مصاحبه با دیوید مککولو
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
دیوید مککولو مورخ بزرگ آمریکایی میگوید: «ما به رهبران نیاز داریم البته نه صرفاً رهبران سیاسی. ما به رهبران در تمامی حوزهها، در تمامی مؤسسات و در تمامی اوضاع و احوال نیاز داریم. ما باید جوانان خود را آموزش دهیم تا رهبر شوند. اما متأسفانه این امر چندان جدی گرفته نمیشود.»
مککولو که تاکنون دو بار جایزه یولیترز را دریافت کرده و یک مجری معروف تلویزیونی است، چندین به نقش رهبران در آمریکا پرداخته است. کتب او – از جمله پل بزرگ، مسیر میان دریاها، ترومن، جان آدامز و 1776 – همگی بیانگر تصاویری دقیق از رهبران گذشته و فعلی آمریکا هستند.
در این شماره مصاحبهای با وی در مورد ویژگیهای رهبران (که او آنان را رهبران بدون زمان مینامد )برگزار کردهایم که مشروح آن از نظر شما میگذرد:
- تحصیلات شما در حوزه تاریخ است. چرا فکر میکنید برای یک رهبر مهم است تا آنچه را که شما آن را درک تاریخ مینامید ،داشته باشد؟
دوست دارم نکتهای را یادآوری کنم که ژنرال جرج مارشال گفته بود. وقتی از مارشال پرسیده شده که آیا تحصیلات خوبی در انستیتو نظامی ویرجینیا داشته است ، او در پاسخ گفت: «خیر. زیرا هیچ آموزشی در زمینه تاریخ نداشتیم.» او میدانست که درک تاریخ برای هر کسی که میخواهد رهبر شود، ضروری است زیرا تاریخ هم درباره مردم است و هم درباره علتها و معلولها. ساموئل الیون موریسون معتقد بود که تاریخ به ما یاد میدهد چگونه رفتار کنیم – یعنی در مواقع مختلف، چه کاری را انجام دهیم و چه کاری را انجام ندهیم. تاریخ، سرگذشت انسان است.
تاریخ نشان میدهد که چگونه تقاضاها از رهبری در عرصهها و فرهنگهای مختلف تغییر میکند. رهبران گذشته، تجربیاتی کاملاً متفاوت با رهبران امروزی داشتند. اگر تاریخ سال 1776 و جنگ انقلاب آمریکا را مطالعه کنید، میبینید که رهبران آن دوران کاری استثنایی صورت دادند.
در رهبری حتی شانس و اقبال هم دخیل است. رهبری موضوعی انسانی است و در موضوعات انسانی همیشه مقولهای به نام شانس وجود دارد.
- آن گونه که شما تأکید دارید، شانس نیز در رهبری موفق نقش دارد. آیا این امر به ویژه در مورد دیدن و استفاده کردن از استعدادها مصداق دارد؟
بله دقیقاً. یکی از مهمترین عناصر ضروری موفقیت رهبران بزرگ، توجه به استعدادها است. این امر در مورد فردی همچون واشنگتن مصداق دارد. واشنگتن چندان فرد باهوشی نبود. او سخنران خوبی هم نبود. او استعداد نظامی هم نداشت اما ذاتاً رهبر به دنیا آمده بود و مردی بود که از شخصیتی مثال زدنی برخوردار بود.
یک نمونه دیگر هری ترومن است که وقتی به چشمان دیگران نگاه میکرد، بسیاری از افکار درونی آنها را میخواند.
رهبران خوب به شکستها نیز توجه میکنند و البته همیشه فقط از روی شکستها درباره مردم قضاوت نمیکند. امروزه جوانانی که وارد عرصه کسب و کار میشوند، رنج زیادی را تحمل میکنند تا شناخته شوند. واقعیت آن است که ستاره موفقیت بر روی پیشانی همه وجود ندارد. رهبران خوب نه خودشان را معطل میکنند و نه دیگران را. آنها خودشان را ستارههایی بی چون و چرا نمیدانند.
- شما همیشه تمایل دارید در تاریخ نظامی به داگلاس فریمن اشاره کنید که گفته بود کارش باعث شده او به این باور برسد که رهبری دارای سه ویژگی است: «خود را بشناسید، مرد باشید و مراقب افراد خود باشید.» این گفته واقعاً به چه معنا است؟
به زبان امروزی، «خود را بشناسید» به معنای داشتن تخصص و تجربه است و باید بدانید که درباره چه چیزی سخن میگویید. فکر میکنم برای آموزش سه عنصر ضروری وجود دارند: معلم، کتاب و دود چراغ. بنابراین یادگیری نیازمند سختکوشی است. وقتی میگوییم باید خودمان را بشناسیم یعنی باید دانش و علم خود را محک بزنیم. شما باید بیاموزید که چگونه مسایل را تجزیه و تحلیل کنید و برای یاد گرفتن تمرین کنید. شما نمیتوانید با خواندن یک کتاب، پیانو زدن یاد بگیرید. شما با تمرین نواختن پیانو، پیانو زدن را یاد میگیرید. شما با تمرین نوشتن میتوانید نوشتن را یاد بگیرید. شما با رهبری دیگران میتوانید به یک رهبر تبدیل شوید.
-بدون توجه به جنسیت، «مرد شدن» به معنای داشتن شهامت، اعتماد به نفس، انعطافپذیری و شخصیتی قوی است. آیا بلندپروازیهای زیادی دارید یا فکر میکنید آنقدر مهم هستید که تواناییهای دیگران را نمیبینید؟ آیا وقتی مشکلاتی پدیدار میشوند، شما کسی هستید که دیگران بتوانند روی شما حساب کنند؟
«مراقب افراد خود باشید» به معنای آن است که به افراد خود توجه کنید. باید ذاتاً به آنان علاقهمند باشید. با آنان احساس همدردی کنید. با آنان به خوبی برخورد کنید. بسیار لذت میبرم وقتی پا به کارخانهای میگذارم و میبینم که افراد با جدیت در آن تلاش میکنند. این نشانه برخورد و نگرش صحیح مدیریت آن کارخانه نسبت به کارکنان است.
البته من میخواهم یک ویژگی دیگر را به فهرست داگلاس فریمن اضافه کنم یعنی الهامبخشی. الهامبخشی و ایجاد انگیزه در دیگران نکتهای بود که فرانک روزولت تأکید زیادی بر آن داشت. ترومن آن را ترغیب افراد به انجام کاری میداند که دقیقاً از آنان خواستهاید، انجام دهند.
- چگونه افراد میتوانند یاد بگیرند به این نوع رهبری که ترومن و البته شما میگویید، تبدیل شوند؟
کارشان را با گوش دادن آغاز کنند. اگر در دانشگاه هاروارد تدریس میکردم، تأکید زیادی بر گوش دادن میکردم. گوش دادن یعنی پرسیدن سؤالهای خوب و وادار کردن افراد به ارایه پاسخهای مناسب. همچنین گوش دادن یعنی شنیدن آنچه که افراد نمیگویند. منظور چیست؟ من زمانی با ادوارد مارو در سازمان اطلاعات آمریکا کار میکردم. او با افرادی از نژادها و ملیتهای مختلف کار میکرد. او از آنان میخواست که کشورشان را تعریف کنند. در واقع با این سؤال او باعث میشد آنان به نکاتی اشاره کنند که در حالت عادی هرگز به زبان نمیآوردند. برای او فرقی نداشت که این افراد عرب باشند یا کرهای. آنگاه بعد از این کار بود که او میفهمید باید چگونه رفتار کند.
برای آموزش رهبران آینده باید بر این نکته تأکید کنم که هیچ چیز به اندازه آموزش عملی کاربرد ندارد. این موضوع اتفاقاً در مورد رهبران کسب و کار مصداق دارد که مورد نظر شما است. مهم نیست این افراد در خانه باشند یا در دانشگاه یا در هر جای دیگری،. فقط باید شرایط برای آموزش عملی آنان فراهم شود.
- دوباره به همان بحث تاریخ و تجربیات و درسهایی که میتوان از آن آموخت ،بر می گردم . آنچه که در گذشته دیگران انجام دادهاند، امروز پیش روی من و شما است تا درباره آن دست به قضاوت بزنیم. آنها را چگونه میسنجید؟ فکر میکنید نسل بعد، چه قضاوتی در مورد شما داشته باشد.
باید به یک دانشجوی جوان مدیریت اجرایی کسب و کار بگویم: «خودتان را به شکلی پرورش دهید که همیشه استانداردهایی بالا برای زندگی خود داشته باشید.» منظور من این است که همیشه باید احساس کنید کارتان مهم است، تلاشهای شما در دستیابی به هدف بزگتر نقش دارند و اهمیت آنها به مراتب فراتر از دستمزدی است که دریافت میدارید. اگر در سیستم کاری خود پیشرفت کنید، رفتار خوب شما سرمشق و استانداردی برای دیگران میشود. اگر میبینید استانداردهای شما در تضاد با استانداردهای دیگران در سازمان هستند، از آنجا بیرون آیید و کسب و کاری را برای خودتان به راه اندازید.
- آیا میتوانید نمونهای از رهبرانی را بیان کنید که فکر میکنید دارای این ویژگیهایی که برشمردید هستند؟
فکر میکنم سه نفر باشند. نفر اول پدرم است. او مالک یک شرکت عرضهکننده تجهیزات الکتریکی در پیتسبورگ به نام شرکت الکتریکی مککولو بود. او سخت کار میکرد، به خوبی خودش و کارش را میشناخت و با شدت تمام در رقابت با شرکتهای بزرگ بود. او همیشه میگفت: «هیچ وقت از رقابت واهمه نداشته باشید. این میتواند تأثیر بدی بر شما داشته باشد.»
نفر بعدی جزء رهبران سازمانهای غیرانتفاعی است یعنی ربکا ریمل رییس یک مؤسسه خیریه در فیلادلفیا که کارش را به عنوان پرستار آغاز کرد. او توانسته اهداف بزرگی را محقق سازد. او علاقه وافری به بررسی بیماریهای عفونی دارد و در این راه داوطلبانه خطرات زیادی را به جان خریده است.
نفر سوم دان جردن است که مدیر بنیاد توماس جفرسون در مونتیسلو است. او دارای فهرستی از قوانین رهبری است که بخشی از آن را من برای او نوشتهام. او تیمی از کارشناسان را کنار هم قرار داده که تحقیقات مختلفی انجام میدهند و مرتباً یافتههای خود را منتشر میکنند. او همواره اثبات کرده که یک متخصص اخلاقگرا است.
- به عنوان یک مورخ آمریکایی، دیدگاههایی بلندمدت درباره این کشور دارید. با توجه به مشکلاتی که در حال حاضر آمریکا با آنها دست به گریبان است به ویژه از بین رفتن اعتبار بینالمللی، آیا فکر میکنید آمریکا دچار مشکلی جدی شده است.
من در کوتاه مدت بدبین و در بلند مدت خوشبین هستم. مسلماً ما در معرض استرس، خطر و نگرانیهای زیادی هستیم اما هیچ وقت هم زمانی وجود نداشته که ما بدون مشکل بوده باشیم. نمیتوان گفت الان ما در تاریکترین و خطرناکترین زمان قرار داریم. اگر کسی چنین فکر میکند، دلیل آن این است که تاریخ را نمیشناسد. من هنوز هم معتقدم که ما مولدترین نیروی کار جهان را در اختیار داریم و شاید بتوان گفت فرصتهایی در اختیار داریم که قبلاً نداشتهایم.
من معتقدم ما باید در زمینه توسعه آموزش، توسعه عملکرد در همه زمینهها و افزایش تعهد جامعه خود تلاش کنیم این امر جز در پرتو رهبری قوی در همه عرصهها میسر نیست.