آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۷

چکیده

متن

در این نوشته با اشاره به اهمیت منابع در تاریخ اسلام، به ویژه اهمیت منابع کهن تاریخی، به منابع شیخ مفید و نیز ویژگی‏های روش وی در بهره‌گیری از منابع پرداخته شده است. بیان مواردی از این منابع کهن و ویژگی آن‏ها و نیز اشاره به گزارش‏های تاریخی شیخ مفید، به ویژه در دو کتاب الارشاد و الجمل و مقایسه آن‏ها با گزارش‏های مشابه که در منابع دیگر وجود دارد، مطالب این نوشته را در بر می‏گیرد. همچنین بخشی از منابع شیخ مفید که به گزارش‏های شفاهی و غیر مکتوب اختصاص دارد به اختصار بررسی شده است.
واژگان کلیدی: تاریخ اسلام، شیخ مفید، منابع تاریخی، مصنفات شیخ مفید.

 
مقدمه
مطالعه در زمینه تاریخ، به ویژه تاریخ اسلام و تحلیل وقایع تاریخی باید با استفاده از منابع تاریخی کهن صورت گیرد. بر این اساس، صرف نظر از استثناهایی که وجود دارد و با در نظر گرفتن معیارهایی که منبع مورد استفاده را اعتبار می‏بخشد، باید اذعان داشت هر چه منبع مورد استفاده در مطالعات تاریخی به زمان وقوع حوادث نزدیک‌تر باشد از اتقان و درستی بیشتری برخوردار است. بسیاری از منابع تاریخی به مرور زمان از میان رفته و امروزه در دست‌‌رس ما نیست از این رو ناگزیر باید از آثاری استفاده کرد که از آن منابع بهره برده‏اند. یکی از عالمان بزرگی که به زمان منابع کهن نزدیک بوده و در آثار خود از آن‏ها بهره برده شیخ مفید است. از آن جا که این موضوع اهمیت بسیار دارد، آثار شیخ مفید مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته و منابع مورد استفاده ایشان در گزارش‏های تاریخی تا حد ممکن بازشناسی شده است.
منابع شیخ مفید در گزارش‏های تاریخی
شیخ مفید به سبب واقع شدن در دوره‏ای که رشد و تکامل علوم اسلامی در اوج پیشرفت بوده از سویی، و موجود بودن بسیاری از منابع کهن تاریخ اسلام که در دوره‏های بعد از بین رفته است، از سوی دیگر، این امکان را داشته است که بتواند از منابع دست اول در جهت هر چه پربارتر شدن نوشته‏های تاریخی خویش بهره جوید. از این رو برخی معتقدند کتاب الجمل  بخشی از خطبه‏ها، نامه‏ها و احادیث امام علی(ع) را که برگرفته از کتاب‏های مفقود شده است، در بر دارد.[1] در این صورت، الجمل در زمره منابع تاریخ اسلام به شمار می‏آید.
برای شناسایی منابع مورد استفاده شیخ مفید در مباحث تاریخی باید آنها را ضمن یک تقسیم‌بندی ارائه کرده‌، زیرا ایشان در نقل حوادث تاریخی از یک یا چند منبع مشخص یا از یک طریق و یا یک شکل معینی بهره نگرفته است. بر این اساس، می‌توان منابع مورد استفاده ایشان را به طور کلی به چند دسته تقسیم کرد:
دسته اول
در این دسته، کتاب‏ها روایاتی است که ایشان از آنها نام برده، اما چگونگی استفاده و حتی در برخی موارد‌، مقدار استفاده ایشان کاملاً مشخص نیست. این دسته از منابع اگرچه تعدادشان اندک است، اما راهنمای خوبی برای شناسایی پاره‏ای از گزارش‏های ایشان در نگارش‏های تاریخی به شمار می‏رود. البته در این‌جا توجه به یک نکته بسیار مهم است و آن این که منابع یاد شده اگرچه بیشترشان تاریخی است، اما خودشان لزوماً نوشته‏های تاریخی نیستند، بلکه ممکن است برخی از آن‏ها آثار ادبی یا مربوط به علوم دیگر باشند. این دسته از منابع عبارت‌اند از:
1. الجمل: نوشته ابو مخنف لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدی[2] (م 157 ق‌).[3] جدّ وی (‌‌مخنف‌) را از اصحاب امیر المؤمنین امام علی(ع) دانسته‏اند.[4] چنانکه گفته‏اند، در تشیع سیاسی ابو‌مخنف تردید نیست، اما بر امامی بودن وی نیز دلیلی وجود ندارد.[5] تراجم‌نگاران وی را بزرگِ مورخان کوفه می‏دانند و از کثرت نوشته‏هایش سخن گفته‏اند.[6] موضوع آثار یا اخبار وی بیشتر درباره فتوحات، اخبار جنگ‌ها و مانند آن است.[7]
شیخ مفید در موارد بسیاری از نوشته‏هایش به شکل مستقیم و غیر مستقیم از آثار ابو‌‌محنف بهره برده که از آن جمله کتاب الجمل است.[8] وی در چند مورد مستقیماً از آن مطلب نقل کرده است و هنگام یاد کردن از آن، با عبارت «کتابه المصنّف فی حرب البصرة» یا «کتابه الذی صنّفه فی حرب البصره» به آن اشاره کرده است.[9] البته کتاب الجمل ابو‌مخنف اکنون در دست‌رس نیست و شاید در زمان‏های پیشین از بین رفته باشد.
شیخ مفید در موارد دیگری نیز از ابو مخنف استفاده کرده، اگر چه از کتاب او یاد نکرده است. این موارد در کتاب جمل ایشان عبارت‌اند از: روایتی درباره اجبار کردن دیگران برای بیعت با ابو‌بکر توسط عمر (ص 118)‌، گزارشی درباره فرستادگان امام علی(ع) برای دعوت مردم به جهاد با ناکثین (ص 257‌)‌، سخنی از مروان مبنی بر پیمان شکنی و ظلم به امام علی(ع) و سخنانی از امام علی(ع) (ص 416 )، خطبه‏ای از امام علی(ع) هنگام قراردادن عبد‌الله بن‌عباس در بصره (ص 420) و سخنانی از امام علی(ع) هنگام خروج از بصره به طرف کوفه (ص422).
شیخ مفید در الارشاد نیز در دو مورد از ابو مخنف نام برده است: یکی در جلد اول که گزارش شهادت امام علی(ع) و مطالب مربوط به آن را آورده است (ص 17) و دیگری در جلد دوم که خطبه امام حسن(ع) را در نخستین روز خلافتش پس از شهادت امام علی(ع) نقل کرده است (ص 7).
البته استفاده شیخ مفید از آثار ابو‌مخنف منحصر در همین موارد نیست و با تطبیق مطالب الارشاد در بخش مربوط به واقعه کربلا با گزارش‏های ابو‌مخنف به آسانی می‏توان پی برد که بسیاری از اخبار آن بخش نیز برگرفته از کتاب مقتل الحسین(ع) ابو‌مخنف به واسطه شاگردش هشام بن محمد کلبی (م 204 یا 206ق) است. این کتاب در زمره آثار مفقود ابو‌مخنف به شمار می‏رود، اما بخش‏های قابل توجهی از آن را مورخانی چون محمد بن جریر طبری (م 310)[10] در آثار خود آورده‏اند. بخش‏های یاد شده توسط یکی از پژوهشگران برجستة معاصر از تاریخ طبری استخراج و با عنوان وقعة الطف منتشر شده که مطالب آن بر قطعات نقل شده در گزارش‏های تاریخ طبری منطبق است.
چون شیخ مفید در ابتدای گزارش خود از واقعه کربلا تصریح کرده که مطالبش را به نقل از کلبی[11] و مدائنی[12] آورده است،[13] به نظر می‏رسد در این زمینه از کتاب مقتل الحسین[14] کلبی بهره‏ برده باشد که وی نیز اخبار واقعه کربلا را عمدتاً از ابو‌مخنف و در مواردی از عوانة بن الحکم[15] نقل کرده است.
ممکن است کسانی تاریخ طبری را در این زمینه، منبع شیخ مفید قلمداد نمایند، اما با تطبیق مطالب الارشاد با تاریخ طبری و دقت در آنها به تفاوت‏هایی بین این دو مشاهده می‌شود که استفاده شیخ مفید را از تاریخ طبری بعید می‏نماید. به عنوان نمونه می‏توان به جمله‏هایی اشاره کرد که در الارشاد آمده است اما در تاریخ طبری موجود نیست و نیز برخی از روایات الارشاد که با تاریخ طبری تفاوت دارد. بدین ترتیب در موارد یاد شده یا می‌بایست شیخ مفید از اصل روایات ابومخنف استفاده کرده و یا از منابع دیگری هم‌چون اخبار مدائنی که خود نیز بدان اشاره کرده،[16] بهره برده باشد.
2. مقتل عثمان: نوشته ابو‌حذیفه اسحاق بن بشر قرشی بخاری (م 206 ق).[17] وی در بلخ زاده شد، اما در بخاری سکنا گزید و در همان جا نیز در گذشت و از این رو به بخاری منسوب شده است.[18] صاحبان تراجم برای او تألیفاتی شمرده، اما از این کتاب او نامی نبرده‏اند.[19] شاید این کتاب خیلی زود مفقود شده باشد. شیخ مفید ضمن استفاده از این کتاب با عبارت «کتابه الذی صنّفه فی مقتل عثمان» در کتاب الجمل از آن یاد کرده است.[20] البته ایشان در چند مورد دیگر که در کتاب الجمل از وی روایاتی آورده، اشاره نکرده است که آیا از همین کتاب او نقل کرده یا نه.[21]
3. کتاب الجمل: نوشته ابوعبداللّه‏ محمد بن عمر بن واقد واقدی مدنی
(م 207ق).[22] ابن‌ندیم او را عالم به مغازی، سیره، اخبار و... می‏داند و او را به فزونی تألیفات شناسانده، گفته است که دو غلام داشته که شبانه روز برایش می‏نوشتند و پس از خود کتاب‏های بسیاری بر جای گذاشت.[23] کتاب مشهور المغازی از اوست. بسیاری از نوشته‏های واقدی از بین رفته است. یکی از کتاب‏هایش کتاب الجمل[24] یا کتاب یوم الجمل[25] نام داشته که آن نیز به دست ما نرسیده است. شیخ مفید در پاره‏ای از نوشته‏هایش از این کتاب بهره برده با عبارت «کتابه الذی صنّفه فی حرب البصرة» از آن یاد کرده است. [26] وی در موارد بسیار دیگری نیز از واقدی یاد کرده، اما بدون آن که از کتاب او نام ببرد از گزارش‏های او استفاده کرده است.[27] البته بعید نیست که تمام یا بسیاری از آنها را نیز از همان کتاب الجمل واقدی نقل کرده باشد. به هر صورت، وی برای نگارش حدود سی صفحه از کتابش، از جمل واقدی استفاده کرده که نزدیک به ده درصد از کتابش است.
همچنین شیخ مفید در الارشاد نیز در دو مورد از واقدی روایت نقل کرده، اما به کتاب یا اثری از وی اشاره نکرده است.[28] البته با توجه به تناسب مطالب ذکر شده در مورد اول و تطبیق آن با مغازی واقدی، بایستی از این کتاب بهره برده باشد. درباره روایت دوم نیز با توجه به موضوع آن، ممکن است از کتاب مقتل الحسین(ع) یا کتاب مولد الحسن و الحسین? و مقتل الحسین(ع)[29] نوشته واقدی که اکنون در دست نیست، استفاده کرده باشد.
به جز موارد یاد شده، با تطبیق مطالب الارشاد بر مغازی موارد دیگری می‏توان یافت که احتمال استفاده شیخ مفید از مغازی را تقویت می‌کند. برخی از این موارد عبارت‌اند از: گزارش‏هایی مربوط به جنگ بدر (ج1، ص74 و 76) که با صفحه 68 و 91 مغازی برابر است، بخشی از گزارش جنگ أحد (ج1، ص81) که با صفحه 226 مغازی و بخشی دیگر از آن (ج1، ص88) با صفحه 279 مغازی مطابقت دارد.
4. البیان و التبیین: این کتاب نوشته ابوعثمان عمرو بن بحر بن محبوب، مشهور به جاحظ (م 255ق) است.[30] برخی جاحظ را یکی از سه نفری دانسته‌اند که به دانش حریص بوده است به طوری که هر کتابی که به دست می‏آورد، آن را از آغاز تا پایان می‏خواند.[31] برخی جاحظ را به تألیف کتاب‏های بدیع و نو شناسانده‏اند[32] و کتاب‏های بسیاری برای وی شمرده‏اند که البیان و التبیین از آن جمله است.[33] موضوع البیان و التبیین مباحث تاریخی نیست، بلکه محور اصلی مطالبش، ادبیات، شعر، طبقات شعرا، بلاغت و معرفی برخی افراد بلیغ، فصاحت، خطبه، انواع خطبه، خطبه‏های برگزیده، لباس و انواع آن، عصا و ویژگی‏های آن و موضوعاتی از این دست است. شیخ مفید به مناسبت بیان برخی از خطبه‏های امام علی(ع) از این کتاب استفاده کرده و در یک مورد در کتاب الجمل خود از آن نام برده است.[34]
5. فضیلة المعتزلة: نوشته جاحظ:[35] شیخ مفید ضمن استفاده از این کتاب، در صفحه 62 کتاب الجمل از آن نام برده است. البته این کتاب نیز مفقود شده و به دست ما نرسیده است. گفتنی است شیخ مفید در جایی دیدگاه جاحظ را درباره امام علی(ع) نقل کرده[36] که به درستی مشخص نیست این دیدگاه را از کدام‌یک از آثار جاحظ برگفته است؛ البته محقق محترم کتاب الجمل شیخ مفید، ذیل موضوع قتل عثمان، ‌با استفاده از رسائل جاحظ انتساب این دیدگاه را به وی درست ندانسته است.[37]
6. المنبی‏ء: نوشته ابوالحسن علی بن حسن بن فضّال کوفی (درگذشته حدود سال 290ق).[38] وی را به گستردگی دانش و نیکویی تصانیف ستوده‏اند.[39] نجاشی با عنوان «فقیه اصحاب شیعه در کوفه» از او نام برده، تعدادی از کتاب‏هایش را شمرده است،[40] اما این کتاب در شمار آنان نیست، گرچه شیخ مفید از این کتاب او استفاده کرده و از آن به عنوان کتاب معروف وی یاد نموده است.[41]
7. مقاتل الطالبیین: نوشته ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی (م 356ق).[42] اصل او از اصفهان است، اما در بغداد پرورش یافته[43] و در همان جا درگذشته است.[44] وی در زمینه‏های بسیاری از علوم و فنون متبحر بوده و به گونه‏های مختلفی او را ستوده‏اند.[45] گفته شده است که در حفظ کردن أخبار، حدیث، نسب و... هرگز کسی را چون او ندیده‏اند.[46] کتاب مشهور الأغانی از اوست و گویا طی پنجاه سال آن را تدوین کرده است.[47] کتاب‏های بسیاری به او نسبت داده‏اند که از آن جمله مقاتل الطالبیین است که البته ابن ندیم با عنوان مقاتل آل أبی‌طالب از آن یاد کرده است.[48] این کتاب یکی از بهترین کتاب‏های کهنی است که سرگذشت کشته شدگان خاندان ابو طالب را در بر دارد.
 شیخ مفید در آثار خویش از این کتاب بهره برده و در یک مورد با تأکید بر استفاده‏اش از اصل کتاب مقاتل الطالبیین، از آن یاد کرده است.[49]
البته استفاده شیخ مفید از آثار ابو الفرج اصفهانی قطعاً منحصر در این یک مورد نیست، زیرا ایشان در الارشاد نیز بدون آن که به کتابی از ابوالفرج اشاره کند، از وی یاد کرده، گزارش دیگری از او نقل کرده است.[50] ضمن آن که با مقایسه برخی مطالب مقاتل الطالبیین با الارشاد می‏توان پی برد که پاره‏ای از گزارش‏های شیخ مفید در الارشاد شباهت بسیار زیادی با مقاتل الطالبیین دارد و به نظر می‏رسد از همین کتاب گرفته شده باشد این موارد عبارت‌اند از:
1. مهم‌ترین و مفصل‌ترین گزارش تاریخی شیخ مفید که منطبق بر روایات مقاتل الطالبییناست، گزارش مربوط به پیمان عده‏ای بر کشتن علی(ع) و جزئیات و چگونگی شهادت آن حضرت است که در یک فصل با عنوان «و من الأخبار الواردة بسبب قتله و کیف جری الأمر فی ذلک» تنظیم شده است،[51] جز آن که بین آنها چند تفاوت دیده می‏شود:
اول: شیخ مفید نام دو هم‏پیمان ابن‌ملجم را در خلال همین گزارش آورده است، اما ابوالفرج ضمن این گزارش نیاورده و پس از آن از قول ابومخنف نام آنها را ذکر کرده است.
دوم: سرانجام کار آن دو تن در مقاتل الطالبیین پیش از گزارش شهادت امام علی(ع) بیان شده، اما در الارشاد به طور خلاصه در پایان این گزارش آمده است.[52]
سوم: نام مبارک امام علی(ع) در مقاتل الطالبیین بیشتر بدون وصف «أمیر المؤمنین» آمده، اما در الارشاد بیشتر به طور مطلق «امیر المؤمنین(ع)» آمده است که البته ناشی از اعتقاد شیخ مفید است و به استفاده ایشان از آن منبع آسیبی نمی‏رساند. این تفاوت‏های جزئی ناشی از سبک تاریخ‌نگاری شیخ مفید است که حوادث را به اختصار و با ترکیب چند گزارش، همانند یعقوبی، مسعودی و دینوری می‏آورد.
2. ابوالفرج در کنار گزارش شهادت امام علی(ع)، روایتی مربوط به بیعت مردم با آن حضرت و پیش‌گویی ایشان از شهادتش و اشاره به قاتلش ابن‌ملجم آورده که شیخ مفید همان را پیش از این فصل ذکر کرده است.[53]
نکته‏ای که باید به آن توجه داشت اینکه ابو‌الفرج در برخی موارد، تصریح کرده که بیشتر الفاظ این گزارش را از ابو‌مخنف گرفته است[54] از این رو می‏توان احتمال داد که شیخ مفید نیز این گزارش‏ها را مستقیماً از کتاب مقتل علی(ع) نوشته ابومخنف[55] نقل نموده باشد اما چون کتاب ابو‌مخنف در دست نیست، بایستی مقاتل الطالبیین را منبع روایات شیخ مفید به شمار آورد.
3. موضوع شهادت امام کاظم(ع) در الارشاد با اندکی اختلاف  که شاید ناشی از تفاوت نسخه‏های آن باشد‌، با گزارش مقاتل الطالبیین برابر است.[56]
4. گزارش شیخ  مفید درباره ولایت عهدی امام رضا(ع) با گزارش مقاتل الطالبیین مطابق است.[57]
5. گزارش شیخ مفید در خصوص آوردن امام رضا(ع) از مدینه به خراسان با اندکی تفصیل بیشتر، با  گزارش مقاتل الطالبیین برابر است.[58]
6.گزارش شیخ مفید درباره سبب شهادت امام رضا(ع) با گزارش ابوالفرج اصفهانی برابر است.[59]
7. دو روایت از گزارش‏های مفید درباره سبب شهادت امام حسن(ع) با گزارش ابوالفرج یکی است.[60]
8. درباره فضایل زیدبن علی بن حسین? نیز یک روایت شیخ مفید دقیقاً مطابق با روایت مقاتل الطالبیین است.[61]
علاوه بر منابع یاد شده، شیخ مفید یک مورد در الارشاد ضمن یادکردی از کتابی متعلق به ابوجعفر محمدبن عباس رازی، مطلبی از آن نقل کرده است،[62] اما این شخص، نه خود و نه کتابش شناخته شده نیست و چون شیخ مفید نیز از کتاب وی نام نبرده، شناسایی آن دشوارتر است.
دسته دوم
این بخش از منابع شیخ مفید، برخی از مشایخ ایشان و راویانی است که وی بخشی از مطالب و گزارش‏های تاریخی خود را از آنها گرفته است. در این‌جا به نام این راویان و موارد استفاده شیخ مفید از آنها اشاره می‌شود.
1. ابوبکر محمد بن عمر جعابی (م 355ق).[63] او را قاضی، حافظ و از بزرگان اهل علم معرفی کرده،‌[64] و مذهب وی را شیعه دانسته‏اند.[65] وی صاحب تألیفات بسیاری بوده و گویا در آخر عمر وصیت کرده است که کتاب‏هایش را بسوزانند.[66] با این حال، نام برخی از کتاب‏های او را ذکر کرده‏اند که از جمله آنها کتاب من روی حدیث غدیر خمّ است.[67]
شیخ مفید در الارشاد از او روایت نقل کرده است[68] و چون وی کتاب‏هایی در زمینه تاریخ به نام کتاب أخبار آل أبی طالب و کتاب أخبار علی بن الحسین? و...[69] داشته است، شاید برخی از آنها منبع این روایات باشند.
2. ابو‌محمد حسن بن محمد بن یحیی علوی (م 358 ق).[70] وی به «ابن أخی طاهر» معروف است.[71] شیخ مفید از او روایاتی آورده و او احتمالاً آنها را از جدش، یحیی‌بن حسن علوی نقل کرده است.[72] جدّ او صاحب کتاب نسب آل‌أبی طالب[73] یا أنساب آل‌أبی‌طالب[74] بوده است. برخی از ابن أخی طاهر به عنوان «صاحب کتاب النسب»[75] یاد کرده‏اند که البته نام این کتاب در شمار کتاب‏هایی که نجاشی برای او شمرده است، دیده نمی‏شود.
به هر صورت شیخ مفید در جلد دوم الارشاد از ابن اخی طاهر روایت‌هایی نقل کرده است[76] که شاید وی این روایات را از همان کتاب جدّش نسب آل أبی طالب نقل کرده باشد.
3. ابو‌الجیش مظفر بن محمد بلخی (م 367 ق).‌[77] متکلم و اهل بحث و مناظره بوده است[78] و باید کتابی که با عنوان کتاب مجالسة مع المخالفین فی معان مختلفة از او نام برده‏اند،[79] شامل همین جلسات مناظره او باشد. کتاب فدک و کتاب النکت و الأغراض فی الإمامة نوشته‏ دیگر اوست.[80]
شیخ مفید در الارشاد از وی روایاتی نقل کرده است که شاید برگرفته از کتاب النکت والأغراض وی باشد.[81]
البته لازم به یادآوری است که در صفحات یاد شده و مواردی که شیخ مفید از دیگران مطالبی را نقل کرده است در برخی موارد از یک راوی، دو یا چند روایت نقل شده است که ما فقط به صفحه آن اشاره کردیم.
4. ابو‌القاسم جعفر بن محمد بن قولویه (م 369 ق).[82] نجاشی وی را از بزرگان فقه و حدیث و مورد اعتماد دانسته، او را ممتاز از ویژگی‏هایی که دیگران را به آنها می‏ستایند، شناسانده است.[83] شیخ مفید فقه را نزد او فرا گرفته است.[84] او را صاحب کتاب‏ها و آثاری دانسته‏اند.[85]
شیخ مفید در کتاب الارشاد در بخش‌های زندگانی امام صادق‌، امام کاظم و امام رضا(ع) و تا پایان کتاب از او روایاتی نقل کرده،[86] و او نیز این روایات را از کلینی[87] نقل نموده است که اگرچه از کتاب کافی کلینی نامی به میان نیامده، اما قطعاً کافی مهم‌ترین منبع برای بخش‏های پایانی الارشاد به شمار می‏رود، زیرا با تطبیق روایات و گزارش‏های تاریخی نقل شده از طریق کلینی، به خوبی می‏توان پی برد که این اخبار با روایات کافی منطبق است و حتی از نظر سلسله سند نیز دقیقا یکی است.
استفاده شیخ مفید از روایات کافی از بخش مربوط به زندگانی امام صادق(ع) آغاز شده و هر چه به پایان کتاب نزدیک می‏شویم بر حجم این روایات افزوده می‏شود که به سبب کثرت این روایات، از نقل صفحات آنها خودداری می‏کنیم.
علاوه بر موارد یاد شده، گزارش‏های شیخ مفید در مطالب بخش‏های پیش از امام صادق(ع) نیز با پاره‏ای از روایات کافی، دست کم از نظر مضمون و نیز برخی از جملات، منطبق است، اما معلوم نیست که شیخ مفید برای نقل آنها نیز از کافی بهره برده باشد.
5. ابو‌الحسن علی‌بن بلال مهلبی. نجاشی به عنوان «شیخ أصحابنا بالبصرة» از او یاد کرده، ضمن تأیید وثاقت او نام تعدادی از کتاب‏های وی را آورده است، از جمله کتاب البیان عن خیرة الرحمن فی إیمان أبی طالب و آباء النبی(ص)»[88] شیخ طوسی به جز این کتاب، از کتاب الغدیر او نیز نام برده است.[89]
 شیخ مفید در الارشاد از او روایت نقل کرده‌[90] و سند آن به فضل بن شاذان می‏رسد و چون روایات پس از آن نیز به فضل بن شاذان می‏رسد و فضل نیز کتاب القائم? و کتاب الملاحم[91] داشته، ممکن است روایات این فصل تا آخر کتاب، در مواردی که از ابن شاذان نقل شده ‏است، برگرفته از این دو کتاب او باشد. البته شیخ مفید از ایشان مطالب دیگری نیز در الامالی[92] و در صفحات بسیاری از فصول المختاره آورده است.[93]
6. ابو‌حفص عمر بن محمد اصیرفی. شیخ مفید در  الارشاد از وی روایاتی نقل کرده است.[94]
7. ابو‌الحسین محمد‌بن مظفر بزاز (م 379 ق).[95] وی را محدث عراق در
عصر خویش خوانده‏اند. اصل او از سامرا و محل تولد و وفاتش بغداد است.
او را صاحب کتاب‏هایی می‏دانند.[96] از وی در الارشاد چهل روایت نقل شده است.[97]
8. ابو‌الحسن محمد‌بن جعفر تمیمی نحوی (م 402 ق).[98] وی معروف به «ابن نجّار» است.[99] او را در علم عرب و شناخت حدیث عالم دانسته‏اند.[100] گویا به تاریخ نیز اشتغال داشته است.[101] کتاب‏هایی را نیز برای او شمرده‏اند[102] در الارشاد از وی روایتی نقل شده است. [103]
9. ابو‌عبیداللّه‏ محمد‌بن عمران مرزبانی (م 384 ق).[104] از وی به عنوان راوی راست‌گو، با شناخت گسترده به روایات و کسی که بسیار روایت شنیده است یاد کرده‏اند.[105] او را صاحب تألیفات بسیاری شمرده‏اند[106] که از جمله آنها کتاب الفرج است.[107] او را در تصنیف آثارش حتی از جاحظ نیکوتر دانسته‏اند.[108] شیخ مفید از وی در الارشاد و الامالی، روایاتی نقل کرده است. [109]
10. ابو‌نصر محمد‌بن حسین مقری بصیر سیروانی. شیخ مفید در الارشاد و الامالی روایاتی از وی نقل کرده است.[110]
دسته سوم
این دسته منابع شیخ مفید مواردی است که ایشان به شکل کلی روایات
و گزارش‏های تاریخی را به عده‏ای از راویان یا مورخان یا سیره‏نگاران
مستند کرده است و گرچه ممکن است در برخی موارد از آنها نام برده باشد،
اما این کمکی به ما نمی‏کند تا بتوانیم منابع مربوط به آن موضوع را دقیقاً بشناسیم، زیرا در این موارد، مشخص نیست که ایشان از کتاب آنان استفاده کرده یا نه و یا از کدام‌ یک استفاده کرده است و چه بسا از کتاب دیگران که از آنان روایت نقل کرده‏اند آورده باشد. به عنوان نمونه می‏توان به این مورد اشاره کرد که می‏گوید:
... ما رواه جماعة من أهل السیر منهم أبو‌محنف لوط بن یحیی و إسماعیل بن راشد و أبو‌هشام الرفاعی و أبو‌عمرو الثقفی و غیرهم... .[111]
البته در برخی موارد با تطبیق روایات یا گزارش‌های تاریخی ایشان بر منابع کهن تا اندازه‏ای می‏توان به شناخت منابع مورد استفاده شیخ مفید دست یافت، مانند گزارش برخی غزوات پیامبر(ص) که شباهت‏های بسیار زیادی با مغازی واقدی دارند یا شباهت‏های دیگری که با مقایسه این گزارش‌ها با منابع دیگری چون تاریخ طبری می‏توان آنها را دریافت، اما در این مرحله نیز به چیزی بیش از حدس و گمان نمی‏توان رسید. البته در برخی موارد، گمان و احتمال بسیار قوی خواهد بود و حتی اگر شیخ مفید در ابتدای مباحث، به برخی منابعش اشاره کرده باشد تا حدودی می‏توان به اطمینان رسید، همچنان که درباره حوادث مربوط به کربلا این‌چنین است. شیخ مفید در آغاز این بحث گفته است: «فمن مختصر الأخبار... ما رواه الکلبی و المدائنی...».[112]
با این عبارت‌ها روشن می‏شود که ایشان مطالب خود را در این بخش از کلبی و مدائنی نقل می‏کند و کلبی نیز مطالبش را، به ویژه در این بخش، از ابومحنف و عوانة بن حکم گرفته است.[113] اما آنچه مهم است، این اشاره‏ها از ناحیه شیخ مفید در آثارش چندان زیاد نیست که بتوان به منابع مورد استفاده ایشان به طور کامل پی برد، از این رو در بخش‏هایی که از منبع و مصدر روایات شیخ مفید یادی نشده‌، شناخت منبع مورد استفاده ایشان نیز دشوار است.
نتیجه
از مطالب یاد شده چنین نتیجه می‏گیریم که شیخ مفید با روشی علمی و به دور از تعصب‏های رایج فرقه‏ای، به ویژه با دوری از نزاع‏های کلامی و تاریخی زمان خود به بیان مطالب تاریخی پرداخته است. وی در این راستا از منابع بسیاری که بخش قابل توجهی از آن‏ها متعلق به اهل سنت بوده، بدون تعصب افراطی برای بیان مطالبش بهره برده است. شیخ مفید از این ره‌گذر، بسیاری از مطالبی را که چه بسا منابع آن‏ها در دوره‏های بعد مفقود شده و امروزه نیز در دست نیست، به آیندگان منتقل کرده است، از این رو با تطبیق گزارش‏های تاریخی شیخ مفید با برخی منابع و مقایسه آن‏ها، می‌توان پاره‏ای از گزارش‏های تاریخی را که تنها در منابع کهن از آن‏ها یاد شده است، بازسازی کرد.

 
منابع
ـ ابن‌جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا؛ 18 جلد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1412 ق.
ـ ابن‌حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1406 ق، چاپ دوم.
ـ ابن خلّکان، أبوالعباس أحمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، تحقیق احسان عباس، بیروت، دار صادر، 1414 ق.
ـ ابن داود حلّی، تقی‌الدین حسن بن علی، رجال ابن داود، نجف، المطبعة الحیدریه، 1392 ق.
ـ ابن ندیم، أبو‌الفرج محمد بن اسحاق، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، [بی‏جا، بی‌نا، بی‏تا].
ـ ابو‌الفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، به کوشش کاظم مظفر، قم، انتشارات رضی، 1405 ق.
ـ أبو‌مخنف أزدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین(ع) (وقعة الطف)، تحقیق محمدهادی یوسفی غروی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم، 1417 ق، چاپ سوم.
ـ حلّی، جمال‌الدین حسن بن یوسف، رجال العلامه، به کوشش سیدمحمدصادق بحرالعلوم، قم، انتشارات رضی، 1402 ق.
ـ خطیب بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام، بیروت، دارالکتب العلمیه، [بی‏تا].
ـ ذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد، العبر فی خبر من غبر، تحقیق محمدسعیدبن بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیه، [بی‏تا].
ـ ـــــــــــــــــ ، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالفکر، [بی‏تا].
ـ زرکلی، خیرالدین، الأعلام،بیروت، دار العلم للملایین، 1992م، چاپ دهم.
ـ سمعانی، ابو‌سعد عبدالکریم بن محمد، الأنساب، تحشیه محمد عبد القادر عطا، 6 جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419 ق.
ـ سیدمرتضی، علی بن حسین موسوی، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
ـ تهرانی، محمد محسن آقا بزرگ، الذریعه إلی تصانیف الشیعه، 26 جلد، بیروت، دار الأضواء، 1406ق، چاپ دوم.
ـ طوسی، أبو‌جعفر محمد بن حسن، الفهرست، به کوشش سیدمحمدصادق بحر‌العلوم، قم، انتشارات شریف رضی، [بی‏تا].
ـ ـــــــــــــــ ، رجال الطوسی، تحقیق محمد صادق آل بحر‌العلوم، نجف، مکتبة الحیدریة، 1381 ق.
ـ کتبی، محمد بن شاکر، فوات الوفیات، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارصادر، [بی‏تا].
ـ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه‏ علی العباد، تحقیق مؤسسه آل‌البیت لإحیاء التراث، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
ـ ـــــــــــــــ ، الفصول المختارة، تحقیق سیدمیرعلی شریفی، بیروت، دارالمفید، 1414 ق
ـ ـــــــــــــــ ، الأمالی، تحقیق علی‌اکبر غفاری و حسین استاد ولی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1413 ق، چاپ دوم.
ـ ـــــــــــــــ ، الجمل و النصره لسید العترة فی حرب البصره، تحقیق سیدعلی میرشریفی، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
ـ نجاشی، أبو‌العباس أحمد بن علی، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری‌زنجانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1407 ق.
ـ یاقوت حموی، ابو‌عبداللّه‏ بن عبداللّه‏، معجم الادباء، بیروت، دار ‌احیاء التراث العربی.

 
--------------------------------------------------------------------------------
 * عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. دریافت: 25/08/87 ـ پذیرش: 2/10/87 .

 
--------------------------------------------------------------------------------
 [1]. شیخ مفید‌، الجمل، 1413، مقدمه، ص 24.
[2]. ابن‌ندیم، الفهرست، ]بی‌تا[، ص 105 / رجال نجاشی، ص 320 / محمد بن شاکر کتبی، فوات الوفیات، ]بی‌تا[، ج 3، ص 225.
[3]. ابن‌ندیم، همان‌، ص 105 / یاقوت حموی، معجم الأدباء، ]بی‌تا[، مجلد 9، جزء 17، ص 41.
[4]. ابن‌ندیم‌، همان‌، ص 105 / محمدبن شاکر کتبی، همان، ج 3، ص 225 / یاقوت حموی، همان‌، مجلد 9،
جزء 17، ص 41.
[5]. ابومخنف، وقعة الطف، 1417، ص 20.
[6]. نجاشی، همان‌، ص 320 / شیخ طوسی، الفهرست‌، ]بی‌تا[، ص 129.
[7]. یاقوت حموی‌، همان، مجلد 9، جزء 17، ص 41.
[8]. نجاشی، همان، ص 320 / یاقوت حموی‌، همان‌، مجلد 9، جزء 17، ص 42.
[9]. شیخ مفید، الجمل، ص 95، 128 و 167.
[10]. عبدالکریم بن محمد سمعانی، الأنساب، 1419، ج 4، ص 25 / ابن‌خلکان، وفیات الأعیان، 1414، ج 4، ص 192.
[11]. منظور هشام بن محمد کلبی نسابه مشهور و صاحب کتاب مهم جمهرة النسب (م 204 یا 206ق) است. برای اطلاع بیشتر درباره او، ر.ک: نجاشی، همان، ص435 / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ]بی‌تا[، ج 14 / ص 45 و ابن‌خلّکان، همان، ج 6، ص 82.
[12]. مقصود علی بن محمد أبوالحسن مدائنی مورخ بزرگ (م 225 ق) است. برای اطلاع بیشتر درباره او، ر.ک: خطیب بغدادی، همان، ج12، ص54 و ابن‌ندیم، همان، ص113.
[13]. شیخ مفید، الارشاد، 1413، ج 2، ص 32.
[14]. ابن ندیم، همان، ص 114.
[15]. ابومخنف، همان، مقدمه محقق کتاب، ص9.
[16]. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 32.
[17]. خطیب بغدادی، همان، ج 6، ص 328.
[18]. همان، ص 326 / ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، 1406، ج 1، ص 393 / ذهبی، العبر، ]بی‌تا[، ج 1، ص 273.
.[19]خطیب بغدادی، همان، ج 6، ص 326 / ابن ندیم، همان، ص 106.
.[20] شیخ مفید، الجمل، ص137.
.[21] این موارد عبارت‌اند از: ص143، 146، 148، 185، 186، 207 و 208.
.[22] ابن ندیم، همان، ص 111 و خطیب بغدادی، همان، ج 3، ص 20.
.[23] ابن ندیم، همان، ص 111.
.[24] همان.
.[25] یاقوت حموی، همان، مجلد 9، جزء 18، ص 282.
.[26] شیخ‌مفید، الجمل، ص 139.
.[27] ر.ک: شیخ مفید، همان، ص 111، 113، 131، 231، 232، 257، 273، 290، 297، 299، 302، 309، 355 ـ 357، 361، 373، 375 ـ 377، 378، 381، 402، 413 و 420.
.[28] ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج1، ص100 و ج2، ص147.
.[29] ابن ندیم، همان، ص 112.
.[30] ابن‌ندیم، همان، ص208 / خطیب بغدادی، همان، ص220.
.[31] ابن‌ندیم، همان، ص 208.
.[32] خطیب بغدادی، همان، ج 12، ص 213.
.[33] ابن‌ندیم، همان، ص 210؛ یاقوت حموی، همان، مجلد 8، جزء 16، ص 106.
.[34] شیخ مفید، الجمل، ص 210.
.[35] ابن ندیم، همان، ص 210.
.[36] شیح مفید، الجمل، ص 205.
.[37] همان، پاورقی ص 205.
.[38] زرکلی، الأعلام، 1992، ج 4، ص 272.
.[39] نجاشی، همان، ص257 و نیز ر.ک:رجال طوسی، ]بی‌تا[، ص92/ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، 1406، ج1، ص63.
.[40] نجاشی، همان، ص 257.
.[41] شیخ مفید، الجمل، ص 426.
.[42] ابن خلکان، همان، ج 3، ص 307 / یاقوت حموی، همان، مجلد 7، جزء 13، ص 95.
.[43] ابن خلکان، همان، ج 3، ص 307.
.[44] خطیب بغدادی، همان، ج 11، ص 400.
.[45] ابن ندیم، همان، ص 127 ـ 128 / خطیب بغدادی، همان، ج 11، ص 398 و 399 / ابن‌خلکان، ج 3، ص 307.
.[46] خطیبب بغدادی، همان، ج 11، ص 399 / ابن‌خلکان، همان، ج 3، ص 307.
.[47] ابن‌خلکان، همان، ج 3، ص 307 / یاقوت حموی، همان، مجلد 7، جزء 13، ص 98.
.[48] ابن ندیم، همان، ص 128.
.[49] شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 19.
.[50] همان، ص193.
.[51] ر.ک: همان، ج1، ص17 ـ 23 / ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، 1405 ق، ص17 ـ 19.
.[52] ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، همان، ص18-19 / شیخ مفید، الارشاد، ص22 ـ 23.
.[53] ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، همان، ص 18 / شیخ مفید، همان، ج 1، ص 11.
.[54] ابوالفرج اصفهانی، همان، ص 17.
.[55] ابن ندیم، همان، ص 105.
.[56] شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 227 ـ 243 / ابوالفرج اصفهانی، همان، ص 333 ـ 336.
.[57] شیخ مفید، همان، ج 2، ص 261 ـ 263 / ابوالفرج اصفهانی، ‌همان، ص 375 ـ 377.
.[58] شیخ مفید، همان، ج 2، ص 259 ـ 261 / ابوالفرج اصفهانی، همان، ‌ص 375.
.[59] شیخ مفید، همان، ج 2، ص 270 ـ 271 / ابوالفرج اصفهانی، همان، ص 377 ـ 378.
.[60] شیخ مفید، همان، ج 2، ص 16 ـ 17 / ابوالفرج اصفهانی، همان، ص 48.
.[61] شیخ مفید، همان، ج 2، ص 172 / ابوالفرج اصفهانی، همان، ص 88.
.[62] شیخ مفید، همان، ج 1، ص 37.
.[63] خطیب بغدادی، همان، ج 3، ص 31 / ذهبی، میزان الإعتدال، ]بی‌تا[، ج 3، ص 671.
.[64] نجاشی، همان، ص 394؛ خطیب بغدادی، همان، ج 3، ص 26 و ذهبی، میزان الإعتدال، ج 3، ص 670.
.[65] خطیب بغدادی، همان، ج 3، ص 30 / ذهبی، میزان الإعتدال، ج 3، ص 670.
.[66] خطیب بغدادی، همان‌، ج 3، ص 31 / ذهبی‌، میزان الإعتدال، ج 3، ص 670 - 671.
.[67] نجاشی، همان، ص 395 / شیخ طوسی، الفهرست، ص 151.
.[68] شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 33 و 39.
.[69] نجاشی، همان‌، ص 395.
.[70] نجاشی، همان، ص 64 / خطیب بغدادی، همان، ج 7، ص 421 / ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 521.
.[71] نجاشی، همان، ص 64 / خطیب بغدادی، همان، ج 7، ص 421.
.[72] نجاشی، همان، ص 64 و 442.
.[73] نجاشی، همان، ص 442 / شیخ طوسی، الفهرست، ص 179 / آقابزرگ تهرانی، همان، ج 24، ص 135.
.[74] همان، ج 2، ص 378.
.[75] رجال الطوسی، ص 465 / خطیب بغدادی، همان، ج 7، ص 421 / رجال ابن داود، 1392 ق، ص 239.
.[76] ر. ک: شیخ مفید، الارشاد، ص 140، 151، 160، 163، 166، 171، 232، 233، 245 و 260.
.[77] نجاشی، همان، ص 422 / زرکلی، همان، ج 7، ص 257.
.[78] همان.
.[79] نجاشی، همان‌، ص 422.
.[80] همان.
.[81] ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 29، 43 ـ 45 و 47.
.[82] رجال الطوسی، ص 458 / علامه حلی، رجال، ص 31.
.[83] نجاشی، همان، ص 123.
.[84] همان / علامه حلی، همان، ص 31.
.[85] رجال الطوسی، 1381 ق، ص 458 / شیخ طوسی، الفهرست، ص 42 / نجاشی، همان، ص 123.
.[86] ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 45؛ ج 2، ص 194 و 199 (زندگانی امام صادق(ع))؛ 221 و 223 (زندگانی امام کاظم(ع)) و صفحاتی که مربوط به زندگانی امام رضا(ع) است.
.[87] وی محمدبن یعقوب کلینی درگذشته به سال 229 ق، و صاحب کتاب ارجمند کافی از کتب اربعه شیعه است. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: نجاشی، همان، ص 377 / رجال الطوسی، ص 495.
.[88] نجاشی، همان، ص 265.
.[89] شیخ طوسی، الفهرست، ص 96.
.[90] شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 370.
.[91] نجاشی، همان، ص 307.
.[92] ر.ک: شیخ مفید، الامالی، ص 104، 106، 114، 116، 121، 134، 139، 145، 152، 161، 175، 288، 294، 301 و 312.
.[93] شیخ مفید، الفصول المختارة، 1414 ق، ص 167 ـ 182.
.[94] همو‌، الارشاد، ج 1، ص 30 ـ 31.
.[95] خطیب بغدادی، همان، ج 3، ص 262 / ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 5، ص 434 / زرکلی، همان، ج 7، ص 104.
.[96] همان.
.[97] ر.ک: شیخ مفید،‌ الارشاد، ج 1، ص 34 و 36.
.[98] خطیب بغدادی، همان، ج 2، ص 159 / ابن جوزی، المنتظم، 1412، ج 15، ص 88.
.[99] خطیب بغدادی، همان، ج 2، ص 158. ابن‌جوزی، ‌همان،‌ ج 15، ص 88 / یاقوت حموی، همان، مجلد 9، جزء 18، ص 103.
.[100] نجاشی، همان،‌ ص 394 / زرکلی،‌ همان، ج 6، ص 71.
.[101] همان.
.[102] نجاشی، همان، ص 394 / یاقوت حموی، همان، مجلد 9، جزء 18، ص 104.
.[103] ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 33.
.[104] ابن ندیم، همان، ص 146 / خطیب بغدادی، همان، ج 3، ص 136 / ذهبی، میزان الإعتدال، سال ]بی‌تا[، ج 3، ص 673.
.[105] ابن ندیم، همان، ص 146 / یاقوت حموی، همان، مجلد 9، جزء 18، ص 268.
.[106] خطیب بغدادی، همان، ج 3، ص 135 / ذهبی، میزان الإعتدال، ج 3، ص 673.
.[107] ابن ندیم، همان، ص 148 / یاقوت حموی، همان، مجلد 9، جزء 18، ص 270.
.[108] یاقوت حموی، همان / خطیب بغدادی، همان‌، ج 3، ص 135.
.[109] ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 32، 40 ـ 41 و 43 / همو، الامالی، ص 14، 61، 86، 94، 113، 120، 124، 127، 138، 142، 159 و 167.
.[110] ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 31 / همو، الامالی، ص 91.
.[111] شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 17.
.[112] همان، ج 2، ص 32.
.[113] ابومخنف، وقعة الطف، ص 9.

تبلیغات