آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

تفسیر قرآن مجید(بر اساس تفسیر موضوعى)
رعایت عدالت در تکلیف، یکى از جلوه‏هاى عدل الهى در قلمرو تقنین است او به حکم این که «قائما بالقسط‏» است، دادگرى در تکالیف بندگان را کاملا رعایت کرده و بررسى آیات مربوط به احکام مکلفین گواه روشن بر این جلوه است اینک ما به برخى از آنها که روشنگر «عدل در تشریع‏» است، اشاره مى‏کنیم و نقل همه آیات از هدف ما بیرون است.
1- روزه یک تکلیف الهى است، و باید بر فرد عاقل بالغ، ماه رمضان را روزه بگیرد، ولى براى رعایت‏حال برخى از روزه‏داران گروهى را از این تکلیف به گونه‏اى عفو نموده است.
2- مردان و زنان پیرى که به خاطر کهولت در انجام این وظیفه بى‏تاب مى‏شوند، از گرفتن روزه معاف مى‏باشند چنانکه مى‏فرماید:
«...و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین...» (بقره/184) .
«کسانى که روزه براى آنها ظاقت‏فرسا است (مانند بیماران مزمن، و پیرمردان و پیرزنان) لازم است کفاره بدهند، مسکینى را اطعام کنند» .
2- در مساله «قتل عمدى‏» راه براى عفو قاتل و تبدیل قصاص به «دیه‏» نبسته و دست ولى‏الدم را در قصاص، و یا گرفتن خونبها، باز گذارده و آن را یک نوع تخفیف و رحمت نامیده است چنانکه مى‏فرماید:
«...فمن عفى له من اخیه شى‏ء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربکم و رحمة فمن اعتدى بعد ذلک فله عذاب الیم‏» (بقره/178) .
«اگر کسى از سوى برادر (دینى) خود چیزى به او بخشیده شود (حکم قصاص او به خونبها تبدیل گردد) باید از راه پسندیده پیروى کند. (یعنى صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد و او (قاتل) نیز به نیکى دیه را بپردازد و در آن مسامحه نکند، این تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگار شما، ولى هرگاه بعد از آن تجاوز کند، عذاب دردناکى خواهد داشت‏» .
3- فردى که آگاهانه یا ناآگاهانه مبلغى را با سودى معین، قرض داده باشد، آنگاه که از کردار خود پشیمان گردد، فقط سرمایه خود را مالک است نه باید ستم کند، نه مورد ستم قرار گیرد، چنانکه مى‏فرماید:
«...و ان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لا تظلمون و لا تظلمون‏» (بقره/ 279) .
«اگر توبه کنید، سرمایه‏هاى شما از آن شماست، نه ستم مى‏کنید و نه بر شما ستم وارد مى‏شود» .
و در حقیقت‏شعار یک فرد مسلمان، جمله «لا تظلمون و لا تظلمون‏» است نه ظلم مى‏کند و نه ستم را تحمل مى‏نماید.
4- بدهکارى که تمکن پرداخت دین ندارد نباید در زندان بسر ببرد، بلکه دستور مى‏دهد که طلبکار به او مهلت دهد تا در صورت تمکن بپردازد و اگر براى او ببخشید بهتر است. چنانکه مى‏فرماید:
«و ان کان ذو عسرة فنظرة الى میسرة و ان تصدقوا خیر لکم ان کنتم تعلمون‏» (بقره/ 280) .
«اگر بدهکار قدرت پرداخت نداشته باشد او را تا هنگام توانائى، مهلت دهید و در این صورت اگر ببخشید، بهتر است. اگر مصلحت این کار را بدانید» .
5- در بدهى‏هاى مدت‏دار، به خاطر گرفتن وام با داد و ستد، دستور مى‏دهند آن را بنویسند، به نویسنده سند دستور مى‏دهد که از روى عدالت‏سند را تنظیم کند چنانکه مى‏فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه و لیکتب بینکم کاتب بالعدل...» (بقره/ 282) .
«اى کسانى که ایمان آورده‏اید، هنگامى که بدهى مدت‏دارى به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید، و باید نویسنده‏اى از روى عدالت (سند را) بنویسد» .
6- هنگام تنظیم سند به بدهکار دستور مى‏دهد که آنچه بر ذمه دارد، به دقت املاء کند تا کاتب به درستى بنویسد چنانکه مى‏فرماید:
«...و لیملل الذى علیه الحق و لیتق الله ربه و لا یبخس منه شیئا...» (بقره/ 282) .
«آن کس که حق بر عهده اوست، باید به درستى املاء کند و از خداوند که پروردگار اوست، بپرهیزد و چیزى را فروگذار ننماید» .
7- آنجا که بدهکار توانائى املاء را ندارد تا نویسنده سند به دقت‏بنویسد، ولى او باید با رعایت عدالت املاء کند و دو نفر از مردان عادل خود را بر این حق شاهد بگیرند چنانکه مى‏فرماید:
«...فان کان الذى علیه الحق سفیها او ضعیفا او لا یستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل و استشهدوا شهیدین من رجالکم...» (بقره/ 282) .
«اگر کسى که حق بر ذمه اوست، سفیه و یا ضعیف باشد و توانائى بر املاء کردن ندارد، باید ولى او به جاى او با رعایت عدالت املاء کند و دو نفر از مردان عادل خود را بر این حق شاهد بگیرد» .
این بخش‏ها از آیه 282 سوره بقره که همگى در مورد تنظیم سند بدهکارى سخن مى‏گوید، روشنگر عدل الهى در تشریع است، باز در این آیه بخش‏هاى دیگرى وجود دارد که مى‏تواند روشنگر عدل خدا در تشریع باشد و ما به همین مقدار درباره این آیه بسنده مى‏کنیم.
8- طهارت نفسانى که از طریق وضو و غسل به انسان دست مى‏دهد، یکى از شرائط صحت نماز است ولى آنگاه که معذور باشد، راه آسان را در پیش مى‏گیرد و به تیمم اکتفاء مى‏کند قرآن در بیان این حکم و علت آن مى‏فرماید:
«...فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون‏» (مائده/ 6) .
«هرگاه آب (براى غسل و یا وضو) پیدا نکردید، با خاک پاکى تیمم کنید و از آن بر صورت و دستها بکشید خداوند نمى‏خواهد مشکلى براى شما ایجاد کند، بلکه مى‏خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام کند شاید شکر او را بجا بیاورید» .
در مورد جهاد سه گروه نابینا و لنگ و بیمار را از حضور در جبهه جنگ معاف دانسته و مى‏فرماید:
«لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج...» (فتح/ 17) .
«بر نابینا و لنگ و بیمار - اگر در جهاد شرکت نکنند - فشار و سختى نیست‏» .
9- در برخى از آیات متذکر مى‏شود که در دین اسلام، تکلیف مشقت‏بار، وضع نشده است و تمام تکالیف در حد قدرت و توانائى افراد است، چنانکه مى‏فرماید:
«...و ما جعل علیکم فى الدین من حرج...» (حج/ 78) .
«در دین اسلام، کار سنگین و سخت‏بر شما قرار داده نشده است‏» .
10- برخوردارى امت اسلامى از لطف بیشتر
امت اسلامى از لطف بیشترى برخوردارند، زیرا هرگاه امت‏هاى گذشته از روى تقصیر و کوتاهى تکلیفى را فراموش مى‏کردند، و همچنین با تقصیر در مقدمات، خطائى از آنان سر مى‏زد، مسؤول نسیان و خطاهاى خود بودند، ولى امت اسلامى از آن دو هت‏سبکبال‏ترند، نه تنها از این جهت مورد رافت الهى قرار گرفته‏اند، اصول تکالیف مشقت‏بار در تشریع آنان وجود ندارد چنانکه مى‏فرماید:
«...ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطانا ربنا و لا تحمل علینا اصرا کما حملته على الذین من قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولانا فانصرنا على القوم الکافرین‏» (بقره/ 286) .
«پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه مکن، پروردگارا تکلیف سنگینى بر ما قرار مده، آنچنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانى که پیش از ما بودند، قرار دادى. پروردگارا آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرر مدار. و از ما عفو بفرما و ما را ببخش و در رحمت‏خود قرار ده، تو مولا و سرپرست مائى پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان‏» .
محدث کلینى از پیامبر گرامى این حدیث را نقل مى‏کند:
«ان هذا الدین متین، ما وغلوا فیه مرفق و لا تکرهوا عبادة الله الى عبدالله فیکونوا کالراکب المنبت لا سفرا قطع و لا ظهرا ابقى‏» (1) .
«آئین اسلام، آئین استوارى است و در آن با رفق و ملایمت وارد شوید، تکالیف الهى را بر بندگان خدا ناخوش‏آیند جلوه ندهید، در این صورت بسان آن سوارکار تندروى خواهید بود که نه به مقصد رسیده و نه مرکبى باقى گذارده است‏» .
باز از پیامبر گرامى نقل شده است که فرمود:
«بعثت‏بالشریعة السهلة السمحة‏» (2) .
«من با شریعت‏سهل و آسان بر انگیخته شده‏ام‏» .
جلوه‏هاى عدل الهى در تشریع و تقنین در کتاب و سنت پیش از آن است که در اینجا بیان گردد، ما به همین مقدار بسنده کرده و فقط به تشریح مساله «تکلیف ما لا یطاق‏» که فرقه اشاعره مدعى جواز از نظر قرآن مى‏باشند، مى‏پردازیم:
تکلیف در حد امکان
تکلیف در حد امکان از مسائل روشن عقلى است که هیچ فردى نمى‏تواند آن را انکار کند، از این جهت علم به تکلیف، و توانائى بر انجام آن از شرائط عمومى هرنوع تکلیف شمرده شده است، از این جهت تکلیف به فوق توان طرف، قبیح و زشت‏شمرده و مجازات بر عدم انجام آن، از مصادیق «ظلم‏» و تعدى مى‏باشد.
همگى مى‏دانیم که جاى دادن جسم بزرگ در ظرف کوچک امکان‏پذیر نیست، و یا پرواز در آسمانها، بدون اسباب، از توانائى انسان بیرون است. در این صورت تکلیف زیردستى به انجام یکى از این دو، در اصطلاح متکلمان «تکلیف بما لا یطاق‏» نامیده مى‏شود.
از نظر محققان «عدلیه‏» گذشته از این که متعلق تکلیف، امر محال است، خود تکلیف نیز در این مورد، نمى‏تواند جدى باشد، زیرا انسانى که مى‏داند طرف مقابل توان کار مورد درخواست او را ندارد، چگونه به صورت جدى از آن درخواست کار مى‏کند.
قرآن در این مورد، به تایید حکم خرد برخاسته و مى‏فرماید:
«لا یکلف الله نفسا الا وسعها...» (بقره/ 286).
و در آیه دیگر مى‏فرماید:
«...لا یکلف الله نفسا الا ما اتاها...» (طلاق/ 7).
و مفاد هر دو آیه یکى است و آن این که: خدا انسانى را در خور قدرت و توانائى او تکلیف مى‏کند.
با وجود حکم قاطع فرود آیات یاد شده، جاى تاسف است که متکلمان اشاعره و پیروى از بنیان‏گذار مکتب «شیخ ابوالحسن اشعرى‏» (265- 324) اصل یاد شده را انکار کرده و تکلیف به غیر مقدور را صحیح دانسته است و با ظهور ابتدائى برخى از آیات بر اندیشه خرد استدلال کرده‏اند.
شایسته بود که آنان در درجه نخست‏به عقل و خرد و آیات روشن قرآن که یادآور شدیم مراجعه کرده و در تفسیر آیات مورد نظر خود دقت‏بیشترى مى‏کردند، ولى پیش‏داورى آنان در این مساله سبب شده که عقل و خرد، و آیات روشن قرآن را کنار نهاده، و به ظهور بسیار ابتدائى برخى از آیات استدلال کنند. آیاتى که پس از امعان نظر و دقت، مفاد واقعى آنها روشن مى‏گردد.
دستاویزهایى براى اشاعره
دستاویز نخست
«اولئک لم یکونوا معجزین فى الارض و ما کان لهم من دون الله من اولیاء یضاعف لهم العذاب ما کانوا یستطیعون السمع و ما کانوا یبصرون‏» (هود/ 20) .
«سرپیچى آنان از توحید و گرایش به بت‏پرستى، نشانه عاجز کردن (و غلبه اراده آنان بر قدرت خدا) در زمین نیست، آنان را توانائى عاجز کردن (فرار از مجازاتهاى) در زمین نبود و جز خدا ولى و سرپرستى نداشتند، عداب خدا براى آنان دو برابر خواهد بود (هم گمراه بودند و هم دیگران را گمراه مى‏کردند) و توانائى شنیدن (سخن حق را) نداشتند و حقایق را نمى‏دیدند» .
ابوالحسن اشعرى، با دو جمله‏اى که در ذیل آیه قرار دارد، استدلال کرده است:
1- «ما کانوا یستطیعون السمع‏» «توانائى شنوائى نداشتند» .
2- «و ما کانوا یبصرون‏» «حقایق را نمى‏دیدند» .
وى چنین مى‏گوید: آنان مکلف بودند که سخن حق را بشنوند و واقعیات را ببینند، ولى توان شنوائى و بینائى براى آنان نبود.
یک چنین استدلال خالى از سطحى‏نگرى در مفاد آیه است و ما براى روشن شدن مفاد آیه به تفسیر فرازهاى آن مى‏پردازیم:
الف) «اولئک لم یکونوا معجزین فى الارض‏» اشاره به این است که سرپیچى آنان از فرمان خدا نشانه غلبه اراده آنان بر قدرت خدا نیست، زیرا مشیت او بر این تعلق گرفته است که افراد به‏طور اختیار او را بپرستند، نه از روى جبر و سلب اختیار.
ب) «و ما کان لهم من دون الله اولیاء» (آنان هرچند به ظاهر، بت را براى خود ولى اتخاذ کرده‏اند ولى بر آنان، ولى و سرپرستى جز خدا نیست) .
ج) «یضاعف لهم العذاب‏» به طور مضاعف کیفر مى‏بینند.
د) «ما کان یستطیعون السمع و ما کانوا یبصرون‏» کفر و تمرد آنان به این جهت نبود که اراده آنان بر قدرت خدا غلبه کرد، در این جهت نبود که براى آنان ولى و سرپرستى جز خدا بود، بلکه به خاطر این بود که توانائى شنیدن سخن حق، و دیدن آیات او رانداشتند، البته نه به این معنى که از نخستین روز از این نعمت الهى بى‏بهره بودند، بلکه به خاطر یک رشته گناهان و نافرمانیها، پرده‏اى بر گوش و چشم آنان افتاد و آنان را از بهره‏گیرى از این دو نعمت محروم ساخت.
روشنگر این آیه، دو آیه دیگرى است که مى‏فرماید:
«...لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فى اصحاب السعیر فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر» (ملک/ 10- 11) .
«مى‏گویند اگر ما مى‏شنیدیم یا تعقل مى‏کردیم، در میان دوزخیان نبودیم، اینجاست که به گناه خود اعتراف مى‏کنند، دور باشند دوزخیان از رحمت‏خدا» .
در همه موارد گناهکاران از مواهب طبیعى الهى برخوردارند، ولى متاسفانه از آن بهره نمى‏گیرند چنانکه مى‏فرماید:
«...لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل...» (اعراف/ 179) .
«براى آنان دل‏هایى است که با آن اندیشه نمى‏کنند و چشمانى است که با آن نمى‏بینند، و گوشهائى است که با آن نمى‏شنوند، همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر» .
مجموع آیات ناظر به این است که کافران و گنهکاران از مواهب الهى بهره نمى‏گیرند، نه این که فاقد این مواهب مى‏باشند و آیه مورد بحث ناظر به این است که آنان بر اثر فرورفتگى در گناه به پایه‏اى مى‏رسند که قدرت شنوائى، بینائى آیات حق از آنان سلب مى‏گردد.
دستاویز دوم
«و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکة فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم‏» (بقره/ 31- 32) .
«خدا، اسما را به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود: اگر راست مى‏گوئید، اسماء اینها را خبر دهید، فرشتگان عرض کردند، منزهى تو و ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده‏اى، نمى‏دانیم تو دانا و حکیمى‏» .
در این آیه خدا فرشتگان را مامور ساخت تا از اسما گزارش دهند، درحالى که مى‏دانست آنان توانائى پاسخ گفتن را ندارند.
ولى پاسخ استدلال روشن است، زیرا امر در این مورد، جدى و حقیقى نیست، بلکه هدف از آن، آشکار ساختن عجز و ناتوانى طرف است مانند:
«و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقین‏» (بقره/ 23) .
«اگر درباره آنچه که بر بنده خود نازل کرده‏ایم، شک و تردید دارید (دست‏کم) یک سوره همانند آن را بیاورید و گواهان خود را - غیر خدا - براى این کار فرا خوانید اگر راست مى‏گوئید» .
در طلب مبارزه با قرآن جدى و حقیقى نیست، بلکه هدف اثبات عجز آنان از آوردن مانند آن است، تا در نتیجه ارتباط پیامبر بامقام ربوبى روشن گردد، زیرا اگر در توان مصنوع بشر بود، باید غیر او نیز بر آن کار توانا باشد.
آیه سوم
«یوم یکشف عن ساق و یدعون الى السجود فلا یستطیعون خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة و قد کانوا یدعون الى السجود و هم سالمون‏» (قلم/ 42- 43) .
«روزى که ساق پاها (از وحشت) برهنه مى‏گردد و به سجود دعوت مى‏شوند، اما نمى‏توانند (سجده کنند) این درحالى است که چشمانشان (از شدت شرمسارى) به زیر افتاده و ذلت و خوارى وجودشان را فرا گرفته، آنها پیش از این، به دعوت سجده مى‏شدند، درحالى که سالم بودند» .
کیفیت استدلال طرف این است که ستمگران روز رستاخیز به سجود دعوت مى‏شوند، درحالى که نمى‏توانند انجام دهند، هرگاه تکلیف فراتر از امکان در سراى دیگر روا باشد، در این سرا نیز روا خواهد بود.
پاسخ استدلال با آیه، از بحث پیش آشکار گردید، زیرا روز رستاخیز روز جزاست، و روز تکلیف نیست طبعا درخواست‏سجده از آنان درحالى که نمى‏تواند، هدف دیگرى را تعقیب مى‏کند و آن، ایجاد حسرت و ندامت در این گروه است، زیرا این گروه آن روز که سالم و قدرتمند بودند، از پرستش و سجود خدا، سرپیچى کرده و راه تمرد را در پیش مى‏گرفتند اکنون که با عذاب الهى کیفر اعمال خود روبرو شده‏اند، از کردار خود پشیمان شده و خواهان اطاعت و فرمانبردارى مى‏شوند، ولى هیهات امروز دیگر توانائى سجود از آنان سلب مى‏گردد و قدرت بر آن ندارند و براى ایجاد حسرت به سجود دعوت مى‏شوند، درحالى که دیگر توانائى آن را ندارند.
قائلان به جواز تکلیف فراتر از امکان برخى از آیات نیز استدلال کرده (3) که پاسخ آنها روشن است و ما در این بحث‏به همین اندازه بسنده مى‏کنیم.
×××
جلوه‏هاى عدل الهى در اجراى کیفر
در گذشته یادآور شدیم که عدل الهى براى خود جلوه‏هائى دارد، جلوه‏اى در تکوین و آفرینش، جلوه‏اى در تشریع و تقنین، جلوه‏اى در جزاء و کیفر.
در دو موضوع پیش به گونه‏اى سخن گفتیم، اکنون وقت آن رسیده است که جلوه عدل الهى در جزا و کیفر را روشن سازیم.
قرآن اصل رستاخیز انسان و پاداش‏دهى پاکان و کیفربینى ناپاکان را جلوه‏اى از عدل الهى مى‏داند به گونه‏اى اگر رستاخیزى در کار نبود، و یا میان هر گروه برابرى برقرار بود، عدل الهى تحقق نمى‏پذیرفت و این حقیقت در آیات یاد شده در زیر منعکس است.
1- «ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فى الارض ام نجعل المتقین کالفجار» .
«آیا کسانى که ایمان آورده‏اند و کار نیکو انجام داده‏اند با مفسدان در زمین، یکسان قرار مى‏دهیم، آیا پرهیزکاران را مانند افراد گناهکار» .
2- «ا فنجعل المسلمین کالمجرمین ما لکم کیف تحکمون‏» (قلم/ 35- 36) .
«آیا مسلمانان را مانند گنهکاران یکسان مى‏گیریم، شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏کنید» .
3- «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون‏» (جاثیه/ 21) .
«آیا کسانى را که مرتکب بدیها شده‏اند، گمان کردید همچون کسانى قرار مى‏دهیم که ایمان آورده‏اند، و عمل نیک انجام داده‏اند که حیات و مرگشان یکسان باشد، چه بد داورى مى‏کنید» .
این نوع آیات، یکسان گرفتن هر دو گروه را برخلاف عدل الهى مى‏داند و مى‏رساند که باید میان این گروه تفاوتى وجود داشته باشد، و چون این تفاوت در جهان تکلیف، تحقق نمى‏پذیرد، قهرا پس از مرگ تحقق خواهد پذیرفت. در این آیات به‏طور اجمال، بر لزوم تفاوت میان دو گروه تاکید شده است. و اما تفاوت این دو گروه چگونه است، این قسمت را آیات دیگرى به خوبى روشن ساخته‏اند که به نقل یک آیه اکتفا مى‏کنیم.
«الیه مرجعکم جمیعا وعد الله حقا انه یبدا الخلق ثم یعیده لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط و الذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون‏» (یونس/ 4) .
«بازگشت همه به سوى اوست، خداوند وعده حقى فرموده او آفرینش را آغاز مى‏کند، سپس آن را باز مى‏گرداند تا کسانى که ایمان آورده‏اند و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، به عدالت جزا دهد، و براى کسانى که کافر شدند، نوشیدنى از مایع سوزان است و عذابى دردناک به خاطر این که کفر مى‏ورزیدند» .
این نوع آیات که شمار آنها در قرآن زیاد است، بیانگر کیفیت تفاوت میان این گروه و در نتیجه بیانگر جلوه‏هاى عدل الهى در جهان سزا است.
ترازوى عدالت در رستاخیز
آیات فراوانى حاکى است که در روز رستاخیز، اعمال انسان با ترازوى خاصى که حقیقت آن براى ما معلوم نیست، سنجیده شده و در این سنجش دادگرى با کمال دقت رعایت مى‏گردد چنانکه مى‏فرماید:
«و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفى بنا حاسبین‏» (انبیاء/ 47) .
«ما ترازوهاى عدل را در روز رستاخیز برپا مى‏کنیم، پس به هیچ‏کس کمترین ستم نمى‏شود، اگر به اندازه سنگینى یک دانه خردل (کار نیک و بد) داشته باشد، ما آن را حاضر مى‏کنیم، کافى است که ما حساب کننده باشیم‏» .
در آیه بعدى نتیجه سنجش را بیان مى‏کند و مى‏فرماید:
«و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم بما کانوا بآیاتنا یظلمون‏» (اعراف/ 8- 9) .
«سنجش اعمال آن روز حق است، کسانى که میزانهاى عمل آنها سنگین است، همان رستگارانند و کسانى که میزانهاى عمل آنها سبک است، آنان افرادى هستند به خاطر ظلم و ستمى که به آیات ما مى‏کردند، زیانکار شدند» .
آیاتى که بیانگر جلوه‏هاى عدل الهى در روز رستاخیز است، بیش از آن است که منعکس کردیم.
پى‏نوشت‏ها:
1) کلینى، کافى، ج‏2، ص 86.
2) سفینة‏البحار: ج‏1، ص 695.
3) به کتاب الالهیات: ج‏1، ص 37 مراجعه بفرمائید.

تبلیغات