آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

بحثی را که در مقاله پیشین از نظر گذرانده و ادامه آن را در مقاله حاضر، تحت عنوان «طهارت ذاتی مطلق انسان در راستای منابع اجتهاد»ملاحظه خواهید کرد، صرفا یک نظریه اجتهادی است که از منابع و عناصر خاصه استنباط، استظهار شده است.
شکی نیست که تئوری مزبور مانند هر تئوری دیگر، بی‏نیاز از نقد نبوده و نخواهد بود. بدینجهت از محققان انتظار می‏رود که با نقدهای عالمانه و محققانه خویش به بحث مذکور کمال بخشند.چرا که به فرموده امام امت:«در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضاء می‏کند که نظرات اجتهادی فقهی در زمینه‏های مختلف ولو مخالف با یکدیگر، آزادانه عرضه شود، و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد»(10/8/68)
در نوشته قبل بحثی پیرامون طهارت ذاتی اهل کتاب ارائه داشتیم و اکنون در ادامه بررسی تئوری طهارت ذاتی مطلق انسان، به موضوع طهارت ذاتی مشرکان و ملحدان می‏پردازیم.
چنانکه در گذشته نیز یادآور شدیم، برخی از مسائل مورد ابتلای جامعه اسلامی آ نچنانکه می‏بایست، مورد بررسی قرار نگرفته و یا اینکه در بررسی مستندات واقعیتهای موجود در خارج لحاظ نشده است، و با اینکه زمینه برای بازنگری و بررسی بیشتر وجود داشته، امر به احتیاط وانهاده شده است.با اینکه چنین احکام و احتیاطهایی، اگر چه در برخی شرائط و بعضی جوامع چندان مشکل آفرین نیست ولی در شرائط و جوامع دیگری می‏تواند طاقت‏فرسا و غیر قابل تحمل و مستلزم عسر و حرج باشد.
بدیهی است که هیچگاه دشواری یا عدم دشواری رعایت یک حکم، نمی‏تواند حکم واقعی الهی را تغییر دهد.ملاک تشخیص احکام الهی آسانی و سختی آن نیست.بلکه شناخت احکام الهی، منابع و اصول و ضوابطی دارد که باید به دقت مورد کنکاش مجتهد قرار گیرد و بر اساس آن حکم خداوند شناسایی گردد.
ولی موضوع اساسی این است که در برخی موارد، سهل پنداشتن یک موضوع سبب عدم فحص و استدلال کافی و موجب پایبندی مجتهد به احتیاط می‏شود، و یا ذهنیّت مجتهد در رابطه با آن موضوع سبب می‏گردد که برخی از جوانب مسأله مجهول بماند.
اینگونه مسائل، از عواملی است که بازنگری فقیه را در موضوعات یاد شده، پس از درک اهمیت و واقعیت آن، طلب می‏نماید.
موضوع«طهارت ذاتی اهل کتاب و نیز طهارت ذاتی مشرکان»یا به تعبیر دیگر«طهارت ذاتی مطلق انسان»را می‏توان از مصادیق سخن فوق بشمار آورد.
زیرا هر گاه فقیه در متن یک جامعه اسلامی زندگی کند و هرگز با اهل کتاب یا مشرکان معاشرت و سر و کار نداشته باشد، مسأله طهارت یا عدم طهارت ذاتی اهل کتاب و مشرکان چندان موضوعیت ندارد.و ذهن او به راحتی آیه‏«انّما المشرکون نجس»را حمل بر نجاست ذاتی آنان می‏کند.در حالی که اگر همین فقیه ناچار شود سالیان دراز در بلاد غیر اسلامی زندگی کند. وقتی به آیه مذکور می‏رسد، سعی میکند معنای دقیق نجس بودن مشرکان را بر اساس همه ادله و قرائن بازشناسد.زیرا نظریه طهارت و نجاست برای او امری سرنوشت‏ساز است.
بنابراین، آنچه ما در این تحقیق می‏طلبیم، توجیه و تفسیر منابع شرعی بر اساس بینش و تفکر شخصی خود نیست، بلکه منظور، بررسی منابع شرعی بر اساس موازین علمی، به دور از هر گونه ذهنیت و پیش‏داوری و سهل‏انگاری است.
امروز که بحمداللّه زمینه برای بیان مسائل اجتهادی و اجرای احکام اسلامی فراهم آمده، بر فقها لازم است که احکام الهی را آنچنانکه از منابع شرعی می‏یابند بدون هیچ گونه وحشتی از فقیه نمایان و مقدس مأبان بی‏مایه اظهار دارند.و از اظهار نظری جز نظر فقهای متقدمین و متأخرین و متأخر المتأخرین بیم نداشته باشند.
تئوری طهارت ذاتی مشرکان و ملحدان
چنانکه در نوشتار پیشین یادآور شدیم کفر از نظر زمانی بر شرک تقدم داشته و شرک نیز بر الحاد و ماده‏گرایی مقدم بوده است.بر این اساس ما نخست(در شماره قبل)تئوری طهارت ذاتی کفار کتابی-یهود، نصاری و مجوس-را طرح کردیم و اکنون به بررسی تئوری طهارت ذاتی مشرکان(بت پرستان)و سپس به ملحدان(ماده گرایان)خواهیم پرداخت.
قبل از ورود در بحث به دو موضوع بعنوان مقدمه اشاره میگردد:
1-معنای مشرک در اصطلاح قرآنی.
2-کسانی که لفظ مشرک به آنان اطلاق شده است.
1-مشرک در اصطلاح قرآن
در اصطلاح قرآن مشرک کسی است که در مقام عبادت و پرستش بتان را مورد عبادت قرار دهد.و آیه‏«انّما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام»نظر به همین معنی دارد.
مشرک بت را آفریننده خود نمی‏داند بلکه بت را در پرستش شریک خدا می‏شناسد و به تعبیر قرآن، مشرکان پرستش بتها را عامل تقرّب بیشتر به خدا می‏دانستند!و می‏گفتند:«ما نعبدهم الا لیقربونا الی اللّه زلفی»ما بتان را مورد پرستش قرار نمی‏دهیم مگر آنکه ما را بخدا نزدیک سازد.
و یا معتقد بودند که بتها شفیع آنان در نزد خدایند!و در این باره خداوند فرموده است: «و یعبدون من دون اللّه ما لا یضرّهم و لا ینفعهم و یقولون هؤلاء شفعائنا عند اللّه»(یونس/18)
یعنی:آنان چیزی را مورد پرستش قرار می‏دهند که نفع و ضرری ندارد و می‏گویند آنها نزد خداوند شفیع ما می‏شوند.
در صورتی که شفاعت بخداوند اختصاص دارد. در این باره خداوند فرموده است:«قل للّه الشفاعة جمیعا له ملک السّماوات و الارض»(زمر/44). یعنی:بدون اذن خداوند هیچکس نمی‏تواند شفاعت کند.
و نیز در آیه دیگر فرموده است:«ما من شفیع الاّ من بعد اذنه»(یونس/3).
و نیز فرموده است:«و لا یشفعون الاّ لمن ارتضی و هم من خشیته مشفغون»(انبیاء/28).
نوع دیگر شرک که قرآن بدان نظر داشته و مورد نهی قرار داده، این است که گروهی از اهل ادیان پیشین، پیامبران خود را در حد خدایی پنداشته و آنان را به جای خدا ستایش و پرستش می‏کرده‏اند، که خداوند در رد این بینش فرموده است:«ما کان لبشر ان یؤتیه اللّه الکتاب و الحکم و النبوّة ثم یقول للناس کونوا عبادا لی من دون اللّه» (آل عمران/79).
یعنی:سزاوار نیست بشری را که خداوند به او کتاب و حکم و پیامبری داده مردم را به بندگی خود دعوت کند نه به بندگی خدا.
و در پرهیز دادن مسلمانان از آنچه پیروان ادیان پیشین بدان گرفتار آمده‏اند فرموده است: «قل انّما انا بشر مثلکم یوحی الی انّما الهکم آله واحد فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربّه احدا».
یعنی(ای پیامبر)بگو بمردم من همانند شما بشری هستم و لیکن بمن وحی می‏شود(و بدانید) خدای شما یکی است پس هر که امید دارد خدای خود را ملاقات کند باید عمل صالح انجام دهد و در مقام پرسش برای خدا شریک قرار ندهند.
و نیز فرموده:«قل لا املک لنفسی نفعا و لا ضرّا الا ما شاء اللّه و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنّی السؤال انا الا نذیر و بشیر لقوم یومنون»(اعراف/188)بگو مالک نفع و ضرری نمی‏باشم مگر آنچه را که خداوند بخواهد من اگر عالم به غیب و چیزهای پنهانی بودم هر آینه چیزهای خوب و خیر را زیاد می‏کردم و بمن بدی نمی‏رسید من انذار کننده و بشارت دهنده‏ام بر گروهی که(بخدا)ایمان آورده‏اند.
انگیزه عرب در آلودگی به شرک و پرستش بتها
انگیزه مردم جزیرة العرب به رو آوردن به شرک و پرستش بتان همان چیزی است که قرآن از زبان مشرکان در توجیه عبادتشان نسبت به بتها یاد کرده است:«ما نعبدهم الا لیقرّبونا الی اللّه زلفی».
و این همان دلیلی است که برخی از بت‏پرستان نیز اعمال خود را بدان وسیله توجیه می‏کردند و می‏گفتند وجود بت در پیش روی شخص پرستنده به تمرکز فکری او کمک می‏کند تا در نتیجه به خدا نزدیک شود.
ولی این توجیه باطل است چون وجود بت در برابر شخصی که در نیایش و نماز است فکر او را از خدا منصرف کرده و به شئ محدود و بی‏ارزش وابسته می‏کند و اساسا تقرب بخدا تنها بوسیله توجه بخود خدا با نفی ماسواه حاصل می‏شود و نباید در عبودیت واسطه باشد.
اسلام در بدو پیدایش تلاش اصلی خود را صرف مبارزه با شرک کرده و انگیزه‏اش این بود که انسان را از خضوع در برابر آنچه که خود ساخته و یا آفریده که محدود، متغیّر و فانی است نجات دهد و او خدایی را مورد پرستش قرار دهد که ماوراء اوست و آن عبارت می‏باشد از چیزی که دارای دوام و استقرار است که آن خدای یکتا است، و از همین جا است می‏بینیم قرآن می‏گوید:«قل
یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا اللّه و لا نشرک به شیئا و لا یتّخذ بعضنا اربابا من دون اللّه»(آل عمران/65).
یعنی:«بگو ای اهل کتاب بیائید از آن چیزی که اتفاق نظر داریم پیروی کنیم و مورد پرستش قرار ندهیم مگر خدا را و برای او چیزی را شریک قرار ندهیم...
2-آنانکه مشرک نامیده شده‏اند
تردیدی نیست که بت‏پرستان هر گاه برای تقرّب به خدا یا شفاعت نزد خدا و خلاصه با اعتقاد به وجود خدا بت را پرستش کنند، مشرک نامیده می‏شوند و مشمول آیه‏«انّما المشرکون نجس» هستند.ولی ما در متون اسلامی مواردی را می‏یابیم که مشرک بر غیر آنان نیز اطلاق شده است ولی آیه‏«انما المشرکون نجس»شامل آنان نمی‏شود.آن موارد عبارت است از:
1-ثنویّه، که قائل به شرک در مقام ذات باری هستند.یعنی معتقدند که جهان دارای دو خداست:خدای نور و خدای ظلمت، خدای خیر و خدای شر، اهریمن و یزدان.ثنویه گروهی از مجوس هستند.
2-نصاری که جوهر ربوبی را مشتمل بر سه اقنون می‏دانند:وجود، حیات و علم(یا به تعبیر دیگر اب، ابن و روح‏القدس)و در توضیح این مطلب چنین گویند:«جوهر همان قائم بخویش است و اقنوم صفت آن باشد»سپس گویند:کلمه که اقنوم علم است با جسد مسیح یگانه و متحد گردیده است و در پوشش ناسوت و مادیت مسیح بطریق امتراج و اختلاط درآمده است ولی در تفسیر اتّحاد کلمه با جسد مسیح دارای آراء و بینشهای گوناگون و مختلفی می‏باشند.
الف:اتّحادی بمانند اتحاد شراب با آب در فرقه ملطانیه.
ب-اتحاد بطریق اشراق چنانکه خورشید از روزنه بر جسم بلورین می‏تابد و این تفسیر فرقه نسطوریه است.
ج-اتّحاد بطریق استحاله کلمه به گوشت و خون بگونه‏ای که خدا در نزد آنان از طریق این استحاله به مسیح تبدیل یافت و این دیدگاه فرقه یعقوبیه است.
د-اتحاد عبارت است از ظهور لاهوت در مادیت و ناسوت چنانکه فرشته بصورت بشر ظاهر می‏شود.
ه-اتحاد کلمه با جسد مسیح عبارت است از ترکیب لاهوت به ناسوت بمانند ترکیب روح و بدن.
و-اتّحاد این است که کلمه بعنوان اقنون علم در جسد مسیح حلول و سرایت می‏کند، بگونه‏ای که بدلیل این سرایت از آن جسد خوارق عادات صادر می‏شود و گاهی کلمه از جسد مفارقت می‏کند و جسد بدون کلمة در معرض آلام قرار می‏گیرد.
3-اشاعرة که قائلند:صفات خدا زائد بر ذات اوست.اگر چه آن صفات قائم به ذات باری است.
4-کرامیّة، که قائلند خداوند متصف به صفات موجود و حادث است.
5-مفوّضه، که قائلند خداوند امور را به خود انسان وانهاده و خود هیچگونه دخالتی ندارد.
در روایتی امام علی بن موسی(ع)می‏فرماید: القائل بالجبر کافر و القائل بالتّفویض مشرک.
6-خوارج که نسبت کفر به علی بن ابیطالب(ع)داده‏اند.در روایت از ابوجعفر(ع)نقل شده که فرمود کسی که از خوارج است مشرک است(مشرک و اللّه مشرک).
7-کسانی که در افعال خداوند نسبت نقص‏ داده‏اند.
8-ریا کنندگان در مقام عمل.امام صادق(ع) در روایت یزیدبن خلیفه می‏فرماید:«کلّ ریاء شرک».
پیامبر می‏فرماید:«قال اللّه:من عمل عملا اشرک فیه غیر فهو له و انا فیه بریئی و انا اغنی الاغنیاء عن الشرک.»
شذاذ بن اوس می‏گوید:دیدم پیامبر گریه می‏کند، عرض کردم چه چیز باعث گریه شما شده، حضرت فرمود:«انی تخوفت علی امتی الشّرک أما انهم لا یعبدون صنما و لا شمسا و لا قمرا و لا حجرا و لکنهم یراؤن باعمالهم».
در تفسیر آیه‏«من کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احد»از امام صادق(ع)روایت شده که فرمود:الرّجل یعمل شیئا من الثّواب لا یطلب به وجه اللّه انما یطلب تزکیة الناس یشتهی ان یسمع به الناس فهذا الذی اشرک بعبادة ربّه.
9-پیروی کنندگان از شیطان.
در ذیل آیه‏«و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون»ابوبصیر از امام صادق نقل می‏کند که فرمود:یطیع الشّیطان من حیث لا یعلم فیشرک.در روایت ضریس فرمود:«شرک طاعة و لیس شرک عبادة»و همین شرک منظور است شرک در آیه: «و اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون اللّه و المسیح بن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا لا اله الاّ هو سبحانه عمّا یشرکون»ابن عباس می‏گوید«لم یامروهم یعنی الربهبان و الاحباران یسجدوا لهم و لکن أمروهم بمعصیة اللّه فاطاعوهم فسمّا هم اللّه بذلک اربابا».
از این روایت و روایاتی که از این قبیل است استفاده می‏شود:آنان که رهبان و احبار را بدون خدا ارباب برگزیده‏اند این است که آنها را در معصیت خدا اطاعت کرده‏اند و معنای روایات این نیست که آنان احبار و رهبان را خدای آسمان و زمین دانسته‏اند.
و جز این‏ها موارد دیگری نیز هست که مشرک بر گروههایی اطلاق شده، در حالی که آیه «انما المشرکون نجس»شامل آنها نمی‏باشد.ولی ما به جهت اختصار به همین مقدار بسنده می‏کنیم.
طهارت ذاتی مشرکان از نظر فقهای مذاهب اسلامی
نظریه فقهای اهل سنت:
در محافل علمی اهل سنت دو نظریه وجود دارد:گروهی مشرکان را دارای طهارت ذاتی و برخی مشرکان را دارای نجاست ذاتی دانسته‏اند. که البته در اقلیت قرار دارند.
ابوالولید محمد بن رشد قرطبی اندلسی مالکی از جمله قائلان به نجاست ذاتی اهل کتاب است.او در کتاب بدایة المجتهد(ج 1، ص 30)در مسأله اسئار می‏گوید:«و لعلّ الارجح ان یستثنی من طهارة اسئار الحیوان، الکلب و الخنزیر و المشرک لصحة الآثار الوارده فی الکلب و لان ظاهر الکتاب اولی ان یتبع فی القول بنجاسة عن الخنزیر و المشرک من القیاس.»
امام فخر رزای در تفسیرش(ج 14، ص 25 چاپ جدید)می‏گوید:«اعلم ان ظاهر القرآن (انّما المشرکون نجس)یدل علی کونهم انجاسا فلا یرجع الا بدلیل منفصل».
ابن حزم اندلسی(پیشوای دوم مذهب ظاهری)، در کتاب المحلی(ج 1، ص 129) می‏گوید:«و لا عجب فی الدنیا اعجب ممن یقول فیمن نص اللّه تعالی انهم نجس:انهم طاهرون».
مالک ابن انس اصبحی، پیشوای مذهب مالکی نیز از قائلان به نجاست ذاتی اهل کتاب‏ است زیرا محمد بن علی شوکانی در کتاب نیل الاوطار و نیز ابن جزّی مالکی در کتاب القوانین الفقهیه(ص 27)که بر طبق مذهب مالکی تدوین یافته قول به نجاست مشرکان را آورده‏اند.
قائلان به طهارت ذاتی مشرکان در اهل سنت
بنابر نقل علامه آلوسی در تفسیر روح المعانی (جزء 10، ص 68)بیشتر فقهای جامعه اهل سنت، قائل به طهارت ذاتی مشرکان هستند و فرقی میان بت‏پرستان و سایر کفار قائل نشده‏اند.
علاءالدین کاشانی در کتاب بدائع الصنایع فی ترتیب الشرایع(ج 1، ص 63)می‏گوید: سؤر الطاهر المتفق علی طهارته سوء رالآدمی بکل حال مسلما کان او مشرکا».
البته کلام مذکور در صورتی مفید مقصود است که سؤر اختصاص به آب مطلق نداشته باشد و گرنه سخن فوق در طهارت مشرکان صراحت نخواهد داشت، زیرا در خصوص آب مطلق برخی قائل به عدم انفعال آب قلیل به مجرد ملاقات نجاست، می‏باشند.
از جمله اندیشمندانی که قائل به طهارت ذاتی مشرکان می‏باشند بدین قرارند:
ابن نجیم حنفی، در کتاب البحر الرائق فی شرح کنز الدقائق(ج 1، ص 126).
حجاوی حنبلی، در کتاب اقناع(ج 1، ص 74)
ابوحامد محمد غزالی، در کتاب وجیز(ج 1 ص 4).
ابن حجر عسقلانی، در کتاب فتح الباری فی شرح صحیح البخاری(ج 1، ص 269).
بدرالدین عینی، در کتاب عمدة القاری فی شرح صحیح الخباری(ج 2، ص 60)می‏گوید: «الآدمی الحّی لیس بنجس العین و لا فرق بین الرّجال و النساء».
علامه عبدالرحمان الجزیری، در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه(ج 1، ص 6)می‏گوید: «و الاشیاء الطاهرة کثیرة منها:الانسان سواء کان حیّا او میّتا کما قال تعالی‏«و لقد کرّمنا بنی آدم»اما قوله تعالی:«انّما المشرکون نجس»فالمراد به النّجاسة المعنویّة التی حکم بها الشارع و لیس المرادان ذات المشرک نجسة کنجاسة الخنزیر».
علامه حصنی دمشقی، در کفایة الأخیار(ج 1، ص 42)می‏گوید:آدمی از نجاست مردار استثناء شده است.زیرا بنا بر نظریه راحج آدمی به سبب مردن نجس نمی‏شود چه مسلمان باشد و چه کافر، زیرا خداوند می‏فرماید:«و لقد کرّمنا بنی آدم»و لازمه تکریم آدمیان حکم به عدم نجاست آنان پس از مرگ است.
علامه آلوسی در تفسیر روح‏المعانی(ج 10، ص 68)می‏گوید:بیشتر فقها قائل به طهارت ذاتی مشرکان هستند، و استدلال کرده‏اند که اگر نجاست مشرکان ذاتی بود، ایمان نمی‏توانست مطهّر آن باشد، چرا که نجاست ذاتی فقط از راه استحاله تغییرپذیر است.
نظریه فقهای شیعه
اندیشمندان و فقهای شیعه در مسأله مورد بحث، دارای وحدت نظرند، و همه آنان قائل به نجاست ذاتی مشرکان می‏باشند.
همانگونه که در مقاله گذشته بیان شد، در موضوع اهل کتاب، میان فقهای اهل سنت اتفاق نظر بر طهارت بود، در حالی که میان فقهای شیعه دو نظریه وجود داشت و اما در موضوع مشرکان، فقهای شیعه بر نجاست ذاتی آنان نظری یکسان دارند، ولی فقهای اهل سنت دارای دو نظریه متفاوت هستند.
ادله قائلان به عدم طهارت ذاتی مشرکان
قائلان به نجاست ذاتی مشرکان به ادله‏ای تمسک جسته‏اند که در ذیل بگونه اختصار می‏آوردیم:
1-اجماع، آنان معتقدند در مورد نجاست ذاتی اهل کتاب اجماع است.این دلیل قابل نقض است، زیرا در میان اهل سنت چنانکه دانسته شد هرگز چنین اجماعی محقق نیست بلکه بیشتر آنان حکم به طهارت ذاتی مشرکان کرده‏اند.و اما در بین فقهای شیعه، اگر چه ظاهرا اتفاق‏نظر آنان شکل اجماع را دارد ولی اجماع در بینش امامیه آنگاه حجت است که تعبدی باشد نه مدرکی.و اجماع مذکور مستند به آیه شریفه‏«انما المشرکون نجس»می‏باشد.و در چنین مواردی حجیت و اعتبار از آن مدرک است، نه اجماع مستند به آن.
2-آیه:«انّما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام»یعنی:مشرکان نجس می‏باشند و باید نزدیک مسجدالحرام نشوند.
استناد به این آیه برای اثبات نجاست ذاتی مشرکان قابل خدشه است.زیرا:
اولا-کلمه«نجس»در آیه به فتح جیم آمده که مصدر است و اسم مصدر آن(نجاست)می‏باشد، و در جای خود اثبات شده است که حمل مصدر بر ذات نیاز به تقدیر گرفتن«ذو»دارد.بنابراین معنای آیه چنین است که«مشرکان دارای نجاستند»و چنین عبارتی با نجاست عارضی مشرکان(به خاطر مباشرت آنان با شراب، خوک و...)نیز سازگار است.
البته احتمال دیگری نیز در مورد کلمه «نجس»هست و آن اینکه از باب مبالغه باشد، مانند«زید عدل»که افاده شدت عدالت زید را دارد.و در آیه‏«انّما المشرکون نجس»منظور بیان شدت نجاست مشرکان باشد که بنابراین احتمال، البته آیه دلالت بر نجاست ذاتی مشرکان خواهد داشت.
کما اینکه اگر لفظ«نجس»را به کسر جیم بخوانیم و آن را وصف برای ذات بگیریم باز هم نجاست ذاتی مشرکان اثبات خواهد شد، گر چه وصف گرفتن آن، دارای مشکلات فنی و ادبی است.زیرا، لزوم وحدت وصف و موصوف در افراد و جمع بودن، منافات دارد.و چنانچه بخواهیم وصف را جمع در تقدیر بگیریم، تقدیر گرفتن خلاف اصل است.
به هر حال با وجود این احتمالات که در عرض هم خودنمایی می‏کند، آیه دارای دلالت قطعی بر مراد نیست و لذا نمی‏توان نجاست ذاتی مشرکان را نتیجه گرفت.
عبدالرحمن جزیری در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة(ج 1 ص 1)گفته است«در لغت، بر هر چیزی که دارای قذارت و پلیدی باشد چه حسّی و چه معنوی، نجاست اطلاق می‏شود.»
ثانیا-اگر نجاست مشرکان از نوع پلیدی روحی دانسته شود با سیاق آیه مناسب‏تر است، چرا که پس از طرح نجاست مشرکان، خداوند از داخل شدن ایشان به مسجدالحرام نهی فرموده است.و این سخن بیانگر پلیدی شرک و مبغوضیت آنان در پیشگاه خداوند است.زیرا اگر منظور نجاست ظاهری آنان بود، فرقی میان مسجدالحرام و سایر مساجد گذارده نمی‏شد، علاوه بر اینکه داخل کردن شئ نجس در مسجدالحرام اشکال ندارد، مگر بگونه‏ای که مستلزم هتک حرمت باشد.
بنابراین، قرائن فوق تأیید می‏کند که منظور از نجاست مشرکان، پلیدی عقیده و شرک آنان باشد، چه اینکه منع از دخول جنب و حائض در مساجد نیز بدین لحاظ صورت گرفته است.
گذشته از قرائن فوق ممکن است ادعا شود که کلمه«نجس»در آیه باید بر معنای لغوی آن حمل‏ شود که همان پلیدی و قذارت است، نه معنای شرعی و اعتباری آن که بنابراین احتمال نیز نجاست ذاتی مشرکان ثابت نخواهد شد. *
حمل واژه نجس بر معنای لغوی یا شرعی
همانگونه که گفته شد یکی از گذرگاههای بحث-چه برای اثبات‏کنندگان نجاست ذاتی مشرکان و چه برای منکران آن-تعیین معنای لغوی یا اصطلاحی شرعی کلمه«نجس»است.
زیرا هر گاه منظور از آن، معنای لغوی باشد، نظریه عدم نجاست ذاتی تقویت خواهد شد و چنانچه منظور معنای اصطلاحی شرعی آن باشد، نظریه نجاست ذاتی مشرکان تثبیت خواهد گشت.
ریشه این تردید ناشی از این است که آیا در زمان نزول این آیه، معنای اصطلاحی و اعتباری شرعی برای واژه«نجس»در ذهن اهل شریعت ثابت بوده است یا خیر این اصطلاح در مراحل بعد تثبیت شده است؟و بنابراین کلمه نجس، در آیه به همان معنای لغوی آمده است؟
این امر سبب گردیده که مدعیان نجاست ذاتی مشرکان سعی خویش را در استقرار و اثبات معنای اصطلاحی هنگام نزول آیه مبذول دارند.و از سوی دیگر منکران نجاست ذاتی تلاش خود را در رد آن بکار گیرند.
دلائل حمل، بر معنای اصطلاحی شرعی
دلیل یکم-گفته‏اند که واژه نجس باید بر معنای اعتباری شرعی آن حمل شود.زیرا در زمان نزول آیه معنای اعتباری شرعی در اذهان اهل شریعت مستقر بوده است.
این دلیل قابل خدشه است.زیرا مصادره به مطلوب می‏باشد و اصل اثبات استقرار معنای شرعی هنگام نزول آیه، مورد تردید است و نیاز به اثبات دارد.
دلیل دوم-گفته‏اند که آیه مذکور در سوره توبه، یعنی سال نهم پس از هجرت نازل شده است و بی تردید تا این زمان تعدادی از نجاسات اصطلاحی و اعتباری تشریع شده است و این امر خود می‏رساند که ذهن اهل شریعت با معنای شرعی و اعتباری واژه«نجس»آشنا بوده و هنگام نزول آیه هیچ مشکلی برای حمل آن بر معنای شرعی وجود نداشته است.
سپس استدلال کنندگان فوق برای اثبات این امر که قبل از نزول آیه معنای اصطلاحی و شرعی واژه مذکور بارها و بارها مورد استفاده اهل شریعت قرار گرفته است، و مکررا لفظ را در آن معنا بکار برده‏اند، شواهد و مواردی را آورده‏اند که مناسب است در اینجا بعض از آنها را یادآور شویم:
الف-این مسلم است که تدریجی نازل شدن احکام شرعی بر پیامبر برای مصلحت مردم بود که آنان را آماده پذیرش کنند و بدین جهت تأخیر بیان نجاسات معنی نداشت چون پرهیز بعضی از آنها موافق با طبایع عقلاء بوده پس برای تأخیر آنها موجبی نبوده است.
در روایات نقل شده است هنگامی که رسول خدا(ص)به مدینه رفت بین مردم آنجا، استنجاء با آب و سنگ امر متعارفی بود و می‏گویند براء بن معرور انصاری نخستین مسلمانی بود که با آب استنجاء می‏نمود و آیه‏«ان اللّه یحب التوّابین و یحبّ المتطهّرین»(بقره/222)در حق او نازل شده است.
*ممکن است در رد نجاست ذاتی مشرکان گفته شود که در آیه، کلمه مشرک، نظر به مشرکان مکه دارد و لذا شامل سایر مشرکان نمی‏شود.ولی این سخن پذیرفته نیست.زیرا مورد مخصص نمی‏باشد.
ب-اشاره به نجاست در بعض احادیثی که پیش از هجرت از او صادر شده زیرا در آنها بین امت اسلامی و امتهای پیشین که مقصر بوده‏اند که مقارنه شده در هنگامی که بول به بدن و یا لباس آنها اصابت می‏کرد تکالیف آنها مشکل بوده است و اما درباره این امت این گونه تکالیف قرار داده نشده است و تنها آب را برای آنها مطهر و پاک کننده قرار داده است.
ج-روایاتی که می‏گوید پیامبر، امام حسن و یا امام حسین را در دامن خود می‏نشاند و گاهی بول می‏کرد پیامبر در این هنگام موضع را با آب می‏شست.
البته وجوه دیگری نیز موود است که ما برای پرهیز از طولانی شدن، از ذکر آنها خودداری می‏نماییم.بهر حال از این وجوه برای انسان اطمینان پیدا می‏شود که تشریع نجاست پیش از نزول آیه‏«انّما المشرکون نجس...»بوده است.
ولی با این همه گفته‏ها وجه مذکور ناتمام است، زیرا موارد و شواهد مذکور به هر اندازه هم که زیاد باشد نمی‏تواند ثابت کند که در زمان نزول آیه، معنای لغوی واژه«نجس»مهجور بوده و فقط معنای شرعی آن به ذهن می‏آمده است.و بر فرض که وجود معنای اعتباری شرعی را قبل از نزول آیه بپذیریم باز هم دوشادوش معنای لغوی حضور داشته و تعیین هر یک نیازمند قرینه است و هر گاه قرینه بر اراده هیچیک نباشد، استدلال به آیه امکان نخواهد داشت.
بعلاوه که پس از تتبع در عناصر خاصه استنباط، این امر به وضوح دانسته می‏شود که لفظ نجاست در لسان شریعت اختصاص به قدارت شرعی نیافته بلکه در معنای لغوی آن نیز بکار می‏رفته است.و اصولا در احادیث منقول از رسول خدا چه از طریق شیعه و چه از طریق اهل سنت یا کلمه نجاست در معنای اصطلاحی آن بکار نرفته و یا در موارد اندک و انگشت‏شماری بکار رفته است.تا آنجا که برخی از اندیشمندان گفته‏اند:تعبیر به لفظ نجس در احادیث رسول خدا دیده نشده است مگر در دو روایت یکی در روایت«ان الهر لیس بنجس» و دیگری در مورد مردی که در حال جنابت با رسول خدا روبرو گردید و حیا کرد و بلافاصله غسل کرد و از رسول خدا معذرت خواست، پیامبر به او فرمود:«سبحان اللّه مؤمن نجس نمی‏شود.»
در تفسیر فخر رازی(ج 14، ص 25)نیز شبیه عبارت فوق آمده که رسول خدا فرمود:«المؤمن لا ینجس حیّا و میّتا».
به هر حال این عبارت می‏رساند که لفظ نجس در عبارت شارع به ندرت دارای معنای اصطلاحی شرعی بوده است و بنابراین هنگام نزول آیه، معنای اصطلاحی شرعی مستقر نبوده و آیه باید بر معنای لغوی حمل بشود.
دلیل سوم-گفته‏اند که کلام شارع همواره باید بر معنایی حمل شود که با مقام شارعیت و مولویت وی تناسب داشته باشد.و چون معنای اصطلاحی شرعی، با مقام مولویت و قانونگذاری شارع تناسب دارد، باید واژه نجس را در آیه مذکور بر معنای شرعی حمل کرد نه معنای لغوی.زیرا حمل بر معنای لغوی مستلزم خروج از ظهور حالی است.
پاسخ:این وجه نیز نقدپذیر است، زیرا:
اولا-اثبات این ظهور حالی در قرآن مشکل است، چرا که قرآن کتابی جامع و تربیتی و قانونی است و جامعیت آن مانع از محدود کردن آن به ظهور حالی است.
ثانیا-در آیه شریفه، ذکر نجاست مشرکان علت حکم شرعی به عدم جواز دخول مشرکان در مسجدالحرام معرفی شده است و همین امر مناسب‏ مقام مولویت است، چه نجاست به معنای لغوی آن باشد و چه به معنای اصطلاحی شرعی آن.
دلیل چهارم-گفته‏اند که منظور از نجاست مشرکان یا قذارت اعتباری و اصطلاحی است و یا قذارت معنوی.
قذارت اعتباری و اصطلاحی نمی‏تواند مراد باشد، به دلیل اینکه مشرکان از داخل شدن در مسجدالحرام منع شده‏اند و حال آنکه وارد نمودن قذارت اصطلاحی در مسجدالحرام، تا زمانی که هتک حرمت بشمار نیاید حرام نیست.پس نجاست مشرکان، همان قذارت معنوی و ذاتی است.
اشکالی که بر این بیان وارد می‏باشد:این است که اولا نجاست مشرکان را چه از نوع نجاست عارضی و ظاهری بدانیم و چه از نوع نجاست ذاتی، اشکال یاد شده بشکل یکسان قابل طرح است زیرا اگر دلیل ممنوعیت ورود مشرکان به مسجدالحرام نجاست ذاتی اصطلاحی آنان باشد، باز هم مستلزم قول به حرمت وارد کردن اشیاء نجس به مسجدالحرام است و اگر چه مستلزم سرایت و هتک حرمت نباشد.در حالی که هیچکس قائل به این سخن نیست.زیرا فقها قائلند که داخل نمودن شی نجس در مسجد اگر مستلزم سرایت یا هتک نباشد، اشکالی ندارد.
راه حل مشکل یاد شده این است که نجاست مشرکان، نجاست روحی و معنوی شناخته شود.
ثانیا-کلمه انما در آیه مفید حصر است و حصر با نجاست معنوی و روحی مشرکان تناسب دارد نه با نجاست بدن ایشان.چه اینکه جز مشرکان گروه‏های دیگر نیز گاهی گرفتار نجاست عارضی می‏شوند.
دلیل پنجم-گفته‏اند که واژه نجس مردد بین قذارت معنوی و قذارت حسی شرعی نیست، بلکه اطلاق دارد و شامل هر دو می‏شود.یعنی مشرکان هم به لحاظ روحی و عقیدتی آلوده‏اند و هم به لحاظ بدنی و جسمی نجس هستند.
پاسخ این سخن چنین است که استناد به اطلاق در مواردی صحیح است که فرد مردد، یکی از افراد موضوع قضیه بشمار آید در حالی که قذارت روحی و قذارت جسمی حقیقتا واحد نیستند و اراده کردن هر یک نیاز به لحاظ جداگانه دارد.
اطلاق، مستلزم نفی قید زائد است، نه مستلزم وسعت بخشیدن به دائره لحاظ و وارد کردن حیثیات مختلف در زیر پوشش یک عنوان.
وسعت بخشیدن به دائره مراد و مفهوم از عهده اطلاق بیرون است و نیاز به قرینه خاصی دارد.
بنابراین واژه نجس نسبت به قذارت معنوی و جسمی اطلاق ندارد و فقط شامل یکی از آن دو می‏باشد، و چنانکه تبیین شد، مراد از نجاست مشرکان، قذارت معنوی و فکری آنان است، نه قذارت جسمی و ذاتی ایشان.
بیان یک نکته
چنانکه قبلا بدان اشارت رفت، بر فرض که کسی آیه‏«انّما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجدالحرام»را دلیل نجاست ذاتی مشرکان بداند، حکم نجاست ذاتی فقط شامل بت‏پرستان خواهد بود و گروههای دیگری که در روایات یا آیات دیگر به نوعی واژه شرک در مورد آنان بکار رفته است(مانند یهود، نصاری، مفوضه، اشاعره، کرامیّه و ریاکاران)مشمول حکم نخواهند بود.
چرا که آیه بیش از مشرکان(بت پرست)را در بر نمی‏گیرد.و استناد به آیه برای سرایت حکم به همه گروه‏هایی که به لحاظی مشرک نامیده شده‏اند، استناد به دلیلی است که اخص از مدعا می‏باشد.
به هر حال منظور اصلی، در طهارت ذاتی مشرکان، تا بدینجا ایفا گردید ولی تکمیل بحث مستلزم آن است که حتی بنابر فرض نجاست ذاتی مشرکان، توضیح دهیم که واژه مشرک شامل یهود و نصاری و مجوس نمی‏شود.
تمایز یهود از مشرکان
عالمان و صاحب‏نظران ملل و نحل، یهودیان را در شمار مشرکان نیاورده‏اند.
ابن حزم ظاهری، در کتاب الفصل فی الملل و الاهواء و النحل(ج 1، ص 98)می‏گوید: «یهودیان در ایمان به برخی انبیاء، از ما مفارقت جسته‏اند».
البته گروهی از یهود که صدوقیه نامیده می‏شوند، قائل شده‏اند عزیر فرزند خداست. و شاید همین گروه مورد نظر آیه‏«...و قالت الیهود عزیر ابن الله»بوده باشند.
در تفسیر منتقیات الدّرر(ج 5، ص 129)از ابن عباس نقل شده که گروهی از یهود مانند سلام به مشکم و نعمان بن ارنی و مالک بن صیف و... نزد رسول خدا آمدند و گفتند:ما چگونه به تو ایمان آوریم با اینکه تو قبله ما را ترک گفتی و عزیر را فرزند خدا نمی‏دانی!در این هنگام بود که آیه «و قالت الیهود عزیر ابن الله»نازل گشت.
در روایات دیگر ابن عباس می‏گوید:زمانی که یهود به غیر حق عمل کردند خداوند تورات را از سینه‏های ایشان برد.در این هنگام عزیر به درگاه ربوبی تضرع کرد و خداوند جبرئیل را بر او نازل کرد تا تورات را به قلب او بازگرداند، و قومش را انذار دهد.
چون یهود صدق و راستی او را یافتند، گفتند، این فضل و کرامت عزیر از آن جهت است که او فرزند خدا می‏باشد.
به هر حال سخن یهود در مورد عزیر سبب مشرک دانستن ایشان نمی‏شود، زیرا آنان منظورشان از«عزیر ابن الله»این بود که عزیر مظهر قدرت خدا و مورد رأفت اوست.نظیر آنچه ما در مورد برخی اولیاء خدا می‏گوییم(ماندن:ید الله، عین الله النّاظره و یده الباسطة).
و اما اطلاق مشرک بر ایشان در آیه مذکور به نوعی از اعتبار است و اطلاق حقیقی مورد نظر نیست.
تمایز نصاری از مشرکان
نصاری دارای طوائف مختلفی هستند، گروهی قائل به تثلیث، و گروهی منکر آنند.
ابن حزم ظاهری می‏گوید:منکران تثلیث در جهت اقرار به خدا و وحدانیت او با ما همراهند و از موحدان بشمار می‏آید و آنان از پیروان(بوس، شمشاطی، مقدنیوس و آریوس)بوده‏اند، و شاید نظر قرآن بدانها باشد که می‏فرماید:«لیسواسواء من اهل الکتاب امة قائمة یتلون آیات اللّه آناء اللیل و هم یسجدون یومنون باللّه و الیوم الآخر...»
و اما قائلان به تثلیث که به«وجود، علم و حیات یا به تعبیر دیگر اب، ابن و روح‏القدس» معتقدند، نیز مرادشان از تثلیث، تعدد ذات واجب الوجود نیست بلکه واجب الوجود را همان «اب»می‏دانند، ولی مسیح و روح القدس را مرتبه ظهور و تجلی ذات یا صفات می‏شمرند.و یا نظر به تقرب ایشان به پروردگار دارند.
و بنابراین جوهر، قائم به ذات و اقنوم‏ها صفت باشند می‏توان گفت که جوهر قائم به ذات همان خدا و اقنوم‏های سه‏گانه که وجود و علم و حیاتند مظاهر ذات خدایند.
و اما گفتارشان در مورد«مسیح ابن اللّه» سخنی است نظیر گفتار یهود در مورد عزیر و به هر حال اگر منظورشان از فرزند مسیح برای خدا یک عنوان تشریفاتی باشد و او را متصف به صفات باری ندانند و مورد پرستش و عبادت قرار ندهند مشرک نخواهند بود و چنانچه متصف بدانند و پرستش هم بکنند، اگر چه در حقیقت مشرک خواهند بود ولی باز هم آیه‏«انما المشرکون نجس»برایشان انطباق نمی‏یابد، به دلیل اینکه در لسان قرآن عنوان اهل کتاب(یهود و نصاری)در قبال عنوان مشرک قرار دارد.
در اصطلاح قرآنی، مشرک بر پرستشگران اصنام و اوثان اطلاق شده نه بر هر کسی که به شکلی و لحاظی غیر خدا را در کنار خدا قرار دهد.
شرک در مقام ذات مستلزم کفر است کما اینکه خداوند می‏فرماید:«لقد کفر الّذین قالوا ان اللّه هو المسیح بن مریم و قال المسیح یا بنی اسرائیل اعبدوا اللّه ربّی و ربّکم انه من یشرک باللّه فقد حرّم اللّه علیه الجنّة و ماواه النّار و ما للظّالمین من انصار...»(مائده/72).
بنابراین نسبت شرک به نصاری در برخی آیات، به نوعی از اعتبار است و مشرک اصطلاحی مورد نظر نمی‏باشد.
تمایز مجوس از مشرکان
در مورد مجوس-زردشتیان-دو نظریه وجود دارد.برخی ایشان را آتش پرست می‏دانند و می‏گویند که در مقام عبادت، آتش را پرستش می‏کنند و چون قائل به خدای خیر و خدای شرند، هم در مقام عبودیت مشرکند و هم در مقام ذات.
گروهی دیگر بر این عقیده‏اند که عبادت مجوسیان در برابر آتش به معنای پرستش آتش نیست، بلکه آتش در نظر آنان حقیقتی مقدس و مظهر قدرت الهی است، همان گونه که همه امتها در فرهنگ اعتقادی خویش مقدساتی را قائلند. بنابراین آفریدگار واحد را پرستش می‏کنند و در مقام عبودیت مشرک نیستند.
و اما در مقام ذات نیز ممکن است مشرک شمرده نشود، زیرا منظور ایشان از خدای خیر و خدای شر، وجود دو آفریدگار نباشد.بلکه منظورشان وجود دو نیروی خیر و شر، نیروی حق و باطل در صحنه زندگی بشر باشد که یکی منشأ خیر و هدایت و پاکی و دیگری منشأ شر و ضلالت و ناپاکی است.و با این حال معتقد باشند که آفریدگار هستی در ورای این دو دارای وجود واحد است.
بررسی اجمالی تئوری طهارت ذاتی ملحدان
در کنار بحث طهارت ذاتی مشرکان، بدیهی است که بحث هم بعنوان بررسی طهارت یا عدم طهارت ذاتی ملحدان باید گشوده شود، زیرا ملحدان گر چه از نقطه نظر آلودگی عقیدتی و فکری همانند مشرکان، بلکه بطور یقین بدترند، ولی از جهت نوع آلودگی از یکدیگر متمایزند.
چه اینکه مشرک، بت را می‏پرستد، ولی ملحد پایبند به هیچ نیست و ماده را عامل تحولات هستی می‏داند و بس.
نظریه فقهای اهل سنت درباره ملحدان
بنا به نقل علامه آلوسی در تفسیر روح المعانی(جزء 11، ص 68):بیشتر فقهای جامعه اهل سنت قائل به طهارت ذاتی ملحدانند.
بدرالدین عینی در کتاب عمدة القاری(ج 2، ص 60)می‏گوید:«الآدمی الحیّ لیس بنجس العین».
نظریه فقهای امامیه
اندیشمندان و فقهای امامیه، همچنانکه قائل به نجاست ذاتی مشرکان بودند، درباره ملحدان و ماده‏گرایان نیز معتقدند که آنان دارای نجاست ذاتی می‏باشند.
ادله عدم طهارت ذاتی ملحدان
برای اثبات نجاست ذاتی ملحدان به ادله‏ای تمسک شده است که در ذیل به آنها اشاره می‏شود.از آن جمله:
1-اجماع:قائلان به عدم طهارت ذاتی ملحدان ادعا می‏کنند که این مسأله اجماعی است.
این دلیل چنانکه قبلا نیز گفتیم قابل خدشه است به دلیل مدرکی بودن و یا دستکم احتمال مدرکی بودن آن که به هر حال اجماع را از حجیت و اعتبار ساقط می‏کند.
2-آیه‏«انما المشرکون نجس»، زیرا هر گاه مشرکان که به هر حال وجود آفریدگار را به شکلی پذیرفته‏اند نجس باشند و بگویند«ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی»پس ملحدان که به اصل وجود آفریدگار کفر ورزیده‏اند پلیدترند و به طریق اولی نجس خواهند بود این وجه نیز قابل نقد است، زیرا:
اولا-اولویت ملحدان امری مشکوک و در نهایت ظنی است و الظن لا یغنی من الحق شیئا و آنچه بکار استدلال می‏آید، اثبات اولویت قطعی است.
ثانیا-بر فرض که اولویت قطعی پذیرفته شود، ما در بخش طهارت ذاتی مشرکان به تفصیل بیان داشتیم که منظور از نجاست مشرکان، پلیدی فکر و عقیده آنان است نه نجاست بدن و جسم ایشان.
و بنابراین در مورد ملحدان نیز آیه چیزی بیشتر از نجاست فکری و روحی را اثبات نمی‏کند.
تنها مساله قابل تأمل در خصوص ملحدان و ماده گرایان این است که گفته شود، عدم طهارت ذاتی ملحدان از ضروریات دین است، که البته این مسأله نیازمند بحثی دیگر است.
کوتاه سخن
در پایان لازم به تذکر است کسی که دین اسلام را منکر باشد بگونه قطعی کافر است، چه اینکه دین دیگری را پذیرفته باشد-مانند یهود، نصاری و مجوس-و یا دین دیگری را نپذیرفته و مشرک باشد یا ملحد و مادی.
بنابراین احکامی که به عنوان کافر تعلق گرفته است، شامل همه اینان که منکر اسلام هستند می‏شود.و اما احکامی که صرفا به یکی از عناوین فوق تعلق گرفته، مخصوص همان عنوان است و تسری از آن نیاز به دلیل دارد.
بر این اساس ما دلیل معتبری در منابع اجتهاد و عناصر خاصه استنباط و پایه‏های شناخت احکام موضوعات که دلالت بر نجاست همه کافران داشته باشد، نداریم.و اما آیه‏«انّما المشرکون نجس...» که درباره کافر مشرک وارد شده است، توضیح دادیم که دلالت آن بر نجاست ذاتی حتی در مشرک محرز نیست.
نتیجه همه گفته‏های گذشته این شد که قذارت روحی و معنوی و پلیدی کافر مشرک از کافر کتابی بیشتر و همچنین قذارت روحی و معنوی و پلیدی کافر ملحد و مادی‏گرا از کافر مشرک بیشتر و شدیدتر است.

تبلیغات