گونه شناسی روایات تفسیرى
آرشیو
چکیده
متن
گونه شناسی روایات تفسیرى
چکیده:
مساله گونهها و انواع «روایات تفسیری» تا پیش از دهههای اخیر، به صورت جدی مورد توجه پژوهندگان معارف قرآنی نبوده است. بااینکه پیشینیان خود در جمع آوری و تنظیم روایات تفسیرى، تلاش و کنکاش تحسین برانگیزی از خود نشان دادهاند؛ ولی چندان اشارهای به تنوع و گوناگونی روایات نکردهاند. گو اینکه آنان به کشف این نکته نائل نشده بودند؛ ولی در دهههای اخیر، شماری از پژوهندگان معارف قرآنی به بررسى، استقرا و نامگذاری این گونهها اقدام نمودهاند. بی تردید شناخت نظم یافته این انواع به بهرهمندی آسانتر از این روایات خواهد انجامید.
در این نوشتار به مهمترین گونههای روایات تفسیری اشاره میشود.1 گفتنی است هر چند این تقسیمبندی در نگاه نخست، ناظر به روایات تفسیری شیعه است؛ ولی روایات تفسیری اهل سنت نیز تا حدودی در قالب این تقسیمبندی قابل ارائه است. از این رو به نمونههایی از روایات تفسیری اهل سنت نیز اشاره میشود و از حیث کمی و کیفی با روایات تفسیری شیعه مقایسه میگردد.
الف) تفسیر واژگانی
در شماری از روایات تفسیرى، صرفا معنای یک واژه با یادکرد واژه ای مترادف یا واژگانی آسانتر بیان شده است. این روش که بیشتر به ترجمه و توضیح شبیه است در مواردی به کار رفته است که برای مخاطب تنها همان واژه، مبهم بوده است و نیاز به توضیح بیشتر نداشته است.2
رویکرد این نوع از روایات تفسیرى، معنی شناختی3 است. زیرا این روایات غالبا درصدد بیان معنی لغات و واژگان، وارد شدهاند. روشن است تفسیر در این سطح مشروط به عصمت و علم لدنّی نیست، بلکه خبرویّت در شناخت واژگان و مفاهیم لغات کفایت میکند.
ولی مطلبی که نباید از آن غفلت کرد این است که مهمتر از بحث واژهشناسى، شناخت مبانی فهم واژهها است. چیزی که امروزه به عنوان «فقه اللغه» یا «فلسفه زبان» از آن یاد میشود و در آن برای یافتن پاسخ صحیح به نمونه پرسشهای ذیل تحقیق و جستجو میشود:
1. آیا مبنای صحیح در معنارسانی واژهها، عصر صدور واژههاست، یا واژهها تحول معنایی یافته و ملاک عصر حاضر است؟
2. آیا واژهها تابع مراد متکلمند یا تابع فهم مخاطب ویا هیچ کدام؟
3. آیا واژههای به کار رفته در قرآن و متون مقدس تابع مفاهیم عرفی و اجتماعی فرهنگ زبان عمومی است یا چنین نیست؟
بی تردید پاسخگویی به این پرسشها نیاز به کاوشهای جدی و عمیق دارد و در مجالی دیگر میبایست با استفاده از روشهای علمی نوین، روایات تفسیری معصومین را که در تبیین مفاهیم واژگان وارد شدهاند، مورد دقت مضاعف قرار داد تا از این رهگذر به پاسخهای صحیح این نمونه پرسشها، از منظر معصوم علیه السلام راه یافت.4 ولی آنچه در اینجا میآید تنها ذکر نمونههایی از روایات تفسیری است که در بیان مفاهیم و مدالیل واژگان وارد شدهاند:
1. در روایتی از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام دربار واژه «حرث» و «نسل» که در آیه شریفه «وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ»5 آمده است، میخوانیم:
«النسل: هم الذریه و الحرث: الزرع»6 برابر این روایت، امام رضا علیه السلام واژه «نسل» را به «ذریه» و واژه «حرث» را به «زراعت» تفسیر یا به عبارت دقیقتر ترجمه کرده است.
2. در روایتی میخوانیم امام صادق علیه السلام واژه های «رفث، فسوق و جدال» را که در آیه 197 سوره بقره آمده است7 به ترتیب به معنای آمیزش، دروغ و قسم خوردن به «لا و الله و بلی والله» و فحش دادن به یکدیگر معنا کردهاند.8
3. در روایتی از عبدالعظیم الحسنی از امام جواد علیه السلام نقل شده است که آن حضرت در توضیح واژههای «منخنقه، موقوذه، متردیه و نطیحه» که در آیه سوم سوره مائده به کار رفتهاند، فرمود: «منخنقه» حیوانی است که خود خفه شده و مردار گشته است، «موقوذه» حیوانی است که در اثر بیماری به هلاکت رسیده، «متردیه» آن حیوانی است که از جای بلندی به پایین پرتاب شده، یا از کوه سقوط کرده و یا در چاه افتاده و مرده و «نطیحه» آن حیوانی است که حیوان دیگری به او شاخ زده و مرده است.9
4. در روایتی از امیرالمومنان علی علیه السلام کلمه «هباءا منثورا» که در آیه «وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا»10 وارد شده است، به معنای شعاع نور خورشید تفسیر شده است که از روزنه به داخل اتاق بتابد.11
5 در روایتی از امام باقر علیه السلام واژه «مفازo » در آیه «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ»12 به معنی بعید تفسیر شده است.13
اهل لغت واژه «مفازه» را به معنی مهلکه گرفتهاند ولی از باب فال نیک زدن، آن را در نجات از مهلکه استعمال میکنند. «ابن منصور» در لسان العرب، واژه مفازo در این آیه را به معنای «بعید» دانسته است.14
6. در شماری از روایات فریقین واژه «باسقات = بسوق» در آیه « وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِیدٌ»15 به معنی بلندی درخت نخل، تفسیر شده است.16
در تعدادی از روایات به غیر عربی بودن واژهها اشاره شده است. از جمله واژه «ابلعی» درآیه «وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ»17 به لغت هندی به معنای «اشربی» یعنی فروبر، آمده است.18
افزون بر موارد گذشته، به یکی از دو مورد دیگر از روایات تفسیری واژگان اهل سنّت اشاره میشود.
1. ابن جریر طبری در تفسیر «فاقع» که در آیه«قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ»19 وارد شده است، تعدادی روایت از تابعین و اتباع آنها میآورد که «فاقع» را به معنی «خالص و صافی» ترجمه کردهاند. همچنین است روایاتی که در ترجمه کلماتی چون «فارض، عوان، صفراء ذلول، شیه» مربوط به آیات 68 الی 71 سوره بقره آمده است.20
2. در تفسیر کلمه «موقوتا» مربوط به آیه «إِنَّ الصَّلاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا»21 در شماری از روایات نقل شده است که آن را به معنی «مفروض و واجب» دانستهاند.22
3. در تفسیر واژه «صِرٌّ» در آیه «مَثَلُ مَا یُنْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ» طبری تعدادی روایت از صحابه و تابعین نقل میکند که آن را به معنی «سرمای شدید» گرفتهاند.23
4. در تبیین واژه «صُرْهُنَّ» در آیه «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ» در شماری از روایات اهل سنت به معنی «قطعه قطعه کردن» آمده است.24
نکته قابل ملاحظه آن است که شمار زیادی از روایات تفسیری اهل سنت، از نوع تفسیر واژگانی است. برای اثبات این مطلب، کافی است به کتاب هایی چون تفسیر طبری یا تفسیر ابن ابی حاتم مراجعه شود.
بررسی اجمالی و گذرای این کتاب ها نشان میدهد که تفسیر واژگانی و ترجمهای (شرح اسمی)، چه حجم عظیم و گستردهای را به خود اختصاص داده است! که آن هم غالبا به صورت تکراری به ویژه در تفسیر طبری و تا حدودی در تفسیر در المنثور از صحابه و تابعین و اتباع آنان نقل شده است. این در حالی است که در روایات تفسیری اهلبیت علیهم السلام، از میان انواع روایات تفسیرى، تقریبا کمترین شمارگان مربوط به تفسیر واژگانی است.
این نکته بیانگر آن است که به عکس روایات تفسیری اهل بیت، صبغه غالبی در روایات تفسیری اهلسنت، «معنا شناسانه» است نه «روش شناسانه». جالب توجه آنکه در منابع تفسیری اهلسنت، روایاتی که منقول از شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، کمتر در حوزه تفسیر واژگانی است، بلکه این نوع روایات شرح اسمی و معناشناختى، عمدتا از صحابه و تابعین و اتباع آنان نقل شده است.
شاید در صورت تحقیق بیشتر این نکته به دست آید که هر چه منقولات تفسیری از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله فاصله گرفته و به طرف تابعین و اتباع کشیده شده است؛ بر حجم روایات تفسیری واژگانى، افزوده شده است.
ب) بهرهگیری از تمثیل
در میان روایات تفسیری بیاناتی دیده میشود که معصومین علیهم السلام در مواردی به منظور آسانسازی و انتقال سریع مفاهیم به مخاطب، از عنصر تمثیل و همانندسازی استفاده میکردهاند.
این روش در شرایطی متناسب با سطح آگاهی و فهم مخاطبان به کار گرفته میشد و یا در جایی استفاده میشد که میخواستند جلوی سوء استفاده مغالطهگران را بگیرند و طرف را مجاب نمایند.
هرچند تعداد این دست روایات، انگشت شمارند ولی از نگاه روششناختى، بسیار اهمیت دارند.
از باب نمونه در مناظره برخی از یهود با امیرمومنان علی علیه السلام میخوانیم که آنها با تعریض به آیاتی چون «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»25 و آیه «وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَالإکْرَامِ»26 از آن حضرت پرسیدند «فاین وجه ربک» امام به جای پاسخ علمی و نظری به ابن عباس دستور داد تا آتشی تهیه کند، چون آتش برافروخته شد و زبانه کشید، از یهودی پرسید «فاین وجه هذه النار؛ صورت این آتش کدام است؟» یهودی اظهار کرد که آتش صورت خاصی ندارد. امام با شنیدن این عتراف فرمود: «قال ربی عزوجل هذا المثل: «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»27 چنان که ملاحظه میشود، امام با استفاده از یک تمثیل محسوس با برافروختن آتش، آیاتی نظیر «وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ» و نیز «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»را تفسیر کرد و با این کار مفهوم نفی جسمانیت خداوند را در سطح فهم مخاطب بیان کرد.
نمونه دیگر: در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که آن حضرت پس از تلاوت آیه «وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»28 در تبیین واژه های «اسراف»، «قتر» و «قوام» با تمثیلی ساده و روان، ابتدا مقداری ریگ از زمین برداشت و آن را در مشت خود جای داد و کاملا مشتش را بست و فرمود: «هذا الاقتار الذی ذکره الله عزوجل فی کتابه، این معنای اقتار است که خداوند درکتابش آورده است» سپس دوباره مشتی از ریگ پر کرد و کاملا آن را باز گذاشت به گونهای که همه ریگها به زمین ریخت و فرمود: هذا الاسراف، این معنای اسراف است.
در مرحله سوم، مشتی دیگر برگرفت و نیمی از آن را بر زمین ریخت و نیمی را در مشت خود نگه داشت و فرمود: هذا قوام؛ این معنی قوام است.29 امام با این مثال ساده و روشن، تفاوت این سه واژه را به صورت عینی و ملموس بیان کرد.
ج) بهره گیری از قواعد ادبی
در شماری از روایات تفسیرى، ملاحظه میشود که امام معصوم علیه السلام با اشاره به نکتههای ادبی و قواعد لسانی راه دستیابی به آن را نیز بیان فرموده است.
بدیهی است که این نوع از روایات، افزون بر آنکه روشمندی برداشتهای تفسیری معصوم را میرساند، نوعی آموزش و تعلیم روش، در فهم آیات به شمار میآید.
از باب نمونه: در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که از آن حضرت سوال شد: آیا فریضه امر به معروف و نهی از منکر بر همه افراد امت واجب است؟ امام در پاسخ فرمود: خیر، چنین نیست. راوی از دلیل آن جویا شد، امام فرمود: «و الدلیل علی ذلک کتاب الله تعالى: «وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ«َ30 کما قال الله عزوجل: «وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ»31 و لم یقل: علی امه موسی و لا علی کل قومه؛ دلیلش آن است که خداوند فرمود: «باید در میان شما گروهی باشند که به نیکیها فرا خوانند و آنان را امر به معروف و نهی از منکر نمایند» چنان که خداوند در جای دیگر فرمود: «وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ» و از قوم موسی گروهی بودند که به حق دعوت میکردند» و نفرمود: «علی امه موسی» یا «علی کل قومه»32 از این عبارت به خوبی روشن میشود که عبارت «ولتکن منکم» و همچنین عبارت «و من قوم موسی» که با من تبعیضیه آمده است، دلالت میکند بر اینکه فریضه امر به معروف و نهی از منکر اختصاص به گروه خاصی دارد.33
نمونه دوم، روایتی است که زواره از امام صادق علیه السلام میپرسد به چه دلیل مسح به بعض سر صحیح است؟ امام در پاسخ میفرماید: «ان المسح ببعض الراس لمکان الباء»34 برابر این روایت امام با اشاره به «با» در آیه «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ»35 استنتاج میکند که مسح به بعض سر صحیح است. زیرا واژه «مسح» به خودی خود متعدی است و نیازی به «با» ندارد؛ ولی از آنجا که در این آیه «با» آمده است اشاره به همین نکته دارد که بعض سر مراد است نه تمام آن.
د) بهره گیری از روش تفسیر قرآن به قرآن
چنان که سابقا گذشت «علامه طباطبایی» روش تفسیری اهل بیت را در قالب روش قرآن به قرآن میداند. ایشان بر این باور است که شیوه رایج اهل بیت در تفسیر، همین روش بوده است.36
برجستگی این روش آن است که افزون بر این که روش اهل بیت عصمت و طهارت است از مصونیت بالایی نسبت به خطاهای تفسیری برخوردار است. حجم زیادی از روایات تفسیری معصومین از نوع استدلال به آیهای برای فهم آیهای دیگر است.
از باب نمونه: در روایتی از امیر المومنان علی علیه السلام در تفسیر آیه «قَالَ لا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»37 میخوانیم: «أی المشرکین» آنگاه حضرت در توجیه تفسیر «ظالمین» به «مشرکین» با استفاده از آیه سیزده سوره لقمان میفرماید: «لانه سمی الشرک ظلما بقوله: ان الشرک لظلم عظیم» یعنی تفسیر «ظالمین» به «مشرکین» به این دلیل است که خداوند در آیه «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» شرک را «ظلم» نامیده است.38
شبیه نمونه فوق، روایتی است که در منابع اهلسنت در تفسیر آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ»39 از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده است که ظلم را با استفاده از آیه«إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» به معنی شرک گرفتهاند.40
نمونه دیگر روایتی است از زراره و محمد بن مسلم- دو تن از شخصیت های برجسته اسلام- که از امام باقر علیه السلام پرسیدند: چگونه حکم به وجوب قصر در سفر میکنید و حال آنکه در قرآن تعبیر به «فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ»41 شده است که به حسب ظاهر به معنی جواز قصر است نه وجوب آن؟ امام علیه السلام در پاسخ با تمسک به آیه «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ» 42 فرمود: همانگونه که مقصود از عبارت «لاجناح» در این آیه ناظر به وجوب طواف
(سعی) است نه جواز آن، در آیه «فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ» نیز به معنی وجوب قصر است نه جواز آن.43
مطابق این نقل، امام برای بیان تفسیر آیهای از آیهای دیگر کمک میگیرد و این همان روش تفسیری قرآن به قرآن است.
به کارگیری این روش در روایات تفسیری اهلسنت نیز، کم و بیش به چشم میخورد.
ه) بهره گیری از ساختار چند معنایی قرآن (بطون)
بخش عمدهای از تفاسیر معصومان از نوع تفسیر لآیههای باطنی و معانی پنهانی آیات است. اشتمال قرآن به ظهر و بطن و گستره معنایی باطنى، حقیقتی است که ابتدا از زبان گویای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیده شده است. پس از آن حضرت، همواره ائمه اطهار علیهم السلام این نکته را گوشزد مینمودند و خود نیز در سطح گستردهای به بیان معانی باطنی آیات قرآن مبادرت ورزیدهاند. ویژگی مراتب معنایی در قرآن و چند لایگی آن از امتیازات زبانی قرآن به شمار میآید و بیانگر جاودانگی و پایداری قرآن است.
به یقین کشف هر یک از مراتب معنایی میتواند پاسخگوی بخشهایی از نیازهای هدایتی بشر در گستره تاریخ باشد.
پیداست، لآیههای باطنی قرآن، فراتر از دلالتهای سیاقی و نزولی است و آزادتر از قید و بندهای لفظی و قواعد و معیارهای لسانی حاکم بر آنها است. به همین جهت، با تجربه و جداسازی ازخصوصیات نزولی همراه است.
البته تجرید آیه از ویژگیهای نزولی و دلالى، با حفظ ملاکها و اصول کلى، در راستای همان معانی ظاهری است و بیگانه از آن نیست و نباید باشد. لذا از امتیازات تفسیر باطنى، همسویی آن با تفسیر ظاهری است. بدین معنی که معانی باطنی آیات در طول معانی ظاهری آن، همزمان اراده شدهاند.
تعدد و تنوع معانی آیات و اختلاف ظاهری آنها که در شماری از روایات تفسیرى ملاحظه میشود و گاه شبهه تعارض و اختلاف در گفتار معصوم را تداعی میکند در مواردی به همین مراتب معنایی برمیگردد، یعنی ممکن است اختلاف روایات تفسیری در پاره ای از موارد به گوناگونی معنی ظاهری و باطنی آیات، یا به اختلاف مراتب باطنی آیات برگردد و در عین حال همه آنها در جای خود صحیح باشد؛ زیرا هر یک از آن معانی در بیان مرتبهای از مراتب معرفتی و باطنی آیات است و منافاتی با یکدیگر ندارد.
در روایتی از جابر یکی از اصحاب بزرگوار امام باقر و امام صادق علیهما السلام میخوانیم که دو بار تفسیر آیهای را از امام باقر علیه السلام پرسید ولی هر بار جوابی شنید که با مرتبه دیگر فرق داشت، با شگفتی از امام پرسید: این تفاوت در گفتار ناشی از چیست؟ امام فرمود: «ان للقرآن بطنا و للبطن بطنا و له ظهر و للظهر ظهر...؛ قرآن دارای بطن است و هر بطنی باز دارای بطنی است و نیز دارای ظهر است و برای هر ظاهری باز ظاهری دیگر...»44
در واقع امام با این پاسخ، به نکته دقیقی اشاره کرد و آن اینکه این تفاوتها و بعضا اختلاف ظاهری روایات، بدان جهت است که قرآن دارای ساختار چند معنایی است و هر یک از این روایات تفسیرى، ممکن است در بیان مرتبهای از آن مراتب معنایی باشد.
نمونه دیگر آن، روایتی است از عبدالله بن سنان که از امام صادق علیه السلام تفسیر آیه «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ»45 را پرسید، امام آن را به «کوتاه کردن شارب و ناخن» در مناسک حج تفسیر کرد. عبد الله بن سنان عرض کرد: ذریح محاربی –یکی دیگر از اصحاب امام صادق علیه السلام- از شما نقل کرده است که این آیه را به «لقای امام» تفسیر کردهاید؟ امام در پاسخ فرمودند: «آری ذریح راست گفت، تو نیز راست گفتهاى! ولی قرآن دارای ظهر و بطن است و چه کس ظرفیت و تحمل ذریح را دارد!»46
از این روایت نیز به خوبی استفاده میشود که اختلاف روایات تفسیرى، گاه ناظر به ابعاد معنایی آیات و مراتب باطنی آن است و هر چه روایتی به بعدی از ابعاد آن پرداخته است و همه در جای خود صحیح هستند.
شایان توجه آنکه منظور از تفاسیر باطنى، تفاسیر ارائه شده از سوی برخی از صوفیه و مدعیان سیر و سلوک دروغین نیست که با مبانی باطل و بر اساس جدایی شریعت و طریقت، به تفسیر قرآن میپردازند. بلکه مقصود تفسیری است که اهلبیت عصمت و طهارت، آن حاملان اسرار و معارف قرآنى، با آگاهی از باطن آیات و علم به تأویل آن، آن را روایت کردهاند.
با این توضیح چند نمونه از تفسیر باطنی ائمه اطهار علیهم السلام ارائه میشود:
1. در روایتی از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه«فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ»47 میخوانیم که آن حضرت «بئر معطله = چاه رها شده» را به «امام خاموش» و «قصر مشید = قصر به جای مانده» را به «امام ناطق» تفسیر کرده است.48
چنان که ملاحظه میشود، معنای ظاهری و دلالی آیه در مورد شهرهایی است که ساکنان آن شهرها ستمکار بودند و خداوند آنها را نابود کرد و از آنها تنها، چاههای رها شده و قصرهای برپا ایستاده به جای مانده است.
ظاهر آیه بیانگر این نکته ظریف است مناطق باقی مانده از اقوام گذشته دارای دو اثر بجا ماندهاند، نخست: بقایایی از قصرهای باشکوه و برافراشته که بیانگر جلال و عظمتهای ظاهری آنان بوده که امروز اسیر پنجه مرگ شدند و دیگر خبری از آنها نیست و دیگر چاهها و قناتهایی که نماد حیات و زندگی بودند و امروز در دل زمین پنهان و راکد رها شدهاند و سالهاست که از جوشش و حیات بازماندهاند.
این چیزی است که ظاهرا آیه حسب دلالتهای لسانی و سیاقی بر آن گواهی میدهد ولی امام صادق علیه السلام فراتر از این مدلول ظاهرى، به بیان مراتب باطنی آیه پرداخت. «قصر مشید» را به معنی «امام ناطق» گرفت که همانند قصر باشکوه و برافراشته، در میان اجتماع حضور دارد و بسان قصر که از فرسنگها راه به چشم میآید، نقش برجسته او در هدایت و رهبری جامعه، همه جا مشاهده میشود.
در مقابل «بئر معطله» را به معنی «امام پنهان و خانه نشین» گرفت که در اثر غفلت مردم همانند چاه رها شده در دل خاک پنهان مانده است و به چشم نمیآید و با آن که متصل به سفرههای آبی زیر زمینی است، حسب ظاهر بی آب به نظر میآید و کسی از دانش بیکران او بهرهمند نمیشود.
1. امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»49 فرمود: «یعنی اگر کسی را از سوختن در آتش یا غرق شدن در آب نجات دهد، مثل آن است که همه مردم را زنده کرده است.» راوی پرسید: اگر شخصی را از ذلالت نجات دهد و به سوی هدایت راهنمایی کند، چه؟ امام فرمود: «این از باب بزرگترین تاویل (معنای باطنی) است.»50
بی شک، ظاهر آیه که پس از بیان داستان کشته شدن هابیل به دست قابیل آمده است، احیا و اماته ظاهری است، چنان که امام، نخست همین تفسیر ظاهری را ایراد فرمودهاند؛ ولی پس از پرسش راوى، امام توسعه معنایی از احیای ظاهر به احیای معنوی را تائید فرمودهاند و آن را از مراتب باطنی و تاویلی آیه شمردهاند.
2. از همین قبیل است تفسیر آیه «وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»51 که اهلبیت علیهم السلام در تفسیر آن فرمودند: «نحن العلامات و النجم رسول الله»52 چه اینکه انسان همانگونه که در سیر مراتب مکانی به راهنمایی نشانههایی از آسمان نیاز دارد، در سیر مراتب معنوی نیز به راهنمایان آسمانی چون پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام نیازمند است.
همچنین است، تفسیر نعمتهای ظاهری و باطنی به «امام ظاهر و باطن» در آیه «وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً»53 و نیز تفسیر «لؤلؤ و مرجان» به امام حسن و امام حسین علیهما السلام در آیه «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ»54 یا آنچه که در تفسیر پرندگان چهارگانه در قصه ابراهیم علیه السلام مربوط به آیه 260 سوره بقره آمده است.
جالب است که بدانیم در شماری از روایات تصریح شده است که اینها از باب معنابخشی باطنی است. مانند روایاتی از امام باقر علیه السلام درباره «وَمَنْ یَکْفُرْ بِالإیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»55 که فرمودهاند: «تفسیر ها فی بطن القرآن: من یکفر بولایه علی و علی هو الایمان؛ تفسیر باطنی آیه یعنی هر کس به ولایت علی علیه السلام کفر بورزد و علی همان ایمان است»56
تعبیر به «تفسیر ها فی بطن القرآن» بیانگر آن است که امام علیه السلام درصدد تفسیر دلالی و سیاقی آیه نیست تا ناظر به الفاظ باشد. از اینجا روشن میشود آنان که با دستاویز قراردادن اینگونه روایات، بر تفسیر شیعه خرده میگیرند دچار چه اشتباه بزرگی شدهاند؟! آنان در واقع نتوانستند بین تفسیر دلالی و سیاقی (ظاهری) و تفسیر باطنی فرق بگذارند.
بررسی روایات فریقین نشان می دهد تفسیر به بطن، بیشتر در روایات تفسیری اهلبیت علیهم السلام به کار گرفته شده است؛ ولی در روایات تفسیری اهلسنت –به دلایلی که انشاء الله در آینده روشن خواهد شد- چندان نمود و ظهوری ندارد، هر چند اصل وجودشان قابل انکار نیست.
نظیر آن روایاتی است در منابع اهلسنت که «صراط مستقیم» را به رسول الله صلی الله علیه و آله یا بعض اشخاص دیگر تفسیر کرده است. روشن است مقصود تفسیر به باطن است.57
و) به کارگیری قاعده جرح و تطبیق
شمار قابل ملاحظهای از روایات تفسیری اهلبیت علیه السلام، از «باب جری و تطبیق» است. اصطلاح «جری و تطبیق» که برگرفته از روایاتی چون «ان القرآن یجری کما تجری الشمس و القمر»58 است که نخستین بار توسط «علامه طباطبایی» طرح شده است.59
هرچند بیان تفصیلی این اصطلاح فرصت جداگانهای میطلبد ولی چکیده سخن در این باره آن است که «جری و تطبیق» عبارت است از جاری شدن و سرایت کردن مفاهیم به دست آمده از آیات به موارد مشابه.
بر این اساس گر چه منطوق آیات، در ظاهر ناظر به امتهای گذشته یا اتفاقات عصر نزول است؛ ولی روح و حقیقت آن در حصار هیچ زمانی نیست، بلکه به تعبیر دیگر «فرا زمانی» است و در آیندگان همانند گذشتگان جاری و ساری است.
از این رو با توجه به خصیصه کارآمدی و جاودانگی قرآن، مفاهیم آیات در طول زمان، بر همه موارد مشابه قابل تطبیق است؛ زیرا آیات قرآن محدود به موردشان نزولی نیست. لذا گرفتار رکود و درجازدگی نمیشود. از این خصیصه در اصطلاح به عنوان «جری و تطبیق» یاد میشود. در واقع جری و تطبیق رمز جاودانگی و پویایی قرآن را بیشتر نمایان میسازد.
فرق «جری و تطبیق» با «بطون آیات» به این نکته برمیگردد که گر چه دستیابی به هر دو با تجرید و جداسازی آیه از خصوصیات نزولی همراه است؛ ولی «جری و تطبیق» انطباق همان مفاهیم به دست آمده ( اعم از معانی ظاهری و باطنی) بر مصادیق مشابه خارجی است.
حجم زیاد و فراگیر روایات تفسیری که با روش جری و تطبیق وارد شده اند، نشان میدهد که اهل بیت علیهم السلام در سطح وسیعی از این روش استفاده کردهاند. به گونهای که «علامه طباطبایی» این را از سلیقههای معصومین علیهم السلام برشمرده است. ایشان در این رابطه می نویسد:
«و هذه سلیقه ائمه اهل البیت فانهم یطبقون الآیه من القرآن علی ما یقبل ان ینطبق علیه من الموارد و ان کان خارجا عن موارد النزول؛ جری و تطبیق، روش و سلیقه اهلبیت علیهم السلام است، زیرا آنان، آیات قرآن را در مواردی که قابل انطباق با موارد مشابه مورد نزول بود، تطبیق میکردند»60
علامه در بیان آمار تقریبی اینگونه روایات، میگوید: «این روایات به صدها مورد می رسد»61
از همین باب است، تطبیق آیات بی شمار ستایش آمیز بر اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و همچنین تطبیق آیات نکوهش آمیز و بیم دهنده بر دشمنان اهلبیت علیهم السلام چنانکه در روایت امام باقر علیه السلام میخوانیم: «القرآن نزل اثلاثا ثلثا فینا و فی احبائنا و ثلثا فی اعدائنا عدو من کان قبلنا و ... ثلث قرآن درباره ما و دوستان ما است و ثلث آن درباره دشمنان ما و دشمنان پیشنیان ما است و ...»62
شایان ذکر است، روایات جری و تطبیقی، هر چند در طبقهبندی در عداد روایات تفسیری به شمار میآیند؛ ولی حقیقت آن است که اینگونه روایات از باب تفسیر صادر نشدهاند، بلکه در مقام تطبیق آیه بر موارد مشابه وارد شدهاند.63
بنابراین آنان که با دستاویز قرار دادن اینگونه روایات، بر شیعه و روایات تفسیری آنها میتازند از این نکته غافلند که روایات جرح و تطبیقى، اساسا تفسیر به معنای بیان معانی الفاظ و مراد خداوند، به شمار نمیآیند، بلکه اینها صرفا سرایت دادن مفهوم آیه به موارد مشابه، با تنقیح ملاک و مناط است.
«گلدزیهر» مینویسد: «شیعه معتقد است موضوع ربع قرآن درباره علویان است و ربع دوم مربوط به دشمنان... هفتاد آیه در شأن علی علیه السلام است. بنابراین قرآن از نگاه شیعه تا حدود زیادی یک کتاب حزبی شیعی است»64
«الوسی» صاحب تفسیر روحالمعانی پس از اشاره به روآیاتی که در تفسیر آیه «وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى»65 آن را به «ثم اهتدی الی ولایتنا اهل البیت»66 تفسیر کردهاند، چنین میگوید:
«پیداست که وجوب ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام از نظر ما کاملا پذیرفته است، ولی حمل «اهتداء» در این آیه درباره قوم بنیاسرائیل عصر حضرت موسی علیه السلام است، مستلزم آن است که خداوند، اهلبیت علیهم السلام را به بنیاسرائیل قبلا شناسانده باشد و ولایت آنها را بر بنیاسرائیل واجب کرده باشد در حالی که چنین چیزی از طریق روآیات صحیح ثابت نشده است»67
روشن است بزرگترین اشتباه این صاحب نظران آن است که نتوانستند بین «تفسیر» و «جری» که زبان تسری مفاهیم به موارد مشابه است، تفاوت قائل شوند. چیزی که در شماری از روایات، راسا به وجود این تفاوت اشاره شده است.
از باب نمونه، در روایتی از امام باقر علیه السلام درباره آیه «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ»68 آمده است: «نزلت فی رسول الله و علی و حمزه و جعفر و جرت فی الحسین: این آیه (به حسب تنزیلی) در حق پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام، حمزه و جعفر نازل شده است؛ ولی در حق حسین علیه السلام جاری گریده است»69
تعبیر به «جرت فی الحسین» به این معنی است که اگر چه مسلمانان صدر اسلام، مجبور شدهاند جلای وطن کرده، خانههای خود را رها کنند و تن به هجرت بدهند؛ ولی آیه در انحصار داستان هجرت مسلمانان صدر اسلام نیست، بلکه امام حسین علیه السلام نیز در شرایطی دشوارتر مجبور شد شبانه مدینه را ترک نماید و به کربلا هجرت کند.
همچنین در روایتی دیگر از آن حضرت میخوانیم: «نزلت فی المهاجرین و جرت فی آل محمد صلی الله علیه و آله؛ آیه درباره مهاجران نازل شده است؛ ولی در حق آل محمد صلی الله علیه و آله جاری شده است»70
همچنین بر اساس روآیات تفسیری اهلسنت، آیه «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِی خَرَابِهَا»71 به نصاری که قوم یهود را از خواندن نماز در بیتالمقدس منع کردند و همچنین مشرکین مکه که مسلمانان را از خواندن نماز در مسجدالحرام منع نمودهاند، تطبیق شده است.72
نمونه دیگر از کاربرد جری در روآیات، روایتی است که «زراره» از امام باقر علیه السلام میپرسد: مقصود از آیه «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» اگر نمیدانید از آگاهان بپرسید73 -که درباره علمای یهود و مشرکین مکه نازل شده است- چه کسانی هستند؟ امام باقر علیه السلام در پاسخ فرمود: «نحن هم؛ مقصود ماییم.» زراره پرسید: پس سوال کنندگان ماییم؟ فرمودند: آری. زراره پرسید: پس بر شماست که پاسخ ما را بگویید؟ امام علیه السلام فرمود: این دیگر به عهده ماست.74
علامه طباطبایی پس از نقل این روایت مینویسد: «این روایت از قبیل جری است. زیرا آیه خصوصیتی ندارد و مقصود از ذکر میتواند قرآن یا مطلق کتب آسمانی یا معارف الهی باشد و در هر حال ائمه علیهم السلام مصداق اهلالذکر هستند. پیداست که این روایت درصدد تفسیر آیه حسب شأن نزول نیست. چه اینکه معنی ندارد مشرکین به خاندان پیامبر علیهم السلام یا اهل قرآن مراجعه کنند»75
گفتنی است با این که رویشگاه اصلی تفسیر جری و تطبیقی در روآیات تفسیری اهلبیت علیهم السلام است و هنوز اندیشوران قرآنی اهلسنت آن را به طور کامل به رسمیت نشناختهاند و حتی شماری از آنها در مقابل آن موضعگیری نمودهاند؛ ولی با این حال وجود این دسته از روآیات، در تفاسیر روایی اهلسنت غیر قابل انکار است. چنانکه روایت «نزلت فی رسول الله و علی و حمره و جعفر و جرت فی الحسین» که درباره آیه «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ»76 وارد شده است از طریق حاکم حسکانی نیز نقل گردیده است.77
می توان در تفاسیر روایی اهلسنت، مواردی را احصاء کرد که جز از باب جری و تطبیق توجیه دیگری ندارد. در روایتی میخوانیم عمر در دست جابر بن عبدالله انصاری درهمی مشاهده کرد، پرسید: این درهم برای چیست؟ گفت: میخواهم برای خانوادهام گوشتی بخرم، عمر گفت: «افکلما اشتهیتم اشتریتموه، این تذهب عنکم هذه الآیه؟:«وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ»78 آیا هرچه دلتان خواست آن را خریداری میکنید؟ پس با این آیه چه میکنید که فرمود: «آن روز که کافران را بر آتش عرضه میکنند (به آنها گفته میشود:) از طیبات و لذایذ در زندگی دنیای خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید؛ اما امروز عذاب ذلت بار جزای شما خواهد بود»79 چنانکه ملاحظه میشود عمر، آیهای که مربوط به کفار است بر وضعیت جابر بن عبدالله که از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله است، تطبیق کرده است.
در تفسیر آیه «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»80 روآیات متعددی از فریقین وارد شده است که بر اساس آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود را «منذر» و علی را «هادی» معرفی فرموده اند.81
روشن است که این از باب جری و تطبیق است؛ زیرا قرآن به عنوان کبرای کلیه فرموده است: «وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» پس تطبیق آن بر شخص امیرالمومنان علیه السلام از باب جری بوده است، نه به عنوان تفسیر. از همین رو در کلامی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که ابوبصیر از آن حضرت درباره این آیه پرسید، فرمودند: پیامبر، منذر است و علی، هادی است. ای ابا محمد! ایا امروز مردم هادی دارند؟ ابوبصیر گفت: جانم فدایت، همواره هدایتگری خاندان شما وجود داشته، تا نوبت به شما رسیده است. امام فرمود: ای ابا محمد! خدا تو را رحمت کند، اگر آیهای که بر شخصی نازل شد با مردن آن شخص میمرد، کتاب خدا میمرد؛ اما قرآن چنین نیست، بلکه درباره ایندگان، بسان گذشتگان جاری است.82
ز) بهرهگیری از بیان مصادیق (تبیین مصداقی)
در شماری از روآیات تفسیری، به جای رازگشایی از مفاهیم عام آیات از یک مصداق یا چند مصداق خارجی محدود سخن به میان آمده است. پیداست که در اینگونه روآیات، هدف «تفسیر» نبوده است، بلکه برشمردن تعدادی از مصادیق عین مقصود بوده است.
از باب نمونه «حسنه» در آیه« وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً»83 دارای یک مفهوم عام و فراگیر است که شامل هر نوع حسنه و نیکویی میشود؛ ولی در روآیات متعددی از فریقین، مصادیق خارجی و عینی آن ذکر شده است. از جمله:
در روایتی امام صادق علیه السلام، حسنه در دنیا را به «گشایش در روزی و خوشرویی» و حسنه در آخرت را به «رضایت خداوند و بهشت» تفسیر کرده است.84 در روایتی دیگر امیرمومنان علی علیه السلام مقصود از حسنه در دنیا را «زن صالح» و معنای حسنه در آخرت را «حوریّه بهشتی» دانسته است.85
در بیان مصادیق کوثر روآیات متعددی در منابع تفسیری اهلسنت وارد شده است از قبیل: قرآن، نبوت، نهری در بهشت و ... که همه از مصداق «خیر کثیر» هستند.86
روشن است که مقصود واقعی در این روآیات، برشمردن یکی از مصادیق معنایی آیه مزبور است، نه تفسیر آن. از این رو در اینگونه روآیات، سخن از اختلاف و تعارض وجهی ندارد.
همچنین روآیاتی که در بیان مصادیق «زینت» در آیه «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»87 و یا در بیان مصادیق «فواحش» در آیه «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ»88 وارد شدهاند که هدف، بیان مصداق بوده است، نه تفسیر مفهومی آیات. چنانکه اشاره شد، تفسیر به مصداق منحصر به روآیات تفسیری اهل بیت علیهم السلام نیست، بلکه در روآیات تفسیری اهلسنت نیز به وفور یافت میشود.
پینوشتها:
1. قابل توجه آنکه روایات تفسیری به اعتبارات گوناگونی قابل تقسیم است. گاهی به اعتبار موقعیت هایی که ائمه اطهار در آن واقع می شدند، موقعیت هایی چون مقام احتجاج، استدلال به آیه ای از قرآن، پاسخ اقناعی به مخاطب،برداشت اقتباسی از آِیه، و گاهی هم در مقام بیان معانی باطنی آیات یا بیان جری و انطباقی و گاهی به اعتبار روش بیانی اما در بهره گیری از تمثیل، استعاره و جز این ها. در هر یک از این اعتبارات، روایات تفسیری به گونه های متعددی تقسیم می شوند.
2. برای شناخت ریشه های واژگان قرآن، لازم است به فرهنگ های معتبر واژگان عربی مراجعه کرد که یکی از منابع لغوی واژه های قرآن به شمار می آیند. در میان صحابه از ابن عباس سخنان زیادی در تفسیر واژه های مشکل نقل شده است، «سیوطی» آن ها را در کتاب الاتقان آورده است. برخی از کتب مرجع واژه شناسی قرآنی عبارتند از: جمهره اللغه العربیه « ابن درید» (م 321 ق )، المفردات، « راغب اصفهانی» (م 502 ق) مجمع البحرین «طریحی» (م 1085 ق)، جدید ترین کتاب در این زمینه کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» اثر حسن مصطفوی است که با توجه به فرهنگ های واژه شناسی عربی و کتب ادبى، تاریخی و ... به ریشه یابی واژه ها پرداخته و کاربردهای قرآنی آن را نشان داده است. کتاب دیگری که در عصر حاضر در این باره تدوین شده است، «قاموس قرآن» علی اکبر قریشی است
3. مقصود از رویکرد «معنی شناختی» یا «معنی شناسانه» آن است که روایات صرفا برای تبیین معانی لغات و شرح لفظی واژگان ارائه شود ولی رویکرد «روش شناسانه» آن سات که گذشته از بیان مفاد و معانی الفاظ قرآن، روش تفسیر ارائه گردد و شیوه آن به اهلش آموزش داده شود.
4. برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به: روش تفسیر قرآن، محمود رجبى، ص56- 57، معرفت دینى،صادق لاریجانى، ص92- 174.
5 بقره/ 205، تمام آیه چنین است: «وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسَادَ»
6. تفسیر عیاشى، چ1،ص100.
7. تمام آیه چنین است: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الألْبَابِ»
8. معانی الاخبار، ص293؛ کافى، ج4،ص338.
9. تهذیب الاحکام،ج9، ص83.
10. «وما به سراغ اعمالی که انجام داده اند می رویم و همه را همچون غباری پراکنده قرار می دهیم» (فرقان/ 23)
11. معانی القرآن نحاس، ج5، ص18.
12. آل عمران/188. معنی آیه چنین است: «مپندار کافران از عذاب دور بوده و نجات می یابند»
13. تفسیر قمی، ج1، ص129.
14. لسان العرب، واژه «مفازه»
15 و نخل های بلند قامت که میوه های متراکم دارند (ق/ 10)
16. تفسیر مجمع البیان و تفسیر طبری ذیل آیه 10 سوره ق.
17. ای زمین آبت را فرو بر! (هود/ 44)
18. تفسیر عیاشی، ج2، ص149. در تفسیر درالمنثور از آن به عنوان لغت حبشیه یاد شده است. (درالمنثور، ج3، ص330)
19. گفت: خداوند می گوید گاوی باشد زرد یک دست که بینندگان را مسرور سازد (بقره/ 69)
20. مراجعه شود به تفسیر طبری، ذیل آیات اشاره شده.
21. براستی نماز وظیفه ثابتی برای مومنان است (نسا/ 103)
22. مراجعه شود به تفسیر طبری، ذیل آیه 103 سوره نسا.
23. تفسیر طبری در ذیل آیه 117 سوره آل عمران.
24. مراجعه شود به تفسیر درالمنثور و تفسیر طبری، ذیل آیه 260 سوره بقره.
25 پس به هر سو رو کنید رو به خدا کرده اید (بقره/ 115)
26. و تنها ذات صاحبان جلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند (الرحمن/ 27)
27. خصال، ص 597؛ نورالثقلین، ج1، ص117، ح318؛ شبیه این سوال و جواب، بین آن حضرت با جاثلیق نصرانی اتفاق افتاد، مراجعه شود به: توحید صدوق، ص182، و بحارالانوار، ج3، ص328.
28. و کسانی که هرگاه انفاق می کنند نه اسراف و زیاده روی می نمایند و نه سخت گیری می کنند بلکه در میان این دو اعتدال را رعایت می کنند (فرقان/ 67)
29. کافی، ج4، ص54؛ بحارالانوار، ج66، ص261.
30. باید از میان شما گروهی دعوت به نیکی کنند و امر به معرف و نهی از منکر نمایند (آل عمران/ 4)
31. اعراف/ 159.
32. کافی، ج5، ص60، ح16؛ تهذیب الاحکام،، ج6، ص177.
33. توجه به نکات ادبی در فهم آیات قرآن تاثیر بسزایی دارد، «زرکشی» در البرهان، نوع 36، در این باره نمونه هایی از باریک اندیشی های مفسران را نقل کرده است که قابل توجه است. «محمد رضا حسینی» در کتاب «کیف نفهم القرآن ص 80 و79 درباره آیه «وَلا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَعْرُوفًا» (نسا/ 5) می گوید: از این که در آیه به جای «منها» لفظ «فیها» به کار رفته است استفاده می شود که هزینه های مصرفی را نیاید از اصل مال وی پرداخت بلکه لازم است ولی سفیه، دارایی او را به جریان اندازد و از منافع و درآمد آن برای سفیه مصرف کند.
34. کافی، ج3، ص30، ح5؛ علل الشرایع، ج1، ص279؛ بحارالانوار، ج77، ص86.
35 آیه چنین است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (مائده/ 6)
36. علامه در این زمینه می گوید: و قد کانت طریقتهم فی التعلیم والتفسیر هذه الطریقه بعینها علی ما وصل الینا من اخبارهم فی التفسیر (المیزان، ج1، ص12)
37. بقره/ 124.
38. احتجاج، ج1، ص273؛ بحارالانوار، ج9، ص116.
39. آنان که ایمان آورده و ایمان خود را به هیچ ظلمی (شرکی) نیالوده اند... (انعام/ 82)
40. صحیح بخاری، ج4، ص112؛ کنزالاعمال، ج2، ص21، ح2981.
41. تمام آیه چنین است: وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الأرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکَافِرِینَ کَانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِینًا» (نسا/ 101)
42. پس هر کس که حج خانه خدا و یا عمره انجام دهد گناهی بر او نیست که بر آن دو (صفا و مروه) طواف (سعی) کند.
43. من لایحضره فقیه، ج1، ص434؛ بحارالانوار، ج2، ص276، ح26.
44. متن روایت چنین است: جابربن یزید می گوید: «سالت اباجعفر علیه السلام عن شی من التفسیر، فاجابنی، ثم سالت عند ثانیه، فاجابنی بجواب آخر، فقلت: کنت اجبتنی فی هذه المساله بجواب غیر هذا؟ فقال علیه السلام: یا جابر: ان للقرآن بطنا و للبطن بطنا و له ظهر و للظهر ظهر. (محاسن برقی، ج2، ص200)
45 حج/ 29.
46. متن روایت از عبدالله بن سنان چنین است: «عن ذریح المحاربی قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: ان الله امرنی فی کتابه بامر فاحب ان اعمله قال: و ماذاک؟ قلت: قول الله عزوجل: (ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم) قال: (لیقضوا تفثهم): لقاء الامام، (ولیوفوا نذورهم): تلک المناسک، قال عبدالله بن سنان: فاتیت اباعبدالله علیه السلام فقلت: جعلت فداک، قول الله عزوجل: ( ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم)؟ قال اخذ الشارب و قص الاظفار و ما اشبه ذلک، قال: قلت: جعلت فداک، ان ذریح المحاربی حدثنی عنک بانک قلت له: (لیقضوا تفثهم) «لقاء الامام» (و لیوفوا نذورهم) «تلک المناسک»؟! فقال علیه السلام: «صدق ذریح، و صدقت، ان للقرآن ظاهرا و باطنا و من یحتمل ما یحتمل ذریح»
(کافی، ج4، ص549؛ معانی الاخبار، ص340؛ بحارالانوار، ج2، ص360)
47. چه بسیار ساکنان شهرها و آبادی هایی که آن ها را هلاک کردیم در حالی که ستمکار بودند و دیوارهای آن بر روی سقف هایش فرو ریخت و چه بسیار چاه پرآب و قصرهای مرتفع که بی صاحب ماند (حج/ 45)
48. متن روایت چنین است: «البئر المعطله: الامام الصامت و القصر المشید الامام الناطق» (کافی، ج1، ص427؛ بحارالانوار، ج24، ص101)
49. و هر کس انسانی را از مرگ نجات دهد چنان است که گویا همه مردم را نجات داده است (مائده/ 32)
50. محاسن برقی، ج1، ص232؛ کافی، ج2، ص210؛ بحارالانوار، ج71، ص403.
51. و علاماتی قرار داد و (شب ها) به وسیله ستارگان راه خود را می یابند (نحل/ 16)
52. کافی، ج1، ص207؛ بحارالانوار، ج16، ص91.
53. و نعمت های آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است (لقمان/ 20)
54. از آن دو (دریا) لو لو و مرجان خارج می شود (الرحمان/ 22)
55 و کسی که آنچه باید به آن ایمان بیاورد انکار کند اعمال او تباه می گردد در آخرت از زیانکاران خواهد بود (مائده/ 5)
56. بصائر الدرجات، ص97؛ بحارالانوار، ج35، ص369.
57. مراجعه شود به تفسیر طبری و درالمنثور در تفسیر آیه 5 سوره حمد.
58. امام باقر علیه السلام فرموده اند: «ظهره تنزیله و بطنه تاویله، منه ما مضی و منه ما لم یکن بعد، یجری کما تجری الشمس و القمر» (تفسیر عیاشی، ج1، ص11؛ بحارالانور، ج89، ص94)
59. علامه طباطبایی دراین باره می نویسد: «و اعلم ان الجری –وکثیرا ما نستعمله فی هذا الکتاب- اصطلاح ماخوذ من قول ائمه اهل البیت» (المیزان، ج1، ص41). ناگفته نماند، علمای شیعه پیش از علامه طباطبایی نیز به جایگاه قاعده «جری» در روآیات تفسیری توجه داشته اند و آن را دقیقا می شناخته اند هر چند با این اصطلاح از آن یاد نمی کردند، چنانکه علامه مجلسی درباره آن می نویسد: «قد عرفت ان الآیه اذا انزلت فی قوم تجری فی امثالهم الی یوم القیامه؛ مکررا دانستی هرگاه آیه ای درباره قومی نازل شد، درباره همسانان آنان تا روز قیامت نیز جاری است» (بحارالانوار، ج24، ص345)
60. المیزان، ج1، ص42.
61. همان مدرک، عبارت علامه چنین است: «روآیات الجری، کثیره فی الابواب المختلفه و ربما تبلغ المئین»
62. تفسیر عیاشی، ج1، ص10.
63. جهت اطلاع بیش تر مراجعه شود به تفسیر تسنیم، ج1، ص167-169.
64. ذاهب التفسیر الاسلامی، ص312.
65 ومن هر که را توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد پس هدایت شود می آمرزم (طه/ 82)
66. بصائر الدرجات، ص98؛ کافی، ج1، ص393.
67. روح المعانی، ج16، ص241. متن کلامش چنین است: «و انت تعلم ان ولایتهم و حبهم رضی الله عنهم مما لا کلام عندنا فی وجوبه لکن حمل الاهتدا فی هذه الآیه علی ذلک مع کونها حکآیه لما خاطب الله به بنی اسرائیل فی زمان موسی علیه السلام مما یستدعی القول بانه عزوجل اعلم بنی اسرائیل باهل البیت و اوجب علیهم ولایتهم اذا ذاک و لم یثبت ذلک فی صحیح الاخبار.
68. همان ها که از خانه های خود به ناحق رانده شدند (و گناهی نداشتند) جز اینکه می گفتند پرودگار ما خدای یکتا است (حج/40)
69. شواهد التنزیل حاکم حسکانی، ج1، ص521، ح552؛ بحارالانوار، ج24، ص227.
70. مجمع البیان، ج7، ص150؛ بحارالانوار، ج24، ص227.
71. بقره/ 114.
72. تفسیر طبری و در المنثور ذیل آیه 114 سوره بقره.
73. انبیاء/ 7.
74. بصائر الدرجات، ص59.
75 المیزان/ ج14، ص257.
76. حج/ 40.
77. شواهد التنزیل، ج1، ص521، ح552.
78. احقاف/ 20.
79. درالمنثور، ج6، ص42؛ کنزالاعمال، ج12، ص631، ح35945
80. رعد/ 7.
81. رجوع شود به: مستدرک حاکم، ج3، ص129؛ مجمع الزوائد، ج7، ص41؛ فتح الباری، ج7، ص284؛ کنزالاعمال، ج2، ص441، ح4443؛ تفسیر طبری، ج13، ص142؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج7، ص2224؛ تفسیر ثعلبی، ج5، ص272؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص203، تفسیر قمی، ج1، ص359؛ بصائر الدرجات، ص49؛ کافی، ج1، ص192؛ امالی صدوق، ص350؛ کمال الدین و تمام النعمهف ص667.
82. کافی، ج1، ص192. متن روایت چنین است: «ابا بصیر می گوید: قلت لابی عبدالله علیه السلام: «انما انت منذر و لکل قوم هاد؟ فقال: رسول الله المنذر و علی الهادی. یا ابا محمد! هل من هاد الیوم؟ قلت: بلی جعلت فداک مازال منکم هاد بعد هاد حتی دفعت الیک. فقال: رحمک الله یا ابامحمد! لو کانت اذا انزلت آیه علی رجل ثم مات ذالک الرجل ماتت الآیه مات الکتاب ولکنه حتی یجری فیمن بقی کما یجری فیمن مضی»
83. پروردگارا به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی عطا کن (بقره/ 201)
84. مراجعه شود به کافی، ج5، ص71؛ معانی الاخبار، ص175
85 بحارالانوار، ج83، ص119.
86. مراجعه شود به درالمنثور ذیل تفسیر سوره کوثر.
87. «زینت خود را در هنگام راه رفتن به هر مسجدى،با خود بردارید» (اعراف/ 31)
88. « بگو خداوند، تنها اعمال زشت را حرام کرده است، چه آشکار باشد و چه پنهان» (اعراف/ 33)
منابع:
1. ایت الله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، چاپ دوم، نشر اسراء، قم، 1379 ش.
2. ابن جریر طبری، تفسیر طبری، دارالفکر، بیروت، 1421 ق.
3. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری (شرح صحیح بخاری) دارالمعرفه، بیروت، چاپ دوم.
4. احمد بن محمد برقی، المحاسن، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1370 ق.
5 بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، دار احیاء الکتب العربیه، 1376 ق.
6. تفسیر ثعلبی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1422 ق.
7. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف عبدالرحمان.
8. جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، دارالمعرفه، بیروت.
9. سید محمود الوسی، تفسیر روح المعانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ چهارم، 1405 ق.
10. شیخ صدوق، امالی صدوق، موسسه البعثه، قم، 1417 ق.
11. شیخ صدوق، توحید صدوق، جامعه مدرسین، قم.
12. شیخ صدوق، خصال، تحقیق علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، 1403 ق.
13. شیخ صدوق، علل الشرایع، تحقیق محمد صادق بحر العلوم، مکتبه الحیدریه، نجف اشرف، 1385 ق.
14. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، 1405 ق.
15 شیخ صدوق، معانی الاخبار، تحقیق علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، 1379 ق.
16. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ دوم.جامعه مدرسین، قم.
17. شیخ طبرسی، احتجاج، دارالنعمان، نجف اشرف، 1386 ق.
18. شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مؤسسه اعلمی، بیروت، 1415 ق.
19. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ق.
20. عبدالرحمان بن محمد بن ابن حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، چاپ دوم، مکتبه العصریه، بیروت، 1419 ق.
21. عبد علی بن جمعه عروسی، تفسیر نورالثقلین، مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1373 ش.
22. عبید الله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل، مجمع احیاء الثقافه، تهران، 1411 ق.
23. علامه طباطبایی، المیزان فی التفسیر القرآن، چاپ سوم، اسماعیلیان، قم، 1393 ق.
24. علامه مجلسی، بحارالانوار، چاپ دوم، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403 ق.
25 علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، دارالکتاب، قم، 1404ق.
26. قرآن کریم، ترجمه ایت الله مکارم شیرازی
27. گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ترجمه عبدالحلیم بخار، مکتبه خانجی، قاهره، 1374 ق.
28. لسان العرب، ابن منظور
29. متقی هندی، کنزالاعمال، مؤسسه الرساله، بیروت، 1409 ق.
30. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، دارالفکر، 1401 ق.
31. محمد بن حسن صفار، بصائر درجات ذوی القربی، تحقیق میرزا حسن کوچه باغی، منشورات اعلمی، تهران، 1404 ق.
32. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران.
33. محمد بن یعقوب کلینی ، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363 ق.
34. محمد رضا حسینی، کیف نفهم القرآن، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1400 ق
35 محمود رجبی و همکاران، روش شناسی تفسیر قرآن، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سمت، قم، 1379 ش.
36. نحاس، معانی القرآن، جامعه ام القری، عربستان، 1409 ق.
37. هیثمی، مجمع الزوائد، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408 ق.
پدیدآورنده: دکتر مهدی رستم نژاد/استادیار و عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه
چکیده:
مساله گونهها و انواع «روایات تفسیری» تا پیش از دهههای اخیر، به صورت جدی مورد توجه پژوهندگان معارف قرآنی نبوده است. بااینکه پیشینیان خود در جمع آوری و تنظیم روایات تفسیرى، تلاش و کنکاش تحسین برانگیزی از خود نشان دادهاند؛ ولی چندان اشارهای به تنوع و گوناگونی روایات نکردهاند. گو اینکه آنان به کشف این نکته نائل نشده بودند؛ ولی در دهههای اخیر، شماری از پژوهندگان معارف قرآنی به بررسى، استقرا و نامگذاری این گونهها اقدام نمودهاند. بی تردید شناخت نظم یافته این انواع به بهرهمندی آسانتر از این روایات خواهد انجامید.
در این نوشتار به مهمترین گونههای روایات تفسیری اشاره میشود.1 گفتنی است هر چند این تقسیمبندی در نگاه نخست، ناظر به روایات تفسیری شیعه است؛ ولی روایات تفسیری اهل سنت نیز تا حدودی در قالب این تقسیمبندی قابل ارائه است. از این رو به نمونههایی از روایات تفسیری اهل سنت نیز اشاره میشود و از حیث کمی و کیفی با روایات تفسیری شیعه مقایسه میگردد.
الف) تفسیر واژگانی
در شماری از روایات تفسیرى، صرفا معنای یک واژه با یادکرد واژه ای مترادف یا واژگانی آسانتر بیان شده است. این روش که بیشتر به ترجمه و توضیح شبیه است در مواردی به کار رفته است که برای مخاطب تنها همان واژه، مبهم بوده است و نیاز به توضیح بیشتر نداشته است.2
رویکرد این نوع از روایات تفسیرى، معنی شناختی3 است. زیرا این روایات غالبا درصدد بیان معنی لغات و واژگان، وارد شدهاند. روشن است تفسیر در این سطح مشروط به عصمت و علم لدنّی نیست، بلکه خبرویّت در شناخت واژگان و مفاهیم لغات کفایت میکند.
ولی مطلبی که نباید از آن غفلت کرد این است که مهمتر از بحث واژهشناسى، شناخت مبانی فهم واژهها است. چیزی که امروزه به عنوان «فقه اللغه» یا «فلسفه زبان» از آن یاد میشود و در آن برای یافتن پاسخ صحیح به نمونه پرسشهای ذیل تحقیق و جستجو میشود:
1. آیا مبنای صحیح در معنارسانی واژهها، عصر صدور واژههاست، یا واژهها تحول معنایی یافته و ملاک عصر حاضر است؟
2. آیا واژهها تابع مراد متکلمند یا تابع فهم مخاطب ویا هیچ کدام؟
3. آیا واژههای به کار رفته در قرآن و متون مقدس تابع مفاهیم عرفی و اجتماعی فرهنگ زبان عمومی است یا چنین نیست؟
بی تردید پاسخگویی به این پرسشها نیاز به کاوشهای جدی و عمیق دارد و در مجالی دیگر میبایست با استفاده از روشهای علمی نوین، روایات تفسیری معصومین را که در تبیین مفاهیم واژگان وارد شدهاند، مورد دقت مضاعف قرار داد تا از این رهگذر به پاسخهای صحیح این نمونه پرسشها، از منظر معصوم علیه السلام راه یافت.4 ولی آنچه در اینجا میآید تنها ذکر نمونههایی از روایات تفسیری است که در بیان مفاهیم و مدالیل واژگان وارد شدهاند:
1. در روایتی از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام دربار واژه «حرث» و «نسل» که در آیه شریفه «وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ»5 آمده است، میخوانیم:
«النسل: هم الذریه و الحرث: الزرع»6 برابر این روایت، امام رضا علیه السلام واژه «نسل» را به «ذریه» و واژه «حرث» را به «زراعت» تفسیر یا به عبارت دقیقتر ترجمه کرده است.
2. در روایتی میخوانیم امام صادق علیه السلام واژه های «رفث، فسوق و جدال» را که در آیه 197 سوره بقره آمده است7 به ترتیب به معنای آمیزش، دروغ و قسم خوردن به «لا و الله و بلی والله» و فحش دادن به یکدیگر معنا کردهاند.8
3. در روایتی از عبدالعظیم الحسنی از امام جواد علیه السلام نقل شده است که آن حضرت در توضیح واژههای «منخنقه، موقوذه، متردیه و نطیحه» که در آیه سوم سوره مائده به کار رفتهاند، فرمود: «منخنقه» حیوانی است که خود خفه شده و مردار گشته است، «موقوذه» حیوانی است که در اثر بیماری به هلاکت رسیده، «متردیه» آن حیوانی است که از جای بلندی به پایین پرتاب شده، یا از کوه سقوط کرده و یا در چاه افتاده و مرده و «نطیحه» آن حیوانی است که حیوان دیگری به او شاخ زده و مرده است.9
4. در روایتی از امیرالمومنان علی علیه السلام کلمه «هباءا منثورا» که در آیه «وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا»10 وارد شده است، به معنای شعاع نور خورشید تفسیر شده است که از روزنه به داخل اتاق بتابد.11
5 در روایتی از امام باقر علیه السلام واژه «مفازo » در آیه «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ»12 به معنی بعید تفسیر شده است.13
اهل لغت واژه «مفازه» را به معنی مهلکه گرفتهاند ولی از باب فال نیک زدن، آن را در نجات از مهلکه استعمال میکنند. «ابن منصور» در لسان العرب، واژه مفازo در این آیه را به معنای «بعید» دانسته است.14
6. در شماری از روایات فریقین واژه «باسقات = بسوق» در آیه « وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِیدٌ»15 به معنی بلندی درخت نخل، تفسیر شده است.16
در تعدادی از روایات به غیر عربی بودن واژهها اشاره شده است. از جمله واژه «ابلعی» درآیه «وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ»17 به لغت هندی به معنای «اشربی» یعنی فروبر، آمده است.18
افزون بر موارد گذشته، به یکی از دو مورد دیگر از روایات تفسیری واژگان اهل سنّت اشاره میشود.
1. ابن جریر طبری در تفسیر «فاقع» که در آیه«قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ»19 وارد شده است، تعدادی روایت از تابعین و اتباع آنها میآورد که «فاقع» را به معنی «خالص و صافی» ترجمه کردهاند. همچنین است روایاتی که در ترجمه کلماتی چون «فارض، عوان، صفراء ذلول، شیه» مربوط به آیات 68 الی 71 سوره بقره آمده است.20
2. در تفسیر کلمه «موقوتا» مربوط به آیه «إِنَّ الصَّلاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا»21 در شماری از روایات نقل شده است که آن را به معنی «مفروض و واجب» دانستهاند.22
3. در تفسیر واژه «صِرٌّ» در آیه «مَثَلُ مَا یُنْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ» طبری تعدادی روایت از صحابه و تابعین نقل میکند که آن را به معنی «سرمای شدید» گرفتهاند.23
4. در تبیین واژه «صُرْهُنَّ» در آیه «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ» در شماری از روایات اهل سنت به معنی «قطعه قطعه کردن» آمده است.24
نکته قابل ملاحظه آن است که شمار زیادی از روایات تفسیری اهل سنت، از نوع تفسیر واژگانی است. برای اثبات این مطلب، کافی است به کتاب هایی چون تفسیر طبری یا تفسیر ابن ابی حاتم مراجعه شود.
بررسی اجمالی و گذرای این کتاب ها نشان میدهد که تفسیر واژگانی و ترجمهای (شرح اسمی)، چه حجم عظیم و گستردهای را به خود اختصاص داده است! که آن هم غالبا به صورت تکراری به ویژه در تفسیر طبری و تا حدودی در تفسیر در المنثور از صحابه و تابعین و اتباع آنان نقل شده است. این در حالی است که در روایات تفسیری اهلبیت علیهم السلام، از میان انواع روایات تفسیرى، تقریبا کمترین شمارگان مربوط به تفسیر واژگانی است.
این نکته بیانگر آن است که به عکس روایات تفسیری اهل بیت، صبغه غالبی در روایات تفسیری اهلسنت، «معنا شناسانه» است نه «روش شناسانه». جالب توجه آنکه در منابع تفسیری اهلسنت، روایاتی که منقول از شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، کمتر در حوزه تفسیر واژگانی است، بلکه این نوع روایات شرح اسمی و معناشناختى، عمدتا از صحابه و تابعین و اتباع آنان نقل شده است.
شاید در صورت تحقیق بیشتر این نکته به دست آید که هر چه منقولات تفسیری از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله فاصله گرفته و به طرف تابعین و اتباع کشیده شده است؛ بر حجم روایات تفسیری واژگانى، افزوده شده است.
ب) بهرهگیری از تمثیل
در میان روایات تفسیری بیاناتی دیده میشود که معصومین علیهم السلام در مواردی به منظور آسانسازی و انتقال سریع مفاهیم به مخاطب، از عنصر تمثیل و همانندسازی استفاده میکردهاند.
این روش در شرایطی متناسب با سطح آگاهی و فهم مخاطبان به کار گرفته میشد و یا در جایی استفاده میشد که میخواستند جلوی سوء استفاده مغالطهگران را بگیرند و طرف را مجاب نمایند.
هرچند تعداد این دست روایات، انگشت شمارند ولی از نگاه روششناختى، بسیار اهمیت دارند.
از باب نمونه در مناظره برخی از یهود با امیرمومنان علی علیه السلام میخوانیم که آنها با تعریض به آیاتی چون «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»25 و آیه «وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَالإکْرَامِ»26 از آن حضرت پرسیدند «فاین وجه ربک» امام به جای پاسخ علمی و نظری به ابن عباس دستور داد تا آتشی تهیه کند، چون آتش برافروخته شد و زبانه کشید، از یهودی پرسید «فاین وجه هذه النار؛ صورت این آتش کدام است؟» یهودی اظهار کرد که آتش صورت خاصی ندارد. امام با شنیدن این عتراف فرمود: «قال ربی عزوجل هذا المثل: «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»27 چنان که ملاحظه میشود، امام با استفاده از یک تمثیل محسوس با برافروختن آتش، آیاتی نظیر «وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ» و نیز «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»را تفسیر کرد و با این کار مفهوم نفی جسمانیت خداوند را در سطح فهم مخاطب بیان کرد.
نمونه دیگر: در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که آن حضرت پس از تلاوت آیه «وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»28 در تبیین واژه های «اسراف»، «قتر» و «قوام» با تمثیلی ساده و روان، ابتدا مقداری ریگ از زمین برداشت و آن را در مشت خود جای داد و کاملا مشتش را بست و فرمود: «هذا الاقتار الذی ذکره الله عزوجل فی کتابه، این معنای اقتار است که خداوند درکتابش آورده است» سپس دوباره مشتی از ریگ پر کرد و کاملا آن را باز گذاشت به گونهای که همه ریگها به زمین ریخت و فرمود: هذا الاسراف، این معنای اسراف است.
در مرحله سوم، مشتی دیگر برگرفت و نیمی از آن را بر زمین ریخت و نیمی را در مشت خود نگه داشت و فرمود: هذا قوام؛ این معنی قوام است.29 امام با این مثال ساده و روشن، تفاوت این سه واژه را به صورت عینی و ملموس بیان کرد.
ج) بهره گیری از قواعد ادبی
در شماری از روایات تفسیرى، ملاحظه میشود که امام معصوم علیه السلام با اشاره به نکتههای ادبی و قواعد لسانی راه دستیابی به آن را نیز بیان فرموده است.
بدیهی است که این نوع از روایات، افزون بر آنکه روشمندی برداشتهای تفسیری معصوم را میرساند، نوعی آموزش و تعلیم روش، در فهم آیات به شمار میآید.
از باب نمونه: در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که از آن حضرت سوال شد: آیا فریضه امر به معروف و نهی از منکر بر همه افراد امت واجب است؟ امام در پاسخ فرمود: خیر، چنین نیست. راوی از دلیل آن جویا شد، امام فرمود: «و الدلیل علی ذلک کتاب الله تعالى: «وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ«َ30 کما قال الله عزوجل: «وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ»31 و لم یقل: علی امه موسی و لا علی کل قومه؛ دلیلش آن است که خداوند فرمود: «باید در میان شما گروهی باشند که به نیکیها فرا خوانند و آنان را امر به معروف و نهی از منکر نمایند» چنان که خداوند در جای دیگر فرمود: «وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ» و از قوم موسی گروهی بودند که به حق دعوت میکردند» و نفرمود: «علی امه موسی» یا «علی کل قومه»32 از این عبارت به خوبی روشن میشود که عبارت «ولتکن منکم» و همچنین عبارت «و من قوم موسی» که با من تبعیضیه آمده است، دلالت میکند بر اینکه فریضه امر به معروف و نهی از منکر اختصاص به گروه خاصی دارد.33
نمونه دوم، روایتی است که زواره از امام صادق علیه السلام میپرسد به چه دلیل مسح به بعض سر صحیح است؟ امام در پاسخ میفرماید: «ان المسح ببعض الراس لمکان الباء»34 برابر این روایت امام با اشاره به «با» در آیه «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ»35 استنتاج میکند که مسح به بعض سر صحیح است. زیرا واژه «مسح» به خودی خود متعدی است و نیازی به «با» ندارد؛ ولی از آنجا که در این آیه «با» آمده است اشاره به همین نکته دارد که بعض سر مراد است نه تمام آن.
د) بهره گیری از روش تفسیر قرآن به قرآن
چنان که سابقا گذشت «علامه طباطبایی» روش تفسیری اهل بیت را در قالب روش قرآن به قرآن میداند. ایشان بر این باور است که شیوه رایج اهل بیت در تفسیر، همین روش بوده است.36
برجستگی این روش آن است که افزون بر این که روش اهل بیت عصمت و طهارت است از مصونیت بالایی نسبت به خطاهای تفسیری برخوردار است. حجم زیادی از روایات تفسیری معصومین از نوع استدلال به آیهای برای فهم آیهای دیگر است.
از باب نمونه: در روایتی از امیر المومنان علی علیه السلام در تفسیر آیه «قَالَ لا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»37 میخوانیم: «أی المشرکین» آنگاه حضرت در توجیه تفسیر «ظالمین» به «مشرکین» با استفاده از آیه سیزده سوره لقمان میفرماید: «لانه سمی الشرک ظلما بقوله: ان الشرک لظلم عظیم» یعنی تفسیر «ظالمین» به «مشرکین» به این دلیل است که خداوند در آیه «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» شرک را «ظلم» نامیده است.38
شبیه نمونه فوق، روایتی است که در منابع اهلسنت در تفسیر آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ»39 از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده است که ظلم را با استفاده از آیه«إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» به معنی شرک گرفتهاند.40
نمونه دیگر روایتی است از زراره و محمد بن مسلم- دو تن از شخصیت های برجسته اسلام- که از امام باقر علیه السلام پرسیدند: چگونه حکم به وجوب قصر در سفر میکنید و حال آنکه در قرآن تعبیر به «فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ»41 شده است که به حسب ظاهر به معنی جواز قصر است نه وجوب آن؟ امام علیه السلام در پاسخ با تمسک به آیه «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ» 42 فرمود: همانگونه که مقصود از عبارت «لاجناح» در این آیه ناظر به وجوب طواف
(سعی) است نه جواز آن، در آیه «فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ» نیز به معنی وجوب قصر است نه جواز آن.43
مطابق این نقل، امام برای بیان تفسیر آیهای از آیهای دیگر کمک میگیرد و این همان روش تفسیری قرآن به قرآن است.
به کارگیری این روش در روایات تفسیری اهلسنت نیز، کم و بیش به چشم میخورد.
ه) بهره گیری از ساختار چند معنایی قرآن (بطون)
بخش عمدهای از تفاسیر معصومان از نوع تفسیر لآیههای باطنی و معانی پنهانی آیات است. اشتمال قرآن به ظهر و بطن و گستره معنایی باطنى، حقیقتی است که ابتدا از زبان گویای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیده شده است. پس از آن حضرت، همواره ائمه اطهار علیهم السلام این نکته را گوشزد مینمودند و خود نیز در سطح گستردهای به بیان معانی باطنی آیات قرآن مبادرت ورزیدهاند. ویژگی مراتب معنایی در قرآن و چند لایگی آن از امتیازات زبانی قرآن به شمار میآید و بیانگر جاودانگی و پایداری قرآن است.
به یقین کشف هر یک از مراتب معنایی میتواند پاسخگوی بخشهایی از نیازهای هدایتی بشر در گستره تاریخ باشد.
پیداست، لآیههای باطنی قرآن، فراتر از دلالتهای سیاقی و نزولی است و آزادتر از قید و بندهای لفظی و قواعد و معیارهای لسانی حاکم بر آنها است. به همین جهت، با تجربه و جداسازی ازخصوصیات نزولی همراه است.
البته تجرید آیه از ویژگیهای نزولی و دلالى، با حفظ ملاکها و اصول کلى، در راستای همان معانی ظاهری است و بیگانه از آن نیست و نباید باشد. لذا از امتیازات تفسیر باطنى، همسویی آن با تفسیر ظاهری است. بدین معنی که معانی باطنی آیات در طول معانی ظاهری آن، همزمان اراده شدهاند.
تعدد و تنوع معانی آیات و اختلاف ظاهری آنها که در شماری از روایات تفسیرى ملاحظه میشود و گاه شبهه تعارض و اختلاف در گفتار معصوم را تداعی میکند در مواردی به همین مراتب معنایی برمیگردد، یعنی ممکن است اختلاف روایات تفسیری در پاره ای از موارد به گوناگونی معنی ظاهری و باطنی آیات، یا به اختلاف مراتب باطنی آیات برگردد و در عین حال همه آنها در جای خود صحیح باشد؛ زیرا هر یک از آن معانی در بیان مرتبهای از مراتب معرفتی و باطنی آیات است و منافاتی با یکدیگر ندارد.
در روایتی از جابر یکی از اصحاب بزرگوار امام باقر و امام صادق علیهما السلام میخوانیم که دو بار تفسیر آیهای را از امام باقر علیه السلام پرسید ولی هر بار جوابی شنید که با مرتبه دیگر فرق داشت، با شگفتی از امام پرسید: این تفاوت در گفتار ناشی از چیست؟ امام فرمود: «ان للقرآن بطنا و للبطن بطنا و له ظهر و للظهر ظهر...؛ قرآن دارای بطن است و هر بطنی باز دارای بطنی است و نیز دارای ظهر است و برای هر ظاهری باز ظاهری دیگر...»44
در واقع امام با این پاسخ، به نکته دقیقی اشاره کرد و آن اینکه این تفاوتها و بعضا اختلاف ظاهری روایات، بدان جهت است که قرآن دارای ساختار چند معنایی است و هر یک از این روایات تفسیرى، ممکن است در بیان مرتبهای از آن مراتب معنایی باشد.
نمونه دیگر آن، روایتی است از عبدالله بن سنان که از امام صادق علیه السلام تفسیر آیه «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ»45 را پرسید، امام آن را به «کوتاه کردن شارب و ناخن» در مناسک حج تفسیر کرد. عبد الله بن سنان عرض کرد: ذریح محاربی –یکی دیگر از اصحاب امام صادق علیه السلام- از شما نقل کرده است که این آیه را به «لقای امام» تفسیر کردهاید؟ امام در پاسخ فرمودند: «آری ذریح راست گفت، تو نیز راست گفتهاى! ولی قرآن دارای ظهر و بطن است و چه کس ظرفیت و تحمل ذریح را دارد!»46
از این روایت نیز به خوبی استفاده میشود که اختلاف روایات تفسیرى، گاه ناظر به ابعاد معنایی آیات و مراتب باطنی آن است و هر چه روایتی به بعدی از ابعاد آن پرداخته است و همه در جای خود صحیح هستند.
شایان توجه آنکه منظور از تفاسیر باطنى، تفاسیر ارائه شده از سوی برخی از صوفیه و مدعیان سیر و سلوک دروغین نیست که با مبانی باطل و بر اساس جدایی شریعت و طریقت، به تفسیر قرآن میپردازند. بلکه مقصود تفسیری است که اهلبیت عصمت و طهارت، آن حاملان اسرار و معارف قرآنى، با آگاهی از باطن آیات و علم به تأویل آن، آن را روایت کردهاند.
با این توضیح چند نمونه از تفسیر باطنی ائمه اطهار علیهم السلام ارائه میشود:
1. در روایتی از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه«فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ»47 میخوانیم که آن حضرت «بئر معطله = چاه رها شده» را به «امام خاموش» و «قصر مشید = قصر به جای مانده» را به «امام ناطق» تفسیر کرده است.48
چنان که ملاحظه میشود، معنای ظاهری و دلالی آیه در مورد شهرهایی است که ساکنان آن شهرها ستمکار بودند و خداوند آنها را نابود کرد و از آنها تنها، چاههای رها شده و قصرهای برپا ایستاده به جای مانده است.
ظاهر آیه بیانگر این نکته ظریف است مناطق باقی مانده از اقوام گذشته دارای دو اثر بجا ماندهاند، نخست: بقایایی از قصرهای باشکوه و برافراشته که بیانگر جلال و عظمتهای ظاهری آنان بوده که امروز اسیر پنجه مرگ شدند و دیگر خبری از آنها نیست و دیگر چاهها و قناتهایی که نماد حیات و زندگی بودند و امروز در دل زمین پنهان و راکد رها شدهاند و سالهاست که از جوشش و حیات بازماندهاند.
این چیزی است که ظاهرا آیه حسب دلالتهای لسانی و سیاقی بر آن گواهی میدهد ولی امام صادق علیه السلام فراتر از این مدلول ظاهرى، به بیان مراتب باطنی آیه پرداخت. «قصر مشید» را به معنی «امام ناطق» گرفت که همانند قصر باشکوه و برافراشته، در میان اجتماع حضور دارد و بسان قصر که از فرسنگها راه به چشم میآید، نقش برجسته او در هدایت و رهبری جامعه، همه جا مشاهده میشود.
در مقابل «بئر معطله» را به معنی «امام پنهان و خانه نشین» گرفت که در اثر غفلت مردم همانند چاه رها شده در دل خاک پنهان مانده است و به چشم نمیآید و با آن که متصل به سفرههای آبی زیر زمینی است، حسب ظاهر بی آب به نظر میآید و کسی از دانش بیکران او بهرهمند نمیشود.
1. امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»49 فرمود: «یعنی اگر کسی را از سوختن در آتش یا غرق شدن در آب نجات دهد، مثل آن است که همه مردم را زنده کرده است.» راوی پرسید: اگر شخصی را از ذلالت نجات دهد و به سوی هدایت راهنمایی کند، چه؟ امام فرمود: «این از باب بزرگترین تاویل (معنای باطنی) است.»50
بی شک، ظاهر آیه که پس از بیان داستان کشته شدن هابیل به دست قابیل آمده است، احیا و اماته ظاهری است، چنان که امام، نخست همین تفسیر ظاهری را ایراد فرمودهاند؛ ولی پس از پرسش راوى، امام توسعه معنایی از احیای ظاهر به احیای معنوی را تائید فرمودهاند و آن را از مراتب باطنی و تاویلی آیه شمردهاند.
2. از همین قبیل است تفسیر آیه «وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»51 که اهلبیت علیهم السلام در تفسیر آن فرمودند: «نحن العلامات و النجم رسول الله»52 چه اینکه انسان همانگونه که در سیر مراتب مکانی به راهنمایی نشانههایی از آسمان نیاز دارد، در سیر مراتب معنوی نیز به راهنمایان آسمانی چون پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام نیازمند است.
همچنین است، تفسیر نعمتهای ظاهری و باطنی به «امام ظاهر و باطن» در آیه «وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً»53 و نیز تفسیر «لؤلؤ و مرجان» به امام حسن و امام حسین علیهما السلام در آیه «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ»54 یا آنچه که در تفسیر پرندگان چهارگانه در قصه ابراهیم علیه السلام مربوط به آیه 260 سوره بقره آمده است.
جالب است که بدانیم در شماری از روایات تصریح شده است که اینها از باب معنابخشی باطنی است. مانند روایاتی از امام باقر علیه السلام درباره «وَمَنْ یَکْفُرْ بِالإیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»55 که فرمودهاند: «تفسیر ها فی بطن القرآن: من یکفر بولایه علی و علی هو الایمان؛ تفسیر باطنی آیه یعنی هر کس به ولایت علی علیه السلام کفر بورزد و علی همان ایمان است»56
تعبیر به «تفسیر ها فی بطن القرآن» بیانگر آن است که امام علیه السلام درصدد تفسیر دلالی و سیاقی آیه نیست تا ناظر به الفاظ باشد. از اینجا روشن میشود آنان که با دستاویز قراردادن اینگونه روایات، بر تفسیر شیعه خرده میگیرند دچار چه اشتباه بزرگی شدهاند؟! آنان در واقع نتوانستند بین تفسیر دلالی و سیاقی (ظاهری) و تفسیر باطنی فرق بگذارند.
بررسی روایات فریقین نشان می دهد تفسیر به بطن، بیشتر در روایات تفسیری اهلبیت علیهم السلام به کار گرفته شده است؛ ولی در روایات تفسیری اهلسنت –به دلایلی که انشاء الله در آینده روشن خواهد شد- چندان نمود و ظهوری ندارد، هر چند اصل وجودشان قابل انکار نیست.
نظیر آن روایاتی است در منابع اهلسنت که «صراط مستقیم» را به رسول الله صلی الله علیه و آله یا بعض اشخاص دیگر تفسیر کرده است. روشن است مقصود تفسیر به باطن است.57
و) به کارگیری قاعده جرح و تطبیق
شمار قابل ملاحظهای از روایات تفسیری اهلبیت علیه السلام، از «باب جری و تطبیق» است. اصطلاح «جری و تطبیق» که برگرفته از روایاتی چون «ان القرآن یجری کما تجری الشمس و القمر»58 است که نخستین بار توسط «علامه طباطبایی» طرح شده است.59
هرچند بیان تفصیلی این اصطلاح فرصت جداگانهای میطلبد ولی چکیده سخن در این باره آن است که «جری و تطبیق» عبارت است از جاری شدن و سرایت کردن مفاهیم به دست آمده از آیات به موارد مشابه.
بر این اساس گر چه منطوق آیات، در ظاهر ناظر به امتهای گذشته یا اتفاقات عصر نزول است؛ ولی روح و حقیقت آن در حصار هیچ زمانی نیست، بلکه به تعبیر دیگر «فرا زمانی» است و در آیندگان همانند گذشتگان جاری و ساری است.
از این رو با توجه به خصیصه کارآمدی و جاودانگی قرآن، مفاهیم آیات در طول زمان، بر همه موارد مشابه قابل تطبیق است؛ زیرا آیات قرآن محدود به موردشان نزولی نیست. لذا گرفتار رکود و درجازدگی نمیشود. از این خصیصه در اصطلاح به عنوان «جری و تطبیق» یاد میشود. در واقع جری و تطبیق رمز جاودانگی و پویایی قرآن را بیشتر نمایان میسازد.
فرق «جری و تطبیق» با «بطون آیات» به این نکته برمیگردد که گر چه دستیابی به هر دو با تجرید و جداسازی آیه از خصوصیات نزولی همراه است؛ ولی «جری و تطبیق» انطباق همان مفاهیم به دست آمده ( اعم از معانی ظاهری و باطنی) بر مصادیق مشابه خارجی است.
حجم زیاد و فراگیر روایات تفسیری که با روش جری و تطبیق وارد شده اند، نشان میدهد که اهل بیت علیهم السلام در سطح وسیعی از این روش استفاده کردهاند. به گونهای که «علامه طباطبایی» این را از سلیقههای معصومین علیهم السلام برشمرده است. ایشان در این رابطه می نویسد:
«و هذه سلیقه ائمه اهل البیت فانهم یطبقون الآیه من القرآن علی ما یقبل ان ینطبق علیه من الموارد و ان کان خارجا عن موارد النزول؛ جری و تطبیق، روش و سلیقه اهلبیت علیهم السلام است، زیرا آنان، آیات قرآن را در مواردی که قابل انطباق با موارد مشابه مورد نزول بود، تطبیق میکردند»60
علامه در بیان آمار تقریبی اینگونه روایات، میگوید: «این روایات به صدها مورد می رسد»61
از همین باب است، تطبیق آیات بی شمار ستایش آمیز بر اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و همچنین تطبیق آیات نکوهش آمیز و بیم دهنده بر دشمنان اهلبیت علیهم السلام چنانکه در روایت امام باقر علیه السلام میخوانیم: «القرآن نزل اثلاثا ثلثا فینا و فی احبائنا و ثلثا فی اعدائنا عدو من کان قبلنا و ... ثلث قرآن درباره ما و دوستان ما است و ثلث آن درباره دشمنان ما و دشمنان پیشنیان ما است و ...»62
شایان ذکر است، روایات جری و تطبیقی، هر چند در طبقهبندی در عداد روایات تفسیری به شمار میآیند؛ ولی حقیقت آن است که اینگونه روایات از باب تفسیر صادر نشدهاند، بلکه در مقام تطبیق آیه بر موارد مشابه وارد شدهاند.63
بنابراین آنان که با دستاویز قرار دادن اینگونه روایات، بر شیعه و روایات تفسیری آنها میتازند از این نکته غافلند که روایات جرح و تطبیقى، اساسا تفسیر به معنای بیان معانی الفاظ و مراد خداوند، به شمار نمیآیند، بلکه اینها صرفا سرایت دادن مفهوم آیه به موارد مشابه، با تنقیح ملاک و مناط است.
«گلدزیهر» مینویسد: «شیعه معتقد است موضوع ربع قرآن درباره علویان است و ربع دوم مربوط به دشمنان... هفتاد آیه در شأن علی علیه السلام است. بنابراین قرآن از نگاه شیعه تا حدود زیادی یک کتاب حزبی شیعی است»64
«الوسی» صاحب تفسیر روحالمعانی پس از اشاره به روآیاتی که در تفسیر آیه «وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى»65 آن را به «ثم اهتدی الی ولایتنا اهل البیت»66 تفسیر کردهاند، چنین میگوید:
«پیداست که وجوب ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام از نظر ما کاملا پذیرفته است، ولی حمل «اهتداء» در این آیه درباره قوم بنیاسرائیل عصر حضرت موسی علیه السلام است، مستلزم آن است که خداوند، اهلبیت علیهم السلام را به بنیاسرائیل قبلا شناسانده باشد و ولایت آنها را بر بنیاسرائیل واجب کرده باشد در حالی که چنین چیزی از طریق روآیات صحیح ثابت نشده است»67
روشن است بزرگترین اشتباه این صاحب نظران آن است که نتوانستند بین «تفسیر» و «جری» که زبان تسری مفاهیم به موارد مشابه است، تفاوت قائل شوند. چیزی که در شماری از روایات، راسا به وجود این تفاوت اشاره شده است.
از باب نمونه، در روایتی از امام باقر علیه السلام درباره آیه «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ»68 آمده است: «نزلت فی رسول الله و علی و حمزه و جعفر و جرت فی الحسین: این آیه (به حسب تنزیلی) در حق پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام، حمزه و جعفر نازل شده است؛ ولی در حق حسین علیه السلام جاری گریده است»69
تعبیر به «جرت فی الحسین» به این معنی است که اگر چه مسلمانان صدر اسلام، مجبور شدهاند جلای وطن کرده، خانههای خود را رها کنند و تن به هجرت بدهند؛ ولی آیه در انحصار داستان هجرت مسلمانان صدر اسلام نیست، بلکه امام حسین علیه السلام نیز در شرایطی دشوارتر مجبور شد شبانه مدینه را ترک نماید و به کربلا هجرت کند.
همچنین در روایتی دیگر از آن حضرت میخوانیم: «نزلت فی المهاجرین و جرت فی آل محمد صلی الله علیه و آله؛ آیه درباره مهاجران نازل شده است؛ ولی در حق آل محمد صلی الله علیه و آله جاری شده است»70
همچنین بر اساس روآیات تفسیری اهلسنت، آیه «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِی خَرَابِهَا»71 به نصاری که قوم یهود را از خواندن نماز در بیتالمقدس منع کردند و همچنین مشرکین مکه که مسلمانان را از خواندن نماز در مسجدالحرام منع نمودهاند، تطبیق شده است.72
نمونه دیگر از کاربرد جری در روآیات، روایتی است که «زراره» از امام باقر علیه السلام میپرسد: مقصود از آیه «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» اگر نمیدانید از آگاهان بپرسید73 -که درباره علمای یهود و مشرکین مکه نازل شده است- چه کسانی هستند؟ امام باقر علیه السلام در پاسخ فرمود: «نحن هم؛ مقصود ماییم.» زراره پرسید: پس سوال کنندگان ماییم؟ فرمودند: آری. زراره پرسید: پس بر شماست که پاسخ ما را بگویید؟ امام علیه السلام فرمود: این دیگر به عهده ماست.74
علامه طباطبایی پس از نقل این روایت مینویسد: «این روایت از قبیل جری است. زیرا آیه خصوصیتی ندارد و مقصود از ذکر میتواند قرآن یا مطلق کتب آسمانی یا معارف الهی باشد و در هر حال ائمه علیهم السلام مصداق اهلالذکر هستند. پیداست که این روایت درصدد تفسیر آیه حسب شأن نزول نیست. چه اینکه معنی ندارد مشرکین به خاندان پیامبر علیهم السلام یا اهل قرآن مراجعه کنند»75
گفتنی است با این که رویشگاه اصلی تفسیر جری و تطبیقی در روآیات تفسیری اهلبیت علیهم السلام است و هنوز اندیشوران قرآنی اهلسنت آن را به طور کامل به رسمیت نشناختهاند و حتی شماری از آنها در مقابل آن موضعگیری نمودهاند؛ ولی با این حال وجود این دسته از روآیات، در تفاسیر روایی اهلسنت غیر قابل انکار است. چنانکه روایت «نزلت فی رسول الله و علی و حمره و جعفر و جرت فی الحسین» که درباره آیه «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ»76 وارد شده است از طریق حاکم حسکانی نیز نقل گردیده است.77
می توان در تفاسیر روایی اهلسنت، مواردی را احصاء کرد که جز از باب جری و تطبیق توجیه دیگری ندارد. در روایتی میخوانیم عمر در دست جابر بن عبدالله انصاری درهمی مشاهده کرد، پرسید: این درهم برای چیست؟ گفت: میخواهم برای خانوادهام گوشتی بخرم، عمر گفت: «افکلما اشتهیتم اشتریتموه، این تذهب عنکم هذه الآیه؟:«وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ»78 آیا هرچه دلتان خواست آن را خریداری میکنید؟ پس با این آیه چه میکنید که فرمود: «آن روز که کافران را بر آتش عرضه میکنند (به آنها گفته میشود:) از طیبات و لذایذ در زندگی دنیای خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید؛ اما امروز عذاب ذلت بار جزای شما خواهد بود»79 چنانکه ملاحظه میشود عمر، آیهای که مربوط به کفار است بر وضعیت جابر بن عبدالله که از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله است، تطبیق کرده است.
در تفسیر آیه «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»80 روآیات متعددی از فریقین وارد شده است که بر اساس آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود را «منذر» و علی را «هادی» معرفی فرموده اند.81
روشن است که این از باب جری و تطبیق است؛ زیرا قرآن به عنوان کبرای کلیه فرموده است: «وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» پس تطبیق آن بر شخص امیرالمومنان علیه السلام از باب جری بوده است، نه به عنوان تفسیر. از همین رو در کلامی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که ابوبصیر از آن حضرت درباره این آیه پرسید، فرمودند: پیامبر، منذر است و علی، هادی است. ای ابا محمد! ایا امروز مردم هادی دارند؟ ابوبصیر گفت: جانم فدایت، همواره هدایتگری خاندان شما وجود داشته، تا نوبت به شما رسیده است. امام فرمود: ای ابا محمد! خدا تو را رحمت کند، اگر آیهای که بر شخصی نازل شد با مردن آن شخص میمرد، کتاب خدا میمرد؛ اما قرآن چنین نیست، بلکه درباره ایندگان، بسان گذشتگان جاری است.82
ز) بهرهگیری از بیان مصادیق (تبیین مصداقی)
در شماری از روآیات تفسیری، به جای رازگشایی از مفاهیم عام آیات از یک مصداق یا چند مصداق خارجی محدود سخن به میان آمده است. پیداست که در اینگونه روآیات، هدف «تفسیر» نبوده است، بلکه برشمردن تعدادی از مصادیق عین مقصود بوده است.
از باب نمونه «حسنه» در آیه« وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً»83 دارای یک مفهوم عام و فراگیر است که شامل هر نوع حسنه و نیکویی میشود؛ ولی در روآیات متعددی از فریقین، مصادیق خارجی و عینی آن ذکر شده است. از جمله:
در روایتی امام صادق علیه السلام، حسنه در دنیا را به «گشایش در روزی و خوشرویی» و حسنه در آخرت را به «رضایت خداوند و بهشت» تفسیر کرده است.84 در روایتی دیگر امیرمومنان علی علیه السلام مقصود از حسنه در دنیا را «زن صالح» و معنای حسنه در آخرت را «حوریّه بهشتی» دانسته است.85
در بیان مصادیق کوثر روآیات متعددی در منابع تفسیری اهلسنت وارد شده است از قبیل: قرآن، نبوت، نهری در بهشت و ... که همه از مصداق «خیر کثیر» هستند.86
روشن است که مقصود واقعی در این روآیات، برشمردن یکی از مصادیق معنایی آیه مزبور است، نه تفسیر آن. از این رو در اینگونه روآیات، سخن از اختلاف و تعارض وجهی ندارد.
همچنین روآیاتی که در بیان مصادیق «زینت» در آیه «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»87 و یا در بیان مصادیق «فواحش» در آیه «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ»88 وارد شدهاند که هدف، بیان مصداق بوده است، نه تفسیر مفهومی آیات. چنانکه اشاره شد، تفسیر به مصداق منحصر به روآیات تفسیری اهل بیت علیهم السلام نیست، بلکه در روآیات تفسیری اهلسنت نیز به وفور یافت میشود.
پینوشتها:
1. قابل توجه آنکه روایات تفسیری به اعتبارات گوناگونی قابل تقسیم است. گاهی به اعتبار موقعیت هایی که ائمه اطهار در آن واقع می شدند، موقعیت هایی چون مقام احتجاج، استدلال به آیه ای از قرآن، پاسخ اقناعی به مخاطب،برداشت اقتباسی از آِیه، و گاهی هم در مقام بیان معانی باطنی آیات یا بیان جری و انطباقی و گاهی به اعتبار روش بیانی اما در بهره گیری از تمثیل، استعاره و جز این ها. در هر یک از این اعتبارات، روایات تفسیری به گونه های متعددی تقسیم می شوند.
2. برای شناخت ریشه های واژگان قرآن، لازم است به فرهنگ های معتبر واژگان عربی مراجعه کرد که یکی از منابع لغوی واژه های قرآن به شمار می آیند. در میان صحابه از ابن عباس سخنان زیادی در تفسیر واژه های مشکل نقل شده است، «سیوطی» آن ها را در کتاب الاتقان آورده است. برخی از کتب مرجع واژه شناسی قرآنی عبارتند از: جمهره اللغه العربیه « ابن درید» (م 321 ق )، المفردات، « راغب اصفهانی» (م 502 ق) مجمع البحرین «طریحی» (م 1085 ق)، جدید ترین کتاب در این زمینه کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» اثر حسن مصطفوی است که با توجه به فرهنگ های واژه شناسی عربی و کتب ادبى، تاریخی و ... به ریشه یابی واژه ها پرداخته و کاربردهای قرآنی آن را نشان داده است. کتاب دیگری که در عصر حاضر در این باره تدوین شده است، «قاموس قرآن» علی اکبر قریشی است
3. مقصود از رویکرد «معنی شناختی» یا «معنی شناسانه» آن است که روایات صرفا برای تبیین معانی لغات و شرح لفظی واژگان ارائه شود ولی رویکرد «روش شناسانه» آن سات که گذشته از بیان مفاد و معانی الفاظ قرآن، روش تفسیر ارائه گردد و شیوه آن به اهلش آموزش داده شود.
4. برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به: روش تفسیر قرآن، محمود رجبى، ص56- 57، معرفت دینى،صادق لاریجانى، ص92- 174.
5 بقره/ 205، تمام آیه چنین است: «وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسَادَ»
6. تفسیر عیاشى، چ1،ص100.
7. تمام آیه چنین است: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الألْبَابِ»
8. معانی الاخبار، ص293؛ کافى، ج4،ص338.
9. تهذیب الاحکام،ج9، ص83.
10. «وما به سراغ اعمالی که انجام داده اند می رویم و همه را همچون غباری پراکنده قرار می دهیم» (فرقان/ 23)
11. معانی القرآن نحاس، ج5، ص18.
12. آل عمران/188. معنی آیه چنین است: «مپندار کافران از عذاب دور بوده و نجات می یابند»
13. تفسیر قمی، ج1، ص129.
14. لسان العرب، واژه «مفازه»
15 و نخل های بلند قامت که میوه های متراکم دارند (ق/ 10)
16. تفسیر مجمع البیان و تفسیر طبری ذیل آیه 10 سوره ق.
17. ای زمین آبت را فرو بر! (هود/ 44)
18. تفسیر عیاشی، ج2، ص149. در تفسیر درالمنثور از آن به عنوان لغت حبشیه یاد شده است. (درالمنثور، ج3، ص330)
19. گفت: خداوند می گوید گاوی باشد زرد یک دست که بینندگان را مسرور سازد (بقره/ 69)
20. مراجعه شود به تفسیر طبری، ذیل آیات اشاره شده.
21. براستی نماز وظیفه ثابتی برای مومنان است (نسا/ 103)
22. مراجعه شود به تفسیر طبری، ذیل آیه 103 سوره نسا.
23. تفسیر طبری در ذیل آیه 117 سوره آل عمران.
24. مراجعه شود به تفسیر درالمنثور و تفسیر طبری، ذیل آیه 260 سوره بقره.
25 پس به هر سو رو کنید رو به خدا کرده اید (بقره/ 115)
26. و تنها ذات صاحبان جلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند (الرحمن/ 27)
27. خصال، ص 597؛ نورالثقلین، ج1، ص117، ح318؛ شبیه این سوال و جواب، بین آن حضرت با جاثلیق نصرانی اتفاق افتاد، مراجعه شود به: توحید صدوق، ص182، و بحارالانوار، ج3، ص328.
28. و کسانی که هرگاه انفاق می کنند نه اسراف و زیاده روی می نمایند و نه سخت گیری می کنند بلکه در میان این دو اعتدال را رعایت می کنند (فرقان/ 67)
29. کافی، ج4، ص54؛ بحارالانوار، ج66، ص261.
30. باید از میان شما گروهی دعوت به نیکی کنند و امر به معرف و نهی از منکر نمایند (آل عمران/ 4)
31. اعراف/ 159.
32. کافی، ج5، ص60، ح16؛ تهذیب الاحکام،، ج6، ص177.
33. توجه به نکات ادبی در فهم آیات قرآن تاثیر بسزایی دارد، «زرکشی» در البرهان، نوع 36، در این باره نمونه هایی از باریک اندیشی های مفسران را نقل کرده است که قابل توجه است. «محمد رضا حسینی» در کتاب «کیف نفهم القرآن ص 80 و79 درباره آیه «وَلا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَعْرُوفًا» (نسا/ 5) می گوید: از این که در آیه به جای «منها» لفظ «فیها» به کار رفته است استفاده می شود که هزینه های مصرفی را نیاید از اصل مال وی پرداخت بلکه لازم است ولی سفیه، دارایی او را به جریان اندازد و از منافع و درآمد آن برای سفیه مصرف کند.
34. کافی، ج3، ص30، ح5؛ علل الشرایع، ج1، ص279؛ بحارالانوار، ج77، ص86.
35 آیه چنین است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (مائده/ 6)
36. علامه در این زمینه می گوید: و قد کانت طریقتهم فی التعلیم والتفسیر هذه الطریقه بعینها علی ما وصل الینا من اخبارهم فی التفسیر (المیزان، ج1، ص12)
37. بقره/ 124.
38. احتجاج، ج1، ص273؛ بحارالانوار، ج9، ص116.
39. آنان که ایمان آورده و ایمان خود را به هیچ ظلمی (شرکی) نیالوده اند... (انعام/ 82)
40. صحیح بخاری، ج4، ص112؛ کنزالاعمال، ج2، ص21، ح2981.
41. تمام آیه چنین است: وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الأرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکَافِرِینَ کَانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِینًا» (نسا/ 101)
42. پس هر کس که حج خانه خدا و یا عمره انجام دهد گناهی بر او نیست که بر آن دو (صفا و مروه) طواف (سعی) کند.
43. من لایحضره فقیه، ج1، ص434؛ بحارالانوار، ج2، ص276، ح26.
44. متن روایت چنین است: جابربن یزید می گوید: «سالت اباجعفر علیه السلام عن شی من التفسیر، فاجابنی، ثم سالت عند ثانیه، فاجابنی بجواب آخر، فقلت: کنت اجبتنی فی هذه المساله بجواب غیر هذا؟ فقال علیه السلام: یا جابر: ان للقرآن بطنا و للبطن بطنا و له ظهر و للظهر ظهر. (محاسن برقی، ج2، ص200)
45 حج/ 29.
46. متن روایت از عبدالله بن سنان چنین است: «عن ذریح المحاربی قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: ان الله امرنی فی کتابه بامر فاحب ان اعمله قال: و ماذاک؟ قلت: قول الله عزوجل: (ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم) قال: (لیقضوا تفثهم): لقاء الامام، (ولیوفوا نذورهم): تلک المناسک، قال عبدالله بن سنان: فاتیت اباعبدالله علیه السلام فقلت: جعلت فداک، قول الله عزوجل: ( ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم)؟ قال اخذ الشارب و قص الاظفار و ما اشبه ذلک، قال: قلت: جعلت فداک، ان ذریح المحاربی حدثنی عنک بانک قلت له: (لیقضوا تفثهم) «لقاء الامام» (و لیوفوا نذورهم) «تلک المناسک»؟! فقال علیه السلام: «صدق ذریح، و صدقت، ان للقرآن ظاهرا و باطنا و من یحتمل ما یحتمل ذریح»
(کافی، ج4، ص549؛ معانی الاخبار، ص340؛ بحارالانوار، ج2، ص360)
47. چه بسیار ساکنان شهرها و آبادی هایی که آن ها را هلاک کردیم در حالی که ستمکار بودند و دیوارهای آن بر روی سقف هایش فرو ریخت و چه بسیار چاه پرآب و قصرهای مرتفع که بی صاحب ماند (حج/ 45)
48. متن روایت چنین است: «البئر المعطله: الامام الصامت و القصر المشید الامام الناطق» (کافی، ج1، ص427؛ بحارالانوار، ج24، ص101)
49. و هر کس انسانی را از مرگ نجات دهد چنان است که گویا همه مردم را نجات داده است (مائده/ 32)
50. محاسن برقی، ج1، ص232؛ کافی، ج2، ص210؛ بحارالانوار، ج71، ص403.
51. و علاماتی قرار داد و (شب ها) به وسیله ستارگان راه خود را می یابند (نحل/ 16)
52. کافی، ج1، ص207؛ بحارالانوار، ج16، ص91.
53. و نعمت های آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است (لقمان/ 20)
54. از آن دو (دریا) لو لو و مرجان خارج می شود (الرحمان/ 22)
55 و کسی که آنچه باید به آن ایمان بیاورد انکار کند اعمال او تباه می گردد در آخرت از زیانکاران خواهد بود (مائده/ 5)
56. بصائر الدرجات، ص97؛ بحارالانوار، ج35، ص369.
57. مراجعه شود به تفسیر طبری و درالمنثور در تفسیر آیه 5 سوره حمد.
58. امام باقر علیه السلام فرموده اند: «ظهره تنزیله و بطنه تاویله، منه ما مضی و منه ما لم یکن بعد، یجری کما تجری الشمس و القمر» (تفسیر عیاشی، ج1، ص11؛ بحارالانور، ج89، ص94)
59. علامه طباطبایی دراین باره می نویسد: «و اعلم ان الجری –وکثیرا ما نستعمله فی هذا الکتاب- اصطلاح ماخوذ من قول ائمه اهل البیت» (المیزان، ج1، ص41). ناگفته نماند، علمای شیعه پیش از علامه طباطبایی نیز به جایگاه قاعده «جری» در روآیات تفسیری توجه داشته اند و آن را دقیقا می شناخته اند هر چند با این اصطلاح از آن یاد نمی کردند، چنانکه علامه مجلسی درباره آن می نویسد: «قد عرفت ان الآیه اذا انزلت فی قوم تجری فی امثالهم الی یوم القیامه؛ مکررا دانستی هرگاه آیه ای درباره قومی نازل شد، درباره همسانان آنان تا روز قیامت نیز جاری است» (بحارالانوار، ج24، ص345)
60. المیزان، ج1، ص42.
61. همان مدرک، عبارت علامه چنین است: «روآیات الجری، کثیره فی الابواب المختلفه و ربما تبلغ المئین»
62. تفسیر عیاشی، ج1، ص10.
63. جهت اطلاع بیش تر مراجعه شود به تفسیر تسنیم، ج1، ص167-169.
64. ذاهب التفسیر الاسلامی، ص312.
65 ومن هر که را توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد پس هدایت شود می آمرزم (طه/ 82)
66. بصائر الدرجات، ص98؛ کافی، ج1، ص393.
67. روح المعانی، ج16، ص241. متن کلامش چنین است: «و انت تعلم ان ولایتهم و حبهم رضی الله عنهم مما لا کلام عندنا فی وجوبه لکن حمل الاهتدا فی هذه الآیه علی ذلک مع کونها حکآیه لما خاطب الله به بنی اسرائیل فی زمان موسی علیه السلام مما یستدعی القول بانه عزوجل اعلم بنی اسرائیل باهل البیت و اوجب علیهم ولایتهم اذا ذاک و لم یثبت ذلک فی صحیح الاخبار.
68. همان ها که از خانه های خود به ناحق رانده شدند (و گناهی نداشتند) جز اینکه می گفتند پرودگار ما خدای یکتا است (حج/40)
69. شواهد التنزیل حاکم حسکانی، ج1، ص521، ح552؛ بحارالانوار، ج24، ص227.
70. مجمع البیان، ج7، ص150؛ بحارالانوار، ج24، ص227.
71. بقره/ 114.
72. تفسیر طبری و در المنثور ذیل آیه 114 سوره بقره.
73. انبیاء/ 7.
74. بصائر الدرجات، ص59.
75 المیزان/ ج14، ص257.
76. حج/ 40.
77. شواهد التنزیل، ج1، ص521، ح552.
78. احقاف/ 20.
79. درالمنثور، ج6، ص42؛ کنزالاعمال، ج12، ص631، ح35945
80. رعد/ 7.
81. رجوع شود به: مستدرک حاکم، ج3، ص129؛ مجمع الزوائد، ج7، ص41؛ فتح الباری، ج7، ص284؛ کنزالاعمال، ج2، ص441، ح4443؛ تفسیر طبری، ج13، ص142؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج7، ص2224؛ تفسیر ثعلبی، ج5، ص272؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص203، تفسیر قمی، ج1، ص359؛ بصائر الدرجات، ص49؛ کافی، ج1، ص192؛ امالی صدوق، ص350؛ کمال الدین و تمام النعمهف ص667.
82. کافی، ج1، ص192. متن روایت چنین است: «ابا بصیر می گوید: قلت لابی عبدالله علیه السلام: «انما انت منذر و لکل قوم هاد؟ فقال: رسول الله المنذر و علی الهادی. یا ابا محمد! هل من هاد الیوم؟ قلت: بلی جعلت فداک مازال منکم هاد بعد هاد حتی دفعت الیک. فقال: رحمک الله یا ابامحمد! لو کانت اذا انزلت آیه علی رجل ثم مات ذالک الرجل ماتت الآیه مات الکتاب ولکنه حتی یجری فیمن بقی کما یجری فیمن مضی»
83. پروردگارا به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی عطا کن (بقره/ 201)
84. مراجعه شود به کافی، ج5، ص71؛ معانی الاخبار، ص175
85 بحارالانوار، ج83، ص119.
86. مراجعه شود به درالمنثور ذیل تفسیر سوره کوثر.
87. «زینت خود را در هنگام راه رفتن به هر مسجدى،با خود بردارید» (اعراف/ 31)
88. « بگو خداوند، تنها اعمال زشت را حرام کرده است، چه آشکار باشد و چه پنهان» (اعراف/ 33)
منابع:
1. ایت الله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، چاپ دوم، نشر اسراء، قم، 1379 ش.
2. ابن جریر طبری، تفسیر طبری، دارالفکر، بیروت، 1421 ق.
3. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری (شرح صحیح بخاری) دارالمعرفه، بیروت، چاپ دوم.
4. احمد بن محمد برقی، المحاسن، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1370 ق.
5 بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، دار احیاء الکتب العربیه، 1376 ق.
6. تفسیر ثعلبی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1422 ق.
7. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف عبدالرحمان.
8. جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، دارالمعرفه، بیروت.
9. سید محمود الوسی، تفسیر روح المعانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ چهارم، 1405 ق.
10. شیخ صدوق، امالی صدوق، موسسه البعثه، قم، 1417 ق.
11. شیخ صدوق، توحید صدوق، جامعه مدرسین، قم.
12. شیخ صدوق، خصال، تحقیق علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، 1403 ق.
13. شیخ صدوق، علل الشرایع، تحقیق محمد صادق بحر العلوم، مکتبه الحیدریه، نجف اشرف، 1385 ق.
14. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، 1405 ق.
15 شیخ صدوق، معانی الاخبار، تحقیق علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، 1379 ق.
16. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ دوم.جامعه مدرسین، قم.
17. شیخ طبرسی، احتجاج، دارالنعمان، نجف اشرف، 1386 ق.
18. شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مؤسسه اعلمی، بیروت، 1415 ق.
19. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ق.
20. عبدالرحمان بن محمد بن ابن حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، چاپ دوم، مکتبه العصریه، بیروت، 1419 ق.
21. عبد علی بن جمعه عروسی، تفسیر نورالثقلین، مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1373 ش.
22. عبید الله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل، مجمع احیاء الثقافه، تهران، 1411 ق.
23. علامه طباطبایی، المیزان فی التفسیر القرآن، چاپ سوم، اسماعیلیان، قم، 1393 ق.
24. علامه مجلسی، بحارالانوار، چاپ دوم، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403 ق.
25 علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، دارالکتاب، قم، 1404ق.
26. قرآن کریم، ترجمه ایت الله مکارم شیرازی
27. گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ترجمه عبدالحلیم بخار، مکتبه خانجی، قاهره، 1374 ق.
28. لسان العرب، ابن منظور
29. متقی هندی، کنزالاعمال، مؤسسه الرساله، بیروت، 1409 ق.
30. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، دارالفکر، 1401 ق.
31. محمد بن حسن صفار، بصائر درجات ذوی القربی، تحقیق میرزا حسن کوچه باغی، منشورات اعلمی، تهران، 1404 ق.
32. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران.
33. محمد بن یعقوب کلینی ، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363 ق.
34. محمد رضا حسینی، کیف نفهم القرآن، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1400 ق
35 محمود رجبی و همکاران، روش شناسی تفسیر قرآن، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سمت، قم، 1379 ش.
36. نحاس، معانی القرآن، جامعه ام القری، عربستان، 1409 ق.
37. هیثمی، مجمع الزوائد، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408 ق.
پدیدآورنده: دکتر مهدی رستم نژاد/استادیار و عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه