در این تحقیق با ابتنا بر آراء افلوطین و ابن سینا درباره عشق در انسان، تلازم عشق و معرفت در آراء ایشان بر اساس تفاوت ها و شباهت ها بررسی و تطبیق داده می شوند. در بحث تلازم عشق و معرفت تأثیر عشق برای شوق به معرفت برای نیل خیر و زیبایی، نائل شدن به ملکات اخلاقی و اتحاد با صورت های کلی و خداوند مدّنظر است. مهمترین مسئله تحقیق، آزمون این فرضیه بود که آیا ابن سینا در مبانی و نتایج تلازم عشق و معرفت در انسان تحت تأثیر مبانی فلسفی افلوطین ضمن این مباحث بوده است؟ این مقاله با اتکاء به روش تحلیلی-توصیفی در نهایت به این نتیجه می رسد که در نگرش معرفت شناسانه ای که از آراء افلوطین درباره عشق دریافت می شود، عشق برخلاف راه دانش، مسیر نائل شدن و اتحاد با احد است. عشق قادر است به چیزی که حد و اندازه ندارد و دارای هیچ صورتی نیست، نائل شود. اما این نگرش نزد ابن سینا امری وجودی است زیرا کمال نفوس بشری همان تشبه به ذات خیر مطلق و صدور افعال متعادل و متوازن از قبیل فضایل بشری و تحریک نفوس ملکی نسبت به جواهر علوی است که به سبب تشبه به خیر مطلق هستند و غایت این تشبه تقربی است که به واسطه فیضان کمال و فضیلت از خیر مطلق است. ابن سینا در پرتو اثرپذیری از سرمایه های غنی دینی، از افلوطین هم اثرپذیرفته و جریان تفکر اسلامی را به سوی اشراق و عرفان سوق داده است.