چکیده

متن

 

آنچه که ما امروز اسیای مرکزی می خوانیم تاریخی پر فراز و نشیب خود دیده است. جنوب این منطقه که امروز قزاقستان را تشکیل می دهد بخشی از امپراطوری روسیه بوده است و سمرقند و بخارا توسط اسکندر فتح شده اند. در دوران خلفای اموی و عباسیان این منطقه مسلمان شد. از این زمان به بعد ما شاهد شورش های برخی سرزمین ها که تحت سلطه خوانین بودند هستیم. اما این حرکت ها هر بار به تصرف امپراطوری چین یا نظامیان خندی می انجامید. از 1815 میلادی امپراتوری روسیه سواحل دریای خزر تا دریاچه آرال را به تصرف درآورد. از 1860 به بعد به دنبال شکست چین که مجبور به تخلیه سواحل دریاچه بالکاش بود، فشار سیاسی امپراطوری روس نیز بیشتر شد، به این ترتیب در سال 1880 تمامی منطقه تحت پوشش دولت سراسری استپ ها (دشت های خشک) تشکیل شده از «استان های ماوراء خزر»، «سیردریا«، سمرقند و بخارا قرار گرفت. دوخط آهن اصلی که اورنبورگ را به تاشکند و تاشکند را به سمرقند وصل می کند نیز از منطقه می گذرند.
    بعد از انقلاب 1917 و اظهارات شوروی ملیت های مختلف این منطقه سه جمهوری مستقل قرقیزستان (قزاقستان فعلی)، ترکستان و بخارا راتشکیل دادند. بین 1924 تا 1936 میلادی برای مقابله با مقاومت های پراکنده، روسیه شوروی پنج جمهوری فدرال را که عبارت از قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان
    بودند، تشکیل داد. جمـهوری های فـدرال در سـال 1991 مستقـل می شوند اما کماکان بخشی از CIS (کشورهای مشترک المنافع) هستند. تمامی این جمهوری ها ترکیبی از اقوام مغول، ترک، هندی و اروپایی و شیعه دارند. این دولت ها در ابتدا عمیقاً تحت تأثیر حضور روسیه و به دنبال آن تأثیر شوروی قرار داشتند. اسامی خانوادگی در غالب اوقات رنگ اسلاو دارند همانند اسامی وزیر قزاقستان «کِربِک سلیمانف» یا رئیس جمهور ازبک «اسلام کریموف» یا ریاست جمهوری تاجیکستان «امام علی رحمانف». و اما باقی اقلیت های روس هستند با نسبت های کم و بیش متفاوت: 38% در قزاقستان، 19% در قرقیزستان، 10% در ترکمنستان و 5 تا 7% در دو جمهوری آخر بدیهی است که این اقلیت ها نقش به سزایی در قزاقستان و قرقیزستان دارند و بخش بزرگی از زندگی اقتصادی را اداره می کنند. برای روسیه امروز این پنج جمهوری نه فقط از دیدگاه اقتصادی بلکه از نظر استراتژیک و فرهنگی و عاطفی جایگاه پراهمیتی دارند.
    نکته دوم این روابط را نباید کم اهمیت انگاشت. امپراطوری روسیه نه تنها آسیای مرکزی را مستعمره خود کرده بود بلکه تأسیسات و بهره برداری اقتصادی از انها را در اختیار داشت. با گذشت زمان روسیه شوروی این بهره برداری اقتصادی را با شدت بیشتر ادامه داد: فراموش نکنیم که از میان این پنج جمهوری چهارتای آنها تنها سرزمین های مسلمانی هستند که 90% جمعـیت آنها سواد خواندن و نوشتن دارد. میزان سوادآموزی آنـها از ترکیـه بالاتر اسـت. تنـها تاجیکستان است که در جایگاهی عقب تر قرار دارد. این منطقه دارای بهره برداری غنی صنعتی و کشاورزی که به طور خاص از کشت پنبه عاید می شود می باشد. در سال 1990 آسیای مرکزی بعد از چین و ایالات متحده امریکا، سومین تولید کننده پنبه خام در جهان بود (2390000 تن). امروز وضعیت به کلی متفاوت است:
   
    سال 2000 1990
    قزاقستان 77 100
    ازبکستان 950 1595
    تاجیکستان 90 255
    ترکمنستان 190 440
   
    واحد شمارش بر حسب 1000 تن می باشد.
    فروپاشی سیستم شوروی، نه تنها روسیه بلکه این دولت ها را هم تحت تأثیر قرار داد. این تأثیرات، تولید گندم (تولید قزاقستان 9/16 هزار تن) محصولات صنعتی نظیر فولاد (قزاقستان از 8/6 میلیون تن به 8/4 میلیون) ذغال سنگ (قزاقستان از 127 میلیون تن به 71 میلیون) برق (قزاقستان تولید از 87 میلیون کیلو وات به 51 میلیون کیلو وات) و ازبکستان تولید از 56 میلیون کیلو وات به 45 میلیون را شامل می شود. تولید هیدروکربورها به طور منظم رو به رشد بووده است اما به هر صورت این پتانسیل با توانایی رشد کشاورزی و صنعتی که امروز مورد بی توجهی است به مثابه دامی بود که از جانب سیستم شوروی برای این دولت ها چیده شده بود.
    بی تردید اشتباهات عظیمی از جانب رژیم شوروی صورت گردیده است. عواملی چون خشک شدن تقریباً صد در صد آب های دریاچه آرال و سیاست «سرزمین های جدید» خروشچف که به کوچ درصد عظیمی از ساکنین قزاقستان منجر شد از این زمره اند. اما مسکو همچنین به این سیاست مفتخر و از اتمام آن نادم است. اما از سوی دیگر باید در نظر گرفت که میزان جمعیت روس این جمهوری ها چنان که جدول زیر نشان می دهد، نسبتاً بالا است:
   
   
    کمتر از 10% روس بیشتر از 10% روس
    ترکمنستان 8/9% قزاقستان 8/35%
    تاجیکستان 6/7% قرقیزستان8/18%
    ازبکستان 5/5%
   
    بدیهی است که این درصد بالای اقلیت روس که بیش از یک سوم جمعیت قزاقستان و نزدیک به 5% جمعیت قرقیزستان را تشکیل می دهد در تداوم پیوند با روسیه نقش عمده دارند. مضافاً بر این، سیاست شوراها و سواد آموزی به نوعی باعث تداوم و تقویت سیاست «روسی گری» دوره حکومت تزارها بوده است تا جایی که منجر به روسی شدن اسامی و رسمی شدن زبان روسی در این پنج جمهوری شده است. ناگفته نماند که تشکیلات حزب کمونیست این جمهوری های فدرال اهمیت عمده ای برای اقوام بومی این جمهوری های قائل، بود اگرچه معاون اصلی حزب محلی غالباً روس بود.
    اما برای اقوام روس جدایی این سرزمین ها از روسیه غیرقابل تصور و حتی تحقیرآمیز است. در این میان، عوامل روانی و عاطفی مطرح هستند که بابد در نظر گرفته شوند. به عنوان یک نمونه بارز موقعیت جغرافیایی پایگاه فضایی «بایکونور« را که در قزاقستان واقع است ذکر کرد.به محض باز یافتن استقلال خود این دولت های جدید که در ابتدا مورد بی توجهی یلتسین قرار گرفته بودند، توجه ترکیه را جلب کردند. این کشور مفهوم «ترک زبانی» را مجدداً احیاء کرد و یک سیاست فرهنگی فعال توأم با سرمایه گذاری های نسبتاً مهم را که بخشی توسط سرمایه های آمریکایی تأمین می شد، به اجرا گذاشت. در ابتدا دولت آمریکا با ایفای نقشی کم اهمیت به ترکیه اجازه پیش روی داد. علی رغم این مانورها روسیه همچنان عامل حائز اهمین به شمار می آید اگرچه در رویارویی با این اقدامات روسیه تا مدت ها بی سلاح بود و این ناتوانی بی تردید با نابسامانی سیاسی، اقتصادی دوره یلتسین تشدید شد. مسئله اساسی این پنج دولت محصور بودن آنها است. در شمال آنها روسیه، در شرق و جنوب افغانستان و ایران و در غـرب
    دریای خزر که دریایی بسته است قرار دارد. بنابراین، آنها برای انتقال محصولات خود و عمدتاً گاز و نفت به خارج در پی یافتن راه های جدید هستند و از این نظر وابستگی بسیار زیادی به روسیه دارند. بدیهی است که در این میان مشکلات اقتصادی منشأ فسادی همه گیر، تشدید قاچاق مواد مخدر و تقریب جریان های اسلامی می باشند. در آخر دهه 90 میلادی قزاقستان در عین حفظ روابط سیاسی خود با روسیه در پی بسط روابط خارجی خود برآمد، مضافاًٌ بر اینکه در مواردی با مسکو درگیر بودند و محور اصلی آنها موضوع حساس شرایط جغرافیایی، محیطی پایگاه فضایی «بایکونور»، تعیین دقیق محدودیت های محلی لوله های نفتی و مسئله بدهی ها بود. در دسامبر 1999 رئیس جمهور قزاقستان برای کسب اعتبار بیشتر و تقویت روابط با آمریکا، شخصاً به واشنگتن سفر کرد و در مقابل، تعهد استفاده از لوله نفت مورد نظر امریکا و ترکیه را که از باکو به جیهان می رود متقبل شد. مسئله اصلی چگونگی انتقال گاز ترکمنستان و فروش آن بود. برای پاسخ به آن ابتدا استفاده از لوله های گازی باکو، جیهان در نظر گرفته شد اما کشف منابع گاز آذربایجان بحث های حساسی را در مورد میزان توانایی حمل این لوله گازی مطرح کرد. راه حل نهایی در ژانویه 2000 میلادی با امضاء قراردادی با کمپانی روسی Gaz Prom «گاز پروم» پیدا شد اما روابط با مسکو بهبودی نیافت مضافاً بر این که ترکمنستان به راه حل دیگری دست یافت که آن عمل گاز از طریق لوله ای بود که از طریق ایران به سمت ترکیه می رفت.
    اما گرایشات اسلامی همچنان در منطقه و به طور خاص در ازبکستان در حال رشد هستند. به دنبال ترور رئیس جمهور ازبک، دولت سیاست سرکوب شدیدی را در پیش گرفت که اسلام را تحت نظارت دولت قرارداد، به موازات آن یک دانشگاه الهیات تحت نظر دولت نیز تأسیس شد. بخشی از مسئولین و هواداران مسلمان پناهنده شده در قرقیزستان اقدام به بازگشت نمودند اما مورد حمله هوایی ترکمنستان قرار گرفتند. دامنه این حمله به دهات قرقیزستان هم سرایت کرد و باعث تنش میان دو دولت شد. از این مقطع به بعد ازبکستان مجدداً به سمت مسکو گروید اگرچه از سوی دیگر به تدریج در انزوایی بیشتر و اختلافاتی روزافزون با تمام کشورهای همسایه فرورفت.
    این گرایش ضد اسلامی به همراه یک جریان نئوناسیونالیستی (ملی گرایی جدید) که هدف اساسی آن پیش گیری از رشد روابط ایدئولوژی اسلامی است، در تاجیکستان متمرکز است. در فردای 11 سپتامبر 2001 می توان گفت که تاجیکستان همچون هسته ای پیوسته به مسکو، و به قزاقستان و قرقیزستان و به عنوان دولتی بی طرف موجودیت دارد حال آنکه ترکمنستان و خصوصاً ازبکستان در پی نزدیکی با غرب هستند. با این حال مواضع غالب در منطقه از آن ازبک ها است و همسایگان منطقه ای از تاشکند علی رغم انزوای آن دوری می کنند. وقایع 11 سپتامبر 2001 موقعیت امریکا را که در آن زمان در حال استقرار نظم در افغانستان بود و برای حمل سلاح ها و ارتش خود به طرف آن کشور نیاز مبرم به پایگاه های نظامی در آسیای مرکزی داشت، دگرگون کرد. این در حالی است که تمام دولت های آسیای مرکزی گرایشات ضد اسلامی دارند و در نتیجه آماده حمایت از آمریکا در مقابل جریان های اسلامی افغانستان می باشند. قرقیزستان از خیلی پیش به اتحاد ضد تروریستی پیوسته است و پایگاه هوایی ماناس «Manas» را به یک پل حمایتی اساسی برای نیروی هوایی امریکا تبدیل کرده است. ازبکستان نیز پایگاه خان آباد Khanabad را در اختیار نیروهای امریکا گذاشته است و از آن به عنوان یک پایگاه پشت جبهه نیروی هوایی آمریکا که در افغانستان می جنگد استفاده می شود. از این مقطع به بعد حضور نظامی آمریکا این منطقه جای حضور نظامی روسیه را در اسیا مرکزی گرفته است.اپوزسیون و مخالفین دولت های آسیای مرکزی امیدوار بودند که حضور نظامی آمریکا در منطقه باعث پیدایش دموکراسی از یک سو و از سوی دیگر تجدید رونق اقتصادی شود. اما واقعیت این است که نیروهای امریکا به هیچ عنوان در پی در پیش گرفتن راهکارهایی که به برقراری دموکراسی بیانجامد نبودند و تنها به تکیه کردن بر دولت های محلی اکتفا کردند. به همین دلیل ساختارهای اقتصادی باقی مانده از رژیم شوروی به هیچ وجه زیر سئوال قرار نگرفتند: سیستم کشاورزی همچنان منطبق با الگوی کالخوزها است و هیچ اقدامی در جهت رونق دادن به عملکرد شرکت های کوچک و متوسط صورت نگرفته است. چنان که خانم تیراز پولسکی Tiras Polsky در «رامس» 2003 اشاره می کند: «آنچه الگوی مابعد نظام شوروی ارائه می کند ترکیبی است متنوع که در آن انواع کشورها و نظام های اقتصادی را از لیبرالیسم (نمونه روسیه)، سانترالیسم هدایت گر (ترکمنستان)، تا نمونه برنامه ریزی فاسد اقتصادی که در قزاقستان جریان دارد می یابیم. جدا از موارد خاص چون ازبکستان که علی رغم یک نظام اقتصادی عقیدتی تنها دولت عهده دار اصلاحات است.»
    در واقع به غیر از قزاقستان دولت های آسیای مرکزی به دنبال یافتن عاملی که به مثابه به عاملی در مقابل نفوذ روسیه باشد بودند و آن را در حمایت غرب یافتند. اما این بدان معنی نیست که روسیه از مدار مرکز آسیا خارج شده است. این کشور به دلیل این که تنها ارائه دهنده راه حمل مواد اولیه به خارج است تنها شریک اقتصادی و از سوی دیگر شریک اصلی نظامی این کشورها به حساب می آید. با این وجود، حمایت غرب و به طور خاص آمریکا امید جدیدی در دل مخالفین این سیستم «شوروی جدید» پرورانده است و این عوامل به رو در رویی ها و تظاهرات متعدد از جانب گروه های مختلف همچون دموکرات ها و مسلمان ها انجامیده اند و مورد سرکوب شدید قرار گرفته اند. برخی از آنها تحت حمایت شدید آمریکا با دیگر کشورهای غربی موفق به انجام رساندن انقلابات رنگی شدند. نظیر اوکراین با انقلاب «نارنجی». در زمره این نوع حرکت ها می توان مثال «انقلاب لاله ها»ی قرقیزستان را آورد که در فوریه 2005 اتفاق افتاد. در ماه مه 2005 تظاهرات شدیدی در اندیجان واقع در ازبکستان به وقوع پیوست و برخلاف مواردی چون اوکراین و قرقیزستان، در نتیجه سرکوب شدیدی که با آن مواجه شد به حمام خون تبدیل شد. اگرچه عکس العمل غرب در قبال این عمل بسیار شدید بود، دولت ازبکستان بلافاصله گرایش خود را به سمت روسیه و چین تقویت کرد تا جایی که نیروی هوایی آمریکا را که در پایگاه کارشی Karchi مستقر بود در نوامبر 2005 وادار به تخلیه کرد.
    واقعیت این است که برخلاف آنچه مطبوعات اروپا نوشتند نه تظاهرات اندیجان توسط جنبش های اسلامی رادیکال سازماندهی شده بود و نه توسط مسلمانان سنتی. همانطور که آویوتسکی و پاین در «سیاست بین المللی» اشاره می کنند: «شورش مزبور توسط هواداران مسلمان یک سازمان محلی متمرکز در آکرومیه Akromiya برنامه ریزی شده بود که در برنامه خود که «راهی به سوی حقیقت» نام دارد و خود را هوادار شیوه های مخفی مبارزاتی که امکان «جلب و استخدام معنوی» مقامات رسمی و نفوذ در دولت را جهت رسیدن به تعبیر ساختاری جامعه و گرفتن قدرت فراهم می کند» اعلام کرده بودند. در نتیجه ما یک جنبش اسلامی سنتی روبرو نیستیم. این گروه «استقرار صلح امیز یک رژیم مبنی بر خلافت» را در نظر دارد. اما استنباطی که از مشی آکرومیه می شود حرکت آن را بیشتر به یک «گروگان گیری ........ شبیه می سازد تا انقلاب مخملی».
    به دنبال این وقایع، عکس العمل آمریکا و کشورهای اروپایی که نتوانسته بودند تحلیل درستی از این بحران داشته باشند و بازندگان آن به حساب می آمدند، بسیار شدید بود. از آن زمان ازبکستان مجدداً تحت نفوذ روسیه قرار گرفته است و این برای دولت آمریکا شکست بزرگی به حساب می آید چرا که ازبکستان به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص خود از مهم ترین و حساس ترین مناطق آسیای مرکزی به حساب می آید. این دولت بعد از قزاقستان که پرجمعیت ترین دولت آسیای مرکزی است در رده دوم قرار دارد: 25 میلیون جمعیت با درآمد ناخالص داخلی، درآمد سرانه ای معادل 2000 یورو در سال که آنرا در زمره دولت های نسبتاً مرفه قرار می دهد، تولید سالانه 3600000 تن گندم و سومین تولید کننده جهانی پنبه، تولید اورانیوم معادل پنج برابر قزاقستان و بالاخره برخورداری از یک ثروت دامی بزرگ. از نظر ژئوپولتیک نیز ازبکستان دارای اهمیت ویژه ای است چرا که با قرار داشتن در مرکز آسیای مرکزی هم با سایر کشورهای منطقه و هم با افغانستان مرزهای مشترک دارد. علاوه بر این پایتخت آن، تاشکند در انتهای دره فرغانه که بخشی از آن نیز متعلق به قرقیزستان است قرار دارد. همانطور که نقشه های مردم شناسی نشان می دهند دره فرغانه از قرن ها پیش محل همزیستی اقوام ازبک، محل همزیستی اقوام ازبک، قرقیز و تاجیک است و از پیش از انهدام روسیه شوروی تحت تأثیر رژیم وهابی قرار دارد: بحران دولت شوروی باعث پیدایش کشتارهای ضد یهود و ضد آمریکایی شده است.
    دولت تاجیکستان هم به نوبه خود پس از گذشت نه سال از جنگی که بین 1992 میلادی به تدریج سیاستی نظیر دولت ازبکستان در پیش گرفته است. برخلاف قزاقستان که همراه سیاستی نزدیک به مسکو داشته است، چهار دولت دیگر آسیای مرکزی سیاست های مستقل داشته اند: در فردای 1991 آنها در پی رهایی از قیمومیت روسیه برآمدند و پذیرای کمک فرهنگی و اقتصادی ترکیه شدند و به دنبال ان به ورود به OSCE و حضور در شورای اروپا در پی جلب حمایت اتحادیه اروپا برآمدند و در این میان تنها از حمایت جمهوری فدرال آلمان بهره ور شدند. از 11 سپتامبر 2001 به بعد آنها به امید بهره ور شدن از مزایای مالی مهم و راه اندازی اقتصاد خود حضور نیروهای نظامی آمریکا را پذیرفتند اما این کمک ذره ذره به آنها رسید و آمریکا دو پایگاه در منطقه ایجاد کرد: یک پایگاه نظامی علیه طالبان و القاعده و یک پایگاه سیاسی براینظارت بر روسیه. از طرف دیگر شکست سیاست امریکا به روسیه امکان داد که مجدداً با موضع قدرت به منطقه بازگردد. در 14 نوامبر گذشته یک قرارداد اتحاد بین ازبکستان و مسکو امضا شد.
    به این ترتیب در صورت مواجه شدن با پیشرفت جریان های اسلامی با یک «انقلاب سبز» دولت این کشور از حمایت روسیه برخوردار خواهد شد. به این ترتیب پرزیدنت کریمف نیروها و محافل نزدیک به خود را با «سازمان همکاری شانگهای» تقویت کرد. این سازمان که گردآوردنده روسیه، چین و آسیای مرکزی است اخیراً ایران و هند را نیز در بطن خود پذیرفته است. در حال حاضر به غیر از تاجیکستان که جمعیت شیعه دارد باقی مسلمانان منطقه سنی هستند و با شیعه ها و جریان های اسلامی هوادار اخوان المسلمین هیچ گونه نزدیکی ندارند.بنابراین مسکو از اهمیت خاصی در منطقه برخوردار است و موقعیت جغرافیایی آن زمینه توسعه روابط اقتصادی، سیاسی، نظامی اش را فراهم می کند.
    روسیه بر تقویت حضور چین نیز حساب می کند. لازم به یادآوری است که در حال حاضر چین در جنگ با یک جریان اسلامی به اسم «اویگور» در منطقه زینجیانگ می باشد. پایگاه های نظامی، حمایتی این جریان در آسیای مرکزی قرار دارد. در صورت اقدامات احتمالی کشورهای اروپایی در جهت بی ثبات کردن روسیه، این عامل می تواند بهانه دخالت چین در این منطقه باشد مضافاً بر اینکه 150 سال پیش از این بخشی از آسیای مرکزی متعلق به این کشور بوده است.
    

تبلیغات