آدمیت و کانون نویسندگان ایران
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
باقر پرهام، نویسنده و مترجم معاصر،عضو هیات دبیران دومین دوره کانون نویسندگان ایران و از دستاندرکاران اصلی شکلگیری دوره دوم کانون نویسندگان در بحبوحه انقلاب اسلامی بوده است. از قضا یکی از نقاط قابل بحث در زندگی گوشهگیرانه فریدون آدمیت، حضور او در هیات دبیران دوره دوم کانون و استعفای زودهنگام اوست. باقر پرهام که از سال 2000 ساکن آمریکا است،در طول سالهای انزوای پدر تاریخنگاری مدرن ایران از معدود کسانی بوده که با او رفت وآمد داشته است.
آقای پرهام آشنایی شما با آقای فریدون آدمیت از کجا آغاز شد؟
من پیش از آن که در سال 1356 دوره دوم کانون نویسندگان ایران،با صدور بیانیه 40 امضایی، آغاز گردد،آقای دکتر آدمیت را از طریق آثارشان میشناختم. اما ایشان از آن تاریخ با ما برای راهاندازی دوره دوم کانون نویسندگان همکاری کردند که این همکاری تا اردیبهشت 1357 نیز ادامه داشت که در این تاریخ ایشان از عضویت در کانون استعفا کردند.
آیا شما از آقای آدمیت برای حضور در دوره دوم کانون دعوت کردید؟ نحوه دعوت از ایشان به چه شکل بود؟
تا آنجا که در خاطرم هست من آقای دکتر آدمیت را در منزل دکتر ناصر پاکدامن و خانم هما ناطق ملاقات کردم، میدانید که ایشان تحقیقات مشترکی را با خانم هما ناطق انجام میدادند و در همان ایام هم کتابی را با همکاری یکدیگر با عنوان «افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار» منتشر ساختند.فکر میکنم که زمینه دعوت از آقای دکتر آدمیت و خود خانم ناطق برای پیوستن به کانون نویسندگان در همین دیدارها فراهم شده باشد.آقای دکتر ناصر پاکدامن در آن ایام بیشتر در فکر همکاری با دانشگاهیان وتاسیس جامعه ملی دانشگاهیان ایران بودند و تا آن جا که من به خاطر دارم بعدها در سال 1359 به کانون پیوستند.
آقای آدمیت مدت کوتاهی بعد از انتخاب به عنوان عضو هیأت دبیران در بهار 57، از این سمت استعفا کردند،چطور شد که دکترفریدون آدمیت به این سرعت از هیأت دبیران استعفا کردند؟
استعفای فریدون آدمیت از هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران به اتفاقاتی برمیگردد که در جریان و بعد از برگزاری مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در 31 اردیبهشت 1357 افتاد. مجمع عمومی دومین دوره کانون نویسندگان ایران برای گزینش هیات دبیران سال 1357 در این روز و در منزل مرحوم هوشنگ گلشیری و با حضور بیش از 90 تن از اعضای کانون برگزار شد. در این جلسه آقای آدمیت به عنوان رییس مجمع عمومی برگزیده شد.
3 تن از اعضا یعنی آقایان هوشنگ گلشیری،جمال میرصادقی و شیخ مصطفی رهنما که در آن زمان عضو کانون بود نیز به عنوان هیأت نظارت بر رایگیری در مجمع انتخاب گردیدند. در جریان رایگیری مخفی و کتبی که برای انتخاب هیأت دبیران کانون نویسندگان انجام شد، آقای دکتر آدمیت علیرغم اینکه خودشان را کاندیدا نکرده بودند،به همراه من، مرحوم به آذین و آقایان هزارخانی و تنکابنی برای مدت یک سال به عنوان هیأت دبیران انتخاب شدیم و محمد علی سپانلو نیز- که کتابی هم در زمینه تاریخچه کانون دارد- به عنوان منشی برگزیده شد.
در این نشست یکی از اعضای کانون یعنی آقای باقر مومنی نامهای را خطاب به مجمع نوشته بود که شامل یکسری فرمایشات رهنمودگونه! بود و اصلا ارتباطی با موضوع جلسه نداشت بنابراین ریاست مجمع از قرائت آن خودداری کرد.خود باقر مومنی هم در جلسه حضور نداشت.احساس من آن زمان این بود که میان آقای باقر مومنی و مرحوم به آذین که هر دو از جبهه چپ بودند رقابتی وجود دارد. بخاطر دارم که ما حتی پیشتر، یک بار در معیت آقای دکتر اصغر حاجسیدجوادی به منزل آقای باقر مومنی رفته بودیم تا ایشان را برای حضور در کانون تشویق کنیم.
از سوی دیگر آقای دکتر علیاصغر حاجسیدجوادی نیز که در این جلسه حضور نداشت و از طرف آقای شمس آل احمد به همراه اسلام کاظمیه و خودش به عنوان کاندیدا معرفی شده بود- ضمن این که پس از این اعلام کاندیداها شمس جلسه را ترک کرد و رفت - موفق به کسب آرای لازم نگردید و به عضویت علیالبدل انتخاب شد. بعد از برگزاری مجمع، آقایان باقر مومنی و علیاصغر حاجسیدجوادی با اینکه در جلسه مجمع عمومی اصلا حضور نداشتند، نامههایی خطاب به دکتر فریدون آدمیت نوشتند و انواع و اقسام افتراها و نیش و کنایهها را متوجه ایشان کردند.
او را متهم کردند که در یک انتخابات قلابی، فرمایشی و از پیش تعیین شده شرکت کرده است.این تهمتها به طبع ظریف و حساس آقای دکتر آدمیت گران آمد و ایشان که حوصله این گونه درگیریها و بگومگوها را نداشت از عضویت در هیأت دبیران و کانون نویسندگان استعفا دادند. این در حالی بود که رای دهندگان و هیات نظارت همگی در جلسه مجمع عمومی حضور داشتند و مواردی که آقایان مومنی و علیاصغر حاجسیدجوادی مطرح کرده بودند از اساس خلاف واقع بود.
بعد از این تاریخ ایشان دیگر ارتباطی با کانون نویسندگان و شما نداشت؟
با کانون خیر، اما دوستی من با آقای دکتر آدمیت ادامه داشت و ایشان از جمله افرادی بودند که من در زمان اقامت در ایران به دیدارشان میرفتم. البته در سالهای اخیر با ایشان ارتباطی نداشتم چرا که بنده در سال 2002 از ایران خارج شدم و دیگر برنگشتم، و آخرین دیدارهای من با دکتر آدمیت به چند سال قبل از آخرین خروج من از ایران بر میگردد.
در واقع بعد از اینکه دکتر آدمیت برای مدتی ایران را ترک کردند دیدارهای ما نیز قطع شد اما پیش از آن من آقای آدمیت را اغلب در خانه خودشان میدیدم.گاهی نیز پیش میآمد که در رستورانی با هم قرار میگذاشتیم. ایشان به رستوران خاصی در خیابان فلسطین شمالی عادت داشتند و همواره به آنجا میرفتند. و همیشه هم بنده را مورد لطف خود قرار میدادند و همواره پول شام را میپرداختند و به من این اجازه را نمیدادند.
با توجه به این دیدارها و همکاری کوتاه در کانون نویسندگان ایران، دکتر آدمیت را چگونه فردی دیدید؟
ایشان انسان بسیار وارسته و شریفی بودند. منشی آزادیخواهانه داشتند و طبعی لطیف و حساس. مهمترین خصوصیت آقای آدمیت که بر آن تاکید دارم این بود که ایشان فرد بسیار با پرنسیبی بودند. اگر شما مطلبی خلاف حقیقت بیان میکردید آقای آدمیت ملاحظات دوستی را کنار مینهاد و نظر خود را بدون پردهپوشی بیان میکرد، او در بیان حقیقت به هیچ عنوان اهل پردهپوشی نبود و در خصوص معتقدات خود هیچگاه باجی نمیداد. خاطرم هست وقتی که کتاب جمعه راه افتاده بود، آقای آدمیت و چند تن دیگر در یک گفتوگو و بحث جمعی که به ابتکار من برای کتاب جمعه شاملو تشکیل شده بود شرکت داشت.
دکتر آدمیت با صراحت تمام به جلالآلاحمد حمله کرد و آلاحمد را آدم کممایه و بیسوادی دانست به گونهای که من –که جوانتر بودم و هنوز امثال جلالآلاحمد را درست نشناخته بودم- از این دیدگاه صریح ناراحت شدم و مثلا خواستم که ایشان در بیان خود اندکی تعدیل کند، اما آدمیت بر نظر خود تاکید کرد. در کل دکتر آدمیت فردی گوشهگیر بود و بیشتر وقت خود را صرف تحقیق و پژوهش میساخت. در فهرست آثار آقای آدمیت بیش از 25 مقاله و کتاب در خصوص تاریخ معاصر و دوره قاجار و مشروطیت دیده میشود، ایشان فردی بودند معتقد به دموکراسی و رای مردم و معتقد به جدایی دین از دولت.
آیا ایشان در دیدارهایشان با شما موردی را از اعمال محدودیت علیه خودشان مطرح میکردند؟
تا آنجا که در ذهن دارم خیر و یا لااقل من موردی در این خصوص از ایشان نشنیدم، دکتر آدمیت اصولا به دنبال مطرح کردن این موارد نبود و تمایلی به این بحثها نداشت، و البته ایشان عمده کارهای خود را در سالهای قبل کرده بودند اما خب فضا، فضایی علیه ایشان بود. و گاه و بیگاه در روزنامههای آن زمان، طرفداران حکومت در مقالات خود انتقادات تند و کنایههایی را علیه آدمیت و آثارش و دیدگاههایش در خصوص جدایی دین از دولت و مشروطه مطرح میساختند. و ایشان را طرفدار مشروطه و مخالف مشروعه شیخفضلالله و طرفدار دموکراسی غربی معرفی میکردند. اما من در همین حد اطلاع دارم و نمیدانم که در این خصوص آیا برای دکتر آدمیت مزاحمتهایی نیز ایجاد کردند یا خیر؟
این حضرات دموکرات نیستند
هما ناطق: نمونه رفتار آدمیت در مواردی که امری باب سلیقهاش نبود، کنارهگیریاش از هیات دبیران کانون نویسندگان است. در 1357 جماعت نویسندگان از نو گردهم آمدند و برای بار دوم آن کانون را به عنوان یک کانون صنفی به راه انداختند. ریاست نخستین جلسه عمومی را آدمیت پذیرفت که مورد تایید و احترام همه بود. انتخاب اعضای هیات دبیران هم انجام شد. اما کانون به جای اینکه در جهت مسوولیت صنفیاش پیش برود که میتوانست مفید باشد – عرصه درگیریهای گوناگون از جمله برخوردهای فرقهای گشت – آدمیت میگفت: اغلب این حضرات نه به آزادی قلم و آزادی عقیده اعتقاد دارند، نه به خصلت صنفی کانون، نه به قواعد دموکراتیک. کناره گرفت و هرگز بازنگشت.
آقای پرهام آشنایی شما با آقای فریدون آدمیت از کجا آغاز شد؟
من پیش از آن که در سال 1356 دوره دوم کانون نویسندگان ایران،با صدور بیانیه 40 امضایی، آغاز گردد،آقای دکتر آدمیت را از طریق آثارشان میشناختم. اما ایشان از آن تاریخ با ما برای راهاندازی دوره دوم کانون نویسندگان همکاری کردند که این همکاری تا اردیبهشت 1357 نیز ادامه داشت که در این تاریخ ایشان از عضویت در کانون استعفا کردند.
آیا شما از آقای آدمیت برای حضور در دوره دوم کانون دعوت کردید؟ نحوه دعوت از ایشان به چه شکل بود؟
تا آنجا که در خاطرم هست من آقای دکتر آدمیت را در منزل دکتر ناصر پاکدامن و خانم هما ناطق ملاقات کردم، میدانید که ایشان تحقیقات مشترکی را با خانم هما ناطق انجام میدادند و در همان ایام هم کتابی را با همکاری یکدیگر با عنوان «افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار» منتشر ساختند.فکر میکنم که زمینه دعوت از آقای دکتر آدمیت و خود خانم ناطق برای پیوستن به کانون نویسندگان در همین دیدارها فراهم شده باشد.آقای دکتر ناصر پاکدامن در آن ایام بیشتر در فکر همکاری با دانشگاهیان وتاسیس جامعه ملی دانشگاهیان ایران بودند و تا آن جا که من به خاطر دارم بعدها در سال 1359 به کانون پیوستند.
آقای آدمیت مدت کوتاهی بعد از انتخاب به عنوان عضو هیأت دبیران در بهار 57، از این سمت استعفا کردند،چطور شد که دکترفریدون آدمیت به این سرعت از هیأت دبیران استعفا کردند؟
استعفای فریدون آدمیت از هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران به اتفاقاتی برمیگردد که در جریان و بعد از برگزاری مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در 31 اردیبهشت 1357 افتاد. مجمع عمومی دومین دوره کانون نویسندگان ایران برای گزینش هیات دبیران سال 1357 در این روز و در منزل مرحوم هوشنگ گلشیری و با حضور بیش از 90 تن از اعضای کانون برگزار شد. در این جلسه آقای آدمیت به عنوان رییس مجمع عمومی برگزیده شد.
3 تن از اعضا یعنی آقایان هوشنگ گلشیری،جمال میرصادقی و شیخ مصطفی رهنما که در آن زمان عضو کانون بود نیز به عنوان هیأت نظارت بر رایگیری در مجمع انتخاب گردیدند. در جریان رایگیری مخفی و کتبی که برای انتخاب هیأت دبیران کانون نویسندگان انجام شد، آقای دکتر آدمیت علیرغم اینکه خودشان را کاندیدا نکرده بودند،به همراه من، مرحوم به آذین و آقایان هزارخانی و تنکابنی برای مدت یک سال به عنوان هیأت دبیران انتخاب شدیم و محمد علی سپانلو نیز- که کتابی هم در زمینه تاریخچه کانون دارد- به عنوان منشی برگزیده شد.
در این نشست یکی از اعضای کانون یعنی آقای باقر مومنی نامهای را خطاب به مجمع نوشته بود که شامل یکسری فرمایشات رهنمودگونه! بود و اصلا ارتباطی با موضوع جلسه نداشت بنابراین ریاست مجمع از قرائت آن خودداری کرد.خود باقر مومنی هم در جلسه حضور نداشت.احساس من آن زمان این بود که میان آقای باقر مومنی و مرحوم به آذین که هر دو از جبهه چپ بودند رقابتی وجود دارد. بخاطر دارم که ما حتی پیشتر، یک بار در معیت آقای دکتر اصغر حاجسیدجوادی به منزل آقای باقر مومنی رفته بودیم تا ایشان را برای حضور در کانون تشویق کنیم.
از سوی دیگر آقای دکتر علیاصغر حاجسیدجوادی نیز که در این جلسه حضور نداشت و از طرف آقای شمس آل احمد به همراه اسلام کاظمیه و خودش به عنوان کاندیدا معرفی شده بود- ضمن این که پس از این اعلام کاندیداها شمس جلسه را ترک کرد و رفت - موفق به کسب آرای لازم نگردید و به عضویت علیالبدل انتخاب شد. بعد از برگزاری مجمع، آقایان باقر مومنی و علیاصغر حاجسیدجوادی با اینکه در جلسه مجمع عمومی اصلا حضور نداشتند، نامههایی خطاب به دکتر فریدون آدمیت نوشتند و انواع و اقسام افتراها و نیش و کنایهها را متوجه ایشان کردند.
او را متهم کردند که در یک انتخابات قلابی، فرمایشی و از پیش تعیین شده شرکت کرده است.این تهمتها به طبع ظریف و حساس آقای دکتر آدمیت گران آمد و ایشان که حوصله این گونه درگیریها و بگومگوها را نداشت از عضویت در هیأت دبیران و کانون نویسندگان استعفا دادند. این در حالی بود که رای دهندگان و هیات نظارت همگی در جلسه مجمع عمومی حضور داشتند و مواردی که آقایان مومنی و علیاصغر حاجسیدجوادی مطرح کرده بودند از اساس خلاف واقع بود.
بعد از این تاریخ ایشان دیگر ارتباطی با کانون نویسندگان و شما نداشت؟
با کانون خیر، اما دوستی من با آقای دکتر آدمیت ادامه داشت و ایشان از جمله افرادی بودند که من در زمان اقامت در ایران به دیدارشان میرفتم. البته در سالهای اخیر با ایشان ارتباطی نداشتم چرا که بنده در سال 2002 از ایران خارج شدم و دیگر برنگشتم، و آخرین دیدارهای من با دکتر آدمیت به چند سال قبل از آخرین خروج من از ایران بر میگردد.
در واقع بعد از اینکه دکتر آدمیت برای مدتی ایران را ترک کردند دیدارهای ما نیز قطع شد اما پیش از آن من آقای آدمیت را اغلب در خانه خودشان میدیدم.گاهی نیز پیش میآمد که در رستورانی با هم قرار میگذاشتیم. ایشان به رستوران خاصی در خیابان فلسطین شمالی عادت داشتند و همواره به آنجا میرفتند. و همیشه هم بنده را مورد لطف خود قرار میدادند و همواره پول شام را میپرداختند و به من این اجازه را نمیدادند.
با توجه به این دیدارها و همکاری کوتاه در کانون نویسندگان ایران، دکتر آدمیت را چگونه فردی دیدید؟
ایشان انسان بسیار وارسته و شریفی بودند. منشی آزادیخواهانه داشتند و طبعی لطیف و حساس. مهمترین خصوصیت آقای آدمیت که بر آن تاکید دارم این بود که ایشان فرد بسیار با پرنسیبی بودند. اگر شما مطلبی خلاف حقیقت بیان میکردید آقای آدمیت ملاحظات دوستی را کنار مینهاد و نظر خود را بدون پردهپوشی بیان میکرد، او در بیان حقیقت به هیچ عنوان اهل پردهپوشی نبود و در خصوص معتقدات خود هیچگاه باجی نمیداد. خاطرم هست وقتی که کتاب جمعه راه افتاده بود، آقای آدمیت و چند تن دیگر در یک گفتوگو و بحث جمعی که به ابتکار من برای کتاب جمعه شاملو تشکیل شده بود شرکت داشت.
دکتر آدمیت با صراحت تمام به جلالآلاحمد حمله کرد و آلاحمد را آدم کممایه و بیسوادی دانست به گونهای که من –که جوانتر بودم و هنوز امثال جلالآلاحمد را درست نشناخته بودم- از این دیدگاه صریح ناراحت شدم و مثلا خواستم که ایشان در بیان خود اندکی تعدیل کند، اما آدمیت بر نظر خود تاکید کرد. در کل دکتر آدمیت فردی گوشهگیر بود و بیشتر وقت خود را صرف تحقیق و پژوهش میساخت. در فهرست آثار آقای آدمیت بیش از 25 مقاله و کتاب در خصوص تاریخ معاصر و دوره قاجار و مشروطیت دیده میشود، ایشان فردی بودند معتقد به دموکراسی و رای مردم و معتقد به جدایی دین از دولت.
آیا ایشان در دیدارهایشان با شما موردی را از اعمال محدودیت علیه خودشان مطرح میکردند؟
تا آنجا که در ذهن دارم خیر و یا لااقل من موردی در این خصوص از ایشان نشنیدم، دکتر آدمیت اصولا به دنبال مطرح کردن این موارد نبود و تمایلی به این بحثها نداشت، و البته ایشان عمده کارهای خود را در سالهای قبل کرده بودند اما خب فضا، فضایی علیه ایشان بود. و گاه و بیگاه در روزنامههای آن زمان، طرفداران حکومت در مقالات خود انتقادات تند و کنایههایی را علیه آدمیت و آثارش و دیدگاههایش در خصوص جدایی دین از دولت و مشروطه مطرح میساختند. و ایشان را طرفدار مشروطه و مخالف مشروعه شیخفضلالله و طرفدار دموکراسی غربی معرفی میکردند. اما من در همین حد اطلاع دارم و نمیدانم که در این خصوص آیا برای دکتر آدمیت مزاحمتهایی نیز ایجاد کردند یا خیر؟
این حضرات دموکرات نیستند
هما ناطق: نمونه رفتار آدمیت در مواردی که امری باب سلیقهاش نبود، کنارهگیریاش از هیات دبیران کانون نویسندگان است. در 1357 جماعت نویسندگان از نو گردهم آمدند و برای بار دوم آن کانون را به عنوان یک کانون صنفی به راه انداختند. ریاست نخستین جلسه عمومی را آدمیت پذیرفت که مورد تایید و احترام همه بود. انتخاب اعضای هیات دبیران هم انجام شد. اما کانون به جای اینکه در جهت مسوولیت صنفیاش پیش برود که میتوانست مفید باشد – عرصه درگیریهای گوناگون از جمله برخوردهای فرقهای گشت – آدمیت میگفت: اغلب این حضرات نه به آزادی قلم و آزادی عقیده اعتقاد دارند، نه به خصلت صنفی کانون، نه به قواعد دموکراتیک. کناره گرفت و هرگز بازنگشت.