وظیفه انسان در برابر هستى (13) جهان را پاس بداریم (3)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تاکنون با دو ویژگى جهان آفرینش و راه و رسم پاسداشت آن آشنا شدیم. دیدیم که خداوند خود را ملتزم شناخته که بر راه راست باشد و دیدیم که خود را متعهد شمرده که روزىرسان همه جنبندگان باشد. پس ما هم باید در راه راست نظام آفرینش حرکت کنیم و شکر نعمتها را به جاى آوریم. اکنون با ویژگى دیگر آشنا مىشویم.
3. هدایت همگانى
هدایت بر دو قسم است: هدایت تکوینى و هدایت تشریعى. آفریننده جهان و انسان، همانگونه که بر راه راست و از روزىرسانى، دریغ نمىورزد، از هدایت تکوینى و تشریعى آفریدههاى خویش نیز غفلت و سستى نمىکند. اصولاً او از غفلت و سستى و درنگ و خستگى و ناتوانى، منزّه است، بلکه همواره و بدون هیچ کم و کاستى، بندگان بلکه همه مخلوقات خود را به راه راست هدایت مىکند. او خود را بر این امر، ملزم و متعهد شناخته و فرموده است:
«إنّ عَلَیْنا لَلْهُدى * و إنّ لَنا لَلْآخرَةَ و الأولى(1)».
«بر ماست هدایت و ما راست آخرت و دنیا».
هر کدام از دو جمله فوق، دوبار به وسیله حرف «لام» و «إنّ» تأکید شده و با تقدیم خبر، هدایت و مالکیّت دنیا و آخرت را منحصر در ذات بىمانند خداوند کرده است.
نکته مهم دیگر اینکه متعلّق هدایت، ذکر نشده است. یعنى نفرموده است که هدایت، چه کسى و چه چیزى بر عهده خداوند است و این، دلالت دارد بر اینکه هدایت خداوند، همگانى است و همه مخلوقات -از جمله انسان- از آن برخوردارند.
گذشته از اینها، واژه «الهدى» داراى حرف تعریف «الف و لام» است، اعم از اینکه براى جنس یا استغراق باشد، همه هدایتها را شامل مىشود. بنابراین هر هدایتى بر عهده خداوند است، اعم از اینکه تکوینى باشد یا تشریعى و اعم از اینکه صرف راهنمایى باشد یا شامل دستگیرى و همراهى تا رسیدن به مقصود و مطلوب باشد. از این هدایت به معناى دوم به «ایصال الى المطلوب» تعبیر مىشود.
هیچ قرینه و دلیلى نداریم که هدایت گسترده الهى را -که مدلول و مقتضاى آیه است- محدود و مقیّد کنیم. وانگهى اگر او «ربّ العالمین(2)» و «ربّ المشارق(3)» و «ربّ المشرقین و ربّ المغربین(4)» و «ربّ المشارق و المغارب(5)» است و اگر سیطره ربوبیّت او از ذرّه تا کهکشان و از زمین تا آسمان و از جنّیان تا انسان و از جسم بىجان تا همه جنبندگان و از دنیا تا واپسینیان را فرا گرفته است، چگونه مىتوان مقتضاى ربوبیّت او را -که معنایى جز مالکیّت و تدبیر ندارد- در بعضى از چیزها و در برخى از اوقات و مقاطع و مراحل آفرینش، تعطیل شده پنداریم؟!
در تفسیر علىّ بن ابراهیم آمده است که معصوم درباره آیه مورد بحث فرموده است:
«عَلَیْنا أنْ نُبَیِّنَ لَهُم(6)».
«بر ماست که (حقایق را) براى ایشان بیان کنیم».
در حقیقت، خط هدایت، خطى طولانى است که با هدایت تکوینى در همه ابعادش آغاز و به هدایت تبیینى ختم مىشود و صد البته که هدایت تبیینى هم آثار و نتایجى دارد که تعطیلبردار نیست. آنان که در برابر هدایت تبیینى و تشریعى پیامبران و امامان - که بار این وظیفه سنگین را خداوند بر دوش ایشان نهاده است- سر تسلیم فرود آورند، مشمول توفیقات مستمر الهى و دستگیرى و ایصال به مقصود و مطلوب مىشوند و تا آنجا پیش مىروند که به آنها گفته مىشود:
«یا أیّتُهَا النّفْسُ المُطْمَئِنّة* اِرْجعى الى رَبِّکِ راضیَةً مَّرْضیّة* فادخُلى فى عِبادى* و ادخُلى جَنّتى(7)».
«اى نفس اطمینان یافته، در حالىکه تو خشنودى و خداوند از تو خشنود است، به سوى پروردگارت بازگرد و در صف بندگانم داخل شو و در بهشتم گام بنه».
«کرم نما و فرود آ که خانه، خانه توست»
و همینهایند که سرانجام، اصحاب اعراف -که همه را به سیما مىشناسند- به آنها مىگویند:
«ادخلوا الجنّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُم و لا أنْتُم تحزنونَ(8)».
«داخل بهشت شوید که بیمى بر شما نیست و شما دچار حزن و اندوه نمىشوید».
در آیات مربوط به امامت، یکى از وظایف امامان معصوم، هدایت به امر و فرمان الهى شمرده شده است(9). هدایت به امر، همین است که بندگان مطیع و سرسپردگان هدایت تشریعى، به وسیله امامان، دستگیرى شوند و به مقصود و مطلوب، که براى برخى بهشت پاداش و ثواب و براى برخى بهشت رضوان -یعنى عالىترین درجات- است، برسانند.
اینکه مىگوییم بهشت رضوان برترین درجات است، به خاطر این است که خود قرآن بعد از وصف بهشتها و نهرهاى جاویدان و مسکنهاى پاکیزهاى که وعدهگاه اهل ایمان است، مىفرماید:
«و رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أکْبَرُ ذلک هو الفَوْزُ العظیم(10)».
«و خشنودى خداوند، بزرگتر و همان، رستگارى بزرگ است».
بىجهت نیست که اهل سیر و سلوک، بهشتى را که پایینتر از بهشت رضوان باشد و آنها را از کوى یار به دور بدارد، طالب نیستند.
از در خویش خدارا به بهشتم مفرست که سر کوى تو از کون و مکان ما را بس
خاطر خطیر آنان، در پى عشرت شبگیر است. آنها سوخته فراق و طالب وصالند. آنها مىدانند که در راه دوست، باید دل باخت و سر داد:
زانکه گوى عشق نتوان زد به چوگان هوس.
هرکه طالب بهشت رضوان است، راه و رسمى دیگر دارد، غیر از راه و رسم آنان که طالب بهشت پاداش و ثوابند. آرى:
دل به رغبت مىسپارد جان به چشم مست یار گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس
طوطیان در شکّرستان کامیابى مىکنند وز تحسّر دست بر سر مىزند مسکین مگس
این است مقام اولیاى کامل و بندگان خالص مخلَص.
برخى از مفسران درباره آیه «إنّ علینا للهدى» گفتهاند: مقصود این است که بر ماست بیان هدایت. یعنى ما باید دلالت کنیم و شما باید هدایتپذیر باشید. بر خداوند واجب است که هدایت کند و اگر جایز بود که گمراه کند، هدایتکردن واجب نبود(11).
آنها برداشتشان از آیه این است که هدایت، منحصر است به هدایت تشریعى؛ حال آنکه چنین انحصارى از آیه استفاده نمىشود؛ بلکه کل هدایت و حقیقت آن را بر خداوند واجب شمرده است. در حقیقت، هدایت تکوینى و تشریعى، لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچیک بدون دیگرى کامل و جامع نیست.
هنگامى که فرعون از حضرت موسى علیهالسلام سؤال کرد پروردگار شما کیست؟ آن حضرت پاسخ داد:
«رَبُّنَا الّذى أعْطى کُلَّ شىءٍ خَلْقَهُ ثُمّ هدى(12)».
«پروردگار ما کسى است که آفرینش هر چیزى را (با برنامهاى دقیق و حکیمانه) به او اعطا کرد، سپس هدایتش نمود».
همانطورى که خلقت، عامّ و فراگیر است، هدایت نیز فراگیر است. نه خلقت از هدایت جداست و نه هدایت از خلقت. پس چرا آیه «انّ علینا للهدى» را به هدایت تشریعى تفسیر کنیم و چرا آن را به همه ابعاد و جوانب، تعمیم ندهیم.
مرورى بر داستان حضرت موسى علیهالسلام و فرعون
در داستان حضرت موسى علیهالسلام و فرعون، یک بار از زبان فرعون نقل شده است:
«أنَا ربُّکُمُ الأعْلى(13)»: «منم پروردگار برترین شما».
و یک بار هنگامىکه موسى علیهالسلام از دیدن طنابها و عصاهاى ساحران -که به نظرش مىآمد که در سعى و جنب و جوش مىباشند- احساس ترس کرد و خداوند به او فرمود:
«لا تَخَفْ إنَّکَ أنْتَ الأعْلى(14)»: «نترس که تو برترینى».
و این در حالى است که در جاى دیگر فرموده است:
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلى(15)».
«پروردگار خود را که برترین است، تنزیه کن».
اینکه فرعون گفت: «أنا ربّکم الاعلى» چیز مهمى نبود. او دچار خودبزرگبینى شده بود و به تعبیر قرآن مجید:
«إنّهُ کانَ عالیا مِنَ المُسْرِفینَ(16)».
«او یکى از اسرافکنندگانى بود که علوّ و برترى یافته بود».
در جاى دیگر مىفرماید:
«إنّ فِرعَونَ عَلا فى الاَرْضِ و جَعَلَ أهْلَها شیَعا(17)».
«فرعون در روى زمین برترى یافت و اهل آن را گروهگروه ساخت».
او با قدرت ظاهرى خود، بر همگان برترى یافته و از قدرت پوشالى خود سوءاستفاده کرده و در میان مردم، تفرقه انداخته و آنها را در دام استضعاف گرفتار کرده بود. او شاید باورش شده بود که بر مسند ربوبیّت برتر نشسته و در جهان هستى، موجودى از او برتر و بالاتر نیست و شاید در عمق اندیشه خود به چنین عقیدهاى نرسیده بود، ولى مىخواست از ضعف آگاهى مردم سوءاستفاده کند و آنها را به پرستش خویشتن وادار سازد. در چنین شرایطى خدایى که هدایت مخلوقات -و از جمله انسان- را بر خود واجب شمرده است، نباید بندگان خود را رها سازد و از زمینهسازى براى هدایت آنان اغماض فرماید.
راست است که موسى علیهالسلام را قبل از تولّد و در دوران شیرخوارگى و کودکى و جوانى و قبل و بعد از بعثت زیر نظر گرفته و در کمال شگفتى، او را در خانه فرعون پرورش داده و با خطاب: «و اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسى(18)»: «تو را براى خودم پروریده و برگزیدهام» موقعیّت حسّاس او را به او گوشزد کرده است، ولى مگر ممکن است که او را در تنگناها و فراز و نشیبها و توطئههاى ناگوارى که دشمنان براى شکست او زمینهسازى کرده و مىکنند، رها کند و اجازه دهد که روحیّهاش را خرد کنند و شخصیّتش را تحقیر نمایند و به زانویش درآورند.
به همین جهت است که هر جا تنها مىماند، گذشته از پشتیبانى معنوى، هارون را با او همراه مىکند و هر جا احساس ترس و دلهره مىکند، نغمه «إنّکَ أنتَ الأعلى» را در گوش جانش مىنوازد، تا بدینوسیله نشان دهد که قانون عام «إنّ علینا للهدى» نه تخلّف مىپذیرد و نه استثناء برمىدارد.
جمله روحبخش «انّک أنت الأعلى» جمله عجیبى است. هم تأکید دارد و هم افاده حصر مىکند. یعنى محققّا و منحصرا توئى که برترینى. فرعونها و هامانها و قارونها و امثال آنها کیانند که بتوانند در برابر علوّ و عظمت الهى و آسمانى تو دم از برترى بزنند و گوى سبقت را در میدان برترى از تو و امثال تو بربایند؟!
فرعون در کار خود بیدار و هشیار بود. هنوز موسى علیهالسلام در صلب پدر یا در رحم مادر بود که او کار خود را براى تحقق نیافتن سنّت هدایت الهى آغاز کرد.
حمله بردى سوى دربندان غیب تا نیایند این طرف مردان غیب
چنگ در صلب و رحمها بر زدى تا که شارع را بگیرى از بدى
چون بگیرى شهرهى که ذوالجلال برگشادهست از براى انتسال
سد شدى دربندها را اى لجوج کورى تو کرد سرهنگى خروج
نک منم، سرهنگ و هنگت بشکنم نک به نامش نام و ننگت بشکنم
تو هلا دربندها را سخت بند چند گاهى بر سبال خود بخند
سبلتت را بر کند یکیک قدر تا بدانى که «القدر یُعمى البصر»
سبلت تو تیزتر یا آنِ عاد که همى لرزید از دمشان بلاد؟
تو ستیزهروترى یا آن ثمود که نیاید مثل ایشان در وجود؟
صد از اینها گر بگویم تو کرى بشنوىّ و ناشنوده آورى(19)
هیچ قدرتى نتوانسته است در برابر سنّت خدشهناپذیر هدایت الهى ایستادگى کند. نه عاد و ثمود و نه فرعون و نمرود و نه اسکندر و نرون و هیتلر و استالین و نه امثال بوش و بلر و شارون.
اکنون سؤال این است که چرا با اینکه وصف ممتاز «اعلى» ویژه خداوند است و ما مطابق آیه «سبّح اسمَ ربّک الأعلى»، شبانهروزى، چندبار در نمازهاى خود «سبحان ربّى الأعلى» را زمزمه مىکنیم، با آن جمله متضمّن معناى تأکید و حصر، به موسى گفته شده «انک أنت الاعلى»؟ آیا -نعوذ باللّه- در سخن خداوند، تعارض و تناقضى است؟
حقیقت این است که خیر. بزرگان ادب، حصر را به حقیقى و اضافى یا نسبى تقسیم کردهاند. حصرى که از آیه «انّک انت الاعلى» استفاده مىشود، حصر اضافى یا نسبى است. یعنى تو -اى موسى- چرا دچار بیم و هراس شوى؟ تو در مقابل اشخاصى مثل فرعون، برترینى. چراکه تو از پشتیبانى و هدایت پروردگار خویش برخوردارى.
برخى از علماى معاصر معتقدند که اصولاً تقسیم حصر به حقیقى و اضافى، غلط است. حصر، یک معنى بیشتر ندارد. دایره حصر، گاهى وسیع و گاهى محدود است.
هرگاه دو آیه «سبّح اسم ربّک الأعلى» و آیه «انّک أنت الأعلى» را در کنار هم قرار دهیم، چنین استفاده مىکنیم که برتر بودن خداوند نسبت به همه ماسوىاللّه است، ولى برترى موسى نسبت به هر موجودى نیست؛ بلکه سیطره و برترى او نسبت به غیر خداست. آن هم تنها در زمان خودش؛ چراکه بعد از زمان او کسانى آمدهاند که قطعا مقامشان از حضرت موسى برتر و والاتر بوده است. مىتوان گفت: اگر وصف «اعلى» در جاى خود به کار رود و گزاف و ادّعا نباشد، قابل تقسیم به دو قسم است: یکى آنکه بالذّات بر مسند برترى قرار دارد و دیگرى آنکه بالغیر. آرى چنین است، خداوند «اعلى» است بالذّات و موسى «اعلى» است بالغیر. درست مثل این است که گفته شود: همه موجودات، واجب الوجودند، چراکه تا شىء، واجب نباشد یا واجب نشود، موجود نیست و موجود نمىشود. خداوند، واجب الوجود بالذات و سایر موجودات، واجب الوجود بالغیر هستند.
از دقت در داستان آموزنده حضرت موسى علیهالسلام معلوم مىشود که خداوند براى اینکه موسى را بر کرسى هدایت تبیینى بنشاند، جریان خلقت را به گونهاى ترسیم کرده که نتیجهاى جز شکست فرعون و پیروزى موسى نداشته باشد. ولادت غیرعادى موسى و بزرگ شدن او در خانه فرعون و اژدها شدن عصا و بلعیده شدن دسترنج ساحران و باز شدن راهى در رود نیل براى عبور بنىاسرائیل و غرق شدن فرعون و همراهانش در همان راهى که بنىاسرائیل به سلامت از آن عبور کرده بودند و... همه و همه روشنگر معناى دقیق «إنّ عَلَیْنا لَلْهُدى» است.
________________________________________
1. لیل، 13 و 14.
2. فاتحة، 2.
3. صافات، 6.
4. رحمان، 18.
5. معارج، 41.
6. تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 592.
7. فجر، 29 تا 31.
8. اعراف، 48.
9. و جعلناهم ائمّة یهدون بأمرنا. (انبیاء، 74).
10. توبه، 74.
11. تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 502.
12. طه، 53.
13. نازعات، 25.
14. طه، 72.
15. اعلى، 1.
16. دخان، 31.
17. قصص، 4.
18. طه، 44.
19. کلیات مثنوى، ص 402، نشر کتابفروشى اسلامیّه.
3. هدایت همگانى
هدایت بر دو قسم است: هدایت تکوینى و هدایت تشریعى. آفریننده جهان و انسان، همانگونه که بر راه راست و از روزىرسانى، دریغ نمىورزد، از هدایت تکوینى و تشریعى آفریدههاى خویش نیز غفلت و سستى نمىکند. اصولاً او از غفلت و سستى و درنگ و خستگى و ناتوانى، منزّه است، بلکه همواره و بدون هیچ کم و کاستى، بندگان بلکه همه مخلوقات خود را به راه راست هدایت مىکند. او خود را بر این امر، ملزم و متعهد شناخته و فرموده است:
«إنّ عَلَیْنا لَلْهُدى * و إنّ لَنا لَلْآخرَةَ و الأولى(1)».
«بر ماست هدایت و ما راست آخرت و دنیا».
هر کدام از دو جمله فوق، دوبار به وسیله حرف «لام» و «إنّ» تأکید شده و با تقدیم خبر، هدایت و مالکیّت دنیا و آخرت را منحصر در ذات بىمانند خداوند کرده است.
نکته مهم دیگر اینکه متعلّق هدایت، ذکر نشده است. یعنى نفرموده است که هدایت، چه کسى و چه چیزى بر عهده خداوند است و این، دلالت دارد بر اینکه هدایت خداوند، همگانى است و همه مخلوقات -از جمله انسان- از آن برخوردارند.
گذشته از اینها، واژه «الهدى» داراى حرف تعریف «الف و لام» است، اعم از اینکه براى جنس یا استغراق باشد، همه هدایتها را شامل مىشود. بنابراین هر هدایتى بر عهده خداوند است، اعم از اینکه تکوینى باشد یا تشریعى و اعم از اینکه صرف راهنمایى باشد یا شامل دستگیرى و همراهى تا رسیدن به مقصود و مطلوب باشد. از این هدایت به معناى دوم به «ایصال الى المطلوب» تعبیر مىشود.
هیچ قرینه و دلیلى نداریم که هدایت گسترده الهى را -که مدلول و مقتضاى آیه است- محدود و مقیّد کنیم. وانگهى اگر او «ربّ العالمین(2)» و «ربّ المشارق(3)» و «ربّ المشرقین و ربّ المغربین(4)» و «ربّ المشارق و المغارب(5)» است و اگر سیطره ربوبیّت او از ذرّه تا کهکشان و از زمین تا آسمان و از جنّیان تا انسان و از جسم بىجان تا همه جنبندگان و از دنیا تا واپسینیان را فرا گرفته است، چگونه مىتوان مقتضاى ربوبیّت او را -که معنایى جز مالکیّت و تدبیر ندارد- در بعضى از چیزها و در برخى از اوقات و مقاطع و مراحل آفرینش، تعطیل شده پنداریم؟!
در تفسیر علىّ بن ابراهیم آمده است که معصوم درباره آیه مورد بحث فرموده است:
«عَلَیْنا أنْ نُبَیِّنَ لَهُم(6)».
«بر ماست که (حقایق را) براى ایشان بیان کنیم».
در حقیقت، خط هدایت، خطى طولانى است که با هدایت تکوینى در همه ابعادش آغاز و به هدایت تبیینى ختم مىشود و صد البته که هدایت تبیینى هم آثار و نتایجى دارد که تعطیلبردار نیست. آنان که در برابر هدایت تبیینى و تشریعى پیامبران و امامان - که بار این وظیفه سنگین را خداوند بر دوش ایشان نهاده است- سر تسلیم فرود آورند، مشمول توفیقات مستمر الهى و دستگیرى و ایصال به مقصود و مطلوب مىشوند و تا آنجا پیش مىروند که به آنها گفته مىشود:
«یا أیّتُهَا النّفْسُ المُطْمَئِنّة* اِرْجعى الى رَبِّکِ راضیَةً مَّرْضیّة* فادخُلى فى عِبادى* و ادخُلى جَنّتى(7)».
«اى نفس اطمینان یافته، در حالىکه تو خشنودى و خداوند از تو خشنود است، به سوى پروردگارت بازگرد و در صف بندگانم داخل شو و در بهشتم گام بنه».
«کرم نما و فرود آ که خانه، خانه توست»
و همینهایند که سرانجام، اصحاب اعراف -که همه را به سیما مىشناسند- به آنها مىگویند:
«ادخلوا الجنّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُم و لا أنْتُم تحزنونَ(8)».
«داخل بهشت شوید که بیمى بر شما نیست و شما دچار حزن و اندوه نمىشوید».
در آیات مربوط به امامت، یکى از وظایف امامان معصوم، هدایت به امر و فرمان الهى شمرده شده است(9). هدایت به امر، همین است که بندگان مطیع و سرسپردگان هدایت تشریعى، به وسیله امامان، دستگیرى شوند و به مقصود و مطلوب، که براى برخى بهشت پاداش و ثواب و براى برخى بهشت رضوان -یعنى عالىترین درجات- است، برسانند.
اینکه مىگوییم بهشت رضوان برترین درجات است، به خاطر این است که خود قرآن بعد از وصف بهشتها و نهرهاى جاویدان و مسکنهاى پاکیزهاى که وعدهگاه اهل ایمان است، مىفرماید:
«و رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أکْبَرُ ذلک هو الفَوْزُ العظیم(10)».
«و خشنودى خداوند، بزرگتر و همان، رستگارى بزرگ است».
بىجهت نیست که اهل سیر و سلوک، بهشتى را که پایینتر از بهشت رضوان باشد و آنها را از کوى یار به دور بدارد، طالب نیستند.
از در خویش خدارا به بهشتم مفرست که سر کوى تو از کون و مکان ما را بس
خاطر خطیر آنان، در پى عشرت شبگیر است. آنها سوخته فراق و طالب وصالند. آنها مىدانند که در راه دوست، باید دل باخت و سر داد:
زانکه گوى عشق نتوان زد به چوگان هوس.
هرکه طالب بهشت رضوان است، راه و رسمى دیگر دارد، غیر از راه و رسم آنان که طالب بهشت پاداش و ثوابند. آرى:
دل به رغبت مىسپارد جان به چشم مست یار گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس
طوطیان در شکّرستان کامیابى مىکنند وز تحسّر دست بر سر مىزند مسکین مگس
این است مقام اولیاى کامل و بندگان خالص مخلَص.
برخى از مفسران درباره آیه «إنّ علینا للهدى» گفتهاند: مقصود این است که بر ماست بیان هدایت. یعنى ما باید دلالت کنیم و شما باید هدایتپذیر باشید. بر خداوند واجب است که هدایت کند و اگر جایز بود که گمراه کند، هدایتکردن واجب نبود(11).
آنها برداشتشان از آیه این است که هدایت، منحصر است به هدایت تشریعى؛ حال آنکه چنین انحصارى از آیه استفاده نمىشود؛ بلکه کل هدایت و حقیقت آن را بر خداوند واجب شمرده است. در حقیقت، هدایت تکوینى و تشریعى، لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچیک بدون دیگرى کامل و جامع نیست.
هنگامى که فرعون از حضرت موسى علیهالسلام سؤال کرد پروردگار شما کیست؟ آن حضرت پاسخ داد:
«رَبُّنَا الّذى أعْطى کُلَّ شىءٍ خَلْقَهُ ثُمّ هدى(12)».
«پروردگار ما کسى است که آفرینش هر چیزى را (با برنامهاى دقیق و حکیمانه) به او اعطا کرد، سپس هدایتش نمود».
همانطورى که خلقت، عامّ و فراگیر است، هدایت نیز فراگیر است. نه خلقت از هدایت جداست و نه هدایت از خلقت. پس چرا آیه «انّ علینا للهدى» را به هدایت تشریعى تفسیر کنیم و چرا آن را به همه ابعاد و جوانب، تعمیم ندهیم.
مرورى بر داستان حضرت موسى علیهالسلام و فرعون
در داستان حضرت موسى علیهالسلام و فرعون، یک بار از زبان فرعون نقل شده است:
«أنَا ربُّکُمُ الأعْلى(13)»: «منم پروردگار برترین شما».
و یک بار هنگامىکه موسى علیهالسلام از دیدن طنابها و عصاهاى ساحران -که به نظرش مىآمد که در سعى و جنب و جوش مىباشند- احساس ترس کرد و خداوند به او فرمود:
«لا تَخَفْ إنَّکَ أنْتَ الأعْلى(14)»: «نترس که تو برترینى».
و این در حالى است که در جاى دیگر فرموده است:
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلى(15)».
«پروردگار خود را که برترین است، تنزیه کن».
اینکه فرعون گفت: «أنا ربّکم الاعلى» چیز مهمى نبود. او دچار خودبزرگبینى شده بود و به تعبیر قرآن مجید:
«إنّهُ کانَ عالیا مِنَ المُسْرِفینَ(16)».
«او یکى از اسرافکنندگانى بود که علوّ و برترى یافته بود».
در جاى دیگر مىفرماید:
«إنّ فِرعَونَ عَلا فى الاَرْضِ و جَعَلَ أهْلَها شیَعا(17)».
«فرعون در روى زمین برترى یافت و اهل آن را گروهگروه ساخت».
او با قدرت ظاهرى خود، بر همگان برترى یافته و از قدرت پوشالى خود سوءاستفاده کرده و در میان مردم، تفرقه انداخته و آنها را در دام استضعاف گرفتار کرده بود. او شاید باورش شده بود که بر مسند ربوبیّت برتر نشسته و در جهان هستى، موجودى از او برتر و بالاتر نیست و شاید در عمق اندیشه خود به چنین عقیدهاى نرسیده بود، ولى مىخواست از ضعف آگاهى مردم سوءاستفاده کند و آنها را به پرستش خویشتن وادار سازد. در چنین شرایطى خدایى که هدایت مخلوقات -و از جمله انسان- را بر خود واجب شمرده است، نباید بندگان خود را رها سازد و از زمینهسازى براى هدایت آنان اغماض فرماید.
راست است که موسى علیهالسلام را قبل از تولّد و در دوران شیرخوارگى و کودکى و جوانى و قبل و بعد از بعثت زیر نظر گرفته و در کمال شگفتى، او را در خانه فرعون پرورش داده و با خطاب: «و اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسى(18)»: «تو را براى خودم پروریده و برگزیدهام» موقعیّت حسّاس او را به او گوشزد کرده است، ولى مگر ممکن است که او را در تنگناها و فراز و نشیبها و توطئههاى ناگوارى که دشمنان براى شکست او زمینهسازى کرده و مىکنند، رها کند و اجازه دهد که روحیّهاش را خرد کنند و شخصیّتش را تحقیر نمایند و به زانویش درآورند.
به همین جهت است که هر جا تنها مىماند، گذشته از پشتیبانى معنوى، هارون را با او همراه مىکند و هر جا احساس ترس و دلهره مىکند، نغمه «إنّکَ أنتَ الأعلى» را در گوش جانش مىنوازد، تا بدینوسیله نشان دهد که قانون عام «إنّ علینا للهدى» نه تخلّف مىپذیرد و نه استثناء برمىدارد.
جمله روحبخش «انّک أنت الأعلى» جمله عجیبى است. هم تأکید دارد و هم افاده حصر مىکند. یعنى محققّا و منحصرا توئى که برترینى. فرعونها و هامانها و قارونها و امثال آنها کیانند که بتوانند در برابر علوّ و عظمت الهى و آسمانى تو دم از برترى بزنند و گوى سبقت را در میدان برترى از تو و امثال تو بربایند؟!
فرعون در کار خود بیدار و هشیار بود. هنوز موسى علیهالسلام در صلب پدر یا در رحم مادر بود که او کار خود را براى تحقق نیافتن سنّت هدایت الهى آغاز کرد.
حمله بردى سوى دربندان غیب تا نیایند این طرف مردان غیب
چنگ در صلب و رحمها بر زدى تا که شارع را بگیرى از بدى
چون بگیرى شهرهى که ذوالجلال برگشادهست از براى انتسال
سد شدى دربندها را اى لجوج کورى تو کرد سرهنگى خروج
نک منم، سرهنگ و هنگت بشکنم نک به نامش نام و ننگت بشکنم
تو هلا دربندها را سخت بند چند گاهى بر سبال خود بخند
سبلتت را بر کند یکیک قدر تا بدانى که «القدر یُعمى البصر»
سبلت تو تیزتر یا آنِ عاد که همى لرزید از دمشان بلاد؟
تو ستیزهروترى یا آن ثمود که نیاید مثل ایشان در وجود؟
صد از اینها گر بگویم تو کرى بشنوىّ و ناشنوده آورى(19)
هیچ قدرتى نتوانسته است در برابر سنّت خدشهناپذیر هدایت الهى ایستادگى کند. نه عاد و ثمود و نه فرعون و نمرود و نه اسکندر و نرون و هیتلر و استالین و نه امثال بوش و بلر و شارون.
اکنون سؤال این است که چرا با اینکه وصف ممتاز «اعلى» ویژه خداوند است و ما مطابق آیه «سبّح اسمَ ربّک الأعلى»، شبانهروزى، چندبار در نمازهاى خود «سبحان ربّى الأعلى» را زمزمه مىکنیم، با آن جمله متضمّن معناى تأکید و حصر، به موسى گفته شده «انک أنت الاعلى»؟ آیا -نعوذ باللّه- در سخن خداوند، تعارض و تناقضى است؟
حقیقت این است که خیر. بزرگان ادب، حصر را به حقیقى و اضافى یا نسبى تقسیم کردهاند. حصرى که از آیه «انّک انت الاعلى» استفاده مىشود، حصر اضافى یا نسبى است. یعنى تو -اى موسى- چرا دچار بیم و هراس شوى؟ تو در مقابل اشخاصى مثل فرعون، برترینى. چراکه تو از پشتیبانى و هدایت پروردگار خویش برخوردارى.
برخى از علماى معاصر معتقدند که اصولاً تقسیم حصر به حقیقى و اضافى، غلط است. حصر، یک معنى بیشتر ندارد. دایره حصر، گاهى وسیع و گاهى محدود است.
هرگاه دو آیه «سبّح اسم ربّک الأعلى» و آیه «انّک أنت الأعلى» را در کنار هم قرار دهیم، چنین استفاده مىکنیم که برتر بودن خداوند نسبت به همه ماسوىاللّه است، ولى برترى موسى نسبت به هر موجودى نیست؛ بلکه سیطره و برترى او نسبت به غیر خداست. آن هم تنها در زمان خودش؛ چراکه بعد از زمان او کسانى آمدهاند که قطعا مقامشان از حضرت موسى برتر و والاتر بوده است. مىتوان گفت: اگر وصف «اعلى» در جاى خود به کار رود و گزاف و ادّعا نباشد، قابل تقسیم به دو قسم است: یکى آنکه بالذّات بر مسند برترى قرار دارد و دیگرى آنکه بالغیر. آرى چنین است، خداوند «اعلى» است بالذّات و موسى «اعلى» است بالغیر. درست مثل این است که گفته شود: همه موجودات، واجب الوجودند، چراکه تا شىء، واجب نباشد یا واجب نشود، موجود نیست و موجود نمىشود. خداوند، واجب الوجود بالذات و سایر موجودات، واجب الوجود بالغیر هستند.
از دقت در داستان آموزنده حضرت موسى علیهالسلام معلوم مىشود که خداوند براى اینکه موسى را بر کرسى هدایت تبیینى بنشاند، جریان خلقت را به گونهاى ترسیم کرده که نتیجهاى جز شکست فرعون و پیروزى موسى نداشته باشد. ولادت غیرعادى موسى و بزرگ شدن او در خانه فرعون و اژدها شدن عصا و بلعیده شدن دسترنج ساحران و باز شدن راهى در رود نیل براى عبور بنىاسرائیل و غرق شدن فرعون و همراهانش در همان راهى که بنىاسرائیل به سلامت از آن عبور کرده بودند و... همه و همه روشنگر معناى دقیق «إنّ عَلَیْنا لَلْهُدى» است.
________________________________________
1. لیل، 13 و 14.
2. فاتحة، 2.
3. صافات، 6.
4. رحمان، 18.
5. معارج، 41.
6. تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 592.
7. فجر، 29 تا 31.
8. اعراف، 48.
9. و جعلناهم ائمّة یهدون بأمرنا. (انبیاء، 74).
10. توبه، 74.
11. تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 502.
12. طه، 53.
13. نازعات، 25.
14. طه، 72.
15. اعلى، 1.
16. دخان، 31.
17. قصص، 4.
18. طه، 44.
19. کلیات مثنوى، ص 402، نشر کتابفروشى اسلامیّه.