بازرگان در تحول
آرشیو
چکیده
متن
حدود ۳۰ سال پیش، زمانی که کتاب «سیر تحول قرآن» برای اولین بار - تا آنجا که به خاطر دارم – در قطعی رحلی منتشر شد، دانشجو بودم. به اقتضای آن سالها در کوران مبارزه دوران پرالتهابی را میگذراندم. اما این امر باعث نمیشد از خریدن و خواندن کتابی که در آن روز به عنوان یک کشف علمی در باره قرآن و بیان وصفی خارقالعاده از قرآن به زبان ریاضی به شمار میآمد چشم بپوشم. این کتاب در آن روز، برای امثال من تأییدی بر حقانیت ایمان و باور مذهبی محسوب میشد. امری که برای جوانان مسلمان نسل من، با توجه به گرمی بازار افکار مادی و نیز فتنهای که از دو، سه سال پیشتر با تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در جان بسیاری از یاران و همراهان ما افتاده بود، ارزشمند و عزیز مینمود. در آن زمان هرگز فکر نمیکردم که روزی این توفیق نصیبم شود که درباره این اثر ارزشمند و ابتکاری در محفلی علمی سخن بگویم.
کتاب سیر تحول قرآن یکی از معدود آثار محققانه در حوزه ادبیات دینی و بطور اخص در حوزه قرآنپژوهی طی دهههای اخیر است که میتوان از آن به عنوان اقدامی ابتکاری و گامی نو یاد کرد. همینجا و پیش از آغاز بحث و بررسی، باید به حقیقتی تلخ اشاره کنم و آن این که فقدان بازار نوآوری و ابتکار در این مبحث، یا به عبارت بهتر ظرفیت و استعدادی که این مبحث برای طرحها و اندیشههای نو و ابتکاری دارد، علیالقاعده این انتظار و یا توقع را در انسان ایجاد میکند که تحقیق ابتکاری «سیر تحول قرآن» توجهات قرآن پژوهان را به خود جلب کرده و نه لزوماً دراقبال و پذیرش آن، بلکه در نقد و بررسی آن شاهد مقالات و اظهارنظرهای عالمانه باشیم.
دردمندانه باید بگویم تا آنجا که من جستجو کردم، نقد و بررسی درخوری راجع به این اثر نیافتم. تنها مقالهای که درباره این اثر در فصلنامههای تخصصی قرآنپژوهی یافتم، مقاله جناب آقای «مهدی جعفری» بود که البته به معرفی این اثر اختصاص داشت. این درحالی است که حوزه دانشهای قرآنی در سالهای اخیر رونق و تحرک قابل توجهی داشته است. نشریات علمی و تخصصی درخوری در این حوزه منتشر میشود. آراء و نظرات جدید به نقد و چالش گرفتهمیشوند. با این وصف، آیا باید این واقعیت نامبارک را باور کنیم که ملاحظات سیاسی موجب بیاعتنایی به این اثر مهم و حتی نقد و رد آن شده است؟
در این نقد و بررسی برآنم مقام محققانه و عالمانه این اثر ارجمند را پاس بدارم و برخلاف مرسوم این دوران که درمناسبتهایی این چنین نقد و بررسی جای خود را به تعارف و مجامله و تعریف و تمجید میدهد، در حد توان ناچیز به ارزیابی کتاب ارجمند سیر تحول قرآن بپردازم و نقاط قوت آن را آن گونه که هست بیان دارم و همچنین آن چه را که تصور میکنم بتوان کاستی نامید، به اطلاع سروران عزیز برسانم. برای این مهم چارهای نیست جز این که به سابقه و پیشینه این مبحث از دانشهای قرآن بپردازیم تا دریابیم کتاب سیر تحول قرآن در چه بستر و زمینهای روییده و از چه ریشههایی تغذیه کرده و یا میتوانسته تغذیه کند.
تاریخچه بحث ترتیب نزول
مبحث ترتیب نزول در آثار علوم قرآن عموماً در ذیل مبحث سور مکی و مدنی و یا در کنار آن مطرح شده است. چنان که زرکشی آن را ذیل نوع نهم از علوم قرآنی و تحت عنوان «ذکر ما نزل من القرآن بمکه هم ترتیبه» آورده است(زرکشی، ۱۹۹۰، ج۱: ۲۸۰) و سیوطی آن را ذیل نوع معرفه المکی و المدنی آورده است.(سیوطی، ۱۹۸۷: ۲۷)این مبحث از آغاز حتی پیش از شکلگیری دانشی به نام علوم قرآن مورد توجه مسلمانان بوده است. مبحث سورمکی و مدنی از این جهت که نقشی تعیین کننده در فهم آیات ناسخ و منسوخ و نیز در دانشهای تفسیر و فقه داشته و همچنین درکی که از نحوه و سیر تشریع بدست میدهد،(زرقانی، ۱۳۸۵: ۲۲۴-۲۲۵) همواره برای عالمان قرآنپژوه اهمیت ویژهای داشته است. همچنین از آغاز سده گذشته به این سو با گسترش رویکرد عقلی و تحلیلی به قرآن، اموری همچون تدبیر و سیاست قرآن و پیامبر(ص) در اداره جامعه و تربیت اجتماعی و نیز نحوه مواجهه
با مشکلات و معضلات اجتماعی وسیاسی و حل آنها، مورد توجه متفکران مسلمان قرار گرفته است. از این رو در دوره اخیرآگاهی از ترتیب نزول آیات و سور قرآن اهمیتی دوچندان یافته است. عالمان مسلمان با حساسیت و وسواس خاصی کوشیدهاند مراد خود را از مکی و مدنی تبیین کنند. آنان گاه مکی و مدنی را بر حسب ملاک مکان و گاه برحسب ملاک مخاطب و نیز به اعتبار ملاک زمان تعریف کردهاند و از این میان تعریف سوم را جامع و مانع یافتهاند. بنا براین تعریف سور مکی به سورههایی اطلاق میشود که در دوران مکی و سور مدنی به سوری اطلاق میشود که پس از هجرت و در دوران مدنی نازل شدهاند. (زرکشی، ج۱ :۲۷۸)
یکی از مسائلی که در این مبحث همواره ذهن قرآنپژوهان را به خود مشغول داشته است، نحوه و ضوابط بازشناسی سور مکی از سور مدنی است. به رغم این که هیچ راه اطمینانآوری جز نقل پیامبر برای این مقصود وجود ندارد، گزارش دینی روشنی در این خصوص از پیامبر اکرم(ص) در دست نیست. قاضی ابوبکر باقلانی بر این عقیده است که «اگر چه آگاهی از تاریخ ناسخ و منسوخ بر اهل علم واجب است، اما رسول خدا به شناخت مکی و مدنی امر نکرد و... بنابراین آگاهی از این موضوع از طرقی غیر از تصریح رسول ممکن است.»(باقلانی، باب الکلام فی بیان الحکم فی اول مانزل من القرآن و آخره :۱۴۱) اما زرقانی معتقد است: «علت این عدم تأکید از جانب پیامبر آن بوده است که اصحاب خود شاهد وحی و تنزیل بودند و زمان و مکان و اسباب نزول را به عیان میدیدند»(زرقانی، ۱۳۸۵: ۲۲۵)
چنان که بطور مثال از عبدالله بن مسعود نقل است که میگفت:«قسم به خداییکه جز او معبودی نیست سورهای از کتاب خدا نازل نگردید که ندانم در کجا نازل شده است و آیهای فرود نیامد که ندانم درباره چه موضوعی نزول یافته است....» (طبرانی، ۹: ۸۴۲۹) از این رو قرآنپژوهان از دیرباز در این زمینه به دو روش نقلی (اخبار اصحاب و تابعان) و قیاسی یا تحلیلی به شرحی که پس از این خواهد آمد تمسک کردهاند. اما روش نقلی در این زمینه، به دلیل اخبار متعارض و آحاد، روش چندان اطمینانبخشی نیست. چنان که، فیالمثل، سه روایت از ابن عباس درباره ترتیب نزول سور در مکه و مدینه در دست داریم که با یکدیگر اختلافهای درخور توجهی دارند. تعارضات مذکور خود بیانگر این حقیقتاند که اخبار منقول از اصحاب و تابعان، عمدتاً ناشی از اجتهاد ایشان است و نه نقل از پیامبر. در عین حال با توجه به نزدیکی تابعان به عصر نزول و حضور صحابه به هنگام نزول وحی نمیتوان تلاشها و اجتهادهای ایشان را در آگاهی از ترتیب نزول سور قرآن یکسره بیاعتبار شمرد، کما اینکه گزارشهای مذکور، به رغم اختلافهای مهم که میتواند نتیجه اشتباه در اجتهاد و یا ناقلان باشد، با یکدیگر دارای وجوه مشترک بسیاری هستند.
روش قیاسی، یا تحلیلی بر این واقعیت متکی است که قرآن ظرف مدت ۲۳ سال همپای حوادث و تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه آن روز مشرکان و مسلمانان نازل شده است؛ در نتیجه آیات و سور قرآن بعضاً ناظر بر رخدادها و تحولات مذکور و رفع مشکلات و معضلاتی است که مسلمانان طی این مدت با آن مواجه بودهاند. این روش در دوره جدید که رویکرد عقلانی و اجتهادی به تفسیر و فهم قرآن گسترش یافته، بیش از روش نقلی مورد اهتمام قرآنپژوهان است. روش عقلی و تحلیلی، عمدتاً بر مؤلفهها و قرائنی تأکید دارد که به کمک آنها میتوان به زمان و ترتیب نزول سور پی برد. مؤلفههای مذکور برخی یقینآور هستند و برخی ظنی داشته یا جنبه اکثری دارند. از جمله مؤلفههای قطعی گزارشهای تاریخی راجع به رخدادهایی است که در سور از قرآن از آنها سخن به میان آمده است. به عنوان مثال بنا به گزارشات تاریخی حادثه افک در سال چهارم هجری و در حین بازگشت پیامبر از غزوه بنی المصطلق اتفاق افتاده است.(بحرانی۱۴۱۶،ج۴: ۵۲) از این رو میتوان مطمئن بود که دستکم آن بخش از سوره نور که در آن از این حادثه سخن به میان آمده است «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبینٌ ... وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» (نور: ۲۱-۱۲) در سال چهارم هجری نازل شده است.
همچنین روایات قطعی شأن نزول نیز بعضاً میتوانند مددکار ما در آگاهی از زمان نزول برخی آیات و سور باشند. از جمله با توجه به روایت شأن نزول آیه «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَه مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ» (بقره:۱۵۷) که در تفاسیر مختلف از جمله نورالثقلین عروسی حویزی ۱۴۱۵،ج۱: ۱۴۵) آمده است، در صورت اطمینان از صحت روایت مذکور، میتوان مطمئن شد که این آیه یا گروه آیاتی از سوره بقره که این آیه در آن قرار دارد، بعد از سال ششم و صلح حدیبیه که مسلمانان امکان انجام فریضه حج را یافتند، نازل شده است.
افزون بر این، برخی قرائن درونی آیات و سور، در آگاهی از مکی یا مدنی بودن آنها نقشی تعیین کننده دارند. از جمله این که به ظن قوی سوری که در آنها از فروعات احکام وانواع قوانین مدنی و جنایی و نظامی و اجتماعی و بینالمللی و حقوق فردی سخن به میان آمده است، مدنی هستند.(زرکشی،۱۹۹۰،ج۱: ۲۷۵) زیرا پس از هجرت به مدینه بود که جامعه اسلامی و دولت نبوی شکل گرفت و وضع قوانین و احکام و حقوق فردی و اجتماعی ضرورت یافت. همچنین با توجه به عدم حضور یهود و نصاری در مکه، سوری که در آنها عقاید و اعمال اهل کتاب به چالش کشیده شده است، علیالقاعده سور مدنی هستند.
متقابلاً آیات سجده و یا لفظ «کلا» و یا حروف مقطعه(به استثنای بقره و آل عمران و احتمالاً سوره رعد) تنها در سور مکی یافت میشوند.(زرکشی،۱۹۹۰،ج۱: ۲۷۵) همچنین سور دارای آیات کوتاه، موزون، پرطنین و کوبنده و تصویرگر فرجام هولناک مشرکان، عموماً مکی هستند. علاوه براین سوری که در آنها مظاهر شرک و بتپرستی به باد انتقاد گرفته شده، عقاید مشرکان با برهان نفی میشود و عادات و رسوم زشت جاهلی نظیر زنده به گورکردن دختران تقبیح میگردد وازتوحید و الوهیت خداوند و داستان انبیاء و اقوام گذشته سخن به میان آمده است، عموماً مکی هستند. (زرکشی،۱۹۹۰،ج۱: ۲۷۵- ۲۷۶)
برخی از شاخصهای فوق به ویژه برخی مؤلفههای درونی، حاصل تأملات متفکران مسلمان و مستشرقان در دوره جدید است و اساساً چنان که گفتیم، روش بحث و بررسی تحلیلی عقلی در بازشناسی سور مکی از مدنی در دورههای پیشترسابقه نداشته است. در نقد این روش باید گفت: چنان که پیداست برخی از مؤلفهها و قرائن سابقالذکر اگرچه اطمینانبخش، در آگاهی از ترتیب نزول و یا مکی و مدنی بودن تنها تعداد معدودی از سور قرآن به کار میآیند و برخی مؤلفههای دیگر تنها در بازشناسی سور مکی از مدنی به کار میآیند و نه ترتیب نزول آنها. نهایتاً برخی از قرائن مذکور جنبه اکثری و اغلبی داشته تنها مفید ظن هستند ونه قطع و یقین.
آنچه بر پیچیدگی مسئله میافزاید، این است که سور قرآن جملگی به یکباره نازل نشدهاند، به ویژه سور طولانی قرآن از گروهها و یا به عبارت بهتر از واحدهای نزول مختلفی تشکیل یافتهاند که در طول یک دوره زمانی، هریک در مقطعی خاص نازل و سپس در چینش قرآنی به دستور پیامبر در کنار یکدیگر قرار داده شدهاند. این امر، با توجه به محدودیتهای روش نقلی و قیاسی سابقالذکر، دستیابی به نظری نهایی در باره ترتیب نزول سور و آیات قرآن را بسیار دشوار ساخته است.
اولین تلاشها
سابقه اولین تلاشها برای آگاهی از ترتیب نزول قرآن به دوران صدر اسلام و سالهای پس از رحلت پیامبر(ص) باز میگردد. چنان که گفتیم این تلاشها برمحور نقل استوار بود و اصحاب رسول خدا و عالمان تابعی همچون سایر امور دینی در آگاهی از ترتیب نزول قرآن نیز مرجع مسلمانان به شمار میآمدند. از جمله مهمترین گزارشات دینی در این زمینه به شرح زیر است
1- به گزارش مرحوم رامیار، در مقدمه کتاب المبانی که به سال ۴۲۵ تألیف شده است از ابو سهل محمدبن محمد بن علی طالقانی انماری روایتی از سعید بن مسیب از علی (ع) درباره ترتیب نزول سور قرآن نقل شده است. به موجب این روایت علی(ع) فرموده است: «از رسول خدا درباره ثواب قرآن پرسیدم. ایشان مرا به ثواب یکایک سور قرآن به ترتیبی که از آسمان نازل شده بودند آگاه ساختند به این ترتیب که اولین سوره نازل شده درمکه فاتحه بود و سپس...» (رامیار،۱۳۶۹: ۶۶۲) به عقیده مرحوم رامیار، این روایت با توجه به ناشناخته بودن مؤلف کتاب و نیز ادامه آن که از قول پیامبر(ص) شماره سورهها و آیات و حتی شماره دقیق حروف قرآن نقل شده است، محل تأمل است.
2- دومین گزارش دینی درباره ترتیب نزول قرآن، روایاتی است که از ابن عباس نقل شده است. دستکم سه گزارش از ابن عباس در این زمینه در دست است. سیوطی از کتاب فضائل القرآن محمدبن ایوب بن یحیی ملقب به ابن ضریس(۲۹۴ه.ق) از طریق عثمان بن عطاء خراسانی از پدرش روایتی از ابن عباس در ترتیب نزول سورقرآن به تفکیک مکی و مدنی نقل میکند. (سیوطی۱۹۸۷،ج۱: ۳۳) به گزارش مرحوم دکتر رامیار، طبرسی همین روایت را در صفحه ۴۰۵ جلد دهم مجمعالبیان ذکر کرده است(که البته بنده با مراجعه به آدرس مذکور و تفحص در بخشهای دیگر مجمعالبیان آن را نیافتم) همین فهرست سور مکی و مدنی را محمد عبدالکریم شهرستانی(۴۷۹- ۵۴۸ه.ق) با تغییری درخور اغماض در تفسیر خود «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» بدون ذکر سند به امام صادق (ع) نسبت داده است و پس از وی مرحوم ابو عبدالله زنجانی(۱۳۶۰ه.ق) در کتاب تاریخ القرآن خود، جدول مذکور را به نقل از تفسیر شهرستانی و به نام امام صادق(ع) در کتاب ذکر کرده است.
مرحوم مهندس بازرگان نیز در سیر تحول قرآن همین جدول را از تاریخ القرآن زنجانی به همین اسناد نقل کرده است. همچنین بیهقی در دلائل النبوه نیز این روایت را به اسناد عکرمه از ابی الحسن بن ابی الحسن با اختلافی اندک نقل میکند.(دلائل النبوه، بیهقی، ۷: ۱۴۲) زرکشی نیز همین جدول را با تفاوتی اندک بدون انتساب به ابن عباس نقل و در پایان افزوده است «این ترتیب سور نازله در مکه است و روایات افراد معتمد بر آن قرار گرفته است.»(زرکشی، ۱: ۲۸۰-۲۸۱) دومین فهرست ترتیب سور قرآن به نقل ازابن عباس را نویسنده کتاب المبانی، درمقدمه المبانی با اسناد امام ابوعبدالله محمدبن علی بن صورت نقل کرده است و سومین گزارش را شهرستانی در مقدمه تفسیر خود بدون ذکر سند از وی نقل کرده است. جز این سه، گزارشهای دیگری از ابن عباس درباره سور مکی و مدنی در دست است که برخی ناقصند، مانند آنچه سیوطی به نقل از مجاهد و او از ابن عباس گزارش میکند.(سیوطی۱۹۸۷،ج۱: ۳۱-۳۲)
یا این که به ذکر سور مکی و مدنی بدون تأکید بر ترتیب آنها اکتفا کرده است،مانند آنچه سیوطی به نقل از کتاب الناسخ و المنسوخ ابو جعفر نحاس به اسناد مجاهد از ابن عباس گزارش میکند.(سیوطی، ج۱: ۲۹) علاوه بر این، فهرستهای دیگری از دیگرانی نقل شده که میتوان احتمال داد از ابن عباس است. از جمله فهرستی که سیوطی به نقل از کتاب فضائل القرآن ابو عبید از عبدالله بن صالح معاویه بن ابی صالح از علی بن ابی طلحه نقل میکند. با توجه به این که این روایت متوقف به علی بن ابی طلحه است که از تابعان بوده و یکی از طرق روایی مشهور از ابن عباس به شمار میرود، میتوان احتمال داد فهرست مذکور نیز از ابن عباس باشد.
3- ابوشعثاء جابر بن زید معروف به یحمدی(۹۳ه.ق) از فقها و محدثان تابعی اباضیه فهرستی ارائه کرده که سیوطی پس از نقل آن تصریح میکند که این فهرست سیاقی غریب دارد و محل تأمل است. (سیوطی، ۱:۷۳) این همان فهرستی است که برهان الدین جعبری (م732ق) آن را به نظم در آورده و با نام«منظومه فی المکی و المدنی»با کتاب «التیسیر فی علوم التفسیر» اثر عبدالعزیز بن احمدبن سعید ابومحمد دیرینی توسط مطبعه محمد ابی زید به سال 1310ق طبع رسیده است.(زرکشی،۱۹۹۰،ج۱: ۲۷۳)
4- ابن ندیم (۳۸۵ه.ق) فهرستی از ترتیب نزول سور را در کتاب خود آورده است.(الفهرست، ابن ندیم، ۱۳۴۳: ۴۲) این فهرست ترکیبی است از آرای محمدبن نعمان بن بشیر(درچهار سوره اول)، مجاهد(در سورههای مکی) و ابن عباس(در سورههای مدنی از فهرستی که عطاء خراسانی از ابن عباس نقل کرده و ما پیش از این بدان اشاره کردیم) و در نتیجه شباهت زیادی با فهرستهای سابقالذکر به ویژه اولین فهرست نقل شده از ابن عباس دارد. این همان فهرستی است که مرحوم بازرگان به نقل از کتابی به نام غورالعلم که آن را به اشتباه یکسره به محمد بن نعمان بن بشیر نسبت داده، در کتاب سیر تحول قرآن آورده است (بازرگان،۱۳۸۳: ۵۵۹) جز اینها البته فهرستهای دیگری نیز وجود دارد که یا از اعتبار کمتری برخوردارند مانند آنچه که در تفسیر لباب التأویل فی معانی التنزیل علاء الدین علی بن محمد بن ابراهیم بغدادی (۶۷۸- ۷۴۱ه.ق) معروف به تفسیر خازن آمده است و یا صرفاً به تفکیک سور مکی از مدنی اختصاص دارند و نه ترتیب زمانی نزول سور.
موارد فوق که به ترتیب تاریخی بیان شد مهمترین فهرستهای سور قرآن به ترتیب نزول است که براساس روش روایی ارائه شده است. اما در دوره جدید و بطور مشخص از آغاز قرن چهاردهم هجری قمری به این سو تلاشهای ارزشمندی در این زمینه چه از سوی مسلمانان و چه از سوی مستشرقین صورت گرفته است.
تلاشهای دوره جدید
تفاوت تحقیقات جدید با تلاشهای گذشته در این زمینه، چنان که گفتیم، تفاوتی روششناختی است. بدین معنا که در تحقیقات معاصر ضمن توجه به روایات و گزارشهای دینی در این زمینه، به روش عقلی و اجتهادی اهتمامی ویژه شده است. تا آنجا که میتوان گفت موضوع ترتیب نزول قرآن به تدریج به مبحثی کاملاً مستقل از مبحث «مکی و مدنی» با تعریفی مستقل در علوم قرآن تبدیل گردیده است. برخی از قرآنپژوهان معاصر از این مبحث جدید با عنوان تاریخگذاری قرآن یاد کرده و در تعریف آن گفتهاند: «تاریخ گذاری قرآن عبارت از این است که به کمک روایات مختلف مکی و مدنی،اسباب نزول،ترتیب نزول،ناسخ و منسوخ و تاریخ پیامبر اسلام(ص) و بهرهگیری از تلویحات یا تصریحاتی که در قرآن راجع به رویدادهای زمانمند تاریخ رسالت آن حضرت نظیر شروع دعوت علنی،شکست روم،جنگ بدر و جنگ تبوک وجود دارد،زمان و ترتیب تاریخی هر یک از واحدهای نزول قرآن ـ اعم از یک سوره تمام یا بخشی از یک سوره ـ شناسایی و معین گردد.» (نکونام، جعفر؛درآمدی بر تاریخگذاری قرآن:۲) مرحوم بازرگان نیز - که امروز به تجلیل از مجاهدت ارجمند او در همین زمینه گردهم آمدهایم - عنوان «سیر تحول قرآن» را برای این مبحث برگزیده است.
به هرحال استناد به شواهد و قرائن مفهومی، سیاقی و تاریخی و... برای فهم ترتیب نزول سور یا واحدهای نزول در هر سوره در تفاسیر جدید امری متعارف به شمار میرود. از میان مفسران شاید مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر ارزشمند «المیزان» بیش از دیگران بر قرائن مفهومی و تاریخی و به ویژه عامل وحدت سیاق برای اثبات نزول همزمان برخی سور یا واحدهای نزول تأکید میکند.
باید اعتراف کرد که مستشرقان و اسلامشناسان غربی در تحول روششناختی برای آگاهی از ترتیب نزول سور قرآن، پیشگام بودهاند و عرصه و میدانی که ایشان در تحقیق در این زمینه گشودند الهامبخش متفکران و محققان مسلمان بوده است. به گزارش مرحوم دکتر رامیار، ویلیام مویر(۱۹۰۵) فهرستی از ترتیب نزول ارائه داده که «مونتگمری وات» آن را نقل کرده است. «تئودور نولدکه» (۱۹۳۰) در کتاب «تارخ قرآن» خود فهرست جدیدی براساس تقسیم دوران رسالت به چهار دوره پیشنهاد کرده است و مستشرق فرانسوی «بلاشر» (۱۹۷۳م) در ترجمه قرآن خود و به پیروی از روش نولدکه فهرست دیگری پیشنهاد کرده است.
همچنین است کارمحقق فرانسوی «ژول لابوم» در این زمینه که البته در مقایسه با کار دیگر اسلامشناسان غربی چندان محققانه نیست. فهرست ژول لابوم همان فهرستی است که مرحوم مهندس بازرگان آن را در قرآن اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه یافته و حدس میزند:«از روی ترتیب یکی از علمای مغرب ساخته و پرداخته است»(مهندس بازرگان، ۱۳۸۶: ۴۲و۵۵۶) به تعبیر مرحوم دکتر رامیار در این فهرست در ترتیب سور مکی کار مهمی صورت نگرفته است و فقط سورههای مکی برخلاف ترتیب مرسوم در قرآنهای موجود چیده شده و ترتیب سورههای مدنی نیز فاقد ضابطهای مشخص است.(رامیار،۱۳۶۵: ۶۶۷) اگر در روشهای جدید تحقیق درباره ترتیب نزول سور قرآن فضل تقدم با اسلامشناسان غربی است، خوشبختانه باید گفت که برخلاف بسیاری ازعرصهها، در این عرصه قرآنپژوهان مسلمان اسیر تقلید نشده و به نوآوری و خلاقیت برخاسته، گامهای ارزشمندی برداشته و به نتایج خوبی نائل آمدهاند.
به گمان من، کار مرحوم بازرگان اوج این تلاشها و ابداع و نوآوری افتخارآمیزی درعرصه قرآنپژوهی به شمار میرود. مرحوم بازرگان برای دستیابی به صورتی دقیقتر از سورهها و آیات قرآن به ترتیب نزول، روشی جدید و مبتکرانه ارائه داده است. این روش، تلفیقی از روش ریاضی آماری و تحلیل محتوای قرآن است. تحلیل محتوای قرآن و استناد به قرائن و شواهد تاریخی و مفهومی موجود در قرآن در این پژوهش- اگرچه حاکی ازآشنایی تحسینبرانگیز بازرگان با قرآن است- ابتکاری بیسابقه نیست، مبتکرانه بودن روش بازرگان در استفاده از منطق و روش ریاضی است که در کشف ترتیب نزول سور قرآن به دست میدهد.
پیشفرض یا باور مبنای روش ریاضی
پیش از تشریح این روش باید به این سئوال پاسخ دهیم که اساساً چرا مرحوم بازرگان از روش ریاضی برای تبیین موضوعی مربوط به قرآن به مثابه کتابی آسمانی استفاده کرده است. ابتنای قرآن بر منطق ریاضی در این تحقیق ممکن است به عنوان یک فرضیه تلقی شود اما برای مرحوم بازرگان یک باور و اعتقاد است. ریشه این پذیرش بیش از آن که خود علمی باشد، ناشی از یک جهانبینی و اندیشه توحیدی خاص است که روشنفکران دینی همعصر بازرگان بدان باور داشتند. به موجب این جهانبینی دینی، خداوند خالق جهان آفرینش و نازل کننده قرآن است. قرآن و طبیعت دو دفتر الهی هستند که هردو به وجود خداوند و وحدت او گواهی میدهند. در نظر آنان آیه شریفه «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ»(فصلت: 53) به همین نکته اشاره دارد و هم از این روست که قرآن از پدیدههای جهان آفرینش و عبارات قرآن هردو به عنوان آیه به معنای نشانه یاد میکند. هماهنگی قرآن با جهان آفرینش یکی از باورهای مسلم جریان روشنفکری دینی نسل بازرگان و خصیصهای از اندیشه دینی است که روشنفکران دینی در دوره جدید برآن تأکید داشتهاند.
به درستی بر نویسنده روشن نیست که کدام متفکرمسلمان در دوره معاصر، اولین بار بر این نکته در اندیشه توحیدی تأکید کرده است. شاید بررسی افکار و آرای اندیشمندان جریان اصلاح اندیشه دینی در دوره جدید نظیر «شیخ محمد عبده» بتواند نشانههایی از این ایده به دست دهد. به هرحال با قاطعیت میتوان گفت که این جریان روشنفکری دینی معاصر است که بر ایده هماهنگی قرآن با جهان طبیعت و عالم آفرینش دستکم به عنوان یک اصل ومبنا در اندیشه دینی تأکید کرده است. ایده هماهنگی قرآن با جهان آفرینش در دوره پیشرفت علم جدید خود به باور دیگری دلالت دارد و آن این که اگر درکتاب تکوین صدفه و بینظمی وجود ندارد، علیالقاعده بر کتاب تشریع نیز بینظمی و هرج و مرج حاکم نیست و اگر کتاب تکوین و پدیدههای هستی تابع نظمی متقن بوده و به کمک ریاضیات میتوان تصویری کمی از روابط میان آنها به دست داد و این نظم متقن را به تصویر کشید، علیالقاعده کتاب تشریع نیز از چنین نظمی برخوردار بوده و به کمک روش ریاضی میتوان حقایق نهفته بسیاری از این کتاب و روابط میان آیات آن را کشف کرد. گرچه مرحوم بازرگان خود به صراحت به این پیشفرض یا اعتقاد اشارهای صریح و مستقیم نکرده است، اما برخی تعابیر مرحوم بازرگان در کتاب سیر تحول قرآن این نظر را تأیید میکند.
او پس از این که اولین منحنی طول متوسط آیات را بر حسب سال نزول ترسیم و ناهماهنگیهایی در این منحنی مشاهده میکند، میگوید: «چون انتظار بینظمی از قرآن نمیرفت، این احساس پیش آمد که تعمق بیشتری به عمل آمده معلوم نماییم ناهمواریهای منحنی، طبیعی و درست است یا ناشی از اشتباه و ایراد جداول سنوات میباشد.»(بازرگان،۱۳۸۶: ۴۷) عبارت «چون انتظار بینظمی از قرآن نمیرفت» به روشنی گویای همان ایده بنیادین و پیشفرض اعتقادی مبنی بر نظم متقن قرآن همانند نظم جهان آفرینش است. اگر از این سخن یا شاهد مثال چنین برداشت شود که او در روش خود برای دستیابی به ترتیب نزول قرآن اصل بیطرفی علمی را رعایت نکرده است، یقیناً به خطا رفتهایم، زیرا گرایش و اعتقاد و پیشفرض یک محقق یک مطلب است و روش علمی بیطرفانه در اثبات آن پیشفرض مطلبی دیگر. به راستی کدام عالم یا محقق را میتوان در تاریخ علم یافت که از داوریها و پیشفرضها تهی باشد.
اگر فقدان هرگونه باوری شرط تحقیق علمی بود، یقیناً تحقیق درباره بسیاری از پدیدههای انسانی ممکن نبود. این که اختلاف نتایج بدست آمده با باورها و عقاید، ما را به دقت بیشتر و عمیقتر در بکارگیری روش علمی تشویق نماید تا از صحت یا عدم صحت آنها اطمینان کامل حاصل نماییم نه تنها هیچ تعارضی با منطق تحقیق علمی ندارد، بلکه میتواند انگیزهای باشد برای اصرار و سماجت منتهی به تحقیق دقیقتر و عمیقتر و در نتیجه دستیابی به نتایج علمی متقنتر و استوارتر. مرحوم بازرگان در کتاب سیر تحول قرآن به روشنی این حقیقت را در برابر خواننده به نمایش گذاشته و نشان داده است که چگونه میتوان به امری باور داشت، اما در عین حال تعصب نورزید و در تحقیق علمی راجع به آن از جاده انصاف و بیطرفی علمی خارج نشد و این البته کار سادهای نیست. سعهصدر، ایمان مبتنی بر مبانی استدلالی استوار، داشتن روحیه علمی و برخورداری از صلاحیتهای علمی و فکری از لوازم چنین امری است.
ما پیش از این درباره مشخصات سور مکی و مدنی اشاره کردیم در آنجا گفتیم که برخی از این مشخصات نظیر کوتاهی و بلندی و وزن و آهنگ و یا اختلاف مفاهیم میان سور مکی و مدنی جنبه اکثری و اغلبی دارند و روایات نیز عمدتاً حاصل اجتهاد صحابه و تابعان بوده و یقینآور نیستند. بازرگان با تأکید بر همین حقیقت(بازرگان،۱۳۸۶: ۳۸) در مقام ارائه روشی نو برمیآید. روشی که با اعتقاد او مبنی بر هماهنگی میان کتاب تشریع و تکوین سازگاری دارد. مبنای کار او بر این حقیقت مورد توافق کلیه عالمان قدیم و جدید بنا شده است که سور مکی در مقایسه با سور مدنی معمولاً کوتاهترند. او تحقیق خود را با این سئوال آغاز میکند: «آیا این تغییر نسبی تعداد کلمات آیات و تطویل اجمالی آنها بر روال منظم و ثابت است و میتواند به عنوان قاعدهای اتخاذ شود یا خیر؟» (بازرگان،۱۳۸۶: ۴۱) بیشک طول متوسط آیات در سور مختلف که از تقسیم تعداد کلمات هر سوره بر تعداد آیات آن به دست میآید، که به مرور زمان نزول بلندتر میشود، شاخص اطمینان بخشتری برای پاسخ به این سئوال خواهد بود. اما به رغم توفیق نسبی در نتایج بدست آمده، مشاهده برخی ناسازگاریها در نتایج مذکور، بازرگان را به تعریف شاخصهای مطمئنتری برای تحقیق خود تشویق میکند. به این ترتیب او چهار شاخص پایه بدین شرح تعریف میکند:
1- طول متوسط (خارج قسمت تعداد کلمات سوره به تعداد آیات)
2- طول غالب: تعداد کلمات آیات دارای کلمات بیشتر و فراوانی بیشتر در هر سوره
3- ارتفاع: عرض ماکزیمم یا ارتفاع قله در منحنی درصد جملهها بر حسب طول جملهها در هر سوره
4- دامنه: عدم تقارن یا تناسب گسترش به راست یا چپ منحنی با توجه به ارتفاع آن.
وی سپس با مبنا قرار دادن سوره انبیاء به عنوان سوره معیار، نهایتاً به دو شاخص اصلی طول مبنا و ارتفاع میرسد که میتوانند در فهم ترتیب نزول سور ما را یاری کنند. ترسیم منحنی سور بر اساس شاخصهای فوق و مقایسه آنها با یکدیگر این امر را تسهیل میکند.
این روش برای سورههای دارای ساختار یکسان که بطور یکپارچه نازل شدهاند، با مشکلی مواجه نمیشود. مشکل اینجاست که سور قرآن همگی اینگونه نیستند. بسیاری از سور قرآن، به ویژه سور بلند، از گروههای آیات متفاوت یا واحدهای نزول متعددی تشکیل شدهاند که هریک در زمانی خاص نازل شدهاند. از این رو جدول و منحنی یکپارچه سور مرکب از گروههای آیات مختلف، توازن خود را از دست داده و فاقد دلالت روشنی خواهد بود. ناگزیر برای هر سوره باید چند منحنی به تعداد واحدهای نزول رسم کرد. اما تمایز گروههای آیات در هر سوره جز از راه تحلیل محتوا و تمایز گروههای آیات دارای مضمون یکسان و مخصوص به خود ممکن نیست. به نظر میرسد ما به نقطه آغازین بازگشتهایم؛ زیرا تمسک ما به روش ریاضی با این استدلال صورت گرفته بود که تحلیل محتوا و استناد به شواهد و قرائن درونی و مفهومی سور، روش اطمینانآوری نیست و روایات نیز در این زمینه یقینآور نیستند.
اما این گونه نیست، زیرا در این روش تلفیقی میتوان ضریب خطا در تحلیل محتوا و تشخیص آیات دارای نزول همزمان را به کمک شاخصهای ریاضی مذکور کاهش داد. تجربه موفق روی چند نمونه براساس همان باور پایه مبنی بر نظم قرآن، بازرگان را به اتخاذ روشی مشابه درباره سور دیگر قرآن تشویق میکند. جالب این که در این روش هم اطلاع از وجود گروههای نزول مختلف به دستیابی منحنیها و جداول صحیح از هر سوره و آگاهی از سال نزول آنها کمک میکند و هم متقابلاً وجود ناسازگاری در منحنی یک سوره، محقق را به احتمال یکپارچه نبودن یک سوره رهنمون شده و پس از بررسی محتوایی و تفکیک گروههای آیات دارای موضوع و سیاق خاص، منحنیهای هماهنگ و بسامانی به وجود میآیند. به این ترتیب، بازرگان به نتایجی ارزشمند دست مییابد که مهمترین آنها عبارتند از:
1- ترتیب نزول قرآن از منطقی ریاضی پیروی میکند
2- هر سوره از قرآن منحنی مشخصه متمایز دارد که با سیر زمان تغییر کرده و متغیرهای هر وسوره به طور منظم و همراه با هم ترقی یا تنزل مییابند
3- طول متوسط و طول غالب سورهها به موازات زمان نزول آنها ترقی نموده و درصد طول غالب تنزل میکند
4- تعداد کلمات وحی شده بر پیغمبر در هر سال در تمام دوران رسالت مقدار ثابتی در حدود ۳۶۳۰ کلمه بوده است
5- افزایش تدریجی و منظم طول مبنای هر سوره درجریان ۲۳ سال نزول وحی .
این نتایج نهایتاً به جدولی مرکب از ترتیب نزول گروههای آیات رهنمون میشود که در مقایسه با جداولی که دیگران از آغاز تا امروز به دست دادهاند، تفصیلیتر و جزئیتر و متکی به شاخصهای ریاضی است. بطوری که او حدود ۱۹۶ گروه آیات یا واحد نزول در قرآن را از یکدیگر متمایز میسازد. این روش همچنین به بازرگان امکان داده است تا زمان نزول سور و یا آیاتی را که مورد اختلاف است براساس شاخصهای ریاضی و آماری مشخص کند. نتایج فوق دقیقاً همان ویژگیهایی است که کار بازرگان را هم به لحاظ روش و هم به لحاظ نتایج نهایی از دیگر تلاشها در این زمینه متمایز میسازد. در میان قرآنپژوهان البته کسانی همچون نولدکه و به پیروی از او بلاشر، کوشیدهاند تا علاوه بر ترتیب نزول سور، ترتیب نزول گروههای آیات را نیز مشخص کنند، اما کار بازرگان با کار ایشان تفاوتهای اساسی دارد، اول این که روش بازرگان متکی به منطقی ریاضی و آماری براساس تحلیل محتوا است؛ در حالی که روش قرآن پژوهان مذکور دارای منطقی صرفاً تحلیلی است.
این ویژگی موجب شده است که حاصل کار بازرگان دقیقتر و قابل اعتمادتر باشد. دوم آن که جدولی که نهایتاً بازرگان از ترتیب نزول قرآن فراروی ما قرار میدهد به مراتب تفصیلیتر و جزئیتر از حاصل کار امثال بلاشر ونولدکه است. بازرگان در تحقیق خود ازمیان فهرستهای اولیه ترتیب آیات، بیشتر به فهرست اول ابنعباس و یا به قول وی فهرست منسوب به امامجعفر صادق و از میان فهرستهای جدید به فهرست بلاشر اهتمام و اعتماد بیشتری دارد. درباره فهرست اول، که درواقع نقل و روایت است، وی در توجیه موارد اختلاف فهرست پیشنهادی خود با آن، احتمال بیدقتی ویا اشتباه در نقل را میدهد.(بازرگان،۱۳۸۶: ۱۲۸) اما درباره فهرست دوم نقدهایی که او در طول تحقیق به برخی یافتههای بلاشر وارد میسازد به روشنی اعتبار بیشتر کار وی را به اثبات میرساند.
اعتبار روش بازرگان
سئوال مهمی که در اینجا مطرح است این است که با استناد به کدام دلیل یا معیاری میتوان درباره کارآمدی و صحت روشی که بازرگان در تشخیص ترتیب نزول آیات و سور قرآن به دست داده است به اطمینانی قطعی رسید؟ به گمان من هیچ راهی که ما را درباره ترتیب نزول آیات به اطمینانی قطعی برساند وجود ندارد. صرفنظر از روش آماری ریاضی مرحوم بازرگان که به ویژه بکارگیری آن در هر سوره که دارای تعداد آیات معدودی هستند، ضریب و درصدی از خطا را با خود دارد، بخش تحلیلی مکمل این روش که با استناد به وحدت موضوع و سیاق و دیگر شواهد و قرائن، گروههای آیات در سورههای بلند را از یکدیگر متمایز میسازد، نمیتواند نتایجی یقینآور در پی داشته باشد، بنابراین، ما در این حوزه همچون دیگر حوزههای علوم غیردقیقه باید درپی روشهایی باشیم که اطمینانی نسبی ایجاد میکنند.
مرحوم بازرگان خود با فروتنی علمی در این باره میگوید: « روی هیچیک از طول مبناهای حسابشده سورهها و گروهها قسم نمیخوریم که نمیشود با ۱۰ـ+ درصد آنها را پس و پیش کرد، منحیثالمجموع فهرست پیشنهادی استخراج شده ازمحاسبات آماری مورد تأیید نسبی و اکثریت جداول دیگر... و قابل قبولتر و مورد اعتمادتر از فهرستهای قدیم و جدید باید تلقی شود.»(بازرگان، 145:1386) یا در جایی دیگر تأکید میکند: « باز تکرار میکنیم که اصولاً با اتخاذ فرضیه اولیه و استفاده از حسابهای احتمالات آماری هیچ گاه داعیه دقت صد درصد و صحت مطلق را نداشتهایم واز طرف دیگر حدود تاریخهای انتخاب شده برای نزول سورهها و گروههای آیات قطعیت صریح ندارد»(بازرگان،۱۳۸۶) صرفنظر از این واقعیت، درباره نظریات علمی شاخصهایی وجود دارد که میتواند ما را به صحت و کارآمدی آنها تا حدودی مطمئن سازد. از جمله این شاخصها انسجام درونی نظریه است. بدین معنا که اجزای مختلف نظری با یکدیگر سازگار وهماهنگ باشند. این ویژگی به طرز بارزی در نظریه بازرگان مشاهده میشود. سازگاری نتایج بهدست آمده با یکدیگر در روش بازرگان و هماهنگی آنها با پیشفرض اولیه، خود دلیل یا شاهد دیگری بر میزان بالای اطمینانآور بودن آن هستند. از جمله این که نتایج بهدست آمده با فرضیه آغازین مبنی بر برخورداری قرآن از منطق ریاضی سازگار است.
همچنین این روش ثابت میکند که قرآن این خصوصیت بارز را دارد که هر جزء یا هر سوره آن منحنی مشخصه متمایز دارد که با سیر زمان تغییرکرده و متغیرهای مزبور (یعنی طول متوسط، طول غالب، ارتفاع منحنی و گسترش یا دامنه آن) بطور منظم و همراه با هم ترقی یا تنزل میکند.(بازرگان، ۱۳۸۶: ۶۲) افزون بر این تعداد کلمات نازله قرآن بر پیامبردر هرسال و در طول سالهای رسالت (بازرگان، ۱۳۸۶: ۱۶۷) میزان ثابتی است. نتایج فوق بر میزان اعتماد ما به روش اتخاذی بازرگان میافزاید. اگرچه به نظر میرسد این روش همچنان جای کار و قابلیت تکمیل دارد.
نارساییها و کمبودها
درباره اثر و پژوهشی ارزشمند و در عین حال طاقتفرسا، دقیق، گسترده و پرحجمی که خود آینه تمامنمای عشق و ایمان و صلاحیت علمی و خستگیناپذیری شایان تحسین پژوهشگر آن است، چگونه میتوان از نارساییها گفت؟ در عین حال به امید آن که در ویراش این اثر ارزشمند سهمی ناچیز داشته باشیم، به پارهای موارد اشاره میکنم.
1- اشکالات اغلاط و اشتباهات تایپی: به رغم کوشش ارزشمندی که جناب آقای مهندس عبدالعلی بازرگان و سایر دستاندرکاران برای ارائه چاپی منقح از این پژوهش مصروف داشتهاند، وجود ارقام و علائم و نشانههای فراوان و جداول و منحنیهای متعدد، وجود برخی اغلاط را اجتنابناپذیر ساخته است. از جمله در جدول شماره ۹ صفحه ۶۷ شاخص نسبی سوره مائده ۲۱/۰۵ نوشته شده که ۲/۱۰۵ صحیح است یا در همین صفحه شاخص پایه ارتفاع برای سوره انبیاء 15 درصد محاسبه شده در حالی که ۱۷/۵ درست است. یا در جدول شاخص صفحه ۷۵ جای اعداد مربوط به طول متوسط مطلق و نسبی خالی است. یا در صفحات ۸۹ و ۹۰ دو منحنی از سوره مرسلات یکی با لحاظ کردن آیات ترجیعبند و یکی بدون لحاظ آیات ترجیعبند رسم شده است تا تفاوت این دو و هماهنگتر شدن منحنی دوم مشخص شود، اما در نظر گرفتن مقیاسهای بزرگتر در محور عمودی دستگاه مختصات منحنی دوم مانع از آن شده که این تفاوت برای خواننده محسوس شود. همچنین است برخی اغلاط تایپی نظیر عبارت داخل پرانتز «فهرست شهرستانی» که ظاهراً عبارت «فهرست پیشنهادی» صحیح است.
2- ابهام در روش: ازاشتباهات و اغلاط تایپی که بگذریم پارهای ابهامها در روش اتخاذ شده وجود دارد که نیازمند توضیح و تبیین است. از جمله در صفحه ۶۷از چهار شاخص مطلق «طول متوسط»، «طول غالب»، «ارتفاع» و «دامنه» سورههای مورد بحث براساس شاخصهای متناظرسوره انبیاء که سوره پایه در نظر گرفته شده، شاخصهای نسبی برای هر سوره تهیه شده است. برای این منظور شاخصهای مطلق اول و دوم و چهارم هر سوره بر شاخصهای متناظر از سوره انبیاء تقسیم شده تا شاخص نسبی آنها بدست آید، در حالی که در مورد شاخص چهارم یعنی دامنه، برعکس عمل شده و شاخص مطلق دامنه سوره انیباء بر شاخص متناظر سور مورد نظر تقسیم شده و شاخص نسبی آنها بدست آمده است بدون آن که علت این عمل معکوس درباره شاخص چهارم توضیح داده شود.
3- برخی اشتباهات احتمالاً محتوایی: در جدول تعیین سال نزول آیات (شماره ۱۵ صفحه ۱۷۴) عنوان برخی از گروهها درست نیست. از جمله موضوع آیات ۲۸-۳۹ سوره بقره خلقت آدم و جنگ معرفی شده است درحالی که موضوع این گروه تنها خلقت آدم است. برعکس موضوع آیات ۱۸۶-۱۹۱ خلقت آدم و جنگ معرفی شده است در حالی که موضوع آیات مذکور تنها جنگ است. مشخص نیست آیا این موارد تنها اشتباه در مرحله تنظیم جدول و حروفچینی است و یا در تحلیل محتوا و رسم جداول و منحنی و تشخیص سال نزول نیز وجود داشته است.
4- عدم استفاده از منابع دستاول در این تحقیق: در ضمن مطالب پیشین به برخی از نمونههای این کاستی اشاره کردم. نقل قول از منابع واسطه یا غیرمعتبر علاوه بر آن که شایسته یک تحقیق علمی نیست، موجب تکرار پارهای اشتباهات احتمالی موجود در منابع واسط میشود که متأسفانه در این تحقیق چنین شده است. کاستی مذکور اگرچه تأثیر چندانی در نتیجه این پژوهش نداشته، اما از اهمیت و منزلت آن میکاهد. در قضاوتی منصفانه باید گفت انجام این پژوهش در زندان و در شرایط دشواری که دسترسی به منابع دستاول کاری بس دشوار و بلکه ناممکن بوده است، هرگونه انتقاد دراین زمینه را منتفی میسازد. لابد گرفتاریهای دورههای بعد نیز فرصتی برای بازنگری در این مورد برای مرحوم بازرگان فراهم نساخته است. اما انتشار چاپهای جدید این اثر و نیز ترجمه آن به دیگر زبانها، بدون تجدیدنظر و رفع کاستیهای مذکور، زیبنده این پژوهش ارجمند نیست. شاید اگر مرحوم بازرگان از عدم اعتبار و یا منشاء واحد برخی فهرستهای ترتیب نزول سور قرآن اطلاع میداشت، در استفاده از برخی از آنها تجدیدنظر میکرد و خود را مقید به توجیه سازگاری و ناسازگاری آنها با نتایج تحقیق نمیدید. ضمن این که با حذف گزارشهای غیرمعتبر مذکور، برخی جداول احتمالاً سادهتر و فهم آنها آسانتر میشد.
5- وجود برخی ابهامها در متن کتاب: این پژوهش به علت استفاده از محاسبات ریاضی و آماری، به حد کافی برای خواننده عادی پیچیده و دیرفهم هست. بنابراین باید با بیان ساده و اجتناب از عبارات مبهم ونیز با توضیح دقیقترعلائم و نشانهها، در سادهسازی آن کوشید. متأسفانه به رغم نثر ساده و بیتکلف مرحوم بازرگان برخی عبارات پیچیده در کتاب به چشم میخورد. همچنین کاربرد برخی اصطلاحات ریاضی و نیز کاربرد برخی فرمولها بدون توضیح کافی، مطالب کتاب را برای خوانندگان غیرمتخصص دشوارتر ساخته است، از این جمله است تعریف اصطلاح دامنه منحنی وفرمول محاسبه آن در صفحه ۶۶.
6- ابهام دربرخی توضیحات و علائم در منحنیها و شماهای کتاب: به این عبارت در صفحه ۱۶۷ توجه کنید: «خط مستقیم حاصله از روی خانههای گذرگاههای قبل از هجرت میگذرد ولی به نقطه ب مبدأ مختصات که ابتدای وحی است نرسیده یک شکستگی در نقطه ف پیدا میکند. این شکستگی یا قطعه افقی ت ف که طول آن روی شکل ۲۳ کمتر از یک سال است میتواند همان تعطیل وحی یا دوران فترت که در تواریخ آمده است باشد.» وقتی به شکل ۲۳ مراجعه میکنید نه از نقطه ب خبری هست و نه ف و نه ت، بلکه منحنی خط چینی حلزونی را مشاهده میکنیدکه هیچ توضیحی در باره آن داده نشده است. همچنین است عناوین مبهم در ستونهای برخی از جداول که هیچ توضیحی درباره آنها داده نشده و خواننده در فهم معنا و مقصود آنها گرفتار تردید میشود.
به عنوان نمونه به عنوانهای «آیات ذکر شده» و «محاسبه شده» در ستونهای جدول ۱۱ یا عناوین «شماره ترتیب نزول» در جدول ۱۲ که ذیل آن بعضاً رقمهایی مرکب از دو عدد با خط تیره میانشان آمده است(مثلاً ۱۰۸-۳) یا عنوانهای «ردیف نزول گروه» و «پیشنهادی فرعی» در جدول ۱۳ توجه شود، که هیچ توضیحی درباره آنها داده نشده است.این ابهامات موجب شده است تا خواننده در تحلیل دادههای جداول و مقایسه آنها با یگدیگر دچار مشکل شود در حالی که توضیحی اندک درباره عناوین ستونهای هرجدول میتواند این نقص را برطرف سازد.
کتاب سیر تحول قرآن یکی از معدود آثار محققانه در حوزه ادبیات دینی و بطور اخص در حوزه قرآنپژوهی طی دهههای اخیر است که میتوان از آن به عنوان اقدامی ابتکاری و گامی نو یاد کرد. همینجا و پیش از آغاز بحث و بررسی، باید به حقیقتی تلخ اشاره کنم و آن این که فقدان بازار نوآوری و ابتکار در این مبحث، یا به عبارت بهتر ظرفیت و استعدادی که این مبحث برای طرحها و اندیشههای نو و ابتکاری دارد، علیالقاعده این انتظار و یا توقع را در انسان ایجاد میکند که تحقیق ابتکاری «سیر تحول قرآن» توجهات قرآن پژوهان را به خود جلب کرده و نه لزوماً دراقبال و پذیرش آن، بلکه در نقد و بررسی آن شاهد مقالات و اظهارنظرهای عالمانه باشیم.
دردمندانه باید بگویم تا آنجا که من جستجو کردم، نقد و بررسی درخوری راجع به این اثر نیافتم. تنها مقالهای که درباره این اثر در فصلنامههای تخصصی قرآنپژوهی یافتم، مقاله جناب آقای «مهدی جعفری» بود که البته به معرفی این اثر اختصاص داشت. این درحالی است که حوزه دانشهای قرآنی در سالهای اخیر رونق و تحرک قابل توجهی داشته است. نشریات علمی و تخصصی درخوری در این حوزه منتشر میشود. آراء و نظرات جدید به نقد و چالش گرفتهمیشوند. با این وصف، آیا باید این واقعیت نامبارک را باور کنیم که ملاحظات سیاسی موجب بیاعتنایی به این اثر مهم و حتی نقد و رد آن شده است؟
در این نقد و بررسی برآنم مقام محققانه و عالمانه این اثر ارجمند را پاس بدارم و برخلاف مرسوم این دوران که درمناسبتهایی این چنین نقد و بررسی جای خود را به تعارف و مجامله و تعریف و تمجید میدهد، در حد توان ناچیز به ارزیابی کتاب ارجمند سیر تحول قرآن بپردازم و نقاط قوت آن را آن گونه که هست بیان دارم و همچنین آن چه را که تصور میکنم بتوان کاستی نامید، به اطلاع سروران عزیز برسانم. برای این مهم چارهای نیست جز این که به سابقه و پیشینه این مبحث از دانشهای قرآن بپردازیم تا دریابیم کتاب سیر تحول قرآن در چه بستر و زمینهای روییده و از چه ریشههایی تغذیه کرده و یا میتوانسته تغذیه کند.
تاریخچه بحث ترتیب نزول
مبحث ترتیب نزول در آثار علوم قرآن عموماً در ذیل مبحث سور مکی و مدنی و یا در کنار آن مطرح شده است. چنان که زرکشی آن را ذیل نوع نهم از علوم قرآنی و تحت عنوان «ذکر ما نزل من القرآن بمکه هم ترتیبه» آورده است(زرکشی، ۱۹۹۰، ج۱: ۲۸۰) و سیوطی آن را ذیل نوع معرفه المکی و المدنی آورده است.(سیوطی، ۱۹۸۷: ۲۷)این مبحث از آغاز حتی پیش از شکلگیری دانشی به نام علوم قرآن مورد توجه مسلمانان بوده است. مبحث سورمکی و مدنی از این جهت که نقشی تعیین کننده در فهم آیات ناسخ و منسوخ و نیز در دانشهای تفسیر و فقه داشته و همچنین درکی که از نحوه و سیر تشریع بدست میدهد،(زرقانی، ۱۳۸۵: ۲۲۴-۲۲۵) همواره برای عالمان قرآنپژوه اهمیت ویژهای داشته است. همچنین از آغاز سده گذشته به این سو با گسترش رویکرد عقلی و تحلیلی به قرآن، اموری همچون تدبیر و سیاست قرآن و پیامبر(ص) در اداره جامعه و تربیت اجتماعی و نیز نحوه مواجهه
با مشکلات و معضلات اجتماعی وسیاسی و حل آنها، مورد توجه متفکران مسلمان قرار گرفته است. از این رو در دوره اخیرآگاهی از ترتیب نزول آیات و سور قرآن اهمیتی دوچندان یافته است. عالمان مسلمان با حساسیت و وسواس خاصی کوشیدهاند مراد خود را از مکی و مدنی تبیین کنند. آنان گاه مکی و مدنی را بر حسب ملاک مکان و گاه برحسب ملاک مخاطب و نیز به اعتبار ملاک زمان تعریف کردهاند و از این میان تعریف سوم را جامع و مانع یافتهاند. بنا براین تعریف سور مکی به سورههایی اطلاق میشود که در دوران مکی و سور مدنی به سوری اطلاق میشود که پس از هجرت و در دوران مدنی نازل شدهاند. (زرکشی، ج۱ :۲۷۸)
یکی از مسائلی که در این مبحث همواره ذهن قرآنپژوهان را به خود مشغول داشته است، نحوه و ضوابط بازشناسی سور مکی از سور مدنی است. به رغم این که هیچ راه اطمینانآوری جز نقل پیامبر برای این مقصود وجود ندارد، گزارش دینی روشنی در این خصوص از پیامبر اکرم(ص) در دست نیست. قاضی ابوبکر باقلانی بر این عقیده است که «اگر چه آگاهی از تاریخ ناسخ و منسوخ بر اهل علم واجب است، اما رسول خدا به شناخت مکی و مدنی امر نکرد و... بنابراین آگاهی از این موضوع از طرقی غیر از تصریح رسول ممکن است.»(باقلانی، باب الکلام فی بیان الحکم فی اول مانزل من القرآن و آخره :۱۴۱) اما زرقانی معتقد است: «علت این عدم تأکید از جانب پیامبر آن بوده است که اصحاب خود شاهد وحی و تنزیل بودند و زمان و مکان و اسباب نزول را به عیان میدیدند»(زرقانی، ۱۳۸۵: ۲۲۵)
چنان که بطور مثال از عبدالله بن مسعود نقل است که میگفت:«قسم به خداییکه جز او معبودی نیست سورهای از کتاب خدا نازل نگردید که ندانم در کجا نازل شده است و آیهای فرود نیامد که ندانم درباره چه موضوعی نزول یافته است....» (طبرانی، ۹: ۸۴۲۹) از این رو قرآنپژوهان از دیرباز در این زمینه به دو روش نقلی (اخبار اصحاب و تابعان) و قیاسی یا تحلیلی به شرحی که پس از این خواهد آمد تمسک کردهاند. اما روش نقلی در این زمینه، به دلیل اخبار متعارض و آحاد، روش چندان اطمینانبخشی نیست. چنان که، فیالمثل، سه روایت از ابن عباس درباره ترتیب نزول سور در مکه و مدینه در دست داریم که با یکدیگر اختلافهای درخور توجهی دارند. تعارضات مذکور خود بیانگر این حقیقتاند که اخبار منقول از اصحاب و تابعان، عمدتاً ناشی از اجتهاد ایشان است و نه نقل از پیامبر. در عین حال با توجه به نزدیکی تابعان به عصر نزول و حضور صحابه به هنگام نزول وحی نمیتوان تلاشها و اجتهادهای ایشان را در آگاهی از ترتیب نزول سور قرآن یکسره بیاعتبار شمرد، کما اینکه گزارشهای مذکور، به رغم اختلافهای مهم که میتواند نتیجه اشتباه در اجتهاد و یا ناقلان باشد، با یکدیگر دارای وجوه مشترک بسیاری هستند.
روش قیاسی، یا تحلیلی بر این واقعیت متکی است که قرآن ظرف مدت ۲۳ سال همپای حوادث و تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه آن روز مشرکان و مسلمانان نازل شده است؛ در نتیجه آیات و سور قرآن بعضاً ناظر بر رخدادها و تحولات مذکور و رفع مشکلات و معضلاتی است که مسلمانان طی این مدت با آن مواجه بودهاند. این روش در دوره جدید که رویکرد عقلانی و اجتهادی به تفسیر و فهم قرآن گسترش یافته، بیش از روش نقلی مورد اهتمام قرآنپژوهان است. روش عقلی و تحلیلی، عمدتاً بر مؤلفهها و قرائنی تأکید دارد که به کمک آنها میتوان به زمان و ترتیب نزول سور پی برد. مؤلفههای مذکور برخی یقینآور هستند و برخی ظنی داشته یا جنبه اکثری دارند. از جمله مؤلفههای قطعی گزارشهای تاریخی راجع به رخدادهایی است که در سور از قرآن از آنها سخن به میان آمده است. به عنوان مثال بنا به گزارشات تاریخی حادثه افک در سال چهارم هجری و در حین بازگشت پیامبر از غزوه بنی المصطلق اتفاق افتاده است.(بحرانی۱۴۱۶،ج۴: ۵۲) از این رو میتوان مطمئن بود که دستکم آن بخش از سوره نور که در آن از این حادثه سخن به میان آمده است «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبینٌ ... وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» (نور: ۲۱-۱۲) در سال چهارم هجری نازل شده است.
همچنین روایات قطعی شأن نزول نیز بعضاً میتوانند مددکار ما در آگاهی از زمان نزول برخی آیات و سور باشند. از جمله با توجه به روایت شأن نزول آیه «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَه مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ» (بقره:۱۵۷) که در تفاسیر مختلف از جمله نورالثقلین عروسی حویزی ۱۴۱۵،ج۱: ۱۴۵) آمده است، در صورت اطمینان از صحت روایت مذکور، میتوان مطمئن شد که این آیه یا گروه آیاتی از سوره بقره که این آیه در آن قرار دارد، بعد از سال ششم و صلح حدیبیه که مسلمانان امکان انجام فریضه حج را یافتند، نازل شده است.
افزون بر این، برخی قرائن درونی آیات و سور، در آگاهی از مکی یا مدنی بودن آنها نقشی تعیین کننده دارند. از جمله این که به ظن قوی سوری که در آنها از فروعات احکام وانواع قوانین مدنی و جنایی و نظامی و اجتماعی و بینالمللی و حقوق فردی سخن به میان آمده است، مدنی هستند.(زرکشی،۱۹۹۰،ج۱: ۲۷۵) زیرا پس از هجرت به مدینه بود که جامعه اسلامی و دولت نبوی شکل گرفت و وضع قوانین و احکام و حقوق فردی و اجتماعی ضرورت یافت. همچنین با توجه به عدم حضور یهود و نصاری در مکه، سوری که در آنها عقاید و اعمال اهل کتاب به چالش کشیده شده است، علیالقاعده سور مدنی هستند.
متقابلاً آیات سجده و یا لفظ «کلا» و یا حروف مقطعه(به استثنای بقره و آل عمران و احتمالاً سوره رعد) تنها در سور مکی یافت میشوند.(زرکشی،۱۹۹۰،ج۱: ۲۷۵) همچنین سور دارای آیات کوتاه، موزون، پرطنین و کوبنده و تصویرگر فرجام هولناک مشرکان، عموماً مکی هستند. علاوه براین سوری که در آنها مظاهر شرک و بتپرستی به باد انتقاد گرفته شده، عقاید مشرکان با برهان نفی میشود و عادات و رسوم زشت جاهلی نظیر زنده به گورکردن دختران تقبیح میگردد وازتوحید و الوهیت خداوند و داستان انبیاء و اقوام گذشته سخن به میان آمده است، عموماً مکی هستند. (زرکشی،۱۹۹۰،ج۱: ۲۷۵- ۲۷۶)
برخی از شاخصهای فوق به ویژه برخی مؤلفههای درونی، حاصل تأملات متفکران مسلمان و مستشرقان در دوره جدید است و اساساً چنان که گفتیم، روش بحث و بررسی تحلیلی عقلی در بازشناسی سور مکی از مدنی در دورههای پیشترسابقه نداشته است. در نقد این روش باید گفت: چنان که پیداست برخی از مؤلفهها و قرائن سابقالذکر اگرچه اطمینانبخش، در آگاهی از ترتیب نزول و یا مکی و مدنی بودن تنها تعداد معدودی از سور قرآن به کار میآیند و برخی مؤلفههای دیگر تنها در بازشناسی سور مکی از مدنی به کار میآیند و نه ترتیب نزول آنها. نهایتاً برخی از قرائن مذکور جنبه اکثری و اغلبی داشته تنها مفید ظن هستند ونه قطع و یقین.
آنچه بر پیچیدگی مسئله میافزاید، این است که سور قرآن جملگی به یکباره نازل نشدهاند، به ویژه سور طولانی قرآن از گروهها و یا به عبارت بهتر از واحدهای نزول مختلفی تشکیل یافتهاند که در طول یک دوره زمانی، هریک در مقطعی خاص نازل و سپس در چینش قرآنی به دستور پیامبر در کنار یکدیگر قرار داده شدهاند. این امر، با توجه به محدودیتهای روش نقلی و قیاسی سابقالذکر، دستیابی به نظری نهایی در باره ترتیب نزول سور و آیات قرآن را بسیار دشوار ساخته است.
اولین تلاشها
سابقه اولین تلاشها برای آگاهی از ترتیب نزول قرآن به دوران صدر اسلام و سالهای پس از رحلت پیامبر(ص) باز میگردد. چنان که گفتیم این تلاشها برمحور نقل استوار بود و اصحاب رسول خدا و عالمان تابعی همچون سایر امور دینی در آگاهی از ترتیب نزول قرآن نیز مرجع مسلمانان به شمار میآمدند. از جمله مهمترین گزارشات دینی در این زمینه به شرح زیر است
1- به گزارش مرحوم رامیار، در مقدمه کتاب المبانی که به سال ۴۲۵ تألیف شده است از ابو سهل محمدبن محمد بن علی طالقانی انماری روایتی از سعید بن مسیب از علی (ع) درباره ترتیب نزول سور قرآن نقل شده است. به موجب این روایت علی(ع) فرموده است: «از رسول خدا درباره ثواب قرآن پرسیدم. ایشان مرا به ثواب یکایک سور قرآن به ترتیبی که از آسمان نازل شده بودند آگاه ساختند به این ترتیب که اولین سوره نازل شده درمکه فاتحه بود و سپس...» (رامیار،۱۳۶۹: ۶۶۲) به عقیده مرحوم رامیار، این روایت با توجه به ناشناخته بودن مؤلف کتاب و نیز ادامه آن که از قول پیامبر(ص) شماره سورهها و آیات و حتی شماره دقیق حروف قرآن نقل شده است، محل تأمل است.
2- دومین گزارش دینی درباره ترتیب نزول قرآن، روایاتی است که از ابن عباس نقل شده است. دستکم سه گزارش از ابن عباس در این زمینه در دست است. سیوطی از کتاب فضائل القرآن محمدبن ایوب بن یحیی ملقب به ابن ضریس(۲۹۴ه.ق) از طریق عثمان بن عطاء خراسانی از پدرش روایتی از ابن عباس در ترتیب نزول سورقرآن به تفکیک مکی و مدنی نقل میکند. (سیوطی۱۹۸۷،ج۱: ۳۳) به گزارش مرحوم دکتر رامیار، طبرسی همین روایت را در صفحه ۴۰۵ جلد دهم مجمعالبیان ذکر کرده است(که البته بنده با مراجعه به آدرس مذکور و تفحص در بخشهای دیگر مجمعالبیان آن را نیافتم) همین فهرست سور مکی و مدنی را محمد عبدالکریم شهرستانی(۴۷۹- ۵۴۸ه.ق) با تغییری درخور اغماض در تفسیر خود «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» بدون ذکر سند به امام صادق (ع) نسبت داده است و پس از وی مرحوم ابو عبدالله زنجانی(۱۳۶۰ه.ق) در کتاب تاریخ القرآن خود، جدول مذکور را به نقل از تفسیر شهرستانی و به نام امام صادق(ع) در کتاب ذکر کرده است.
مرحوم مهندس بازرگان نیز در سیر تحول قرآن همین جدول را از تاریخ القرآن زنجانی به همین اسناد نقل کرده است. همچنین بیهقی در دلائل النبوه نیز این روایت را به اسناد عکرمه از ابی الحسن بن ابی الحسن با اختلافی اندک نقل میکند.(دلائل النبوه، بیهقی، ۷: ۱۴۲) زرکشی نیز همین جدول را با تفاوتی اندک بدون انتساب به ابن عباس نقل و در پایان افزوده است «این ترتیب سور نازله در مکه است و روایات افراد معتمد بر آن قرار گرفته است.»(زرکشی، ۱: ۲۸۰-۲۸۱) دومین فهرست ترتیب سور قرآن به نقل ازابن عباس را نویسنده کتاب المبانی، درمقدمه المبانی با اسناد امام ابوعبدالله محمدبن علی بن صورت نقل کرده است و سومین گزارش را شهرستانی در مقدمه تفسیر خود بدون ذکر سند از وی نقل کرده است. جز این سه، گزارشهای دیگری از ابن عباس درباره سور مکی و مدنی در دست است که برخی ناقصند، مانند آنچه سیوطی به نقل از مجاهد و او از ابن عباس گزارش میکند.(سیوطی۱۹۸۷،ج۱: ۳۱-۳۲)
یا این که به ذکر سور مکی و مدنی بدون تأکید بر ترتیب آنها اکتفا کرده است،مانند آنچه سیوطی به نقل از کتاب الناسخ و المنسوخ ابو جعفر نحاس به اسناد مجاهد از ابن عباس گزارش میکند.(سیوطی، ج۱: ۲۹) علاوه بر این، فهرستهای دیگری از دیگرانی نقل شده که میتوان احتمال داد از ابن عباس است. از جمله فهرستی که سیوطی به نقل از کتاب فضائل القرآن ابو عبید از عبدالله بن صالح معاویه بن ابی صالح از علی بن ابی طلحه نقل میکند. با توجه به این که این روایت متوقف به علی بن ابی طلحه است که از تابعان بوده و یکی از طرق روایی مشهور از ابن عباس به شمار میرود، میتوان احتمال داد فهرست مذکور نیز از ابن عباس باشد.
3- ابوشعثاء جابر بن زید معروف به یحمدی(۹۳ه.ق) از فقها و محدثان تابعی اباضیه فهرستی ارائه کرده که سیوطی پس از نقل آن تصریح میکند که این فهرست سیاقی غریب دارد و محل تأمل است. (سیوطی، ۱:۷۳) این همان فهرستی است که برهان الدین جعبری (م732ق) آن را به نظم در آورده و با نام«منظومه فی المکی و المدنی»با کتاب «التیسیر فی علوم التفسیر» اثر عبدالعزیز بن احمدبن سعید ابومحمد دیرینی توسط مطبعه محمد ابی زید به سال 1310ق طبع رسیده است.(زرکشی،۱۹۹۰،ج۱: ۲۷۳)
4- ابن ندیم (۳۸۵ه.ق) فهرستی از ترتیب نزول سور را در کتاب خود آورده است.(الفهرست، ابن ندیم، ۱۳۴۳: ۴۲) این فهرست ترکیبی است از آرای محمدبن نعمان بن بشیر(درچهار سوره اول)، مجاهد(در سورههای مکی) و ابن عباس(در سورههای مدنی از فهرستی که عطاء خراسانی از ابن عباس نقل کرده و ما پیش از این بدان اشاره کردیم) و در نتیجه شباهت زیادی با فهرستهای سابقالذکر به ویژه اولین فهرست نقل شده از ابن عباس دارد. این همان فهرستی است که مرحوم بازرگان به نقل از کتابی به نام غورالعلم که آن را به اشتباه یکسره به محمد بن نعمان بن بشیر نسبت داده، در کتاب سیر تحول قرآن آورده است (بازرگان،۱۳۸۳: ۵۵۹) جز اینها البته فهرستهای دیگری نیز وجود دارد که یا از اعتبار کمتری برخوردارند مانند آنچه که در تفسیر لباب التأویل فی معانی التنزیل علاء الدین علی بن محمد بن ابراهیم بغدادی (۶۷۸- ۷۴۱ه.ق) معروف به تفسیر خازن آمده است و یا صرفاً به تفکیک سور مکی از مدنی اختصاص دارند و نه ترتیب زمانی نزول سور.
موارد فوق که به ترتیب تاریخی بیان شد مهمترین فهرستهای سور قرآن به ترتیب نزول است که براساس روش روایی ارائه شده است. اما در دوره جدید و بطور مشخص از آغاز قرن چهاردهم هجری قمری به این سو تلاشهای ارزشمندی در این زمینه چه از سوی مسلمانان و چه از سوی مستشرقین صورت گرفته است.
تلاشهای دوره جدید
تفاوت تحقیقات جدید با تلاشهای گذشته در این زمینه، چنان که گفتیم، تفاوتی روششناختی است. بدین معنا که در تحقیقات معاصر ضمن توجه به روایات و گزارشهای دینی در این زمینه، به روش عقلی و اجتهادی اهتمامی ویژه شده است. تا آنجا که میتوان گفت موضوع ترتیب نزول قرآن به تدریج به مبحثی کاملاً مستقل از مبحث «مکی و مدنی» با تعریفی مستقل در علوم قرآن تبدیل گردیده است. برخی از قرآنپژوهان معاصر از این مبحث جدید با عنوان تاریخگذاری قرآن یاد کرده و در تعریف آن گفتهاند: «تاریخ گذاری قرآن عبارت از این است که به کمک روایات مختلف مکی و مدنی،اسباب نزول،ترتیب نزول،ناسخ و منسوخ و تاریخ پیامبر اسلام(ص) و بهرهگیری از تلویحات یا تصریحاتی که در قرآن راجع به رویدادهای زمانمند تاریخ رسالت آن حضرت نظیر شروع دعوت علنی،شکست روم،جنگ بدر و جنگ تبوک وجود دارد،زمان و ترتیب تاریخی هر یک از واحدهای نزول قرآن ـ اعم از یک سوره تمام یا بخشی از یک سوره ـ شناسایی و معین گردد.» (نکونام، جعفر؛درآمدی بر تاریخگذاری قرآن:۲) مرحوم بازرگان نیز - که امروز به تجلیل از مجاهدت ارجمند او در همین زمینه گردهم آمدهایم - عنوان «سیر تحول قرآن» را برای این مبحث برگزیده است.
به هرحال استناد به شواهد و قرائن مفهومی، سیاقی و تاریخی و... برای فهم ترتیب نزول سور یا واحدهای نزول در هر سوره در تفاسیر جدید امری متعارف به شمار میرود. از میان مفسران شاید مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر ارزشمند «المیزان» بیش از دیگران بر قرائن مفهومی و تاریخی و به ویژه عامل وحدت سیاق برای اثبات نزول همزمان برخی سور یا واحدهای نزول تأکید میکند.
باید اعتراف کرد که مستشرقان و اسلامشناسان غربی در تحول روششناختی برای آگاهی از ترتیب نزول سور قرآن، پیشگام بودهاند و عرصه و میدانی که ایشان در تحقیق در این زمینه گشودند الهامبخش متفکران و محققان مسلمان بوده است. به گزارش مرحوم دکتر رامیار، ویلیام مویر(۱۹۰۵) فهرستی از ترتیب نزول ارائه داده که «مونتگمری وات» آن را نقل کرده است. «تئودور نولدکه» (۱۹۳۰) در کتاب «تارخ قرآن» خود فهرست جدیدی براساس تقسیم دوران رسالت به چهار دوره پیشنهاد کرده است و مستشرق فرانسوی «بلاشر» (۱۹۷۳م) در ترجمه قرآن خود و به پیروی از روش نولدکه فهرست دیگری پیشنهاد کرده است.
همچنین است کارمحقق فرانسوی «ژول لابوم» در این زمینه که البته در مقایسه با کار دیگر اسلامشناسان غربی چندان محققانه نیست. فهرست ژول لابوم همان فهرستی است که مرحوم مهندس بازرگان آن را در قرآن اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه یافته و حدس میزند:«از روی ترتیب یکی از علمای مغرب ساخته و پرداخته است»(مهندس بازرگان، ۱۳۸۶: ۴۲و۵۵۶) به تعبیر مرحوم دکتر رامیار در این فهرست در ترتیب سور مکی کار مهمی صورت نگرفته است و فقط سورههای مکی برخلاف ترتیب مرسوم در قرآنهای موجود چیده شده و ترتیب سورههای مدنی نیز فاقد ضابطهای مشخص است.(رامیار،۱۳۶۵: ۶۶۷) اگر در روشهای جدید تحقیق درباره ترتیب نزول سور قرآن فضل تقدم با اسلامشناسان غربی است، خوشبختانه باید گفت که برخلاف بسیاری ازعرصهها، در این عرصه قرآنپژوهان مسلمان اسیر تقلید نشده و به نوآوری و خلاقیت برخاسته، گامهای ارزشمندی برداشته و به نتایج خوبی نائل آمدهاند.
به گمان من، کار مرحوم بازرگان اوج این تلاشها و ابداع و نوآوری افتخارآمیزی درعرصه قرآنپژوهی به شمار میرود. مرحوم بازرگان برای دستیابی به صورتی دقیقتر از سورهها و آیات قرآن به ترتیب نزول، روشی جدید و مبتکرانه ارائه داده است. این روش، تلفیقی از روش ریاضی آماری و تحلیل محتوای قرآن است. تحلیل محتوای قرآن و استناد به قرائن و شواهد تاریخی و مفهومی موجود در قرآن در این پژوهش- اگرچه حاکی ازآشنایی تحسینبرانگیز بازرگان با قرآن است- ابتکاری بیسابقه نیست، مبتکرانه بودن روش بازرگان در استفاده از منطق و روش ریاضی است که در کشف ترتیب نزول سور قرآن به دست میدهد.
پیشفرض یا باور مبنای روش ریاضی
پیش از تشریح این روش باید به این سئوال پاسخ دهیم که اساساً چرا مرحوم بازرگان از روش ریاضی برای تبیین موضوعی مربوط به قرآن به مثابه کتابی آسمانی استفاده کرده است. ابتنای قرآن بر منطق ریاضی در این تحقیق ممکن است به عنوان یک فرضیه تلقی شود اما برای مرحوم بازرگان یک باور و اعتقاد است. ریشه این پذیرش بیش از آن که خود علمی باشد، ناشی از یک جهانبینی و اندیشه توحیدی خاص است که روشنفکران دینی همعصر بازرگان بدان باور داشتند. به موجب این جهانبینی دینی، خداوند خالق جهان آفرینش و نازل کننده قرآن است. قرآن و طبیعت دو دفتر الهی هستند که هردو به وجود خداوند و وحدت او گواهی میدهند. در نظر آنان آیه شریفه «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ»(فصلت: 53) به همین نکته اشاره دارد و هم از این روست که قرآن از پدیدههای جهان آفرینش و عبارات قرآن هردو به عنوان آیه به معنای نشانه یاد میکند. هماهنگی قرآن با جهان آفرینش یکی از باورهای مسلم جریان روشنفکری دینی نسل بازرگان و خصیصهای از اندیشه دینی است که روشنفکران دینی در دوره جدید برآن تأکید داشتهاند.
به درستی بر نویسنده روشن نیست که کدام متفکرمسلمان در دوره معاصر، اولین بار بر این نکته در اندیشه توحیدی تأکید کرده است. شاید بررسی افکار و آرای اندیشمندان جریان اصلاح اندیشه دینی در دوره جدید نظیر «شیخ محمد عبده» بتواند نشانههایی از این ایده به دست دهد. به هرحال با قاطعیت میتوان گفت که این جریان روشنفکری دینی معاصر است که بر ایده هماهنگی قرآن با جهان طبیعت و عالم آفرینش دستکم به عنوان یک اصل ومبنا در اندیشه دینی تأکید کرده است. ایده هماهنگی قرآن با جهان آفرینش در دوره پیشرفت علم جدید خود به باور دیگری دلالت دارد و آن این که اگر درکتاب تکوین صدفه و بینظمی وجود ندارد، علیالقاعده بر کتاب تشریع نیز بینظمی و هرج و مرج حاکم نیست و اگر کتاب تکوین و پدیدههای هستی تابع نظمی متقن بوده و به کمک ریاضیات میتوان تصویری کمی از روابط میان آنها به دست داد و این نظم متقن را به تصویر کشید، علیالقاعده کتاب تشریع نیز از چنین نظمی برخوردار بوده و به کمک روش ریاضی میتوان حقایق نهفته بسیاری از این کتاب و روابط میان آیات آن را کشف کرد. گرچه مرحوم بازرگان خود به صراحت به این پیشفرض یا اعتقاد اشارهای صریح و مستقیم نکرده است، اما برخی تعابیر مرحوم بازرگان در کتاب سیر تحول قرآن این نظر را تأیید میکند.
او پس از این که اولین منحنی طول متوسط آیات را بر حسب سال نزول ترسیم و ناهماهنگیهایی در این منحنی مشاهده میکند، میگوید: «چون انتظار بینظمی از قرآن نمیرفت، این احساس پیش آمد که تعمق بیشتری به عمل آمده معلوم نماییم ناهمواریهای منحنی، طبیعی و درست است یا ناشی از اشتباه و ایراد جداول سنوات میباشد.»(بازرگان،۱۳۸۶: ۴۷) عبارت «چون انتظار بینظمی از قرآن نمیرفت» به روشنی گویای همان ایده بنیادین و پیشفرض اعتقادی مبنی بر نظم متقن قرآن همانند نظم جهان آفرینش است. اگر از این سخن یا شاهد مثال چنین برداشت شود که او در روش خود برای دستیابی به ترتیب نزول قرآن اصل بیطرفی علمی را رعایت نکرده است، یقیناً به خطا رفتهایم، زیرا گرایش و اعتقاد و پیشفرض یک محقق یک مطلب است و روش علمی بیطرفانه در اثبات آن پیشفرض مطلبی دیگر. به راستی کدام عالم یا محقق را میتوان در تاریخ علم یافت که از داوریها و پیشفرضها تهی باشد.
اگر فقدان هرگونه باوری شرط تحقیق علمی بود، یقیناً تحقیق درباره بسیاری از پدیدههای انسانی ممکن نبود. این که اختلاف نتایج بدست آمده با باورها و عقاید، ما را به دقت بیشتر و عمیقتر در بکارگیری روش علمی تشویق نماید تا از صحت یا عدم صحت آنها اطمینان کامل حاصل نماییم نه تنها هیچ تعارضی با منطق تحقیق علمی ندارد، بلکه میتواند انگیزهای باشد برای اصرار و سماجت منتهی به تحقیق دقیقتر و عمیقتر و در نتیجه دستیابی به نتایج علمی متقنتر و استوارتر. مرحوم بازرگان در کتاب سیر تحول قرآن به روشنی این حقیقت را در برابر خواننده به نمایش گذاشته و نشان داده است که چگونه میتوان به امری باور داشت، اما در عین حال تعصب نورزید و در تحقیق علمی راجع به آن از جاده انصاف و بیطرفی علمی خارج نشد و این البته کار سادهای نیست. سعهصدر، ایمان مبتنی بر مبانی استدلالی استوار، داشتن روحیه علمی و برخورداری از صلاحیتهای علمی و فکری از لوازم چنین امری است.
ما پیش از این درباره مشخصات سور مکی و مدنی اشاره کردیم در آنجا گفتیم که برخی از این مشخصات نظیر کوتاهی و بلندی و وزن و آهنگ و یا اختلاف مفاهیم میان سور مکی و مدنی جنبه اکثری و اغلبی دارند و روایات نیز عمدتاً حاصل اجتهاد صحابه و تابعان بوده و یقینآور نیستند. بازرگان با تأکید بر همین حقیقت(بازرگان،۱۳۸۶: ۳۸) در مقام ارائه روشی نو برمیآید. روشی که با اعتقاد او مبنی بر هماهنگی میان کتاب تشریع و تکوین سازگاری دارد. مبنای کار او بر این حقیقت مورد توافق کلیه عالمان قدیم و جدید بنا شده است که سور مکی در مقایسه با سور مدنی معمولاً کوتاهترند. او تحقیق خود را با این سئوال آغاز میکند: «آیا این تغییر نسبی تعداد کلمات آیات و تطویل اجمالی آنها بر روال منظم و ثابت است و میتواند به عنوان قاعدهای اتخاذ شود یا خیر؟» (بازرگان،۱۳۸۶: ۴۱) بیشک طول متوسط آیات در سور مختلف که از تقسیم تعداد کلمات هر سوره بر تعداد آیات آن به دست میآید، که به مرور زمان نزول بلندتر میشود، شاخص اطمینان بخشتری برای پاسخ به این سئوال خواهد بود. اما به رغم توفیق نسبی در نتایج بدست آمده، مشاهده برخی ناسازگاریها در نتایج مذکور، بازرگان را به تعریف شاخصهای مطمئنتری برای تحقیق خود تشویق میکند. به این ترتیب او چهار شاخص پایه بدین شرح تعریف میکند:
1- طول متوسط (خارج قسمت تعداد کلمات سوره به تعداد آیات)
2- طول غالب: تعداد کلمات آیات دارای کلمات بیشتر و فراوانی بیشتر در هر سوره
3- ارتفاع: عرض ماکزیمم یا ارتفاع قله در منحنی درصد جملهها بر حسب طول جملهها در هر سوره
4- دامنه: عدم تقارن یا تناسب گسترش به راست یا چپ منحنی با توجه به ارتفاع آن.
وی سپس با مبنا قرار دادن سوره انبیاء به عنوان سوره معیار، نهایتاً به دو شاخص اصلی طول مبنا و ارتفاع میرسد که میتوانند در فهم ترتیب نزول سور ما را یاری کنند. ترسیم منحنی سور بر اساس شاخصهای فوق و مقایسه آنها با یکدیگر این امر را تسهیل میکند.
این روش برای سورههای دارای ساختار یکسان که بطور یکپارچه نازل شدهاند، با مشکلی مواجه نمیشود. مشکل اینجاست که سور قرآن همگی اینگونه نیستند. بسیاری از سور قرآن، به ویژه سور بلند، از گروههای آیات متفاوت یا واحدهای نزول متعددی تشکیل شدهاند که هریک در زمانی خاص نازل شدهاند. از این رو جدول و منحنی یکپارچه سور مرکب از گروههای آیات مختلف، توازن خود را از دست داده و فاقد دلالت روشنی خواهد بود. ناگزیر برای هر سوره باید چند منحنی به تعداد واحدهای نزول رسم کرد. اما تمایز گروههای آیات در هر سوره جز از راه تحلیل محتوا و تمایز گروههای آیات دارای مضمون یکسان و مخصوص به خود ممکن نیست. به نظر میرسد ما به نقطه آغازین بازگشتهایم؛ زیرا تمسک ما به روش ریاضی با این استدلال صورت گرفته بود که تحلیل محتوا و استناد به شواهد و قرائن درونی و مفهومی سور، روش اطمینانآوری نیست و روایات نیز در این زمینه یقینآور نیستند.
اما این گونه نیست، زیرا در این روش تلفیقی میتوان ضریب خطا در تحلیل محتوا و تشخیص آیات دارای نزول همزمان را به کمک شاخصهای ریاضی مذکور کاهش داد. تجربه موفق روی چند نمونه براساس همان باور پایه مبنی بر نظم قرآن، بازرگان را به اتخاذ روشی مشابه درباره سور دیگر قرآن تشویق میکند. جالب این که در این روش هم اطلاع از وجود گروههای نزول مختلف به دستیابی منحنیها و جداول صحیح از هر سوره و آگاهی از سال نزول آنها کمک میکند و هم متقابلاً وجود ناسازگاری در منحنی یک سوره، محقق را به احتمال یکپارچه نبودن یک سوره رهنمون شده و پس از بررسی محتوایی و تفکیک گروههای آیات دارای موضوع و سیاق خاص، منحنیهای هماهنگ و بسامانی به وجود میآیند. به این ترتیب، بازرگان به نتایجی ارزشمند دست مییابد که مهمترین آنها عبارتند از:
1- ترتیب نزول قرآن از منطقی ریاضی پیروی میکند
2- هر سوره از قرآن منحنی مشخصه متمایز دارد که با سیر زمان تغییر کرده و متغیرهای هر وسوره به طور منظم و همراه با هم ترقی یا تنزل مییابند
3- طول متوسط و طول غالب سورهها به موازات زمان نزول آنها ترقی نموده و درصد طول غالب تنزل میکند
4- تعداد کلمات وحی شده بر پیغمبر در هر سال در تمام دوران رسالت مقدار ثابتی در حدود ۳۶۳۰ کلمه بوده است
5- افزایش تدریجی و منظم طول مبنای هر سوره درجریان ۲۳ سال نزول وحی .
این نتایج نهایتاً به جدولی مرکب از ترتیب نزول گروههای آیات رهنمون میشود که در مقایسه با جداولی که دیگران از آغاز تا امروز به دست دادهاند، تفصیلیتر و جزئیتر و متکی به شاخصهای ریاضی است. بطوری که او حدود ۱۹۶ گروه آیات یا واحد نزول در قرآن را از یکدیگر متمایز میسازد. این روش همچنین به بازرگان امکان داده است تا زمان نزول سور و یا آیاتی را که مورد اختلاف است براساس شاخصهای ریاضی و آماری مشخص کند. نتایج فوق دقیقاً همان ویژگیهایی است که کار بازرگان را هم به لحاظ روش و هم به لحاظ نتایج نهایی از دیگر تلاشها در این زمینه متمایز میسازد. در میان قرآنپژوهان البته کسانی همچون نولدکه و به پیروی از او بلاشر، کوشیدهاند تا علاوه بر ترتیب نزول سور، ترتیب نزول گروههای آیات را نیز مشخص کنند، اما کار بازرگان با کار ایشان تفاوتهای اساسی دارد، اول این که روش بازرگان متکی به منطقی ریاضی و آماری براساس تحلیل محتوا است؛ در حالی که روش قرآن پژوهان مذکور دارای منطقی صرفاً تحلیلی است.
این ویژگی موجب شده است که حاصل کار بازرگان دقیقتر و قابل اعتمادتر باشد. دوم آن که جدولی که نهایتاً بازرگان از ترتیب نزول قرآن فراروی ما قرار میدهد به مراتب تفصیلیتر و جزئیتر از حاصل کار امثال بلاشر ونولدکه است. بازرگان در تحقیق خود ازمیان فهرستهای اولیه ترتیب آیات، بیشتر به فهرست اول ابنعباس و یا به قول وی فهرست منسوب به امامجعفر صادق و از میان فهرستهای جدید به فهرست بلاشر اهتمام و اعتماد بیشتری دارد. درباره فهرست اول، که درواقع نقل و روایت است، وی در توجیه موارد اختلاف فهرست پیشنهادی خود با آن، احتمال بیدقتی ویا اشتباه در نقل را میدهد.(بازرگان،۱۳۸۶: ۱۲۸) اما درباره فهرست دوم نقدهایی که او در طول تحقیق به برخی یافتههای بلاشر وارد میسازد به روشنی اعتبار بیشتر کار وی را به اثبات میرساند.
اعتبار روش بازرگان
سئوال مهمی که در اینجا مطرح است این است که با استناد به کدام دلیل یا معیاری میتوان درباره کارآمدی و صحت روشی که بازرگان در تشخیص ترتیب نزول آیات و سور قرآن به دست داده است به اطمینانی قطعی رسید؟ به گمان من هیچ راهی که ما را درباره ترتیب نزول آیات به اطمینانی قطعی برساند وجود ندارد. صرفنظر از روش آماری ریاضی مرحوم بازرگان که به ویژه بکارگیری آن در هر سوره که دارای تعداد آیات معدودی هستند، ضریب و درصدی از خطا را با خود دارد، بخش تحلیلی مکمل این روش که با استناد به وحدت موضوع و سیاق و دیگر شواهد و قرائن، گروههای آیات در سورههای بلند را از یکدیگر متمایز میسازد، نمیتواند نتایجی یقینآور در پی داشته باشد، بنابراین، ما در این حوزه همچون دیگر حوزههای علوم غیردقیقه باید درپی روشهایی باشیم که اطمینانی نسبی ایجاد میکنند.
مرحوم بازرگان خود با فروتنی علمی در این باره میگوید: « روی هیچیک از طول مبناهای حسابشده سورهها و گروهها قسم نمیخوریم که نمیشود با ۱۰ـ+ درصد آنها را پس و پیش کرد، منحیثالمجموع فهرست پیشنهادی استخراج شده ازمحاسبات آماری مورد تأیید نسبی و اکثریت جداول دیگر... و قابل قبولتر و مورد اعتمادتر از فهرستهای قدیم و جدید باید تلقی شود.»(بازرگان، 145:1386) یا در جایی دیگر تأکید میکند: « باز تکرار میکنیم که اصولاً با اتخاذ فرضیه اولیه و استفاده از حسابهای احتمالات آماری هیچ گاه داعیه دقت صد درصد و صحت مطلق را نداشتهایم واز طرف دیگر حدود تاریخهای انتخاب شده برای نزول سورهها و گروههای آیات قطعیت صریح ندارد»(بازرگان،۱۳۸۶) صرفنظر از این واقعیت، درباره نظریات علمی شاخصهایی وجود دارد که میتواند ما را به صحت و کارآمدی آنها تا حدودی مطمئن سازد. از جمله این شاخصها انسجام درونی نظریه است. بدین معنا که اجزای مختلف نظری با یکدیگر سازگار وهماهنگ باشند. این ویژگی به طرز بارزی در نظریه بازرگان مشاهده میشود. سازگاری نتایج بهدست آمده با یکدیگر در روش بازرگان و هماهنگی آنها با پیشفرض اولیه، خود دلیل یا شاهد دیگری بر میزان بالای اطمینانآور بودن آن هستند. از جمله این که نتایج بهدست آمده با فرضیه آغازین مبنی بر برخورداری قرآن از منطق ریاضی سازگار است.
همچنین این روش ثابت میکند که قرآن این خصوصیت بارز را دارد که هر جزء یا هر سوره آن منحنی مشخصه متمایز دارد که با سیر زمان تغییرکرده و متغیرهای مزبور (یعنی طول متوسط، طول غالب، ارتفاع منحنی و گسترش یا دامنه آن) بطور منظم و همراه با هم ترقی یا تنزل میکند.(بازرگان، ۱۳۸۶: ۶۲) افزون بر این تعداد کلمات نازله قرآن بر پیامبردر هرسال و در طول سالهای رسالت (بازرگان، ۱۳۸۶: ۱۶۷) میزان ثابتی است. نتایج فوق بر میزان اعتماد ما به روش اتخاذی بازرگان میافزاید. اگرچه به نظر میرسد این روش همچنان جای کار و قابلیت تکمیل دارد.
نارساییها و کمبودها
درباره اثر و پژوهشی ارزشمند و در عین حال طاقتفرسا، دقیق، گسترده و پرحجمی که خود آینه تمامنمای عشق و ایمان و صلاحیت علمی و خستگیناپذیری شایان تحسین پژوهشگر آن است، چگونه میتوان از نارساییها گفت؟ در عین حال به امید آن که در ویراش این اثر ارزشمند سهمی ناچیز داشته باشیم، به پارهای موارد اشاره میکنم.
1- اشکالات اغلاط و اشتباهات تایپی: به رغم کوشش ارزشمندی که جناب آقای مهندس عبدالعلی بازرگان و سایر دستاندرکاران برای ارائه چاپی منقح از این پژوهش مصروف داشتهاند، وجود ارقام و علائم و نشانههای فراوان و جداول و منحنیهای متعدد، وجود برخی اغلاط را اجتنابناپذیر ساخته است. از جمله در جدول شماره ۹ صفحه ۶۷ شاخص نسبی سوره مائده ۲۱/۰۵ نوشته شده که ۲/۱۰۵ صحیح است یا در همین صفحه شاخص پایه ارتفاع برای سوره انبیاء 15 درصد محاسبه شده در حالی که ۱۷/۵ درست است. یا در جدول شاخص صفحه ۷۵ جای اعداد مربوط به طول متوسط مطلق و نسبی خالی است. یا در صفحات ۸۹ و ۹۰ دو منحنی از سوره مرسلات یکی با لحاظ کردن آیات ترجیعبند و یکی بدون لحاظ آیات ترجیعبند رسم شده است تا تفاوت این دو و هماهنگتر شدن منحنی دوم مشخص شود، اما در نظر گرفتن مقیاسهای بزرگتر در محور عمودی دستگاه مختصات منحنی دوم مانع از آن شده که این تفاوت برای خواننده محسوس شود. همچنین است برخی اغلاط تایپی نظیر عبارت داخل پرانتز «فهرست شهرستانی» که ظاهراً عبارت «فهرست پیشنهادی» صحیح است.
2- ابهام در روش: ازاشتباهات و اغلاط تایپی که بگذریم پارهای ابهامها در روش اتخاذ شده وجود دارد که نیازمند توضیح و تبیین است. از جمله در صفحه ۶۷از چهار شاخص مطلق «طول متوسط»، «طول غالب»، «ارتفاع» و «دامنه» سورههای مورد بحث براساس شاخصهای متناظرسوره انبیاء که سوره پایه در نظر گرفته شده، شاخصهای نسبی برای هر سوره تهیه شده است. برای این منظور شاخصهای مطلق اول و دوم و چهارم هر سوره بر شاخصهای متناظر از سوره انبیاء تقسیم شده تا شاخص نسبی آنها بدست آید، در حالی که در مورد شاخص چهارم یعنی دامنه، برعکس عمل شده و شاخص مطلق دامنه سوره انیباء بر شاخص متناظر سور مورد نظر تقسیم شده و شاخص نسبی آنها بدست آمده است بدون آن که علت این عمل معکوس درباره شاخص چهارم توضیح داده شود.
3- برخی اشتباهات احتمالاً محتوایی: در جدول تعیین سال نزول آیات (شماره ۱۵ صفحه ۱۷۴) عنوان برخی از گروهها درست نیست. از جمله موضوع آیات ۲۸-۳۹ سوره بقره خلقت آدم و جنگ معرفی شده است درحالی که موضوع این گروه تنها خلقت آدم است. برعکس موضوع آیات ۱۸۶-۱۹۱ خلقت آدم و جنگ معرفی شده است در حالی که موضوع آیات مذکور تنها جنگ است. مشخص نیست آیا این موارد تنها اشتباه در مرحله تنظیم جدول و حروفچینی است و یا در تحلیل محتوا و رسم جداول و منحنی و تشخیص سال نزول نیز وجود داشته است.
4- عدم استفاده از منابع دستاول در این تحقیق: در ضمن مطالب پیشین به برخی از نمونههای این کاستی اشاره کردم. نقل قول از منابع واسطه یا غیرمعتبر علاوه بر آن که شایسته یک تحقیق علمی نیست، موجب تکرار پارهای اشتباهات احتمالی موجود در منابع واسط میشود که متأسفانه در این تحقیق چنین شده است. کاستی مذکور اگرچه تأثیر چندانی در نتیجه این پژوهش نداشته، اما از اهمیت و منزلت آن میکاهد. در قضاوتی منصفانه باید گفت انجام این پژوهش در زندان و در شرایط دشواری که دسترسی به منابع دستاول کاری بس دشوار و بلکه ناممکن بوده است، هرگونه انتقاد دراین زمینه را منتفی میسازد. لابد گرفتاریهای دورههای بعد نیز فرصتی برای بازنگری در این مورد برای مرحوم بازرگان فراهم نساخته است. اما انتشار چاپهای جدید این اثر و نیز ترجمه آن به دیگر زبانها، بدون تجدیدنظر و رفع کاستیهای مذکور، زیبنده این پژوهش ارجمند نیست. شاید اگر مرحوم بازرگان از عدم اعتبار و یا منشاء واحد برخی فهرستهای ترتیب نزول سور قرآن اطلاع میداشت، در استفاده از برخی از آنها تجدیدنظر میکرد و خود را مقید به توجیه سازگاری و ناسازگاری آنها با نتایج تحقیق نمیدید. ضمن این که با حذف گزارشهای غیرمعتبر مذکور، برخی جداول احتمالاً سادهتر و فهم آنها آسانتر میشد.
5- وجود برخی ابهامها در متن کتاب: این پژوهش به علت استفاده از محاسبات ریاضی و آماری، به حد کافی برای خواننده عادی پیچیده و دیرفهم هست. بنابراین باید با بیان ساده و اجتناب از عبارات مبهم ونیز با توضیح دقیقترعلائم و نشانهها، در سادهسازی آن کوشید. متأسفانه به رغم نثر ساده و بیتکلف مرحوم بازرگان برخی عبارات پیچیده در کتاب به چشم میخورد. همچنین کاربرد برخی اصطلاحات ریاضی و نیز کاربرد برخی فرمولها بدون توضیح کافی، مطالب کتاب را برای خوانندگان غیرمتخصص دشوارتر ساخته است، از این جمله است تعریف اصطلاح دامنه منحنی وفرمول محاسبه آن در صفحه ۶۶.
6- ابهام دربرخی توضیحات و علائم در منحنیها و شماهای کتاب: به این عبارت در صفحه ۱۶۷ توجه کنید: «خط مستقیم حاصله از روی خانههای گذرگاههای قبل از هجرت میگذرد ولی به نقطه ب مبدأ مختصات که ابتدای وحی است نرسیده یک شکستگی در نقطه ف پیدا میکند. این شکستگی یا قطعه افقی ت ف که طول آن روی شکل ۲۳ کمتر از یک سال است میتواند همان تعطیل وحی یا دوران فترت که در تواریخ آمده است باشد.» وقتی به شکل ۲۳ مراجعه میکنید نه از نقطه ب خبری هست و نه ف و نه ت، بلکه منحنی خط چینی حلزونی را مشاهده میکنیدکه هیچ توضیحی در باره آن داده نشده است. همچنین است عناوین مبهم در ستونهای برخی از جداول که هیچ توضیحی درباره آنها داده نشده و خواننده در فهم معنا و مقصود آنها گرفتار تردید میشود.
به عنوان نمونه به عنوانهای «آیات ذکر شده» و «محاسبه شده» در ستونهای جدول ۱۱ یا عناوین «شماره ترتیب نزول» در جدول ۱۲ که ذیل آن بعضاً رقمهایی مرکب از دو عدد با خط تیره میانشان آمده است(مثلاً ۱۰۸-۳) یا عنوانهای «ردیف نزول گروه» و «پیشنهادی فرعی» در جدول ۱۳ توجه شود، که هیچ توضیحی درباره آنها داده نشده است.این ابهامات موجب شده است تا خواننده در تحلیل دادههای جداول و مقایسه آنها با یگدیگر دچار مشکل شود در حالی که توضیحی اندک درباره عناوین ستونهای هرجدول میتواند این نقص را برطرف سازد.