جلوههای عدل الهی در تشریع و تقنین
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تفسیر قرآن مجید(بر اساس تفسیر موضوعى)
رعایت عدالت در تکلیف، یکى از جلوههاى عدل الهى در قلمرو تقنین است او به حکم این که «قائما بالقسط» است، دادگرى در تکالیف بندگان را کاملا رعایت کرده و بررسى آیات مربوط به احکام مکلفین گواه روشن بر این جلوه است اینک ما به برخى از آنها که روشنگر «عدل در تشریع» است، اشاره مىکنیم و نقل همه آیات از هدف ما بیرون است.
1- روزه یک تکلیف الهى است، و باید بر فرد عاقل بالغ، ماه رمضان را روزه بگیرد، ولى براى رعایتحال برخى از روزهداران گروهى را از این تکلیف به گونهاى عفو نموده است.
2- مردان و زنان پیرى که به خاطر کهولت در انجام این وظیفه بىتاب مىشوند، از گرفتن روزه معاف مىباشند چنانکه مىفرماید:
«...و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین...» (بقره/184) .
«کسانى که روزه براى آنها ظاقتفرسا است (مانند بیماران مزمن، و پیرمردان و پیرزنان) لازم است کفاره بدهند، مسکینى را اطعام کنند» .
2- در مساله «قتل عمدى» راه براى عفو قاتل و تبدیل قصاص به «دیه» نبسته و دست ولىالدم را در قصاص، و یا گرفتن خونبها، باز گذارده و آن را یک نوع تخفیف و رحمت نامیده است چنانکه مىفرماید:
«...فمن عفى له من اخیه شىء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربکم و رحمة فمن اعتدى بعد ذلک فله عذاب الیم» (بقره/178) .
«اگر کسى از سوى برادر (دینى) خود چیزى به او بخشیده شود (حکم قصاص او به خونبها تبدیل گردد) باید از راه پسندیده پیروى کند. (یعنى صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد و او (قاتل) نیز به نیکى دیه را بپردازد و در آن مسامحه نکند، این تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگار شما، ولى هرگاه بعد از آن تجاوز کند، عذاب دردناکى خواهد داشت» .
3- فردى که آگاهانه یا ناآگاهانه مبلغى را با سودى معین، قرض داده باشد، آنگاه که از کردار خود پشیمان گردد، فقط سرمایه خود را مالک است نه باید ستم کند، نه مورد ستم قرار گیرد، چنانکه مىفرماید:
«...و ان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لا تظلمون و لا تظلمون» (بقره/ 279) .
«اگر توبه کنید، سرمایههاى شما از آن شماست، نه ستم مىکنید و نه بر شما ستم وارد مىشود» .
و در حقیقتشعار یک فرد مسلمان، جمله «لا تظلمون و لا تظلمون» است نه ظلم مىکند و نه ستم را تحمل مىنماید.
4- بدهکارى که تمکن پرداخت دین ندارد نباید در زندان بسر ببرد، بلکه دستور مىدهد که طلبکار به او مهلت دهد تا در صورت تمکن بپردازد و اگر براى او ببخشید بهتر است. چنانکه مىفرماید:
«و ان کان ذو عسرة فنظرة الى میسرة و ان تصدقوا خیر لکم ان کنتم تعلمون» (بقره/ 280) .
«اگر بدهکار قدرت پرداخت نداشته باشد او را تا هنگام توانائى، مهلت دهید و در این صورت اگر ببخشید، بهتر است. اگر مصلحت این کار را بدانید» .
5- در بدهىهاى مدتدار، به خاطر گرفتن وام با داد و ستد، دستور مىدهند آن را بنویسند، به نویسنده سند دستور مىدهد که از روى عدالتسند را تنظیم کند چنانکه مىفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه و لیکتب بینکم کاتب بالعدل...» (بقره/ 282) .
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، هنگامى که بدهى مدتدارى به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید، و باید نویسندهاى از روى عدالت (سند را) بنویسد» .
6- هنگام تنظیم سند به بدهکار دستور مىدهد که آنچه بر ذمه دارد، به دقت املاء کند تا کاتب به درستى بنویسد چنانکه مىفرماید:
«...و لیملل الذى علیه الحق و لیتق الله ربه و لا یبخس منه شیئا...» (بقره/ 282) .
«آن کس که حق بر عهده اوست، باید به درستى املاء کند و از خداوند که پروردگار اوست، بپرهیزد و چیزى را فروگذار ننماید» .
7- آنجا که بدهکار توانائى املاء را ندارد تا نویسنده سند به دقتبنویسد، ولى او باید با رعایت عدالت املاء کند و دو نفر از مردان عادل خود را بر این حق شاهد بگیرند چنانکه مىفرماید:
«...فان کان الذى علیه الحق سفیها او ضعیفا او لا یستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل و استشهدوا شهیدین من رجالکم...» (بقره/ 282) .
«اگر کسى که حق بر ذمه اوست، سفیه و یا ضعیف باشد و توانائى بر املاء کردن ندارد، باید ولى او به جاى او با رعایت عدالت املاء کند و دو نفر از مردان عادل خود را بر این حق شاهد بگیرد» .
این بخشها از آیه 282 سوره بقره که همگى در مورد تنظیم سند بدهکارى سخن مىگوید، روشنگر عدل الهى در تشریع است، باز در این آیه بخشهاى دیگرى وجود دارد که مىتواند روشنگر عدل خدا در تشریع باشد و ما به همین مقدار درباره این آیه بسنده مىکنیم.
8- طهارت نفسانى که از طریق وضو و غسل به انسان دست مىدهد، یکى از شرائط صحت نماز است ولى آنگاه که معذور باشد، راه آسان را در پیش مىگیرد و به تیمم اکتفاء مىکند قرآن در بیان این حکم و علت آن مىفرماید:
«...فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون» (مائده/ 6) .
«هرگاه آب (براى غسل و یا وضو) پیدا نکردید، با خاک پاکى تیمم کنید و از آن بر صورت و دستها بکشید خداوند نمىخواهد مشکلى براى شما ایجاد کند، بلکه مىخواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام کند شاید شکر او را بجا بیاورید» .
در مورد جهاد سه گروه نابینا و لنگ و بیمار را از حضور در جبهه جنگ معاف دانسته و مىفرماید:
«لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج...» (فتح/ 17) .
«بر نابینا و لنگ و بیمار - اگر در جهاد شرکت نکنند - فشار و سختى نیست» .
9- در برخى از آیات متذکر مىشود که در دین اسلام، تکلیف مشقتبار، وضع نشده است و تمام تکالیف در حد قدرت و توانائى افراد است، چنانکه مىفرماید:
«...و ما جعل علیکم فى الدین من حرج...» (حج/ 78) .
«در دین اسلام، کار سنگین و سختبر شما قرار داده نشده است» .
10- برخوردارى امت اسلامى از لطف بیشتر
امت اسلامى از لطف بیشترى برخوردارند، زیرا هرگاه امتهاى گذشته از روى تقصیر و کوتاهى تکلیفى را فراموش مىکردند، و همچنین با تقصیر در مقدمات، خطائى از آنان سر مىزد، مسؤول نسیان و خطاهاى خود بودند، ولى امت اسلامى از آن دو هتسبکبالترند، نه تنها از این جهت مورد رافت الهى قرار گرفتهاند، اصول تکالیف مشقتبار در تشریع آنان وجود ندارد چنانکه مىفرماید:
«...ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطانا ربنا و لا تحمل علینا اصرا کما حملته على الذین من قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولانا فانصرنا على القوم الکافرین» (بقره/ 286) .
«پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه مکن، پروردگارا تکلیف سنگینى بر ما قرار مده، آنچنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانى که پیش از ما بودند، قرار دادى. پروردگارا آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرر مدار. و از ما عفو بفرما و ما را ببخش و در رحمتخود قرار ده، تو مولا و سرپرست مائى پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» .
محدث کلینى از پیامبر گرامى این حدیث را نقل مىکند:
«ان هذا الدین متین، ما وغلوا فیه مرفق و لا تکرهوا عبادة الله الى عبدالله فیکونوا کالراکب المنبت لا سفرا قطع و لا ظهرا ابقى» (1) .
«آئین اسلام، آئین استوارى است و در آن با رفق و ملایمت وارد شوید، تکالیف الهى را بر بندگان خدا ناخوشآیند جلوه ندهید، در این صورت بسان آن سوارکار تندروى خواهید بود که نه به مقصد رسیده و نه مرکبى باقى گذارده است» .
باز از پیامبر گرامى نقل شده است که فرمود:
«بعثتبالشریعة السهلة السمحة» (2) .
«من با شریعتسهل و آسان بر انگیخته شدهام» .
جلوههاى عدل الهى در تشریع و تقنین در کتاب و سنت پیش از آن است که در اینجا بیان گردد، ما به همین مقدار بسنده کرده و فقط به تشریح مساله «تکلیف ما لا یطاق» که فرقه اشاعره مدعى جواز از نظر قرآن مىباشند، مىپردازیم:
تکلیف در حد امکان
تکلیف در حد امکان از مسائل روشن عقلى است که هیچ فردى نمىتواند آن را انکار کند، از این جهت علم به تکلیف، و توانائى بر انجام آن از شرائط عمومى هرنوع تکلیف شمرده شده است، از این جهت تکلیف به فوق توان طرف، قبیح و زشتشمرده و مجازات بر عدم انجام آن، از مصادیق «ظلم» و تعدى مىباشد.
همگى مىدانیم که جاى دادن جسم بزرگ در ظرف کوچک امکانپذیر نیست، و یا پرواز در آسمانها، بدون اسباب، از توانائى انسان بیرون است. در این صورت تکلیف زیردستى به انجام یکى از این دو، در اصطلاح متکلمان «تکلیف بما لا یطاق» نامیده مىشود.
از نظر محققان «عدلیه» گذشته از این که متعلق تکلیف، امر محال است، خود تکلیف نیز در این مورد، نمىتواند جدى باشد، زیرا انسانى که مىداند طرف مقابل توان کار مورد درخواست او را ندارد، چگونه به صورت جدى از آن درخواست کار مىکند.
قرآن در این مورد، به تایید حکم خرد برخاسته و مىفرماید:
«لا یکلف الله نفسا الا وسعها...» (بقره/ 286).
و در آیه دیگر مىفرماید:
«...لا یکلف الله نفسا الا ما اتاها...» (طلاق/ 7).
و مفاد هر دو آیه یکى است و آن این که: خدا انسانى را در خور قدرت و توانائى او تکلیف مىکند.
با وجود حکم قاطع فرود آیات یاد شده، جاى تاسف است که متکلمان اشاعره و پیروى از بنیانگذار مکتب «شیخ ابوالحسن اشعرى» (265- 324) اصل یاد شده را انکار کرده و تکلیف به غیر مقدور را صحیح دانسته است و با ظهور ابتدائى برخى از آیات بر اندیشه خرد استدلال کردهاند.
شایسته بود که آنان در درجه نخستبه عقل و خرد و آیات روشن قرآن که یادآور شدیم مراجعه کرده و در تفسیر آیات مورد نظر خود دقتبیشترى مىکردند، ولى پیشداورى آنان در این مساله سبب شده که عقل و خرد، و آیات روشن قرآن را کنار نهاده، و به ظهور بسیار ابتدائى برخى از آیات استدلال کنند. آیاتى که پس از امعان نظر و دقت، مفاد واقعى آنها روشن مىگردد.
دستاویزهایى براى اشاعره
دستاویز نخست
«اولئک لم یکونوا معجزین فى الارض و ما کان لهم من دون الله من اولیاء یضاعف لهم العذاب ما کانوا یستطیعون السمع و ما کانوا یبصرون» (هود/ 20) .
«سرپیچى آنان از توحید و گرایش به بتپرستى، نشانه عاجز کردن (و غلبه اراده آنان بر قدرت خدا) در زمین نیست، آنان را توانائى عاجز کردن (فرار از مجازاتهاى) در زمین نبود و جز خدا ولى و سرپرستى نداشتند، عداب خدا براى آنان دو برابر خواهد بود (هم گمراه بودند و هم دیگران را گمراه مىکردند) و توانائى شنیدن (سخن حق را) نداشتند و حقایق را نمىدیدند» .
ابوالحسن اشعرى، با دو جملهاى که در ذیل آیه قرار دارد، استدلال کرده است:
1- «ما کانوا یستطیعون السمع» «توانائى شنوائى نداشتند» .
2- «و ما کانوا یبصرون» «حقایق را نمىدیدند» .
وى چنین مىگوید: آنان مکلف بودند که سخن حق را بشنوند و واقعیات را ببینند، ولى توان شنوائى و بینائى براى آنان نبود.
یک چنین استدلال خالى از سطحىنگرى در مفاد آیه است و ما براى روشن شدن مفاد آیه به تفسیر فرازهاى آن مىپردازیم:
الف) «اولئک لم یکونوا معجزین فى الارض» اشاره به این است که سرپیچى آنان از فرمان خدا نشانه غلبه اراده آنان بر قدرت خدا نیست، زیرا مشیت او بر این تعلق گرفته است که افراد بهطور اختیار او را بپرستند، نه از روى جبر و سلب اختیار.
ب) «و ما کان لهم من دون الله اولیاء» (آنان هرچند به ظاهر، بت را براى خود ولى اتخاذ کردهاند ولى بر آنان، ولى و سرپرستى جز خدا نیست) .
ج) «یضاعف لهم العذاب» به طور مضاعف کیفر مىبینند.
د) «ما کان یستطیعون السمع و ما کانوا یبصرون» کفر و تمرد آنان به این جهت نبود که اراده آنان بر قدرت خدا غلبه کرد، در این جهت نبود که براى آنان ولى و سرپرستى جز خدا بود، بلکه به خاطر این بود که توانائى شنیدن سخن حق، و دیدن آیات او رانداشتند، البته نه به این معنى که از نخستین روز از این نعمت الهى بىبهره بودند، بلکه به خاطر یک رشته گناهان و نافرمانیها، پردهاى بر گوش و چشم آنان افتاد و آنان را از بهرهگیرى از این دو نعمت محروم ساخت.
روشنگر این آیه، دو آیه دیگرى است که مىفرماید:
«...لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فى اصحاب السعیر فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر» (ملک/ 10- 11) .
«مىگویند اگر ما مىشنیدیم یا تعقل مىکردیم، در میان دوزخیان نبودیم، اینجاست که به گناه خود اعتراف مىکنند، دور باشند دوزخیان از رحمتخدا» .
در همه موارد گناهکاران از مواهب طبیعى الهى برخوردارند، ولى متاسفانه از آن بهره نمىگیرند چنانکه مىفرماید:
«...لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل...» (اعراف/ 179) .
«براى آنان دلهایى است که با آن اندیشه نمىکنند و چشمانى است که با آن نمىبینند، و گوشهائى است که با آن نمىشنوند، همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر» .
مجموع آیات ناظر به این است که کافران و گنهکاران از مواهب الهى بهره نمىگیرند، نه این که فاقد این مواهب مىباشند و آیه مورد بحث ناظر به این است که آنان بر اثر فرورفتگى در گناه به پایهاى مىرسند که قدرت شنوائى، بینائى آیات حق از آنان سلب مىگردد.
دستاویز دوم
«و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکة فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم» (بقره/ 31- 32) .
«خدا، اسما را به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود: اگر راست مىگوئید، اسماء اینها را خبر دهید، فرشتگان عرض کردند، منزهى تو و ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم دادهاى، نمىدانیم تو دانا و حکیمى» .
در این آیه خدا فرشتگان را مامور ساخت تا از اسما گزارش دهند، درحالى که مىدانست آنان توانائى پاسخ گفتن را ندارند.
ولى پاسخ استدلال روشن است، زیرا امر در این مورد، جدى و حقیقى نیست، بلکه هدف از آن، آشکار ساختن عجز و ناتوانى طرف است مانند:
«و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقین» (بقره/ 23) .
«اگر درباره آنچه که بر بنده خود نازل کردهایم، شک و تردید دارید (دستکم) یک سوره همانند آن را بیاورید و گواهان خود را - غیر خدا - براى این کار فرا خوانید اگر راست مىگوئید» .
در طلب مبارزه با قرآن جدى و حقیقى نیست، بلکه هدف اثبات عجز آنان از آوردن مانند آن است، تا در نتیجه ارتباط پیامبر بامقام ربوبى روشن گردد، زیرا اگر در توان مصنوع بشر بود، باید غیر او نیز بر آن کار توانا باشد.
آیه سوم
«یوم یکشف عن ساق و یدعون الى السجود فلا یستطیعون خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة و قد کانوا یدعون الى السجود و هم سالمون» (قلم/ 42- 43) .
«روزى که ساق پاها (از وحشت) برهنه مىگردد و به سجود دعوت مىشوند، اما نمىتوانند (سجده کنند) این درحالى است که چشمانشان (از شدت شرمسارى) به زیر افتاده و ذلت و خوارى وجودشان را فرا گرفته، آنها پیش از این، به دعوت سجده مىشدند، درحالى که سالم بودند» .
کیفیت استدلال طرف این است که ستمگران روز رستاخیز به سجود دعوت مىشوند، درحالى که نمىتوانند انجام دهند، هرگاه تکلیف فراتر از امکان در سراى دیگر روا باشد، در این سرا نیز روا خواهد بود.
پاسخ استدلال با آیه، از بحث پیش آشکار گردید، زیرا روز رستاخیز روز جزاست، و روز تکلیف نیست طبعا درخواستسجده از آنان درحالى که نمىتواند، هدف دیگرى را تعقیب مىکند و آن، ایجاد حسرت و ندامت در این گروه است، زیرا این گروه آن روز که سالم و قدرتمند بودند، از پرستش و سجود خدا، سرپیچى کرده و راه تمرد را در پیش مىگرفتند اکنون که با عذاب الهى کیفر اعمال خود روبرو شدهاند، از کردار خود پشیمان شده و خواهان اطاعت و فرمانبردارى مىشوند، ولى هیهات امروز دیگر توانائى سجود از آنان سلب مىگردد و قدرت بر آن ندارند و براى ایجاد حسرت به سجود دعوت مىشوند، درحالى که دیگر توانائى آن را ندارند.
قائلان به جواز تکلیف فراتر از امکان برخى از آیات نیز استدلال کرده (3) که پاسخ آنها روشن است و ما در این بحثبه همین اندازه بسنده مىکنیم.
×××
جلوههاى عدل الهى در اجراى کیفر
در گذشته یادآور شدیم که عدل الهى براى خود جلوههائى دارد، جلوهاى در تکوین و آفرینش، جلوهاى در تشریع و تقنین، جلوهاى در جزاء و کیفر.
در دو موضوع پیش به گونهاى سخن گفتیم، اکنون وقت آن رسیده است که جلوه عدل الهى در جزا و کیفر را روشن سازیم.
قرآن اصل رستاخیز انسان و پاداشدهى پاکان و کیفربینى ناپاکان را جلوهاى از عدل الهى مىداند به گونهاى اگر رستاخیزى در کار نبود، و یا میان هر گروه برابرى برقرار بود، عدل الهى تحقق نمىپذیرفت و این حقیقت در آیات یاد شده در زیر منعکس است.
1- «ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فى الارض ام نجعل المتقین کالفجار» .
«آیا کسانى که ایمان آوردهاند و کار نیکو انجام دادهاند با مفسدان در زمین، یکسان قرار مىدهیم، آیا پرهیزکاران را مانند افراد گناهکار» .
2- «ا فنجعل المسلمین کالمجرمین ما لکم کیف تحکمون» (قلم/ 35- 36) .
«آیا مسلمانان را مانند گنهکاران یکسان مىگیریم، شما را چه مىشود، چگونه داورى مىکنید» .
3- «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون» (جاثیه/ 21) .
«آیا کسانى را که مرتکب بدیها شدهاند، گمان کردید همچون کسانى قرار مىدهیم که ایمان آوردهاند، و عمل نیک انجام دادهاند که حیات و مرگشان یکسان باشد، چه بد داورى مىکنید» .
این نوع آیات، یکسان گرفتن هر دو گروه را برخلاف عدل الهى مىداند و مىرساند که باید میان این گروه تفاوتى وجود داشته باشد، و چون این تفاوت در جهان تکلیف، تحقق نمىپذیرد، قهرا پس از مرگ تحقق خواهد پذیرفت. در این آیات بهطور اجمال، بر لزوم تفاوت میان دو گروه تاکید شده است. و اما تفاوت این دو گروه چگونه است، این قسمت را آیات دیگرى به خوبى روشن ساختهاند که به نقل یک آیه اکتفا مىکنیم.
«الیه مرجعکم جمیعا وعد الله حقا انه یبدا الخلق ثم یعیده لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط و الذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون» (یونس/ 4) .
«بازگشت همه به سوى اوست، خداوند وعده حقى فرموده او آفرینش را آغاز مىکند، سپس آن را باز مىگرداند تا کسانى که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند، به عدالت جزا دهد، و براى کسانى که کافر شدند، نوشیدنى از مایع سوزان است و عذابى دردناک به خاطر این که کفر مىورزیدند» .
این نوع آیات که شمار آنها در قرآن زیاد است، بیانگر کیفیت تفاوت میان این گروه و در نتیجه بیانگر جلوههاى عدل الهى در جهان سزا است.
ترازوى عدالت در رستاخیز
آیات فراوانى حاکى است که در روز رستاخیز، اعمال انسان با ترازوى خاصى که حقیقت آن براى ما معلوم نیست، سنجیده شده و در این سنجش دادگرى با کمال دقت رعایت مىگردد چنانکه مىفرماید:
«و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفى بنا حاسبین» (انبیاء/ 47) .
«ما ترازوهاى عدل را در روز رستاخیز برپا مىکنیم، پس به هیچکس کمترین ستم نمىشود، اگر به اندازه سنگینى یک دانه خردل (کار نیک و بد) داشته باشد، ما آن را حاضر مىکنیم، کافى است که ما حساب کننده باشیم» .
در آیه بعدى نتیجه سنجش را بیان مىکند و مىفرماید:
«و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم بما کانوا بآیاتنا یظلمون» (اعراف/ 8- 9) .
«سنجش اعمال آن روز حق است، کسانى که میزانهاى عمل آنها سنگین است، همان رستگارانند و کسانى که میزانهاى عمل آنها سبک است، آنان افرادى هستند به خاطر ظلم و ستمى که به آیات ما مىکردند، زیانکار شدند» .
آیاتى که بیانگر جلوههاى عدل الهى در روز رستاخیز است، بیش از آن است که منعکس کردیم.
پىنوشتها:
1) کلینى، کافى، ج2، ص 86.
2) سفینةالبحار: ج1، ص 695.
3) به کتاب الالهیات: ج1، ص 37 مراجعه بفرمائید.
رعایت عدالت در تکلیف، یکى از جلوههاى عدل الهى در قلمرو تقنین است او به حکم این که «قائما بالقسط» است، دادگرى در تکالیف بندگان را کاملا رعایت کرده و بررسى آیات مربوط به احکام مکلفین گواه روشن بر این جلوه است اینک ما به برخى از آنها که روشنگر «عدل در تشریع» است، اشاره مىکنیم و نقل همه آیات از هدف ما بیرون است.
1- روزه یک تکلیف الهى است، و باید بر فرد عاقل بالغ، ماه رمضان را روزه بگیرد، ولى براى رعایتحال برخى از روزهداران گروهى را از این تکلیف به گونهاى عفو نموده است.
2- مردان و زنان پیرى که به خاطر کهولت در انجام این وظیفه بىتاب مىشوند، از گرفتن روزه معاف مىباشند چنانکه مىفرماید:
«...و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین...» (بقره/184) .
«کسانى که روزه براى آنها ظاقتفرسا است (مانند بیماران مزمن، و پیرمردان و پیرزنان) لازم است کفاره بدهند، مسکینى را اطعام کنند» .
2- در مساله «قتل عمدى» راه براى عفو قاتل و تبدیل قصاص به «دیه» نبسته و دست ولىالدم را در قصاص، و یا گرفتن خونبها، باز گذارده و آن را یک نوع تخفیف و رحمت نامیده است چنانکه مىفرماید:
«...فمن عفى له من اخیه شىء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربکم و رحمة فمن اعتدى بعد ذلک فله عذاب الیم» (بقره/178) .
«اگر کسى از سوى برادر (دینى) خود چیزى به او بخشیده شود (حکم قصاص او به خونبها تبدیل گردد) باید از راه پسندیده پیروى کند. (یعنى صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد و او (قاتل) نیز به نیکى دیه را بپردازد و در آن مسامحه نکند، این تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگار شما، ولى هرگاه بعد از آن تجاوز کند، عذاب دردناکى خواهد داشت» .
3- فردى که آگاهانه یا ناآگاهانه مبلغى را با سودى معین، قرض داده باشد، آنگاه که از کردار خود پشیمان گردد، فقط سرمایه خود را مالک است نه باید ستم کند، نه مورد ستم قرار گیرد، چنانکه مىفرماید:
«...و ان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لا تظلمون و لا تظلمون» (بقره/ 279) .
«اگر توبه کنید، سرمایههاى شما از آن شماست، نه ستم مىکنید و نه بر شما ستم وارد مىشود» .
و در حقیقتشعار یک فرد مسلمان، جمله «لا تظلمون و لا تظلمون» است نه ظلم مىکند و نه ستم را تحمل مىنماید.
4- بدهکارى که تمکن پرداخت دین ندارد نباید در زندان بسر ببرد، بلکه دستور مىدهد که طلبکار به او مهلت دهد تا در صورت تمکن بپردازد و اگر براى او ببخشید بهتر است. چنانکه مىفرماید:
«و ان کان ذو عسرة فنظرة الى میسرة و ان تصدقوا خیر لکم ان کنتم تعلمون» (بقره/ 280) .
«اگر بدهکار قدرت پرداخت نداشته باشد او را تا هنگام توانائى، مهلت دهید و در این صورت اگر ببخشید، بهتر است. اگر مصلحت این کار را بدانید» .
5- در بدهىهاى مدتدار، به خاطر گرفتن وام با داد و ستد، دستور مىدهند آن را بنویسند، به نویسنده سند دستور مىدهد که از روى عدالتسند را تنظیم کند چنانکه مىفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه و لیکتب بینکم کاتب بالعدل...» (بقره/ 282) .
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، هنگامى که بدهى مدتدارى به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید، و باید نویسندهاى از روى عدالت (سند را) بنویسد» .
6- هنگام تنظیم سند به بدهکار دستور مىدهد که آنچه بر ذمه دارد، به دقت املاء کند تا کاتب به درستى بنویسد چنانکه مىفرماید:
«...و لیملل الذى علیه الحق و لیتق الله ربه و لا یبخس منه شیئا...» (بقره/ 282) .
«آن کس که حق بر عهده اوست، باید به درستى املاء کند و از خداوند که پروردگار اوست، بپرهیزد و چیزى را فروگذار ننماید» .
7- آنجا که بدهکار توانائى املاء را ندارد تا نویسنده سند به دقتبنویسد، ولى او باید با رعایت عدالت املاء کند و دو نفر از مردان عادل خود را بر این حق شاهد بگیرند چنانکه مىفرماید:
«...فان کان الذى علیه الحق سفیها او ضعیفا او لا یستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل و استشهدوا شهیدین من رجالکم...» (بقره/ 282) .
«اگر کسى که حق بر ذمه اوست، سفیه و یا ضعیف باشد و توانائى بر املاء کردن ندارد، باید ولى او به جاى او با رعایت عدالت املاء کند و دو نفر از مردان عادل خود را بر این حق شاهد بگیرد» .
این بخشها از آیه 282 سوره بقره که همگى در مورد تنظیم سند بدهکارى سخن مىگوید، روشنگر عدل الهى در تشریع است، باز در این آیه بخشهاى دیگرى وجود دارد که مىتواند روشنگر عدل خدا در تشریع باشد و ما به همین مقدار درباره این آیه بسنده مىکنیم.
8- طهارت نفسانى که از طریق وضو و غسل به انسان دست مىدهد، یکى از شرائط صحت نماز است ولى آنگاه که معذور باشد، راه آسان را در پیش مىگیرد و به تیمم اکتفاء مىکند قرآن در بیان این حکم و علت آن مىفرماید:
«...فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون» (مائده/ 6) .
«هرگاه آب (براى غسل و یا وضو) پیدا نکردید، با خاک پاکى تیمم کنید و از آن بر صورت و دستها بکشید خداوند نمىخواهد مشکلى براى شما ایجاد کند، بلکه مىخواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام کند شاید شکر او را بجا بیاورید» .
در مورد جهاد سه گروه نابینا و لنگ و بیمار را از حضور در جبهه جنگ معاف دانسته و مىفرماید:
«لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج...» (فتح/ 17) .
«بر نابینا و لنگ و بیمار - اگر در جهاد شرکت نکنند - فشار و سختى نیست» .
9- در برخى از آیات متذکر مىشود که در دین اسلام، تکلیف مشقتبار، وضع نشده است و تمام تکالیف در حد قدرت و توانائى افراد است، چنانکه مىفرماید:
«...و ما جعل علیکم فى الدین من حرج...» (حج/ 78) .
«در دین اسلام، کار سنگین و سختبر شما قرار داده نشده است» .
10- برخوردارى امت اسلامى از لطف بیشتر
امت اسلامى از لطف بیشترى برخوردارند، زیرا هرگاه امتهاى گذشته از روى تقصیر و کوتاهى تکلیفى را فراموش مىکردند، و همچنین با تقصیر در مقدمات، خطائى از آنان سر مىزد، مسؤول نسیان و خطاهاى خود بودند، ولى امت اسلامى از آن دو هتسبکبالترند، نه تنها از این جهت مورد رافت الهى قرار گرفتهاند، اصول تکالیف مشقتبار در تشریع آنان وجود ندارد چنانکه مىفرماید:
«...ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطانا ربنا و لا تحمل علینا اصرا کما حملته على الذین من قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولانا فانصرنا على القوم الکافرین» (بقره/ 286) .
«پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه مکن، پروردگارا تکلیف سنگینى بر ما قرار مده، آنچنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانى که پیش از ما بودند، قرار دادى. پروردگارا آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرر مدار. و از ما عفو بفرما و ما را ببخش و در رحمتخود قرار ده، تو مولا و سرپرست مائى پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» .
محدث کلینى از پیامبر گرامى این حدیث را نقل مىکند:
«ان هذا الدین متین، ما وغلوا فیه مرفق و لا تکرهوا عبادة الله الى عبدالله فیکونوا کالراکب المنبت لا سفرا قطع و لا ظهرا ابقى» (1) .
«آئین اسلام، آئین استوارى است و در آن با رفق و ملایمت وارد شوید، تکالیف الهى را بر بندگان خدا ناخوشآیند جلوه ندهید، در این صورت بسان آن سوارکار تندروى خواهید بود که نه به مقصد رسیده و نه مرکبى باقى گذارده است» .
باز از پیامبر گرامى نقل شده است که فرمود:
«بعثتبالشریعة السهلة السمحة» (2) .
«من با شریعتسهل و آسان بر انگیخته شدهام» .
جلوههاى عدل الهى در تشریع و تقنین در کتاب و سنت پیش از آن است که در اینجا بیان گردد، ما به همین مقدار بسنده کرده و فقط به تشریح مساله «تکلیف ما لا یطاق» که فرقه اشاعره مدعى جواز از نظر قرآن مىباشند، مىپردازیم:
تکلیف در حد امکان
تکلیف در حد امکان از مسائل روشن عقلى است که هیچ فردى نمىتواند آن را انکار کند، از این جهت علم به تکلیف، و توانائى بر انجام آن از شرائط عمومى هرنوع تکلیف شمرده شده است، از این جهت تکلیف به فوق توان طرف، قبیح و زشتشمرده و مجازات بر عدم انجام آن، از مصادیق «ظلم» و تعدى مىباشد.
همگى مىدانیم که جاى دادن جسم بزرگ در ظرف کوچک امکانپذیر نیست، و یا پرواز در آسمانها، بدون اسباب، از توانائى انسان بیرون است. در این صورت تکلیف زیردستى به انجام یکى از این دو، در اصطلاح متکلمان «تکلیف بما لا یطاق» نامیده مىشود.
از نظر محققان «عدلیه» گذشته از این که متعلق تکلیف، امر محال است، خود تکلیف نیز در این مورد، نمىتواند جدى باشد، زیرا انسانى که مىداند طرف مقابل توان کار مورد درخواست او را ندارد، چگونه به صورت جدى از آن درخواست کار مىکند.
قرآن در این مورد، به تایید حکم خرد برخاسته و مىفرماید:
«لا یکلف الله نفسا الا وسعها...» (بقره/ 286).
و در آیه دیگر مىفرماید:
«...لا یکلف الله نفسا الا ما اتاها...» (طلاق/ 7).
و مفاد هر دو آیه یکى است و آن این که: خدا انسانى را در خور قدرت و توانائى او تکلیف مىکند.
با وجود حکم قاطع فرود آیات یاد شده، جاى تاسف است که متکلمان اشاعره و پیروى از بنیانگذار مکتب «شیخ ابوالحسن اشعرى» (265- 324) اصل یاد شده را انکار کرده و تکلیف به غیر مقدور را صحیح دانسته است و با ظهور ابتدائى برخى از آیات بر اندیشه خرد استدلال کردهاند.
شایسته بود که آنان در درجه نخستبه عقل و خرد و آیات روشن قرآن که یادآور شدیم مراجعه کرده و در تفسیر آیات مورد نظر خود دقتبیشترى مىکردند، ولى پیشداورى آنان در این مساله سبب شده که عقل و خرد، و آیات روشن قرآن را کنار نهاده، و به ظهور بسیار ابتدائى برخى از آیات استدلال کنند. آیاتى که پس از امعان نظر و دقت، مفاد واقعى آنها روشن مىگردد.
دستاویزهایى براى اشاعره
دستاویز نخست
«اولئک لم یکونوا معجزین فى الارض و ما کان لهم من دون الله من اولیاء یضاعف لهم العذاب ما کانوا یستطیعون السمع و ما کانوا یبصرون» (هود/ 20) .
«سرپیچى آنان از توحید و گرایش به بتپرستى، نشانه عاجز کردن (و غلبه اراده آنان بر قدرت خدا) در زمین نیست، آنان را توانائى عاجز کردن (فرار از مجازاتهاى) در زمین نبود و جز خدا ولى و سرپرستى نداشتند، عداب خدا براى آنان دو برابر خواهد بود (هم گمراه بودند و هم دیگران را گمراه مىکردند) و توانائى شنیدن (سخن حق را) نداشتند و حقایق را نمىدیدند» .
ابوالحسن اشعرى، با دو جملهاى که در ذیل آیه قرار دارد، استدلال کرده است:
1- «ما کانوا یستطیعون السمع» «توانائى شنوائى نداشتند» .
2- «و ما کانوا یبصرون» «حقایق را نمىدیدند» .
وى چنین مىگوید: آنان مکلف بودند که سخن حق را بشنوند و واقعیات را ببینند، ولى توان شنوائى و بینائى براى آنان نبود.
یک چنین استدلال خالى از سطحىنگرى در مفاد آیه است و ما براى روشن شدن مفاد آیه به تفسیر فرازهاى آن مىپردازیم:
الف) «اولئک لم یکونوا معجزین فى الارض» اشاره به این است که سرپیچى آنان از فرمان خدا نشانه غلبه اراده آنان بر قدرت خدا نیست، زیرا مشیت او بر این تعلق گرفته است که افراد بهطور اختیار او را بپرستند، نه از روى جبر و سلب اختیار.
ب) «و ما کان لهم من دون الله اولیاء» (آنان هرچند به ظاهر، بت را براى خود ولى اتخاذ کردهاند ولى بر آنان، ولى و سرپرستى جز خدا نیست) .
ج) «یضاعف لهم العذاب» به طور مضاعف کیفر مىبینند.
د) «ما کان یستطیعون السمع و ما کانوا یبصرون» کفر و تمرد آنان به این جهت نبود که اراده آنان بر قدرت خدا غلبه کرد، در این جهت نبود که براى آنان ولى و سرپرستى جز خدا بود، بلکه به خاطر این بود که توانائى شنیدن سخن حق، و دیدن آیات او رانداشتند، البته نه به این معنى که از نخستین روز از این نعمت الهى بىبهره بودند، بلکه به خاطر یک رشته گناهان و نافرمانیها، پردهاى بر گوش و چشم آنان افتاد و آنان را از بهرهگیرى از این دو نعمت محروم ساخت.
روشنگر این آیه، دو آیه دیگرى است که مىفرماید:
«...لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فى اصحاب السعیر فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر» (ملک/ 10- 11) .
«مىگویند اگر ما مىشنیدیم یا تعقل مىکردیم، در میان دوزخیان نبودیم، اینجاست که به گناه خود اعتراف مىکنند، دور باشند دوزخیان از رحمتخدا» .
در همه موارد گناهکاران از مواهب طبیعى الهى برخوردارند، ولى متاسفانه از آن بهره نمىگیرند چنانکه مىفرماید:
«...لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل...» (اعراف/ 179) .
«براى آنان دلهایى است که با آن اندیشه نمىکنند و چشمانى است که با آن نمىبینند، و گوشهائى است که با آن نمىشنوند، همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر» .
مجموع آیات ناظر به این است که کافران و گنهکاران از مواهب الهى بهره نمىگیرند، نه این که فاقد این مواهب مىباشند و آیه مورد بحث ناظر به این است که آنان بر اثر فرورفتگى در گناه به پایهاى مىرسند که قدرت شنوائى، بینائى آیات حق از آنان سلب مىگردد.
دستاویز دوم
«و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکة فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم» (بقره/ 31- 32) .
«خدا، اسما را به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود: اگر راست مىگوئید، اسماء اینها را خبر دهید، فرشتگان عرض کردند، منزهى تو و ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم دادهاى، نمىدانیم تو دانا و حکیمى» .
در این آیه خدا فرشتگان را مامور ساخت تا از اسما گزارش دهند، درحالى که مىدانست آنان توانائى پاسخ گفتن را ندارند.
ولى پاسخ استدلال روشن است، زیرا امر در این مورد، جدى و حقیقى نیست، بلکه هدف از آن، آشکار ساختن عجز و ناتوانى طرف است مانند:
«و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقین» (بقره/ 23) .
«اگر درباره آنچه که بر بنده خود نازل کردهایم، شک و تردید دارید (دستکم) یک سوره همانند آن را بیاورید و گواهان خود را - غیر خدا - براى این کار فرا خوانید اگر راست مىگوئید» .
در طلب مبارزه با قرآن جدى و حقیقى نیست، بلکه هدف اثبات عجز آنان از آوردن مانند آن است، تا در نتیجه ارتباط پیامبر بامقام ربوبى روشن گردد، زیرا اگر در توان مصنوع بشر بود، باید غیر او نیز بر آن کار توانا باشد.
آیه سوم
«یوم یکشف عن ساق و یدعون الى السجود فلا یستطیعون خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة و قد کانوا یدعون الى السجود و هم سالمون» (قلم/ 42- 43) .
«روزى که ساق پاها (از وحشت) برهنه مىگردد و به سجود دعوت مىشوند، اما نمىتوانند (سجده کنند) این درحالى است که چشمانشان (از شدت شرمسارى) به زیر افتاده و ذلت و خوارى وجودشان را فرا گرفته، آنها پیش از این، به دعوت سجده مىشدند، درحالى که سالم بودند» .
کیفیت استدلال طرف این است که ستمگران روز رستاخیز به سجود دعوت مىشوند، درحالى که نمىتوانند انجام دهند، هرگاه تکلیف فراتر از امکان در سراى دیگر روا باشد، در این سرا نیز روا خواهد بود.
پاسخ استدلال با آیه، از بحث پیش آشکار گردید، زیرا روز رستاخیز روز جزاست، و روز تکلیف نیست طبعا درخواستسجده از آنان درحالى که نمىتواند، هدف دیگرى را تعقیب مىکند و آن، ایجاد حسرت و ندامت در این گروه است، زیرا این گروه آن روز که سالم و قدرتمند بودند، از پرستش و سجود خدا، سرپیچى کرده و راه تمرد را در پیش مىگرفتند اکنون که با عذاب الهى کیفر اعمال خود روبرو شدهاند، از کردار خود پشیمان شده و خواهان اطاعت و فرمانبردارى مىشوند، ولى هیهات امروز دیگر توانائى سجود از آنان سلب مىگردد و قدرت بر آن ندارند و براى ایجاد حسرت به سجود دعوت مىشوند، درحالى که دیگر توانائى آن را ندارند.
قائلان به جواز تکلیف فراتر از امکان برخى از آیات نیز استدلال کرده (3) که پاسخ آنها روشن است و ما در این بحثبه همین اندازه بسنده مىکنیم.
×××
جلوههاى عدل الهى در اجراى کیفر
در گذشته یادآور شدیم که عدل الهى براى خود جلوههائى دارد، جلوهاى در تکوین و آفرینش، جلوهاى در تشریع و تقنین، جلوهاى در جزاء و کیفر.
در دو موضوع پیش به گونهاى سخن گفتیم، اکنون وقت آن رسیده است که جلوه عدل الهى در جزا و کیفر را روشن سازیم.
قرآن اصل رستاخیز انسان و پاداشدهى پاکان و کیفربینى ناپاکان را جلوهاى از عدل الهى مىداند به گونهاى اگر رستاخیزى در کار نبود، و یا میان هر گروه برابرى برقرار بود، عدل الهى تحقق نمىپذیرفت و این حقیقت در آیات یاد شده در زیر منعکس است.
1- «ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فى الارض ام نجعل المتقین کالفجار» .
«آیا کسانى که ایمان آوردهاند و کار نیکو انجام دادهاند با مفسدان در زمین، یکسان قرار مىدهیم، آیا پرهیزکاران را مانند افراد گناهکار» .
2- «ا فنجعل المسلمین کالمجرمین ما لکم کیف تحکمون» (قلم/ 35- 36) .
«آیا مسلمانان را مانند گنهکاران یکسان مىگیریم، شما را چه مىشود، چگونه داورى مىکنید» .
3- «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون» (جاثیه/ 21) .
«آیا کسانى را که مرتکب بدیها شدهاند، گمان کردید همچون کسانى قرار مىدهیم که ایمان آوردهاند، و عمل نیک انجام دادهاند که حیات و مرگشان یکسان باشد، چه بد داورى مىکنید» .
این نوع آیات، یکسان گرفتن هر دو گروه را برخلاف عدل الهى مىداند و مىرساند که باید میان این گروه تفاوتى وجود داشته باشد، و چون این تفاوت در جهان تکلیف، تحقق نمىپذیرد، قهرا پس از مرگ تحقق خواهد پذیرفت. در این آیات بهطور اجمال، بر لزوم تفاوت میان دو گروه تاکید شده است. و اما تفاوت این دو گروه چگونه است، این قسمت را آیات دیگرى به خوبى روشن ساختهاند که به نقل یک آیه اکتفا مىکنیم.
«الیه مرجعکم جمیعا وعد الله حقا انه یبدا الخلق ثم یعیده لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط و الذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون» (یونس/ 4) .
«بازگشت همه به سوى اوست، خداوند وعده حقى فرموده او آفرینش را آغاز مىکند، سپس آن را باز مىگرداند تا کسانى که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند، به عدالت جزا دهد، و براى کسانى که کافر شدند، نوشیدنى از مایع سوزان است و عذابى دردناک به خاطر این که کفر مىورزیدند» .
این نوع آیات که شمار آنها در قرآن زیاد است، بیانگر کیفیت تفاوت میان این گروه و در نتیجه بیانگر جلوههاى عدل الهى در جهان سزا است.
ترازوى عدالت در رستاخیز
آیات فراوانى حاکى است که در روز رستاخیز، اعمال انسان با ترازوى خاصى که حقیقت آن براى ما معلوم نیست، سنجیده شده و در این سنجش دادگرى با کمال دقت رعایت مىگردد چنانکه مىفرماید:
«و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفى بنا حاسبین» (انبیاء/ 47) .
«ما ترازوهاى عدل را در روز رستاخیز برپا مىکنیم، پس به هیچکس کمترین ستم نمىشود، اگر به اندازه سنگینى یک دانه خردل (کار نیک و بد) داشته باشد، ما آن را حاضر مىکنیم، کافى است که ما حساب کننده باشیم» .
در آیه بعدى نتیجه سنجش را بیان مىکند و مىفرماید:
«و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم بما کانوا بآیاتنا یظلمون» (اعراف/ 8- 9) .
«سنجش اعمال آن روز حق است، کسانى که میزانهاى عمل آنها سنگین است، همان رستگارانند و کسانى که میزانهاى عمل آنها سبک است، آنان افرادى هستند به خاطر ظلم و ستمى که به آیات ما مىکردند، زیانکار شدند» .
آیاتى که بیانگر جلوههاى عدل الهى در روز رستاخیز است، بیش از آن است که منعکس کردیم.
پىنوشتها:
1) کلینى، کافى، ج2، ص 86.
2) سفینةالبحار: ج1، ص 695.
3) به کتاب الالهیات: ج1، ص 37 مراجعه بفرمائید.