داستان دو شهر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سفینه سال ۲۱ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۵ «ویژه پژوهش های حدیثی»
۱۴۴-۱۳۳
حوزههای تخصصی:
موضوع این نوشتار، مقایسه و تحلیل داستانِ دو شهر است، یکی شهری در حدیقه سنایی و دیگری در مثنوی مولوی. یکی شهر کوران است و دیگری شهر بینایان. در هر دو شهر، پیلی را برای تماشا آورده اند، در شهر کوران، پیل در روشنایی است لکن در شهر بینایان در تاریکی. گویی عمدی بوده تا مشاهده پیل، ناممکن باشد. در حدیقه، سنایی نتیجه می گیرد که فهمِ خدایی حق (چیستی او) ممتنع است: از خدایی، خلایق آگه نیست عقلا را درین سخن، ره نیست لکن مولوی می گوید: در کف هر کس اگر شمعی بُدی اختلاف از گفتشان بیرون شدی سؤال این است که دلیل این تفاوت چیست؟ چرا مولوی، داستانی را که از قدیم برمبنای شهر کوران روایت و ثبت شده، تغییر داده به نحوی که گویی محال و ممتنعی را ممکن و شدنی نموده است؟ ما برآنیم که دلیل این معنا، تفاوتی ست که در نگاه و منظر این دو شاعر نسبت به این مسأله وجود دارد. یکی مبنا و منظری وحیانی دارد و دیگری عرفانی؛ یکی به وصف زیبایی معشوق، خوش است و دیگری به دیدار او، و یکی جهان را آیتِ او میداند و دیگری آیینه او، گرچه هر دو مسلمانانی اند شیفته حق که در راهِ او بیتابند.