آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

سخن درباره یکی از افراد فوق العاده روزگار، یعنی غزالی طوسی است که در سال 505 هجری در شهر طوس-که پس از نیشابور دومین شهر خراسان قدیم بوده-وفات یافته است. *
غزالی دانشمندی است که آثار و تألیفات فراوانی به فارسی و عربی از خود به یادگار گذاشته و مردم جهان را، از خرمن معارف و فضائل خویش بهره‏مند ساخته است.و نیز بسیاری از آثار و نوشته‏هایش، به زبانهای فرانسه، آلمانی، لاتینی، عبری و عربی، ترجمه شده است.
وی دانشمندی است که به قول جرجی زیدان، بیش از 70 تألیف از خود به جا گذاشته است. (1) و برخی از اصحاب تراجم تا 200 کتاب و رساله به غزالی نسبت داده‏اند که البته بسیاری از این آثار، رساله کوچک و یا مقاله چند صفحه‏ای می‏باشد
دانشمند مصری، دکتر عبد الرحمن بدوی، در تألیف نفیس خود به اسم«مؤلفات الغزالی»از 457 کتاب اصلی، منسوب و مشکوک که برای غزالی یاد کرده 72 کتاب آن را، از غزالی دانسته و درباره بقیه تردید کرده است. (2)
یکی از مهمترین کتب غزالی که بدون شک از آن غزالی است کتاب«احیاء علوم الدین» می‏باشد.دکتر عبد الرحمن بدوی، مفصل از آن بحث کرده و مشخصات نسخه‏های خطی کتاب مزبور و نیز چاپهای گوناگون آن و آنها که بر این کتاب ردیه نوشته و نیز کسانی که از این اثر، دفاع کرده و شروح و تلخیصات موجود از این کتاب و ترجمه‏های مختلف آن، همه را بتفصیل در 28 صفحه باز گفته است. (3)
این کتاب غزالی به عربی و در اخلاق و تصوف است و از بهترین کتب غزالی می‏باشد و کسی نمی‏تواند منکر مکانت و اهمیت کتاب«احیاء (*)وفات غزالی بنا به نقل سبکی، در روز دوشنبه چهاردهم جمادی الآخر سال 505 هجری در شهر طوس رخ داد و در همان جا نیز مدفون شد.(رک:تاج الدین ابو نصر عبد الوهاب ابن تقی الدین سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، الطبعه الثانیه، بیروت، دار المعرفة، ج 4، ص 105).
جرجی زیدان تاریخ فوت غزالی را سال 502 هجری ثبت کرده(رک:جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، بیروت ج 2، ص 101).
()دکتر عبد الرحمن بدوی، در تحقیق محققانه خود به اسم «مولفات الغزالی»، اولا-تمام فهرستهای نسخ خطی را بررسی کرده و آثار غزالی، اعم از آثاری که حقیقتا از اوست و یا منسوب بدو می‏باشد، همه را ثبت کرده و مشخصات آثار مخطوط و چاپ نشده غزالی را ثبت کرده است.ثانیا-نام و مشخصات آثار مطبوع غزالی را نوشته ثالثا-در بحث از هر کتاب غزالی گفته است که کتاب مزبور به چه زبانهایی ترجمه شده است.رابعا-مآخذ و مصادری که از آثار غزالی سخن گفته، معرفی کرده است.
علوم الدین»بشود، به طوری که سبکی، نویسنده کتاب«طبقات الشافعیة الکبری»درباره اهمیت کتاب مزبور، گفته است: (4)
«...لو لم یکن للناس فی الکتب التی صنفها الفقهاء الجامعون فی تصانیفهم بین النقل و النظر و الفکر الاثر غیره لکفی و هو من الکتب التی ینبغی للمسلمین الاعتناء بها و اشاعتها لیهتدی بها کثیر من الحق...»
سخن درباره اهمیت غزالی و آثار او نیست، بکله بحث ما پیرامون تأثیری است که غزالی، دانشمند بزرگ، در شوریده غزنه، یعنی ابو المجد مجدود ابن آدم سنائی(م 525 ه)گذاشته است، همان شاعر عارفی که ناگهان انقلاب درونی او را بیدار کرد و دست از چاپلوسی کشید، او که عمری را در ستایشگری گذرانیده بود و از چاپلوسان درگاه سلطان به حساب می‏آمد، دگرگون شد و قصائد عرفانی سرود و مثنویهای عرفانی ارزنده‏ای از خود به یادگار گذاشت.
سنائی، از شیوه غزالی و فکر او بسیار استفاده کرده و از کتاب«احیاء علوم الدین»غزالی متأثر شده، و به بخش خاص آن یعنی کتاب اسرار صلوة و کتاب آداب تلاوة القرآن و باب العلم و العقل، توجه داشته است.
سنائی به قسم دوم کتاب«احیاء علوم الدین» که در عادات است توجه کرده و از بخش آداب صحبت و معاشرت و بخش عزلت و نیز بخش سفر کتاب مزبور، متأثر شده است.در قسم سوم که ربع مهلکات است، سنائی به مباحث خاصی از کتاب «احیاء علوم الدین»متأثر شده و مباحث ریاضت نفس و آفات الشهوة و ذم دنیا و ذم مال و مذمت بخل از مباحثی است که در سنائی تأثیر گذاشته است.همچنین سنائی از قسم چهارم کتاب مزبور که ربع منجیات است بخوبی متأثر شده است.
اصولا نام کتاب«احیاء علوم الدین»غزالی در اشعار سنائی کم و بیش دیده می‏شود، همچون این شعر:
تا چند همی خوانی منهاج به معراج
احیای علوم دین با شرح تعرف
دیوان، ص 337، چاپ مدرس رضوی مثلا غزالی در کتاب«احیاء علوم الدین» درباره علم و عالم گفته است:
از وظایف معلم مرشد آن است که به صاحب‏شریعت اقتداء کند و در برابر افاده کردن علمش مزدی نخواهد و پاداشی نطلبد و بعد حدیث نبوی را نقل کرده که فرموده است:
قال(ص):«ان اشد الناس عذابا یوم القیامة عالم لم ینفعه اللّه بعلمه». (5)
و نیز رسول اکرم(ص)گفته است:«لا یکون المرء عالما حتی یکون بعلمه عاملا». (6)
و نیز فرمود است:«العلم علمان علم اللسان فذلک حجة اللّه تعالی علی خلقه و علم فی القلب فذلک حجة اللّه تعالی علی خلقه و علم فی القلب فذلک العلم النافع.» (7) نظیر همین مضامین را سنائی در مثنوی حدیقة الحقیقة چنین سروده است: (8)
علم، سوی در اله برد
نه سوی مال و نفس و جاه برد
آنچه دانسته‏ای به کار درآر
پس اگر علم جوی از در کار
(حدیقه، ص 315)
علم دین بام گلشن جانست
نردبان عقل و حس انسانست
از پی دوست را و دشمن را
علم جان را به و عمل تن را
(حدیقه، ص 318)
جان بی علم، بی نوا باشد
مرغ بی برگ، بی نوا باشد
(حدیقه، ص 321)
علم کز بهر باغ وراغ بود
همچو مردزد را چراغ بود
علم کز بهر حشمت آموزی
حاصلش رنج دان و بد روزی
(حدیقه/ص 322) در باب عقل هم سنائی از«احیاء علوم الدین» غزالی متأثر است، چه غزالی، شرافت علم را از سوی عقل دانسته و عقل را اساس و منبع علم. و گفته است:«علم همچون میوه‏ای است که از درخت عقل بروید و علم چون نوری است که از خورشید عقل تابش کند.
سپس غزالی حدیث پیامبر اکرم را نقل کرده است (9) :«اول ما خلق الله العقل، فقال له:اقبل فاقبل ثم قال له:ادبر فادبر»و نیز از ابو سعید خدری نقل کرده که رسول اکرم(ص)فرموده است (10) :«لکل شی‏ء دعامة و دعامة المؤمن عقله و فبقدر عقله تکون عبادته انا سمعتم قول الفجار فی النار:لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر».
پس از بررسی به این نتیجه می‏رسیم که معظم احادیثی را که غزالی در کتاب«احیاء علوم الدین» نقل کرده، سنائی در شعر خود گنجانده است.و در باب چهارم مثنوی«حدیقة الحقیقة»که عنوان آن چنین است:«فی صفة العقل و احواله و افعاله و غایة عنایته و سبب وجوده»در بسیاری از موارد، سنائی متأثر از غزالی است.
سنائی چنین گفته است:
هر چه در زیر چرخ نیک و بدند
خوشه چینان خرمن خردند
.....
هم کلید امور در دستش
هم ره امر بسته در هستش
(حدیقه، ص 295)
عقل در راه حق دلیل توبس
عقل هر جای گه خلیل توبس
چنگ در زن به عقل تا برهی
ورنه گردی بهر رهی چو رهی
(حدیقه، ص 296)
عقل کل مر ترا رهاند زود
از قرینی دیو و آتش و دود
که خدای تن بشر عقل است
از همه حال با خبر عقل است
(حدیقه، ص 298)
هر که با عقل آشنا باشد
از همه عیبها جدا باشد
(حدیقه، ص 299) همچنین سنائی، از ربع اول کتاب«احیاء علوم الدین»غزالی بخوبی بهره جسته و مثلا در موضوع صلوة که غزالی هر فصلی را به آیات و احادیث مصدر ساخته، سنائی نیز چنین کرده است.
مثلا غزالی گفته است (11) که صلوة به حضور قلب است و آیات:«فاعبدنی و اقم الصلوة لذکری» (طه/14)، «...و لا تکن من الغافلین» (اعراف/205)، «...حتی تعلموا ما تقولون» (نساء/12)را دلیل آورده تا که ثابت کند، غفلت و بی خبری در نماز، نادرست است و غزالی بر آن است که«صلوة الغافل لا تمنع من الفحشاء و المنکر».
او از سفیان ثوری هم نقل کرده است (12) که: «من لم یخشع فسدت صلوته»
و نیز روایتی دیگر نقل کرده است (13) که:«کل صلوة لا یحضر فیها القلب فهی الی العقوبة اسرع».
و نیز غزالی از معاذ بن جبل نقل کرده است (14) :«من عرف من علی یمنیه و شماله متعمدا و هو فی الصلوة فلا صلوة له».
سنائی، بسیاری از مضامین همین احادیث را که غزالی نقل کرده بود، در فصلی که درباره شرایط نمازهای پنجگانه سروده، آورده است و مثلا گفته است:
چون کلید نماز پاکی تست
قفل آن دان که عیب ناکی تست
(حدیقه، ص 137)
هر چه جز حق بسوز و غارت کن
هر چه جز دین از آن طهارت کن
به رعونت سوی نماز میای
شرم دار و بترس تو ز خدای
(حدیقه، ص 138) و سرانجام، در جای دیگر سنائی گفته است:
هر نمازی که با خلل باشد
دان که در حشر بی محل باشد
از خشوع دل است مغز نماز
ور نباشد خشوع نیست نماز
(حدیقه، ص 144) سنائی، فصلی را به خشوع در نماز اختصاص داده
(15)
و در این باره مثل اعلای خشوع در نماز را امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)دانسته و این فصل را تحت عنوان«التمثل فی الخشوع و حضور القلب فی الصلوة، قصة امیر المؤمنین علی علیه السلام»آورده و مثلا گفته است:
در احد میر حیدر کرار
یافت زخمی قوی در آن پیکار
که پیکان تیر را در حال نماز از پای آن حضرت، بیرون کشیدند...
گفت حیدر به خالق الاکبر
که مرا زین الم نبود خبر
و سرانجام، سنائی نتیجه گرفته و گفته است:
چون تو با صدق در نماز آیی
با همه کام خویش باز آیی
(حدیقه، ص 141) درباره آداب تلاوت قرآن مجید و مسائل مربوط بدان، غزالی ده چیز را ضرور و لازم دانسته و این اصول را در کتابی به اسم«الاربعین فی اصول الدین» (16) که بخشی از کتاب«جواهر القران»وی است شرح داده و اسرار باطنی تلاوت قرآن را بیان کرده است.
غزالی همین اسرار باطنی تلاوت قرآن مجید را در«احیاء علوم الدین»نیز باز گفته و ده اصل را چنین بیان کرده است: (17)
الاول-فهم عظمة الکلام و علوه و فضل اللّه سبحانه و تعالی و لطفه بخلقه فی نزوله عن عرش جلاله الی درجة افهام خلقه.که در واقع غزالی خواسته است بگوید:باید در آغاز قراءت قرآن، به عظمت کلام خدا پی ببریم و بفهمیم که متکلم کیست و خوب دقت کنیم و بنگریم که خدای چگونه معانی و کلام خود را از راه لطف به بشر رسانیده است.
الثانی-التعظیم المتکلم، فالقاری عند البدایة بتلاوة القرآن ینبغی یحضر فی قلبه عظمة المتکلم و یعلم ان ما یقروه لیس من کلام البشر... (18)
الثالث-حضور القلب و ترک حدیث النفس... (19)
الرابع-التدبر و هووراء حضور القلب....که غزالی مقصود اصلی قراءت قران را تدبر دانسته و از قول امام علی علیه السلام نقل کرده است که «لا خیر فی عبادة لا فقه فیها و لا فی قراءة لا تدبر فیها». (20)
الخامس-التفهم و هوان یستوضح من کل آیة ما یلیق بها... (21)
السادس-التخلی عن موانع الفهم فان اکثر الناس منعوا عن فهم معانی القرآن لا سباب و حجب اسد لها الشیطان علی قلوبهم فعمیت علیهم عجائب اسرار القرآن. (22)
السابع-التخصیص و هوان یقدرانه المقصود بکل خطاب فی القرآن فان سمع امرا اونهیا قدر انه المنهی و المأمور. (23)
که در واقع، گفته است:قاری قرآن باید توجه داشته باشد و دریابد که در هر خطاب قرآنی، او مورد نظر است و مقصود شخص خواننده می‏باشد وچنانچه امر و نهی‏ای شنود، قاری باید خود را مأمور و منهی آن دستور بداند.
الثامن-التأثر و هوان یتأثر قلبه بآثار مختلفه بحسب اختلاف الایات فیکون له بحسب کل فهم حال و وجد یتصف به قلبه من الحزن و الخوف و الرجاء و غیره. (24) یعنی:آیات گوناگون قرآن در قلب خواننده، اثرهای گوناگونی ایجاد کند و بر حسب اختلاف آیات و به حسب هر درکی و فهمی، او را حالی و وجدی باشد که دل او از حزن و خوف و رجاء بدان متصف شود.
التاسع-الترقی و اعنی به ان یترقی الی ان یسمع الکلام من الله عز و جل لا من نفسه (25) که منظور این است ترقی کند تا سخن از حق تعالی شنود نه از خود.
العاشر-التبری و اعنی به ان یتبر أمن حوله و قوته و الالتفات الی نفسه بین الرضاء و التزکیه (26) که منظور آن می‏باشد که از حول و قوت و در نفس خود نگریستن به چشم رضا و تزکیت، تبری جوید.
سنائی نیز باب دوم مثنوی حدیقه را، اختصاص به«ذکر کلام ملک العلام»داده و آیات و احادیثی در اهمیت قرآن مجید، در مقدمه اشعار آورده و سپس چنین آغاز سخن کرده است.
سخنش را ز بس لطافت و ظرف
صدمت صوت نی و زحمت حرف
سر او بهر حال مشکلها
روح جانها و راحت دلها
دل مجروح را شفا قرآن
دل پر درد را دواء قرآن
(حدیقه ص 171) و سنائی، در باب هدایت قرآن چنین سروده است:
رهبر است او و عاشقان راهی
رسن است او و غافلان چاهی
در بن چاه جانت را وطن است
نور قرآن به سوی او رسن است
(حدیقه ص 178) تا آن جا که گفته است:
راد مردان رسن بدان دارند
تا بدان آب جان به دست آرند
و در فصل تلاوت قرآن این گونه به نظم در آورده است:
کی چشی طعم و لذت قرآن
چون زبان بردی و نبردی جان
از در تن به منظر جان آی
به تماشای باغ قرآن آی
تا به جان تو جلوه بنماید
آنچه بود آنچه هست و آنچه آید (حدیقه ص 181)
تا ببینی به دیده اخلاص
چون بخوانی تو سوره اخلاص
(حدیقه ص 182)
تأثیر غزالی در سنائی، در عبادات و تصوف بیشتر است و روی همین اصل است که می‏بینیم این تأثرپذیری در ربع عادات و ربع مهلکات کمتر می‏باشد.
سنائی از بحث غزالی درباره:قلب، نفس، بسیار متأثر است.مثلا غزالی قلب را دو معنی به کار برده و هر دو معنای آن را توضیح داده و گفته است:قلب، تکه گوشت صنوبری شکل است که در جانب چپ سینه قرار دارد ولی ما وقتی که قلب می‏گوییم، این معنی را اراده نمی‏کنیم، زیرا که چنین چیزی، قطعه گوشتی است و قدر و قیمتی ندارد.
«لفظ القلب و هو یطلق لمعنیین:احدهما: اللحم الصنوبری الشکل المودع فی جانب الایسر من الصدر و هو لحم مخصوص و فی باطنه تجویف...»
وی سپس افزوده است:«نحن اذا اطلقنا لفظ القلب فی هذا الکتاب لم نعن به ذلک، فانه قطعة لحم لا قدر له...» (27)
سنائی نیز در صفحه 336 حدیقه، فصلی اندر معنی دل و جان و درجات آن آورده و از دل، همان چیزی را اراده نموده که غزالی بیان کرده و چنین سروده است:
از در تن ترابه منزل دل
نیست جز درد دل ترا حاصل
....
باطن تو دل تو دان بدرست
هر چه جز باطن تو، باطل تست
....
اصل حرص و نیاز دل نبود
مایه دل ز آب گل نبود
(حدیقه، 337)
پاره گوشت گنده باشد و بس
که مرآن را به کس ندارد کس
(حدیقه، ص 338)
پر و بال خرد ز دل باشد
تن بی دل جوال گل باشد
(حدیقه، ص 399)
اینت عبنی که یک رمه جاهل
خوانده شکل صنوبری را دل
(حدیقه، ص 340) غزالی درباره نفس هم گفته است:«نفس یک معنای جامعی دارد و همان چیزی است که قوه عضب و شهوت را در آدمی به وجود می‏آورد و در اصطلاح متصوفه وقتی می‏گویند:نفس یعنی همان چیزی که دربردارنده تمام صفات مذمومه است در آدمی. (28)
سنائی نیز باب ششم حدیقه را به«ذکر نفس الکلی و احواله»قرار داده و بسیاری از گفته‏های غزالی را در قالب شعر بیان کرده است. (29)
یکی دیگر از آثار غزالی که در باب مسائل سیاسی است کتاب«تبر المسبوک فی نصیحة الملوک»می‏باشد که در آغاز غزالی به فارسی نوشته بوده و یکی از شاگردانش آن را به عربی برگردانده است.سنائی به این کتاب توجه داشته و بسیاری از مطالب باب هشتم حدیقه مقتبس از کتاب مذکور می‏باشد.
مثلا غزالی در کتاب مزبور نوشته است: (30)
«الدین با لملک و الملک با لجند و الجند بالمال و المال بعمارة البلاد و عمارة البلاد با لعدل فی العباد و الرعیة لا تثبیت علی الجور و انّ الا ماکن تخرب ادا استولی علیها الظالمون و یتفرق اهل الولایات و یهربون فی ولایات غیرها و یقع النقص فی الملک و یقل فی البلاد الدخل و تخلوا الخزائن من الاموال و یتکدر عیش الرعایا لا نهم لا یحبون جائرا و لا یزال دعاؤهم علیه متواترا.»
سنائی نیز همین افکار را در قالب شعر، بیان کرده و چنین سروده است:
شاه غمخوار، سایه خردست
شاه خونخوار مرد نیست ددست
(حدیقه/ص 549)
شاه جائر چو موج طوفانست
زو خرابی خانه و جانست
.....
باشد انرد خراب و آبادان
عدل شه غیث و جور شه طوفان
(حدیقه، 556)
پادشاه مسلط و مغرور
از خدای وز خلق باشد دور
(حدیقه/556)
ای بسا باد گیرو طارم و تیم
زیر و بالا ز آب چشم یتیم
(حدیقه، 557)
رونق جان ز عدل شاه بود
ملک بی عدل برگ کاه بود
.....
شاه را از رعیت است اسباب
کام دریا ز جوی جوید آب
(حدیقه، 574)
رعیت از تو چو بایسار شود
از برای تو جان سپار شود
(حدیقه، 577)
یادداشتها:
(1)-رک:جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، بیروت، ج 2، ص 101.
(2)-برای آگاهی بیشتر رک:عبد الرحمن بدوی، مؤلفات الغزالی، الطبعة الثانیة 1977 کویت که درباره موضوعات: «کتب مقطوع بصحة نسبتها الی الغزالی»و«کتب یدور الشک فی صحة نسبتها الی الغزالی»و«کتب من المر حج انها لیست للغزالی»و«اقسام من کتب الغزالی افردت مستقلة و کتب وردت بعنوانات مغایرة»و«کتب منحوله»و«کتب مجهولة الهویة»و«مخطوطات موجودة و منسوبة الی الغزالی»و«ملا حق بنصوص غیر منشوره(و قلیل منها منشور)بحث کرده است و در پایان کتاب فهرست 17 صفحه‏ای بسیار با ارزشی نیز ترتیب داده است.
(3)-برای آگاهی بیشتر رک:مأخذ سابق، ص 98 تا 126.
(4)-رک:طبقات الشافعیة الکبری، ج 4، ص 129.
(5 و 6 و 7)-رک:ابو حامد محمد بن محمد الغزالی، احیاء علوم الدین، دار المعرفة، بیروت، ج 1، ص 59.
(8)-رک:ابو المجد مجدود بن آدم سنائی غزنوی، حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة، تصحیح و تحشیه مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، بهمن 1359، ص 315.
(9)-رک:احیاء علوم الدین، ج 1، ص 83.
(10)-رک، مأخذ سابق، ج 1، ص 84.
(11)-رک:مأخذ سابق، ج 1، ص 159.
(12)-رک:مأخذ سابق، ج 1، ص 160.
(13 و 14)-رک:همان مأخذ و همان صفحه.
(15)-رک:حدیقة الحقیقة، ص 140.
(16)-رک:ابو حامد الغزالی، لاربعین فی اصول الدین، چاپ قاهره، 1344، صفحات 44-46.
(17)-رک:احیاء علوم الدین، ج 1، ص 280.
(18 و 19)-رک:مأخذ سابق، ج 1، ص 281.
(20 و 21)-رک:مأخذ سابق، ج 1، ص 282.
(22)-رک:مأخذ سابق، ج 1، ص 284.
(23 و 24)-رک:مأخذ سابق، ج 1، ص 285.
(25)-رک:مأخذ سابق، ج 1، ص 287.
(26)-رک:مأخذ سابق، ج 1، ص 288.
(27)-رک:مأخذ سابق، ج 3، ص 3.
(28)-رک:مأخذ سابق، ج 3، ص 4
(29)-برای آگاهی بیشتر رک:حدیقة الحقیقة، ص 345 تا 350.
(30)-رک:التبر المسبوک فی نصیحة الملوک، چاپ قاهره، 1317 ه، ص 44.

تبلیغات