نظام دیوانی اسلامى در سده نخست هجری (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
مسلمانان پس از فتح ایران و حاکمیت بر قلمرو وسیع ساسانیان، با نظام عریض و طویل نظام دیوانی ایرانی روبهرو شدند. از آنجا که مسلمانان تا این زمان، سابقه مملکتداری چندانی نداشتند، برای اداره این قلمرو گسترده، ثبت و ضبط اموال و غنایم و همچنین خراجی که از سرزمینهای مفتوحه به بیتالمال میرسید به تجربیات چند صد ساله دیوان سالاران ایرانی نیازمند شدند. در این مقاله چگونگی آشنایی مسلمانان با نظام دیوانی ایرانی در پایان عهد ساسانیان، اخذ آن توسط مسلمانان و نیز میزان تأثیرگذاری نظام دیوانی ایرانی بر نظام دیوانی خلافت اسلامی تا اواخر قرن اول هجری بررسی شده است. همچنین به تغییر دیوان از فارسی به عربی در اواخر این قرن توجه شده است.
کلید واژهها
دیوان، خراج، نظام دیوانی ایرانی، ساسانیان و امویان.
مقدمه
اعراب مسلمان پس از ورود به ایران بر قلمرو وسیع ساسانیان دست یافتند. مسلمانان برای اداره این سرزمین ناچار به استفاده از برخی کارگزاران حکومت پیشین و نیز پارهای شیوههای اداره حکومت توسط ساسانیان بودند، زیرا تجربه حکومت در سطحی وسیع، و بر اقوام و ملل دیگر را نداشتند. دبیران ایرانی که یکی از طبقات مهم و کارآمد دوره ساسانی بودند، از جمله کارگزاران بودند که در حکومت رو به گسترش اسلامی به کار گمارده شدند. در پی استفاده از دبیران، نظام اداری ساسانیان نیز توسط آنان در دولت جدید رواج یافت. این امر از یک سو به دلیل نیاز مسلمانان و از سوی دیگر، تلاش دبیران ایرانی بود.
اینکه چه عامل یا عواملی در انتقال میراث دیوانی ایران عصر ساسانی به حکومت اسلامی مؤثر بوده و این انتقال چگونه صورت گرفته است، مهمترین سؤال این نوشتار است. بنابراین، با تکیه بر منابع دسته اول و نیز برخی تحقیقات جدید، زمینههایی که موجب بهرهبرداری مسلمانان از نظام دیوانی ایرانی شد، چگونگی این فرایند و نتیجه آن بررسی شده است.
فتح ایران و آشنایی اعراب با شیوه کشورداری ساسانیان
هنگامی که عربهای مسلمان بر مداین، پایتخت دولت ساسانی دست یافتند و بر همه عراق که در آن هنگام استان مرکزی ایران بود و دل ایرانشهر خوانده میشد، مسلط شدند و دیوان خراج و مجموعه نظام مالی ایران را در اختیار گرفتند، خود را با سازمانی منظم و تا حدی پیچیده روبهرو یافتند که تصرف در آن را نه در حد توانایی خویش دیده و نه به مصلحت خود یافتند. بدین سبب نه تنها در آن نظام تغییری ندادند، بلکه به حکم ضرورت، برخی از روشهای خود را هم که تا آن هنگام بدان عمل میکردند و اکنون با این نظام، همخوانی نداشت تغییر دادند.
یکی از این تغییرات، تقسیم اراضی مفتوحه بین فاتحان بود که چون با مشکلات فراوانی روبهرو میشد، عمر به پیشنهاد و همفکری حضرت علی? دستور داد تا از تقسیم اراضی صرف نظر شود و زمینها همچنان در اختیار صاحبان آنها باقی بماند و از آنها خراج سالیانه دریافت شود. به عبارت دیگر، دیوان خراج و مالیاتها بر همان وضعی باقی ماند که پیش از اسلام بود. عمر برای خراجِ آنها همان نهادهایی را پذیرفت که خسرو انوشیروان بنا نهاده بود. بر این اساس، نخستین اقدام سعد بن ابیوقاص، فاتح قادسیه نیز واگذاری مسئولیت گردآوری خراج منطقه سواد به دهقانان آن منطقه بود. دهقانان در عهد ساسانی مسئولیت گردآوری خراج نواحی مختلف ایران را بر عهده داشتند، اما این بار به جای دولت ساسانی، از سوی دولت اسلامی متعهد به جمعآوری خراج شدند. بدینسان، بیآنکه در اساس به نظام مالی و دیوانی دوره ساسانی خللی وارد آید به دولت نوپای اسلام انتقال یافت. اثر آنی و فوری این اقدام، حفظ وضع موجود و جلوگیری از آشفتگی در فرایند گردآوری خراج و کاهش عایدات بود. شاهد این مدعا اینکه در همان سال نخست که عمر سواد را به تصرف در آورد، مبلغ خراجی که از آنجا دریافت کرد با آنچه پیش از آن به وسیله پادشاهان ایران وصول میشد چندان تفاوتی نداشت. پس از آن عمر هیئتهایی را برای تحقیق در مورد مساحت و تعداد مزارع و املاک به منطقه سواد فرستاد.
خراجی که مسلمانان از این اراضی میگرفتند ابتدا فقط شامل زمینهایی میشد که محصولات آنها غلات یا بعضی محصولات معین دیگر، مثل خرما، انگور، زیتون و یونجه بود. چون از محصولات دیگر چیزی اخذ نمیشد، به تدریج روستاییان سعی کردند چیزهایی را کشت کنند که محصول آنها مشمول خراج نبود. این نکته سبب شد که قسمتی از اراضی مزروعی سواد، مدتی از مالیات معاف بماند و وقتی در سال 22 ق مغیرة بن شعبه حاکم کوفه، خلیفه را متوجه این نکته کرد، از این رو مقررات تازهای در این باب وضع شد و در پی آن نهتنها از محصولات دیگر، مثل ماش، شبدر و کنجد مالیات وصول شد، بلکه برای اراضی لمیزرع که زراعت آنها در واقع عمداً یا برای آمادگی مجدد جهت کشت متروک میشد نیز مالیات معین شد. گذشته از این اراضی که در دست دهقانها و مالکان سابق ماند، بعضی از اراضی و املاک هم به خانواده سلطنتی ساسانی یا کسانی متعلق بود که در جنگها کشته یا متواری شده بودند. این اراضی هم هر چند در عمل غالباً در دست روستاییان و کشاورزان سابق باقی ماند، اما در واقع، خالصه امام بود و خلفا آنها را به عنوان «صوافی» در اختیار خویش داشتند و گاهی به شکل اقطاع به این و آن میدادند.
پس از ورود اسلام به ایران، از اهل ذمه که همچنان به دین سابق خود پایبند بودند اما اطاعت از حکومت اسلامی را گردن نهاده بودند، غیر از خراج که فقط از صاحبان اراضی گرفته میشد، جزیه نیز مطالبه شد. جزیه عبارت بود از مالیات سرانه که اختصاص به صاحبان اراضی نداشت و از پیشهوران، صنعتگران و اصناف تمام طبقات شهری و روستایی مادام که اسلام نمیآوردند به نسبت تمکن و استطاعت آنها دریافت میشد. جزیه یا گزیت سرانه، در زمان ساسانیان هم از عامه دریافت میشد، اما طبقات عالی و روحانیون و دهقانان و دبیران از پرداخت آن معاف بودند و به همین دلیل، پرداخت آن از قدیم، نشانه ضعف و حقارت اجتماعی پرداخت کننده به شمار میآمد. در کنار دهقانان، استفاده از دبیران عصر ساسانی در دولت تازه تأسیس اسلامی نیز ضرورتی مالی و اقتصادی به شمار میرفت.
از دیگر اموری که از دوران ساسانی به دوران اسلامی انتقال یافت و در دولت خلفا تا چندین قرن همچنان دست نخورده باقی ماند، تقسیمات کشوری مناطقی بود که نهادهای مالیاتی آن نقاط بر پایه همان تقسیمات وضع شده بود. تقسیم سرزمین عراق به دوازده استان و شصت «طسوج»، از جمله آن تقسیمات بود.
گاهشمار ایرانی نیز که گردآوری خراج بر اساس آن صورت میگرفت، همچنان دست نخورده به عصر اسلامی انتقال یافت، زیرا ملاک عمل در دیوان خراج همان گاهشماری بود و جایگزینی هم نداشت، زیرا گاهشماری عربی قمری بود و در دیوان خراج که مهمترین منابع مالی آن مالیاتهای کشاورزی و گردش کار در آن بر اساس سال شمسی بود، کاربردی نداشت. به همین سبب، گاهشماری ایرانی در جهان اسلام به عنوان سال خراجی شناخته شد و گذشته از خراج در زمینههای دیگر، مانند نجوم و ریاضیات و امور دیگری که با سال قمری ارتباط نداشت، کاربرد گستردهتری یافت. همراه با گاهشماری، بسیاری از سنتهای ایرانی مرتبط با آن نیز در دولت اسلامی مورد استفاده قرار گرفت. مهمتر از همه عید نوروز بود که در ایران، آغاز سال مالی شناخته میشد و در دولت خلفا هم موسم افتتاح سال خراجی بود. همچنین دیگر جشنهای ایرانی مانند مهرگان و سده و بهمنجنه و مانند اینها به دوران اسلامی راه یافت. با این حال، عمر پس از مدتی تصمیم گرفت تقویم جدیدی ابداع و بر اساس آن، نامههایی را که برای افراد ارسال میشد تاریخگذاری نماید. علتش نیز آن بود که ابوموسی به وی نامهای نوشت و یادآور شد که نامههایی که عمر میفرستد تاریخ ندارد. عمر نیز برای حل این مسئله، جلسهای ترتیب داد تا تقویمی را تدوین کنند. او در این جلسه، پیشنهاد شروع تاریخ را از تولد پیامبر? و سپس مبعث ایشان ارائه داد، ولی در نهایت به پیشنهاد حضرت علی? مبدأ تاریخ، هجرت پیامبر تعیین شد. البته این تغییر تقویم که صرفاً به منظور تاریخگذاری نامهها به وجود آمد باعث از بین رفتن تقویم شمسی که برای محاسبه سال خراجی بود، نشد.
تشکیل نخستین دیوانها در عهد عمر
عمر نخستین حاکم مسلمانی بود که دیوان را در اسلام تشکیل داد و برای افراد مقرری تعیین کرد. این کار را در محرم سال 20 صورت گرفت. سبب این اقدام آن بود که ابوهریره حاکم بحرین نزد عمر رفت و مبلغ پانصد هزار درهم به او عرضه کرد. این امر، شگفتی عمر را در پی داشت. پس از آن، موضوع را با مردم در میان گذاشت. در نهایت نیز فردی به وی یادآوری کرد که ایرانیان برای حل مشکلِ ثبت اموال، دیوانهایی ترتیب داده بودند. بنابراین، عمر دستور تشکیل دیوان را داد. ظاهراً هرمزان (مرزبان اهوازی که در جنگ با مسلمانان به اسارت در آمده و پس از آورده شدن به مدینه، اسلام آورده و در آنجا سکونت گزیده بود) به عمر پیشنهاد تشکیل دیوان را داده بود.
از مطالب فوق میتوان علاقه عمر به استفاده از تجربیات پارسیان در امر نظام دیوانی را به خوبی دریافت، همچنانکه پاسخ عمر به نامه ابوموسی اشعری مؤید این مطلب است. ابوموسی اشعری به عمر نوشته بود: «خواستهها انبوه شده است و گیرندگاناش فزونی گرفتهاند و جز به یاری پارسیان از نگاهداشت آمار خواستهها و کسان درماندهایم، بنویس تا رأی چیست».
عمر نیز به ابوموسی نوشت: «آنان را به کاری بازمگردان که خداش از ایشان باز گرفته است. عجمان را هم در پایگاهی نهید که خداشان نهاده است».
با این حال، اشاره شده است که عمر همواره با ایرانیان همنشینی داشت و ایرانیان روشها و شیوههای پادشاهان خود، به خصوص شیوه کشورداری انوشیروان را برای وی بازگو میکردند و عمر نیز روشهای آنان را تحسین و از آن پیروی میکرد.
عنایت و توجه عمر به شیوه کشورداری و نظام دیوانی ایرانیان را شاید بتوان در کمبود تجربه نظام دیوانی مسلمانان و استفاده از تجربیات پارسیان جستوجو کرد، زیرا تا استقرار نظام دیوانی اسلامی، نیازمند به کارگیری ایرانیان برای رتق و فتق امور احساس میشد، چون مسلمانان پیش از این هیچ تجربهای از نظام دیوانی نداشتند.
البته روایتی نیز در دست است که حاکی از عدم اعتماد عمر به ایرانیان است. بر اساس این روایت، روزی به عمر پیشنهاد دادند که از ایرانی با تجربهای
از اهالی انبار برای کار دبیری استفاده کند، اما عمر پیشنهاد استفاده از وی را
به بهانه اینکه «در این صورت محرمی از غیر مؤمنان» را در کار خود شریک کرده است، رد کرد.
پس از آنکه مالها و غنیمتهای به دست آمده از جنگ با ایرانیان زیاد و اموال بیتالمال افزون شد، عمر تصمیم گرفت که بر اساس سبقت مردم در اسلام و یاری کردن پیغمبر? در جنگها و همچنین نزدیکی به پیغمبر? برای آنها عطایایی قرار دهد و اگر انصار و مهاجران از حیث نزدیکی به پیغمبر? برابر بودند، آن را که پیشتر اسلام آورده بود، مقدم داشت. با این اوصاف به نظر میرسد اولین دیوانی که در زمان عمر تأسیس شد دیوان خراج یا استیفا بود، زیرا وی خراج کشور فتح شده ایران را بین مسلمانان تقسیم کرد و اسامی گیرندگان خراج را در دیوانی موسوم به این دیوان ثبت نمود.
روایتی دیگر در دست است که به تأسیس دیوان جیش در زمان عمر اشاره دارد. حتی بعضی معتقدند اولین دیوانی که در زمان عمر بنیان گذاشته شد دیوان جیش بود. بر اساس این دیدگاه، فردی به عمر پیشنهاد میکند تا سلاحها و عطایا و غنایمی را که در اختیار سربازان قرار میدهد در دیوانی ثبت کند. عمر نیز پیشنهاد او را پذیرفت و دیوان جیش را به وجود آورد.
همچنین برخی عمر را بنیانگذار بیتالمال نیز دانستهاند، این در حالی است که عمر در زمان خلافت ابوبکر مسئولیت بیتالمال مسلمانان را به عهده داشته است. به نظر میرسد که بیتالمال در زمان خلافت ابوبکر بنیان گذاشته شده، ولی فاقد حساب و دفتر بوده است و عمر نخستین حاکم اسلامی بوده که برای بیتالمال حساب و کتاب قرار داده است.
عمر در کار ترتیب دیوان، مشاورانی نیز داشت، از جمله علی بن ابیطالب? که عمر را به تقسیم مال بین مردم تشویق میکرد و معتقد بود که ذرهای از
اموال بیتالمال نباید در آن باقی بماند. دیگری عثمان بود که او را به شمارش مالها و مشخص کردن مال گرفته از نگرفته راهنمایی میکرد. دیگری ولید بن هشام بن مغیره بود که عمر را تشویق میکرد دیوان و سپاه را بر اساس الگوی شام ترتیب دهد.
بدین ترتیب، عمر ثروت بیتالمال را در قالب عطا، بخشش و سهم مردم از بیتالمال بر حسب تقدم اسلام آوردن و حاضر بودن در نبردها بین آنها تقسیم کرد. این در حالی است که در زمان پیامبر?، لشکریان درجه و مرتبه معینی نداشتند و از غنایم، چهار پنجم به لشکریان میرسید و یک پنجم به پیامبر?. در دوره ابوبکر نیز همگان، یعنی رزمنده و غیر رزمنده در گرفتن عطا برابر بودند. وی معتقد بود که در معاش برابری بهتر از امتیاز است.
چون عطایا و اموال بین مردم تقسیم شد روزی ابوسفیان نزد عمر رفت و او را یادآور شد که مقرر کردن عطایا و اموال بیتالمال برای مردم موجب میشود تا مردم دیگر به تجارت نپردازند و به این مقرریها و عطایا دل خوش کنند و در نتیجه، تجارت با رکود روبهرو شود. عمر پاسخ داد: از این کار، گریزی نیست زیرا غنایمی که به دست آمده بسیار زیاد است. این مسئله نشان میدهد که مسلمانان پس از فتح ایران به چه ثروت انبوهی دست یافته بودند که کار و کسب را رها کرده و دلخوش به عطایا بودند، در صورتی که تا پیش از این، مسلمانان روزگار خود را با تنگدستی میگذراندند.
در زمان خلافت عثمان و حضرت علی? روند عطایا ادامه پیدا کرد، اما روشهای به کارگیری آنها متفاوت بود. مثلاً عثمان به اقوام خویش و بنیامیه بیشتر اهمیت داده و سهم بیشتری از بیتالمال را برای آنها در نظر میگرفت. اما در دوران خلافت حضرت علی? هیچ تفاوتی بین افراد در نظر گرفته نمیشد و همه به یک اندازه در بیتالمال سهیم بودند.
عمر همواره به دبیران و عاملان خویش در ولایات توصیه میکرد که
کار امروز را به فردا موکول نکنند، چون در این صورت با حجم انبوه
کارها روبهرو میشوند و نمیتوانند به رتق و فتق امور بپردازند. در زمان
عمر فقط یک نویسنده، نامههای رسمی را مینگاشت و در عین حال، حسابداری هم به عهده او بود و درآمد و هزینه را در دفتر محاسبات قید میکرد و
حقوق سپاهیان و مأموران کشوری و قاضیان را میپرداخت. اما به مجرد اینکه دولت اسلامی توسعه یافت، همان یک دیوان (مراسلات و محاسبات) به چندین شعبه تقسیم شد:
1. دیوان خراج، مخصوص درآمدهای مربوط به جزیه و مالیات زمین و محصول؛
2. دیوان زمام، معادل سازمان بارزسی کل کشور با شعبههایی در تمام شهرها که بعدها «زمام الازمه» نام گرفت و مخصوص محاسبات لشکری بود؛
3. دیوان نفقه، مخصوص محاسبات کشوری؛
4. دیوان معادن و اقطاع، مخصوص املاک دولتی و معدنها؛
5. دیوان جند، مخصوص ثبت اسامی لشکریان و درجات آن.
و از همین دیوان اخیر، چند دیوان دیگر، مانند دیوان یا اداره نیروی دریایی و اداره امور مرزی و غیره پدید آمد. همچنین دیوانی برای ارسال مراسلات تعیین شد که آن را دیوان رسایل و انشاء میگفتند.
اگر چه در زمان خلفای راشدین یکی از دیوانها خزانهداری کل محسوب میشد و تمام درآمدهای مختلف در آنجا گرد میآمد، اما در زمان امویان و عباسیان برای هر نوع درآمد، یک خزانهداری جداگانه تشکیل شد.
در سال 41 ق حکومت خلفای راشدین خاتمه یافت. در زمان آنان مأمورین دولت اسلام عبارت بودند از:
1. خلیفه؛
2. حکمران و عمال خلیفه در ممالک اسلامی؛
3. کاتب که دیوان یا دفاتر جمع و خرج مالی را اداره میکرد؛
4. گماشته مخصوص که او را حاجب میخواندند؛
5. خزانهدار یا متصدی بیتالمال؛
6. قاضی که مامور دادرسی بود.
نظام دیوانی اسلامی در عهد امویان
پس از پایان دوره خلافت خلفای راشدین و روی کار آمدن امویان، خلافت رنگ سلطنت به خود گرفت و جاه و جلال دربار خلفا فزونی یافت که البته میتوان معاویه را در گسترش این امر پیشرو قلمداد کرد، زیرا از دوره او بود که خلافت به سلطنت تبدیل شد.
معاویه نخستین فرمانروای اسلامی بود که نگهبان و پاسبان و دربان به خدمت گرفت و محافظانی همیشه مراقب او بودند. وی همواره روی تخت و بالاتر از مردم مینشست. همچنین دست به ساختمانسازی زد و آنها را برافراشت و مردم را در ساختن آنها بدون مزد به کار میگماشت. معاویه مالهای مردم را مصادره و از مقرری مردم نیز زکات دریافت میکرد. وی نخستین کسی بود که املاک خالصه داشت. معاویه نخستین کسی بود که برای سرعت وصول اخبار، «برید» را به کار برد.
در زمان معاویه عبیدالله بن اوس غسانی نامهها را مینوشت و سرجون بن منصور رومی نیز نوشتههای او را در دیوان خراج بر عهده داشت. معاویه منشی دیگری داشت به نام عبدالرحمن دراج. معاویه کار خراج عراق را هم به عبیدالله بن دراج داد که این دو برادر، غلامان او بودند. عمر بن سعید بن عاص نیز نویسندگی کارهای دیوان جند (دیوان قشون) وی را بر عهده داشت.
معاویه نخستین کسی بود که دیوان خاتم را برقرار کرد. دیوان خاتم چندین متصدی داشت. هنگامی که نامهای از جانب خلیفه درباره امری صادر میشد، آن نامه را به دیوان یاد شده آورده، نسخهای از آن برمیداشتند و سپس ریسمانی از آن میگذراندند و موم روی آن ریخته، مهر صاحب دیوان را بر آن میزدند. چیزی که باعث شد معاویه دیوان خاتم را که هم نزد ساسانیان و هم رومیان وجود داشت احیا کند، این بود که به عمرو بن زبیر نوشت یکصد هزار درهم از زیاد، عامل او در عراق دریافت کند. عمرو نامه را باز کرد و مبلغ را به دویست هزار درهم تغییر داد. وقتی زیاد حساب خود را به معاویه تقدیم میکرد، معاویه به او گفت من فقط یکصد هزار درهم به او حواله داده بودم و به او دستور داد که یکصد هزار درهم را از عمرو دریافت کند و او را برای این کار به زندان انداخت. آنگاه معاویه دیوان خاتم را تشکیل داد و امور آن را به عبیدالله بن محمد حِمیری که قاضی بود، واگذار کرد. همچنین به استفاده از مُهر در جریان نامهنگاری معاویه به امام حسن? برای مشخص شدن شرایط صلح طرفین نیز اشاراتی شده است. البته باید این نکته را هم یادآور شد که دربار معاویه به علت استقرار در شام به مرزهای روم نزدیکتر بود، به همین دلیل بیشتر تحت تاثیر دربار روم و نظام دیوانی رومی قرار داشت. اما نظام دیوانی در مرزهای شرقی حکومت اسلامی به واسطه همجواری با ایران، متأثر از نظام دیوانی ایرانی بود و زیاد بن ابیه، والی عراق، چون قسمت شرقی قلمرو اسلامی را تحت سیطره خود داشت به واسطه این همجواری، امور دیوانی تحت کنترل خود را از نظام دیوانی ساسانی اخذ کرده بود و نظام دیوانی در آن مناطق، رنگ و بوی ایرانی داشت.
زیاد بن ابیه دوازده سال استاندار عراق بود. طبق گزارشی او نخستین کسی بود که نسخه برداشتن از نامه را ابداع کرد. او به استفاده از دبیران ایرانی برای رسیدگی به دیوان خراج اعتقاد داشت، چون آنها را داناتر و باتجربهتر از بقیه میدانست. همچنین عقیده داشت که والیان یک منطقه باید از کارمندان و زیردستان خود داناتر و شایستهتر باشند. او همچنین مانند معاویه، نگهبانانی را برای محافظت از خود استخدام کرد.
در روایتی آمده است که اولین کسی که از عرب، دیوان خاتم (اداره مهرداری) به وجود آورد زیاد، والی عراق بود. او آن را از ایرانیان آموخته بود. شاهنشاهان ایران چند جور مهر داشتند، مانند مهر محرمانه، مهر مربوط به املاک دولتی، مهر مالیات، مهر نامهها و... و کسی که همه این مهرها را در دست داشت، زمامدار خوانده میشد.
البته گزارشهایی نیز درباره استفاده از مهر در زمان پیامبر? نیز وجود دارد که نشان از وجود دیوان رسائل یا انشاء در صدر اسلام است. طبق این گزارشها زمانی که پیامبر? تصمیم گرفت برای خسروپرویز نامهای بنگارد و او را به دین اسلام بخواند، عدهای از صحابه به ایشان یادآور شدند که ایرانیان نامه مُهر نشده را باز نمیکنند و معتبر نمیدانند. پس از آن بود که پیامبر? دستور داد مُهری در قالب انگشتر برای وی ساختند و آن نامه را ممهور کرد. عبارت آن نیز «محمد پیامبر خدا» بود که در سه خط حک شده بود. زمانی که انگشتر خاتم در دسترس نبود، پیامبر? با ناخن علامت میگذاشت و گاه نیز نامه را لوله میکرد و با گِل مُهر میزد. این انگشتر پس از پیامبر? به ابوبکر، بعد از او به عمر و سپس به عثمان رسید و عثمان آن را گم کرد. پیامبر? برای نگارش نامهها از کاتبان بهره میبرد و آنها را توسط نامهبرها برای فرمانروایان کشورهای همسایه میفرستاد. همچنین کاتبان متعددی آیات وحی را مینگاشتند. این میتواند دلیلی بر تأسیس دیوان رسائل یا انشاء به عنوان اولین دیوان به وجود آمده در صدر اسلام باشد.
نظام دیوانی اسلامی در زمان جانشینان معاویه نیز همانند عهد معاویه ادامه یافت و در برخی موارد تکوین و تکمیل شد.
تا زمان عبدالملک بن مروان در کوفه و بصره دو دیوان وجود داشت: یکی به عربی برای آمار مردم و اعطاهای آنان که در زمان عمر تشکیل شده بود. دیوان دوم نیز به فارسی و برای ثبت اموال به وجود آمده بود. در شام نیز چنین بود، یک دیوان به رومی و دیگری به عربی و تا زمان عبدالملک بن مروان این ترتیب ادامه داشت.
عبدالملک بن مروان نخستین خلیفهای بود که دیوان را از فارسی به عربی برگرداند. هنگامی که حجاج زمام امور عراقین (بصره و کوفه) را از جانب عبدالملک به دست گرفت، صالح بن عبدالرحمن از موالی بنیتمیم برایش نویسندگی میکرد. او ابوالولید خوانده میشد. در آن هنگام «زادان فرخ» دیوان فارسی را اداره میکرد. سپس صالح بن عبدالرحمن جانشین او شد. وی در دل حجاج راه یافت و از نزدیکان او شد و سرانجام در یک مشاجره لفظی با زادان فرخ, توانایی خود را به وی نشان داد و دیوان را از فارسی به عربی برگرداند. پس از آن زادان فرخ به دبیران ایرانی گفت: «بروید شغل دیگری برای خود جستوجو کنید». در پی آن حجاج در سال 78 ق به صالح دستور داد دیوانها را به عربی برگرداند. مردانشاه پسر زادان فرخ، پس از این اقدام صالح، به او گفت خدا ریشه تو را از دنیا بکند به همانگونه که ریشه فارسی را قطع کردی. ایرانیان صد هزار درهم به صالح دادند که او از نقل دیوان به عربی اظهار عجز کند، ولی صالح نپذیرفت.
البته از گزارش فوق این طور برمیآید که امر تغییر دیوان از فارسی به عربی، اجتنابناپذیر بود و خواه ناخواه دیوان از فارسی به عربی تغییر پیدا میکرد و نمیتوان این تغییر دیوان را به حساب لجبازی دو کاتب ایرانی نوشت.
امر تغییر دیوان فارسی به عربی، نتیجه وخیمی برای آینده زبان فارسی و نفوذ فارسی زبانان در ادارات داشت. نتیجه دیگری که به اهمیت اولی نبود، محروم شدن ایرانیانی بود که به عنوان کاتب در ایالات به امور حساب و خراج که به فارسی تنظیم میشد، میپرداختند. البته نقل حسابها و دفاتر دولتی به عربی در عراق به زودی به همه جا سرایت نکرد.
علت برگرداندن دیوان شام از رومی به عربی که سرجون بن منصور نصرانی کارهای آن را به عهده داشت نیز این بود که یک روز عبدالملک از او کاری خواست و او در انجام آن کوتاهی کرد. آنگاه عبدالملک چون احساس کرد که سرجون بن منصور از انجام کار طفره میرود، مسئله را با ابوثابت سلیمان بن سعد خشنی که کارهای دیوان رسایل را بر عهده داشت در میان گذاشت و او آمادگی خود را برای تغییر دیوان از رومی به عربی اعلام کرد و عبدالملک نیز دستور تغییر دیوان را صادر کرد. عبدالملک پس از تغییر دیوان توسط ابوثابت، کار تمام دیوانهای شام را به او واگذار نمود. سرجون بن منصور نیز پس از آگاهی از اقدام ابوثابت به کاتبان و دبیران رومی گفت که در پی کار دیگری باشند. روایتی دیگر تغییر دیوان به عربی را عهد هشام بن عبدالملک میداند. احتمال میرود چون تغییر دیوان به عربی به کندی صورت گرفته و مستلزم گذشت زمان بوده، در زمان هشام نیز ادامه داشته است. در مصر نیز به همین ترتیب در زمان عبدالملک، دیوان که به زبان قبطی بود به عربی برگردانده شد.
اقدام دیگر عبدالملک تغییر سکه بود. عربها قبل از اسلام با درهم و دینار ایران و روم معامله میکردند. آنها پیش از اسلام دو نوع دینار داشتند: دینار هرقلی رومی و دینار کسروی ایرانی. اما بیشتر معاملات عربها با دینار رومی و درهم ایرانی انجام میشد. عربها با پول ایرانی و رومی معامله میکردند و همین که دولت اسلامی تأسیس و توسعه یافت به فکر افتادند که از خود تمدنی ایجاد کنند و از آن جمله سکه زدن بود، گرچه از پولهای رایج میان ایرانیان و رومیان استفاده میکردند. خالدبن ولید در سال 15ق در طبریه دیناری ضرب کرد که عیناً مثل دینار رومی، صلیب و تاج و چوگان داشت، فقط روی دو طرف سکه به حروف یونانی کلمه خالد و (Bon) نقش بود. (Bon) مخفف ابوسلیمان کنیه خالد بود. سکه دیگری نیز موجود است که در زمان معاویه به شکل دینار ایرانی تهیه شده و نام معاویه روی آن نقش بسته است. البته این سکهها در ممالک اسلامی رسمیت نداشت و معاملات معمولی با دینار و درهم رومی و ایرانی انجام مییافت. دینارهای ایرانی اوزان ثابتی نداشتند و از ده قیراط تا بیست قیراط را در بر میگرفتند. در زمان پیامبر?، ابوبکر، عمر، عثمان، حضرت علی? و معاویه نیز اوزان دینارها یکسان نبود، تا اینکه عبدالملک بن مروان تصمیم گرفت سکهها را به زبان عربی ضرب کند، از این رو به حجاج بن یوسف دستور داد تا درهمهایی را به وزن پانزده قیراط ضرب کند و خود او نیز به ضرب دینارهای دمشقی مبادرت کرد. انگیزه او از این کار این بود که بر بالای نامههایی که برای امپراتور روم مینوشت «قُل هُوَ اللَّه اَحَدٌ» ذکر میکرد و همچنین از پیامبر? یاد میکرد. امپراتور روم به وی هشدار داد تا دست از این کارش بردارد و گرنه در دینارهای رومی به پیامبر? توهین میکند. عبدالملک در این مورد با خالد بن یزید بن معاویه مشورت کرد و خالد پیشنهاد داد که دینارهای رومیان را از رده خارج کنند و دینارهایی ضرب کنند که روی آن اسم خدا باشد. در نتیجه در سال 76ق عبدالملک نخست دستور داد سکههای درهم و سپس سکههای دینار را ضرب کردند.
در برخی از نقلها آمده است که روح بن زنباع به عبدالملک پیشنهاد داد که برای حل مشکل به امام باقر? مراجعه کند، لذا عبدالملک به واسطه مشورت با امام باقر? اولین فرد در اسلام بود که سکه ضرب نمود، استاد علامه جعفر مرتضی به نقد و بررسی این نقلها پرداخته و با ادله و شواهدی اثبات کرده که اولین سکه در سال 40 هجری و در زمان خلافت امیرمؤمنان علی? ضرب شده است. و از آنجا که این سکهها در زمان عبدالملک در بین سالهای 74 ـ 77 هجری ضرب شده و امام باقر? در آن زمان بین 17 تا 19 سال بیشتر نداشتند، و شهرت امام سجاد? بیشتر از امام باقر? بوده، لذا طبق این دلیل و برخی از نقلهای تاریخی دیگری که آوردهاند، فرد مورد مشورت را امام سجاد دانستهاند.
در روایتی دیگر آمده است که نخستین کسی که اقدام به ضرب سکه اسلامی کرد حجاج بن یوسف بود که بر روی سکههای ضرب شده توسط وی عبارت « ö@è% uqèd ª!$# î?ymr&» نقش بسته بود. به نظر میرسد حجاج که عامل عبدالملک در عراق بود تحت تأثیر سکههای ایرانی، عبدالملک را تشویق به ضرب سکههای عربی کرده است، چون تلاش میکرد نفوذ ایرانیان را در نظام دیوانی اسلامی از بین ببرد.
معمولاً خلفا در امر ضرب سکه با مشکلاتی روبهرو بودند. یکی از مشکلات، قطعه قطعه کردن سکهها و دیگری ضرب سکههای تقلبی بود. به عنوان مثال در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز مردی را به بهانه ضرب سکههای تقلبی دستگیر نموده و نزد وی بردند که عمر وی را تنبیه کرد و به زندان انداخت و وسایل ضرب سکه وی را نیز در آتش افکند.
از دیگر کارهای عبدالملک، تغییر طراز بود، زیرا یکی از نشانههای خلافت، طراز بود که قبل از اسلام نیز در ایران و روم معمول بود، به این صورت که امپراتوران و شاهنشاهان روی لباسهای ابریشمی و حریر و پشمی مستخدمان دولتی نام پادشاه یا علامت مخصوص آن دولت را مینگاشتند؛ یعنی تار و پود منسوجی را با رشتههای طلا یا با نخهای رنگین (غیر از رنگ پارچه) به هم بافته و روی لباس مستخدمان میگذاردند تا معین شود که پوشنده لباس، مستخدم کدام دولت و پادشاه است. در ایران و روم غالباً این علامات (طراز) را با تصویر پادشاه و تصویرهای دیگر تعیین میکردند. همین که خلفای اسلام بر تخت شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم قرار گرفتند به فکر افتادند که موضوع طراز را نیز از آنان تقلید کنند، اما چون نگاشتن تصویر طبق پارهای از احادیث نبوی حرام بود، لذا به جای تصویر نام خود یا بعضی کلمات دیگر را که دلالت بر دعا یا فال نیک داشت به جای تصویر روی پارچهها نگاشته و آن را طراز اسلامی نامیدند.
نخستین خلیفهای که طراز اسلامی را معمول داشت عبدالملک بن مروان اموی بود، خلفای اموی که با رومیان و ایرانیان رابطه داشتند بسیاری از رسوم درباری آنها را اقتباس کردند که از آن جمله، یکی همطراز بود و با آن، پردهها و لباسها و ظرفها و امثال آن را زینت میدادند. مسلمانان طراز را تا مدتی با همان خطوط رومی به کار میبردند و بیشتر طرازها، به خصوص قرطاس (نوعی کاغذ الوان پر نقش و نگار مصری که با آن ظرفها و لباسها را تزئین میکردند) در مصر ساخته میشد و چون غالب مردم مصر در آن زمان به دین مسیح باقی مانده بودند، طرازها را به خط رومی و با این عبارت مینگاشتند: «بنام پدر، پسر و روحالقدس». و این جریان همچنان دوام داشت تا اینکه روزی در مجلس عبدالملک قطعهای قرطاس آوردند. عبدالملک به فکرش رسید که معنای کلمات روی قرطاس را بداند و همین که ترجمه عربی آن را دانست، بسیار برآشفت که چگونه مسلمانان نادانسته با آن شعار مسیحی دمساز گشتهاند، از این رو فوری نامهای به برادر خود عبدالعزیز بن مروان، والی مصر نگاشت که به کلیه طراز نگاران دستور دهد به جای طراز رومی مسیحی، به زبان عربی «لا اله الّا هو» بنگارند. عبدالعزیز آن دستور را اجرا کرد و قرطاسهای سایر ممالک نیز به همان ترتیب انجام شد، ولی در اصل و ماهیت آن تغییری داده نشد. عبدالملک پس از معمول داشتن طراز اسلامی، به تمام ممالک تابعه خود دستور داد که طرازهای رومی را باطل کنند و به جای آن طرازهای اسلامی به کار برند و متخلفان را با زندانهای طولانی و تازیانههای دردناک کیفر دهند.
خلفا ادارههای مفصلی را برای تهیه طراز تأسیس کرده بودند که آن را طرازخانه، و مدیر آن را صاحب طراز میگفتند. صاحب طراز، حقوق کارگران طرازخانه را میپرداخت و بر دریافت و تهیه طراز و جزئیات کار آن نظارت میکرد و در زمان امویان و عباسیان طرازخانه به منتهای عظمت و شکوه رسید و صاحبان طراز (مدیران کارخانه طراز سازی) از میان مأموران مقرب و دوستداران مخصوص خلیفه انتخاب میشدند.
نتیجه
با ورود اسلام به ایران، به دلیل فقدان تجربه کشورداری نزد عربهای مسلمان، وقتی آنها با قلمرو وسیع ساسانیان که هماکنون در اختیار آنان قرار گرفته بود و درآمد سرشار آن روبهرو گشتند، ناچار شدند برای اداره این قلمرو وسیع به نظام دیوانی پیشرفته و پر سابقه ساسانی روی بیاورند. برای این کار مجبور شدند از دبیران که طبقهای ریشهدار در تاریخ ایران بودند، استفاده کنند. این امر نه تنها موجودیت این قشر فرهیخته و دانشمند ایرانی را تا قرنها بعد تضمین کرد، بلکه در کنار آن بسیاری از مشخصههای نظام حکومتی ایران را در نظام حکومتی اسلام تثبیت کرد.
از طرفی به دلیل نیاز مبرمی که حکام اسلامی ایران به امکانات این طبقه داشتند و به دلیل تجربه دهقانان در گردآوری مالیات پیش از اسلام، حکام اسلامی این وظیفه را پس از ورود خود به ایران به دهقانان واگذار نمودند. دهقانان پیش از اسلام جزء آخرین رده بزرگان، یعنی آزادان بودند، اما با ورود اسلام به دلیل نیاز حاکمان جدید به آنها، وجهه و موقعیتی فوق العاده ممتازتر از گذشته به دست آوردند. از این رو پس از اسلام، در چند قرن نخست هجری دهقانان جزء معدود طبقاتی از اشراف ساسانی بودند که باقی ماندند و رتبهای برجستهتر از دوره ساسانی بهدست آوردند. طبقه دهقان در کنار دبیران، ایرانیانی بودند که به نفوذ، تکوین و تثبیت مواریث ایران ساسانی در امپراتوری اسلام کمک کردند و در این امر نقشی اساسی داشتند. بنابراین میتوان دبیران و دهقانان را به عنوان حافظان اصلی میراث فرهنگی ایران پس از اسلام به شمار آورد. اولین دیوانی که از ایرانیان به مسلمانان رسید، دیوان خراج بود که عمر این خراج را در قالب عطایا بین مسلمانان تقسیم کرد. البته دیوان جیش نیز به موازات دیوان خراج به وجود آمد. دوران خلافت معاویه را به نوعی میتوان دوره گذر خلافت از دوره خلفای راشدین به دوره بنیامیه و دوره تکوین نظام دیوانی نامگذاری کرد. در این دوره، دو دیوان مهم یعنی دیوان خاتم و دیوان برید به نظام دیوانی اسلامی افزوده شد. اگرچه زیاد بن ابیه، استاندار وی نیز در پایهگذاری این دیوانها و به خصوص دیوان خاتم نقش تأثیرگذاری داشت.
یادآوری این نکته نیز ضروری است که در غرب قلمرو اسلامی (شام)، امویان بر میراث عظیم رومیها دست یافتند و به دلیل قرار داشتن پایتختشان در قلمرو پیشین امپراتوری روم، دستگاههای دیوانی اموی بیشتر رنگ و بوی رومی داشت. بنابراین، نوعی تقسیمبندی اجتنابناپذیر به وجود آمده بود؛ یعنی متصرفات شرقی تحت تأثیر نظام دیوانی ساسانی، و متصرفات غربی تحت تأثیر نظام دیوانی روم تا اینکه در زمان خلافت عبدالملک بن مروان نظام دیوانی ایرانی و رومی به عربی برگردانده شد. هم زمان با تغییر دیوان، سکه و طراز نیز از شکلهای ایرانی و رومی جدا شد و شکل عربی و اسلامی به خود گرفت.
منابع
ـ ابناثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صاد،، 1966م.
ـ ابنخلدون، عبدالرحمن، العبرو دیوان المبتداء و الخبر، بیروت، منشورات مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1971م.
ـ ابنطقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، تاریخ فخری در آداب ملکداری و دولتهای اسلامی، ترجمه محمدوحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.
ـ ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تصحیح شیخ ابراهیم رمضان، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
ـ انوری، حسن، اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی، تهران، انتشارات سخن و کتابخانه طهوری،1373، چ دوم.
ـ بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، تصحیح محمد رضوان رضوان، مصر، المکتبة التجاریه الکبری، 1959م.
ـ جهشیاری، ابوعبدالله محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتّاب، ترجمه ابوالفضل طباطبایی، چاپ تابان، 1348.
ـ دینوری، ابنقتیبه، الامامه و السیاسه (تاریخ الخلفا)، قم، شریف رضی و زاهدی، 1363.
ـ دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قاهره، الادارة العامه للثقافه،1960م.
ـ زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1367.
ـ زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهرکلام، تهران، امیرکبیر، 1368، چ ششم.
ـ صدیقی، غلامحسین، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، تهران، شرکت انتشاراتی پاژنگ، 1375، چ دوم.
ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، قاهره، مطبعه الاستقامه، 1939م.
ـ عاملی، جعفر مرتضی، بحوث فی التاریخ و الاسلام، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1409ق، چ دوم.
ـ قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی فی صناعة الانشاء، دمشق، چاپ یوسف علی طویل، 1987م.
ـ کتّانی،عبدالحی، نظام اداری مسلمانان در صدر اسلام، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، سمت ـ قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1384.
ـ ماوردی، ابیالحسن علی بن محمد بن حبیب بصری بغدادی، الاحکام السلطانیه فی ولایات الدینیه، بیروت، چاپ خالد عبداللطیف السبع العلمی، 1990م.
ـ مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین. مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، منشورات دار الهجره، 1984م، چ دوم.
ـ مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، دار سروش، 2001م، چ دوم.
ـ ملایری، محمدمهدی، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تهران، یزدان، 1372.
ـ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، ج2، بیروت، دار صادر، بیتا.