آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۴

چکیده

جدال بر سر نظریه ادبی و شعر نیما سابقه ای طولانی دارد. منتقدان ادبی هرکدام از ظن خود یار نیما شده اند و تفسیر مخصوصی از او ارائه داده اند. مسئله این پژوهش بازخوانی انتقادی آرای پورنامداریانِ دهه هفتاد و براهنی، در جایگاه نمایندگان نقد دانشگاهی و غیردانشگاهی، خواهد بود. این پژوهش نشان داد که پورنامداریان و براهنی گاه در فهم خود از نیما دچار افراط شده اند. نتیجه آنکه پورنامداریان علی رغم تلاش برای فهم نو از نیما همچنان گرفتار سنّت های کلیشه ای نقد ادبی است که باعث می شود شعر نو را ذیل شعر سنّتی تعریف کند. در سوی دیگر نیز براهنی از فرآیند تاریخی نظریه پردازی و شعر نیما غفلت کرده، در بعضی آرای خود به افراط گراییده و از بحرانی خبر می دهد که در شعر دهه هفتاد به بعد شاهد آن هستیم. به عبارتی، سنّت و مدرنیته در آرای این دو منتقد به وضوح سر ناسازگاری با هم دارند. پورنامداریان می خواهد شعر مدرن را با نقد سنّتی بیامیزد و براهنی در نقد خود دچار جزم اندیشی می شود.

تبلیغات