آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

در لغت و اصطلاح
بیعت بیعة، در لغت عرب، دست بر دست زدن است در ایجاب بیع(فروختن).و در مبایعت، بر ایجاب طاعت. (1) اما در اصطلاح مسلمانان بیعت، نهادن دست راست است در دست کسی به نشانه پذیرفتن امارت یاریاست او.
چنانکه از نوشته لغویان بر می‏آید، این واژه نخست در خرید و فروخت بکار می‏رفته است، سپس در مورد تعهد دو تن برابر یکدیگر استعمال شده، گویی هر یک از دو طرف آنچه را پیش خود دارد به دیگری می‏فروشد و نفس و طاعت خویش را خالصانه در اختیار وی قرار می‏دهد. (2)
هروی می‏نویسد:بیعت در لغت به معنی عهد و پیمان بستن است. (3) ظاهرا بیعت به معنی دوم کلمه، با نهادن دست راست بیعت‏کننده در دست بیعت گیرنده تحقق می‏یافته است.چنانکه کعب گوید:
حتی وضعت یمینی لا انازعها
فی کف ذی نعمات قیله القیل
*
این بیت چنانکه می‏دانیم در آغاز عصر حکومت اسلامی سروده شده است.
اما بیعت در عرب پیش از اسلام نیز متداول بوده است و آنان هنگام پذیرش مهتری رئیس قبیله یا سر کرده خود و یا به هنگام تعهد انجام کاری برای وی، با نهادن دست خود در دست او وفاداری خویش را اعلام می‏داشته‏اند.
(*)تا آنکه دست راست خود را بی‏آنکه وا پس کشم در دست خداوند نعمت‏ها نهادم که سخن او راست است.کعب بن زهیر به هنگام بیعت با رسول خدا و خواندن قصیده معروف خویش.و بجای«ذی نعمات»ذی نقمات نیز روایت شده است. طبری آنجا که تصمیم قصی بن کلاب جد اعلای رسول خدا(ص)را بر بیرون کردن خزاعه از مکه شرح می‏دهد، می‏نویسد:قریش و بنی کنانه پذیرفتند و با او بیعت کردند. (4)
پس از ظهور اسلام نخستین بیعتی که در زمان پیغمبر(ص)در مکه صورت گرفت بیعتی است که به نام بیعت عشیرت، مشهور گردیده است، و این بیعت سه سال پس از بعثت بود.
چون آیه‏«و انذر عشیر تک الاقربین» (5) نازل شد، پیغمبر(ص)چهل تن، یا نزدیک به چهل تن از فرزندان عبد المطلب را در مجلسی فراهم نمود و ضمن سخنانی که در تاریخ‏ها آمده است فرمود:
ای پسران عبد المطلب من بر شما و دیگر مردم به پیغمبری مبعوث شده‏ام.کدام یک از شما با من بیعت می‏کند تا برادر من و رفیق من و وصیّ من باشد؟هیچکس جز علی(ع)او را پاسخ نداد.تا سه بار چنین فرمود و سرانجام رسول خدا با امیر المومنین علی(ع)بیعت کرد. (6)
دومین بیعت * که در مکه انجام یافت، بیعت نخستین، در عقبه‏بوده است، چون خبر ظهور اسلام بوسیله شش تن از مردم یثرب که در کنار کعبه با پیغمبر ملاقات کردند، در این شهر شایع شد، دوازده تن به هنگام حج به مکه آمدند و در عقبه با رسول خدا(ص)بیعت کردند.مضمون این بیعت چنانکه ابن هشام نوشته است آن بود که:
1-چیزی را همتای خدا ندانند، 2-دزدی نکنند، 3-فرزندان خود را نکشند، 4-به یکدیگر بهتان نزنند، 5-در کار نیک که پیمبر(ص)دستور می‏دهد با وی مخالفت نکنند. (7)
سومین بیعت یک سال پس از بیعت نخستین عقبه در همان جا تحقق یافت.این بار هفتاد و سه مرد و دو زن با پیغمبر(ص)بیعت کردند.در این بیعت نمایندگان مردم یثرب متعهد شدند از او چون فرزندان خویش حمایت کنند. (8)
پس از آنکه رسول اکرم(ص)از مکه به یثرب هجرت کرد و این شهر«مدینة الرسول»و سپس به تخفیف مدینه نام گرفت، تا سالی که او به جوار حق رفت، بیعت‏های متعددی میان نمایندگان سراسر مردم شبه جزیره عربستان با آن حضرت انجام یافت.
این نمایندگان نزد پیامبر می‏آمدند و با نهادن دست خود در دست وی وفاداری خویش را اعلام میکردند.و گاه رسول خدا خود از کسانی بیعت می‏گرفته است، که مهمترین این بیعت‏ها «بیعة الرضوان»و یا«بیعت شجره»است.
آنچه موجب این بیعت گردید آن بود که چون پیغمبر در ذو القعده سال ششم هجرت برای گزاردن عمره با گروهی از یاران خود روانه مکه گردید، در میان راه در موضعی که بنام حدیبیه معروف است با فرستادگان قریش که برای ممانعت او از رفتن به مکه آمده بودند رو برو گشت.پیغمبر(ص) عثمان بن عفان را نزد مردم مکه فرستاد تا بدانها بگوید رسول خدا(ص)از این سفر قصد جنگ ندارد و تنها می‏خواهد عمره بگذارد.عثمان به مکه در آمد و پیام پیغمبر(ص)را به قریش رساند.
سران قریش عثمان را نزد خود نگهداشتند و خبر به اردوی رسول خدا(ص)رسید که قریش عثمان را کشته‏اند.پیغمبر از کسانی که همراه او بودند بیعت گرفت تا با مردم مکه بجنگند و همگان (*)مقصود بیعت‏های دسته جمعی است.
()عقبه به معنی گردنه است و آن میانه منی و مکه به فاصله دو میل از شهر قرار دارد. جز یک تن با او بیعت کردند (9)
این بیعت چون زیر درخت سمر(سدر)انجام شد آنرا بیعت تحت الشجره نامیدند و چون آیه «لقد رضی اللّه عن المؤمنین اذیبایعونک تحت الشجره....» * رد این باره نازل گردیده بیعة الرضوان نیز خوانده شده است.
پس از رحلت رسول خدا بیعت کردن مسلمانان با جانشینان وی سنتی رائج گردید. نخستین این بیعت‏ها در سقیفه صورت گرفت که گروهی در آنجا گرد آمدند و با ابو بکر به خلافت بیعت کردند و او را خلیفه مسلمانان خواندند.و در این روزها عباس و ابو سفیان نیز از یکسو نزد علی علیه السلام رفتند تا با او خلافت بیعت کنند و او در پاسخ آنان سخنانی فرمود که در نهج البلاغه آمده است. (10)
در عصر ابو بکر، عمر، عثمان و امیر مؤمنان علی علیه السلام مردمی که در مدینه حاضر بودند دست در دست خلیفه می‏نهادند و با این کار پذیرفتن خلافت و وفاداری خویش را اعلام می‏کردند و گاه این بیعت با نمودن رضایت تحقق می‏یافت چنانکه در بیعت عمر، عثمان نامه ابو بکر را که در آن عمر از سوی وی به خلافت گمارده شده بود بر حاضران خواند و آنان را پذیرفتند. (11)
در خطبه‏ها و نامه‏ها امیر مؤمنان(ع)چند بار از بیعت مسلمانان سخن رفته است.در یکی از خطبه‏ها می‏فرماید:همانند ماده شتران که بر بچه‏های خود روی می‏آرند به من رو آورید و بیعت بیعت گفتید. (12)
آن حضرت در نامه‏ای که به معاویه نوشت می‏فرماید:کسانی که با ابو بکر، عمر و عثمان بیعت کردند با من بیعت نمودند (13) و در نامه‏ای دیگر بدو می‏نویسد:«از کسانی که نزد تو هستند بیعت بگیر و با دسته‏ای از اصحاب خود نزد من بیا». (14)
بیعت بدین صورت در سراسر خلافت راشدین، امویان، عباسیان و حتی خوارج و فاطمیان و دیگر کسانی که دعوی زعامت مسلمانان را داشتند رسمی جاری بود.
بیعت در ایران اسلامی
چنانکه می‏دانیم در سده‏های نخستین اسلام، حاکمان سرزمین‏های ایران از سوی حاکمی که در عراق(کوفه)می‏نشست تعیین می‏گردید.چون خلیفه‏ای می‏مرد و خلیفه‏ای جای او را می‏گرفت این حاکمان از مردم برای بیعت می‏گرفتند.
هنگامی که خبر مرگ یزید و معاویه پسر وی، به سلم بن زیاد حاکم خراسان رسید و در آن روزها پسر زبیر از یکسو و مروان حکم از سوی دیگر بر سر خلافت ستیز داشتند، سلم از مردم بیعت رضا گرفت تا کار خلافت استقامت یابد (15) خراسانیان پذیرفتند، اما پس از چندی بر وی شوریدند.
چنانکه نوشتیم بیعت با پادشاه و یا زمامدار بدین‏سان(دست در دست نهادن)رسم عرب بوده است.و چندانکه جستجو کردم در شاهنشاهی پادشاهان ایرانی چنین رسمی نیافتم.
در شاهنامه یک بار واژه بیعت آمده است و آن در پادشاهی قباد است:
از ایران بر او کرد بیعت سپاه
درم داد یکساله از گنج شاه
(16)
عبارت طبری در این باره چنین است:و اجتمع الیه الوجوه فملکوه (17) و در ترجه این تاریخ چنین (*)همانا خشنود شد خدا از مؤمنان که بیعت کردند با تو زیر درخت.(الفتح/18) آمده است:مردمان بر شیرویه گرد آمدند و هم در آن شب با او بیعت کردند. (18)
پیداست که مترجم طبری چون در عصر سامانیان می‏زیسته و در آن عصر رسم بیعت معمول بوده واژه بیعت را بکار برده و فردوسی در استعمال این واژه تحت تأثیر این ترجمه قرار گرفته است.
در نظم و نثر فارسی بیعت، به دست دادن، یا دست در دست نهادن ترجمه شده است، چنانکه در تاریخ بیهقی آنجا که از بیعت مسعود با خلیفه عباسی سخن رفته چنین می‏خوانیم:«و دست برای آن گشاده‏ام و به جهت عقد دست بر دست زده‏ام». (19)
و نیز این عبارت:«دست‏های راست دادند دست دادنی از روی رضا و رغبت» (20) که ترجمه این عبارت عربی است«و اعطوا للصفق ایمانهم با لبیعة اصفاق رضی و انقیاد». (21)
و انوری راست:
انوری را خدایگان جهان
پیش خود خواند و دست داد و نشاند
(22)
و نظامی عروضی آنجا که شرح در آمدن فرخی را بر امیر چغانیان می‏نویسد چنین آورده است:«امیر دست داد و جای نیکو نامزد کرد (23)
که مطمئنا بهمین معنی است.یعنی دست خود را در دست فرخی که برای بیعت دراز کرده بود نهاد.
و اینکه مرحوم دهخدا دست دادن را دراز کردن آن برای نشان دادن جا تغییر کرده بعید می‏نماید.
گویا این رسم با هجوم مغولان بر ایران و بغداد و کشته شدن مستعصم و بر افتادن رسم خلافت، از میان رفته است و آنجا که تاریخ‏نویسان دوره مغول واژه بیعت را بکار برده‏اند تنها استعمال لفظ است.از جمله آنکه جوینی در شرح جلوس منکوقا آن می‏نویسد:«هر کس که در آن جمعیت حاضر بودند بر سبیل تبعیت بیعت کردند.» (24) چه آئین بیعت بدین معنی که مورد بحث است میان مغولان نبوده است.
در حکومت ایلخانیان، تیموریان و حتی پادشاهی صفویان که رنگ مذهبی داشته است نامی از بیعت مردم با پادشاهان نیست مثلا خوند میر درباره جلوس میرزا شاهرخ چنین می‏نویسد:
آن حضرت در ماه رمضان سنه سبع ثمانمائه در بلده فاخره هرات تخت سلطنت و جهانبانی را به وجود خود مشرف ساخت.و تاج خلافت و کشورستانی بر سر نهاده سایه معدلت و رعیت‏پروری بر مفارق جهانیان انداخت.ولاة ولایات انقیاد مثال لازم الامتثال نموده اظهار اطاعت و فرمانبرداری کردند، و به پای اخلاص عازم آستان آسمان اختصاص گشته شرایط چاکری و خدمتکاری بجای آوردند... (25)
و هم این مورخ، جلوس شاه اسماعیل را چنین توصیف می‏کند:
«در روزی که داخل ایام سنه ست و تسعمأه بود، بسان عید دلگشا و مانند روز نوروز فرح افزای می‏نمود، همای چتر همایون فال ظلال دولت و اقبال بر مفارق متوطنان آن دیار مبسوط گردانید و به نور طلعت عالم آرای و صیقل معدلت ظلمت زدای ظلام ظلم و زنگ جور از ساحت ملک آذربایجان و آینه ضمیر اهل ایمان به مرتبه انکشاف و انجلا رسانید. (26)
و در کتاب خلاصة السیر، تالیف محمد بن معصوم خواجکی اصفهانی که با اهتمام دوست دانشمندم آقای ایرج افشار در دست انتشار است، آنجا که از جلوس شاه صفی سخن می‏گوید می‏نویسد:
«در همان ساعت سعد کمر و شمشیر نواب صاحبقرانی فردوس مکانی شاه اسماعیل انار الله برهانه را بر میان اشرف همایون بسته در عمارت علی قاپو تخت و تاج را به وجود قابلیتش زینت داده....بر سریر پادشاهی نشانیدند...
و در جای دیگر می‏نویسد:«روز جمعه هشتم ماه مذکور(جمادی الثانی)بفرموده حضرت ظلل اللهی در مسجد شاهی جمعیت تمام واقع شده نواب خاتم المجتهدین خطبه بلیغ به نام نامی نواب همایون خواندند». (27)
چنانکه می‏بینیم در این مآخذ از پادشاهی این شاهان که گاه با لفظ خلافت از آن تعبیر کرده‏اند، اشارتی به بیعت نرفته است.معلوم می‏شود بیعت رسمی میان عرب بوده است و چون حکومت اسلامی تأسیس گردید، رسول خدا(ص)این رسم را امضاء فرموده است و تا حکومت صورت خلافت یا زعامت عام مسلمانان را داشته این رسم نیز رعایت می‏گردیده است.
یادداشتها:
(1)-ابن منظور، لسان العرب.
(2)-ابن اثیر، نهایه.
(3)-الغریبین.
(4)-تاریخ الرسل و الملوک، ج 3، ص 1094.
(5)-سوره شعراء، آیه 214.
(6)-رجوع شود به تاریخ الرسل و الملوک، ج 2، ص 1173 و سیره ابن هشام، ج 1، ص 274.
(7)-ابن هشام، سیره، ج 2، ص 41.
(8)-همان مأخذ، ج 2، ص 50.
(9)-همان مأخذ، ج 3، ص 364.
(10)-رک:خطبه پنجم که با جمله«شقوا امواج الفتن» آغاز می‏شود.
(11)-ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 426، چاپ دار صادر.
(12)-خطبه یکصد و سی و هفتم.
(13)-نهج البلاغه، نامه ششم.
(14)-نهج البلاغه نامه هفتاد و پنج.
(15)-طبری، ج 7، ص 489.الکامل، ج 4، ص 155.
(16)-شاهنامه دکتر دبیر سیاقی، ج 5، ص 2511.
(17)-سران بر او فراهم آمدند و او را پادشاه کردند.تاریخ الرسل و الملوک، ج 2، ص 1044.
(18)-ترجمه تاریخ طبری، مصحح مرحوم گنابادی، ص 1155.
(19)-تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ص 314.
(20)-همان کتاب، ص 309.
(21)-همان کتاب، ص 299.
(22)-انوری مدرس، ج 2، ص 610 و رجوع شود به شرح مشکلات انوری، از نویسنده، صفحه 549.
(23)-چهار مقاله، دکتر معین، ص 63
(24)-جهانگشا، ج 3، ص 21.
(25)-جبیب السیر، ج 3، ص 554.
(26)-همان کتاب، ج 4، ص 467.
(27)-از دوست عزیز آقای افشار که عکس این صفحه‏ها را در اختیارم نهادند سپاسگذارم.

تبلیغات