آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

اسلام و نقش مسلمانان در تحولات فکرى و سیاسى اروپا، قدمتى طولانى دارد . به اعتراف بسیارى از نویسندگان، اروپاییان همواره از منابع اصیل اسلامى بهره گرفته و در ساختن تمدن اروپایى، علوم و فنون مسلمانان را در نظر داشته‏اند .
امروزه نیز درمیان اندیشمندان و فلاسفه غربى، بحث درباره جایگاه و نقش اسلام و رویکرد اروپاییان به اسلام، اهمیت‏خاصى یافته است . غیر از حادثه یازدهم سپتامبر 2001 و حمله امریکا به افغانستان و بزرگ‏نمایى طالبان و القاعده که بر توجه اروپاییان به مسئله اسلام افزوده است، در درون ساختار اجتماعى و سیاسى اروپا نیز نقش اسلام و جنبه‏هاى عملگرایى آن مورد توجه ویژه قرار گرفته است .
گذشته از مباحث کهنه و بعضا واپسگرایانه در اروپا مبنى بر استقرار فرهنگ «لائیسم‏» در ساختار سیاسى و اجتماعى، اروپا در فراشد تشکیل یک «هویت جدید» به گفتمان اسلامى، نگاه نو و دید واقع‏بینانه‏ترى به گذشته افکنده است . از یک طرف مسلمانان ساکن در اتحادیه اروپا (فرانسه با 10 درصد جمعیت مسلمان و دیگر کشورهاى اروپایى نیز با شمار قابل توجهى از مسلمانان که امروزه دیگر پناهنده و مهاجر تلقى نمى‏شوند و به عنوان نسل چهارم و حتى پنجم، دیگر اروپایى مسلمان محسوب مى‏شوند) به عنوان جمعیتى که مى‏توانند در حیات اقتصادى و سیاسى جامعه نقشى با اهمیت و عمیقى را ایفا کنند و این نقش فراتر از یک سیاست لائیسم در سیستم سیاسى به آن توجه مى‏شود و نمى‏توان به آسانى و با نگاهى فرعى از جمعیت رو به افزایش مسلمانان در اروپا گذشت و این جمعیت‏خواسته‏ها و تقاضاهاى مختلفى را به سازمان سیاسى و اجتماعى جامعه وارد مى‏کند، که براى نظام اروپایى جدید قابل اهمیت است .
صورت‏بندى جدید اقتصادى و اجتماعى در اروپا و گسترش مرزهاى اروپایى به کشورهاى بیشتر مسلمان، مثل آلبانى و ترکیه، اروپاییان را به تعاملى جدید با مقوله فرهنگ و گفتمان اسلام واداشته است . ظهور و تکوین مناسبات سیاسى و اقتصادى در اتحادیه اروپا نسبت‏به کشورهاى اسلامى و از سویى، جدایى سیاست‏خارجى اتحادیه اروپا از ایالات متحده امریکا، فضاى تازه‏اى را به وجود آورده است که امکان بازخوانى و همزیستى اسلام و مسیحیت را در دوره جدید، بیشتر کرده است . اروپا در فراسوى فرهنگ و عقلانیت مدرنیته که اساس سرمایه‏دارى و طبقه سرمایه‏دار را پى‏ریزى مى‏کرد، خود در درون قوانین سنتى مدرنیته محبوس گشته و سایه سنگین مدرنیته که از سایه سیاه دوره قرون وسطى، شکننده‏تر بود، این بار روح و معنویت را در اروپا میراند و روح از خود بیگانگى انسان‏ها را در بستر تقسیم کار ماشینى تکامل بخشید و بالاخره عصر خردورزى اروپاییان، نهال دین‏ورزى و معنویت‏گرایى را به کلى نابود نساخت . گرچه اصل خردباورى، ایده مرکزى و اصلى دوران مدرنیته بود، همواره در حاشیه‏اى ضعیف و فرعى، روح معنویت در قالب مباحث اخلاقى و فلسفى، ادامه یافت . شاید بتوان برخى از مباحث هگل و کانت و پاره‏اى از متفکران عصر پسامدرن را در قالب حاشیه‏اى ضعیف از دوران مدرنیسم تلقى کرد که تلاش مى‏کردند اروپاییان را از خودبیگانگى ابزارى و ماشینى برهانند .
نقطه اصلى و پاشنه آشیل مدرنیسم، خردباورى بود که پست‏مدرن‏ها نشان دادند اصل خردباورى آن‏گونه که مدرنیست‏ها بر آن پافشارى مى‏کردند، بى‏عیب و نقص نیست . خودباورى گرچه توانست‏سایه اوهام و خرافات را از فرهنگ مردم این دیار بزداید و چراغ روشنى را فراروى آنان قرار دهد و راز پیشرفت و سعادت مادى آنان نیز بر همین اصل استوار بود; اما یک سونگرى و تک نگرى به خردورزى، روح معنویت را ضعیف کرد . خردورزى، گرچه به اروپاییان آموخت که چگونه بر سرنوشت مادى خود مسلط باشند و طبیعت را در جهت رشد و توسعه امکانات رفاهى خویش، رام کنند و موانع راه رشد و تحول بشر را از میان بردارند، اما خود این اصل مانعى در تعالى و تکامل روح و نگرش به جهان متعالى شد . یک سونگرى مدرنیته باعث‏بحران‏هاى ساختارى و عمیقى گردید که بالاخره اوج این بحران‏ها در نهیلیسم بود . نهیلیسم با انکار ملاک عقل و خردورزى نیز نسخه کاملى براى بحران مدرنیته نبود، گرچه صورت مسئله بحران مدرنیسم را تغییر مى‏داد، اما خود دچار پارادوکس مشکل‏ترى گردید . بنابراین نهیلیسم هم نمى‏توانست جایگزین مناسبى براى بحران خردورزى باشد .
در وراى این چالش نظرى در مدرنیسم، اروپاییان به حال و احوال همسایه‏هاى مسلمان خود نظرى داشتند . بى‏جهت نبوده است که در این چند صدسال اخیر، هزاران کتاب درباره اسلام و فرهنگ و تاریخ مسلمانان در غرب نگاشته شده است و از زاویه‏هاى متفاوتى به این فرهنگ معناطلب و حقیقت‏جو نگریسته‏اند; گرچه تلاش‏هایى هم شد تا ضمن وارونه نشان دادن حقیقت فرهنگ اسلامى و گفتمان اسلامى، میدان را براى فرضیه‏هاى رقیب آماده سازند . تئورى جنگ تمدن‏ها زاییده همین نگرش به فرهنگ و تمدن اسلامى بود; تلاش‏هاى فکرى و تبلیغاتى‏اى که مى‏کوشیدند با برجسته کردن قرائت‏حاشیه‏اى و افراطى از دین اسلام، آن‏را بر تمام پیکره تمدنى مسلمانان جارى سازد . اما این برداشت از دین اسلام، هرگز نتوانست‏به عنوان رقیب برجسته و مهم در اندیشه مردم اروپاییان تاثیر بگذارد . قدرت سیاسى و رسانه‏اى ناشى از جدال‏هاى فرقه‏اى و مذهبى در حوزه ملى و فراملى، هرگز نتوانسته است روح حقیقت‏طلبى و معنویت‏خواهى را که ریشه در سرنوشت و فطرت آدمیان دارد، به کلى به فراموشى بسپارد .

ظهور شکل‏هاى جدیدى از تمایلات مذهبى و معنوى در اروپا، رشد بودائیسم، به عنوان آلترناتیوى براى پرکردن فضاى خالى معنوى، رشد اسلام‏گرایى در میان جوانان، افزایش درصد مسلمانان پراتیک و . . . نشان دهنده شکل‏گیرى فرهنگ جدیدى در اتحادیه اروپا است . گرچه در بسیارى از کشورهاى اروپایى اصل جدایى دین از سیاست و اصل لائیسیته در قانون اساسى به عنوان اصل انکارناپذیر نظام‏هاى اروپایى است، اما در عمل نظام‏هاى سیاسى، مسئله مسلمانان و توجه به خواسته‏هاى نسل جدید مسلمانان در اروپا، اهمیت ویژه‏اى یافته است .

نه تنها پخش اخبار و اطلاعات مربوط به مراسم و مناسک مسلمانان مثل عید فطر، عید قربان و . . . در رسانه‏هاى گروهى یا بازدید و سخنرانى مسئولان سیاسى در مساجد مسلمانان، بلکه تحلیل و بررسى نقش و جایگاه و حتى حقوق مسلمانان در کشورهاى اروپایى، مورد توجه و عنایت نسل جدید روشنفکران اروپایى قرار گرفته است . پس از پیمان ماستریخت و تشکیل اتحادیه اروپا و زمانبندى براى پیوستن کشورهاى اروپاى مرکزى و شرقى در سال 2004 و خصوصا مسئله پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا، روایت مدرنیسم و جهان‏شمولى اخلاق سرمایه‏دارى و روح پروتستانیزم و مسیحیت را در مقابل گفتمان اسلامى به نرمش واداشته و این بار پذیرفته‏اند که براى یک بار هم که شده مى‏توان در فرصتى برابر با همه ناسازه‏ها و تناقض‏هاى دو گفتمان اسلام و غرب، به گفت‏وگو بنشیند . گفت‏وگوى قدرت‏مآبانه که حریف و رقیب را از میدان، خارج و آهنگ برترى و استیلاى تمدن غرب را بر شرق و مسیحیت را بر اسلام بنوازد .

در غرب دو تفسیر و دو قرائت کاملا متفاوت از اسلام ارایه مى‏شود . نخست تفسیرى است که بر اساس گرایش‏هاى افراطى در جهان اسلام صورت گرفته و در قالب نهضت‏هاى رادیکال (طالبان و) . . . سعى مى‏کند بحران‏هاى اجتماعى و سیاسى را در کشورهاى اسلامى ناشى از ایدئولوژى حاکم بر آن تعریف نماید . دیگرى، دیدگاهى است که با جدا کردن «حقیقت‏» و «واقعیت‏» تلاش مى‏کند به فهم حقایق نهفته در دین اسلام دست‏یابد و آن‏را در زندگى نهیلیسم و پوچ‏گراى خود به کار بندد . این تفسیر و برداشت از اسلام، مى‏تواند جایگزین و آلترناتیوى براى بحران‏هاى جدید اجتماعى و اخلاقى در غرب مطرح، و در تشکیل و بازسازى هویت جدید اروپایى مؤثر باشد .

حرکت‏هاى رادیکالى که براساس تفسیر خشن از اسلام، منش و رنگ اخلاقى و دینى به خود مى‏گیرد، گرچه توانسته است ضربه‏اى مهم و قابل توجه به برداشت مردم جهان از اسلام بزند، ولى هرگز نتوانسته است از توجه و گرایش روزافزون مردم به اسلام بکاهد . هویت جدید اروپایى در حالى شکل مى‏گیرد و دوران آغازین خود را طى مى‏کند که مرزهاى پانزده کشور اروپایى برداشته شده است و در این جامعه جدید، مردم به چندین زبان متفاوت صحبت مى‏کنند و تسامح خاصى نسبت‏به زبان‏هاى اروپایى دارند . دیگر فرانسوى‏ها اصرار ندارند که تنها با گویش فرانسوى سخن بگویند و یا آلمان‏ها ابایى ندارند که با زبان انگلیسى صحبت کنند . همکارى‏هاى زبانى در میان کشورهاى اروپایى در راه رسیدن به جامعه‏اى «چندزبانه‏» حرکت مى‏کند . بسیارى از برنامه‏هاى تلویزیونى مشترک میان کشورهاى اروپایى حکایت از آن دارد که فقط مرز سیاسى میان این کشورها برداشته نشده است; بلکه بسیارى از مرزهاى فرهنگى، اعتقادى و ارزشى نیز میان این کشورها در حال برداشتن است تا جامعه جدید اروپایى را شکل بدهد .

از نظر مذهب نیز همین قضیه صادق است . نزاع تاریخى میان پروتستان‏ها و کاتولیک‏ها التیام یافته است و مردم اروپا دیگر از نزاع‏هاى مذهبى و درگیرى‏هاى فرقه‏اى رها شده‏اند و با برداشتن مرزهاى سیاسى، به سمت‏یک جامعه «چند دینى‏» در حال حرکت‏اند . این تسامح نسبت‏به دین و اعتقادات مذهبى، گرچه پس از رنسانس و دوران سرمایه‏دارى مدرن، هسته اصلى و مرکزى در تمدن جدید غرب بود، این بار با برداشته شدن مرز میان فرانسه کاتولیک و آلمان پروتستان، دیگر زمینه‏هاى نزاع مذهبى نیز از میان رفته است . اما مسئله مهم‏تر این است‏با ورود آلبانى و ترکیه به جمع کشورهاى اروپایى، و وارد شدن به عنوان کشورهاى اسلامى در اروپا، آنها تا چه حدى مى‏توانند در امکان همزیستى اسلام و مسیحیت در غرب مؤثر باشند . آیا هنوز هم قوانین لائیسیته کشورهاى اروپایى، مانع حضور نمایندگان احتمالا محجبه ترکیه‏اى‏ها به پارلمان اروپا خواهد شد؟ آیا قوانین منع پوشش حجاب اسلامى در مدارس و ادارات دولتى کشورهاى اروپایى با وارد شدن میلیون‏ها مسلمان به جامعه اروپایى و به عنوان شهروند جامعه اروپایى، همچنان نافذ خواهند بود؟ اروپا در تشکیل هویت جدید نمى‏تواند واقعیت میلیون‏ها مسلمان را در درون خود انکار کند . نه اینکه صرفا به عنوان یک اقلیت مذهبى، حقوقى را براى مسلمانان قائل باشد و در حوزه فردى و بعضا اجتماعى به عنوان یک اقلیت در جامعه اروپایى، براى آنان حقوقى را تدوین نماید، بلکه به عنوان یک فرهنگ و گفتمان برجسته و مهم، راه‏هاى امکان همزیستى مسلمانان و مسیحیان را فراهم مى‏سازد .

نتیجه انتخابات پارلمانى در ترکیه و پیروزى اسلام‏گرایان میانه‏رو، واقعیت جدیدى بود که اروپاییان را در برابر این سؤال قرار داد که جایگاه و نقش مسلمانان در تشکیل اروپاى جدید چه خواهد بود؟ گرچه تلاش‏هایى در جریان است تا از ورود ترکیه به اتحادیه اروپا، طبق مهلت زمان‏بندى گذشته، جلوگیرى نماید ولى باور عمومى بر آن است که اگر ترکیه به شرایط از قبل تعیین‏شده، جامه عمل بپوشاند، مانعى در پیوستن به اتحادیه اروپا ندارد . بنابراین ترکیه بسته به نوع عملکرد در حوزه سیاسى، اقتصادى و حقوق بشر، امکان بیشترى براى پیوستن به اتحادیه اروپا دارد .

مسئله اسلام و مسلمانان در صورت‏بندى هویت جدید اروپایى، محدود به شهروندان اروپایى مسلمان و کشورهاى مسلمان تازه وارد به اتحادیه اروپا نیست; بلکه اروپا با الحاق کشورهاى شرق اروپا به اتحادیه خود با جهان اسلام نزدیکى بیشترى خواهد یافت . پس از پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا، اروپا با کشورهاى ایران، سوریه و عراق مرز مشترک خواهد داشت و نه تنها در حوزه سیاسى و اقتصادى، کشورهاى نفت‏خیز این منطقه براى اروپا اهمیت‏خواهد داشت، بلکه تعامل فرهنگى جدیدى، فراروى اروپاییان و مسلمانان قرار خواهد گرفت .

بسته به عملکرد و نگرش فرهنگى کشورهاى هم‏مرز اتحادیه اروپا، گونه و منطق این تعامل را شکل‏بندى مى‏کند . دیگر اروپاییان پیش‏شرط «لائیسیته‏» را در مناسبات و تعاملات با دیگر کشورها در پیش نمى‏گیرند و خود به واقعیت اسلام و حضور و نقش مسلمانان در جهان معاصر واقف‏اند . از این رو اروپاییان در صورت‏بندى اجتماعى و فرهنگى جدید، نمى‏توانند نقش گفتمان اسلامى را در شکل‏گیرى این هویت جدید انکار کنند . از این رو جست‏وجو براى یافتن رهیافتى مناسب براى تعامل با شهروندان مسلمان اروپایى از یک سو و ایجاد روابط مناسب‏تر با کشورهاى اسلامى از سوى دیگر، در کانون سیاستگذارى‏هاى اروپاییان قرار گرفته است .

باور به توانایى‏هاى روحى و معنوى دین اسلام، به عنوان برنامه زندگى اجتماعى، سیاسى و فردى و گرایش رو به افزایش شمار شهروندان مسلمان اروپایى، پایه‏هاى سیاست لائیسیته و جدایى دین از سیاست را در اروپا سست کرده است . مجوز براى ساختن مساجد بزرگ که نه تنها به عنوان برگزارى آیین عبادى، بلکه به عنوان مرکزى فرهنگى با داشتن مجموعه‏هاى فرهنگى (کتابخانه، سالن انفورماتیک و سالن‏هاى مطالعه) نشان‏دهنده تغییر «سیاست داخلى‏» اروپا نسبت‏به مسلمانان است . طرح مباحثى همچون دادن مجوز رسمى به انجمن‏هاى اسلامى در کشورهاى اروپایى، حاکى از این واقعیت است که اروپا به دنبال رهیافتى مناسب براى باز کردن راه گفت‏وگو با شهروندان مسلمان اروپایى است . قوانین لائیسیته و منبع فعالیت‏هاى اجتماعى فرقه‏هاى مذهبى، گرچه عملا به نفع دین مسیحیت و محدود کردن فعالیت مسلمانان تعبیر مى‏شد، اما در حوزه سیاسى و اجتماعى دوره جدید، انعطاف بیشترى یافته است . از سوى دیگر قدرت اقتصادى مسلمانان در کشورهاى اروپایى، قابل توجه است . افزایش قابل توجه مراکز خرید و فروش که توسط مسلمانان اداره مى‏شود و مسلمانان نیز در آن قوانین و مقررات خاص خود را رعایت مى‏کنند، نه تنها به مرکزى تجارى براى عرضه کالاهاى اسلامى تبدیل شده است، بلکه به عنوان مرکز داد و ستدها و تعاملات میان مسلمانان در اروپا نیز قلمداد مى‏شود . رشد جمعیت مسلمان و فعال شهروندان اروپایى، مناسبات کهنه اسلام و مسیحیت را بر هم ریخت و در قلمرو اندیشه اجتماعى و باورهاى عمومى، تحولات عمیقى برانگیخت و اکنون اتحادیه اروپا در تعریف هویت جدید خود، بیش از گذشته به درک جدید و تازه از گفتمان اسلام و فرهنگ مسلمانان نیازمند است .

از سوى دیگر در قطب‏بندى جدید سیاسى و اقتصادى در جهان و فروپاشى ایده نظام تک‏قطبى به رهبرى امریکا، جایگاه «اتحادیه اروپا» حائز اهمیت است . شکل‏گیرى اروپاى واحد، به عنوان یک قطب در ساختار جهانى، بیش از گذشته مرهون مناسبات و تعاملاتش با جهان اسلام است . به طور سنتى، اروپاییان بیش از امریکایى‏ها با کشورهاى اسلامى داراى روابط و تعامل بوده‏اند . قلمرو مشترک با کشورهاى اسلامى شمال افریقا و کشورهاى آسیاى مرکزى و خاورمیانه، به شناخت عمیق‏تر اروپاییان از اسلام کمک کرده است و آنان خوب مى‏دانند که براى حضور فعال در عرصه جهانى و مناسبات و تعاملات میان کشورها، به روابط حسنه با کشورهاى اسلامى نیاز دارند و این مناسبات نمى‏تواند تنها در سطح روابط خارجى و سیاست‏بین‏الملل تعریف گردد; بلکه بسیارى از لایه‏هاى فرهنگى و اعتقادى و حتى ارزشى را نیز در برمى‏گیرد . از این‏رو اتحادیه اروپا در تعریف و بازخوانى «هویت اروپایى‏» هم در سطح ملى و درون اتحادیه اروپا و هم در سطح بیرونى اتحادیه اروپا، به تعامل و یافتن شیوه‏هاى مناسب براى تعامل با مسلمانان و کشورهاى اسلامى مى‏اندیشد . در جامعه چندملیتى اروپا، بسیارى از مرزبندى‏هاى زبانى، فرهنگى و دینى برداشته شده و فضاى مناسبى براى گفت‏وگو با فرهنگ اسلامى باز شده است . بسته به نوع تعامل جدید فرهنگى میان اسلام و اروپا و برداشت واقع‏بینانه از واقعیت‏هاى جهان اسلام، زمینه‏ها و مقدمات گفت‏وگوى میان اسلام و مسیحیت‏یا دو تمدن اسلامى و غربى را گشوده است .

باز شدن درهاى مستحکم کشورهاى اروپاى غربى، به تمایل براى شناخت و درک باورهاى دیگر فرهنگ‏ها و تمدن‏ها تبدیل شده است . امروزه دیگر اسلام و مسلمانان به عنوان «دیگر» و «غیر» براى اروپاییان تلقى نمى‏شوند; بلکه واقعیت‏هایى هستند که اتحادیه اروپا براى کارآیى و صورت‏بندى‏هاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى جدید به آن نیاز دارد و همواره در صدد است قوانین سنتى و کهنه‏اى را که باعث محدود کردن حوزه فعالیت مسلمانان در اروپا شده، مورد بازنگرى قرار دهد و بتواند در نظام اجتماعى و سیاسى اروپاى جدید، از آموزه‏هاى اخلاقى و دینى فرهنگ اسلامى بهره گیرد .

رفتار و منش مسلمانان در حوزه‏هاى اجتماعى و سیاسى، بیش از گذشته اهمیت‏یافته است . وجود مکانیسم‏هاى ارتباطى پیشرفته و دستگاه‏هاى اطلاع‏رسانى غول‏آسا، به انتقال سریع و جامع کردارها و رفتارهاى مسلمانان در جهان کمک کرده است تا هر رویداد یا رخداد اجتماعى و سیاسى در جهان اسلام، به سراسر جهان مخابره شود و در شکل‏گیرى فهم جدید و برداشت نوین از فرهنگ اسلام کمک کند . از سوى دیگر روشنفکران دینى نیز با بازخوانى مفاهیم و باورهاى اعتقادى، نقش مهم و اساسى در دفاع عقلانى از دین اسلام دارند .

روشنفکر دینى به عنوان آزاداندیش جامعه دینى مى‏کوشد تا با بیان چالش‏ها و نارسایى‏ها در حوزه اجتماعى، چهره عملى و آینه اجتماعى دین را منعکس کند و با نگرشى عمیق در قبال دین و با کاربست مفاهیم پویا و جدید به بازتولید اندیشه دینى بپردازد . گرچه زکى میلاد، با نگاهى بدبینانه به نقش روشنفکران در جامعه اسلامى بر آن است که «نگرش روشنفکر در قبال دین، به رغم آن که خود وى از تخصص لازم براى به کارگیرى ابزارهاى شناخت، تکنیک‏هاى کاوش و تحقیق و شیوه‏هاى اندیشه‏ورزى برخوردار است، همچنان غیرشفاف و مبهم مانده است، با وجود این، روشنفکرانى را مى‏یابیم که اسلام را با ادیان باستانى کشورهاى شرقى خلط مى‏کنند . این خلطکارى‏ها در برخى به میزانى مى‏رسد که اسلام را از خلال حوزه اسطوره‏شناسى که در برهه اخیر همیت‏بسزایى یافته و در میادین فلسفه، فرهنگ، ادبیات و علوم انسانى داخل شده است، در کنار اسطوره‏ها قرار داده‏اند . برخى دیگر از این روشنفکران مى‏کوشند تا بر قرائتشان از دین، سایه تجربه اروپا را از مسیحیت و کلیسا بیفکنند که تجربه مجسم در برابر روشنفکر عربى است که شناخت گسترده‏اى از آن داشته و بارزترین دشوارى‏هاى مفهومى‏اش را از آن آفریده است . از جمله این دشوارى‏ها مى‏توان از چالش علم و دین، پیشرفت و دین، سکولاریسم و دین، دولت (حکومت) و دین و سیاست و . . . را نام برد .

فرآورده‏ها و دستاوردهاى فکرى این چالش‏ها از گذشته تا کنون بازتولید شده‏اند و روشنفکر پیوسته و به میزان بسیارى محکوم به اندیشیدن در چارچوب تفکر و تجربه اروپایى است که به او تنها این اجازه را مى‏دهد که نگرشى مبهم، بحث‏انگیز و مجادله‏آمیز را در قبال دین دارا باشد .»

زکى‏میلاد فراموش کرده است که گروه دیگرى از روشنفکران دینى در جهان اسلام، با شناخت عمیق و وسیع از آموزه‏ها و مفاهیم دینى از یک طرف و با شناخت جامعه‏شناسانه از تحولات بشرى، از سوى دیگر تلاش مى‏کنند با فهم پویا از دین، «هویت‏» جدیدى به جامعه خود ارائه کنند .

روشنفکران دینى در کشورهاى اسلامى به جاى تخریب و تکیه بر نقاط افتراق و فاصله‏ها، بایستى بر مرزهاى مشترک توجه کنند تا بتوانند با بازشناسى هویت دینى - ملى خود، به نیاز امروز جامعه جهانى در جست‏وجوى معنویت و حقیقت پاسخ مطلوب بدهند، و چالش‏ها و موانع فراروى بشریت را در برابر ظلمت و سیاست ناشى از مدرنیت و ابزارانگارى انسان بردارند و چراغ هدایت را در برابر آنان بیفروزند .

تبلیغات