مطالب مرتبط با کلیدواژه

کوگیتو


۱.

«کوگیتو»ی دکارت و جهات تاریخی آن در اندیشه آگوستین و «انسان معلق» ابن سینا

کلیدواژه‌ها: نفس شهود فاعل شناسا انسان معلق کوگیتو

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۶۷۳۷ تعداد دانلود : ۱۷۲۷
در مقاله حاضر ابتدا به تبیین «کوگیتو» یا «میاندیشم» دکارت بعنوان آغازگر فلسفة عصر جدید در تاریخ غرب و اینکه چگونه از نظر او فکر و نفس، مقدم بر هر شیئی است، پرداخته میشود. او میخواهد با شک دستوری خود و سفر به درون، نشان دهد که قوای عقلی انسان قادر به گذر از جهان محسوس و تجربه و رسیدن به جهان حقایق است و بدینسان انسان قادر به شناخت نفس خویش نه بنحو استنتاجی بلکه بنحو شهودی است. در واقع با «میاندیشم» دکارت بر اصالت و نقش قوام بخشی اندیشة انسان برای کل عالم تأکید میشود؛ زیرا انسان مقام تازهیی در هستی مییابد. او خود را موجودی میشناسد که وجودش یقینیتر از همه چیز است. در حقیقت دکارت در تأملات خود ضرورت یک نقطة آغاز مبتنی بر اصالت فاعل شناخت را احساس میکند؛ بدین معنا که فلسفه میبایست از تأملات یک «من» خودآگاه آغاز شود. سپس بمنظور ریشهیابی تاریخی اندیشة دکارت به آگوستین پرداخته شده است، زیرا آگوستین ظاهراً نخستین کسی است که فکر انسان را دلیل بر وجود او میداند و از این لحاظ او را میتوان پیشرو دکارت دانست. در نهایت نیز بالاخره برهان «انسان معلق» ابن سینا و اینکه چگونه آدمی میتواند مجرد از هر چیزی باشد جز نفسش، مطرح میشود؛ اینکه آیا میتوان گفت که نسبت ابن سینا در فلسفه های عصر جدید بنحوی انعکاس یافته است؟ یعنی آیا در عصر جدید، تمثیل «انسان معلق» ابن سینا در «فکر میکنم، پس هستم» مورد استفاده نبوده است؟ در حقیقت میتوان «کوگیتو»ی دکارت را نوعی «انسان معلق» ابن سینا دانست که بنحو بیواسطه بخود شهود دارد. در «کوگیتو»ی دکارت گویی «انسان معلق» ابن سینا اتکای فکر و هستی خود را در همان نکتة تلاقی فکر و هستی مییابد، زیرا هستی از طریق فکر بنحو مستقیم و بیواسطه نسبت بخود حضور دارد و فکر با آگاهی از «خود» هستی پیدا میکند.
۲.

کوگیتوی دکارت و مسأله پیشفرض جوهر(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: کوگیتو کوگیتو ارگو سوم جوهر تأملات دکارت

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۸۲ تعداد دانلود : ۳۵۳
این نوشتار قصد دارد با رویکردی انتقادی به بحث درباره ی گزاره ی معروف می اندیشم پس هستم بپردازد. در آغاز، مقدماتی درباره ی شیوه ی عام دکارت در دستگاه معرفت-شناسی اش، که می توان آن را شکّ روش شناختی نامید، خواهیم گفت و سپس شرحی از دو رویکرد کلّی در تفسیر این گزاره در میان مفسران دکارت ارائه خواهیم کرد: رویکرد استنتاجی و رویکرد شهودی. نشان خواهیم داد که این رویکردها همگی باید به این پرسش پاسخ دهند که آیا دکارت براستی یک نفس، خود، جوهر یا چیزی از این دست را به عنوان پیشفرض هنگام بیان می اندیشم، پس هستم منظور کرده است یا نه. در این پژوهش، با محور قراردادن کتاب تأملات و بررسی شواهدی از سایر آثار دکارت، کوشش خواهد شد که نگاه دکارت به مسأله ی من و همچنین آموزه های خود او درباره ی ارتباط اندیشه و وجود من شرح داده شود. به نظر می رسد دستگاه معرفتی دکارت در توجیه هم بودی آگاهی با ادراک اندیشه ها، و تصورها و تعلق آنها به یک سوژه ی واحد دچار شکاف است. ادعای بخش اصلی نوشتار این است که دکارت، برخلاف مقتضیات روش شناختی اش، به طور پیشینی معرفت به ماهیت خود را به عنوان یک اصل وضع کرده و فرض خاصی درباره ی من دارد: من چونان جوهری دارای صفتهای معیّن. این را مسأله ی پیشفرض جوهر نامیده ایم. در واقع، ساختار زیرلایه-کیفیت در عمق دستگاه معرفتی دکارت و به ویژه در کوگیتوی او حضوری پنهان اما مؤثر دارد. نوشتار حاضر تلاشی است برای آشکارکردن این واقعیت از طریق بررسی ناسازواری در کاربست روش دکارت برخی مشکلات معناشناختی کاربرد ”من“ در کوگیتو ارگو سوم.
۳.

بررسی مسأله صدق در معرفت شناسی دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: معرفت شناسی کوگیتو وضوح و تمایز صدق و کذب کذب مادی و کذب صوری و خطا

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۵۸ تعداد دانلود : ۳۰۱
مسأله صدق و نقش آن در معرفت شناسی همواره دغدغه اصلی و موضوعی چالش برانگیز در عرصه فلسفی بوده است. اغلب مفسران و اندیشمندان تعریف صدق به مطابقت با واقع را پذیرفته و این گونه اذعان داشته اند که ملاک تعیین صدق و کذب امور ذهنی، تطابق با واقعیت و صرفا به حوزه تصدیقات مرتبط است؛ به این معنا که زمانی احکام ذهنی صادق هستند که با واقعیت مطابق باشند. با این حال، سخن دکارت درباره صدق اندکی متفاوت است. در فلسفه دکارت، صدق مبتنی بر دو ویژگی وضوح و تمایز و نیز، در هر دو حیطه تصوّرات و تصدیقات جاری و ساری است. در این مقاله می کوشیم تا نشان دهیم که در فلسفه دکارت، صدق، مؤلفه ای است که در نتیجه سیری معرفتی و پیمایش گام های معرفت شناسانه و نیز، پس از برخورداری از شناخت واضح و متمایز محقق می شود. از این منظر می توان گفت که صدق در نگاه دکارت، امری درونی است نه بیرونی؛ یعنی صدق در درون سیر معرفت شناسانه و پس از حصول شرایطی مانند داشتن شناخت واضح و متمایز تحقق می یابد.