وظیفه انسان در برابر هستى(11)جهان را پاس بداریم
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پاسداشتن جهان، یعنى شناخت همه ویژگىهاى آن یا به اندازه امکان و سپس هماهنگ شدن و انطباق با آن و عدم انحراف از مسیر نظام حکیمانهاش.
ما با جهانى نظاممند روبهرو هستیم. هرگز نه ما مىتوانیم نظام جهان را تغییر
دهیم و نه جهان یا آفریننده آن، به خاطر ما نظام خود را تغییر مىدهد. طبیعى است که نظام جهان را حکیمانه بشناسیم؛ چراکه نه پدیدهاى برخلاف حکمت و تدبیر حکیمانه در آن مشاهده کردهایم و نه آفریننده آن، اهل لهو و لعب و لغو وعبث و بیهودگى و پوچگرایى است(1). اگر ذات بىهمتا و بىعیب و نقص و نیاز و عجز و ضعف او را در نظر بگیریم، حکم مىکنیم که نظام او حکیمانه است و اگر جهان آفرینش را به دیده عقل و تدبیر بنگریم، حکم مىکنیم که آفرینندهاش، حکیم است. فرقى نمىکند که از بالا به پایین بنگریم یا از پایین به بالا.
اینکه مىگوییم: «جهان را پاس بداریم» نه به این معنى است که ما پاسبان و نگهبان جهان باشیم که جهان را به پاسدارى و نگهبانى ما نیازى نیست. حافظ و نگهبان جهان -با همه نظم خیرهکننده آن- کسى است که «کرسى قدرت او زمین و آسمان را فراگرفته و از نگهبانى آنها خستگى و ناتوانى، پیدا نمىکند(2)». همو که «بهترین حافظ و نگهبان است(3)» و در عین حال «ارحم الراحمین» است.
منظور ما از پاسدارى جهان این است که همه ویژگىهاى آن را -اگرنه هر اندازه، ممکن است- بشناسیم و خودمان را با آنها هماهنگ و منطبق سازیم و هرگز از مسیر نظام حکیمانه آن منحرف نشویم. این درست مثل این است که به کودکى که مىخواهد از خیابانى عبور کند، مىگویند: «مواظب ماشینها باش». یعنى مواظب باش که از محل عابر پیاده و خطکشى شده، عبور کنى وگرنه ممکن است دچار تصادف شوى و جان یا سلامتت به خطر بیفتد. البته این در صورتى است که رانندگان هم پاىبند مقرّرات باشند وگرنه هر چقدر عابر پیاده دقت و مواظبت کند، نتیجهاى نخواهد داشت.
جهان دستخوش هرج و مرج نیست. بررسى همه ابعاد وسیع و دقیق و حکیمانه آن، نه درخور این نوشتار است و نه در توان صاحب این نوشتار. بهتر است یادآورى کنیم که اگر جهان، دستخوش هرج و مرج بود، ابعاد گسترده آن را نمىتوانستیم بررسى و شناسایى کنیم. چیزى که دستخوش هرج و مرج است، بىقانون است و چیزى که بىقانون است، از هرگونه شناختى، گریزان است و در برابر همه بررسىها -اعم از حسّى و تجربى یا عقلى- عاصى و سرکش است.
مىخواهیم در این نوشتار، با استفاده از وحى الهى، برخى از ویژگىهاى مهم جهان را که به زندگى و وظیفه و سرنوشت ما مربوط مىشود، شناسایى کنیم و ببینیم که چگونه باید آنها را پاس بداریم تا اهل سعادت شویم و در صف هالکان و اشقیا قرار نگیریم.
این جهان سراسر نور است. خورشید و ماه حکمت و عنایت، همهجا را روشن کرده است. کورى بصر و بصیرت، انسان را گرفتار کرده و از دیدن و فهمیدن آنهمه انوار تابان، محروم و مهجور مانده است. آرى:
این جهان، پر آفتاب و نور و ماه تو بِهِشته سر فرو برده به چاه
که اگر حق است کو آن روشنى سر زِ چَه بردار و بنگر اى دنى
جمله عالم، شرق و غرب، آن نور یافت تا تو در چاهى نخواهد بر تو تافت
چَه رها کن رو به ایوان و کروم کم ستیز اینجا بدان که «اللّجُّ شوم»
هرکه استیزه کند بر رو فتد آنچنان کو برنخیزد تا ابد
هرچه آن بر تو کراهیّت بود چون حقیقت بنگرى رحمت بود
ویژگىهاى جهان از دیدگاه وحى
هیچکس نمىتواند خداى توانا و حکیم را به تکلیف یا دستورى، ملزم و مکلّف سازد. الزام و تکلیف، همواره باید از سوى مقامى باشد که مولویّت و برترى دارد. خدایى که خود در وصف خود مىگوید: «و هُوَ العَلىُّ العَظیمُ(4)» و علوّ و عظمتش، همهچیز را فراگرفته، چگونه ممکن است موجوداتى که همه، مقهور عظمت و برترى اویند، برایش تکلیف و وظیفه یا مسؤولیتى معین کنند؛ ولى مانعى نیست که او خود را ملزم و متعهد بشناسد که کارهایى در نظام خلقت انجام دهد که مطابق حکمت و مصلحت، بلکه عین حکمت و مصلحت باشد.
به واسطه همین التزام و تعهد اوست که مىبینیم جهان آفرینش، ویژگىهایى پیدا کرده که ما باید آنها را بشناسیم و آنها را در اعمال و اخلاق، بلکه نیّات خود پاس بداریم، تا سعادتمند شویم.
1. راه راست
او نه تنها از ما خواسته که از راه راست منحرف نشویم، بلکه خود نیز بر راه راست است. یعنى هرگز اجازه نمىدهد که جهان آفرینش از نظام حکیمانه و قوانین عادلانه، انحراف یابد و چون انسان، جزیى از این جهان است و در کارهاى خود آزادى و اختیار دارد، نه تنها او را به هدایت تکوینى در راه راست قرار داده و جزء را تابع کل ساخته، بلکه به هدایت تشریعى نیز راه راست را به او نشان داده، تا در کارهاى اختیارى خود بتواند با آگاهى کامل، در صراط مستقیم حرکت کند. به همین جهت است که پس از بیان خلقت به حقِّ آسمانها و زمین(5) و انسانى که متأسّفانه در کارهاى اختیارى خود، مخاصم نظام آفرینش مىشود(6) و خلقت حیواناتى که براى انسان منافع بىشمارى دارند(7)، مىفرماید: «و عَلَى اللّهِ قَصْدُالسَّبیل(8)»: «بر خداست بیان راه راست».
علت اینکه بیان راه راست را بر عهده خویش گذاشته، این است که همه راهها، نمىتوانند راه راست باشند. تنها راه راست است که رهرو را به مقصد مىرساند. راههاى دیگر، ظلمات است و باید از پیمودن آنها خوددارى کرد و خود را در خطر و مهلکه گمراهى نباید گرفتار کرد. به دنبال جمله مذکور مىفرماید: «و منها جائِرٌ و لَوْ شاءَ لَهَداکُم أجْمَعینَ(9)». «برخى از راهها منحرف است و اگر خدا مىخواست، همه شما انسانها را به همان راه راست هدایت مىکرد».
این آیه، نشان مىدهد که راه حق، یکى بیشتر نیست؛ بقیّه راهها منحرف و گمراهکننده است. بنابراین، قرآن با دیدگاه پلورالیستى و تز تعدد قرائتها و کثرت صراطها و حقبودن همه راهها روى موافق نشان نداده است. به علاوه، این آیه نشان مىدهد که مردم در انتخاب راه راست، آزادند و اجبارى در کار نیست. اگر اجبار انسان هم به مقتضاى صراط مستقیم آفرینش بود، خداوند همان را مىخواست و انجامش مىداد؛ ولى مشیّت او به کارى که برخلاف نظاممندى آفرینش بوده و انحراف از صراط مستقیم است، تعلّق نمىگیرد.
البته مفسّرین، از آیه مورد بحث چنین استفاده کردهاند که مقصود از «على اللّه قصد السبیل» این است که بر عهده خداوند، بیان راه راست و همان هدایت تشریعى است(10)؛ ولى از آنجا که «قصد» به معناى راستبودن و «قصدالسبیل» به معناى راست بودن راه است، برخى، مصدر را به معناى اسمفاعل و جمله را به معناى «على اللّه السبیل القاصد» گرفتهاند(11). بنابراین، معناى آیه این ایت که بر خداست راه راست و راه میانه و این، اختصاصى به هدایت تشریعى و بیان تکالیف ندارد؛ بلکه او خود را ملزم شمرده که بر راه راست باشد و در فرمانها و دستورها و اوامر خود -چه در قلمرو تکوین و چه در قلمرو تشریع-از راه راست، منحرف نشود.
انسان باید از راه تدبّر در حکمتهاى تکوینى و تشریعى خداوند و آگاهى کامل نسبت به آنها بکوشد که خود را با آنها هماهنگ سازد. آرى:
«راه راست و طریق پسندیده، آن است که سوى حق مىشود و گذر بر حق دارد و آن راه به سه چیز توان برید: اول، علم و میانه، حال و آخر، عین. علم، بىاستاد، درست نیاید. حال، بىموافقت، راست نیاید عین، تنهایى است و با علاقت نسازد. در علم، خوف باید، در حال، رجا باید در عین، استقامت بود... هیچکس از دوستان او این راه را نبرید تا سه چیز به هم ندید: از سلطان نفس، رسته و دل با مولا پیوسته و سِر، به اطّلاع حق آراسته(12)».
اگر بر خداست که در همه برنامههاى تکوینى و تشریعى خود و در تدبیر آفرینش و ارسال رسل و انزال کتب، بر راه راست باشد، هیچ موجودى نباید به خود اجازه دهد که از راه راست و صراط مستقیم، خارج شود. موجوداتى که مکلّف به تکالیف اختیارى نیستند، هرگز تخلّف نمىکنند. جمادات و نباتات و حیوانات، در همان خطّى حرکت مىکنند که نظام آفرینش بر آن قرار دارد و نظامبخش آفرینش، آن را ترسیم کرده است. انسان هم مىتوان گفت: در حدود 95% افعال خود را مطابق همین نظام انجام مىدهد. تنها 5% افعال او، ارادى و اختیارى است که در این بخش ممکن است خصیم یا مخاصم گردد و آن هم نتیجهاى جز ضرر و زیان، دامنگیرش نمىسازد.
دشمن به دشمن آن نپسندد که بىخرد بر نفس خود کند به مراد و هواى خویش
از دست دیگرى چه شکایت کند کسى سیلى به دست خویش زده بر قفاى خویش
دزد از جفاى شحنه چه بیداد مىکند کو گردنش نمىزند الّا جفاى خویش
چاه است و راه و دیده بینا و آفتاب تا آدمى نگاه کند پیش پاى خویش
گر گوش دل به گفته سعدى کند کسى اول رضاى حق طلبد پس رضاى خویش
جالب این است که در نظام حکیمانه آفرینش، ما انسانها، هم راهیم، هم رهرو. نظام تکوین و نظام تشریع هم راه است. البته نظام تشریع، ادامه و مکمّل نظام تکوین است نه اینکه تافتهاى جدا بافته و مستقل از آن. ما انسانها نیز جزیى از نظام تکوین بوده و نظام تشریع به خاطر ما به وجود آمده و پیامبران خدا هدفى جز تنظیم برنامههاى زندگى انسان و برقرارى نظام قسط و عدل ندارند. به همین جهت است که مىگوییم: «انسان به لحاظ اینکه جزیى از نظام خلقت است، راه؛ و به لحاظ اینکه در همین نظام باید حرکت کند و از خط مستقیم آن خارج نشود، رهرو است». و اما خداوند بزرگ، فوق نظام تکوین و تشریع است و بر آن، اِشراف دارد و اجازه هیچگونه انحرافى را نمىدهد.
این نکته را هم خاطرنشان مىکنیم که فرشتگان هم در نظام هستى، موجوداتى آگاه و مختارند و برخلاف انسانِ مخاصم و خصیم، جز تسلیم و سرسپردگى و اطاعت و فرمانبردارى، کار دیگرى از آنها سر نمىزند و این را در کمال اختیار و آزادى و آگاهى، انتخاب کرده است. چنانکه قرآن مجید دربارهشان مىفرماید:
«... عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لایَعْصَوْنَ اللّه ما أمرهُم و یَفْعَلونَ مایُؤْمَرونَ(13)».
«بر آتش دوزخ، فرشتگانى درشتخو و سختگیرند و از فرمان خداوند سرپیچى نمىکنند و آنچه به آن فرمان داده مىشوند، انجام مىدهند».
و نیز مىفرماید:
«و قالوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدا سُبْحانَه بَلْ عِبادٌ مُکْرَمونَ* لایَسْبِقونَه بِالقَوْلِ و هُمْ بِأمْرِهِ یَعْمَلونَ(14)».
«گفتند: خداوند رحمان فرزندى گرفته است. او منزّه است بلکه فرشتگان، بندگانى گرامىاند که به گفتار، بر خداوند پیشى نمىگیرند و به فرمانش عمل مىکنند».
لازم نیست که همه فرشتگان، سختگیر و درشتخو باشند. آنها هم بر راه راست الهى قرار دارند و به هرچه مأمورند، همان را عمل مىکنند. اگر بر اهل دوزخ سختگیرند، بر اهل بهشت، متواضع و مهربانند و از هر درى بر آنها وارد مىشوند و به آنها سلام مىدهند و آنها را بر صبرشان تمجید مىکنند و به نیکى سراى آخرت، آنها را دلگرم و شاداب مىسازند(15).
بهشتیان، با خوى نیکو زیستهاند و بر صراط مستقیم عقاید و اخلاق و اعمال نیکو، سلوک کردهاند و به همین جهت سرو کارشان با فرشتگان خوشخلق و خوشرفتار است؛ ولى دوزخیان، منحرف شدهاند و با عقاید و اخلاق و اعمال زشت زیستهاند و سر و کارشان با فرشتگان سختگیر و درشتخوست.
فرشتگانى هم هستند که حامل صحیفههاى تکریمشده و رفعتمقام و مطهّر الهى بوده و قرآن از آنها به عنوان کریمانى نیکوکار یاد کرده و مقام و منزلت آنها را ستوده است(16). البته آنها از جنگ درونى عقل و شهوت، آسودهاند؛ چنانکه حیوانات هم از این جنگ، به دورند. با این فرق که اولى بدون شهوت و دومى بدون عقل است؛ ولى انسان درگیر جنگ باطنى عقل و شهوت است و به قول شاعر:
آدمیزاده طرفه معجونىست کز فرشته سرشته وز حیوان
گر رود سوى این شود کم از این ور رود سوى آن شود به از آن
نداشتن شهوت، دلیل بر عدم اختیار نیست. شرط اختیار این نیست که موجود داراى شهوت باشد، بلکه شرطش داشتن عقل است؛ اعم از اینکه داراى شهوت باشد یا نباشد. به خاطر همین تضاد عقل و شهوت است که اگر انسان، پویا و کوشا باشد، از فرشته هم مقربتر مىشود. مولوى مىگوید:
در حدیث آمد که خلّاق مجید خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته است و نداند جز سجود
یک گروه دیگر از دانش تهى همچو حیوان از علف در فربهى
این سوم هست آدمیزاد و بشر نیمى او زا فرشته و نیمى ز خر
نیم خر خود مایل سفلى بود نیم دیگر مایل عقلى بود
آن دو قوم، آسوده از جنگ و حراب وین بشر با دو مخالف در عذاب
حدیث مورد اشاره وى در کتب روایى ما به این صورت آمده است که عبدالله بن سنان از امام صادق علیهالسلام درباره افضلبودن فرشته یا انسان، سؤال مىکند. حضرتش از قول امام على علیهالسلام در پاسخ وى چنین فرمود:
«انّ اللّه عزّ و جلّ رَکَّبَ فى الملائِکَةِ عَقلاً بِلاشَهْوَةٍ و رَکَّبَ فى البَهائِمِ شَهْوَةً بِلاعقلٍ و رَکَّبَ فى بنىآدمَ کُلّیَّتِهِما. فَمَن غَلَبَ عقلُهُ شَهوَتَهُ فهو خَیْرٌ مِنَ الملائِکَة و مَنْ غَلَبَ شهوتُهُ عقْلَه فَهو شَرٌّ مِنَ البَهائم(17)».
«خداوند در فرشتگان، عقل بدون شهوت و در حیوانات، شهوت بدون عقل و در انسان عقل و شهوت، هردو را سرشته است. هرکس عقلش بر شهوتش غلبه کند بهتر از فرشتگان و هرکس شهوتش بر عقلش غلبه کند، بدتر از حیوانات است».
نظام راستین و بىانحراف و اعوجاج خلقت، نظامى است که موجودات زندهاش سه گروهاند و این انسان است که یا با شناخت دقیق نظام، سرسپردگى مىکند و اوج مىگیرد و یا گستاخى و سرسرى مىکند و ساقط مىشود.
________________________________________
1. و ما خلقنا السّماء و الارض و ما بینهما لاعبین. لو أردنا أن نتّخذ لهوا لاتّخذناه من لدنّا (انبیاء، 16 و 17).
2. وسع کرسیّه السّموات و الارض و لا یؤوده حفظهما (بقره، 275).
3. فالله خیر حافظا و هو ارحمالراحمین. (یوسف، 65).
4. بقره، 257.
5. خلق السّموات و الارض بالحق. (نحل، 4).
6. فاذا هو خصیمٌ مبینٌ. (نحل، 5).
7. نحل، 9 تا 6.
8. نحل، 10.
9. نحل، 10.
10. تفسیر مجمعالبیان، جلد 6 و 5، ص 352.
11. ن.ک: به تفسیر المیزان، ذیل آیه 10، سوره نحل.
12. کشف الاسرار و عدّةالابرار معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصارى، تألیف رشیدالدین میبدى، ج 5، ص 361.
13. تحریم، 6.
14. انبیاء، 26 و 27.
15.... و الملائکة یدخلون علیهم من کلّ باب* سلامٌ علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار. (رعد، 24 و 23).
16. کلّا انّها تذکرة* فمن شاء ذکره* فى صحف مکرّمة* مرفوعة مطهّرة* بأیدى سفرة* کرام بررة (عبس، 11 تا 16).
17. بحارالانوار، ج 60، 299.
ما با جهانى نظاممند روبهرو هستیم. هرگز نه ما مىتوانیم نظام جهان را تغییر
دهیم و نه جهان یا آفریننده آن، به خاطر ما نظام خود را تغییر مىدهد. طبیعى است که نظام جهان را حکیمانه بشناسیم؛ چراکه نه پدیدهاى برخلاف حکمت و تدبیر حکیمانه در آن مشاهده کردهایم و نه آفریننده آن، اهل لهو و لعب و لغو وعبث و بیهودگى و پوچگرایى است(1). اگر ذات بىهمتا و بىعیب و نقص و نیاز و عجز و ضعف او را در نظر بگیریم، حکم مىکنیم که نظام او حکیمانه است و اگر جهان آفرینش را به دیده عقل و تدبیر بنگریم، حکم مىکنیم که آفرینندهاش، حکیم است. فرقى نمىکند که از بالا به پایین بنگریم یا از پایین به بالا.
اینکه مىگوییم: «جهان را پاس بداریم» نه به این معنى است که ما پاسبان و نگهبان جهان باشیم که جهان را به پاسدارى و نگهبانى ما نیازى نیست. حافظ و نگهبان جهان -با همه نظم خیرهکننده آن- کسى است که «کرسى قدرت او زمین و آسمان را فراگرفته و از نگهبانى آنها خستگى و ناتوانى، پیدا نمىکند(2)». همو که «بهترین حافظ و نگهبان است(3)» و در عین حال «ارحم الراحمین» است.
منظور ما از پاسدارى جهان این است که همه ویژگىهاى آن را -اگرنه هر اندازه، ممکن است- بشناسیم و خودمان را با آنها هماهنگ و منطبق سازیم و هرگز از مسیر نظام حکیمانه آن منحرف نشویم. این درست مثل این است که به کودکى که مىخواهد از خیابانى عبور کند، مىگویند: «مواظب ماشینها باش». یعنى مواظب باش که از محل عابر پیاده و خطکشى شده، عبور کنى وگرنه ممکن است دچار تصادف شوى و جان یا سلامتت به خطر بیفتد. البته این در صورتى است که رانندگان هم پاىبند مقرّرات باشند وگرنه هر چقدر عابر پیاده دقت و مواظبت کند، نتیجهاى نخواهد داشت.
جهان دستخوش هرج و مرج نیست. بررسى همه ابعاد وسیع و دقیق و حکیمانه آن، نه درخور این نوشتار است و نه در توان صاحب این نوشتار. بهتر است یادآورى کنیم که اگر جهان، دستخوش هرج و مرج بود، ابعاد گسترده آن را نمىتوانستیم بررسى و شناسایى کنیم. چیزى که دستخوش هرج و مرج است، بىقانون است و چیزى که بىقانون است، از هرگونه شناختى، گریزان است و در برابر همه بررسىها -اعم از حسّى و تجربى یا عقلى- عاصى و سرکش است.
مىخواهیم در این نوشتار، با استفاده از وحى الهى، برخى از ویژگىهاى مهم جهان را که به زندگى و وظیفه و سرنوشت ما مربوط مىشود، شناسایى کنیم و ببینیم که چگونه باید آنها را پاس بداریم تا اهل سعادت شویم و در صف هالکان و اشقیا قرار نگیریم.
این جهان سراسر نور است. خورشید و ماه حکمت و عنایت، همهجا را روشن کرده است. کورى بصر و بصیرت، انسان را گرفتار کرده و از دیدن و فهمیدن آنهمه انوار تابان، محروم و مهجور مانده است. آرى:
این جهان، پر آفتاب و نور و ماه تو بِهِشته سر فرو برده به چاه
که اگر حق است کو آن روشنى سر زِ چَه بردار و بنگر اى دنى
جمله عالم، شرق و غرب، آن نور یافت تا تو در چاهى نخواهد بر تو تافت
چَه رها کن رو به ایوان و کروم کم ستیز اینجا بدان که «اللّجُّ شوم»
هرکه استیزه کند بر رو فتد آنچنان کو برنخیزد تا ابد
هرچه آن بر تو کراهیّت بود چون حقیقت بنگرى رحمت بود
ویژگىهاى جهان از دیدگاه وحى
هیچکس نمىتواند خداى توانا و حکیم را به تکلیف یا دستورى، ملزم و مکلّف سازد. الزام و تکلیف، همواره باید از سوى مقامى باشد که مولویّت و برترى دارد. خدایى که خود در وصف خود مىگوید: «و هُوَ العَلىُّ العَظیمُ(4)» و علوّ و عظمتش، همهچیز را فراگرفته، چگونه ممکن است موجوداتى که همه، مقهور عظمت و برترى اویند، برایش تکلیف و وظیفه یا مسؤولیتى معین کنند؛ ولى مانعى نیست که او خود را ملزم و متعهد بشناسد که کارهایى در نظام خلقت انجام دهد که مطابق حکمت و مصلحت، بلکه عین حکمت و مصلحت باشد.
به واسطه همین التزام و تعهد اوست که مىبینیم جهان آفرینش، ویژگىهایى پیدا کرده که ما باید آنها را بشناسیم و آنها را در اعمال و اخلاق، بلکه نیّات خود پاس بداریم، تا سعادتمند شویم.
1. راه راست
او نه تنها از ما خواسته که از راه راست منحرف نشویم، بلکه خود نیز بر راه راست است. یعنى هرگز اجازه نمىدهد که جهان آفرینش از نظام حکیمانه و قوانین عادلانه، انحراف یابد و چون انسان، جزیى از این جهان است و در کارهاى خود آزادى و اختیار دارد، نه تنها او را به هدایت تکوینى در راه راست قرار داده و جزء را تابع کل ساخته، بلکه به هدایت تشریعى نیز راه راست را به او نشان داده، تا در کارهاى اختیارى خود بتواند با آگاهى کامل، در صراط مستقیم حرکت کند. به همین جهت است که پس از بیان خلقت به حقِّ آسمانها و زمین(5) و انسانى که متأسّفانه در کارهاى اختیارى خود، مخاصم نظام آفرینش مىشود(6) و خلقت حیواناتى که براى انسان منافع بىشمارى دارند(7)، مىفرماید: «و عَلَى اللّهِ قَصْدُالسَّبیل(8)»: «بر خداست بیان راه راست».
علت اینکه بیان راه راست را بر عهده خویش گذاشته، این است که همه راهها، نمىتوانند راه راست باشند. تنها راه راست است که رهرو را به مقصد مىرساند. راههاى دیگر، ظلمات است و باید از پیمودن آنها خوددارى کرد و خود را در خطر و مهلکه گمراهى نباید گرفتار کرد. به دنبال جمله مذکور مىفرماید: «و منها جائِرٌ و لَوْ شاءَ لَهَداکُم أجْمَعینَ(9)». «برخى از راهها منحرف است و اگر خدا مىخواست، همه شما انسانها را به همان راه راست هدایت مىکرد».
این آیه، نشان مىدهد که راه حق، یکى بیشتر نیست؛ بقیّه راهها منحرف و گمراهکننده است. بنابراین، قرآن با دیدگاه پلورالیستى و تز تعدد قرائتها و کثرت صراطها و حقبودن همه راهها روى موافق نشان نداده است. به علاوه، این آیه نشان مىدهد که مردم در انتخاب راه راست، آزادند و اجبارى در کار نیست. اگر اجبار انسان هم به مقتضاى صراط مستقیم آفرینش بود، خداوند همان را مىخواست و انجامش مىداد؛ ولى مشیّت او به کارى که برخلاف نظاممندى آفرینش بوده و انحراف از صراط مستقیم است، تعلّق نمىگیرد.
البته مفسّرین، از آیه مورد بحث چنین استفاده کردهاند که مقصود از «على اللّه قصد السبیل» این است که بر عهده خداوند، بیان راه راست و همان هدایت تشریعى است(10)؛ ولى از آنجا که «قصد» به معناى راستبودن و «قصدالسبیل» به معناى راست بودن راه است، برخى، مصدر را به معناى اسمفاعل و جمله را به معناى «على اللّه السبیل القاصد» گرفتهاند(11). بنابراین، معناى آیه این ایت که بر خداست راه راست و راه میانه و این، اختصاصى به هدایت تشریعى و بیان تکالیف ندارد؛ بلکه او خود را ملزم شمرده که بر راه راست باشد و در فرمانها و دستورها و اوامر خود -چه در قلمرو تکوین و چه در قلمرو تشریع-از راه راست، منحرف نشود.
انسان باید از راه تدبّر در حکمتهاى تکوینى و تشریعى خداوند و آگاهى کامل نسبت به آنها بکوشد که خود را با آنها هماهنگ سازد. آرى:
«راه راست و طریق پسندیده، آن است که سوى حق مىشود و گذر بر حق دارد و آن راه به سه چیز توان برید: اول، علم و میانه، حال و آخر، عین. علم، بىاستاد، درست نیاید. حال، بىموافقت، راست نیاید عین، تنهایى است و با علاقت نسازد. در علم، خوف باید، در حال، رجا باید در عین، استقامت بود... هیچکس از دوستان او این راه را نبرید تا سه چیز به هم ندید: از سلطان نفس، رسته و دل با مولا پیوسته و سِر، به اطّلاع حق آراسته(12)».
اگر بر خداست که در همه برنامههاى تکوینى و تشریعى خود و در تدبیر آفرینش و ارسال رسل و انزال کتب، بر راه راست باشد، هیچ موجودى نباید به خود اجازه دهد که از راه راست و صراط مستقیم، خارج شود. موجوداتى که مکلّف به تکالیف اختیارى نیستند، هرگز تخلّف نمىکنند. جمادات و نباتات و حیوانات، در همان خطّى حرکت مىکنند که نظام آفرینش بر آن قرار دارد و نظامبخش آفرینش، آن را ترسیم کرده است. انسان هم مىتوان گفت: در حدود 95% افعال خود را مطابق همین نظام انجام مىدهد. تنها 5% افعال او، ارادى و اختیارى است که در این بخش ممکن است خصیم یا مخاصم گردد و آن هم نتیجهاى جز ضرر و زیان، دامنگیرش نمىسازد.
دشمن به دشمن آن نپسندد که بىخرد بر نفس خود کند به مراد و هواى خویش
از دست دیگرى چه شکایت کند کسى سیلى به دست خویش زده بر قفاى خویش
دزد از جفاى شحنه چه بیداد مىکند کو گردنش نمىزند الّا جفاى خویش
چاه است و راه و دیده بینا و آفتاب تا آدمى نگاه کند پیش پاى خویش
گر گوش دل به گفته سعدى کند کسى اول رضاى حق طلبد پس رضاى خویش
جالب این است که در نظام حکیمانه آفرینش، ما انسانها، هم راهیم، هم رهرو. نظام تکوین و نظام تشریع هم راه است. البته نظام تشریع، ادامه و مکمّل نظام تکوین است نه اینکه تافتهاى جدا بافته و مستقل از آن. ما انسانها نیز جزیى از نظام تکوین بوده و نظام تشریع به خاطر ما به وجود آمده و پیامبران خدا هدفى جز تنظیم برنامههاى زندگى انسان و برقرارى نظام قسط و عدل ندارند. به همین جهت است که مىگوییم: «انسان به لحاظ اینکه جزیى از نظام خلقت است، راه؛ و به لحاظ اینکه در همین نظام باید حرکت کند و از خط مستقیم آن خارج نشود، رهرو است». و اما خداوند بزرگ، فوق نظام تکوین و تشریع است و بر آن، اِشراف دارد و اجازه هیچگونه انحرافى را نمىدهد.
این نکته را هم خاطرنشان مىکنیم که فرشتگان هم در نظام هستى، موجوداتى آگاه و مختارند و برخلاف انسانِ مخاصم و خصیم، جز تسلیم و سرسپردگى و اطاعت و فرمانبردارى، کار دیگرى از آنها سر نمىزند و این را در کمال اختیار و آزادى و آگاهى، انتخاب کرده است. چنانکه قرآن مجید دربارهشان مىفرماید:
«... عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لایَعْصَوْنَ اللّه ما أمرهُم و یَفْعَلونَ مایُؤْمَرونَ(13)».
«بر آتش دوزخ، فرشتگانى درشتخو و سختگیرند و از فرمان خداوند سرپیچى نمىکنند و آنچه به آن فرمان داده مىشوند، انجام مىدهند».
و نیز مىفرماید:
«و قالوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدا سُبْحانَه بَلْ عِبادٌ مُکْرَمونَ* لایَسْبِقونَه بِالقَوْلِ و هُمْ بِأمْرِهِ یَعْمَلونَ(14)».
«گفتند: خداوند رحمان فرزندى گرفته است. او منزّه است بلکه فرشتگان، بندگانى گرامىاند که به گفتار، بر خداوند پیشى نمىگیرند و به فرمانش عمل مىکنند».
لازم نیست که همه فرشتگان، سختگیر و درشتخو باشند. آنها هم بر راه راست الهى قرار دارند و به هرچه مأمورند، همان را عمل مىکنند. اگر بر اهل دوزخ سختگیرند، بر اهل بهشت، متواضع و مهربانند و از هر درى بر آنها وارد مىشوند و به آنها سلام مىدهند و آنها را بر صبرشان تمجید مىکنند و به نیکى سراى آخرت، آنها را دلگرم و شاداب مىسازند(15).
بهشتیان، با خوى نیکو زیستهاند و بر صراط مستقیم عقاید و اخلاق و اعمال نیکو، سلوک کردهاند و به همین جهت سرو کارشان با فرشتگان خوشخلق و خوشرفتار است؛ ولى دوزخیان، منحرف شدهاند و با عقاید و اخلاق و اعمال زشت زیستهاند و سر و کارشان با فرشتگان سختگیر و درشتخوست.
فرشتگانى هم هستند که حامل صحیفههاى تکریمشده و رفعتمقام و مطهّر الهى بوده و قرآن از آنها به عنوان کریمانى نیکوکار یاد کرده و مقام و منزلت آنها را ستوده است(16). البته آنها از جنگ درونى عقل و شهوت، آسودهاند؛ چنانکه حیوانات هم از این جنگ، به دورند. با این فرق که اولى بدون شهوت و دومى بدون عقل است؛ ولى انسان درگیر جنگ باطنى عقل و شهوت است و به قول شاعر:
آدمیزاده طرفه معجونىست کز فرشته سرشته وز حیوان
گر رود سوى این شود کم از این ور رود سوى آن شود به از آن
نداشتن شهوت، دلیل بر عدم اختیار نیست. شرط اختیار این نیست که موجود داراى شهوت باشد، بلکه شرطش داشتن عقل است؛ اعم از اینکه داراى شهوت باشد یا نباشد. به خاطر همین تضاد عقل و شهوت است که اگر انسان، پویا و کوشا باشد، از فرشته هم مقربتر مىشود. مولوى مىگوید:
در حدیث آمد که خلّاق مجید خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته است و نداند جز سجود
یک گروه دیگر از دانش تهى همچو حیوان از علف در فربهى
این سوم هست آدمیزاد و بشر نیمى او زا فرشته و نیمى ز خر
نیم خر خود مایل سفلى بود نیم دیگر مایل عقلى بود
آن دو قوم، آسوده از جنگ و حراب وین بشر با دو مخالف در عذاب
حدیث مورد اشاره وى در کتب روایى ما به این صورت آمده است که عبدالله بن سنان از امام صادق علیهالسلام درباره افضلبودن فرشته یا انسان، سؤال مىکند. حضرتش از قول امام على علیهالسلام در پاسخ وى چنین فرمود:
«انّ اللّه عزّ و جلّ رَکَّبَ فى الملائِکَةِ عَقلاً بِلاشَهْوَةٍ و رَکَّبَ فى البَهائِمِ شَهْوَةً بِلاعقلٍ و رَکَّبَ فى بنىآدمَ کُلّیَّتِهِما. فَمَن غَلَبَ عقلُهُ شَهوَتَهُ فهو خَیْرٌ مِنَ الملائِکَة و مَنْ غَلَبَ شهوتُهُ عقْلَه فَهو شَرٌّ مِنَ البَهائم(17)».
«خداوند در فرشتگان، عقل بدون شهوت و در حیوانات، شهوت بدون عقل و در انسان عقل و شهوت، هردو را سرشته است. هرکس عقلش بر شهوتش غلبه کند بهتر از فرشتگان و هرکس شهوتش بر عقلش غلبه کند، بدتر از حیوانات است».
نظام راستین و بىانحراف و اعوجاج خلقت، نظامى است که موجودات زندهاش سه گروهاند و این انسان است که یا با شناخت دقیق نظام، سرسپردگى مىکند و اوج مىگیرد و یا گستاخى و سرسرى مىکند و ساقط مىشود.
________________________________________
1. و ما خلقنا السّماء و الارض و ما بینهما لاعبین. لو أردنا أن نتّخذ لهوا لاتّخذناه من لدنّا (انبیاء، 16 و 17).
2. وسع کرسیّه السّموات و الارض و لا یؤوده حفظهما (بقره، 275).
3. فالله خیر حافظا و هو ارحمالراحمین. (یوسف، 65).
4. بقره، 257.
5. خلق السّموات و الارض بالحق. (نحل، 4).
6. فاذا هو خصیمٌ مبینٌ. (نحل، 5).
7. نحل، 9 تا 6.
8. نحل، 10.
9. نحل، 10.
10. تفسیر مجمعالبیان، جلد 6 و 5، ص 352.
11. ن.ک: به تفسیر المیزان، ذیل آیه 10، سوره نحل.
12. کشف الاسرار و عدّةالابرار معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصارى، تألیف رشیدالدین میبدى، ج 5، ص 361.
13. تحریم، 6.
14. انبیاء، 26 و 27.
15.... و الملائکة یدخلون علیهم من کلّ باب* سلامٌ علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار. (رعد، 24 و 23).
16. کلّا انّها تذکرة* فمن شاء ذکره* فى صحف مکرّمة* مرفوعة مطهّرة* بأیدى سفرة* کرام بررة (عبس، 11 تا 16).
17. بحارالانوار، ج 60، 299.