آرشیو

آرشیو شماره‌ها:
۶۲

چکیده

ابن سینا وظیفه اصلی قوه واهمه را ادراک «معانی» می داند و بالتّبع سایر کارکردهای این قوه باید در پرتو این نوع ادراک تبیین شود. مقصود اولیه و مشهور او از «معنا» امری ذاتاً نامحسوس است که در محسوسات جزئی تحقق دارد و مصادیق مختلف آن به نوعی قابل اندراج تحت دوگانه موافقت (ملائمت) و مخالفت (منافرت) اند؛ به این جهت می توان میان این دسته از معانی و عوارض خاصه موجود ارتباط برقرارکرد؛ البته با این تفاوت که معانی هیچگاه حالت اضافی خود نسبت به امر محسوس را، نه در مقام تحقق و نه در مقام تصور، ازدست نمی دهند؛ بااین حال ابن سینا مقصود دیگری از معنا را نیز به عنوان متعلَق ادراک واهمه مدنظر داشته است. این معنا همان ارتباط و نسبت میان صور محسوس است که از اشیاء و هویات محسوس خارجی ادراک می گردد. چنین معنایی در عین نامحسوس بودن، برخلاف معنای اول، برگرفته و قابل فروکاست به محسوسات است. مبتنی بر سنخ دوم معنا، می توان چگونگی تعمیم یافتن حکم محسوسات به امور نامحسوس را در وهمیات تبیین کرد. همچنین این تعمیم بخشی در حوزه اشیاء محسوس و ویژگی های آن ها موجب شکل گیری استقرا می گردد. باتوجه به اینکه ابن سینا تجربه را حاصل اجتماع استقرای حسی و قیاس عقلی می داند، می توان نتیجه گرفت که واهمه و معانی ادراکی آن در شکل گیری روش و معرفت تجربی نقشی محوری ایفا می کنند.

“Intentions” in Avicenna’s Psychology and Its Role in Forming the Methodic Experience and Empirical Knowledge

Since Avicenna considers the main function of the estimative faculty to be the apprehension of intentions (maʿānī), other functions of this faculty must be understood in light of this form of apprehension. His primary and well-known meaning of intention is something inherently non-sensible that nonetheless exists within the particular sensibles. These intentions can generally be categorized under the duality of agreeableness (muwāfaqa) and disagreeableness (muẖālafa). Thus, a connection can be established between this class of intentions and particular accidents of existent qua existent. However, intentions never lose their relational aspect to the sensibles neither in the actualization nor in conceptualization. Avicenna also considers another kind of intention apprehended by estimation. This type of intention is nothing but the relation among the sensible forms, which is perceived from the external sensible objects and entities. Although this intention is non-sensible, unlike the first type, it is derived from and reducible to sensibles. Based on this second kind of intention, one can explain how, in estimative propositions (wahmiyyāt), judgments about sensibles are generalized to non-sensible objects. Furthermore, this generalization, if applied to the sensibles and their attributes, leads to the formation of induction. Given that Avicenna considers methodic experience (tajriba) to be the result of the conjunction between sensory induction and syllogism, it can be concluded that the estimative faculty and its apprehended intentions play a central role in the formation of empirical method and knowledge.

تبلیغات