کرْخِ بغداد، پایگاه تشیع در سدههای چهارم و پنجم هجری (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
کرخ یکی از محلههای بغداد است که پس از بنای بغداد شکل گرفت و شیعیان رفتهرفته به محله کرخ روی آوردند. عوامل جذب شیعیان به محله کرخ و گرایش اهالی آنجا به تشیع عبارتاند از: قرار گرفتن کرخ در نزدیکی مسجد براثا و مرقد امام کاظم و امام جواد?، قرار گرفتن در مسیر کاروانهایی که از کوفه به بغداد وارد میشدند و اغلب از شیعیان بودند، حضور بزرگانی از شیعه مانند هشام بن حکم و... در آنجا. علمای بزرگ شیعه مانند شیخ مفید، سیدمرتضی، سیدرضی و شیخ طوسی، به خصوص در دوران آلبویه، کرخ را مرکز فعالیتهای علمی و مذهبی و سیاسی خود قرار دادند. از این رو کرخ در رشد و گسترش تشیع نقش مهمی ایفا نمود.
کلید واژهها: کرخ، بغداد، تشیع، آلبویه، شیخ مفید و شیخ طوسی.
مقدمه
کرخ یکی از محلههای بغداد است که حدود یازده سال پس از بنای بغداد شکل گرفت. ابتدا بازارهای بغداد و به تدریج، منازل مسکونی بازاریان نیز به کرخ منتقل و آنجا به یکی از محلههای مهم بغداد تبدیل شد. کرخ در سدههای چهارم و پنجم هجری نقشی مهم در تاریخ تشیع ایفا کرد. این محله در مقطع زمانی یادشده، یکی از کانونهای برجسته در تاریخ تشیع و از افتخارات آن بود. عالمان بزرگ و صاحب نظر و صاحبان آثار برجسته و دست اول شیعه، در این مقطع زمانی، در بغداد و به ویژه محلة کرخ میزیستند. صاحبان کتب اربعه و همچنین شیخ مفید، سیدمرتضی و سیدرضی از جملة این عالمان بودند.
مقالة حاضر به بررسی اوضاع و احوال کرخ و نقش آن در رشد و گسترش تشیع در سدههای چهارم و پنجم هجری پرداخته و با تکیه بر منابع معتبر و دست اول و با رعایت اختصار، به پرسشهای زیر پاسخ داده است:
محلة کرخ و جامعة شیعی در آن، چگونه شکل گرفت؟ عوامل گرایش اهل کرخ به تشیع و علل جذب شیعیان به آن محله کداماند؟ اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مذهبی و فرهنگی کرخ در سدههای چهارم و پنجم چگونه بود؟ کرخ در این مقطع زمانی چه نقشی در رشد و گسترش تشیع و ترویج شعائر شیعی داشته است؟
1. بنای بغداد و شکلگیری محلههای آن
برای پاسخ به پرسش اول و بررسی چگونگی شکلگیری محلة کرخ، لازم است ابتدا چگونگی تأسیس بغداد و شکلگیری محلههای آن را بررسی کنیم.
در پی شورش راوندیان علیه منصور عباسی در شهر هاشمیه، این شهر از چشم منصور افتاد، به ویژه اینکه هاشمیه نزدیک کوفه واقع شده بود و منصور خود را از مردم کوفه درامان نمیدید، زیرا کوفه مرکز تشیع و جایگاه دوستداران اهلبیت? بود. از این رو، منصور در جستوجوی مکانی مناسب برای تأسیس شهری به عنوان مرکز خلافت خود بود. کار تحقیق و جستوجو، مدتی طول کشید. سرانجام به کمک آگاهان و صاحب نظران و با توجه به ملاحظات نظامی، اقتصادی و اقلیمی، منطقه بغداد در ساحل غربی رود دجله و نزدیک مداین انتخاب شد. این مکان بر سر راه خراسان و محل تلاقی راههای کاروان رو قرار داشت و بازارهای ماهانه در آن برپا میشد. از این رو در چنین مکانی آذوقة کافی برای نظامیان و مردم یافت میشد. این مکان در وسط سرزمین بین النَّهرین قرار داشت و از آب و هوایی معتدل برخوردار بود.
در ماه ربیع الاول سال 141 به دستور منصور نقشه شهر تهیه و به شکل مدور طرحریزی شد. کارهای مقدماتی حدود چهار سال طول کشید و در سال 145ق بنای شهر آغاز گشت. بعد از گذشت یک سال، در سال 146ق، منصور در بغداد مستقر شد و در سال 149ق، ساختمان شهرِ مدور، تکمیل گردید؛ شکلی که بر خلاف نظر جغرافیا نویسان قدیم، تازگی نداشت و در بنای همدان، حرّان و دارابجرد (دارابگرد) به کار رفته بود.
شهر مدور، چهار دروازه داشت که عبارت بودند از: دروازة کوفه در جنوب غربی، دروازة بصره در جنوب شرقی، دروازة خراسان در شمال شرقی و دروازة شام در شمال غربی.
منصور شهر خود را «مدینةُ السَّلام» نامید. نامهای دیگری نیز مانند «مدینةُ جعفر»، «مدینةُ المنصور»، «مدینةُ الخلفاء» و«الزَّوراء» برای آن به کار رفته است.
بازارها در نقشة شهر بغداد سهمی عمده داشتند. ابتدا در طول هر یک از چهار راهها، از دیوار بزرگ تا دیوار داخلی (در فضای بین دو دیوار) دکانهایی تعبیه شد. بدین ترتیب، چهار بازار در چهار طرف شهر تشکیل شد. بازارها تا سال (157ق) درون شهر مدور بودند. در این سال منصور به دلایل امنیتی دستور داد بازارها را از درون شهر مدور به کرخ و اطراف آن منتقل کنند. او میخواست بدین وسیله آشوبگران را از شهر دور نگه دارد و از ورود جاسوسان احتمالی به شهر جلوگیری کند. با وجود بازار در داخل شهر مدور، جاسوسان نیز میتوانستند در لباس تاجر وارد شهر شوند. البته دلایل دیگری نیز برای این کار ذکر شده است. یاقوت حموی میگوید: «دودِ بازارهای بغداد، دیوار شهر را سیاه میکرد و به همین سبب منصور ناراحت بود، از این رو بازارهای بغداد را به کرخ منتقل کرد».
طبری دربارة دلایل انتقال بازارها به خارج از شهر مدور، بعد از ذکر دلیل اول، یعنی جلوگیری از ورود جاسوسان به داخل شهر مدور، مسئلة قیام ابوزکریا یحیی بن عبدالله در سال (157ق) را یادآوری میشود که در بغداد عدهای را به دور خود جمع کرد و دست به شورش زد. بعد از این جریان، منصور دستور داد بازارها را به کرخ منتقل کنند. بدین ترتیب، زمینة شکلگیری محلة کرخ فراهم شد.
بغداد از حیث ساخت و ساز، فعالیتهای بازرگانی، ثروت و جمعیت به سرعت توسعه یافت و محلههای جدیدی در آن شکل گرفت. البته تراکم جمعیت در بخش شرقی بیشتر افزایش یافت.
در دوران هارون عباسی، بغداد به سرعت رشد و توسعه یافت و به شهری بزرگ و زیبا تبدیل شد. ابنجوزی میگوید: بغداد در دوران هارون الرشید در کمال زیبایی و نیکویی بود.
این شهر در کشمکش میان امین و مأمون آسیب فراوان دید و بخشهایی از آن ویران شد، ولی بعد از بازگشت مأمون به بغداد، این شهر دوباره رونق خود را باز یافت.
در قرن سوم روز به روز بر رونق و آبادانی شهر بغداد افزوده میشد و در آستانة قرن چهارم هجری در اوج شکوه وعظمت قرار گرفت، گرچه از ورود آلبویه به بغداد و ضعف و سستی خلفای عباسی، از رونق این شهر کاسته شد. مقدسی از جغرافیدانان قرن چهارم مینویسد:
بغداد گرانبهاترین چیز مسلمانان و بهترین شهر آنان بود. بغداد برتر از آن بود که ما توصیف کردیم، تا آن که کار خلفا به سستی گرایید و شهر مختل و اهلش پراکنده گشتند. اکنون شهر ویران و مسجد جامع آن در جمعهها آباد و پس از آن مختل است. آبادترین جای آن، بخشهای «ربیع» و «کرخ» در ناحیة غربی و «باب طاق» و «دار امیر» در ناحیة شرقی است.
2. شکلگیری محلة کرخ و تطور آن تا سدة چهارم هجری
نام کرخ از نام دهکدهای کهن گرفته شده است که بنا به روایات ایرانی به شاپور دوم (309 ـ 379 م) نسبت داده میشود.
دینوری در بیان رویدادهای ابتدای خلافت منصور عباسی و قیام عبدالله بن علی بر ضد منصور و سرکوب او به دست ابومسلم خراسانی چنین آورده است:
... ابومسلم از شام برگشت و از حاشیة فرات، خود را به عراق و انبار رساند. از آنجا به کرخ بغداد که در آن روزگار دهکدهای بود، رفت. او از دجله گذشت و راه خراسان را در پیش گرفت.
بنابراین، کرخ قبل از بنای بغداد دهکدهای بوده است.
بازار بغداد، روز به روز گسترش مییافت و افراد زیادی به قصد تجارت و فعالیتهای اقتصادی به بغداد میآمدند. البته شهر مدور گنجایش کافی برای اهل بازار نداشت. علاوه بر این، مسائلی نیز پیش آمد که منصور عباسی را مصمم کرد که بازار را به بیرون از شهر مدور منتقل کند. سرانجام در سال 157ق بازارهای شهر بغداد به محلة کرخ و اطراف آن منتقل شد که پیش از این دربارة دلایل انتقال بازارها به محلة کرخ سخن گفتیم.
در دوران مهدی عباسی بازارهای باقی مانده، مانند بازار بِطّیخ (بازار هندوانه) نیز به محلة کرخ منتقل شد. کرخ به سرعت توسعه و رونق پیدا کرد تا جایی که در اوایل قرن سوم، آبادترین و پررونقترین محلة بغداد شد. در این نقل و انتقالها، نه تنها تجارتخانهها و دکانها، بلکه رفته رفته محل سکونت تاجران و کسبه نیز به کرخ انتقال یافت و کرخ منطقه مسکونی نیز شد.
محلة کرخ در قرن سوم هجری گسترش قابل توجهی پیدا کرده بود. یعقوبی که از مورخان و جغرافی نویسان این قرن است، کرخ را چنین توصیف کرده است:
بازار بزرگ کرخ از قصر وضّاح تا سهشنبه بازار، به طول دو فرسخ، و از قطیعة ربیع تا دجله، به پهنای یک فرسخ امتداد دارد. برای هر تجارت و هر صنفی از تاجران، خیابانی معین و دستهها و دکانهایی اختصاص یافته است. هیچ صنفی با صنف دیگر و هیچ تجارتی با تجارت دیگر آمیخته نیست. صاحبان حرفهها و صناعات با اصناف دیگر در نمیآمیزند. هر بازاری مجزا و هر صنفی به کار خود مشغول است... میان محلههایی که ذکر شد و قطیعههایی که توصیف کردیم، خانههای مردم قرار دارد؛ اعم از عربها، سپاهیان، دهقانان، بازرگانان و غیر آنان از گروههای متفرقة مردم که گذرها و کویها به آنان نسبت داده میشود. این بود یکی از چهار بخش بغداد، همان بخشی که مسیب بن زهیر و ربیع، غلام منصور و عمران بن وضّاحِ مهندس متولی آن بودند. در بغداد بخشی بزرگتر و با شکوهتر از آن (کرخ) وجود ندارد.
یعقوبی در ادامه توصیف کرخ میگوید:
نهرهایی در محلة کرخ جاری است، از جمله نهر دجاج، نهر طابق بن صمیه و نهر بزرگ عیسی که از فرات منشعب میشود و کشتیهای بزرگ در آن وارد میشوند که از رقّه میآیند و آرد و دیگر کالاهای تجاری را از شام و مصر به این محله میآورند و تا دم بازار و دکانهای بازرگانان جلو میروند و در هیچ وقتی از اوقات تعطیل نمیشود.
بازار کرخ همواره رو به رشد بود تا جایی که در اوایل قرن سوم هجری، کرخ آبادترین محلة بغداد شد، البته این امر تنها ناشی از گسترش بازار و تنظیمات و مقررات آن، نبود، بلکه به سبب فراوانی ساکنان و شکوفایی زندگی در آن محل نیز بود تا جایی که کرخ به مسکن تاجران معروف شده بود.
در محله کرخ چند «درب» مشهور وجود داشت که هر کدام به منزلة یک محله بودند، مانند درب ریاح، درب عون، درب سلولی، درب نهر، مربعة مبارک، درب منصور و محلهای بین دو دیوار شهر در جانب کرخ که از بهترین محلههای کرخ بوده است. در همین محله، ابونصر شاپور بن اردشیر در سال (383 ق) دارالعلم مشهور را تأسیس و آن را به اهل کرخ وقف کرد. او کتابهای فراوانی را خریداری و به دارالعلم منتقل کرد. این کتابخانه تا سال 451ق باقی بود، ولی متأسفانه در جریان منازعات و درگیریهای آن سال به آتش کشیده شد.
3. تطور کرخ و اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی آن در سدههای چهارم و پنجم هجری
کرخ در همان ابتدای تأسیس به سرعت رشد وتوسعه یافت تا جایی که نویسندگان مشهور سدة چهارم هجری آن را آبادترین محله بغداد و مسکن بازرگانان گرانمایه دانستهاند. اعتبار کرخ به جایی رسیده بود که در آن زمان بخش غربی بغداد را عموماً کرخ مینامیدند.
در ربع اول قرن چهارم هجری، کرخ گرفتار مشکلات اقتصادی و امنیتی و فتنههای عدیدهای شد و آتش سوزیهای متعدد و درگیریهای طایفهای و مذهبی فراوانی در آن محله رخ داد. در جریان این رویدادها و در پی خرابیهایی که در کرخ به وجود آمد، عدهای از ساکنان این محله به جاهای دیگر مهاجرت کردند. به هر حال، آشوب و ناامنی و فرار تاجران از بغداد، تأثیرات منفی فراوانی بر کرخ گذاشت، زیرا کرخ بزرگترین مرکز تجاری و جایگاه فعالیت تاجران بود.
به گزارش صولی هنگامی که ابن رائق در سال 327ق بر بغداد مسلط شد، عیاران، شهر را در اختیار گرفتند. کار عیاران در بغداد بالا گرفت تا جایی که در مساجد و کوچهها، لباس مردم را از آنان میگرفتند.
درگیریهای طایفهای و مذهبی در کرخ بیشتر از جاهای دیگر رخ نمود. این درگیریها در طول سدههای چهارم و پنجم هجری بیشترین تأثیر منفی خود را بر کرخ گذاشت و امنیت را در این محله، مختل ساخت. این درگیریها در دوران آلبویه بیشتر شد و کرخ بیش از جاهای دیگر صحنة درگیری بود. این کشمکشها موجب نا امنی، خرابی، رکود اقتصادی و در نتیجه، کم شدن ساکنان کرخ شد. در این میان، آب بیشتر نهرهای کرخ نیز خشکید. اوج این کم آبی اواسط قرن چهارم هجری بود. در این دوران، ساختمانها و پلهای بسیاری نیز ویران شد. عضدالدوله عمران و آبادی و امنیت را دوباره به کرخ باز گرداند، ولی این آبادانی و امنیت همیشگی نبود، بلکه درگیری، تخریب و آتشسوزی دوباره کرخ را فرا گرفت. این درگیریها در اواخر دوران آلبویه که دوران ضعف و سستی آنان بود، بیشتر شد. در دوران سلطة سلجوقیان بر بغداد نیز وضع بهتر نشد. البته در ابتدای ورود سلجوقیان به بغداد اهل کرخ با آنها درگیر نشدند و آنان نیز به محلة کرخ تعرض نکردند. اگرچه این وضع دوام پیدا نکرد و سلجوقیان بعد از یک دورة کوتاه، دشمنی خود را با اهل کرخ آشکار و به آزار آنان پرداختند.
ابن جوزی میگوید:
رئیسالرؤساء ابوالقاسم علی بن حسن در سال 448ق پرچمهای سیاه که شعار عباسیان بود، در محلة کرخ نصب کرد که موجب خشم و اعتراض اهالی کرخ شد. او همواره سعی در آزار اهل کرخ داشت و در مقابل، عمیدالدین کندری از شیعیان کرخ دفاع میکرد.
آتشسوزیهای متعدد نیز تأثیرات منفی فراوانی بر عمران و آبادانی کرخ گذاشت. در قرن چهارم و پنجم آتشسوزیهای مکرری در محله کرخ اتفاق افتاد. در سال 307ق آتشسوزی در کرخ موجب خرابی خانههای فراوان و کشته شدن انسانهای بسیاری شد. در سال 309ق نیز آتشسوزی دیگری در بازار کفاشان، بین پل جدید و طاق حرّانی رخ داد که انسانهای بسیاری در آتش سوختند. آتش سوزی در نهر طابق در سال 314ق باعث سوخته شدن هزار خانه و هزار دکان شد. همچنین در سال 323ق، و سال 330ق، نیز آتش سوزی عظیمی در کرخ رخ داد. در سال 362ق، صافی، حاجب ابوالفضل شیرازی وزیر که سنّی متعصبی بود، بخشی از محله کرخ را به آتش کشید که باعث سوخته شدن اموال، خانهها، دکانها و انسانهای بسیاری شد. در این آتش سوزی، 1730 دکان، 320 خانه و 33 مسجد سوخت. به ابن اثیر نیز در گزارش خود نزدیک به همین آمار را از خسارت این آتشسوزی آورده است. در سال 363ق، و همچنین در سال 371ق، نیز در کرخ آتشسوزی رخ داد که اماکن بسیاری در آتش سوخت و تعداد زیادی از مردم کشته شدند. این آتشسوزی یک هفته ادامه داشت. درسال 380ق، نهر دجاج از کرخ و در سال 407ق، نهر طابق و در سال 408ق، بار دیگر نهر دجاج در آتش سوخت. در سال 416 و 417ق، عیاران، محله کرخ را به آتش کشیدند. در سال 417ق، و همچنین در سالهای 422، 451، 487و 488ق در کرخ آتش سوزی رخ داد.
اگرچه این آتش سوزیها وسیع بود و خسارتهای فراوانی به بار آورد، اما کرخ دوباره بازسازی میشد و آثار آتش سوزی از بین میرفت. البته آنچه بیش از آتش سوزیها بر کرخ اثر منفی گذاشت، درگیریهای متعدد فرقهای و سیاسی بود که موجب نا امنی میشد.
در سال 441ق مردم کرخ پیرامون محله خود دیواری احداث کردند تا آنها را از حملات دشمنان و متعصبان سایر فرقهها حفظ کند. ابنجبیر که در ربع آخر قرن ششم به بغداد سفر کرده، دربارة این شهر میگوید: در بغداد هفده محله وجود دارد که هر کدام به منزلة یک شهر مستقل هستند. یکی از آنها محلة کرخ است که اطراف آن دیوار وجود دارد.
4. شکلگیری جامعه شیعی در کرخ
پیش از بنای بغداد، شیعیانی در آن نواحی زندگی میکردند. سلمان فارسی، از شیعیان طبقه اول، در فتح مدائن شرکت داشت. او از جانب سعدبن ابیوقاص بر مدائن گماشته شد و در دوران خلیفه دوم و سوم حکومتش بر مدائن ادامه داشت و ظاهراً تا پایان عمرش(سال 35ق) در این منصب باقی بود، زیرا منابع تاریخی از بر کناری او سخنی به میان نیاوردهاند.
سلمان، شیعه و دوستدار علی? و اهلبیت? بود. او فضایل علی? و اهلبیت? را برای مردم بیان میکرد که موجب گرایش مردم به تشیع میشد. مردم مدائن تحت تأثیر سلمان به تشیع گرایش پیدا کردند. مدائن نزدیک بغداد بود، از اینرو، بعد از تأسیس بغداد به طور طبیعی عدهای از مردم آنجا به بغداد مهاجرت کردند و در محلههای شیعهنشین ساکن شدند.
اقامت علی? در کوفه در دوران حکومتش، موجب گرایش مردم کوفه به تشیع شد. البته برخی از این شیعیان در واقع شیعة سیاسی بودند، ولی شیعیان اعتقادی نیز کم نبودند. بعد از تأسیس بغداد تعدادی از این شیعیان به بغداد مهاجرت کردند.
از زمان امام جعفر صادق? به بعد، امامان شیعه به بغداد آورده شدند و حضور آنان در بغداد موجب توجه شیعیان اطراف به سوی بغداد شد. برای مثال، حضور امام کاظم? و امام جواد? در بغداد و همچنین وجود مرقد مطهر آن دو امام در اطراف بغداد گرایش و توجه بیشتر شیعیان را به سوی بغداد در پی داشت و زمینه حضور بیشتر شیعیان را در بغداد فراهم کرد.
با وجود سرکوب شدید شیعیان به دست متوکل، شیعیان بغداد چنان نیرومند شده بودند که معتضد عباسی در سال 284 ق دستور داد برای رضایت آنان معاویه را بر منابر لعن کنند. به هر حال، طولی نکشید که شیعیان بغداد به یک قدرت سیاسی در پایتخت تبدیل شدند و توانستند فرماندهان نظامی را که استقرار سیاسی در پایتخت در دست آنان بود، جذب کنند. علیبن یلبق، حاجب قاهر عباسی و حسینبن هارون، کاتب علیبن یلبق تصمیم گرفتند که موضع خود را علیه معاویه اعلام کنند. قدرت شیعیان در بغداد به جایی رسیده بود که حتی برخی از خود بنیعباسی، به ویژه طالبان خلافت، به تشیع گرایش پیدا کرده بودند. مثلاً در سال 329 ق نقشهای برای خلع متقی عباسی و نصب عبدالله بن راضی به خلافت، کشیده شد که بانی آن یکی از علویان بود. همچنین طرح و نقشهای دیگر در سال 333ق ریخته شد که طرّاحان آن با عبداللهبن مکتفی بیعت کردند که گفته شده شیعی بوده است.
در بارة مذهب اهالی محلة کرخ در سدههای دوم و سوم هجری، منابع تاریخی اطلاعات چندانی ندارند. ظاهراً ابتدا اهالی کرخ با سایر مردم بغداد هم مذهب بودهاند، زیرا در منابع تاریخی سخنی از شیعه بودن اهالی اولیة کرخ به میان نیامده است. از سوی دیگر میدانیم که منصور عباسی بغداد را بنا نهاد و ساکنان اولیة آن معمولاً از وابستگان و هم مسلکیهای دستگاه خلافت بودند. بازاریان اولیة بغداد نیز به طور طبیعی از اهل سنت بودهاند. به هر حال، شیعیان آرام آرام و به مرور زمان به بغداد راه یافتند. بنا بر این در قرن دوم هجری اگر هم از شیعیان در کرخ حضور داشتهاند، تعدادشان بسیار اندک بوده است. در قرن سوم هجری نیز اگرچه به نظر میرسد که تعداد آنان افزایش یافته، ولی اکثریت با آنان نبوده است. اما از اوایل قرن چهارم، سخن از تشیع مردم کرخ در منابع تاریخی فراوان است. مورخان از قوت یافتن و گسترش تشیع در کرخ در سال 331ق خبر دادهاند. حتی برخی مورخان، کرخ را در سال 361ق مرکز تشیع ذکر کردهاند.
علاوه بر کرخ، رفته رفته محلههای دیگری در اطراف آن و همچنین در جانب شرقی بغداد شکل گرفت که شیعهنشین بودند، از جمله «برکة زلزل» در جنوب غربی کرخ و محلة «نهر دجاج» در حاشیة شمالی کرخ در کنار نهر کرخایا و محلة «باب طاق» در جانب شرقی که محلهای بزرگ بوده است.
شیعهنشین بودن محلة کرخ در سدة چهارم روشن است و منابع تاریخی متعددی به آن تصریح کردهاند. البته آغاز شیعه شدن اهالی کرخ به خوبی روشن نیست و ما به درستی نمیدانیم که از چه زمانی شیعیان در اکثریت قرار گرفتهاند. قراین و شواهدی وجود دارد که نشانه حضور شیعیان در این محله پیش از سدة چهارم است. این قراین عبارتاند از:
1. حضور متکلم بزرگ شیعی، هشامبن حکم (م 190 یا 199ق) در بغداد و در محلة کرخ. او از اصحاب امام صادق و امام کاظم? و کوفی الاصل بود. او به بغداد مهاجرت کرد و در محله کرخ سکونت گزید. شرح حال نگاران و تاریخ نویسان، محل تجارت و سکونت او را در اواخر عمرش، بغداد و محله کرخ ذکر کردهاند. ممکن است مهاجرت هشام به بغداد و سکونتش در محله کرخ امری عادی بوده باشد، ولی این احتمال نیز وجود دارد که به سبب نوعی همفکری و همسانی عقیدتی با اهالی کرخ یا به دستور امامان شیعه در آن دوران و برای تبلیغ و ترویج تشیع انجام شده باشد.
2. در سال 188ق هارون عباسی، احمدبن عیسی، نوادة زیدبن علی را در «رافقه» دستگیر و زندانی کرد. او از زندان گریخت و به بصره رفت. در آنجا از مخفیگاه خویش به شیعیان اطراف نامه نوشت و آنها را به خویش دعوت کرد. مأموران هارون توانستند دوست و یاورش «حاضر» را دستگیر کنند. هنگامی که به بغداد رسیدند، از جانب کرخ وارد شهر شدند. حاضر به محض ورود به کرخ فریاد زد: ای مردم، من حاضر، دوست و یاور احمدبن عیسی بن زید علوی هستم که سلطان مرا دستگیر کرده است. مأموران هارون نگذاشتند که حاضر سخن خویش را تمام کند و او را بردند. او بعدها زیر شکنجه کشته شد. این عمل نشاندهنده آن است که اهل کرخ شیعه بودهاند یا دستکم جمعیت قابل توجهی از شیعیان وهواداران اهلبیت? در آنجا سکونت داشتهاند.
3. پس از شهادت امام موسی بن جعفر? در زندان هارون الرشید در سال 183 ق دولت عباسی برای رفع اتهام از خویش، در جستوجوی افرادی بر آمد که گواهی بدهند موسی بن جعفر? به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. از این رو عدهای از مردم کرخ را آوردند تا جسد امام کاظم? را مشاهده کنند و گواهی بدهند که آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. گواه گرفتن عدهای از اهالی کرخ نشانه آن است که آنها شیعه بوده و با امام کاظم? ارتباط داشتهاند، در غیر این صورت دلیلی برای انتخاب آنها به عنوان گواه وجود نداشت، زیرا در دوران هارونالرشید مرکز قدرت به ناحیه شرقی بغداد منتقل شده بود و در نتیجه، صاحبان مناصب و قاضیان و علما غالباً در آنجا سکونت داشتند و به طور طبیعی باید افرادی از همین علما و قاضیانِ ساکن در جانب شرقی به عنوان گواه انتخاب میشدند نه افرادی از اهالی کرخ.
5. علل گرایش مردم کرخ به تشیع و عوامل جذب شیعیان به آن محله
عوامل گوناگونی در گرایش مردم کرخ به تشیع و جذب شیعیان به آن محله مؤثر بودهاند. مهمترین آن عوامل عبارتاند از:
1. وجود مسجد براثا در نزدیکی محله کرخ. این مسجد در محلی که امام علی? هنگام رفتن به جنگ نهروان، در آنجا نماز خواند، ساخته شده است. شیعیان، این مسجد را مقدس میدانستند و در طول تاریخ همواره محل تجمع و مورد توجه شیعیان بوده است.
2. حضور متکلم بزرگ شیعی، هشام بن حکم در محله کرخ. او در بزرگترین مجالس کلامی آن روز جهان اسلام به عنوان داور و رئیس جلسه حضور مییافت. حضور چنین شخصیتی در سرنوشت عقیدتی و مذهبی مردم کرخ بی تأثیر نبوده است.
3. وجود مرقد مطهر امام کاظم و امام جواد? نزدیک محله کرخ.
4. قرار گرفتن کرخ در بیرون دروازة کوفه و در مسیر کاروانهایی که از بغداد به کوفه و از آنجا به مدینه و مکه رهسپار میشدند. فاصله کوفه تا بغداد زیاد نبود و کاروانهای بسیاری از کوفه وارد بغداد میشدند. کوفه اولین مرکز نشر و رشد تشیع بود که از آنجا تشیع به سایر بلاد منتشر میشد. بنابراین طبیعی بود که داعیان تشیع در هجرت از کوفه به بغداد، در ناحیه کرخ سکونت گزیده، به نشر تشیع بپردازند.
عوامل یادشده و عوامل اجتماعی دیگری که برای ما چندان شناخته شده نیست، راه را برای گسترش تشیع در کرخ تا اوایل قرن چهارم هجری آماده ساخت. علل و عوامل دیگری نیز در سدة چهارم و قبل و بعد از آن پدید آمدند که به گسترش و بروز تشیع در بغداد به ویژه محلة کرخ کمک کردند که به مهمترین آنها اشاره میکنیم.
1. ضعف روز افزون دستگاه خلافت عباسی؛
2. روی کار آمدن وزرای شیعی مقتدر و با کفایت، مانند ابن فرات و ابو نصر شاپور بن اردشیر؛
3. روی کار آمدن آل بویه و تسلط آنها بر بغداد و دستگاه خلافت؛
4. ظهور متکلمان بزرگ شیعی مانند ابوسهل نوبختی و دیگر بزرگان این خاندان، و عالمان دیگری که در سدههای سوم و چهارم هجری در بغداد اعتبار علمی و اجتماعی بالایی یافتند.
6. کرخ مرکز فرهنگی تشیع و جایگاه عالمان شیعه در سدههای چهارم و پنجم هجری
کرخ علاوه بر اینکه منطقهای تجاری و اقتصادی بود، محلهای علمی و فرهنگی نیز به حساب میآمد و در این محله، مراکز علمی و فرهنگی مهم و عالمان شیعی برجستهای وجود داشت. میتوان گفت که کرخ در دو قرن یادشده، پایگاه فرهنگی تشیع و جایگاه عالمان بزرگ شیعه، مانند شیخ مفید، سیدمرتضی، سیدرضی، شیخ طوسی و ... بود.
عالمان بزرگ شیعه در آن دوران با استفاده از فضای نسبتاً آزادی که در سایة حکومت آلبویه به وجود آمده بود، مبانی فکری مذهب شیعه را تبیین و معارف اهل بیت? را ترویج کردند. شیعیان در آن دوران توانستند مدارس ویژه تأسیس کنند که دارالعلم سیدرضی و دارالعلم شاپور بن اردشیر از جملة آنهاست. همچنین عالمان بزرگ شیعه دست به تألیف کتاب زدند و کتابهای بسیار مهمی در زمینههای حدیث، کلام، فقه، اصول و ... تدوین و شاگردانی برجسته و آگاه به علوم و فنون گوناگون تربیت کردند.
اینک در ادامه به بیان شرح حال مختصری از علمای برجسته و مشهور کرخ میپردازیم:
1. شیخ مفید
یکی از علمای کرخ، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان (م413ق) بود که در جوانی مراتب علمی را طی کرد و لقب مفید گرفت. او فقیهی برجسته و متکلمی توانمند شد. شیخ مفید مرکز تدریس و تعلیم خویش را محلة کرخ بغداد قرار داد. این محله به صورت یکی از مراکز علوم و معارف اهلبیت? در آمده بود و طالبان علم را از نقاط مختلف جهان اسلام به سوی خود جلب کرد. ابنجوزی دربارة او میگوید:
او شیخ و دانشمند امامیه و نویسندهای شیعی بود. وی در خانهاش در «درب ریاح» مجلس علم و تبادل نظر داشت که عموم دانشمندان در آن شرکت میکردند».
ابنکثیر نیز درباره او گفته است که بسیاری از دانشمندان سایر فرقهها در مجلس او شرکت میکردند.
ابنندیم هم دربارة شیخ مفید میگوید:
هم اکنون ریاست متکلمان شیعه به او رسیده است. او در علم کلام به مذاهب اهلش، بر همه مقدم و دارای دقت نظر و افکار صائبی است. من او را دیده و بسیار دانشمند یافتم.
شیخ مفید مجالس درس خود را اغلب در منزل یا مسجد و در محله درب ریاح از محلات کرخ بر پا میساخت. در همین مسجد بود که مادر سیدمرتضی و سیدرضی، آن دو را نزد شیخ مفید آورد و برای تعلیم و تربیت به او سپرد. شیخ مفید شاگردان برجستهای، همچون سید مرتضی، سید رضی، شیخ طوسی و نجاشی (صاحب کتاب رجال) تربیت کرد. کتابهای فراوانی نیز در علوم مختلف نگاشت. او حتّی در موضوع تاریخ نیز که کمتر مورد عنایت علمای شیعه بود، کتابهایی مانند الارشاد و الجمل نوشت. فعالیتهای علمی و فرهنگی شیخ مفید در محله کرخ، تأثیر فراوانی در ارتقای موقعیت فرهنگی و علمی آن محله داشت.
2 و3. سیدمرتضی و سیدرضی
علی بن حسین بن موسی، معروف به سید مرتضی (353 ـ 436ق) و محمد بن حسین بن موسی، معروف به سید رضی (359 ـ 406ق) از دانشمندان بزرگ شیعه در سدههای چهارم و پنجم هجری، از جملة عالمان کرخ بودند. سید مرتضی بیشتر در زمینههای علمی و مذهبی فعالیت میکرد، ولی سید رضی در زمینههای سیاسی و اجتماعی. به همین دلیل بعد از درگذشت پدرشان، ابواحمد موسوی، سید رضی با اینکه کوچکتر از سید مرتضی بود، جانشین پدر در منصب نقابت علویان شد. از طرف دیگر بعد از درگذشت شیخ مفید، مرجعیت علمی و مذهبی شیعیان را سید مرتضی به عهده گرفت. البته بعد از درگذشت سید رضی، منصب نقابت به برادرش سید مرتضی رسید و او تا پایان عمر، این منصب را به عهده داشت.
این دو برادر در محله کرخ به فعالیت علمی و فرهنگی مشغول بودند. سید مرتضی خانهاش را دارالعلم و محلی برای مناظره و مباحثة علمی قرار داد. او دانشمندی والا مقام بود که در فقه، کلام، حدیث، لغت و... صاحب نظر بود و در این زمینهها آثار متعددی از خود بر جای گذاشت. ثعالبی دربارة سید مرتضی میگوید:
امروزه در بغداد ریاست عالی علمی و دینی در مجد و شرافت و علم و ادب و فضل و کرم به سید مرتضی منتهی شده است، او را اشعاری است در نهایت خوبی.
سیدرضی نیز از دانشمندان و شاعران و سیاستمداران بزرگ شیعه بود. ابنجوزی دربارة او میگوید:
رضی، رئیس و بزرگ طالبیان و شیعیان در بغداد بود. قرآن را در مدت
کوتاهی، در حالی که بیش از سی سال داشت، حفظ کرد. در فقه و احکام، دست توانایی داشت. وی عالمی فاضل، شاعری خوش سخن و پاک دامنی بلند همت و دیندار بود.
ابن ابیالحدید دربارة او میگوید:
او پاکدامن بود و روحی والا و بزرگوار و بلند همت داشت و متعهد به دین و احکام و قوانین آن بود. وی از هیچ کس صله و هدیه و پاداش نمیپذیرفت.
او شاعرترین فرد قریش بود، زیرا شاعرِ نیکو در قریش، شعر بسیار نمیسرود و آن کس که بسیار میسرود، نیکو نمیسرود. اما سید رضی بسیار سرودن و نیکو سرودن را در خود جمع داشت. او پرهیزکار و پاکدامن بود و در قضایای گوناگون عدل را پیشه میکرد و در میان مردم صاحب هیبت بود. او آثار متعددی، از جمله نهج البلاغه را از خود بر جای گذاشت.
سید رضی نزدیک خانه خود در محلة کرخ بغداد مدرسهای تأسیس کرد و آن را دارالعلم نامید. در کنار مدرسه، کتابخانهای بزرگ با هشتاد هزار جلد کتاب وجود داشت که مجموعهای شامل با ارزشترین و مهمترین مراجع و منابع عربی و اسلامی را تشکیل میداد.
سید رضی زودتر از سید مرتضی درگذشت و بعد از او سید مرتضی تمام مسئولیتهای او را به عهده گرفت.
4. شیخ طوسی
یکی دیگر از شخصیتهای برجسته و از دانشمندان بزرگ شیعه در محلة کرخ، شیخ طوسی بود. او در سال 385ق در طوس به دنیا آمد و در سال 408ق به بغداد هجرت کرد. او در محضر شیخ مفید به کسب علم پرداخت و بعد از رحلت شیخ مفید از محضر سید مرتضی بهره برد. در سال 436ق پس از رحلت سید مرتضی مرجع علمی و پیشوای شیعیان شد. خانة وی درکرخ بغداد، جایگاه مردم و مقصد طالبان علم بود. دانشمندان و فضلا از هر دیاری برای کسب علم به محضر او میشتافتند. مقام علمی شیخ طوسی به جایی رسید که خلیفه قائم، کرسی درس کلام را به وی سپرد. کسی که سرآمد دانشمندان زمان خود بود به این کرسی دست مییافت.
شیخ طوسی حاصل تلاشهای علمی مکتب حدیثی شیعه در ایران (قم و ری) و مکتب عقلانی شیعه در بغداد بود. این دو مکتب علمی مانند دو رود بزرگ در شیخ طوسی به هم پیوستند که به سان شطی عظیم تا به امروز جاری است و تشنگان معارف اهلبیت? را سیراب میکند.
وضع بر این روال ادامه داشت تا آنکه طغرل سلجوقی درسال 447ق وارد بغداد شد و آلبویه سقوط کردند. بعد از آن، اوضاع سیاسی بغداد دگرگون شد، درگیریهای فرقهای شدت یافت. متعصبان از اهلسنت به محله کرخ حمله کردند و آنجا را به آتش کشیدند. درسال 448ق شیخ طوسی متواری شده، به نجف اشرف مهاجرت کرد. در سال 449ق خانه شیخ غارت و کتابها و کرسی درس او به آتش کشیده شد. در سال 451ق کتابخانه بزرگ کرخ، یعنی همان دارالعلم بزرگی که ابو نصر شاپور بن اردشیر در سال 381ق ساخته بود، به آتش کشیده شد. بعد از این وقایع، کرخ رونق علمی و فرهنگی خود را از دست داد و مرکز علمی شیعیان از کرخ بغداد به نجف اشرف منتقل شد.
در سال 457ق به دستور نظامالملک، وزیر سلجوقیان، مدرسة نظامیة بغداد تأسیس شد. نظامالملک و سلجوقیان برای ترویج آموزش عالی مبتنی بر اصول اسلام سنّی و مقابله با نفوذ تشیع که در آن دوران حاکمیت داشت، نظامیه را بنیان نهادند. قبل از مدارس نظامیه در جهان اسلام، مدرسة عالی یا دانشگاه به معنای دقیقاً رسمی آن وجود نداشت. البته شیعیان مدارسی داشتند که مکان ویژه تدریس محسوب میشد. دارالعلمی که شاپور بن اردشیر تأسیس کرد و همچنین الازهر مصر که فاطمیان تأسیس کردند نمونههایی از این گونه مدارس هستند. نمونة دیگر آن، دار العلم شریف رضی بود که مکان ویژهای برای تدریس بوده، هزینهای مشخص برای رفع نیازمندیهای آن وجود داشته است. بنابر این، تأسیس مدارس علمی شیعی پیش از تأسیس مدارس علمی اهلسنت (نظامیه) بوده است. ابن کثیر دربارة دارالعلم شاپور بن اردشیر میگوید: «گمان میکنم این اولین مدرسهای بود که برای فقها وقف شد و این مسئله مدت زیادی پیش از تأسیس نظامیه به دست نظام الملک بود».
غیر از عالمان بزرگی که شرح حال آنها بیان شد، عالمان دیگری نیز در بغداد و بهویژه در محلة کرخ زندگی میکردند که در بیان معارف اهلبیت? و ترویج تشیع مؤثر بودند. برخی از آنها عبارتاند از:
1. ابناعلم بغدادی (م375ق) که از اولاد جعفر بن ابیطالب بود. او عالم به علم هیأت و در زمرة منجمان شیعی بود. وی نزد عضدالدوله جایگاه والایی داشت. ابناعلم برای عضدالدوله، زیجی ساخت که در آن زمان و بعدها تا قرن هفتم هجری از آن استفاده میشد.
2. ابنجنید بغدادی، ابوعلی محمد بن احمد (م381ق)، ادیب، متکلم، محدث و فقیه شیعی که گویا نخستین کسی است که باب اجتهاد را باز کرده و احکام دین را بر اساس مسائل فقهی، مدوّن ساخته است. شیخ طوسی میگوید: «ابن جنید تصنیفات نیکویی دارد، اما چون قائل به قیاس بود کتابهایش متروک ماند».
3. مهیار بن مرزویه دیلمی(م426یا428ق). او نویسندهای فارسی زبان و شاعری مشهور بود که به دست سید رضی مسلمان شد و در محضر او به تحصیل علم و ادب پرداخت. او پس از مهاجرت به بغداد در درب ریاح از محلههای شیعهنشین کرخ سکونت گزید و در آن محل از دنیا رفت.
4. احمد بن عباس نجاشی (م450ق). او از بزرگان شیعه و عالمان به علم رجال و جرح و تعدیل بود. نجاشی از شاگردان شیخ مفید و معاصر و همدرس سید مرتضی و شیخ طوسی بوده است.
5. ابویعلی حمزة بن عبدالعزیز دیلمی ملقب به سلار (سالار)، (م448یا463ق). در طبرستان به دنیا آمد و برای تکمیل تحصیلات، راهی بغداد شد. او یکی از دانشمندان شیعی در فقه و کلام و نحو گردید. شیخ مفید و سید مرتضی از جمله استادان ابویعلی بودند وی گاهی از جانب سید مرتضی به تدریس میپرداخت.
کرخ و شعایر شیعی
شعایر و مراسم شیعی مانند عزاداری عاشورا و جشن عید غدیر در هجده ذیحجّه به صورت علنی، برای اولین بار در کرخ انجام گرفت. در اواسط قرن چهارم (سال 352 ق) برای اولین بار در کرخ بغداد مراسم عزاداری عاشورا به صورت علنی برگزار شد. در آن زمان معزالدوله بر بغداد حاکم بود. او دستور داد در این روز دکانها بسته و بازار تعطیل شود و مردم سیاه پوش شده، به عزاداری و نوحهگری برای امام حسین? بپردازند و اهل کرخ چنین کردند. اهلسنت، قدرت مقابله با آنها و جلوگیری از عزاداری را نداشتند، زیرا شیعیان فراوان بودند و معزالدوله نیز از آنان حمایت میکرد.
در همین سال معزالدوله دستور داد در هجده ذیحجّه، مراسم جشن و سرور به مناسبت عید غدیر برگزار شود. شیعیان در این روز به اظهار زینت و شادی پرداختند و در شب آن، به رسم اعیاد، آتش روشن کردند و بازارها نیز در شب باز بود. در این روز، طبلها به صدا در آمد و بوقها نواخته شد و آن روز، روزی عجیب و فوق العاده بود.
این مراسم مرسوم و هر ساله برگزار میشد. البته در سالهای بعد همیشه به راحتی برگزار نمیشد؛ گاهی سنیهای متعصب به مردم عزادار حمله میکردند و درگیریهای سختی به وجود میآمد که به کشته و زخمی شدن برخی افراد منجر میشد. در سال 353ق در روز عاشورا مراسم عزاداری برگزار شد و سنیهای متعصب به عزاداران حمله کردند که زخمی شدن جمع کثیری و غارت اموالی را در پی داشت. با وجود این، مراسم عزاداری عاشورا و جشن عید غدیر برگزار میشد. البته به دستور عضدالدوله مدتی این مراسم تعطیل شد ولی این تعطیلی چند سالی بیش طول نکشید و دوباره از سرگرفته شد.
برگزاری این مراسم، فراز و نشیبهایی داشت و در برخی زمانها ممنوع اعلام میشد. در سال 382ق علی بن محمد کوکبی بر امور مسلط شد و اهل کرخ و باب طاق را از نوحهگری و عزاداری در روز عاشورا و آویختن پارچه سیاه منع کرد. اما بعد از مدت کوتاهی دیلمیان و ترکان از زورگویی و ستم او به تنگ آمدند و دست به شورش زدند که به قتل او منجر شد. بعد از آن، دوباره عزاداری عاشورا و جشن غدیر خم برگزار شد.
اهلسنت چون نتوانستند مانع عزاداری روز عاشورا و جشن روز عید غدیر شوند، در مقابل دست به حرکت نسنجیدهای زدند. آنان در برابر عزاداری شیعیان در روز عاشورا، در هجده محرم به مناسبت کشته شدن مصعب بن زبیر عزاداری بر پا کردند و همان طور که شیعیان به زیارت قبر امام حسین? میرفتند، آنان برای زیارت او به مسکن رفتند. همچنین در 26 ذیحجه به مناسبت ورود پیامبر اکرم? و ابوبکر به غار، جشن برپا کردند. البته چنین چیزی از نظر تاریخی بیاساس است و صرفاً برای مقابله با عمل شیعیان انجام میگرفت.
در سال 392ق به علت بالا گرفتن درگیری بین شیعیان و اهلسنت و سوء استفادة عیاران و مختل شدن امنیت، بهاءالدوله، عمیدالجیوش ابوعلی بن استاد هرمز را برای آرام کردن اوضاع به بغداد فرستاد. او با شدت عمل برخورد نمود و عیاران عباسی و علوی را با هم مجازات کرد. او یک شخص عباسی با یک علوی را به هم میبست و در روز روشن در دجله غرق میکرد. عمیدالجیوش برای آرام کردن اوضاع، شیعیان را از عزاداری عاشورا و جشن عید غدیر منع و شیخ مفید فقیه شیعیان را از بغداد تبعید کرد. او اهلسنت را نیز از عزاداری برای مصعب بن زبیر و جشن به مناسبت ورود پیامبر اکرم? و ابوبکر به غار منع کرد. این ممنوعیت چندان طول نکشید، زیرا عمیدالجیوش در سال 401ق مرد و فخرالملک جانشین او شد. او در سال 402ق به اهل کرخ و باب طاق اجازه داد که در روز عاشورا عزاداری کنند. آنان پرچم سیاه آویخته، در مشاهد مشرفه به نوحه خوانی و عزاداری پرداختند. این مراسم با شدت و ضعف و فراز و نشیبهایی که داشت تا پایان حکومت آلبویه در سال 447ق ادامه یافت. بعد از آلبویه، سلجوقیان بر بغداد حاکم شدند. آنان سنّیانی متعصب بودند که از عزاداری روز عاشورا و جشن عید غدیر جلوگیری میکردند. با وجود این در دوران سلجوقیان نیز گاهی عزاداری عاشورا و جشن عید غدیر به طور علنی برگزار میشد.
نتیجه
با بررسی تاریخ کرخ در دو سدة چهارم و پنجم هجری، معلوم شد که این محله یکی از محلههای مهم و شیعهنشین بغداد بوده است. با توجه به مرکزیت و اهمیت بغداد، شیعیان کرخ توانستند با استفاده از فضای تسبتاً آزاد دوران آلبویه، به ترویج و تبلیغ تشیع بپردازند. در این دوران، تشیع گسترش یافت و معارف اهلبیت? تدوین و کتب اربعه تألیف شد. میتوان گفت که کرخ بغداد در دوران یادشده بهویژه در نیمة دوم قرن چهارم و نیمة اول قرن پنجم هجری پایگاه اصلی تشیع به حساب میآمد و در ترویج و گسترش تشیع نقش بسیار مهمی داشت، هر چند در این دوران، حوادث ناگوار و درگیریهای مذهبی فراوانی در کرخ رخ داد. بارها کرخ مورد هجوم قرار گرفت و آتش سوزیهای متعددی چه عمدی و چه غیر عمدی در آن رخ داد. اما با وجود این، کرخ همچنان به رشد و بالندگی خود ادامه داد و شیعیان کرخ، به ویژه عالمان دور اندیش و متعهد، با فعالیتهای علمی، فرهنگی و مذهبی و مجاهدتهای فراوان، تشیع و مکتب اهلبیت? را احیا کردند. شعائر و مراسم مذهبی شیعه در کرخ و در سدههای مذکور پا گرفت و مرسوم شد. آثار ارزشمند علمای کرخ در آن دوران، تاکنون باقی است و تا ابد باقی خواهد ماند و همواره راهنما و راهگشای عالمان، محققان و حقجویان عالم بوده و خواهد بود.
منابع
ـ ابن حوقل، ابو القاسم نصیبی، صورة الارض، بیروت، دار صادر، چ دوم، بیتا.
ـ ابن خلکان، شمس الدین احمد بن محمد، وفیات الاعیان، تصحیح احسان عباس، قم، منشورات شریف رضی، چ دوم، 1364.
ـ ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، قم، منشورات شریف رضی، 1414 ق.
ـ ابن عنبه، جمال الدین احمد بن علی، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، نجف اشرف، حیدریه، چ دوم، 1380ق.
ـ ابن فقیه، احمد بن محمد بن اسحاق همدانی، کتاب البلدان، تحقیق یوسف هادی، بیروت، عالم الکتب، 1416ق.
ـ ابن کثیر، ابو الفداء اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1413ق.
ـ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، تهران، امیر کبیر، چ سوم، 1366.
ـ ابنابی الحدید، عز الدین، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء الکتب العربیة، چاپ دوم، 1385 ق.
ـ ابناثیر، عزالدین علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، تصحیح محمد یوسف الدقاقة، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، 1415 ق.
ـ ابنجبیر، محمدبن احمد، سفرنامه، تصحیح ویلیام رایت، ترجمة پرویز اتابکی،مشهد،آستان قدس رضوی،1370.
ـ ابنجوزی، ابو الفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412 ق.
ـ ابنجوزی، ابوالفرج عبد الرحمنبن علی، مناقب بغداد، تحقیق محمد زینهم محمد عزب، قاهره، دار غریب، 1998م.
ـ اصطخری، ابو اسحاق ابراهیم، المسالک و الممالک، بیجا، کتابخانة صدر، 1927م.
ـ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، تحقیق حسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق.
ـ بحر العلوم، محمد مهدی، الفوائد الرجالیه، نجف اشرف، مکتبة العلمین الطوسی و بحر العلوم، 1386ق.
ـ بغدادی، صفی الدین عبد المؤمن بن عبد الحق، مراصد الاطلاع، تحقیق علی محمد بجاوی، بیجا، دار احیاء الکتب العربیة، 1373ق.
ـ تنوخی، ابو علی محسن بن علی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکره، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1424ق.
ـ تهرانی، آقا بزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، دار الاضواء، بیتا.
ـ توحیدی، ابو حیان، الامتاع و المؤانسة، تصحیح احمد امین و احمد زین، قم، منشورات شریف رضی، بیتا.
ـ ثعالبی، ابو منصور عبد الملک نیشابوری، یتیمة الدهر، تحقیق مفید محمد قمیمة، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
ـ جاودان، محمد علی، «بغداد و کرخ مولد و مسکن شریف رضی»، فصلنامه نهج البلاغه، ش 6، بیتا.
ـ جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم هجری، قم، انصاریان، 1375.
ـ حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق.
ـ خطیب بغدادی، ابو بکر احمد بن علی، تاریخ مدینة السلام(بغداد)، تحقیق بشّار عواد معروف، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1422ق.
ـ خوانساری، محمدباقر موسوی، روضات الجنات، تهران، اسماعیلیان،1390ق.
ـ خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت، چ دوم، 1403ق.
ـ دوری، عبد العزیز و دیگران، بغداد (چند مقاله در تاریخ و جغرافیای تاریخی)، ترجمة دولتشاهی و پروشانی، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1375.
ـ دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات شریف رضی، 1409ق.
ـ دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ترجمة مهدوی دامغانی، تهران، نی، چ چهارم، 1371.
ـ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دار العلم للملایین، چ هشتم، 1989م.
ـ زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیر کبیر، چ پنجم، 1368ش.
ـ صولی، ابو بکر محمد بن یحیی، اخبار الراضی بالله و المتقی لله، بیروت، دار المیسرة، چ دوم، 1311ق.
ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی، بیتا.
ـ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، الفهرست، نجف اشرف، المکتبة المرتضویه، 1356ق.
ـ علی، صالح احمد، بغداد مدینة السلام، بغداد، مجمع العلمی العراقی، 1985م.
ـ کرمر، جوئل، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ترجمة محمدسعید حنایی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375.
ـ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، منشورات شریف رضی، 1422ق.
ـ مسکویه، ابو علی احمد بن علی، تجارب الامم، تحقیق ابو القاسم امامی، تهران سروش، 1366.
ـ مقدسی، ابو عبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمة علی نقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1361.
ـ همدانی، محمد بن عبد الملک، تکملة تاریخ الطبری، بیروت، روائع التراث العربی، بیتا.
ـ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان، ترجمة محمدابراهیم آیتی، تهران، چ چهارم، 1381.
ـ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان، نجف اشرف، المکتبة المرتضویه، 1337 ق.
ـ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمة محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، مامقانی،تنفیح المقال، چ ششم، 1371.