عبور از روان تاریخِ متعارف برای مطالعهٔ تاریخ فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات تاریخ فرهنگی سال ۱۴ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵۸
171 - 198
حوزههای تخصصی:
رویکرد روان تاریخی به مطالعه تاریخ، رویکردی است میان رشته ای که در اواسط قرن بیستم میلادی در آمریکا زاده شد و با وجود مشکلات و محدودیت هایی که پیشِ رو داشت، رفته رفته موفق شد شکلی مدوّن به خود بگیرد. این مولود البته مناقشات زیادی را، چه به لحاظ نظری و چه از حیث روش شناختی، در میان مورخین، روان شناسان، عالمان علوم اجتماعی، و درکل عالمان علوم انسانی و تجربی ایجاد کرد؛ یکی از این مناقشات مربوط است به پیوند میان امر روانی و امر فرهنگی؛ معضلی که بر سر راهِ برساختن پلی میان رفتار فردی و رفتار جمعی، یا به تعبیر بهتر، پلی میان تاریخ زندگی که بیشتر به امر روانی معطوف است و تاریخ فرهنگی که بیشتر معطوف به زمینه فرهنگی و اجتماعی است ظاهر می شود. نقشِ انکارناشدنیِ امر جهان رواست که انسان ها را با وجود تفاوت های فرهنگی آن ها در زمینه ها و زمانه ها، در تجربیاتی بنیادین مشترک می کند. این قاعده همان طور که ما را در فهم سوژگی کمک می کند، در درک گذشته نیز یاری می رساند. بر این اساس، مقاله حاضر تلاش می کند تا با کندوکاو در رویکرد روان تاریخی (نه به مثابه رویکردی کامل و جایگزینِ دیگر رویکردها، بلکه به مثابه رویکردی مکمل که می تواند برای مطالعه تاریخْ بصیرت ها و بینش هایی نو به ارمغان آوَرَد) در باب یک چشم انداز روش شناختی برای مطالعه تاریخ فرهنگی بحث کند. در این چارچوب تلاش می شود با تمرکز بر تاریخ انتقادی از امکانات مفهومی روان کاوی، جامعه شناسی، و فلسفه بهره گرفته شود تا بتوان در باب چشم اندازی روش شناختی درباره فهمی تاریخی از فرهنگ سخن گفت. در این چارچوبْ هستی شناسیِ سوژه و داشتن یک چشم انداز معرفتی درباره مکانیسم های عمل روانی، نسبتی وثیق پیدا می کند با مکانیسم ها و دینامیسم های تاریخی. این تلاقی در نگاه روان شناسانی همچون فروید، جامعه شناسانی همچون دورکیم، و فیلسوفانی همچون نیچه عمیقاً موردتوجه بوده است؛ با این اوصاف، مقاله حاضر تلاش دارد نشان دهد که چگونه می توان الگوی تاریخ نگاری رویکردهای مبتنی بر روان تاریخ را بسط و توسعه داد و چشم اندازی روش شناختی را پیش کشید که بتواند از دوگانه امر خرد-امر کلان فراتر برود و شکلی از تاریخ فرهنگی را طرح کند که درعینِ انتقادی بودن بر فهمی هستی شناسانه از سوژه و تجربه سوژگی مبتنی باشد.