها و نابسامانیها در امر تبلیغ و تدریس و امور فرهنگی و اخلاقی و علمی نظام حوزه و همچنین جامعه اسلامی، زدوده خواهد شد و باید مسئولان حوزههای علمیه بدانند اگر برنامههای آموزشی دقیق و حساب شده درهمه ابعاد علمی، فقهی، اصولی، فلسفی، عقائدی، علوم انسانی، نحوی، صرفی، بگونهای مستقل مطابق روش یاد شده تنظیم نشود نمیتوانند رسالت مهم و سنگین خویش را به پایان برسانند و از اینرو بوده است که امام امت بر اصلاح نظام آموزشی حوزهها تأکید داشته است.و عمل شدن این کار یکی از آرزوهای او بوده است.
ایشان در وصیتنامه سیاسی الهی 20/3/68 خود فرمودند:«وصیت اینجانب آنست که درهمه اعصار خصوصا درعصر حاضر که نقشهها و توطئهها سرعت و قوت گرفته است قیام برای نظام دادن حوزهها لازم و ضروری است که علماء و مدرسین و افاضل عظیم الشأن صرف وقت نموده و با برنامه دقیق و صحیح حوزهها را و خصوصا حوزه علمیه قم و سائر حوزههای بزرگ و با اهمیت را در این مقطع از زمان از آسیب حفظ نمایند».
***
عدم پیراستگی متنها و مباحث درسی
مهمترین موضوعی که در تهذیب و تدوین متون حوزوی و اصولا طرح مباحث فقهی و اصولی باید مورد توجه قرار گیرد، پیراستن متنها و بحثها از مباحث غیرضروری و فرضیههای غیرقابل تحقق و سرگرم کننده است.
طرح برخی موضوعات و فرضهایی که بار عملی نداشته و نخواهد داشت، به بهانه اینکه طرح موضوعات پیچیده و حتی داشتن متنهای غامض، ذهن طلبه را تقویت کرده و او را به تحقیق و تدقیق وا میدارد، پذیرفته نیست.
زیرا در شرایط امروز، نیازهای متزاید جامعه رو به سرکشی نهاده و حوزهها میبایست که این تشنه بیتاب را از نقطه نظر مباحث عقیدتی، اخلاقی، فقهی، حقوقی، قضایی و خلاصه فرهنگی سیرآب سازند و در چنین شرایطی، تساهل هرگز روا نیست.
طرح روش جدید و تنظیم متون فقهی
برای ارائه دورنمایی از آنچه پیشنهاد شد به ترسیم چند نمونه میپردازیم:نخست باید از متون فقهی که در مرحله سطح مورد استفاده است آغاز نمائیم زیرا با اصلاح دقیق این متون و جایگزینی آنها با متون بهتر و کاملتر، اساس تحول نظام آموزشی در حوزه فراهم میشود.
اکنون بعنوان ارائه نمونه مشخص مسألهای فقهی را مورد بررسی قرار میدهیم:
مرحوم شیخ اعظم انصاری در کتاب مکاس مسأله معاطات را بگونهای که همه میدانید در چندین صفحه مطرح نموده است که هفتهها خواندن آن بطول میانجامد با اینکه میتوان همه مطالب آن بطول میانجامد با اینکه میتوان همه مطالب آن بحث را به شکلی مطرح نمود که طالب عزیز با در نظر گرفتن متد جدید و روش مذکور در چندین روز همه آن مطالب را به صورتی واضح فراگیرند.
1-جایگاه معاطات در اجتهاد و استنباط.
2-معنای لغوی واژه معاطات.
3-معنای اصطلاحی این واژه
4-طرح اصل مسأله مبنی بر اینکه معاطات (دادوستد فعلی)همانند بیع(دادوستد قولی) است یا خیر.
5-بیان اقوال با ذکر اسامی صاحبان آنها در این مسأله.
6-ادله قائلین به اینکه معاطات در همه خصوصیات از حیث آثار همانند بیع قول است و افاده ملکیت میکند.
7-ذکر دلیل افاده ملکیت لازم در معاطات چنانچه لفظی غیر از الفاظ دال بر صیغه بیع قولی در آن باشد.
8-بیان دلیل اینکه معاطات معاملهای است مستقل و مفید ملکیت، بدون شمول عنوان بیع.
9-ادله قائلین مبنی بر اینکه معاطات بیع فاسد است.
10-ادله قائلین به اینکه معاطات همانند بیع است ولی افاده ملکیت جائز مینماید.
11-ادله قائلین مبنی بر اینکه معاطات همانند بیع نیست بلکه مفید اباحه تصرف است، چه در تصرفاتی که توقف بر ملکیت دارد و چه تصرفاتی که توقف بر ملکیت ندارد.
12-ادله قائلین به اینکه اباحه تصرف را افاده میکند ولی نه هر تصرفی بکله تصرفی را که منوط به ملکیت نباشد.
13-بیان فروعات مسأله با تنظیم و شمارش.
14-بیان مختار شیخ انصاری در معاطات.
15-نقد و تحلیل ادله و آراء و نظریات فقها و اندیشمندان.
16-بیان نظریه و رأی مورد قبول.
طرح روش جدید در تنظیم متون فلسفی
بازنگری و اصلاح در مورد ذیل از بدایة الحکمة در بدایة الحکمة اندیشهمند بزرگ جهان اسلام علامه طباطبائی بخش وجود ذهنی و خارجی را بگونهای مطرح نمودهاند که به عقیده اینجانب با متد جدید و شیوه نو تنها از حیث طرح همگام نیست و بدین جهت طلاب و دانشجویان عزیز نمیتوانند بهمه جوانب موضوع بحث احاطه پیدا نمایند و برای ما در امتحانات، این معنا بگونه کامل محسوس است در مورد تبیین وجود ذهنی و خارجی این شیوه پیشنهاد میگردد:
1-بیان همه معانی وجود ذهنی.
الف-وجود ذهنی بمعنای وجود ماهیات اشیاء در آن.
ب-وجود ذهنی بمعنای وجود اشباه ماهیات در ذهن.
ج-وجود ذهنی بمعنای وجود انقلاب یافته به ماهیات دیگر در ذهن.
2-بیان وجود خارجی ماهیات اشیاء در خارج.
3-ادله قائلین بر وجود ذهنی با تنظیم و شمارش و اسامی آنها بشرح زیر:
الف-دلیل بروجود ذهنی بمعنای اول.
ب-دلیل بروجود ذهنی بمعنای دوم.
ج-دلیل بروجود ذهنی بمعنای سوم.
4-ادله قائلین بر عدم وجود ذهنی با تنظیم و شمارش و اسامی آنها.
5-فروعات مسأله با تنظیم و شمارش.
6-بیان مختار و استدلال بر آن.
علاوه بر این باید همه مطالب با عبارت کوتاه و ساده بیان شود تا محتوا بهتر شناخته گردد.
همچنین مرحوم علامه طباطبائی در فصل اول از کتاب نهایة الحکمه بحث از مفهوم وجود را که مشترک لفظی و یا معنوی است مطرح نموده است، برای تبیین همه جوانب این بحث ترتیب و تنظیم ذیل پیشنهاد میشود.
1-بیان معنای اشتراک لفظی وجود.
2-بیان معنای اشتراک معنوی وجود.
3-بیان اقوال در مسأله و ذکر صاحبان آنها.
4-بیان فرع یا فروع مسأله.
5-دلیل قائلین به اشتراک لفظی وجود.
*در شماره 27 همین مجله دو مسأله از کتاب رسائل را بعنوان طرح ارائه دادهایم.
6-دلیل قائلین به اشتراک معنوی وجود.
7-نقد و بررسی ادله.
8-بیان مختار و استدلال بر آن.
در صورتی که این بحث و نظائر آن اینگونه مطرح شود بعقیده نگارنده برای محصل مفیدتر و موجب میشود که بهتر به همه جوانب بحث مسلط شود.
نمونهای از مباحث غیر ضروری
نمونهای از این مباحث در شماره 27 همین مجله از کفایة الاصول مرحوم آخوند خراسانی (قدسسره)ارائه دادهایم و اینک نمونه دیگری ارائه میگردد.
بحث شرط متأخر:کفایة الاصول، در اقسام مقدمه واجب میگوید:«...فکون احدهما(ای المتقدم و المتأخر)شرط له(ای التکلیف)لیس الا ان للحاظه دخلأ فی تکلیف الامر کالشرط المقارن بعینه فکما ان اشتراطه بما یقارنه لیس الا ان لتصوره دخلأ فی امره بحیث لولاه لما کاد یحصل له الداعی الی الامر کذلک المتقدم او المتأخر...»
این بحث و نیز بحثهایی چون«موضوع علم»، «جامع صحیحی و اعمی»، «طلب و اراده»، «مشتق بسیط است یا مرکب»و دهها نمونه از این قبیل باید به کلی از علم اصول حذف شود، زیرا در بحثهای فقه اجتهادی و در مقام استنباط احکام حوادث واقعه، هرگز تأثیری ندارد.
علت اصلی راه یافتن این بحثها به مباحث اصول، یک قاعده فلسفی است که میگوید:«العلة لابدوان تکون بجمیع اجزائها متقدمة علی المعلول».در حالی که این قاعده در حیطه علل و معالیل طبیعی و امور حقیقی مطرح است و راه دادن چنین قاعدهای در حیطه مباحث اعتباری تشریعی، یک خلط و انحراف است.
جالب است که گفته شود، این بحث بیثمر وقت قابل توجهی را به خود اختصاص داده است و علمای اصول را درازمنه مختلف واداشته تا به پاسخهایی گاه پیچیده و گاه شگفتانگیز!روی آورند.و کلماتی را از بزرگانی چون صاحب فصول، شیخ انصاری، صاحب جواهر، میرداماد، میرزای بزرگ شیرازی، نراقی کاشانی(در مسأله اجازه بیع فضولی)و...نقل کردهاند، از آنجمله:
*شئ متأخر به وجود لحاظی و تصوریش برای مأمور به متقدم، شرط است نه به وجود خارجی آن.
*شرط، آن امر انتزاعی است که از شئ متأخر انتزاع میشود، نه خود شئ متأخر که منتزع عنه میباشد.
*شرط، وصف تعقب مأمور به، به شئ متأخر است نه خود آن موصوفی که تأخر دارد.
*شرط بودن شئ متأخر برای شئ متقدم، بوجود دهری آن است نه بوجود زمانی آن.
*شرط در این مورد مطلق الوجود امر متأخر است نه وجود خاص خارجی آن.
*شرط در این مورد بمعنای علت نیست بلکه بمعنای معرف است.
*شرط در اینجا آن حالت نفسانی است که در بیع فضولی برای ملک حاصل است.
با این حال همه این پاسخها را ما در ابحاث اصولی خود مورد نقد و خدشه قراردادهایم و برای نشر هم به مجله تقدیم نمودهایم ولی به جهت اینکه «کرعلی مافر»نشود از طرح آن پاسخا و نیز نقد آنها چشمپوشی شده است و مسئولان مجله از نشر آنها خودداری نمودهاند.
جمع بین حکم ظاهری و واقعی
اینجانب در حال و هوای مدرسه و به اقتضای جو آن روز حوزه نجف و نیروی جوانی(بیش از سی سال قبل)، به تحقیقی گسترده پیرامون این بحث پرداختم و پس از حدود شش ماه بررسی، به بیست و یک جمع دست یافتم که تاکنون در حوزهها سابقه نداشت و آنها را تنظیم کردم که هماکنون نیز در اختیار دارم و به سردبیر محترم مجله ارائه دادم و چون از حوصله مقاله خارج بود از درج آنها خودداری شد.-ولی امروز احساس میکنم که آن تلاشها هیچگون ثمری را به همراه نداشته است-و آرزو میکنم که کاش آن نیرو و فرصت را در راهی ثمر بخش و مفید برای اسلام و قرآن و جامعه اسلامی بکار میبستم.و همین افسوسگران است که قلم را جاری ساخته تا، رنج و دریغی که بر ما رفته به آیندگان بگوییم و هشدار دهیم!
چرا ما باید وقت خویش را صرف جمع کردن دو امری کنیم که با هم از نظر مبدأ و منتها تنافی ندارند.اما از نظر مبدأ چون منشأ و سبب پیدایش حکم واقعی عبارت از مصلحت واقعی است که در متعلق آن قرار دارد و در اینجا بگونه مطلق ثابت است(یعنی چه مکلف بدان آگاه باشد یا بدان جهل یا شک داشته باشد)ولی منشأ و سبب پیدایش حکم ظاهری عبارت از مصلحت در جعل آن در مورد شک است و در اینجا فقط در مورد شک ثابت است.پس دو منشأ و دو حکم در میان است و با هم تنافی ندارند!
و اما اینکه از نظر منتها تنافی ندارند زیرا کاری را که انجام میدهد اگر با واقع مطابقت داشته باشد حکم واقعی در آنجا وجود دارد و حکم ظاهری در بین نیست و اگر با واقع مطابقت نداشته حکم واقعی در بین، فعلیت ندارد و حکم ظاهری فعلیت دارد پس با هم در این مرحله، اجتماعی ندارند تا نیاز به پاسخ باشد.آن بنابراین است که حکم ظاهری را قئل باشیم وگرنه نبودن تنافی بین آنها واضح است.
این چه کاری است که میان دو دوست صمیمی، نزاعی خونین و پر کشمکش را فرض کنیم و سالها از جانب آن دو وکالتا به دادگاه و نزد قاضی رویم و هر بار آن را به حکمی محکوم سازیم!
اگر امام(رضوان اللّه علیه)میفرماید:«لازم است علماء و مدرسین محترم نگذارند در درسهایی که مربوط به فقاهتاست و حوزههای فقهی و اصولی از طریقه مشایخ معظم که تنها راه برای حفظ فقه اسلامی است منحرف شوند و کوشش نمایند که هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقیقها افزوده شود و فقه سنتی که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن ارکان تحقیق و تدقیق است محفوظ بماند و تحقیقات بر تحقیقات اضافه گردد».(وصیتنامه الهی، سیاسی)
منظور ایشان از حفظ فقه و فقاهت و فقه جواهری و فقه سنتی هرگز، حفظ مباحث غیر ضروری و دست و پاگیر نبوده، چه اینکه منظور ما از حذف مباحث غیر ضروری، سست کردن مباحث ضروری و غیر متعمق بار آوردن طلاب و محصلان نیست و نمیتواند باشد:
بلکه منظور حفظ دقت و اصول و مبانی و تحقیقهای لازم در استنباط احکام و اجتهاد است و پاسخ دادن به رویدادها از راه منابع و پایههای شناخت معتبر نه از راه مصلحت اندیشی و منابع غیر معتبر، و منظور ما نیز بکار بردن تمامی نیروها و استعدادهای جوانان حوزه بر روی مباحث ضروری فقه و موضوعات مفید و نتیجه بخش استنباط و به هدر ندادن آنهاست.
او از فقهی دفاع میکند که ضامن رشد و عظمت ملتهاست، نه مباحث فقهی که مایه هدر رفتن امکانات حوزوی و نیروهای انسانی است.
ایشان در وصیتناهم الهی، سیاسی خویش میآورد:«از فقه سنتی که بیانگر مکتب و رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتهاست چه احکام اویه و چه ثانویه که هر دو مکتب فقه اسلامی است، ذرهای منحرف نشوند...»
وی همیشه در بیاناتشان از جمودگرایان و کوتهنظران و قشرینگران و مقدسنمایان گلهمند بودند و احساس میکردند که فقه اجتهادی نیاز به تحول همه جانبه دارد.بدین جهت با تأکید و اصرار فقه اجتهادی راوارد مرحله جدید نمودند.
نکته جالب در این مورد این است که او با نظریه افراطگرایان که از راه رأی و تفکر شخصی و یا منابع غیر معتبر احکام حوادث واقعه را استنباط میکردند، مخالف بودند، همانگونه که با نظریه تفریط گرایان که بر ظاهر الفاظ عناصر خاصه استنباط در مقام حکم بسنده میکردند، مخالف بودند، هنر ایشان در این بود نه مانند جمود گرایان و قشریان که از پاسخگوئی در برابر حوادث واقعه سربازمیزنند و نه مانند متهوران و ناآگاهان از راههای غیر مبتنی بر منابع معتبر شرعی، حکمی را بیان میداشتهاند.
فقیه راستین
در ادامه نگرش به مسأله فقه و اجتهاد و مباحث حوزوی آن، شایسته است که نگاهی نیز به برخی ابعاد ضروری«فقهای راستین»داشته باشیم.فقیه راستین آن فقیهی است که در احیای جوامع اسلامی و پدید آوردن زمینههای عملی فقه اسلام و همچنین رشد و شکوفایی آن کوشا و در کنار این همه از جهت فضائل اخلاقی و بنلدی طبع و کرامت نفس و زمانشناسی و انسانشناسی و تدبیر و مدیریت صحیح و حسن اداره برخوردار باشد چنین فقیهی میتواند الگوی رشد فقیهان حوزههای علمیه باشد.
فقیهان در نظام اسلامی-حتی در آن ممالکی که حاکمیت علیه آنان باشد-در عمق روند جریانهای اجتماعی، نقش کمتری از حکام ندارند. زیرا حیات معنوی و عبادی جامعه اسلامی در پرتو فقه اسلامی تداوم مییابد و حاملان فقه، فقیهانی هستند که میبایست احکام کلی شریعت را بر فروع تطبیق دهند.و گاه حتی موضوعات مهم سیاسی- اجتماعی را برای مردم بازگویند.
قوت و ضعف حضور و حاکمیت فقها نسبت به مسائل جاری جوامع اسلامی در طول تاریخ، در موارد بسیاری، به بینشها و موضعگیریها و توان و تدبیر اجتماعی و سیاسی و دینی فقیهان، باز میگردد.
هرگاه فقیهی از بینش قوی اجتماعی، سیاسی و جامعهشناسی عصر خویش برخوردار بوده و شجاعت جهاد و مبارزه را داشته است، حاکمیتهای غیر اسلامی تضعیف شده و تحت الشعاع رأی فقیهان قرار گرفته است.
و به عکس هرگاه دایره بینش فقها، ضیق گشته و اسلام از نظر آنان در رسالههای عملیه و رسالت و مسئولیت آنان در حاشیه زدن بر عروة الوثقی و وسیلة النجاة تلقی شده است، دوران حاکمیت استبداد و حکومتهای غیردینی و چه بسا ضد دینی و روزگار تضعیف دین و دیانت بوده است.
امام طاب ثراه با جامعیت نگرش خویش و با درک عمیقی که از روح بلند و متعالی اسلام داشت
در پرتو خصلتهای ارزشمند ذاتی خویش چون: حریت، شجاعت، ایثار، مقاومت و مدیریت، نه تنها توانست اسلام و فقه و فرهنگ و معارف اسلامی را از جایگاه محکومان تاریخ برهاند، بلکه توانست آن را به بلندای حاکمیت رسانده و قدرتهای ضد دینی را برکنار نماید.
او براستی رسالت خویش را در حد توان انجام داد و اگر پس از تحقق این امر بزرگ- انقلاب اسلامی-کاستیها و نارساییها در امر قضاوت و امور قضایی و نیز مسائل فرهنگی و اقتصادی و اخلاقی و معرفت دینی جامعه به چشم آید، این قصور و یا تقصیر کسانی است که میبایست از این مقطع زمانی خاص در جهت تقویت مبانی فقهی و فکری و فرهنگی و اخلاثی امت اسلام بهترین بهره را برگیرند.ولی متأسفانه کار مطلوبی در این زمینه انجام نشده است.
ملاکهای فقاهت درگذشته
اکنون در مقام استقصای ایم ملاکها نیستیم و تنها به برخی از آنها که ضروری است اشاره خواهیم داشت.
*درگذشته یکی از ملاکهای فقاهت، حاشیهزدن بر عروه و چاپ رساله عملیه بود، با اینکه اهل فن برآنند تثبیت فقاهت فقیه باید در طرح مباحث پیچیده و مشکل فقهی محک زده شود نه تبدیل چند احوط به اقواء ولی بسیار بودند کسانی که چاپ رسالهای، آنان را قانع میکرد.
دقیقا چنین ذهنیتی سبب گردید که بعد از فوت آیة اللّه العظمی سید ابو الحسن اصفهانی (قدس سره)حدود 360 رساله عملیه و حاشیه بر رسالههای پیشین نوشته شود و نیز بعد از آنان رسالههای متعددی در یک زمان چاپ شود بدیهی است که برخی از این رسالههای میبایست چاپ بشود.
ولی با این وصف بزرگانی مانند امام خمینی بودند که بعد از فوت مرحوم آیة اللّه العظمی بروجردی حتی با اصرار فراوان شاگردان و فضلاء، شانه از زیر بار چاپ رساله خالی کردند، بعد از سپری شدن مدتی با تقاضای مکرر جمعی از اهالی تهران، بعضی از فضلاء مطابق فتاوای ایشان در حاشیه عروة و وسیله رسالهای بنام«نجات العباد» تنظیم نموده و چاپ کردند ولی خود ایشان حاضر نشدند در امر چاپ هزینه آن شرکت و برای ترویج و معرفی خویش قدمی بردارند و از مال شخصی یا بیت المال و سهم امام!در این راستا بهره گیرند.
مجتهدان کمنظیری که رساله ننوشتند
البته در این موضوع ایشان تنها نیست، بلکه جز ایشان فقهای دیگری نیز بودند که با داشتن همه شرایط لاطم برای مرجعیت و نشر رساله و حتی با اصرار فضلاء و اساتید حوزههای علمیه حاضر به نشر رساله خود نشدند و تا آخر عمر از پذیرش آن شانه خالی کردند.
از آن جمله:
«استاد اساتید حوزه علمیه قم آیة اللّه العظمی سید محمد یزدی معروف به محقق داماد(تغمدّه اللّه برحمته و اسکنه الفسیح من جنتّه).
«مظهر تقوی آیة اللّه العظمی استاد نگارنده شیخ حسین حلی نجفی(قدس سره).
«مظهر صفا و بیآلایشی آیة اللّه العظمی استاد نگارنده میرزا باقر زنجانی نجفی (رضوان اللّه تعالی علیه)که همه آنها از چهرههای برجسته فقهای شیعه بودند.
و مهمتر از این هم شیخ اعظم انصاری (طاب ثراه)بعد از اینکه مرجع عام شیعیان جهان شد هرچه مقلدان ایشان اصرار کردند که رسالهای تنظیم کند نپذیرفت و فرمود رسالههای پیشینیان در بین ما هست و تنظیم کردن رسالههای تکراری معنا ندارد.بعد از اصرار بیحد آنان گفت من چند حاشیهای که دارم بر رساله آنها مینویسم و به انها ضمیمه میکنم.
و او تنها به حاشیهنویسی بر سه رساله پیش از خود بسنده نموده که عبارتند از:
نخبة مرحوم آیة الله شیخ محمد ابراهیم کرباسی اصفهانی(که متن آن فارسی بود)
بغیة الطالب مرحوم آیة الله شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء(که متن آن عربی بود)
نجات العباد مرحوم آیة الله شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر(که متن آن عربی بود)و او با اینکه سالها مرجع عام بود اصلا رساله مستقل نشر نداد و اما رسالههای موجود به اسم ایشان، همه پرسشها و پاسخهائی است که توسط مسئولان استفتاء او جمعآوری و چاپ شد و تنها رسالهای که بنام او پخش شد رساله بسیار مختصری در خصوص عبادات ولی آنهم به سبک رسالههای معمولی و متداول نبوده است زیرا در آن احکام ضروری باب عبادات مطرح شده بود نه مسائل اجتهادی.
در هر حال ما بر آن نیستیم تا بگوییم چرا رساله چاپ شد و یا کدام رساله باید چاپ میشد و کدام نمیشد.
سخن این است که اصولا رسالههای عملیه موجود از نظر فراگیری و تبیین مباحث و کیفیت، مطلوب نیست.زیرا در آنها تنها بر احکامی که جنبه فردی و عبادی و معاملاتی بمعنای اعم را دارد بسنده شده است.
سخن ما این است که اگر فقیهی اسلام را بعنوان نظام پذیرفت و احساس مسئولیت میکند باید رسالهای مطابق پدیدههای جدید در بعد حقوقی، اقتصادی، قضائی، کیفری، سیاسی، حکومتی، روابط بین المللی و...تنظیم نماید نه تنظیم رسالههای تکراری که صدها بار نشر یافته است، و هرگاه در چند مسأله هم اختلاف نظر داشته باشد، بجاست آنها را بعنوان حاشیه بر رسالههای پیشین ضمیمه نماید همانگونه که شیخ اعظم انصاری(قدس سره)عمل نمود.
و باید مسئولان بدانند اگر فقه اجتهادی بعنوان پاسخ در برابر آنها تنظیم نشود ایدهئولوژیهای جهانی در این زمینه برای ما تصمیم خواهند گرفت، برای اینکه با چنین مشکلی و امر ناخوشایندی روبرو نشویم میباید براساس فقه اجتهادی، رسالههای تازهای از مسائل جدید تنظیم نمائیم.
و باید اذعان داشت که اگر اینگونه رسائل تنظیم نشود و پاسخ رویدادها داده نشود بزرگترین ضربه بر پیکر فقه اجتهادی وارد میشود، زیرا فرصت طلبان تبلیغاتی علیه فقه براه خواهند انداخت مبنی براینکه فقه از پاسخ رویدادها ناتوان است.
عدم جواز تقلید، از مجتهد متجزی
سخن دیگر ما این است که رسالههای تکراری و تنها اقوی را به احوط و احوط را به اقوی تبدیل نمودن، آن هم تنها در مسائل فردی و عبادی، دیگر بس است.کسی که این کار را میکند، گر مجتهد نیست که با او سخن نیست و اگر مجتهد است باید بداند که او مجتهد متجزی است، در صورتی که توانایی بر استخراج احکام پدیدههای جدید را نداشته باشد بر او عنوان مجتهد مطلق مترتب نمیشود.و در نتیجه این سؤال پیش میآید که از چنین فقیه متجزی(که توان استخراج حکم شرعی همه پدیدهها را ندارد)تقید جایز است یا خیر؟
برخی از فقها تقلید از متجزی را جایز نمیدانند ما بگونه مفصل این مسأله را مورد بررسی قرار دادیم و در مباحث، ادوار اجتهاد مطرح و درهمین مجله بصورت مقاله منتشر میشود، واضح است که فقیه امروز غیر از فقیه و مجتهد دیروز است دامنه کار فقاهت امروز بسی گستردهتر و پیچیدهتر از دیروز است.
و بدین جهت امام فرمود:«برای این که کمی معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه بعنوان اسلام معرفی میشود تا چه حد است شما را توجه
میدهم به تفاوتی که میان قرآن و کتب حدیث با رسالههای عملیه هست.قرآن و کتابهای حدیث که منابع احکام و دستورات اسلام است با رسالههای عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته میشود از لحاظ جامعیت و اثری که در زندگانی اجتماعی میتواند داشته باشد بکلی تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن از نسبت صد بیک هم بیشتر است.از یکدوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را در بردارد، سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظائف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احکام هم مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است».(ولایت فقیه، ص 9)
ولی بنده میگویم مسائل اجتهادی رسالهها فقه واقعی و شریعت حقیقی نیستند بدین جهت نباید اندیشمندان جهان به عنوان فقه واقعی به آنها نگاه کنند، بلکه این رسالهها برداشتهای فقیهان و مجتهدان از منابع و پایههای شناخت است و تنها لازم است بر کسانی که نه مجتهدند و نه عمل به احتیاط میکنند جهت انجام وظیفه شرعی مطابق آنها عمل کنند.
طرح امور اعتباری بجای امور حقیقی
از دیگر ملاکهایی که درگذشته، برای فقاهت و ارزشگزاری فقیه، ناخودآگاه بکار گرفته میشده و امروز باید سخت مورد نقد قرار گیرد، این است که:به مسائل اعتباری و تشریعی، رنگ مسائل حقیقی و طبیعی زده شود و در سایه مشکل غیر قابل حلی که از این گذرگاه پدید میآید، فقیه بتواند بحثهای دامنهداری را بیافریند و دنبال کند!
از جمله امور اعتباری تشریعی که رنگ مسائل امور حقیقی و طبیعی به خود گرفته عبارت است از: «تصویر و موضوع علم»، «مسأله جامع صحیحی و اعمی»(که ریشه آن لزوم سنخیت میان اثر و مؤثر میباشد)، «مسأله شرط متأخر»(که ریشه آن لزوم تقدم علت بر معلوم میباشد)، «مسأله مقدمات داخلی واجب»(که اساس آن لزوم تقدم علت بر معلوم است نه مقارنت داشتن آن)«وجوب مقدمه واجب»(که از امور بدیهی و بینیاز از بحث است)و...
هر یک از مباحث مذکور، رد و ایرادهای فراوانی را در بحث اصول به دنبال دارد که ثمری قابل توجه نداشته و فرصتها را ضایع میسازد.
در حوزههای پیشین، کسانی که این ابحاث را هرچه طولانیتر مورد بحث قرار میدانند مورد احترام و تجلیل قرار میگرفتند و چه بسا همین مباحث زمینه ارتقاء مقام بعضی از آنان را فراهم میآورد!و در قبال آن، کسانی که بحثهای مفید و ارزنده و بنیادی اسلام را مورد بحث قرار میدادند مورد بیمهری و چه بسا تهمت و افترا قرار میگرفتند!
ممکن است گفته شود که رواج این روحیه و نگرش در آن روز حوزهها، غیر مستقیم نشأت گرفته از دسیسهها و توطئههای حسابشده استعمارگران و تأثیر پذیرفته از اوضاع سیاسی آن روز بود.
سخن در ریشهیابی این ذهنیت غلط، بسیار است که این نوشته را تاب آن نیست.(شرح این هجران و این خون جگر، این زمان بگذار تا وقت دگر).
توطئههای استکبار
کوتاه سخن اینکه توطئه خزنده کفر جهانی به توسط مزدوران و عناصر مشکوک الحال داخلی، سعی در خارج کردن اسلام از حصنه تأثرگذاریبر جوامع اسلامی بود و آنان در این راستا تلاش میکردند تا مسائل اصلی فقه اجتهای و بالنده و مترقی-چه در زمینههای عناصر مشترک اصولی و چه در زمینه عناصر خاصه استنباط-را از صحنههای عمل خارج سازند.این دسیسه دو ذهنیت غلط را در پیداشت.
الف-جدایی دیانت از مسائل مربوط به حکومت، انکار هرگونه مسئولیت، پرداختن به وظائف فردی و کنار نهادن واجبات اجتماعی(امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با فساد و استکبار، جبههگیری در برابر سلطه استعمارگران صلیبی و صهیونی بر جوامع اسلامی).
نظر رهبر فقید اسلام در این زمینه چنین است که:«همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزهها و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است».(سوم اسفند ماه 1367).
ب:ناتوان جلوه دادن اسلام و فقه اسلامی از اداره جامعه و پاسخگویی به نیازهای ضروری امت اسلام، در ابعاد مختلف.
و در نتیجه اعتقاد به سپری شدن دوره اسلام! یا اعتقاد به عدمکارایی اجتهاد و لزوم بکارگیری قیاس، استحسان، مصالح مرسله و...!
امام نیز صریحا بدین نکته پرداخته و بیان داشتهاند:
«از توطئههای مهمی که در قرن اخیر، خصوصا در دهههای معاصر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب آشکارا به چشم میخورد، تبلیغات دامنهدار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملتها و بخصوص ملت فداکار ایران از اسلام است، گاهی ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که هزار و چهار صد سال قبل وضع شده است نمیتواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند.یا اینکه اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است...»(وصیتنامه الهی-سیاسی)
***
توطئههای استکبار علیه مصالح اسلام، همواره تبلیغاتی و زبانی نیست، بلکه گاه عملی است، یعنی آنان با نفوذ در طرز تفکر برخی از روحانی نماهای بیسواد و منحرف فقه و اجتهاد و اسلام را از صحنههای عملی و ارتباط با جوامع، خارج کرده و به خودی خود، ذهنیت ارتجاعی بودن دین یا عدم توانایی اصول و ملاکهای موجود اجتهاد در استنباط احکام الهی را، به سطحی نگران غیر متعمق تزریق میکند.
و آنچه در چند سطر قبل یادآور شدیم (پراختن به مباحث غیر ضروری، و وارد کردن مباحث اعتباری در مباحث طبیعی)نمودهای از آن است.
برای جلوگیری از این افراطها و تفریطها، راهی جز بازگشت به فقاهت راستین نیست و فقاهت راستین از یک سو مبتنی است، بر شناخت منابع معتبر شریعت و متد بهرهگیری از آن و بکارگیری اصول متقن استنباط، و از سوی دیگر متکی است بر توجه به عنصر زمان و مکان و شناخت دقیق موضوعات مستحدث و مسائل زمان و آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان.
سخن پایانی
سخن پایانی را از آن فرزانه حکیم میآوریم که خود بارزترین مصداق این کلام خویش بود:
«یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که درخور شأن مجتهد است و واقعا مدیر و مدبر باشد...
فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است...و همه ترس استکبار از همین مسأله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.»(سوم اسفند ماه 1367).
مقاله ضرورت بازسازی نظام آموزشی حوزهها در شماره 27 همین نشریه مورد استقبال کمنظیر دانش پژوهان و فضلاء روشن فکر حوزههای علمیه قرار گرفت و تشویقهای مکرر آنان برای نگارنده واقعا امیدوار کننده بود و لازم است بدین وسیله مراتب قدردانی و تشکر خود را اعلام دارم.