تاریخ اجتماعی شیعیان بغداد (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
تاریخ اجتماعی از موضوعات جدیدی است که اخیرا پا به عرصه مباحث تاریخی نهاده است. ویژگی و امتیاز خاص این بعد از مباحث تاریخی، توجه به تاریخ اقشار اجتماعی به جای توجه صرف به تاریخ حکام و پادشاهان است. در این نوشتار به عوامل موثر و مولفههای تاریخ اجتماعی شیعیان در قرن چهارم (عصر حکومت شیعیان بر جهان اسلام) پرداخته شده که بیشتر متأثر از رقابتها و درگیریهای فرقهای بوده است. در این قرن همچنین محبت شیعیان به اهلبیت? در قالب برگزاری آیینهای جشن غدیر و سوگواری عاشورا و مانند آن ابراز میشد، و این امر واکنش اهلسنت را به اشکال گوناگون در پی داشت و گاهی موجب خسارتها و تلفات جانی و مالی زیاد میشد. در این پژوهش علاوه بر بررسی تاریخ اجتماعی شیعه در این قرن، از نقش نهادهای اجتماعی همچون نقابت، مرجعیت و چگونگی آموزش و پرورش شیعیان نیز بحث به میان آمده است.
کلید واژهها
تاریخ اجتماعی، مؤلفههای اجتماعی، شیعیان، اهلسنت، آلبویه.
مقدمه
یکی از ابعاد تاریخ بشر، تاریخ اجتماعی است که در آن به جای پرداختن به جنگها و فتوحات و ظهور و سقوط حکومتها و لشکرکشی پادشاهان و قهرمانی سرداران، به زندگی توده مردم پرداخته میشود و رنجها و محنتهای عامه مردم و آداب و رسوم آنها، دغدغههای زندگیشان و آثار جنگها و حوادث طبیعی بر روند زندگی آنان مطالعه و بررسی میشود. مورخان از این بُعد تاریخ بشر همواره غفلت کرده و به آن توجه نداشتند. مهمترین عامل بیتوجهی مورخان به زندگی توده مردم و مشکلات آنان، معمولی بودن آن طی زندگی انسانها بوده است. چیزی که همیشه جریان دارد و همه به آن مبتلا هستند، توجه کسی را به خود جلب نمیکند. تنها وقتی به زندگی عامه مردم توجه میشد که شخصی از شهر و دیار دیگر به درون جامعهای پا میگذاشت و زندگی مردم آن سامان را با زندگی شهر و دیار خود متفاوت میدید. در چنین صورتی اگر شخص، اهل قلم و نویسنده بود به ثبت و ضبط آداب و رسوم و مشکلات و امکانات زندگی مردم آن سامان میپرداخت تا اگر به شهر و وطن خود مراجعت کرد، برای آنها بازگو کند. سفرنامهها عمدتاً به همین دلایل نوشته شد و بخشی از زندگی اجتماعی مردم را برای آیندگان بازگو کردهاند.
بیاهمیت دانستن زندگی جاری و معمولی مردم باعث شده که اگر کسی امروزه بخواهد زندگی عامه مردم را در تاریخ بررسی کند، با کمبود اطلاعات روبهرو شود و به جز تکههای بریده و اطلاعات پراکنده از زندگی مردم چیزی به دست نیاورد و اگر هم بتواند به گوشههایی از زندگی اجتماعی قومی و شهری اطلاع پیدا کند، از لابهلای حوادث ریز و درشت زندگی حاکمان و اصحاب قدرت و مکنت است که با زندگی عامه مردم ارتباط داشته است. البته همین اطلاعات محدود نیز بازگوکننده واقعیات تاریخی نیست، زیرا مردم عادی حتی در ثبت زندگی خود نیز از سوی زورمداران مورد ستم واقع شده و شرح رنجهایی که مستقیم و غیر مستقیم از سوی آنان کشیدهاند، ثبت نشده و همچنان ناپیدا باقی مانده است.
در این میان، شیعیان که همواره از سوی قدرتهای حاکم و اکثریت، مورد بیمهری قرار داشتند، به صورت طبیعی گمنامتر و زندگی اجتماعیشان ناشناختهتر است، زیرا یا بر اثر تقیه از سایر مسلمانان تمایزی نداشتند تا زندگی اجتماعیشان ثبت و ضبط شود و یا آنکه ضمن اکثریت به آنها اشاره شده است. از باب مثال اگر مورخی به آثار سیل، قحطی، خراج و مالیات گزاف از سوی حاکمان یا وبا و طاعون اشاره کرده، این حوادث برای شیعیان هم بوده و چه بسا با توجه به محرومیت شیعیان، آنان بیشتر از آثار آن حوادث رنج میبرده، اما رنجها و محنتهای آنها تحت الشعاع اکثریت جامعه قرار گرفته و اگر هم در جایی به عنوان تاریخ اجتماعی به این موارد اشاره شده، ذیل تاریخ اجتماعی اکثریت قرار گرفته است.
با این وجود، هنوز هم در مورد تاریخ اجتماعی شیعه تلاشی در خور صورت نگرفته و این بخش از زندگی این گروه بیش از سایر بخشهای زندگی آنها نامکشوف است. نوشتار حاضر سعی دارد گوشههایی از تاریخ مردم شیعه را در قرن چهارم واکاود.
عوامل موثر بر زندگی اجتماعی شیعه
الف. مذهب
مهمترین عاملی که به شدت بر تاریخ اجتماعی شیعه سایه افکنده و آن را تحت تأثیر خود قرار داده، مذهب است. شیعیان به سبب پیروی از اهلبیت?، در طول تاریخ رنجهای بسیاری دیده و در بسیاری مواقع با محرومیتهایی روبهرو بودهاند و از سوی اکثریت مورد آزار یا تحریم قرارگرفته و زندگی خود را با تحمل انواع تبعیضات و ظلم و ستم سپری نمودهاند.
یکی از مسائلی که در این قرن بسیار در زندگی اجتماعی شیعیان خودنمایی میکند، درگیریهای مذهبی میان شیعیان و اهلسنت است. در بغداد بارها میان شیعیان و اهلسنت درگیریهای خونین اتفاق افتاد و خسارتهایی بر طرفین وارد آمد.
نخستین مورد ناآرامی مذهبی، غارت محله شیعهنشین کرخ در تابستان 338 ق توسط سنیان بود. این واقعه در اثنای غیبت معزالدوله از پایتخت روی داد. خشونتهای شدیدتر از این، در سال340 ق و بیشتر از آن در 346 ق نیز رخ داد. در سال 348 ق آشوبها تلفات فراوانی به بار آورد و به محله بابالطاق در جانب شرقی که بخشی از ساکنان آن شیعه بودند نیز سرایت کرد و آتشسوزی و ویرانی عظیمی را سبب شد و در سال 349 ق آتش اختلاف به دو سوی دجله نیز راه یافت.
رقابتها و نابردباریهای مذهبی از مهمترین عوامل این خشونتها بود. نمونهای از این نابردباری مذهبی را میتوان در سال 323 ق مشاهده کرد که حنابله بلوای عظیمی را به راه انداختند. در آن سال، حنبلیها تا بدان حد نیرومند شده بودند که بر اشراف و فرماندهان و سایر مردم هجوم میبردند. اگر مردی را میدیدند که با زن یا بچهای راه میرود او را برای جلوگیری از فسق و فجور بازجویی میکردند تا بدانند نسبت آنها با آن مرد چیست؟ اگر جوابهایشان صحیح بود او را آزاد میکردند وگرنه شلاق زده و شکنجه میکردند، آنگاه او را نزد رئیس شرطه برده و شهادت میدادند که وی مرتکب کارهای خلاف شرع و دچار فسق و فجور شده است. آنان با این کارهای خود بغداد را به شدت ناامن کرده بودند. در پی این وقایع، «بدر خرشنی» که رئیس شرطه بود بر اسبش سوار شد و دستور داد در دو طرف بغداد جار بزنند که نباید دو نفر از اتباع بربهاری حنبلی با هم باشند و حق ندارند درباره مذهب و عقیده خود بحث و مناظره کنند. هیچ یک از پیشنمازهای حنبلی حق ندارد نماز را امامت کند، مگر اینکه «بسم الله الرحمنالرحیم» را در نماز صبح و عشا به جهر و بلند بخواند. اما اعلام او و تهدیداتش سودی نبخشید و بر فتنه و شر افزوده شد. حنبلیان، نابینایان را وادار میکردند تا به هر شافعی مذهبی که وارد مسجد میشد با عصا حمله کنند و آنان نیز پیروان شافعی را چنان میزدند که کشته میشدند.
از گزارشهای تاریخی استفاده میشود که حنبلیها از گذشته تاکنون به ظواهر جمود داشته، در عمل نیز خشونتگرا بودهاند. تعصبات خشک در مذهب حنبلی به تدریج، تکامل یافته تا امروز که به وهابیت رسیده است. در آن زمان نیز با اینکه خود به زیارت ابنحنبل میرفته و به او توسل میجستند، در عین حال شیعیان را به سبب زیارت ائمه? و توسل به آنان تکفیر میکردند.
در پی این واقعه، خلیفه «الراضی» طی نامهای حنبلیان را به سبب بلوا و آشوب و همچنین افکار و عقاید ناصوابشان سرزنش کرد:
گاهی شما حنبلیان صورت زشت و پلید خود را مثال روی خداوند میدانید و خود را شبیه یزدان میخوانید و برای خدا دست و پا و انگشت و کفش زرین قائل میشوید و حتی بوی خدا را وصف میکنید، و گاهی شیعیان آل محمد? را کافر و گمراه میدانید، شما مسلمانان را به دین باطل و بدعت و مذهب فاسد دعوت میکنید که قرآن منکر آن است. شما زیارت قبور امامان را انکار میکنید و زائران را گمراه میدانید، با این حال، خود به زیارت قبر یکی از عوام (احمد بن حنبل) که شرف و نسب ندارد، میروید و در مقبره او برای تبرک و زیارت تجمع میکنید. او شرف نسبت پیغمبر را ندارد، با این وجود به عوام امر میکنید که قبر او را زیارت کنند و برای او قائل به معجزه پیغمبران میشوید که صاحب کرامات و مقامات است. خداوند شیطان را لعنت کند که این کارهای زشت را در نظر شما نیک جلوه داده و شما را فریب داده و گمراه کرده است. امیرالمؤمنین (خلیفه الراضی) سوگند یاد میکند و به سوگند خود وفا و عمل خواهد کرد که اگر از مذهب زشت و راه کج، منصرف نشوید شما را سخت مجازات و تبعید خواهد کرد و بالأخره خواهد کشت و پراکنده و نابود خواهد نمود و با شمشیر گردن شما را خواهد زد و خانه شما را با آتش خواهد سوخت.
یکی از عوامل این حوادث، برخی اقدامات تحریکآمیز بود که به شیعیان نسبت میدادند. در سال 351 ق بر درِ مسجد جامع بغداد مکتوبی نصب میشود که در آن به معاویه و گیرنده فدک از فاطمه، مانع شونده از دفن امام حسن? در کنار جدش، تبعید کننده ابوذر به ربذه و اخراج کننده عباس از شورای خلافت، تعریض شده بود. گفتند این کار معزالدوله است، و شب بعد آن را پاک کردند. معز الدوله خواست نوشته را دوباره عیناً اعاده کند، اما مهلبی که از سوی معزالدوله مقام وزارت داشت، گفت که به جای آن فقط معاویه و ستم کنندگان به خاندان پیامبر? نوشته شود.
عزم معزالدوله برای نصب مجدد آن مکتوب، حاکی از آن است که این کار به دستور او بوده است. اینکه معزالدوله چرا برخلاف مصالح حکومتی، به چنین اقدامات تحریک آمیزی دست میزده، احتمالاً ناشی از روحیات شخصی و ماجراجویانه خود او بوده است. این در صورتی است که اخلاف او بعضاً حتی از برگزاری مراسم عاشورا و غدیر که معزالدوله مبتکر اقامه آن در سطح عمومی بود، جلوگیری میکردند.
در اصفهان نیز در سال 345 ق به دلیل بدگویی یکی از اهالی قم ساکن در اصفهان از برخی صحابه، غائلهای میان شیعیان و اهلسنت پدید آمد و اصفهانیها علیه آنان شوریده و تعداد زیادی از قمیها را کشته و اموال تجار را غارت کردند. وقتی این خبر به رکنالدوله دیلمی رسید، اهل اصفهان را مؤاخذه و اموال ایشان را مصادره نمود. دلیل شدت عمل رکن الدوله علیه اصفهانیها آن بود که آنان علیه دولت نیز شورش کرده و خسارتهایی وارد کرده بودند.
ب. مهاجرت
یکی دیگر از عوامل مؤثر در زندگی اجتماعی شیعیان در قرن چهارم، مهاجرت است. به طور طبیعی وقتی گروهی از محل زندگی خود به منطقه دیگر کوچ میکنند و در میان مردمان جدید به زندگی مشغول میشوند، از میزبانان خود تأثیراتی میپذیرند و بومیان آن منطقه نیز از میهمانان چیزهایی را آموخته و وارد زندگی خود میکنند. شیعیان به سبب محدودیتهایی که حکومتها و نیز اهلسنت برای آنها فراهم میکردند، ناگزیر دست به مهاجرت میزدند. قهراً آنان نقش مهمی در انتقال فرهنگها در میان جوامع اسلامی ایفا میکردند و خود نیز گاهی از فرهنگ حاکم و رایج در منطقه جدید تأثیر پذیرفته و گاه تا حد زیادی در آن ذوب میشدند.
از جمله مناطقی که شیعیان در قرن چهارم به آنجا هجرت کرده و فرهنگ شیعی را در آن ترویج نمودند، شهر حلب بود. این شهر ابتدا شهری سنی بود، اما شیعیان اندک اندک به آنجا مهاجرت کردند به حدی که در زمان سیفالدوله، شهر، رنگ و بوی شیعی به خود گرفت و شعایر شیعی در آن به اجرا در میآمد. این وضع تا زمان اتابک زنگی ادامه داشت، اما وی سیاست شیعهزدایی را در پیش گرفت و شعایر شیعی را از آن شهر محو کرد.
مهاجرت شیعیان به حلب از سال دوم هجری آغاز گردید. ابتدا برخی از شیعیان عراق به قصد تجارت در این شهر رفت و آمد میکردند. در میان شیعیان این قرن، افرادی مشاهده میشود که ملقب به حلبی شدهاند. یکی از این افراد عبیدالله بن ابیشعبه حلبی است که نجاشی در مورد وی میگوید: «وی و پدر و برادرانش در حلب تجارت میکردند و این کار به حدی ادامه داشت که به آنان نسبت حلبی دادند».
در اوایل قرن سوم هجری برخی از خاندانهای شیعی به حلب هجرت کرده و آنجا ماندگار شدند. یکی از این خاندانها بنیجراده است که از خاندانهای مشهور حلب در قرن چهارم هجری بودند. در تاریخ حلب آمده است که بنیجراده از ساکنان بصره و در محله بنیعقیل ساکن بودند. اولین کسی که از بنیجراده به حلب هجرت کرد، موسی بن عیسی بن محمد بن ابیجراده بود که بعد از سال 200 ق از بصره به حلب رفت. طباخ در تاریخ خود نوشته است که خاندان ابیجراده در حلب خاندان مشهوری بودند که از میان آنان شعرا، عباد، زهاد و قاضیانی برخاستند.
نفوذ شیعیان تا قرن ششم هجری در حلب چنان گسترده بود که وقتی ملک صالح در سال 570 ق از سوی صلاحالدین ایوبی تهدید شد، از اهالی حلب، از جمله شیعیان خواستار حمایت از خود در قبال صلاحالدین گردید. شیعیان برای حمایت از ملک صالح شرایطی را مطرح کردند و او تمام شرایط شیعیان را پذیرفت. شیعیان شرط کردند: مانند سابق، جانب شرقی جامع حلب در اختیار شیعیان گذارده شود تا در آنجا نماز بگزارند، عبارت «حی علی خیر العمل» را آزادانه در اذان بگویند، در بازارها و تشییع جنازهها بتوانند نام ائمه دوازدهگانه خود را ببرند و بر اموات خود پنج تکبیر بگویند.
ج. حوادث طبیعی
یکی دیگر از عواملی که زندگی اجتماعی انسانها را تحت تأثیر خود قرار میدهد، حوادث طبیعی مهم و بزرگ است. در قرن چهارم هجری در بغداد به صورت مکرر حوادثی، همچون قحطی، وبا و بیماریهای واگیردار و خشکسالی اتفاق افتاد که زندگی مردم را دچار تغییر و دگرگونی نمود. طبیعی است شیعیان نیز همچون دیگر ساکنان شهرهای سانحه دیده، به رنج و زحمت افتاده و دچار گرفتاری و مصیبت شدند.
ابن اثیر در بیان حوادث سال 373 ق مینویسد: «در این سال، اجناس در بغداد و شهرهای مجاور، گران شد و مواد غذایی نایاب، و بسیاری از مردم از گرسنگی مردند».
در سال 330 ق نیز قحطی و گرسنگی و در پی آن وبا در میان مردم شایع گردیده و بسیاری از مردم به سبب آن تلف شده بودند و مردم فقیر برای رفع گرسنگی ناچار به خوردن «میته» شده بودند. در سال 347 ق زلزلهای بزرگ در شهر بغداد اتفاق افتاد که خانههای بسیاری را ویران کرد و تعداد زیادی از مردم کشته شدند. در سال 389 ق سرمای شدید هزاران نخل را در بغداد خشکانید. همچنین در سال 378 ق طوفانی شدید زندگی مردم بغداد را مختل کرد. این طوفان به حدی شدید بود که بخشی از مسجد جامع بغداد را ویران کرد. در اثر طوفان، بسیاری از کشتیها در دجله غرق و تعداد زیادی از مردم بر اثر طوفان هلاک شدند و خساراتهای زیادی بر مردم وارد شد.
در خراسان نیز در سال 323 ق قحطی شدیدی اتفاق افتاد و گرسنگی موجب مرگ بسیاری از مردم شد به گونهای که دفن اموات برای مردم مشکل شده بود.
مشکل آب از مشکلات دیرین قم بوده است که هنوز به نوعی ادامه دارد. وقتی اشعریها به قم آمدند، بیش از بیست کاریز حفر کردند که آبشان در تمام محلهها و باغها و مزارع جاری بود. اما به مرور زمان این کاریزها از میان رفت به گونهای که در قرن چهارم هجری، مردم قم از بیآبی به شدت رنج میبردند. مردی به نام احمدبنعلی مرو رودی والی قم، کاریزی حفر میکند که بسیار پر آب بوده و تا حدودی مشکل آب را رفع میکند، اما وقتی از سمتش برکنار میشود، آب آن کاریز به یک باره قطع میشود و مردم هرچه زحمت میکشند نمیتوانند بار دیگر آب آن را جاری کنند. مردم اعتقاد داشتند که والی معزول به عمد حیلهای به کار برده تا آب قنات قطع شود. مشکل بیآبی در قم همچنان وجود داشت تا آنکه در سال 371 ق والی جدید به دستور مستقیم صاحب بن عباد، سه چشمه کاریز حفر کرد و مشکل آب قم را با هزینه هنگفت برطرف نمود.
مؤلفههای تاریخ اجتماعی
الف. حرف و مشاغل
در بغداد و ری در قرن چهارم هجری مشاغل مختلفی وجود داشت که طبیعتاً تعدادی از شیعیان نیز به آنها اشتغال داشتند. حرفههایی چون ماهیگیری، شمشیرسازی، نسخهبرداری از کتاب، نانوایی، قصابی، تجارت، کشاورزی، مسگری، آهنگری و انواع مشاغل دیگر.
در محله کرخ بغداد که عمدتاً شیعهنشین بود، بازاری به نام «سوق الوراقین» وجود داشت که در آنجا استنساخ کتاب و امور مربوط به آن، همچون صحافی انجام میگرفت. در این محله، نزدیک به صد کتابفروشی کار میکردند. این کتابفروشها (وراقون) درخصوص تولید و فروش کتاب، وظایف متعددی را برعهده داشتند. آنها به تهیه یا ساخت کاغذ، و نیز استنساخ و فروش کتابها مشغول بودند. بنابراین، کتابفروشیها مکانی مطلوب برای مباحث ادبی بود. برخی از کتابفروشیها دو طبقه بود و از اطاقهای فوقانی که خلوتتر از طبقه اصلی بود، به راحتی برای مباحثات علمی استفاده میشد.
تجار در بغداد نقش عمدهای در تهیه مواد غذایی مردم داشتند به حدی که هرگاه بغداد محاصره و راه تجارت بسته میشد، قحطی و گرانی در این شهر اجتناب ناپذیر بود. مراکز تجاری نیز اغلب در کرخ قرار داشت. در سال 362 ق وقتی به دستور ابوالفضل شیرازی که به تعبیر ابنکثیر، سنی بسیار متعصبی بود، خانههای شیعیان را در کرخ آتش زدند، از جمله سیصد دکان نیز طعمه حریق شد و اموال بیشماری در آتش سوخت.
جنگهای مداوم میان امرا و شورشهایی که علیه خلافت صورت میگرفت، موجب شد تا صنعت شمشیرسازی و ادوات جنگی یکی از شغلهای پردرآمد به شمار آید. طبعاً خرید و فروش ادوات جنگی گرم بود و برای تعدادی از مردم ایجاد اشتغال میکرد.
شمشیر و ادوات جنگی در بغداد در محلهای به نام «باب الطاق» ساخته میشد. طبری از شخصی یاد میکند که به دروغ مدعی بود از نسل امام رضا? و از اعقاب حسن بن علی بن موسی الرضا? میباشد و تاکنون در بادیه زندگی میکرده است. نقیب طالبیان برای اینکه معلوم شود آیا او تاکنون در بادیه زندگی میکرده و به همین دلیل نسبش تاکنون ناشناخته باقی مانده است، یا دروغ میگوید و فرد شیادی است که میخواهد تنها از مزایای «شریف» بودن استفاده کند، پیشنهاد کرد شمشیرش را در «باب الطاق» برده و نشان دهند. اگر آنان شناختند، معلوم میشود این شخص دروغگوست. این کار را کردند، دانسته شد که این شخص روز قبل، شمشیر را از باب الطاق خریده است.
ب. پایبندی شیعیان به شریعت
معمولاً شیعیان در قرن چهارم هجری به آموزههای دینی و شیعی سخت پایبند بودند. مقدسی پس از بیان مذاهب موجود در سیستان و نواحی اطراف مینویسد:
رسوم آنها در بسیاری از امور، مخالف چیزی است که در اقالیم عرب رایج است، از جمله آنکه اصحاب رأی و اهلحدیث در هنگام دفن میت، او را به سمت قبله میخوابانند، مگر شیعه که صورت او را به سمت قبله باز میکنند. روزی من از ابیوردیان پرسیدم: شما از مذهب شافعی پیروی میکنید و مملکت هم دست شما است، چرا صورت میت را به سمت قبله باز نمیکنید؟ جواب دادند: ما نمیخواهیم با شیعیان موافقت کرده و با سایر مسلمانان مخالفت کنیم.
راغب گوید:
در اصفهان مردی بود به نام کتانی که احمد بن عبدالعزیز نزد او درس میخواند و از وی درس امامت میگرفت. روزی مادر احمد نزد کتانی آمد و به نشانه اعتراض به کتانی گفت: ای فاعل! تو پسرم را رافضی کردی؟ کتانی در جواب گفت: هر رافضی روزی پنجاه و یک رکعت نماز میگزارد، اما پسر تو در پنجاه و یک روز، یک رکعت هم نماز نمیگزارد.
در این قرن، دو تن به نام احمد بن عبدالعزیز وجود داشته است، یکی احمد بن عبدالعزیز بن احمد بنحامد بغدادی که در کشف الظنون کنیهاش ابوالحسن و در المکنون ابنالحسن ذکر شده و در سال 408 ق درگذشته است. دیگری ابیعمر احمد بن عبدالعزیز بن فرج بن ابیحباب قرطی لغوی و محدث است که در سال 401 ق از دنیا رفته است. به احتمال زیاد، آن شخص همین احمد بن عبدالعزیز لغوی است.
یکی دیگر از موارد پایبندی شیعیان به شریعت، اشتیاق وافر آنان
به کتابهای فقهی بود. نجاشی در مورد مردم خراسان نقل میکند که هیچ
حاجی از خراسان وارد بغداد نمیشود جز اینکه سراغ کتاب فقهی المتمسک بحبل آل الرسول از حسن بن ابی عقیل عمانی (متوفای اوایل قرن چهارم هجری) را میگیرد.
ج. کارکردهای نهادهای اجتماعی
1) ج. نهاد نقابت
یکی از نهادهایی که در قرن چهارم هجری نقش برجسته و مهمی را نه تنها در میان سادات، بلکه در میان تمام شیعیان ایفا میکرد، نهاد نقابت بود. در واقع به سبب نقش برجسته و ممتاز سادات در میان مسلمانان، به ویژه شیعیان بود که منصب نقابت ایجاد شد تا از طرفی مواظبت کند کسانی به دروغ خود را به سادات منتسب نکنند و از سوی دیگر، حقوقی را که به آنان تعلق میگیرد اخذ و و سایر امور مربوط به آنان را رتق و فتق کند. ظاهراً ابتدا تمام هاشمیان یک نقیب داشتند و بعد این منصب، تفکیک شده و طالبیان و عباسیان هرکدام برای خود نقیب جداگانهای داشتند.
در آغاز قرن چهارم هجری مسئولیت نقابت را در بغداد احمد بن عبدالصمد بن طومار بر عهده داشت و پس از مرگ او در سال 301 ق، فرزندش محمد این منصب را عهدهدار شد. در آخر همان سال احمد بن عبدالصمد هاشمی درگذشت. وی نقیب هاشمیان عباسی و طالبی بود و خواستند برادر «امموسی» را جانشین او کنند که هاشمیان بدان اعتراض کردند و خواستند پسرش محمد جانشین او شود که پذیرفته شد. احمد بن عبدالصمد در سن 82 سالگی درگذشت.
نقیب بسته به موقعیت اجتماعی و نفوذ شخصیتی خود نقشهای متعددی، همچون واسطه شدن صلح میان طرفین درگیر و امارت کاروان حجاج و قاضیالقضاة و غیره را عهدهدار میشد. چنانکه ابواحمد موسوی پدر سیدمرتضی و سیدرضی بارها عهدهدار امارت حجاج گردید و در سال 363 ق تنها حاجیانی که در کاروان او بودند توانستند حج بهجا بیاورند و باقی حجاج به سبب حمله بنوهلال به حجاج، نتوانستند حج کنند و بسیاری از آنان کشته و اموالشان غارت شد. وی از سال 354 ق پنجبار به نقابت منصوب و عزل شد و یکبار هم به امر عضدالدوله در سال 369 ق برده شد و زندانی گردید. در این مدت، فرزندانش سیدمرتضی و سیدرضی به نیابت از پدر امور نقابت را انجام میدادند. در سال 394 ق هنگامی که بهاءالدوله او را آزاد کرد، به وی علاوه بر منصب نقابت و امارت حجاج، منصب قاضیالقضاتی و امارت بر رد مظالم را نیز داد، اما خلیفه وقت عباسی، منصب قاضی القضاتی او را امضا نکرد. در این قرن محمد بن عمر علوی کوفی و ابوالحسن نهراسبی نیز گاهی عهدهدار نقابت طالبیان بودند.
در سال 396 ق بعد از درگذشت ابواحمد موسوی، منصب نقابت به سیدرضی داده شد و سیدرضی به لقب «ذی الحسبین» و سیدمرتضی به «ذی المجدین» مفتخر شدند. سید مرتضی بعد از مرگ برادرش، رضی، در سال 406 ق عهدهدار منصب نقابت شد.
نقش سادات در زندگی اجتماعی شیعه و در تاریخ آن بسیار برجسته است. شیعیان در طول تاریخ بهسبب محبتشان به رسولالله? و آل اطهارش، به سادات توجه ویژهای داشته و به همین سبب آنان نقشی درخور توجه در تاریخ اجتماعی شیعه ایفا کردهاند. به دلیل همین نقش ویژه و برجسته بوده است که در طول تاریخ، بسیاری از افراد که در اصل سید نبودهاند، سعی کردهاند خود را سید وانمود کنند.
طبری ضمن حوادث سال 302 ق میگوید: در این سال جوانی خوشسیما که جامه فاخر بر تن و کفش قرمز و شمشیر حمایل کرده دربر داشت، سوار بر اسبی که غلامی او را همراهی میکرد، به قصر «غریب»، دایی «المقتدر» رفت و از او اجازه ملاقات با خلیفه خواست. وی ادعا میکرد: «من یکی از فرزندان علی بن ابیطالبم، و برای خلیفه اندرزی دارم که نمیتوانم جز با وی در میان گذارم و چنان مهم است که اگر رسیدن من بدو تأخیر شود اتفاقی بزرگ رخ خواهد داد» ماجرا را به اطلاع خلیفه رساندند. خلیفه «ابن طومار» نقیب هاشمیان را طلب کرد. ابن طومار از نسب وی پرسید. جواب داد که محمد بن حسن بن علی بن موسی بن جعفر رضا است و از بادیه آمده. ابن طومار گفت: «حسن دنباله نداشت»، اما برخی ازهاشمیانی که همراه ابنطومار آمده بودند، گفتند، دنباله داشت. به سبب این اختلاف، همه در کار وی متحیر ماندند. عاقبت ابنطومار گفت: «این مرد مدعی است که از بادیه آمده، اما شمشیر وی نوساخته است، شمشیر را به باب الطاق بفرستید و درباره سازنده و تیغه آن پرسوجو کنید». شمشیر را نزد شمشیرسازان باب الطاق فرستادند که آنرا شناختند و یکی را احضار کردند که آنرا به پرداختگری که آنجا بود فروخته بود. معلوم شد وی پسر ابن ضبعی از کارمندان ابن فرات، وزیر پیشین خلیفه است. پس مدعی را زندانی کرده، پس از مدتی بر شتری نشاندند و به روز ترویه و روز عرفه بر دو سمت بغداد انگشت نما کردند و سپس به زندان فرستادند.
فرزند خلیفه، المستکفی به نام محمد نیز یکبار خود را علوی خوانده، ادعای مهدویت کرد. بر اثر این ادعا وی مورد اقبال واقع شد و تعداد زیادی از مسلمانان دور او را گرفتند، اما وقتی مشخص شد که عباسی است همه از دورش متفرق شدند.
2) ج. نهاد مرجعیت
یکی دیگر از نهادهای اجتماعی شیعه، نهاد مرجعیت است که در این قرن علمایی، همچون شیخ مفید، شیخ صدوق و سید مرتضی عهدهدار آن بودند. نهاد مرجعیت در این قرن علاوه بر تشریح و ترویج آموزههای شیعی، به سؤالهای دینی مردم، اعم از اعتقادی یا فقهی آنان پاسخ میدادند. از این قرن رسالههای مختلفی در دست است که مراجع وقت، آنها را در جواب سؤالها و استفتائات شهرهای مختلف نوشتهاند. از این دسته رسائل میتوان به رسالههای المسائل الصاغانیه، المسائل الجرجانیه، المسائل الدینوریه، المسائل السرویه، المسائل المازندرانیه و المسائل النیسابوریه از شیخ مفید، و المسائل الطرابلسیه، المسائل التبانیات، المسائل المحمدیات، المسائل الجرجانیه، المسائل الطوسیه، المسائل الطبریة، جوابات المسائل المیافارقیات، المسائل السلاریه، المسائل الدمشقیه و المسائل المصریه از سیدمرتضی نام برد.
از شیخ صدوق نیز رسالههایی نقل شده که آنها را در جواب سؤالهای شهرهای مختلف نوشته است، مانند جوابات المسائل الوارده علیه من قزوین، کتاب جوابات مسائل وردت من مصر، کتاب جوابات مسائل وردت من البصره، کتاب جوابات وردت علیه من المدائن فی الطلاق، کتاب جواب مسألة نیشابور و کتاب الرسالة الثانیه الی اهل بغداد فی معنی شهر رمضان. علاوه بر این، وی دو کتاب کمال الدین و تمام النعمه، و من لایحضره الفقیه را برای پاسخ به نیازهای روز شیعیان نوشته است. کتاب کمال الدین پاسخ به شبهههایی است که درباره حضرت مهدی در میان شیعیان ماوراءالنهر شیوع یافته بود.
د. مراسم مذهبی
از جمله رسومات شیعه در قرن چهارم هجری جشن غدیر است. معزالدوله از سال 352 ق آن را اعلام کرد و شیعیان هر ساله انجام میدادند. این جشن به سبب حساسیت اهلسنت، گاهی صورت نمیگرفت و گاه حکومت، به ویژه اگر حاکمیت دست اهلسنت بود، ممنوع اعلام میشد.
شیعیان بغداد، هرسال در روز هیجدهم ذیحجه، عید میگرفتند و به شادمانی میپرداختند. از رسومات آنها در جشن غدیر، پوشیدن لباسهای نو و برپایی خیمهها بود که آن را با انواع پارچه زینت میدادند. طبل و شیپور از وسایلی بود که برای ایجاد شادی هرچه بیشتر در جشن، از آنها استفاده میشد. شب عید غدیر با افروختن آتش، شهر را روشن نگاه داشته به سرور و شادمانی میپرداختند و صبحگاهان شتر قربانی میکردند.
ابن اثیر در شرح وقایع سال352 ق میگوید:
در هشتم ماه ذی حجه معز الدوله دستور داد که شهر را آذینبندی و چراغانی کنند. در مراکز شرطه آتش افروخته شد و جشن برپا گردید و مردم بازارها را شـبانه باز کردند و مانند شبهای عـید، طرب و فرح را آغاز نمودند و آنرا عید غدیر خواندند. کوسها نواخته و شیپورها دمیده شد و آن روز یک روز معروف و مشهور و ممتاز بود.
ابناثیر به اشتباه روز برگزاری عید غدیر را هشتم ذیحجه ذکر میکند. ابنکثیر نیز مانند او به اشتباه رفته آن را روز سیزدهم ذیحجه ذکر میکند.
در جشن غدیر از اشعار ابوسکره استفاده میشود. علاوه بر عراق، در مناطقی از ایران، همچون قم، کرج و کاشان نیز جشن غدیر برگزار میشد.
شاعر در بیتهایی که پیش از این مطرح شد، عید غدیر را انکار میکند و به خیال خود، آن را از بدعتهای شیعیان میشمارد و مدعی میشود این عید، اصالت ندارد زیرا هاشمیها آن را عید نمیدانستند. این خود دلیل بر آن است که شیعیان این مناطق عید غدیر را جشن میگرفته و با لباسهای سفید و نو در جشنها حاضر میشدند.
از دیگر مراسم مذهبی شیعیان در این قرن، عزاداری برای سیدالشهدا? بود. مردم به نشانه عزاداری برای امام حسین? و یاران و خاندانش، گریبانها را چاک میکردند و با موهای ژولیده به نوحهسرایی برای آن حضرت پرداخته، اظهار حزن و اندوه میکردند. یکی از مراسمهای آنها در عزاداری عاشورا زیارت حرم امام حسین? بود. ابنخلدون میگوید:
همچنین در هجدهم ماه ذیالحجه آن سال، مردم را فرمان داد که جامه نو در بر کنند و خود را به زینتها بیارایند، و به سبب عید غدیر که از اعیاد شیعه است، شادمانی کنند. در سال بعد مردم را فرمان داد که در روز عاشورا دکانها را ببندند و از خرید و فروش باز ایستند و جامه عزا پوشند و نوحهگری کنند، و مردم، پریشان موی، و روی سیه کرده بیرون آیند. گریبانها را چاک زنند، و بر سر و روی خود زنند و همه در عزای حسین[?] غمگین باشند.
برگزاری مراسم مذهبی از سوی شیعیان، همواره باعث واکنش اهلسنت میشد. آنها گاه از انجام مراسم ممانعت میکردند، زمانی مقابله به مثل میکردند و مراسم مشابهی برپا داشته، به شادمانی یا عزاداری میپرداختند. در سال نخست، به سبب تمهیدات معزالدوله، یا غافلگیر شدن، واکنشی نتوانستند نشان دهند، اما در سال 354 ق در موقع عزاداری شیعیان، به مسجد براثا حمله کرده، تعدادی از شیعیان را به قتل رساندند. در سال 381 ق در روز غدیر خم، علیه آلبویه شورش کرده، پرچمهای سلطان را سوزاندند. در سال 389 ق ادعا کردند، در روز هیجدهم ذیحجه حضرت پیامبر? و ابوبکر در غار به دست مشرکان محاصره شدند، بنابراین، از برپایی جشن ممانعت کردند. در پی این کار اهل سنت، میان دو طرف درگیری شد. اما آنها خود، در روز بیست و ششم ذیحجه، به این مناسبت که حضرت پیامبر? و ابوبکر آن روز در غار بوده، جشن گرفتند و روز هیجدهم محرم را برای قتل مصعب بن زبیر به سوگ نشستند و در آن روز به زیارت قبرش به مسکن رفتند. ابنکثیر معتقد است که اهلسنت روز دوازدهم محرم برای مصعب عزاداری میکردند.
ممانعت اهلسنت از جشن غدیر به ادعای مصادفت آن با محاصره پیامبر? و ابوبکر در غار، بهانهای بیش نبود، چون هجرت پیامبر? از اول ربیع الاول شروع شد و آن حضرت در هشتم ربیع به مدینه رسید.
اهل سنت در برخی مواقع حتی از این هم پا را فراتر گذاشته و جنگ جمل را بازسازی کرده، خود را یاران عایشه و طلحه و زبیر قلمداد میکردند که با علی? و یارانشان میجنگند. در سال 363 ق جمعی از اهلسنت، زنی را سوار جمل کردند و او را عایشه نامیدند و برخی را طلحه و برخی را زبیر نامیدند و گفتند: ما با اصحاب علی? میجنگیم. به سبب این فتنه، افراد بسیاری از دو گروه به قتل رسیدند و عیاران در شهر به فساد پرداختند و اموال تاراج شد. این در حالی است که امام علی? طبق عقیده رسمیاهل سنت، خلیفه چهارم از خلفای راشدین است و مقامی بالاتر از عایشه، طلحه و زبیر دارد و جنگ جمل از نگاه اهلسنت نیز جنگی مشروع نیست. اما عناد و لجاجتشان با شیعه آنان را به جایی رسانده بود که از موضع و عقیده رسمی اهلسنت دست برداشته و رفتاری مخالف با آن انجام دهند. شاید به همین دلیل است که ابنکثیر آنها را کم عقل یا بیخرد معرفی میکند.
شیعیان برای مراسم مذهبی خود، گاه از سوی دولت نیز با مانع روبهرو میشدند. در سال 382 ق ابوالحسن علی بن محمد کوکبی، معروف به ابنالمعلم که سنی بود و از جانب بهاءالدوله، وزارت داشت، شیعیان را از برپایی جشن غدیر و سوگواری عاشورا منع کرد. در سال 392 و 393 ق استاذ هرمز، وزیر دیگر بهاءالدوله، شیعیان را از برپایی جشن غدیر و عزاداری عاشورا، و اهلسنت را از عزاداری برای مصعب بن زبیر و جشن غار منع کرد.
ر. ساختار شهر بغداد و محلههای شیعهنشین
شهر بغداد در قرن چهارم هجری از چندین محله تشکیل یافته بود که عمدهترین محلههای آن عبارت بودند از:1. کرخ که عمدتاً شیعهنشین بود، 2. باب الطاق که دومین محله شیعیان به حساب میآمد، 3. باب البصره، 4. باب الشعیر، 5. شماسیه که در این سه محله اخیر، سنیان سکونت داشته یا در اکثریت بودند.
علاوه بر کرخ و باب الطاق، در محلههای سوق السلاح، نهر الطابق، سوق یحیی و الفرضه که در شرق بغداد واقع بودند نیز اکثریت با شیعیان بود.
در این قرن در بغداد، چهار مسجد جامع وجود داشت. در جانب شرقی بغداد، مسجد رصافه و مسجد دارالخلافه واقع بود. در جانب غربی، مسجد المنصور بود که در «مدینة المنصور» بود. و مسجد براثا که در محلهای به همین نام در حومه غربی بغداد و در ناحیهای بین مدینه المنصور و دجله قرار داشت. مسجد براثا علاوه بر اینکه مرکز عبادی بود، مرکز تعلیم شیعیان و مناظره میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف نیز بود.
ز. نظام آموزش و پرورش
در آن زمان، تحصیل از مکتب خانهها شروع میشد. مکتب اتاقی بود که اغلب در بازار در کنار مسجد برای آموزش اطفال ساخته میشد و به ندرت در خود مسجد یا مناطق دیگر تشکیل میگردید. محتسب در شهرهایی چون بغداد از تعلیم کودکان در مسجد جلوگیری میکرد، چون کودکان باعث آلودگی مسجد میشدند. مردم بنابر نظر دانشمندان آن روز که سن آغاز تحصیل را از هفت سالگی میدانستند، کودکان خود را وقتی به هفت سالگی میرسیدند، به مکتب میفرستادند. مکتب دارای دو مرحله بود: یکی «تکتیب» برای تعلیم خط و احیاناً تعلیم حساب و صرف و نحو که به آن «کتاب» هم گفته میشد و دیگری مرحله «تلقین» که در این مرحله به دانشآموز قرآن یاد میدادند و دانشآموزان به فراخور استعداد و توان خود هر روز بخشی از قرآن را حفظ میکردند.
غیر از مسجد، خانههای دانشمندان و علما نیز محل آموزش کودکان و دانشآموزان مراحل بالاتر بود. معمولاً علما اتاقی را به منظور تدریس به شاگردان خود اختصاص میدادند که سطح افراد البته در آن متفاوت بود و کودکان اغلب به صورت فردی از معلم درس میگرفتند و کسانی که در مراحل عالی قرار داشتند، اگر جلسه درس برای حدیث بود به صورت گروهی و استاد درس را املا میکرد و شاگردان مینوشتند، آنگاه استاد در آخر، دفترهای تک تک شاگردان را ملاحظه و تأیید یا اصلاح میکرد. اگر معلم صاحب شهرت بود، جمعیت انبوهی برای استماع سخنانش اجتماع میکردند. گاهی استاد متن مشخصی را تدریس میکرد و معمولاً توضیحات خود را به آن میافزود. اگر درس کلامی یا عقلی بود، ابتدا نظری یا پرسشی مطرح میشد، آنگاه دیدگاههای مخالف و موافق طرح و مورد بحث و نقد قرار میگرفت.
شیخ مفید در مسجد براثا تدریس میکرد. ابنندیم که شخصاً وی را میشناخته، او را پیشوای متکلمان شیعه توصیف میکند. شیخ مفید در این مسجد با متکلمان و دانشمندان مذاهب و مکاتب دیگر نیز مناظره میکرد و از مسجد به عنوان پایگاهی برای نشر تعالیم اسلام و شیعه و دفاع از آن استفاده مینمود. شخصیت شیخ مفید و روشنگریها و تعلیمات او به حدی تأثیرگزار بود که مخالفان را به واکنش وا میداشت.
در رجب سال 398 فتنهای در بغداد اتفاق افتاد. دلیلش آن بود که عدهای از عباسیان به براثا آمده، شیخ را اذیت کردند. در واکنش به آن، پیروان شیخ مفید سراغ فقهای اهلسنت، نظیر ابا حامد اسفرایینی و ابن اکفانی رفته آنها را به باد فحش و ناسزا گرفتند. در پی این قضیه، شیعیان و سنیان به جان هم افتادند تا اینکه دولت دخالت کرد و شورشگران را سرکوب و زندانی نمود. چیزی که در این قضیه مقداری عجیب مینماید، حکم تبعیض آمیز سلطان بویهی است که شیخ مفید را تبعید میکند، اما فقهای سنی را نه. این در حالی است که ابتدا شیخ مورد آزار سنیان قرار گرفته بود. شاید دلیل آن، جلوگیری از شورش مجدد اکثریت اهلسنت بوده باشد. شیخ مفید پس از مدت کوتاهی با وساطت شخصی به نام علی بن مزید نزد سلطان، از تبعید باز میگردد.
دانش و قدرت شیخ مفید در مناظره چنان علمای مخالف را به زحمت انداخته بود که آرزوی مرگ او را میکردند. ابنکثیر میگوید: ابوالقاسم خفاف، معروف به ابننقیب از پیشوایان اهلسنت هنگامی که خبر مرگ ابنمعلم فقیه شیعه به او رسید، سجده شکری انجام داد و جلسهای برای جشن وتهنیتگویی ترتیب داد و اظهار نمود: «حالا که مرگ ابن معلم را به چشم دیدم دیگر از مردن باک ندارم».
ح. ارتباطات شیعیان
از عنوان رسالههایی که شیخ مفید، شیخ صدوق و سیدمرتضی در جواب استفتائات و مسائل شیعیانِ نقاط مختلف جهان آن روز نگاشتهاند میتوان دریافت، شیعیان دستکم با مراجع و علمای عصر خود ارتباطات گستردهای داشتهاند. این ارتباطات از طریق کاراوانهای تجاری و زیارتی کربلا و کاروان حج و مسافرت علما در مناطق شیعه نشین صورت میگرفت.
یکی از این موارد، سفر شیخ صدوق به ماوراءالنهر و بلخ و بخارا و خراسان است که باعث نگارش دو کتاب من لا یحضره الفقیه، و کمال الدین و تمام النعمه شد. خود شیخ در این زمینه میگوید:
چون قضاء و قدر مرا به دیار غربت در «ایلاق» یکی از قصبات بلخ که شریفالدین ابوعبدالله، معروف به نعمه در آن حضور داشت، کشاند. وی از من خواست کتابی را در فقه تألیف کنم و اسم آن را «من لایحضره الفقیه» بگذارم.
شیخ، انگیزه خود را از تألیف کتاب کمال الدین و تمام النعمه زدودن شبهات شیعیان در مورد غیبت امام زمان? مطرح میکند. وی از اینکه میدیده مردم به جای تمسک به احادیث، برای اثبات عقاید خود به عقل توسل میجستند، نیز در رنج بوده و نارضایتی خود را از آن اظهار میکند. شیخ در این مورد میگوید: وقتی به نیشابور برگشتم و در آنجا اقامت گزیدم و دیدم بیشتر شیعیانی که نزد من آمد و شد میکردند، در امر غیبت حیراناند و درباره امام قائم? شبهه دارند و از راه راست منحرف گشته و به رأی و قیاس روی آوردهاند، پس با استمداد از اخبار وارده از پیامبراکرم? تلاش خود را در ارشاد ایشان به کار بستم تا آنها را به حق و صواب، دلالت کنم.
نمونه دیگر، سفر ابنجنید به نیشابور است که در سال 340 ق به آن دیار سفر کرده بود. در این سفر، شیعیانِ آن دیار از وی استقبال فراوانی کرده، احتمالاً وجوه دینی خود را به وی دادند. این امر باعث شده بود که یکی از علمای حنفی مذهب به او اتهام ادعای وکالت از امام زمان? وارد کند که این اتهام موجب واکنش شیخ مفید شد و این اتهام را نفی کرد. احتمالاً شیعیان به عنوان نیابت عامه فقها از امام زمان? وجوه خود را به ابنجنید میدادند و آن شیخ حنفی، یا از روی ناآگاهی از مبانی اعتقادی شیعه یا به سبب تبلیغات منفی علیه شیعه، او را متهم کرده که مدعی وکالت از امام زمان است.
شیخ مفید در المسائل الصاغانیه از ارتباطات گسترده شیعیان نیشابور با شیعیان بغداد و مکاتبه آنان با هم در مسائل اعتقادی، خبر میدهد.
خ ـ انعکاس ارادت به اهلبیت? در زندگی فردی و اجتماعی شیعیان
یکی دیگر از شاخصههای اصلی شیعیان، ارادت عمیق آنان به اهلبیت پیامبر? است. این ارادت به صورتهای گوناگون در زندگی فردی و اجتماعی آنان، همچون وقف زمین و اشیای نفیس به مشاهد مشرفه، اقامه عزاداری برای ایشان، خشم و نفرت نسبت به دشمنان و قاتلان ایشان، تبرک جستن و... منعکس شده است. یکی از این امور، دفن اموات در مشاهد مشرفه است. شیعیان از آغاز تاکنون پیوند خاصی با مشاهد مشرفه داشتهاند. زیارت رفتن آنان و تدفین اموات خود در مراقد و مناطق مجاور آن از کارهایی است که شیعیان از دیرباز انجام میدادند و آرزوی بسیاری از شیعیان آن است که در جوار ائمه طاهرین? دفن شوند.
ابن اثیر در زمره حوادث سال 398 ق مینویسد:
در این سال ابوالعباس بن ابراهیم ضبی وزیر مجد الدوله در بروجرد درگذشت علت آمدنش بدانجا این بود که مادر مجدالدوله بن بویه او را متهم کرده بود به اینکه به برادرش زهر خورانده و مرده است. همینکه برادرش درگذشت از وی دویست دینار طلب کردند که در سوگواری او صرف شود، و نداد و مادر مجدالدوله او را بیرون کرد و قصد بروجرد نمود که از متصرفات بدر بن حسنویه بود. و بعد حاضر شد که دویست هزار دینار تقدیم نماید و به کار خود بازگردد. تقاضایش پذیرفته نشد و در بروجرد ماند تا در همانجا درگذشت. ابوالعباس وصیت کرد جنازه او در آرامگاه حسین? دفن شود. به شریف ابیاحمد، پدر شریف رضی پیشنهاد شد که موضع قبر او را به پانصد دینار بفروشد. شریف پاسخ گفته بود: کسی که میخواهد در جوار نیای من دفن شود، زمینش فروخته نمیشود و دستور داد قبری برای او آماده کنند. و با خود پنجاه مرد را به تشییع راه انداخت و او را در مشهد الحسین? دفن کردند.
خود ابا احمد موسوی نیز که سال بعد درگذشت، در جوار امام حسین? دفن شد. وی اموالش را وقف امور خیریه کرد. هنگامی که وفات یافت، فرزند ارشدش مرتضی بر او نماز گزارد و ابتدا در خانهاش دفن شد، سپس جنازه او را به مشهد الحسین? انتقال دادند و در آنجا به خاک سپرده شد.
مردم طوس به مرقد مطهر امام رضا? آنچنان دلبسته و برای آن تقدس قائل بودند که به هیچ قیمتی حاضر نمیشدند، برای هارون الرشید که در کنار مضجع شریف آن حضرت مدفون است، ضریح گذاشته شود. یکی از علمای اهلسنت هنگامی که در سال 375 ق پس از به جا آوردن حج وارد بغداد شد، از جانب خلیفه عباسی سرزنش شد که چرا فتوا داده است برای قبر هارون ضریح گذاشته نشود. وی جواب داد: من طبق شرع و مصلحت فتوا دادهام، زیرا تشیع در آنجا استیلا دارد و اگر صندوقی گذاشته شود، شیعیان آن را دور میاندازند، و این باعث فتنه و فساد مملکت میشود.
نمونهای از انعکاس ارادت شیعیان به خاندان پیامبر? را در گزارش ابودلف از ری مشاهده میکنیم. وی از چشمه سورین (چشمه علی) در سورین، محلهای در ری یاد کرده است و میگوید: شخصاً دیدم مردم از آن کراهت دارند و آن را به فال نیک نمیگیرند و بدان نزدیک نمیشوند. سبب را پرسیدم، پیرمردی از اهالی آنجا به من گفت: علت آن است که شمشیری که با آن یحیی بن زید کشته شد، در این آب، شسته شده است. این گزارش نشان میدهد شیعیان تا بدان حد به اهلبیت پیامبر? دلبسته بودهاند که حتی از چشمهای که در آن آلت قتل یکی از نوادگان اهل بیت? شسته شده، کراهت داشته و از آن اجتناب میکردند.
نتیجه
از آنچه گفته شد چنین برمیآید که مذهب تشیع در قرن چهارم هجری در زندگی اجتماعی شیعیان تأثیر عمیق و آشکاری داشت و در قالب خلق نهادهای اجتماعی، همچون نقابت و مرجعیت، و زمانی نیز ارادت به اهلبیت? و برگزاری آیینهای خاص شیعی، خود را نشان میداد. پایبندی شیعیان به شریعت و سؤالهای متعدد آنان از علما در زمینههای اعتقادی و فقهی از دیگر مظاهر نفوذ تشیع در دل و جان شیعیان این قرن است. حتی در برخی موارد، در حوادث و سوانح نیز به نوعی حضور تشیع در زندگی شیعیان مشاهده میشود، به جز توسل شیعیان به اهلبیت? برای خلاصی از آن بلایا، محرومیت آنان از امکانات دولتی برای پیشگیری یا رفع آثار بلایا میتواند به نوعی حضور مذهب در زندگی شیعیان تلقی شود. مهمترین ویژگی تشیع، ارادت خاص و عمیق آنان به اهلبیت? میباشد که حتی در نهانیترین زوایای زندگی شیعیان نفوذ یافته و قابل مشاهده است. برگزاری آیینهای خاص به مناسبت سالروز شهادت امام حسین? و جشن غدیر، تنها جلوههای آشکار محبت شیعیان به خاندان پیامبر? میباشد که به سبب آن، مشکلات و مصایب فراوانی، به خصوص در این قرن تحمل کردند. وصیت به دفن خود در مجاورت مزار ائمه? و اظهار بیزاری از دشمنان ایشان از مظاهر دیگر ارادت شیعیان به این خاندان است.
منابع
ـ آلکاشف الغطاء، محمدحسین، اصل الشیعه و اصولها، تحقیق علاء آل جعفر، بیجا، مؤسسه امام علی?، بیتا.
ـ ابن اثیر، عزالدین أبوالحسن علی بنابیالکرم، الکامل فی التاریخ ، بیروت، دار صادر ـ دار بیروت، 1385 ق.
ـ ـــــــــــــــــ ، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، 1371.
ـ ابنجوزی، ابیالفرج عبدالرحمن علی بن محمد؛ المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمدعبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادرعطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق.
ـ ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون؛ العبر دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363.
ـ ابنعدیم، کمالالدین ابیالقاسم عمر بن احمد بن هبه الله؛ زبدة الحلب من تاریخ حلب، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.
ـ ابنعماد، شهابالدین ابوالفلاح عبدالحی بن احمد عکری حنبلی دمشقی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق ارناؤوط، دمشق ـ بیروت، دار ابنکثیر، 1406 ق.
ـ ابنکثیر، أبوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، 1407 ق.
ـ ابودلف، سفرنامه ابودلف، مترجم سید ابوالفضل طباطبایی، تعلیق ولادیمیر مینورسکی، تهران، کتابفروشی زوار، 1354.
ـ بغدادی، اسماعیل باشا، ایضاح المکنون، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا.
ـ ثعالبی، عبدالملک بن محمد بن اسماعیل نیشابوری، یتیمة الدهر، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر، مطبعة السعاده، 1377 ق.
ـ جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، قم، انتشارات انصاریان، 1380، چاپ سوم.
ـ رازی، ابو علی مسکویه، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، 1379، چاپ دوم.
ـ ـــــــــــــــــ ، تجارب الامم، ترجمه علینقی منزوی، تهران، توس، 1376.
ـ صدوق، ابیجعفر محمد بن علی بن حسین قمی، علل الشرایع، نجف، المکتبة الحیدریه، 1386ق.
ـ ـــــــــــــــــ ، کمالالدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری، قم، انتشارات مسجد جمکران، 1382، چاپ دوم.
ـ ـــــــــــــــــ ، من لایحضره الفقیه، تصحیح و تعلیق محمد جعفر شمس الدین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1411.
ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375، چ پنجم.
ـ غزی حلبی، کامل البالی، نهر الذهب فی تاریخ حلب، تصحیح و تعلیق شوقی شعث و محمد فاخوری، حلب، دارالقلم العربی، 1413.
ـ فقیهی، علی اصغر، تاریخ آل بویه، تهران، انتشارات سمت، 1384، چ چهارم.
ـ قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، (نوشته در 378ق)، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی(زنده در 805 ق)، تحقیق سید جلالالدین تهرانی، تهران، توس، 1361.
ـ کبیر، مفیز الله، آل بویه در بغداد، ترجمه مهدی افشار، تهران، انتشارات رفعت، 1381.
ـ کرمر، جوئل ال، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ترجمه محمدسعید حنائی کاشانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375.
ـ متز، آدام، تمدن اسلامیدر قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، 1364، چ دوم.
ـ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، مصنفات الشیخ المفید، تحقیق سیدمحمد قاضی، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، 1413ق.
ـ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361.
ـ ـــــــــــــــــ ، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، قاهره، مکتبه مدبولی، 1411ق، چ سوم.
ـ ناصر الشریعه، محمد حسین بن حسن، تاریخ قم(مختار البلاد)، تهران، کتابفروشی الاسلامیه، بیتا.
ـ نجاشی، ابیالعباس احمد بن نجاشی اسدی کوفی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم، سازمان انتشارات اسلامی، 1416ق، چ پنجم.
ـ نصرالله، ابراهیم، حلب و التشیع، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
ـ نوذری، عزتالله، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، خجسته، 1381، چ دوم.