نقش آهنگ در تلاوت قرآن
آرشیو
چکیده
متن
فروزانترین بعد اعجاز«بیانی»قرآن، همسازی با نغمههای دلنشین، و آهنگهای وزین صوتی است، آنتگاه که با صدایی گرم و زیبا، و آوایی نرم و فریبا، دمساز گردد، آتشی بر خرمن دلها افکند.که شعلههای تابناکش جهانیان را به سوز و گداز گذارد.
قرآن، از همان روزهای نخست.با همین شیوه شیوا، سنگدلان عرب را شیفته و شیدای خود نمود، و اندیشه مقاومت و ایستادگی را از آنان ربود.
اعراب، شگفتزده، در برابر قرآن7زانوی تسلیم بر زمین زده و به عجز و ناتوانی خود اعتراف، و اعجاب و تحسین خود را در مقابل قرآن صریحا ابراز داشتند.
این یک جاذبه و کشش روحانی بود، که این مردم سخت دل و مغرور را به نرمی و گرایش واداشت.گو اینکه برخی آن را شعر، و پارهای سحرش میپنداشتند، ولی خود نیک میدانستند که قرآن نه شعر است و نه سحر، گرچه همچون شعر نافذ است و همچون سحر، افسونگر...
«ان من البیان لسحرا...» (2)
***
قرآن و سخنوران عصر پیامبر
اصولا، عبارت و جمله بندیهای قرآن به گونهای تنظیم شده:روان، یکنواخت، هماهنگ و همساز.حروف و کلمات آن متناسب و هم آوا، پیوسته به یکدیگر پیوند خوردهاند.
با اینکه قرآن«کلام منثور»است، به«کلام منظوم»بیشتر شباهت دارد و با آنکه خطاب و عتاب است، به افسونگری و سحر انگیزی بیشتر میماند.
بدین وصف، سبک نوینی در لغت نامه عرب به ارمغان آورد، و نظم و تألیف جدیدی به جهانیان ارائه نمود، اعراب و جهانیان را به حیرت و شگفتی واداشت.
«ولید بن مغیره»-یکی از سران با نفوذ عصر جاهلیت-برای اولین بار که تلاوت قرآن را شنید، گفت:آنچه که فرزند ابی کبشه * میسراید، مایه شگفت است، به خدا قسم، نه شعر است و نه سحر و نه هذیان گویی، بدرستی که آن سخن خداست.
(*)یعنی پراکنده، در مقابل شعر که سخنی است پیوسته.
(*)لقبی است که مشرکان به پیغمبر(ص)داده بودند.زیرا نام مردی از قبیله خزاعه بود، و با بت پرستی مخالفت میورزیدت، لذا او را به وی نسبت میدادند.گویند:او یکی از اجداد مادری پیغمبر بوده است(نهایه ابناثیر، ج 4، ص 144).
قریش را این سخن ناخوش آمد، وی را سرزنش کردند چرا چنین گفتی و مسلمانان را چیرهتر ساختی؟
به آنان گفت:به خدا قسم روز گذشته، سخنی از محمد(ص)شنیدم، که هرگز به سخن آدمیان نمیآمد، و پریان را چنین اندیشهای نشاید...به خدا قسم، شیرین و دلپذیر باشد، و رویهای زیبا در بر دارد...بدرستی که بر آن ثمر بخش، و ریشه آن استوار.از همه برتر، و چیزی بر آن چیره نیاید...
پیش از موس حج نزد ولید آمدند تا چاره بیاندیشند، چه کنند که عرب را از گرد او باز دارند.به آنان گفت:درباره سخن افسونگر او چه اندیشیدهاید؟.
گفتند:میگوئیم جادوگر است.گفت: زمزمههای جادوگران را شنیدهام، هرگز شباهتی به آن ندارد.گفتند:میگوئیم دیوانه است.گفت: هرگز آشفتگی دیوانگان را ندارد.گفتند: میگوییم شاعر است، و این شعر او است که افسون میکند.
گفت:وزنهای شعر و رجز و انواع آن، بر همه مشهود است، که سخن وی از همگی جدا است. گفتند:میگوییم ساحر است، و این سحر او است که او چیره ساخته.گفت:افسون ساحران را دیده و شندیهام، هرگز تناسبی با آن سخن والا و شیوا ندارد.
گفتند:پس چه بگوییم؟گفت:هرچه بگویید، باور ناکردنی است و خود را رسوا کردهاید.جز آنکه بناچار ساحرش خوانید، که به سحر انگیزی کلامش بیشتر میماند، زیرا که میان فرزندان و پدران تفرقه انداخته، و زنان را بر شوهران گستاخ نموده، و افراد را از قبیلههایشان جدا ساخته...
از این رو شاید بتوان او را به سحر و افسونگری نسبت داد! (3)
و سخنانی از این قبیل، که جملگی حاکی از دلهره و هراس اعراب بود، و خود را در مقابل قرآن، پاک باخته بودند.و نیز کسانی مانند: «طفیل بن عمر»-شاعری برازنده و از اشراف عرب بشمار میآمد-و«نضر بن حارث»-زعیمی نافذ الکلمه و سخنوری توانا بود-و«عتبة بن ربیعه»- بزرگمردی کهن و محترم در میان اعراب-و غیر هم...که نام آنان در تاریخ ثبت، و ناتوانی آنان در مقابله با قرآن، بری همگان مشهود و عیان بود (4) ، سر عجز در مقابل قرآن فرود آوده بودند.....
خداوند از زبان آنان گوید:«بل قالوا أضغاث احلام، بل افتراه، بل هو شاعر» (5) گفتند: آشفتگی بخوابهای او است، یا بافتههای مغزی او، یا شاعری چیره است؟
«ثمّ أدبر و استکبر.فقال:ان هو الاّ سحر یؤثر» (6) :پشت کرد و رفت، و مغرورانه گفت: افسونی بیش نیست که از دیگران فرا گرفته.
قرآن نیز در نکوهش چنین سنجش و بیخردانه گوید:«أفسحر هذا أم أنتم لا تبصرون؟» (7) آیا این سخن به افسون میماند؟یا آنکه بینش خود را فرو نهادهاید؟!.
«و ما هو بقول شاعر، قلیلا ما تؤمنون» (8) :این، به سخن شاعران نمیماند؟!پذیرشتان اندک است.
خداوندان سخن، و استدان بیان، در آن روز، درباره قرآن چنین داوری میکردند، و آن را یک پدیده نو، و والاتر از اندیشه انسانها میدانستند، کشش آن آنان را مجذوب، و از درخشش آن، پاک مرعوب گشته بودند.گاهی شعر و گاهی سحرش مینامیدند، ولی میدانستند:زیباتر از شعر و فریباتر از سحر است...چرا چنین میگفتند؟
قرآن و ادبای عصر حاضر
ادبای عصر حضر، و سخنوران دوره معاصر، نیز همگام با گذشتگان، هم آواز، همان سخن را تکرار میکنند:والاتر از شعر است و شیواتر از هر کلام...بینظیر و بیمانند...همانا کلام خدا است.
در این زمینه، استاد محمد عبد اللّه(درّاز) گوید:
«...قاری قرآن، اگر نیک تلاوت کند، آنگونه که خواست قرآن است، نه آنگونه که خواست خود او است...هر آینه مییابی:آوایی هماهنگ و نغمه فراگیر، تمام وجودت را فراگرفته، با آنکه قرآن شعر نیست، ولی در آن چیزی مییابی که در شعر و نغمههای دیگر هرگز یافت نمیشود...آری، از نغمه قرآنی چنان سرخوش میگردی که هرگز در لذّتهای دیگر آنچنان خوشی نخواهی دید...این حروف قرآنی است، و کلمات آسمانی است، که با نظم و تألیف خاص خود، و با فاصلههای ردیف قرار گرفته، این چنین جمال و زیبایی آفریده!» (9)
استاد محمود مصطفی گوید:
«از دوران کودکی، بدون آنکه بدانم، این حقیقت را یافتهام، و آن حکایتی از موسیقی درونی قرآن بود، که از عمیقترین اسرار نهانی این کتا آسمانی بشمار میرود، در بافت و ساخت آن وجود دارد، نه شعر است و نه نثر است و نه سجع، بلکه خود یک ساختار نوین که با ردیف قرار گرفتن واژههای متناسب چنین آوای موسیقایی را بوجود آورده است.
بسی فرق است میان«موسیقی برونی»که شاعران، با تصنع و تکلّف آن را میسازند، و بر قافیهها و نظمهای از پیش تعیین شده استوار میباشد...و«موسیقی درونی»قرآن، که از اسرار معماری همین ساختار است و بس، که با یک شطر از کلام، و کمتر از یک بیت، و بدون آنکه رعایت قافیه کرده باشد، چنان آوای بلندی سر میدهد که هیچ یک از ترکیب بندیهای ادبی به او نمیرسد....». (10)
سید قطب گوید:
«عرب را جنون عارض نگردیده بود، وقوف خود را بر مزایای شعر از دست نداده بودند، موقعی که گفتند:این پیوند کلام والا، شعر است!چنین ترسیم زیبایی، نیروی تخیل آنان را ربوه بود، و چنین گفتار دلربایی، یافت آنان را دگرگون کرده بود، ..اینها از ویژگیهای شعر است که پایههای آن ا پیریزی میکند، آنگاه که قافیه و وزن «تفاعلن»را نادیده بگیریم...
قرآن، مزایای نثر و شعر، هر دو را داراست... قافیه و وزن«تفاعلن»را رها کرده، و آزادانه گویای مطالب خویش است، و در عین حال از ویژگیهای شعر برخوردار، آوای موسیقایی درونی، و فاصلههای متناسب و نزدیک به هم، آن را از وزنهای«تفاعلن و تفاعیل»بینیاز ساخته، بافت و ساخت قفیه را بود گرفته، همان نثر و نظم را بهم آمیخته است...» (11)
استاد مصطفی صادق رافعی گوید:
«موقعی که دقرآن، بر عرب قرائت گردید، یافتند:حروف هر کلامه، و کلامات هر جمله از آن، دارای آوای بلندی است، که به جهت نظم و تألیف خاص خود، مانند آن است که یک«قطعه»را تشکیل داده، که قرائت آن، نتغمه میآفریند. (هر آنکس که پارهای از اسرار موسیقی و فلسفه آن را-امروزه-بداند، میداند همانندی برای قرآن وجود ندارد، این گونه، و بطور طبیعی، تناسب حروف و کلمات وترکیب بندیها را رعایت کره باشد، و کسی نیست که بتواند خردهای، حتی در یک حرف از حروف آن را بگیرد، و قرآن بدین گونه بر موسیقی برتری دارد، با این ویژگی شگفتانگیز، در عین حال موسیقی نیست).عرب را این ویژگی از دیده پنهان نبود، و بخوبی میدانستند که تاب مقاومت آن را ندارند...» (12)
*** شعر از این جهت شعر است که بر شعور انسانها حکومت دارد، هیجانات را بر میانگیزد، احساسات درونی هر آدمی را، آن گونه که بخواهد تحریک میکند.آنگاه که با آهنگی دلنواز، و آوایی شیرین سروده شود، افسون میکند، غوغا برپا مینماید!تأثیری عمیق دارد!
ویژگی شعر-که آن را از دیگر سخن جد ساختههنظم و تألیف آن است، سبک و ساختار بنیادی آن، آوای حروف آن، آهنگ کلمات آن، همواری جملهها و ترکیب بندی آن.زیر و بم هر حرف، نرمی و زبری هر لفظ، با ردیف قرار گرفتن کلمات متناسب، هماهنگ شدن نغمههای متفاوت، که هریک دیگری را طالب، و هر قرینی، قرینی را خواستار...تمامی اینها بهم پیوسته و تنگاتنگ، بهم فشردئه و درهم آمیخته، یک واحد را تشکیل میدهند.
این است که شعر روان، جریان آبی را ماند، که در بستر ملایم رود، مستانه میلغزد و در نشیبو فراز آن آرام آرام میخرامد.یا نسیم صبحگاهی را باشد، که برگ درختان سر بر افراشه، و گونه گلهای شکوفا را نوازش میدهد، خرمی و طراوت میبخشد.
قرآن، این ویژگیها را دارد، با آنکه شعر نیست نظم دارد، ول یوزن ندارد، فاصله * دارد، ولی سجع ندارد.لذا نثری است شعر گونه، و کلامی است سجع مانند، که از زیباییهای هر دو برخوردار، و مزایای هریک را دارا میباشد، و هر گونه تکلف و دشواری شعر و سجع را ندارد.
این سبک(ساختار)جدیدی است که قرآن ارائه داده، و در فرهنگ ادبی عرب، تحولی غریب ایجاد نموده، کاملا بیسابقه است، و آیندگان را به عجز و تاب انداخته، جاذبه دارد، کشش دارد، آرامش میدهد، با فطرت دمساز، با طبیعت همساز، با وجدان سر و کار داشته، و با هستی و سر و سری دارد.
از شع روالاتر، از سحر نافذتر، تا اعماق درون میتازد، و تا آخرین نقطه وجود را مسخر میسازد.
*** آری این تأثیر عمیق و تسخیر ضمیر، در قید و بند آوای خوش قرآن میباشد، که در نغمههای تلاوت آن نهاده، و در آهنگ قرائت تنظیم شده است.
...در حدیث آمده:«اقرأوا القرآن بالحان (*)فاصله، در آیهها، بجای قافیه در شعر، و ردیف در جمع است.
العرب و الصواتها و ایاکم و لحون اهل الفسوق و اهل الکبائر» (13) :قرآن را، با آهنگهای عربی، و با صوت عربی تلاوت کنید.فقط از آهنگهای مبتذل و رذل گونه بپرهیزید.
جاذبیت قرآن در چیست؟
عامل مهم جذابیت قرآن، در«سبک»، «نظم»، «آهنگ»آن است.این سه عامل، سنگ بنیادین«ساختر سحر انگیز»قرآن را تشکیل میدهند، و این سه عامل، چنان بهم آمیخته و در هم ریختهاند، که نتوان نقش هریک را-در جاذبیت قرآن-جدا نشانه رفت:
1-«سبک»بمعنی«ریخته»، شکل گیری (هندسه)سخن را عهدهدار میباشد، که قرآن در این زمینه نو آوری کرده، سبک نوینی ارائه داده:از وزن شعر و نوای سجع، هر دو بهره گرفته، سبکی آفریده که نه آن است و نه این، و از هر دو بهتر است و والاتر.خ 2-«نظم»:پیوند سخن، همچون دانههای بهم پکیده، واژههای ردیف یکدیگر، و متناسب همدیگر باشند، که آواهای حروف، و زیر و بم کلمات، همراز و همساز بوده باشند.
رعایت«نظم»در شعر-که کلام منظوم است-کاملا طبیعی به نظر میرسد.ولی در نثر (سخن پراکنده)رعایت آن عجیب میماند، که قرآن با کمال عنایت آن را دنبال کرده، و در هر جمله و ترکیبی از کلام خود، با نظم کلمات، و تألیف عبارات، پیوندی استوار بوجود آورده، خوش تیپ و خوش اندام، نرم و روان و آرام، «فتبارک الله احسن الخالقین».
3-«آهنگ»:آوای(موسیقی)سخن، که از دو عامل پیش(سبک و نظم)بوجود آمده، چنان ساختار و اندامی، و چنین پیوند استواری، اینگونه «آهنگی»را خواستار است.بویژه آنکه از حرف «مدّ»و«لین» * در این زمینه، کمال استفاده را نموده، جوش و خروشی به آهنگ تلاوت بخشیده، وجد و شعفی در شنوندگان بوجود میآورد.
این ویژگی قرآن، باید در تلاوت قاریان جلوهگر شود، و«اعجاز بیانی»آن، هرچه برازندهتر تجلّی نماید!
*** از این رو، ضرورت دارد، تلاوت کننده، آهنگ تنظیمی قرآن را بداند، و بر اسرار و رموز آن واقف باشد، و کاملا آن را رعایت کند، تا نقش «اعجاز بیان»را بخوبی و با دقت ایفا نماید.
قرآن بیانی رسا، سبکی شیوا، آهنگی دلربا دارد، باید این ویژگی به عرصه ظهور برسد، و شنوندگان را-از هر قبیل که باشند-تحت تأثیر قرار داده، جان وهستی آنان را تسخیر کرده، در قبضه تصرّف خویش درآورد.آنگاه است که«ان من البیان لسحرا»آشکارا مشاهده میگردد.
نغمه قرآن
قرآن را آهنگ و نغمهای است فرح بخش و روح افزا، که دیگر نغمهها را رسوا ساخته، روان آدمی را آرامش بخشیده، از آلایشها و پلیدیها پاکیزه نموده، درخشش داده، و به سوی فضای لا یتناهای آسمان معنویت به پرواز درمیآورد.
این نغمه، غذای روح است، که روان آدمی را نوید خوشبختی میدهد، سعادت، طهارت، (*)حروف«مدولین»:حروف کششدار است مانند:«واو، یاء، الف»که هرگاه پیش از حرف روی«آخرین حرف قافیه» قرار گیرند، موجب کشش خهو نرمش میشوند، و آوایی دلنشین ایجاد میکنند.مانند:«خبیر»، «بصیر»، «علیم»، «لؤلؤ مکنون»، «حور عین»، «ذات العماد» «فیالبلاد»و..../ قداست، ارزانی میدارد.
...چرا باید این نغمه جاودانی و این موسیقی رواحانی، مستور بماند و از دسترس دور باشد، نه هرگز، بلکه ضروری است که برای همه و همیشه زنده و جاوید بماند و استوار جلوه نماید.
در فرمان و الاتبار پیغمبر بزرگوار(ص)آمده است:«لکل شی حلیة، و حلیة القرآن الصوت الحسن».
هرچه را زینتی است، و زینت قرآن آوای نیکوست. «ان من الجمال الشعر الحسن، و نغمة الصوت الحسن». (14) :زیباترین زیبایی، موی نیکو، و نغمههای * آوای نیکو است.
امام محمد باقر(ع)میفرماید:«و رجع بالقرآن صوتک، فان الله یحب الصوت الحسن یرجّع فیه ترجیعا». (15) :در تلاوت قرآن، ترجیع * صوت رعایت گردد، زیرا خداوند صوت نیکو را دوست دارد که در آن ترجیع بکار رود.
از این رو در حدیث آمده است:«لیس منا من لم یتغنّ بالقرآن» (16) از ما-زمره مسلمین- نیست، آنکس که قرآن را با لحن موسیقیاش دوست ندارد.
«تغنوا بالقرآن، فمن لم یتغن بالقرآن فلیس منا» (17) :آهنگ موسیقی قرآن را رعایت کنید، و هرکس رعایت نکرد، از ما نیست.
*** قاریان، مصری، پیش از آنکه در«دار القرآن» پذیرته شوند، بادی دارای لیسانسیه«دار الفنون» باشند تا با فنون ترانهها، و انواع آهنگها آشنا گردید، بتوانند قرآن را با زیباترین نغمهها و شیواترین آهنگ، تلاوت کنند.و کلام الهی را به «احسن وجه»به«ترنم»درآورند.
فراگیری فنون موسیقی پیش بازی است برای فراگیری تلاوت رنگارنگ قرآن.اکنون چرا ما دلباختگان کلام الهی این راه و روش قرآنی را فرو نهادهایم، و قاریاین به جامعه تحویل میدهیم که قرآن را با آهنگهای نارسا و نغمههای ناموزون قرائت میکنند و این اعجاز بیانی الهی را با شیوههای تقلیدی و ناپسند، عرضه میدارند؟
موسیقی از دیدگاه فقاهت
اکنون ببینیم:آیا موسیقی ذاتا حرام است؟تا برای تجویز آن در موارد استثنایی(تلاوت قرآن، حدی * ، جشنهای عروسی...)به دنبال مجوز خاص بوده باشیم یا اساسا حرام نمیباشد، مگر آنکه با عنوان«لهو»، «باطل»که از عوامل انحرافی باشند، توأم گردد.
نظری به دلائل مسأله میافکنیم، در منابع مربوطه.ابتداء به عنوان«قول الزور»برخورد میکنیم، که سه عنوان:«لهو»«لغو»«باطل»را به دنبال میکشد و این سه، بجای تفسیر عنوان نخست مطرح شدهاند.
عناوین مطرح شده، گویای یک حقیقت میباشند و آن:«پرداختن به امور بیهوده، تهی، بیمایه که جز سرگرمی بیحاصل و باز دارنده از مسائل جدی حیات، چیز دیگری در بر نخواهد داشت.ضمنا به کرامت و شرافت اصیل انسانی، لطمه وارد میکند، و مانع پیشرفت به سوی سعادت جاودانگی میگردد».
اینک تفصیل این اجمال:
در پارهای از روظایات، «قول الزور» * که در آیه شریفه، بعنوان یک امر لازم الاجتناب مطرح شده، به«غنا-موسیقی»تفسیر شده (18) .
(*)نغمه:آهنگ، ترانه.
(*)ترجیع، آواز در گلو گردانیدن.
(*)«{فاجتنبوا الرجس من الاوثان.و اجتنبوا قول الزور».(سوره حج، آیه 30). «زور»در لغت، به معنی:انحراف از واقعیت، و وارونه جلوه دادن، آمده (19) .
در این ورایات، آمده است:یکی از مصادیق و موارد انطباق، «قول الزور»مجالس«غنا»و طرب معمول در آن زمان(دوران عباسیان)میباشد، که بزرگترین عامل انحراف کننده به شمار میرود، و دولت مردان را از کار سیاست صحیح و اداره کشور بازمیدارد.
مجالس غنا و طرب این چنینی، معمولا از انواع فحشاء و منکرات برخوردار بوده، نوازندگان زن و مرد و رامشگران بیبند و بار، در آن شرکت میجسته، دربار عباسیان را به یک فضای آکنده از گناه و آلوده به فساد درمیآوردند.رجال دوره عباسی، با این شیوه ننگین، مسیر اسلام و مسلمین را منحرف، و آن را به نابودی مطلق سوق میدادند.
شکی نیست، موسیقیای که در این گونه مجالس نواخته میشد دارای محتوایی آموزنده یا دعوت به اخلاق فاضله یا بیان معرف عالیه اسلامی...نبوده، و جز دعوت به فساد اخلاقی و انحرافات جنسی چیز دیگری در بر نداشته است. این چنین موسیقی، قطعا محکوم به بطلان، و «قول زور»بشمار میرود.
در روایات دیگر، عنوان«لهوا الحدیث» * ، یا «اللغو» * ، یا«الباطل» * مطرح گردیده، که در ایات قرآنی، بعنوان نکوهش از آنها یاد شده.در این روایات بیشتر به این جهتا توجه شده، که8 عناوین فوق، قابل انطباق بر موسیقی حرام است.البته هیچگونه«تعبد»و اعمال نظر توقیفی (بیان اصطلاح خاص)در کار نیست، بلکه فقط «بیان صحت انطباق»منظور میباشد.
برای نمونه روایات زیر را میآوریم:
1-قال الصادق(ع):«الغناء مجلس لا ینظر اللّه الی اهله.و هو مما قال اللّه عز و جل:و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللهّ» (20) : مجالسی که در آنها موسیقی نواخته میشود، هرگز مورد لطف و عنایت الهی قرار نمیگیرد و همانا مصداق آیه شریفه است، که میفرماید:پارهای از مردم گفتارهای پوچ و گمراه کننده را انتخاب میکنند، تا موجب سرگرمی و عامل انحراف بوجود بیاورند.
2-روی الصدوق اسناده عن محمد بن ابی عباد-و کان مستهترا بالسماع و یشرب النبیذ، قال سألت الرضا-علیه السلام-عن السماع؟فقال: لاهل الحجاز(او العراق)فیه رأی، و هو فی حّیز الباطل و اللهو، اما سمعت اللّه عز و جل یقول:و اذا مروا باللغو مروا کراما. (21)
صدوق از«محمد بن ابی عباد»-که مردی متجاهر به فسق، شیفته آوای خوش بود و از شراب روی گردان نبود-روایت کند که او گفت: از امام رضا(ع)راجع به استماع ملاهی، سئوال کردم.
فرمود:مردم حجاز-یا عراق-را در آن نظری است.ولی هرچه باشد پیرامون لهو باطل قرار نگرفته.آیا نشنیدهای کلام خدا را-در وصف مؤمنین-آنجا که فرموده:هرگاه بر بیهودهای گذر (*)«و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه بغیر علم و یتخذها هزوا»(سوره لقمان، آیه 5).
(*)«و الذین لا یشهدون الزور، و اذا مروا باللغو مروا کراما»(سوره لقمان، آیه 72).
(*)«و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین، لواردنا ان بالحق علی الباطل فید مغه فاذا هو زاهق.و لکم الویل مما تصوفون»(سوره انبیاء آیه 17-20) کنند با بزرگواری از آن گذشته، درنگ را جایز نمیشمرند.
3-یونس بن عبد الرحمان گوید:
«سالت الخراسانی(یعنی الامام الرضا علیه السلام). عن الغناء و قلت:ان العباسی ذکر عنک انک ترخص فی الغنا.فقال:کذب الزندیق، ما هکذا قلت له.سألنی عن الغناء فقلت:ان رجلا اتی ابا جعفر(الامام الباقر علیه السلام)فسأله عن الغناء.
فقال یا فلان، اذا میز اللّه بین الحق و الباطل، فاین یکون الغناء؟مع الباطل، فقال:قد حکمت» (22) .
عباسی-یکی از رجال بنی العباس، به نام هشام بن ابراهیم (23) از امام نقل کرده که موسیقی را تجویز کردهاند.یونس که از بزرگان صحابه است، این مطلب را نزد امام بازگو میکند.امام متغیر گشته، بعنوان«زندیق»از او یاد میکند، کهدر نقل خبر تحریف کرده و مقصود خبیث خویش را خواسته اثبات کند.
آنگاه حضرت توضیح میدهند:که از من پرسش نمود، به او گفتم:، این سئوال را دیگری نزد امام محمد باقر(ع)قبلا عرضه کرده، برای تفهیم وی از او پرسیدند:اگر خداوند دو گروه حق و باطل را از هم جدا سازد، «غنا-موسیقی»با کدام گروه خواهد بود؟آن شخص-طبق فطرت سلیم خود- گفت:با گروه باطل همساز است.امام فرمودند:تو خود داوری نمودی!
*** آنچه از مجموع این روایات بدست میآید: حرمت موسیقی(غنا)در صورتی است که با یکی از عناوین فوق الذکر توأم گردد.
لذا در تمامی پرسشها و جوابهایی که داده شده، این نکته مورد توجه بوده و بعنوان استدلال به آیات قرآنی، به«علت حکم»اشاره شده، و مسأله انطباق عناوین محرمه بر«مجالس غنای» متداول در آن دوره تأکید گردیده است.
و طبق قاعده اصولی«تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است» * در هیچیک از جوابها بطور مطلق، حکم به حرمت«غنا»نشده.جز آنکه با انطباق با دیگر عناوین محرمه آن را حرام دانستهاند.
مثلا:اگر به صراحت گفته میشد:آری موسیقی حرام است، حرمت ذاتی آن مسلم بود. ولی بطور دیگر فرمودهاند.و درجواب پرسش«آیا غناء حرام است؟»گفتهاند:«آیا نمیدانی که خداوند، لهو را بیهوده و باطل شمرده».لذا اینگونه جواب، اشعار به آن دارد، که فقط تحت این عنوان حرام خواهد بود لا غیر.
و این که خواسته باشند«اعمال تعبد»کنند، و بگویند:غنا با آنکه لهو یا لغو یا باطل نیست، ولی ما آن را باطل میگیریم، کاملا خلاف ظاهر و بر خلاف قواعد اصول و فن محاوره است.
*** مؤید این مطلب، توضیحاتی است که در پارهای از روایات مجوزه آمده:که به دو نمونه اشاره میشود:
1-علی بن جعفر از برادر خود(موسی بن جعفر علیه السلام)میپرسد:درباره«غنا- موسیقی»در مواقع فرح و اعیاد و جشنهای عروسی، چه میفرمائید؟ایشان در جواب فرمودند:«لا بأس مالم یعص به» (24) :اشکالی ندارد، مشروط بر آنکه با آن معصیتی انجام نشود-یعنی:وسیله اشاعه فحشاء نگردد.
2-ابو بصیر از امام جعفر صادق-علیه السلام-روایت کرده که فرمودند:أجرتی را که یک (*)یا قانون«تناسب حکم با عنوان موضوع».
زن نوازنده-در عروسیها-میگیرد، چنانچه مردان در مجالس زنان حاضر نشوند، اشکالی ندارد. (25)
نتیجه اینکه:موسیقی، اگر وسیلهای برای آموزش معارف عالیه و یا آشنا کردن مردم به اخلاق اسلامی باشد، نه لهو است و نه لغو و نه باطل.لذا استعمال آهنگ در تلاوت قرآن مورد استثنایی بشمار نمیرود بلکه اصالة مشمول عنوان حرام نیست.
و همچنین است استعمال آهنگهای زیبا و دلربا، در اشعار عرفانی، در بیان ارزشهای والای انسانی، که با این شیوه شیوا بیشتر و بهتر تأثیر پذیر خواهد بود.
در پایان باید گفت:مگر نه آن است که آواز زیبا و آهنگ دلنواز، جزئی از مواهب طبیعت (مواهب الهی)بشمار میرود، و از زیباییهای جهان هستی محسوب میگردد، و انسانها را پیوسته، خوش و خرم نگاه میدارد، و به زندگی امیدوار میسازد؟گو اینکه اگر با محتوایی بلند همساز گردد، ارزشها و فضیلتها را گسترش میدهد!یک چنین پدیدهای با این ارزش فطری و عقلی، فطرة و عقلا نمیتواند شرعا حرام باشد.«ما حکم به العقل حکم به الشرع».
این یک ارزش است، یک زیبایی طبیعت است، یکی از طیبات است، که خداوند برای انسان ارزانی داشته:«{قل من حرم زینة اللّه التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؟قل، هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا.خالصة یوم القیامة./ ».
لذا پشت بند آن آمده:«انما حرم ربی الفواحش، ما ظهر منها و ما بطن، و الاثم و البغی بغیر الحق.» (26)
پس آنچه از طیبات بشمار میرود، بحکم عقل و شرع، حلال، و آنچه فحشاء و زشتی و ستم است، حرام.«صدق اللّه العلی العظیم».
یادداشتها
(1)-بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 89، ص 191، رقم 2، از جامع الاخبار صدوق، ص 57.
(2)-مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 269.
{(3)-مستدرک حاکم نیشابوری، ج 2، ص 507.
(4)-رجوع شود به:الروض الانف، سهیلی، 2، ص 21، و سیره ابن هشام، ج 1، ص 288.و اسد الغابه، ج 2، ص 90 و الاصابه، ج 1، ص 410.و استیعاب در حاشیه اصابه، ج 1، ص 412.و تفسیر طبری، ج 29، ص 98.و الدر المنثور، (5)-سوره انبیاء، آیه 5.
(6)-سوره مدثر، آیه 24.
(7)-سوره طور، آیه 15.
(8)-سوره الحاقه، آیه 41.
(9)-رجوع شود به:النبأ العظیم، دراز، ص 95-106.
(10)-فصل«المعمار القرآنی»کتاب«محاولة لفهم عصری»، محمود مصطفی، ص 12-19.
(11)-التصویر الفنی فی القرآن، سید قطب، ص 80.
(12)-اعجاز القرآن، رافعی، ص 209-299.
(13)-اصول کافی، ج 2، ص 614، رقم 8.
(14)-همان مأخذ، ج 2، ص 615، رقم 8.
(15)-همان مأخذ، ج 2، ص 615، رقم 13.
(16)-بحار الانوار، ج 89، ص 190 و 191.
(17)-همان مأخذ، ج 89، ص 191 رجوع شود ه پاورقی همان صفحه و نیز به شرح قاموس زبیری ج 10، ص 272 در رابطه با معنای«غنا»در حدیث شریف.
(18)-رجوع شود به وسائل الشیعه، ج 12، ص 225، باب 99، رقم 2 و 3 و 8.
(19)-معجم مقاییس اللغة، ابن فارس، ج 3، ص 36.
(20)-وسائل الشیعه، ج 12، ص 228، رقم 16.
(21)-همان مأخذ، ج 12، ص 229، رقم 19.
(22)-همان مأخذ، ج 12، ص 227، رقم 13.
(23)-رجوع شود به:بحار الانوار، ج 76، ص 243.
(24)-قرب الاسناد، ص 121.
(25)-وسائل الشیعه، ج 12، ص 85، رقم 3.
(26)-سوره اعراف، آیه 32 و 33.