علامه طباطبایی در منظره عرفان نظری و عملی
آرشیو
چکیده
متن
گفتگو با حسن حسن زاده آملی در آستانه هشتمین سالگرد رحلت عالم ربانی، مفسر کبیر قرآن، فقیه صمدانی، فیلسوف الهی، سالک واصل، عارف کامل، مراقب مواظب، حضرت علامه جناب آقا سید محمد حسین طباطبایی رضوان اللّه تعالی علیه توفیق ارزندهای نصیب ما گشت که یادی از آن عالم بزرگ داشته باشیم.
عنوان فرمودهاید که(دیدگاه و جایگاه آن علامه بزرگ، در عرفان نظری و عرفان عملی تبیین شود)و(مشایخ ایشان در عرفان نظری و عملی ذکر گردند)و نیز درباره(رابطه عرفان و فلسفه و رابطه عرفان با قرآن و احادیث، و نیز انسان در عرفان از دیدگاه ایشان)عرایضی را تقدیم بدارم.
در آغاز سخن بدون شایبه هیچگونه مداهنه و مجامله توفیقات روز افزون شما آقایان را از پیشگاه خدای سبحان مسئلت دارم، چه اینکه میبینم مجله بسیار گرانقدر کیهان اندیشه، در راه اعلای معارف الهیه و تراث علمی انسانی و نشر آثار اهل بیت طهارت و عصمت و بزرگداشت رجال علم میکوشد.حق سبحانه بر توفیقات شما بیفزاید تا بر این نیت پاک و خدا پسند ثابت قدم باشید.
دیدگاه و موقعیت حضرت علامه در عرفان عملی
من یکی از کلمات قصار آن جناب را که جملهای بسیار بلند است یادآور میشوم:«ما کاری مهمتر از خودسازی نداریم»خداوند درجاتش را متعالی بفرماید که لفظ«ابد»را بسیار بر زبان میآورد و در مجالس افادات خویش چه بسا بر زبان میآورد و سنگین و وزین را به ما القا میفرمود که ما ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم«انماتنتقلون من دار الی دار».
انسان از بین رفتنی نیست، باقی و برقرار است، منتها به یک معنی لباس عوض میکند و به یک مادر، به گهواره به مکتب، به مدرسه و...انسان موجودی است ابدی و بر اساس قرآن و عرفان و برهان، علم و عمل، انسان سازند.علم و عمل جوهرند، عرض نیستند.
حقیقة سرشت گوهرروان میشوند، غذای جان میگردند، آنچنان که آب و نان، غذای بدن میشوند و غذا مطلقا چه مادی و چه روحانی، از سدنه اسم شریف باقی هستند.
«الباقی»یکی از اسماء اللّه سبحانه است و غذا از خدمه اسم باقی میباشد.یعنی غذای جسمانی سبب بقای بدن و غذای روحانی سبب بقای نفس ناطقه انسانی است.با این ویژگی که غذای جانپرور از ماورای طبیعت است و دستخوش حوادث طبیعت قرار نمیگیرد، باد و باران در او اثر نمیگذارند، آب و خاک سبب اضمحلال و متلاشی شدن آن نمیگردند و همچنین سایر امور مادی نمیتوانند دست تصرف بسوی ماورای طبیعت دراز کنند.
غذایی که طعمه جان میشود اتحاد وجودی با نفس ناطقه که فراتر از طبیعت است پیدا میکند و برای همیشه باقی و برقرار میماند.پس انسان روز و شب در طریق ساختن خویش برای«ابد»است.
این انگیزه هدف و ایده، همواره در مد نظر اولیای الهی بوده و هست و ریشه عرفان عملی، همین حقیقت است.
آن کسی که کشیک نفس خویش میکشد، در مقام تجلیه است، میبایستی ظاهرش و آداب و معاشرت دنیایی او مطابق دستورات الهی باشد و اما آرایش روح و جان را تحلیه مینامند.تحلیه زینت است، آراستن جان است، باید به فکرآراستن خود بود، هر چند که در حقیقت خداوند سبحان برونآرا و درونپرور است به تعبیر شریف سنایی غزنوی:
ای درون پرور برون آرا
و ای خرد بخش بیخرد بخشا
هر چند که صورتگر عالم ملک و ملکوت اوست اما معدات را نمیشود نادیده انگاشت، انسان باید مراقب خود باشد، باید بفهمد و بداند تا راه رشد و صلاح را بپیماید.
مثلا ما یک وسیله صناعی را، فرض بفرمایید یک چرخ خیاطی را، میخواهیم ابتیاع کنیم میبینیم سازنده آن یک دفتر راهنمایی در کنار آن به ما عرضه میکند و دستور نگهداری آن چرخ خیاطی را به ما نشان میدهد، نحوه استفاده و بکارگیری و طرز باز کردن و بستن قسمتهای مختلف آن را یادآور میشود.
آن دفتر در حقیقت، دین آن چرخ خیاطی است و این دین باید در متن چرخ خیاطی پیاده شود تا آن وسیله به شکل صحیح و مناسب مورد استفاده قرار گیرد و از استهلاک بیجای آن جلوگیری به عمل آید.
خدای سبحان این صنعت شگفت یعنی وجود آدمی را که بزرگترین صنعت در نظام هستی است آفرید، در کنار آن کتابی برای بکارگیری و بهرهوری صحیح و نیز نگهداری از آن قرار داده است، و آن کتابی است که باید خود صانعش بنگارد، یعنی آن قلمی که این صنعت را نگاشته، کتاب و راهنمای حیات واقعی او را نیز باید بنگارد.
«هو الذی یصور کم فی الارحام کیف یشاء».
آن که:
ز ابر افکند قطرهای سوی یم
ز صلب آورد نطفهای در شکم
از آن قطره، لؤلؤ لالا کند
و از این صورتی سر و بالا کند
دهد نطفه را صورتی چون پری
که کرده است بر آب صورتگری
آن قلمی که نطفه را اینچنین صورتگری کرده و انسان ساخته است، همان قلم در کنار این صنعت خود کتابی نهاده است به نام قرآن کریم، کتاب الله، کشف تام محمدی، فصل الخطاب محمدی(ص).این کتاب باید در متن این صنعت پیاده بشود و گرنه این صنعت تباه میشود.
این معنا را میگوییم عرفان عملی، مادر عرفان عملی دستور العملی جز قرآن نداریم و روایات و ادعیهای که از اهل بیت عصمت(ع)صادر شده همه رشتههایی هستند که از دریای بیکران الهی قرآن کریم منشعب میشوند، همه مرتبه نازله قرآنند، بدن قرآنند و روح همه آنها خود قرآن است وزان روایات با قرآن، وزان بدن انسان با روان انسان است.همانطور که بدن مرتبه نازله روان است، روایات جوامع روایی، مرتبه نازله قرآن مجیداند، آنچه را که اهل بیت عصمت(ع)فرمودهاند همه از قرآن منشعب شده است، دستورالعملی جز قرآن نداریم.
این سخن من ناشی از یک تأثیر مذهبی صرف نیست، سخنی است سنجیده و آزموده، چه اینکه امروز درب کتابخانههای بزرگ دنیا بر روی محققان گشوده است و آنان میتوانند منابع معارف بشری را بکاوند.براستی اگر معارفی فراتر از معارف قرآنی وجود دارد معرفی کنند زیرا ما هر چه بیشتر گشتیم کمتر یافتیم.
در عرفان نظری و عرفان عملی گفتاری بالاتر و ارزشمندتر از گفتار پیغمبر خاتم و آل او صلوات الله علیهم اجمعین پیدا نمیکنیم، آنچه را که یک فرد انسان در خوراک جان و روان خود برای قرب الی الله نیز دارد، در قرآن و کلام معصومان(ع)نهفته است.
قرب یعنی اتصاف به صفات ربوبی و تخلق به اخلاق ملکوتی، یعنی انسان در مسیر تکاملی خود علما و عملا رشد پیدا کند و به جایی برسد که متصف به صفات ربوبی بشود، البته مراتب محفوظ است«و الذین اوتوا العلم درجات»عالیترین مرتبه این است که یک انسان به فعلیت تامهاش برسد و انسان کامل شود و هر انسان به اندازه سعه وجودی خود و به مقدار قرار گرفتنش در مسیر کمال انسانی، اهل نجات خواهد بود.
موقعیت جناب علامه طباطبایی(رضوان الله علیه)در عرفان عملی این بود که دریافته بود و به باور رسیده بود که:«ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»راه این است و جز این نیست.و دقیقا بدینجهت رفتار او، گفتار او، سکوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودی او حکایت کننده از وارستگی او و عظمت ذخائر علمی و عملی او بود.
انسان وقتی حضرت علامه طباطبایی را زیارت میکرد به یاد این حدیث شریف میافتاد که جناب کلینی در کتاب فضل العلم کافی، به اسنادش از حضرت امام صادق(ع)نقل میکند و فرموده است«من تعلم العلم و عمل به و علم لله دعی فی ملکوت السموات عظیما فقیل تعلم لله و عمل لله و علم لله»آن کسی که دانش تحصیل کند و بدان عمل کند و به دیگران برای خدا تعلیم بنماید، در ملکوت سماوات در عالم اله که خودش عالم عظیم است او را به عظیم صدا میکند:
ای بزرگ، ای آقا، ای کسی که برای خدا تحصیل علم کردهای، برای خدا بدان عمل کردهای، برای خدا به دیگران تعلیم دادهای، ای آقا این بزرگ.
به همین مضمون روایت دیگری از زبان اهل بیت عصمت(ع)نقل شده است که جناب علامه شیخ بهائی ابو الفضائل(رضوان الله علیه)در کتاب شریف اربعین خود که در بردارنده احادیث شریف و ارزشمندی است، آورده است:«قال رسول الله(ص): قالت الحواریون لعیسی یا روح الله من نجالس قال من یذکرکم الله رؤیته و یزید فی علمکم منطقه ویر غبکم فی الاخرة عمله»حواریون عیسای پیامبر به او گفتند:ما با چه کسی همنشینی کنیم؟ حضرت عیسی فرمود:کسی که دیدار او شما را به یاد خدا بیندازد و وقتی به سخن میآید، حرف او موجب فزونی دانش شما بشود، چیزی به شما یاد بدهد...رفتار و کردار او شما را در کار آخرت ترغیب و تحریص کند.
انسان واردات و صادرات دارد، و باید خیلی مراقب باشد، وارداتش او را میسازد و صادراتش از باطن او خبر میدهد، حرف هر کسی نماینده نهاد اوست.
کاسه چینی که صدا میکند
خود صفت خویش ادا میکند
انسان حقیقی یعنی این، و این حقیقت همان چیزی است که به نحو احسن و اکمل در حضرت علامه طباطبایی مشهود بود.
من در پیشگاه ملکوت عالم پناه میبرم به خدای سبحان که بخواهم حرفی را برای رضای خاطرم و یا به گزاف و یا به اغراق و یا از روی عدم تأمل، تفکر، تندگویی به مبالغه گفته باشم.درباره بزرگواری که حال از میان ما رخت بربسته است و در ملکوت سماوات«عظیم»خوانده میشود، بنده هفده سال در محضر شریف او با ایشان انس داشتم و از ایشان کار لغوی ندیدم، حرف لغوی نشنیدم، بسیار مواظب کلام خود بود.
همانطوری که میبینید آنچه از قلم او صادر شده همه علم است، از تفسیر شریف المیزان گرفته تا آن رسائل کوچکش آنچه هست فکر است، علم است، عشق است، عقل است، برهان است، عرفان است، قرآن است، تحقیق است، تفسیر است، دلسوزی به اجتماع، پایهگذاری برای ساختن مدینه فاضله است.
باری این در باره عرفان عملی ایشان بنحو اجمال در این باره اشارهیی به عرض رساندیم که بیان ابعاد مختلف فضایل و مکارم ایشان زمانی وسیع میطلبد.
یک دهن خواهم به پهنای فلک
تا بگوییم شرح آن رشد ملک
انسان در عرفان عملی بجایی میرسد که چشم برزخیش باز میشود، یعنی انسانها را مطابق سریره و ملکات آنها مشاهده میکند، مثلا حشر ما در قیامت برای انسانهای معمولی از مسائل ماورای طبیعت بشمار میآید، ولی برای اهلش، الآن قیامتشان قیام کرده است، برای مردان بزرگ و اولیای حق قیامت در این دنیا قیام کرده است، همینطور پله پله بروید تا میرسید به امام عارفین، امام متقین، امام موحدین، حضرت وصی، جناب امیر المومنین علی(ع)که میفرماید:«لو کشف الغطاء لما ازددت یقینا»دنیا و آخرت به آن صورتی که بر ما حجاب است برای آن حضرت حجاب نیست.
جناب علامه طباطبایی از رشدیافتگان راستین این مکتب بود و همچنین برادر بزرگوارش که در علم و عمل همطراز جناب علامه بود، جز اینکه او در تبریز بسر برد و شرایط ایشان برایش پیش نیامد.جناب علامه طباطبایی آمد در حوزه و بذر افشانیها فرمود و خودش را نشان داد، ولی آن بزرگوار به انزوا و انعزال بسر برد.
هر دو از ابتدا تا انتها هم درس و هم بحث بودند و اساتیدشان در فقه و اصول و سایر علوم و معارف یکی بود هر دو بزرگوار، هم در فقه و اصول مجتهد بودند و هم در علوم عقلی، و نیز در عرفان عملی هر دو اهل کار بودند و بنده عرض میکنم که هر دو بزرگوار در مسیر عرفان عملی چشم برزخیشان باز بود و اشخاص را به صور ملکاتشان میدیدند.برای بنده بارها پیش آمد و در محضر شریف ایشان شواهدی در این باره دارم و یادداشتها و خاطراتی از آن دو بزرگوار در دفتری جداگانه نگاشته و جمع آوری کردهام.هر دوی آنها چشم برزخیشان باز بود.
علامه طباطبائی و برادرش اصل این است که چشم برزخی بینا باشد، اگر بصیرت من نمیبیند مثل بصرم باید معالجه شود، تعجب در دیدن نیست، خاصیت چشم این است که ببیند، لازم بصر و اصل بصیرت این است که ببیند، تعجب در ندیدن است که چرا نمیبیند.
در اینباره راجع به تجسم اعمال و حشر خلایق مطابق ملکات آنان از قرآن کریم و تفسیر و جوامع روایی ما از اهل بیت عصمت(ع)و در کتب عقلی و عرفانی براهین و مسائل عرفانی الی ما شاء الله موجود است و خلاصهاش این است که عارف بزرگوار ملای رومی به نظم درآورده است و نیکو به نظم در آورده که:
ای دریده پوستین یوسفان
گرگ برخیزی از آن خواب گران
گشته گرگان آن همه خوهای تو
میدرانند از غضب اعضای تو
آن سخنهای چو مار و کژدمت
مار و کژدم گردد و گیرد دمت
سیرتی که اندر نهادت غالب است
هم بدان تصویر حشرت واجب است
هر کسی مطابق ملکاتی که دارد دارای شکلی است.چه بسا افرادی را که مادر کوی و برزن به شکل انسان میبینیم، اگر کسی چشم برزخیش باز باشد طور دیگری میبیند، البته آنها مردمی ساکت و آرامند، پردهدری نمیکنند، حق ندارند که پردهدری کنند، آنها ستار هستند.
به هر حال این بزرگوار علامه آقا سید محمد حسین طباطبایی و برادرش مرحوم آیة الله سید محمد حسن الهی هر دو بر من حق عظیم دارند، آنها بر اثر عرفان عملی چشم برزخیشان به حق باز بود و مشاهدات و مکاشفات عجیب داشتند.
شاید این خاطره را در نوشتههای دیگر یا گفت و شنودهای بنده دیده یا شنیده باشید که بنده وقتی به خدمت حضرت آیة الله جناب آقا شیخ محمد تقی آملی-رضوان الله تعالی علیه- که ایشان هم از اساتید بزرگوار اینجانب بودند تشرف حاصل کردم، در آن روز که روز تعطیلی بود و من تنها خدمت ایشان بودم صحبت بمیان آمد و فرمودند که ما وقتی در نجف بودیم با همین آقای طباطبایی و جمعی دیگر در محضر حضرت آیة الله جناب حاج سید علی قاضی رضوان الله علیه تلمذ میکردیم، آقای طباطبایی در همان وقت در نجف دارای مکاشفات عجیب و شگفتی بود، اینها را جناب آقای آملی در زمان حیات علامه طباطبایی به بنده فرمودند و در عرفان عملی ایشان خیلی قوی بود تا بدین پایه که چشم برزخی ایشان باز بود.آقا زاده حضرت آیة الله قاضی، حجة الاسلام جناب آقا سید مهدی قاضی رضوان الله علیه روزی به بنده فرمود:پدر من بارها میفرمود، که انسان باید صعود برزخی پیدا کند تا به اسرار حروف و اسرار کلمات و به حقایق اشیاء دست یابد و آگاهی پیدا کند.باید صعود برزخی پیدا کند و از این حالت طبیعی و عادی مردم متعارف باید بدرآید.
در این زمینه هم روایاتی از حضرت عیسای مسیح از زبان ائمه ما هست که جناب عیسی روح الله فرمود:«لن یلج ملکوت السماوات من لم یولد مرتین»:تا کسی دو باره زائیده نشود، از این عادات متعارف طبیعت و اوضاع و برنامه عادی مردم خاکی بدر نیاید به ملکوت عالم آشنا نمیشود.
جناب آقا سید مهدی آقا زاده آقای قاضی به بنده فرمود که پدرم میفرمود:انسان برای صعود برزخی باید رشد پیدا کند و یک اعتلای وجودی بیابد تا چشم برزخی او باز شده و اسرار حروف، کلمات، اعداد، بطون اشیاء، موجودات و انسانها را مطابق ملکاتشان ادراک کند و در این صورت در دیگری از ملکوت برویشان باز میشود.
بلی، علامه و برادر گرانقدرش متنعم به این نعمت بودند و به حقیقت باید که این حدیث شریف ارشاد القلوب دیلمی را که از جناب رسول الله(ص) نقل کرده است که حضرت رسول الله فرمود:«لکل شیء معدن و معدن التقوا قلوب العارفین»و به حقیقت دل این مرد بزرگوار معدن تقوا بود، چقدر مواظب خود بود.
همواره اهتمامش بر این بود و میگفت در شب و روز زمانی را برای حسابرسی خود قرار بدهید و ببینید که این بیست و چهار ساعت چگونه بر شما گذشته، اهل محاسبه باشید، همانطور که یک بازرگان، یک کاسب دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب میکند، شما ببینید در این شب و روز که بر شما گذشت چه چیزی اندوختهاید، چه گفتهاید، یک یک رفتار و گفتارتان را حساب برسید، از نادرستیها استغفار کنید و سعی کنید تکرار نشود و برای آنچه شایسته و صالح و به فرمان حاکم عقل بود خدا را شاکر باشید، تا به تدریج برای شما تخلق به اخلاق ربوبی ملکه بشود. «و لا تکون کالذین نسوا اللّه فانساهم انفسهم».
حضرت علامه همواره مراقب نفس خویش بود و از خدا غافل نمیشد و این امر در صورت و رفتار و حرفشان پیدا بود که ایشان در پیشگاه دیگری قرار گرفته هر چند که به صورت ظاهر جسمش با دیگران بود، پیدا بود که در محضر دیگری نشسته است.
در این باره مصباح الشریعه میفرماید که «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع اللّه»عارف بدنش با خلق و دلش با خداست«و لا مونس له سوی اللّه و هو فی ریاض قدسه متردد و من لطائف فضله متزود»توشهاش آن سویی است، قلبی که او دارد در پیشگاه ملکوت عالم آمد و شد دارد. مونسش ملکوت عالم است.چنین کسی مراقبت دارد و انسان بر اثر این مراقبت یواش یواش به صفات ملکوتی متصف میشود و بدان خو میگیرد.
عرفان نظری از دیدگاه علامه
اما در عرفان نظری، باز هم ایشان از شاگردان جناب آیة اللّه قاضی است و استاد بزرگوار دیگر ایشان حضرت آیة اللّه عالم ربانی آقا سید حسین باد کوبهای میباشد.
بنده وقتی از جناب ایشان سؤال کردم که در تفسیر شریفتان راجع به آیه کریمه«اذا ابتلی ابراهیم ربه کلمات»تحقیقاتی دارید که در ضمن آن فرمودهاید بعضی از اساتید ما چنین گفتهاند و نام آن استاد را ذکر نکردید، ایشان فرمود:منظور جناب آقای سید حسین باد کوبهای است مرحوم علامه طباطبایی بسیار از این استاد خود یاد میکرد.چه اینکه سایر اساتید ما هم که در نجف در محضر شریف آن بزرگوار تلمذ کرده بودند، خیلی آن بزرگ مرد را به عظمت نام میبردند.
شرح حال جناب آقای بادکوبهای در تذکرهها و کتابهای جناب علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی رضوان اللّه علیه هست و ما در برخی نوشتهها آوردهایم.
جناب آقای طباطبایی فرمود که ما تمهید القواعد را در خدمت مرحوم بادکوبهای خواندهایم.تمهید القواعد اولین کتاب عرفانی است و معمولا آن را قبل از شرح فصوص قیصری میخوانند و سپس مصباح الانس و بعد از آن فتوحات مکیه عارف شیخ اکبر محیی الدین عربی را که جناب آیة اللّه قاضی فتوحات را تدریس میفرمود.به هر حال مرحوم علامه در عرفان نظری مردی پخته بود.
رابطه عرفان با قرآن و حدیث و حکمت
و اما از جمله سئوالات ارزشمند شما، رابطه عرفان با قرآن و احادیث و رابطه عرفان و حکمت از نظر مرحوم علامه بود.
در این دو سؤالی که عنوان فرمودهاید مبنای مردان الهی، حکمای بزرگ، عارفان بنام و کسانی که در سیر و سلوک عرفانی در عرفان نظری کار کردهاند یکسان است و آنها یک دل و یک زبانند.
قرآن و عرفان و برهان از یکدیگر جدایی ندارند و قرآن است و این کلامی شریف است.
مثلا بعضی از بزرگان در ماه مبارک رمضان فصوص قیصری تدریس میفرمودند، از ایشان سؤال شد که در ماه رمضان به چه اشتغال دارید؟ فرمود به تفسیر قرآن مشغول هستیم.و راستی اینطور است که کتب عرفانی تفسیر انفسی قرآن مجیداند، همانطور که میبینید برخی از تفسیرها تفسیر روایی است، مثل تفسیر شریف برهان، نور الثقلین، تفسیر صافی، در المنثور، سیوطی و...بعد میرسیم به کتب عرفانی، فتوحات و مصباح الانس تفسیر انفسی است و هکذا فصوص و تمهید القواعد و این کتابها تفسیر انفسی قرآن مجیدند.
به تعبیر شریف استاد دیگر ما جناب آیة اللّه رفیعی قزوینی رضوان اللّه علیه، اگر این کتابها بدست انسان زبان فهم بیفتد، آن را تفسیر انفسی قرآن مجید میبیند.قرآن و برهان و عرفان از یکدیگر جدایی ندارند.
آقای علامه طباطبایی اعلی اللّه مقامه، میفرمود اینهایی را که ما میدانیم آخوند به ما یاد داده است(یعنی جناب ملا صدرا).
آن جناب در صفحه 75 جلد چهارم چاپ اول اسفار میفرماید:«تبا لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة لا للکتاب و السنة».یعنی مرگ و هلاکت بر آن فلسفهای که قوانین آن مطابق کتاب و سنت نباشد، آن کتابی که مطابق کتاب و سنت نباشد فلسفه نیست اصلا مرگ بر آن فلسفهای که قوانین آن مطابق کتاب و سنت نباشد.این از فرمایشات بسیار بلند جناب آخوند است که در اسفار آورده.
مرحوم آخوند نیز در جای دیگر اسفار فرمود که حقائقی را که مشایخ عرفان فرمودهاند و اقامه برهان بر آنها نکردهاند ما بحمد اللّه در این کتاب آنها را برهانی کردهایم، یعنی عرفان را برهانی کردهایم.
ما بسیاری از این بزرگان را میشناسیم که عرفان را برهانی کردهاند از آن جمله شیخ الرئیس ابو علی در اشارات، بخصوص سه نمط آخر اشارات و نیز نمط نهم، ایشان خیلی زحمت کشیده تا عرفان را برهانی کند.و دیگری صاین الدین ابن ترکه اصفهانی در قواعد توحید و شرحش تمهید القواعد و دیگر علامه ابن فناری صاحب مصباح الانس که خیلی زحمت کشیده و کار کرده و کتاب عظیم الشانی است، مصباح الانس از کتابهای درسی حوزهها است و جناب آقا میرزا هاشم اشکوری که از اعاظم مشایخ مرحوم آقا میرزا محمد رضا قمشهای بزرگ بود، بر آن حواشیای دارد که تدریس میفرمود و ما خودمان مصباح الانس را در محضر جناب آیة اللّه حاج میرزا ابو الحسن رفیعی قزوینی تلمذ کردیم.
مصباح الانس عجیب کتابی است، مصباح الانس، تمهید القواعد و اشارات و....کتابهایی هستند که عرفان را برهانی کردهاند و جناب آخوند در اسفار میفرماید مسائل عرفانی که دیگران برای آن برهان پیدا نمیکردند ما برهانش را یافتیم و برهانی کردیم.
مشایخ علامه در عرفان نظری و عملی
فرمایش دیگری که درباره جناب علامه طباطبایی فرمودید مشایخ او در عرفان نظری و عملی است، همانطور که به عرض رساندم، ایشان در دو رشته عرفان نظری و عملی نزد مرحوم آیة اللّه قاضی تلمذ کردهاند، مرحوم قاضی در عرفان انسانی بزرگ و زحمت کشیده و به فعلیت رسیده بود.
دیگر از مشایخ ایشان مرحوم آیة اللّه آقای سید حسین باد کوبهای بودند که مرحوم علامه طباطبایی علاوه بر آنچه را که ما شفاها از او استفاده کردهایم، ایشان در بیوگرافی خود آوردهاند که ما فنون عقلی را از این دو بزرگوار استفاده کردهایم و در علوم نقلی هم آقایانی را مثل مرحوم آیة اللّه نائینی، مرحوم آیة اللّه اصفهانی، مرحوم آیة اللّه کمپانی را باید نام برد، البته از مرحوم آیت اللّه کمپانی، هم در زمینه معقول و هم منقول استفاده کردند.
بنده مطلبی درباره آقای قاضی از مرحوم آقای آملی رضوان اللّه علیهما به خاطر دارم.روزی به جناب آیة اللّه آملی عرض کردم خیلی علاقمندم که شرح حال شما را داشته باشم.ایشان برخاستند و دفتری را آوردند، بعد فرمودند:این دفتر دو جزوه است که با هم دوخته و صحافی شده قسمت اولش شرح حال پدرم(حضرت آیة اللّه ملا محمد آملی) هست که به قلم خودشان است و قسمت دوم آن شرح حال من است به قلم خودم.
بنده از ایشان خواستم که آن دو دفتر را ببرم استنساخ کنم، فرمودند مانعی نیست و من آوردم و استنساخ کردم و در آن مطالبی آمده بود که خیلی آموزنده است، از آن جمله اینکه:مرحوم آقای آملی در شرح حال خودشان نوشته بود که ما بعد از فراگیری علوم رسمی که استاد دیده بودیم(تهران آن روز هم مشایخی داشت که ایشان اسم میبردهاند، زمان ایشان تهران دارای حوزه بسیار عظیم الشانی بود)فرمود حالا خودمان در علوم نقلی و عقلی مستغنی شده بودیم و گفتیم ثم ماذا. اکنون ما چه هستیم و چه کارهایم، با قطع نظر از این قواعد و ضوابط و فرمولهای فنی که یاد گرفتهایم، خودمان چه داریم!گفت دردمان گل کرد و به دنبال درمان رفتیم.بعد فرمودند آقایی را یافتیم که آدم خوبی بود اما جواب گوی ما نبود (زیرا خود مرحوم آملی تحصیل کرده و زحمت کشیده بود و نیاز به استاد خیلی قوی داشت، هر کسی حریف جناب آقای شیخ تقی آملی نمیشد)فرمود تا سرانجام آقایی را یافتیم که واقعا تسلیم او شدیم و در پیش او زانو به زمین زدیم و دست بیعت به وی دادیم و آنچه میفرمودند امتثال میکردیم.
بعد از اینکه آن دو جزوه را استنساخ کردم خدمت ایشان رسیدم، عرض کردم آقا این دو نفر که اینجا فرمودهاید که اولی جوابگوی شما نبود و در برابر دومی سر تسلیم فرود آوردید میشود بفرمایید که آن دو بزرگوار چه کسی بودند.
ایشان اولی را اسم نبرد و فرمود آن آقای اولی آدم خوبی بود اما جوابگوی ما نبود.دومی حضرت آیت اللّه حاج سید علی قاضی بودند که ما وقتی محضر او رفتیم او را چنان یافتیم که تسلیم او شدیم.
در اینجا من جملهای از حضرت استاد آیت اللّه علامه ذو الفنون جناب حاج میرزا ابو الحسن شعرانی به محضر شریف شما عرض کنم، ایشان میفرمودند: مرحوم آقای صدر المتألهین، صاحب اسفار لطف خداست زیرا خداوند، صاحب اسفار را وقتی به مردم ارزانی داشت که غرب مردم را بسوی خود یعنی مادیگرایی میکشانید و میبایست در مقابل هجوم مادیگرائی، مردی الهی پیدا شود که با غرب مقابله نماید.
از حق نگذریم که فرمایش جناب ایشان را باید درباره علامه طباطبایی هم پیاده کنیم که آن جناب در تأسیس معارف حقه، اصول حقه جعفری در عصر ما لطف الهی بود، خداوند وجود شریف او را که«اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی اکلها کل حین باذن ربها»برای حوزههای علمیه و کشور عزیز اسلامی ایران و برای مردم این زمان ارزانی داشت، و واقعا چه وجود پربرکتی بود.
از افکار بلند جناب علامه طباطبائی مطلبی داریم، شما مستحضرید که فالا ماریون از ریاضی دانان و دانشمندان فرانسوی و ستارهشناسی بسیار بنام متأخر است و این شخص یعنی فالا ماریون علاوه بر اینکه دارای کتب ریاضی و هیوی بسیار ارزشمند است و در علم فلک توانا است سه جلد کتاب نوشته که اصلش به فرانسه است و آن سه کتاب را عالم مصری محمد فرید وجدی به عربی ترجمه کرده است به نام«علی اطلال المذهب المادی»
فالا ماریون کتابی دارد به نام مرگ وراز آن به فارسی ترجمه شده و ما آن را به زبان فرانسه در اختیار داریم و بسیار مفید است.جلد اول در مسائل قبل از مرگ، جلد دوم در گرداگرد مرگ و جلد سوم درباره پس از مرگ است.
مرحوم علامه طباطبایی هم سه جلد کتاب دارند به نام الانسان قبل الدنیا و الانسان فی الدنیا و الانسان بعد الدنیا.برای من پیش نیامد که از جناب علامه سؤال کنم آیا این تألیفات سه گانه شما با توجه به سه جلد کتاب فالا ماریون بوده است یا خیر.
ایشان مدت بیست سال قرآن کریم را به صورت تفسیر قرآن به قرآن تفسر فرمود که مایه فخر عالم علم، مایه مباهات حوزههای علمیه است و کتاب قرن، بلکه کتاب دهر است، و این طهارت جان میخواست که به تعبیر خود قرآن«انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون» همانطور که باید ظاهر آدم پاک باشد تا این کتاب تدوینی را بتواند مس کند مس آن کتاب مکنونی که حقایق قرآن در آن مکتوب است طهارت میخواهد.
انسان که به حقایق قرآن کتبی، یعنی جان مجرد انسانی، عقل مبرای از ماده و احکام ماده انسان، که ارتقاء و اعتلای وجودی پیدا میکند و آن کتاب مکنون را مینگرد و بطون حقایق را مشاهده میکند از آنجا میگیرد تا به عالم خیال میآورد و به قلمش جاری میکند، بدون طهارت نمیشود«انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون»و این جان پاک حضرت علامه طباطبایی بود که بر اثر تقوایش، آن زحمتهای تحصیل و تعلمش و آن خدمت در محضر مشایخ عظام و آن استعداد و قابلیت جبلیش و آن اعتدال مزاجیش، اینها ایجاب کرده است که چنان توفیقی را به دست آورد.
از سعادتهای انسان دانشپژوه و دانشجو این است که مشایخ بزرگواری نصیبش بشود، جناب علامه طباطبایی در این جهت حظ وافر داشته است.اساتید ایشان در ریاضیات، جناب آقا سید ابو القاسم خوانساری، در فقه و اصول و علوم نقلی علاوه بر مشایخ و آقایان عصر خود در تبریز اساتید ایشان در نجف مثل مرحوم آقایان نائینی و آقای سید حسین اصفهانی و مثل جناب کمپانی در معقول و منقول و باز در معقول مثل جناب آقا سید حسین بادکوبهای و همچنین در مطلق علوم عقلی و نقلی و بخصوص در عرفان نظری و عملی جناب آقا سید علی قاضی و...
این خود یک توفیق عظیمی برای انسان است، ادراک محضر مشایخ راه پیموده و کتلها سیر کرده و وادیها پشت سر گذاشته، استاد دیده و زحمت کشیده، اگر نفس مستعد باشد میتواند زود خودش را به مقامات عالی برساند که آن جناب هم رسیده بود و آثار او مطلقا بهترین معرف اوست.
به هر حال این نگاهی بسیار گذرا به شخصیتی بود که شناخت ابعاد وجود او نیاز به تأملی فراوان و فرصتی گسترده دارد.آنچه گفتیم یادی بود از اولیای خدا، که یاد آنان مایه برکت است و به انسان صفا میدهد.