با وقوع انقلاب اسلامی شاهد تحولاتی شگرف در سیاست خارجی ایران و به ویژه در مورد اسرائیل بوده ایم؛ به گونه ای که روابط ایران با اسرائیل از یک اتحاد راهبردی به یک باره به تخاصم و ضدیت با موجودیت آن تبدیل شد. این تحول در چارچوب پارادایم های مادی قابل توضیح نبوده است. شاید سازه انگاری با تکیه بر مفهوم هویت، توانایی قابلیت توضیح و تبیین بیشتری در این مورد داشته باشد. با نگرشی سازه انگارانه در می یابیم که گسترش این تضاد هویتی پس از سه دهه سبب ورود بازیگران جدید در این تقابل شده که جمهوری آذربایجان یکی از مهم ترین این بازیگران است. این کشور به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی ویژه در نزدیکی به ایران، و ظرفیت های بالقوه ای همچون قوم گرایی و ساختار سیاسی غیردینی، مدنظر سیاستمداران اسرائیل قرار گرفته است. در مورد عوامل نزدیکی اسرائیل به جمهوری آذربایجان دیدگاه های گوناگونی وجود دارد؛ اما این نوشتار به این پرسش اساسی می پردازد که تضاد هویتی و منفعتی ایران و اسرائیل به چه شکل در گسترش روابط سیاسی- امنیتی اسرائیل و جمهوری آذربایجان تأثیر داشته است؟ در پاسخ به این پرسش بیان می شود که با وجود مؤلفه های هویتی مشترک بین ایران و جمهوری آذربایجان، برخی چالش های پیش رو از جمله بحران قره باغ، سیاست های قوم گرایانه باکو و سیاست های مذهبی ایران که به سردی روابط دو کشور منجر شده است، سبب شده تا تقابل ایران و اسرائیل به عنوان عاملی مهم و تأثیرگذار، گسترش روابط سیاسی- امنیتی جمهوری آذربایجان و اسرائیل را موجب شود که هدف اسرائیل از آن مقابله با ایران است.