مطالب مرتبط با کلیدواژه

محمدتقی غیاثی


۱.

نگاهی اجمالی به ترجمه های محمدتقی غیاثی از امیل زولا(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:
تعداد بازدید : ۵۹۲ تعداد دانلود : ۳۶۳
نقد ترجمه از شاخه های اصلی ترجمه شناسی کاربردی محسوب می شود و ارزیابی ترجمه زیرمجموعه ای از نقد ترجمه است. در ارزیابی تمرکز منتقد بیش تر بر غلط یابی است که به آن نقد کمّی می گوییم. اما در یک نقد جامع، به جنبه های کیفی و فرامتنی هم باید پرداخت. ارائة اولین ترجمه از آثار مهمِ نویسنده ای تأثیرگذار بسیار حساس و پراهمیت است. محمدتقی غیاثی یکی از مترجمان شناخته شده است که سه اثر از مجموعۀ بیست جلدی روگُن ماکار را ترجمه کرده است. سه کتاب زمین ، سهم سگان شکاری ، و دارایی خانوادة روگن، که درحال حاضر تنها ترجمه های موجود از آن ها ترجمه های غیاثی هستند. در این نوشته، پس از مقدمه ای دربارۀ معیارهای نقد ترجمه و تمایزش با ارزیابی، نگاهی کلی داریم به ترجمه های غیاثی از زولا. نگارنده بر آن است تا با برجسته کردن ویژگی های تکرار شده و مشترک در هر سه اثر، به نوعی به رویکرد و عادات مترجم دست یابد.
۲.

متن، «من»، و «مردم» در تأویل های محمدتقی غیاثی(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:
تعداد بازدید : ۴۹۹ تعداد دانلود : ۲۸۲
بوف کور هدایت، ملکوت بهرام صادقی، اشعار سهراب سپهری؛ تلاش محمدتقی غیاثی برای دست یافتن به نوشتار شخصی از ره گذر تأویل و تحلیل این آثار از بنیان ناسازمند است. اگر ذاتِ ثانویِ نوشتارِ تأویل با آرمانِ یگانگیِ نویسنده منافات نداشته باشد، پراکندگیِ متنِ تأویل حاکی از غیاب ضمیری (conscience) است که نظم سخن و تدوین دانایی را نوآورانه بر ذمه می گیرد. «منِ» غیاثی بیش از آن با علمِ عاریتیِ خود عجین است که در آن دخل و تصرف کند. انعکاس صورت خام این علم در متن بر ناتوانی «من» از تصاحب (appropriation) و ذهنی سازیِ (subjectivation) خِردی گواهی می دهد که دیگری در تعلیقِ «منِ» خویش بدان دست یافته است. تأویل های محمدتقی غیاثی تکیه گاه خود را در خالیِ میانِ دو تعلیق می جویند. مسئلة بهره گیری غیاثی از نگره های فرانسوی برای تحلیل آثار ایرانی نیست. سخن از حضورِ کمابیش جسمانیِ «منِ» اوست در فرایند وصل. ثقل این حضور نه تنها به متن وحدت نمی بخشد، بل قوام آن را سست می کند. میان آثار و نگره ها پیوند اندامی (organique) وجود ندارد. یگانه عنصرِ رابط همان «من» است که در اوج وابستگی به سخنِ غیر یگانگیِ خود را فریاد می زند. باور به برتریِ «منِ» بی سخن بر «مردمِ» خاموش خاصه زمانی ناسازمند جلوه می کند که خرد اکتسابی «من» به عامیانگی می گراید.