متون درسى علم اصول در حوزههاى علمیه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بازنگرى در متون درسى حوزه در رشتههاى مختلف و از جمله رشته اصولفقه و جاىگزینى متون بهتر و کاملتر، که با گذشت زمان به میدان مىآید، جاى بحث و گفت وگو ندارد، وگرنه شایستهنبود از «عدة الاصول» شیخ طوسى و «الذریعه» سید مرتضى تخطى شود.تدوین کتاب «معالم الاصول» در زمان خودکارى نو بود و باتحول و تکامل علم اصول، دو محصول جدید دیگر یعنى «فرائدالاصول» و «کفایة الاصول» به میدان بحث و تدریس وارد شد و به تدریجبرخى متون درسى مانند «قوانین الاصول» کنار گذاشته شد. و امروز دیگر کسى با این تغییرات واصلاحات نمىتواندمخالف باشد چون مدتى از آن گذشته و رایج و دارج شده است. اما هستند کسانى که حفظ وضع موجود را از بیم تغییرات حساب ناشده و یا از سر یاس از امکان هرگونه اصلاح از اهم وظایفخود مىدانند. باید گفت که این روحیه بدبینى به هر تغییر و تحول و ناامیدى از دستیابى به محصول بهتر، بیشتر به جانب کارهاى انجام شده و تجربههاى ناموفق مربوط مىشود. و این خوف و واهمهاز ورود هر عنصر جدید به سیستم سنتى موجود بیشتر به جانب صغرى مربوط مىشود نه کبرى; یعنى شک و تردید در این که این برنامه جدید یا این کتاب جدید بتواند جانشین شایستهاى براىبرنامه یا کتاب سابق باشد و از آن بهتر کارایى داشته باشد و اهداف مورد نظر در برنامه آموزشى حوزه در دوره سطح را بهتر تامین کند. پس محل اثبات و انکار، مصادیق است نه اصل نیاز بهاصلاح و بازنگرى.
از این جهت است که هر تحول و تغییر باید با دقت و تامل و مطالعه تمام جوانب قضیه و حتى جانب اجرایى کار همراه باشد، چرا که هر طرح ناپخته و عجولانه راه اصلاح را براى مدتى مسدودمىسازد و به اصل قضیه لطمه مىزند.
با التفات بدین نکته باید کار تحقیق و بررسى در خصوص کتابهاى درسى حوزه را در رشته اصول فقه شروع کرد. مرحله اول این کار بررسى نظام درسى فعلى و شناسایى نقاط قوت یا ضعف آناست. بى شک اگر معتقد باشیم که نظام فعلى نظام احسن استبه مرحله دوم این کار وارد نخواهیم شد. ولى بعد از اقرار و اعتراف به وجود کاستىها و نارسایىها در برنامه معمول به مرحله دوممىرسیم که آیا اکنون کتابهاى مناسبى براى جایگزینى موجود استیا نه؟ اگر نه باید در مرحله سوم به فکر تدوین کتابهاى درسى مناسب و سفارشهاى لازم در این زمینه بود.
از آنجا که آیة الله العظمى شهید سید محمد باقر صدر «حلقات الاصول» را پس از تقریبا دو دوره درس خارج و با ملاحظه هندسه کلى علم اصول تدوین و در سه سطح مختلف به قصد کتابدرسى شدن عرضه کردهاند و آن را در نظر خود جایگزین مناسب و مطلوبى براى کتابهاى درسى رایج در دوره سطح مىدانستند، طبعا بعد از بحث و بررسى از کتابهاى درسى قدیم و تبییننقاط ضعف آنها، این بحث در اولویت قرار مىگیرد که آیا حقا دوره «حلقات الاصول» جانشین شایسته و بایستهاى براى کتابهاى قدیم استیا نه؟ و با چه معیارهایى مىتواند کرسى تدریس درعلم اصول را احراز کند. بر این اساس محورتحقیق و پژوهش، شناسایى نقاط ضعف کتب فعلى و قرار گرفتن «حلقات» الاصول به جاى آنهاست.
و این مهم بدون توجه به مقدمه شهید آیة الله صدر بر «حلقات الاصول» میسر نیست. ایشان در مقدمه ارزشمند خود نقاط ضعف متون درسى معمول را به خوبى بررسى کرده است که ما چکیدهآنرا در اینجا مىآوریم.
اشکالات متون درسى رایج از دیدگاه شهید صدر ...
1. کتابهاى درسى رایج از «معالمالدین» تا «کفایةالاصول» دستاورد تکامل علم اصول بعد از صاحب کفایه راشامل نیست و لذا بسیارى نکات به نقل از محقق نائینى یا محقق عراقى یا مرحوماصفهانى در درسهاى خارج مطرح مىشود که در دوره سطح ابدا به گوش طلاب نخورده است. شاید مرحوم مظفر با تالیف «اصول الفقه» در صدد پر کردن این خلا بود ولى کتاب او ناهماهنگ باکتابهاى درسى در مرحله قبل و بعد است و مشتمل براشکالهاى دیگرى است که اشاره مىشود.
2. قرار دادن «معالمالدین» در مرحله اول نظام آموزشى و سپس «رسائل» و «کفایةالاصول» در مرحله دوم و سوم در شیوه رایجبر اساس آن بوده که مباحث علم اصول از زبان صاحب معالم تاصاحب کفایه به تدریج گسترش کمى و کیفى یافته است. پس معالم که تاریخ تالیفش جلوتر از همه بوده است، چون مباحث آن نسبتبه کتابهایى که بعدا نوشته شد ابتدایىتر استباید مقدم باشدو بر همین اساس باید رسائل بر کفایه مقدم گردد. در صورتى که رعایت اصل تدریج در برنامه آموزشى هر علمى به معناى آن نیست که مطابق با سیرتاریخى آن علم حرکت کنیم وهر کتابى پیشترنوشته شده، آن را در مرحله اول برنامه درسى قرار دهیم. بلکه باید آخرین تحقیقات و دستآوردهاى علم اصول را در سه سطح مختلف عرضه داشت.
3. کتابهاى درسى رایج (به جز اصول فقه) از طرف مؤلفان آنها بدین منظور نوشته نشده که محور تدریس و تدرس باشد بلکه آنان آراء و افکار و آخرین تحقیقات خود را طرح و از مبانى خوددر برابر اقران و امثال دفاع کردهاند، ازاین رو مىبینیم گاه برخى مقدمات استدلال حذف شده و گاه امرى متاخر در بحثى متقدم اخذ شده است ویا ثمره بحث و ارتباط آن با دیگر مباحثبه خوبىتبیین نشده است و گاه اصطلاحاتى در لابهلاى بحثبه کار گرفته شده است که شرح آن بعدا مىآید. همه اینها بهخاطر آن بود که مولف خود را در برابر کسانى مىدید که احاطه به علم اصولدارند و تنها در صدد اثبات دیدگاههاى خود بوده است.
4. در مرحله سطح باید تصویرى گویا و نسبتا کلى از مباحث علم اصول در ذهن طلاب نقش بندد; به طورى که اگر کسى خواست آموزش علم اصول را در دوره خارج ادامه دهد، مقدمات لازم را فراهم کرده باشد و اگر خواستبه همان مقدار خوانده شده در دوره سطح اکتفا کند،اطلاعات کلى لازم را در اختیار داشته باشد. بنابراین لازم نیست در مرحله سطح مباحث را به نقطه نهایى برسانیم و تمام ادله و ایرادات را ذکر کنیم. ولى این نکته در رسائل و کفایه رعایت نشده است.
5. گاه چند مبحث مهم اصولى در کتابهاى درسى رایج تحتیک عنوان مانند عنوان «مقدمة الواجب» یا «ضد» آمده است. در صورتى که با تکامل کمى و کیفى علم اصول ضرورت دارد که هر یک از آن مباحث مهم به طور مجزا و با عنوانى مستقل ذکر شود تا ارزش علمى بحث محفوظبماند و طولانى شدن بحث محصلین را خسته و سردر گم نکند.
اشکالات «اصول الفقه» از دیدگاه شهید صدر(ره)
1. ناهمآهنگى کتاب «اصولالفقه» با کتابهاى درسى قبل وبعد از آن. در این کتاب، آراى جدید محقق نائینى و محقق اصفهانى مورد اشاره قرار گرفته است ولى در رسائل و کفایه دوباره بحثها به شکل قدیم خود برگشت داده شده است.
2. با آن که در «اصول الفقه» بسیارى مباحث از جمله مبحث «مقدمة الواجب» از باب الفاظ جدا و به باب ملازمات عقلى برده شده است. ولى این تغییر درحد قالب باقى مانده است و به جوهر و عمق بحث ارتباط نیافته است و لذا بحثباز هم شکل بحث لفظى به خود گرفتهاست.
3. برخى مباحث کتاب مانند اعتبارات ماهیت درباب مطلق و مقید و بحثحسن و قبح ذاتى به قدرى گسترده مطرح شدهاند که در کتاب بالاتر چیزى اضافه دیده نمىشود و برخى مباحثبه اختصار آمده است. از این رو مطالب خود کتاب در یک سطح نیستند (1) .
اکنون وقت آن است که معیارهاى لازم براى یک کتاب درسى مطلوب در علم اصول را مشخص کنیم و سپس در جستوجوى کتابى که واجد این ویژگىها استبرآییم.
ویژگىهاى کتاب درسى مطلوب در علم اصول
1. مقبولیت علمى مؤلف یا مؤلفین.
2. طرح مباحث علم اصول در طى چند مرحله و در چند سطح مختلف همراه با گسترش کمى وکیفى مباحث در خلال آن مراحل.
3. استفاده از دستآورد تحقیقات متاخرین و افکار بلند برخى اصولیون متاخر در کتب درسى وطرحآن به طور مناسب با سطح علمى طلاب.
4. اشاره به برخى آراء متقدمین و سیر تحول بحث و مراحل تاریخى آن در برخى موارد و در آغاز بحث.
5. انسجام و وحدت رویه درهر کتاب و وجود همآهنگى درارتباط با کتاب بالاتر.
6. پرهیز از طرح مباحثبسیار دقیق و پرمناقشه که باید در درس خارج و به عنوان نقطه نهایى بحث طرح شود.
7. تقسیم و تبویب مباحث و نیز عنوان بندى آنها مطابق با شکل شناخته شده و مورد قبول مشهور هر چند مورد تایید مؤلف نباشد. ولى البته مؤلف مىتواند روش پیشنهادى خود را در ضمن طرح کند و زمینه بحث گفتوگوى دیگران پیرامون آن را فراهم آورد تا به تدریج درصورت شایستگى مقبولیت پیدا کند.
8. برخوردارى از ادبیات وانشاى عربى خوب و پرهیز ازلغات و ترکیبات غریب وعبارت پردازىهایى که در آثار غیرعلمى دیده مىشود ونیز پرهیز از پیچیدگىهاى لفظى و ایجاز مخل یا اطناب ممل.
9. رعایت تقدیم و تاخیر لازم در طرح مباحث
10. فراهم آوردن مقدمات اصولى لازم براى تثبیت هر مطلب و مفروض گرفتن مقدماتى که در سابق اثبات شده باشد.
11. طرح مبانى مشهور به طور عموم.این کار با طرح بعضى مبانى غیر مشهور که قابل تامل و بررسى است منافات ندارد، ولى در هر صورت مؤلف نباید متکى به آراء شخصى خود باشد و کتاب نمایانگر آراء نهایى او باشد.
12. رساندن مباحث در هر قسمتبه نقطه روشنى و حتى المقدور تقویتیک نظر در نهایت تا مباحث معلق و بىنتیجه رها نگردد.
13. آموختن کیفیت طرح هر بحث و نحوه ورود و خروج و روش استدلال و بیان ثمره یا ثمرات آن و ارتباط منطقى هر بحثبا مباحث دیگر.
14. فراهم آوردن زمینه تحقیق و مراجعه به منابع اصلى از طریق ارجاعات مؤلف در برخى موارد.
گفتنى است که شهید آیة الله صدرعمده این نکات را درتدوین «حلقات الاصول» رعایت کرده است، ولى در اینجا نکات دیگرى خارج از نفس مباحث علم اصول است که در برنامه درسى علم اصول در دوره سطح باید مورد ملاحظه قرار گیرد که از جمله آنها آشنا ساختن طلاب با تاریخعلم اصول و سیر تکامل آن، کتب مهم این علم، سلسله اساتید و تلامذه و شرح حال بعضى اعلام و نیز آشنایى با کلیات اصول اهل سنت و کتب رایج آنها است. و دیگر آشنا ساختن طلاب با متون اصلى این علم مانند معالم، قوانین، رسائل، کفایه و برخى حواشى آنها است.
اشکالات قابل طرح پیرامون «حلقات الاصول»
1. در سراسر «حلقات الاصول» به سه بحث اصولى معروف یعنى حقیقتشرعیة، صحیح و اعم و مشتق هیچ اشارهاى نشده است (شاگرد برجسته شهید صدر یعنى آیة الله سید محمود هاشمى با استفاده ازتقریرات استاد شهید این سه بحث را تلخیص و در حلقه سوم قبل از بحث معانىحرفیه گنجانیده است).
2. تکیه و اصرار ایشان بر نظر شخصى خود درباب قاعده عملى اولى که معروف به «مسلک حق الطاعة» است، با اینکه مشهورمتاخرین برخلاف آن رفتهاند و لذا نظریه ایشان در حد تقریبات مذکور در حلقات همچنان مستبعد ومستغرب است.
3. انتخاب برخى عناوین جدید و غریب و دورى از عناوین شناخته شده که براى مراجعه کننده به منزله آدرس بحث است مانند: «وفاء الدلیل بدور القطع الموضوعى» (درحلقه دوم وسوم)، «الاحراز الوجدانى للدلیل الشرعى غیر اللفظى» و نیز «درجة الوثوق فى وسائل الاحرازالوجدانى» (در حلقه دوم)، نیز «قاعدة تنوع القیود واحکامها» (درحلقه دوم) ونیز«اثبات الدلیل لجواز الاسناد» (درحلقه دوم که در حلقه سوم عوض شده وتحت عنوان «اثبات الامارة لجواز الاسناد» آمده است) و نیز «ابطال طریقیة الدلیل» (درحلقه سوم) و یابحث «ترتب» و «اجزاء» که به عنوان خودش طرح نشده است.
4. به کارگیرى برخى اصطلاحات و لغات غیر مانوس در حلقه اول و دوم مثل «تنوین تمکین» (در بحث اطلاق) و نیز «ملابسات» (در موارد متعدد) ونیز «انطباعات» (در بحث اطلاق در اسم جنس) و یا تعبیر «بعین الاعتبار» و یا «تطعیم» (در موارد مختلف).
5. نسبتبه برخى مباحث نتیجه روشنى اخذ نشده است وتکلیف بحث روشن نیست: مثل بحث «مفهوم شرط» یا «دلالت جمع معرف باللام برعموم» (در حلقه دوم)
6. تطویل در برخى مباحث که چه بسا گفته شود در مقایسه با مباحث دیگر استحقاق بحث مبسوط ندارد مانند: بحث ازمسلک حق الطاعه (در حلقه اول و دوم) و نیزبحث از «وسائل الاحراز الوجدانى» یعنى تواتر، اجماع و سیره متشرعه (در حلقه دوم)
7. ایجاز مخل وناکافى بودن توضیحات مانند: بحث از جواز مخالفت قطعیه در علم اجمالى ثبوتا (در حلقه دوم) ونیز بحث از حسن و قبح عقلى و بحث از نسخ (که در حلقه دوم در مقایسه با اصول الفقه بحث ازجانب افراط به جانب تفریط کشیده شده است.) و نیز بحث «مقدماتحکمت» درباب اطلاق که ایشان آن را مترادف با قرینه حکمت قرار داده است و بس (درحلقه دوم) و نیز بحث از «نسبت التصاقیه» و «توقف تصادفى» در بحث مفهوم شرط (درحلقه دوم)
8. تعقید در برخى مباحث (در خصوص حلقه دوم) مانند: بحث «قاعده تسامح در ادله سنن» یا «مفهوم وصف» یا در آن بخش از بحث صیغه امر که گوید «ظاهر کل کلام ان مدلوله التصدیقى اقرب ما یکون للتطابق والمصداقیة للمدلول التصورى» و یا اواخر بحث «استحالةالتکلیف بغیر المقدور» و یا در بحثحرمت ضد خاص در آنجا که استاد شهید پاسخ استدلال را مىآورد.
این اشکالها و دیگر اشکالاتى از این قبیل در مقایسه با مزایاى کتاب ناچیز است; در عین آن که مىتوان گفتبرخى اشکالها از اساس قابل قبول نیست و مىتوان توجیه مناسبى براى روش شهید صدر (ره) ذکرکرد.
پىنوشت:
1- علاوه بر اشکالات فوق مىتوان به نقصان بحث اصول عملیه ونیز کمى تطویل در مباحثحجت اشاره کرد.
از این جهت است که هر تحول و تغییر باید با دقت و تامل و مطالعه تمام جوانب قضیه و حتى جانب اجرایى کار همراه باشد، چرا که هر طرح ناپخته و عجولانه راه اصلاح را براى مدتى مسدودمىسازد و به اصل قضیه لطمه مىزند.
با التفات بدین نکته باید کار تحقیق و بررسى در خصوص کتابهاى درسى حوزه را در رشته اصول فقه شروع کرد. مرحله اول این کار بررسى نظام درسى فعلى و شناسایى نقاط قوت یا ضعف آناست. بى شک اگر معتقد باشیم که نظام فعلى نظام احسن استبه مرحله دوم این کار وارد نخواهیم شد. ولى بعد از اقرار و اعتراف به وجود کاستىها و نارسایىها در برنامه معمول به مرحله دوممىرسیم که آیا اکنون کتابهاى مناسبى براى جایگزینى موجود استیا نه؟ اگر نه باید در مرحله سوم به فکر تدوین کتابهاى درسى مناسب و سفارشهاى لازم در این زمینه بود.
از آنجا که آیة الله العظمى شهید سید محمد باقر صدر «حلقات الاصول» را پس از تقریبا دو دوره درس خارج و با ملاحظه هندسه کلى علم اصول تدوین و در سه سطح مختلف به قصد کتابدرسى شدن عرضه کردهاند و آن را در نظر خود جایگزین مناسب و مطلوبى براى کتابهاى درسى رایج در دوره سطح مىدانستند، طبعا بعد از بحث و بررسى از کتابهاى درسى قدیم و تبییننقاط ضعف آنها، این بحث در اولویت قرار مىگیرد که آیا حقا دوره «حلقات الاصول» جانشین شایسته و بایستهاى براى کتابهاى قدیم استیا نه؟ و با چه معیارهایى مىتواند کرسى تدریس درعلم اصول را احراز کند. بر این اساس محورتحقیق و پژوهش، شناسایى نقاط ضعف کتب فعلى و قرار گرفتن «حلقات» الاصول به جاى آنهاست.
و این مهم بدون توجه به مقدمه شهید آیة الله صدر بر «حلقات الاصول» میسر نیست. ایشان در مقدمه ارزشمند خود نقاط ضعف متون درسى معمول را به خوبى بررسى کرده است که ما چکیدهآنرا در اینجا مىآوریم.
اشکالات متون درسى رایج از دیدگاه شهید صدر ...
1. کتابهاى درسى رایج از «معالمالدین» تا «کفایةالاصول» دستاورد تکامل علم اصول بعد از صاحب کفایه راشامل نیست و لذا بسیارى نکات به نقل از محقق نائینى یا محقق عراقى یا مرحوماصفهانى در درسهاى خارج مطرح مىشود که در دوره سطح ابدا به گوش طلاب نخورده است. شاید مرحوم مظفر با تالیف «اصول الفقه» در صدد پر کردن این خلا بود ولى کتاب او ناهماهنگ باکتابهاى درسى در مرحله قبل و بعد است و مشتمل براشکالهاى دیگرى است که اشاره مىشود.
2. قرار دادن «معالمالدین» در مرحله اول نظام آموزشى و سپس «رسائل» و «کفایةالاصول» در مرحله دوم و سوم در شیوه رایجبر اساس آن بوده که مباحث علم اصول از زبان صاحب معالم تاصاحب کفایه به تدریج گسترش کمى و کیفى یافته است. پس معالم که تاریخ تالیفش جلوتر از همه بوده است، چون مباحث آن نسبتبه کتابهایى که بعدا نوشته شد ابتدایىتر استباید مقدم باشدو بر همین اساس باید رسائل بر کفایه مقدم گردد. در صورتى که رعایت اصل تدریج در برنامه آموزشى هر علمى به معناى آن نیست که مطابق با سیرتاریخى آن علم حرکت کنیم وهر کتابى پیشترنوشته شده، آن را در مرحله اول برنامه درسى قرار دهیم. بلکه باید آخرین تحقیقات و دستآوردهاى علم اصول را در سه سطح مختلف عرضه داشت.
3. کتابهاى درسى رایج (به جز اصول فقه) از طرف مؤلفان آنها بدین منظور نوشته نشده که محور تدریس و تدرس باشد بلکه آنان آراء و افکار و آخرین تحقیقات خود را طرح و از مبانى خوددر برابر اقران و امثال دفاع کردهاند، ازاین رو مىبینیم گاه برخى مقدمات استدلال حذف شده و گاه امرى متاخر در بحثى متقدم اخذ شده است ویا ثمره بحث و ارتباط آن با دیگر مباحثبه خوبىتبیین نشده است و گاه اصطلاحاتى در لابهلاى بحثبه کار گرفته شده است که شرح آن بعدا مىآید. همه اینها بهخاطر آن بود که مولف خود را در برابر کسانى مىدید که احاطه به علم اصولدارند و تنها در صدد اثبات دیدگاههاى خود بوده است.
4. در مرحله سطح باید تصویرى گویا و نسبتا کلى از مباحث علم اصول در ذهن طلاب نقش بندد; به طورى که اگر کسى خواست آموزش علم اصول را در دوره خارج ادامه دهد، مقدمات لازم را فراهم کرده باشد و اگر خواستبه همان مقدار خوانده شده در دوره سطح اکتفا کند،اطلاعات کلى لازم را در اختیار داشته باشد. بنابراین لازم نیست در مرحله سطح مباحث را به نقطه نهایى برسانیم و تمام ادله و ایرادات را ذکر کنیم. ولى این نکته در رسائل و کفایه رعایت نشده است.
5. گاه چند مبحث مهم اصولى در کتابهاى درسى رایج تحتیک عنوان مانند عنوان «مقدمة الواجب» یا «ضد» آمده است. در صورتى که با تکامل کمى و کیفى علم اصول ضرورت دارد که هر یک از آن مباحث مهم به طور مجزا و با عنوانى مستقل ذکر شود تا ارزش علمى بحث محفوظبماند و طولانى شدن بحث محصلین را خسته و سردر گم نکند.
اشکالات «اصول الفقه» از دیدگاه شهید صدر(ره)
1. ناهمآهنگى کتاب «اصولالفقه» با کتابهاى درسى قبل وبعد از آن. در این کتاب، آراى جدید محقق نائینى و محقق اصفهانى مورد اشاره قرار گرفته است ولى در رسائل و کفایه دوباره بحثها به شکل قدیم خود برگشت داده شده است.
2. با آن که در «اصول الفقه» بسیارى مباحث از جمله مبحث «مقدمة الواجب» از باب الفاظ جدا و به باب ملازمات عقلى برده شده است. ولى این تغییر درحد قالب باقى مانده است و به جوهر و عمق بحث ارتباط نیافته است و لذا بحثباز هم شکل بحث لفظى به خود گرفتهاست.
3. برخى مباحث کتاب مانند اعتبارات ماهیت درباب مطلق و مقید و بحثحسن و قبح ذاتى به قدرى گسترده مطرح شدهاند که در کتاب بالاتر چیزى اضافه دیده نمىشود و برخى مباحثبه اختصار آمده است. از این رو مطالب خود کتاب در یک سطح نیستند (1) .
اکنون وقت آن است که معیارهاى لازم براى یک کتاب درسى مطلوب در علم اصول را مشخص کنیم و سپس در جستوجوى کتابى که واجد این ویژگىها استبرآییم.
ویژگىهاى کتاب درسى مطلوب در علم اصول
1. مقبولیت علمى مؤلف یا مؤلفین.
2. طرح مباحث علم اصول در طى چند مرحله و در چند سطح مختلف همراه با گسترش کمى وکیفى مباحث در خلال آن مراحل.
3. استفاده از دستآورد تحقیقات متاخرین و افکار بلند برخى اصولیون متاخر در کتب درسى وطرحآن به طور مناسب با سطح علمى طلاب.
4. اشاره به برخى آراء متقدمین و سیر تحول بحث و مراحل تاریخى آن در برخى موارد و در آغاز بحث.
5. انسجام و وحدت رویه درهر کتاب و وجود همآهنگى درارتباط با کتاب بالاتر.
6. پرهیز از طرح مباحثبسیار دقیق و پرمناقشه که باید در درس خارج و به عنوان نقطه نهایى بحث طرح شود.
7. تقسیم و تبویب مباحث و نیز عنوان بندى آنها مطابق با شکل شناخته شده و مورد قبول مشهور هر چند مورد تایید مؤلف نباشد. ولى البته مؤلف مىتواند روش پیشنهادى خود را در ضمن طرح کند و زمینه بحث گفتوگوى دیگران پیرامون آن را فراهم آورد تا به تدریج درصورت شایستگى مقبولیت پیدا کند.
8. برخوردارى از ادبیات وانشاى عربى خوب و پرهیز ازلغات و ترکیبات غریب وعبارت پردازىهایى که در آثار غیرعلمى دیده مىشود ونیز پرهیز از پیچیدگىهاى لفظى و ایجاز مخل یا اطناب ممل.
9. رعایت تقدیم و تاخیر لازم در طرح مباحث
10. فراهم آوردن مقدمات اصولى لازم براى تثبیت هر مطلب و مفروض گرفتن مقدماتى که در سابق اثبات شده باشد.
11. طرح مبانى مشهور به طور عموم.این کار با طرح بعضى مبانى غیر مشهور که قابل تامل و بررسى است منافات ندارد، ولى در هر صورت مؤلف نباید متکى به آراء شخصى خود باشد و کتاب نمایانگر آراء نهایى او باشد.
12. رساندن مباحث در هر قسمتبه نقطه روشنى و حتى المقدور تقویتیک نظر در نهایت تا مباحث معلق و بىنتیجه رها نگردد.
13. آموختن کیفیت طرح هر بحث و نحوه ورود و خروج و روش استدلال و بیان ثمره یا ثمرات آن و ارتباط منطقى هر بحثبا مباحث دیگر.
14. فراهم آوردن زمینه تحقیق و مراجعه به منابع اصلى از طریق ارجاعات مؤلف در برخى موارد.
گفتنى است که شهید آیة الله صدرعمده این نکات را درتدوین «حلقات الاصول» رعایت کرده است، ولى در اینجا نکات دیگرى خارج از نفس مباحث علم اصول است که در برنامه درسى علم اصول در دوره سطح باید مورد ملاحظه قرار گیرد که از جمله آنها آشنا ساختن طلاب با تاریخعلم اصول و سیر تکامل آن، کتب مهم این علم، سلسله اساتید و تلامذه و شرح حال بعضى اعلام و نیز آشنایى با کلیات اصول اهل سنت و کتب رایج آنها است. و دیگر آشنا ساختن طلاب با متون اصلى این علم مانند معالم، قوانین، رسائل، کفایه و برخى حواشى آنها است.
اشکالات قابل طرح پیرامون «حلقات الاصول»
1. در سراسر «حلقات الاصول» به سه بحث اصولى معروف یعنى حقیقتشرعیة، صحیح و اعم و مشتق هیچ اشارهاى نشده است (شاگرد برجسته شهید صدر یعنى آیة الله سید محمود هاشمى با استفاده ازتقریرات استاد شهید این سه بحث را تلخیص و در حلقه سوم قبل از بحث معانىحرفیه گنجانیده است).
2. تکیه و اصرار ایشان بر نظر شخصى خود درباب قاعده عملى اولى که معروف به «مسلک حق الطاعة» است، با اینکه مشهورمتاخرین برخلاف آن رفتهاند و لذا نظریه ایشان در حد تقریبات مذکور در حلقات همچنان مستبعد ومستغرب است.
3. انتخاب برخى عناوین جدید و غریب و دورى از عناوین شناخته شده که براى مراجعه کننده به منزله آدرس بحث است مانند: «وفاء الدلیل بدور القطع الموضوعى» (درحلقه دوم وسوم)، «الاحراز الوجدانى للدلیل الشرعى غیر اللفظى» و نیز «درجة الوثوق فى وسائل الاحرازالوجدانى» (در حلقه دوم)، نیز «قاعدة تنوع القیود واحکامها» (درحلقه دوم) ونیز«اثبات الدلیل لجواز الاسناد» (درحلقه دوم که در حلقه سوم عوض شده وتحت عنوان «اثبات الامارة لجواز الاسناد» آمده است) و نیز «ابطال طریقیة الدلیل» (درحلقه سوم) و یابحث «ترتب» و «اجزاء» که به عنوان خودش طرح نشده است.
4. به کارگیرى برخى اصطلاحات و لغات غیر مانوس در حلقه اول و دوم مثل «تنوین تمکین» (در بحث اطلاق) و نیز «ملابسات» (در موارد متعدد) ونیز «انطباعات» (در بحث اطلاق در اسم جنس) و یا تعبیر «بعین الاعتبار» و یا «تطعیم» (در موارد مختلف).
5. نسبتبه برخى مباحث نتیجه روشنى اخذ نشده است وتکلیف بحث روشن نیست: مثل بحث «مفهوم شرط» یا «دلالت جمع معرف باللام برعموم» (در حلقه دوم)
6. تطویل در برخى مباحث که چه بسا گفته شود در مقایسه با مباحث دیگر استحقاق بحث مبسوط ندارد مانند: بحث ازمسلک حق الطاعه (در حلقه اول و دوم) و نیزبحث از «وسائل الاحراز الوجدانى» یعنى تواتر، اجماع و سیره متشرعه (در حلقه دوم)
7. ایجاز مخل وناکافى بودن توضیحات مانند: بحث از جواز مخالفت قطعیه در علم اجمالى ثبوتا (در حلقه دوم) ونیز بحث از حسن و قبح عقلى و بحث از نسخ (که در حلقه دوم در مقایسه با اصول الفقه بحث ازجانب افراط به جانب تفریط کشیده شده است.) و نیز بحث «مقدماتحکمت» درباب اطلاق که ایشان آن را مترادف با قرینه حکمت قرار داده است و بس (درحلقه دوم) و نیز بحث از «نسبت التصاقیه» و «توقف تصادفى» در بحث مفهوم شرط (درحلقه دوم)
8. تعقید در برخى مباحث (در خصوص حلقه دوم) مانند: بحث «قاعده تسامح در ادله سنن» یا «مفهوم وصف» یا در آن بخش از بحث صیغه امر که گوید «ظاهر کل کلام ان مدلوله التصدیقى اقرب ما یکون للتطابق والمصداقیة للمدلول التصورى» و یا اواخر بحث «استحالةالتکلیف بغیر المقدور» و یا در بحثحرمت ضد خاص در آنجا که استاد شهید پاسخ استدلال را مىآورد.
این اشکالها و دیگر اشکالاتى از این قبیل در مقایسه با مزایاى کتاب ناچیز است; در عین آن که مىتوان گفتبرخى اشکالها از اساس قابل قبول نیست و مىتوان توجیه مناسبى براى روش شهید صدر (ره) ذکرکرد.
پىنوشت:
1- علاوه بر اشکالات فوق مىتوان به نقصان بحث اصول عملیه ونیز کمى تطویل در مباحثحجت اشاره کرد.