پژوهش حاضر با روی کردی روان شناسانه به روش تحلیلی- توصیفی با تأکید بر مفهوم عشق از دیدگاه ویلیام گلاسر یکی از مؤلّفه های پیوند دهنده عقل و عشق را در داستان زال رودابه می کاود. گلاسر عشق را برابر با تعهد می داند. تعهد مانند بسیاری از عمل کرد های دیگر آدمی، یک رفتار است؛ رفتاری که با چیرگی و پشتوانه عقل انجام می گیرد. در این راستا ضمن تبیین برجسته ترین نیاز اساسی زال که نیاز عشق و تعلق است به آشکار کردن میزان رفتار متعهدانه و دور از هفت عادت مخرب هریک از شخصیت های پیش برنده داستان نیز می پردازد. از این منظر نقش آن ها را در به کمال رسیدن عشق معلوم می دارد. زال رودابه، ندیمان، سیندخت، سام، منوچهر و مهراب به ترتیب با رفتار متعهدانه خود به پشتوانه گفت وگوها و مذاکره های خردمندانه (مؤلّفه فکر) و کنترل عادت های مخربشان، تصاویر دنیای مطلوب خود را به تدریج تغییر داده و با پذیرفتن اتحادِ تضادها و تقابل ها، دوایر تودرتوی ماندالا را که با دایره مهین عشق زال رودابه آغاز شده، در مسیر به کمال رساندن عشق و مرکزیت و یگانگی در می نوردند. از آن جا که در زبان نمی توان دو واژه را صد در صد برابر هم دانست، تعهد عنصری است که از یک سو بازوی خود را به دست عقل و از سویی به دست عشق داده است. بنابراین با تکیه بر این داستان می توان تعهد را به عنوان یکی از مؤلّفه های پیونددهنده عقل و عشق دانست.