آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

در قدیم، در میان متکلمان و فلاسفه، و مکاتب و مذاهب، هم درباره حقیقت روح، و هم در مورد امکان شناخت آن، نظریات مختلف و متضاد وجود داشته است .
در اینکه روح یعنى رکن اصلى وجود هستى انسانها در عالم واقع موجود بوده و متحقق است، میان فلاسفه و حکماء و ادیان و مذاهب و حتى نزد دانشمندان غربى و مادى‏ها و مارکسیستها، شکى وجود ندارد . همه انسانهاى عاقل به این امر اذعان داشته، قبول دارند که ارواح انسان‏ها موجود بوده، داراى حقیقت و واقعیتى مى‏باشند . آرى در مورد روح در دو مورد اختلاف وجود دارد:
یکى اینکه حقیقت آن چیست؟
دوم اینکه آیا مى‏توان به حقیقت آن به هر نحوى که باشد پى برد و آن را شناخت‏یا نه؟
در این دو مساله اختلاف نظرهاى وسیعى بین مذاهب و متکلمان و فلاسفه جدید و قدیم دیده مى‏شود، لازم است این نظریات در این مساله مهم روانشناسى و دینى و علمى تا حدودى مورد بحث قرار گیرد و در نهایت، نظر اسلام از دیدگاه قرآن و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مورد بررسى قرار گیرد .
جمع کثیرى از ارباب علم معانى و علم باطن و متکلمان معتقدند که: «ما نمى‏دانیم حقیقت روح چیست؟ و صحیح نیست که ما ذات آن را توصیف کنیم، زیرا انسانها درباره ذات و حقیقت روح در وادى جهالت قرار دارند با اینکه علم یقینى به وجود روح حاصل است‏» (1) .
جمعى دیگر معتقدند که شناخت روح محال عقلى نیست . معتقدین به نظریه دوم نیز اختلاف دارند بین دو قول: برخى حقیقت روح را جوهر مجرد از ماده و آثار و خواص ماده از جسمانیت و داراى حجم و وزن و کم و کیف و مقدار و ... مى‏دانند و برخى آن را غیر مجرد مى‏دانند (2) .
معتقدین به قول اول; روح انسانى را همان نفس ناطقه انسانى دانسته، آن را مجرد از ماده و خواص ماده مى‏دانند .
اقوال معتقدین به عدم تجرد روح
معتقدین به عدم تجرد روح نیز نظریات گوناگون داشته، روح را به صورت‏ها و تعریف‏هاى مختلفى توصیف و تبیین کرده‏اند و ما در اینجا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏کنیم:
«ابراهیم نظام‏» (3) معتقد بود که روح از قبیل اجسام لطیف جارى در بدن بوده، مانند آب و گلى که در شاخه گل از اول عمر تا آخر آن باقى بوده، تحلل و تبدل در آن راه ندارد حتى زمانیکه عضوى از بدن قطع شد، روح از این عضو، قطع علاقه کرده، در سایر اعضاء باقى مى‏ماند و واضح است که متحلل و متبدل از اعضاء بدن، امر زایدى بوده که به بدن ملحق شده و مى‏تواند از آن جدا گردد و لکن روح امر باقى در اعضاء بدن بوده از آن تا آخر عمر جدا نمى‏شود، این نظریه را به «امام رازى‏» و «امام الحرمین‏» و طائفه بزرگى از قدماى اهل سنت نیز نسبت داده‏اند چنانکه در شرح طوالع بیان شده است (4) .
برخى گفته‏اند که «روح جزء لا یتجزا در قلب مى‏باشد زیرا روح قابل انقسام نبوده، داراى جزء نیست و آن در قلب است زیرا علم به او نسبت داده مى‏شود و این عقیده ابن راوندى است‏» (5) .
- برخى گفته‏اند روح از قبیل جسم هوائى بوده، مستقر در قلب است (6) .
- برخى دیگر گفته‏اند که روح همان مخ و مغز انسان مى‏باشد (7) .
- برخى گفته‏اند: روح قوه‏اى است از قواى مخ و مغز که مبدا حس و حرکت در انسانها مى‏باشد (8) .
- برخى گفته‏اند: که روح قوه‏اى است در قلب که مبدا و منشا حیات و هستى بدن به شمار مى‏رود (9) .
- برخى دیگر روح را همان حیات انسان فرض کرده‏اند (10) .
- برخى دیگر روح را اجزاء آتشى دانسته، آن را به حرارت غریزى تعبیر آورده‏اند (11) .
- برخى روح را اجزاء آبى دانسته که همان اخلاط چهارگانه مزاج انسانها مى‏باشد، هم از لحاظ مقدار و هم از لحاظ کیفیت (12) .
- برخى دیگر از دانشمندان روح را همان خون معتدل مى‏دانند که با اعتدال خود در بدن انسان، حیات و هستى را براى انسانها حفظ مى‏کند و با فناى آن، اعتدال حیات و هستى نیز خاتمه مى‏یابد (13) .
- برخى نیز روح را همان هواى موجود و محدود زندگى انسان مى‏دانند که با قطع آن زندگى انسانها ناگهان خاتمه مى‏یابد (14) .
- نزد اکثر متکلمان فرقه معتزله و جماعتى از اشاعره روح همان هیکل مخصوص انسانها مى‏باشد (15) .
- به اطباء قدیم نسبت داده‏اند که روح به معناى مزاج انسان است مادامیکه این مزاج معتدل در انسان برقرار باشد، انسان را از فساد و نابودى حفظ مى‏کند و اگر این اعتدال از بدن خارج شد، بدن نیز حالت عدمى پیدا مى‏کند و اعضاى آن از یکدیگر جدا مى‏گردد (16) .
- و برخى دیگر روح را نزد اطباء چنین توصیف کرده‏اند که روح، جسم لطیف بخارى است که از لطافت اخلاط چهارگانه مزاج و بخار بودن آنها پیدا مى‏شود و به این اعتبار روح را به سه قسم: روح حیوانى و روح نفسانى و روح طبیعى تقسیم کرده‏اند (17) .
و بالاتر اینکه برخى همان سه قوه حیوانیت و قوه طبیعیه و قوه نفسانى را به معناى همان روح، به حساب آورده‏اند و در کتاب «بحر الجواهر» وارد شده است که روح نزد اطباء این‏گونه تصویر گردیده: «روح، جوهر لطیفى است که از خون وارد بر قلب در سمت چپ قلب، پیدا مى‏شود نه سمت راست قلب، زیرا سمت راست قلب به جذب خون از کبد مشغول است‏» (18) .
- و برخى دیگر دانشمندان گفته‏اند: نفس که همان روح است، با بدن رابطه نزدیکى داشته، جسم لطیف مثل لطافت هواى تاریک منتشر در اجزاء بدن بوده، مثل کف روى شیر و مثل روغن در گردو و ... یعنى نفس در بدن انسان مثل کف روى شیر و روغن در گردو سرایت کرده و بدن را به حرکت وا مى‏دارد حتى در عالم خواب نیز همراه بدن بوده، تنها به هنگام مرگ بدن را به کلى ترک و بدن به صورت میت در مى‏آید (19) .
این نظریات درباره معنا و حقیقت روح که از نظر خوانندگان گذشت، نمونه‏هاى اندکى از نظریات و عقاید بسیار زیادى است که در حقیقت روح و نفس انسانى توسط دانشمندان اظهار گردیده و به تعبیر مؤلف کتاب: «کشاف الاصطلاحات الفنون‏» (ج 1، ص 541) تعداد این اقوال و عقاید و نظریات درباره حقیقت روح متجاوز از 100 مورد مى‏باشد (20)
این حقیقت در همه این اقوال که نام بردیم و آنها که نام نبردیم مشترک است که روح با حلول خود در بدن، ناظر بر اعمال بدن و جسد بوده، هیچ جزئى از بدن و اعضاى آن خالى از روح نبوده و از نظارت آن غفلت نکرده، دائما حالت‏سلامتى را براى اعضاى بدن به ارمغان مى‏آورد .
از اینرو در کتاب «فى الانسان الکامل‏» (21) در بیان اهمیت و عظمت‏حفظ بدن توسط روح دو بیت‏شعر سروده شده است:
آدمى زاده طرفه معجونى است
از فرشته سر رشته وز حیوان
گر کند میل این شود بد از این
ور کند میل آن شود به از این
پى‏نوشت:
1) ولا تعلم حقیقته و لا یصح وصفه و هو مما جهل العباد بعلمه مع الیقین بوجوده‏» (کشاف اصطلاحات الفنون تالیف: محمد بن على التهانوى، ج 1، چاپ کلکته، سال 1862، ماده روح، ص 540) .
2) مدرک بالا
3) ابراهیم بن سیار بن هانى بلخى بصرى مکنى به ابواسحاق و مشهور به نظام (او را بدان سبب نظام گفته‏اند که شغل او در بازار بصره در رشته کشیدن مهره و فروختن آن بود یا خود به جهت‏حسن انتظام کلمات نثرى و نظمى او بوده است (ریحانة الادب ج 4 ص 207) از اعاظم دانشمندان عهد بنى عباس و از اجله علماى معتزله است . در علم کلام و طبیعیات و الهیات تبحر داشت و در عهد خلافت مامون و معتصم شهرتى فوق العاده یافت و او را اشعرى مذهب نیز دانسته‏اند (ریحانة الادب و ریاض العلماء) و فرقه نظامیه بدو منصوب است . تصنیفات او را تا صد جلد نوشته‏اند . وى در سال 222 ه . ق . درگذشت . (منابع: ریحانة الادب ج 4 ص 206 - خاتمه فهرست ابن ندیم - روضات الجنات ص‏42 - الموسوعة العربیة المسیرة) .
4) قال النظام: «انه اجسام لطیفة ساریة فى البدن سریان ماء الورد فى الورد باقیة من اول العمر الى آخره لا یتطرق الیه تحلل و لا تبدل حتى اذا قطع عضو من البدن انقبض ما فیه من تلک الاجزاء الى سایر الاعضاء ...» (کشاف و اصطلاحات الفنون ج 1، ص 541). .
5) قیل «انه جزء لایتجزى فى القلب لعدم دلیل على عدم الانقسام و اقناع وجودات المجردات فردا و هو فى القلب لانه الذى ینسب الیه العلم واختاره الراوندى‏» .
6) قیل: «جسم هوائى فى القلب‏» مدرک سابق .
7) قیل: «هى الدماغ‏» مدرک سابق .
8) قیل: «قوة فى الدماغ مبدا للحس و الحرکة‏» مدرک سابق .
9) قیل: «فى القلب مبدا للحیاة فى البدن‏» مدرک سابق .
10) قیل: «الحیوة‏» . مدرک سابق .
11) قیل اجزاء ناریة و هى المسماة بالحرارة الغریزیة‏» مدرک سابق .
12) قیل: «اجزاء مائیة هى الاخلاط الاربعة المعتدلة کما و کیفا» مدرک سابق .
13) قیل: «الدم المعتدل اذ بکثرته و اعتداله لقوى الحیاة و بفنائه منعدم الحیاة‏» مدرک سابق .
14) قیل: «الهواء اذ بانقطاعها ینقطع الحیاة طرفة العین .» مدرک سابق .
15) قیل: «الهیکل المخصوص المحسوس هو المختار عند جمهور المتکلمین من المعتزلة و جماعة من الاشاعرة‏» مدرک سابق .
16) قیل: «المزاج و هو مذهب الاطباء فما دام البدن على ذلک المزاج الذى یلیق به الانسان کان مصونا عن الفساد ماذا خرج عن ذلک الاعتدال بطل المزاج و تفرق البدن کذا فى شرح الطوالح‏» مدرک سابق .
17) قیل الروح عند الاطباء جسم لطیف بخارى یتکون من لطافة الاخلاط و بخاریتها ... و بهذا الاعتبار ینقسم الى ثلاثة اقسام: روح حیوانى - روح نفسانى و روح طبیعى ...» مدرک سابق، ص 541 .
18) قیل: «الروح هذه القوى الثلاثة اى الحیوانیة و الطبیعیة و النفسانیة و فى بحر الجواهر: الروح عند الاطباء جوهر لطیف یتولد من الدم الوارد على القلب و بطن الایسر منه لان الایمن منه مشغول بجذب الدم من‏الکبد» مدرک سابق .
19) فى مجمع السلوک: «ان النفس جسم اللطیف کلطافة الهواء ظلمانیة غیر زاکیة منتشرة فى اجزاء البدن کالزبد فى اللبن و الدهن فى الجوز» . مدرک سابق ص 541 .
20) اختلقوا فى تفسیره على اقوال کثیرة قیل ان الاقوال بلغت الماة‏» .
21) مدرک سابق ج 1 ص 541 - شرح طوالح .

تبلیغات