آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

مثل الشیطان إذقال للانسان کفرُ فلمّا کَفَرَ قال إنّی بریءُ ُ منک إنّی خاف اللّه ربَّ العالمین ؛
إهل نفاق در فریبکاری و خیانت پیشگی و دروغ ـ مانند شیطانند، چه این که شیطان به انسان گفت :کافر شو، همین که ا نسان کافرشد به او گفت :من از تو بیزارم و ازخدای جهانیان هراسان.(سوره حشر،آیه16)
این آیه هل نفاق را به شیطان تشبیه کرده، مکر،حیله، گفتار و کردار آنان را همانند مکر و حیله شیطان می‌داند و به مومنان هشدار می‌دهد که از منافقان و شیطان برحذر باشند .
مثل شیطان کـــآدمی را‌گفت هم بـــاش انــدرکفـــرخود ثابت قدم
من تو را یـــار و مُعینـم درعــملپس چومحکم شد در او کفر ودغل
گفت مـــن بیـزارم از تو در یقینترســــم ازپــــروردگــار عالمیـن
خواند آدم را به کفر ابلیـــس دونپس گریزد ز‌اوچو بکشیدش به خون
پس بــود در آخــر و انجــام کارجــاودان آن هــر دو را موی به نار
ایـــن بـود پاداش استـم کــاره‌هکـــه به خـــود بستند راه چـــاره‌ها
وجه تشبیه منافقان به شیطان را‌می‌شود دردوخصلت اساسی و مشترک فهرست کرد :
1ـ دشمنی وکینه توزی؛ 2ـ مکر و فریب کاری ودغل بازی.
شیطان دشمن انسان است همچنانکه منافق دشمن مومن،قرآن‌به صراحت به انسان هشدار می‌دهد که شیطان دشمن اوست،«انّ الشیطان لکم‌عدوّ فاتخذوه عدّوا؛شیطان دشمن شماست پس او را دشمن به‌حساب آرید».(سوره فاطر،آیه 6) خداوند به آدم ‌نیز این هشدار را داده بود :«یا آدم إنّ هذا عدوّلک ولزوجک؛ای آدم! شیطان دشمن تو و بانوی تو است».(سوره طه،آیه 117) تمامی ادیان وکتب آسمانی از شیطان به عنوان دشمن دیرین انسان نام برده‌اند. قرآن مجید منافقان را‌نیزدشمن‌مومنان می‌داند، چنانکه می‌فرماید:
«هم العدوّ فاحذرهم، قاتلهم اللّه نی یوفکون؛این جماعت نفاق پیشه، دشمن شما هستند ، از آنان پروا کنید و فاصله گیرید،خدا آنان را بکشد».(سوره منافقون،آیه4)
شیطان ومنافق دو برادر نا مشروع هم‌اند که پیمان مکر و‌دروغ و‌تزویررا امضا کرد.و کمربه گمراهی و نابودی انسان بسته‌اند،هر یک‌مِثل دیگری؛بلکه بدتر از دیگری !
این یکی از آن یکی مشوم‌ترهر کدام از دیگری مذموم تر
خداوند درآغاز سوره منافقون ازمردم منافق و دو رو به عنوان مردمی دروغگو ونیرنگ باز یاد می‌کند و به پیامبرش دستور می‌دهد که از آنان دوری‌جوید «واللّه یشهدُ إنّ المنافقین لکاذبون».(سوره منافقون،آیه 1) چنانکه شیطان نیز کارش‌دسیسه و دروغ و نیرنگ است،او حضرت آدم را با نیرنگ از بهشت اخراج کرد و بر اساس باطنِ شیطانی‌اش‌سوگند یاد نمود که از هیچ کوششی برای گمراهی و بیچارگی انسان دریغ نورزد ، خداوند نیز به فرزندان ونسل آدم دستور داد تا این مار زخمی‌خطرناک راحقیر نشمرند و به شدّت مراقب او باشند «یابنی آدم لایفتنّنکم الشیطان ».(سوره اعراف،آیه 27 )
دانی که چه گفت زال با رسِتم گُرد دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
سعدی
و به گفته عطار :
چرا در چشم تو خرد است ابلیسکه رهزن شد‌بزرگان را به تلبیس
مفسران شن نزول آیه‌ای که در ابتدا ذکر کردیم را‌مربوط وعده‌های دروغین منافقان یهود بنی‌نضیردانسته‌اند. درتاریخ آمده است‌سالی که پیامبر به مدینه آمدند، برای حفظ مدینه و اطراف از تعرّضات احتمالی دستور دادند تا تمامی قبایل و ساکنان مدینه و حومه میثاق بندند و به آن میثاق وفادارباشند، یهودیان بنی‌نضیر هم این پیمان را امضا کردند،با شکست مسلمانان در جنگ اُحُد منافقانِ داخل مدینه به جنب وجوش درآمدند و برای ضربه زدن به پیامبر به شیطنت پرداختند،آنها در پیامی به سران یهود بنی‌نضیر ـ که با پیمان شکنی تصمیم به قتل پیامبر گرفته بودند ـ ابلاغ کردند از تهدیدهای پیامبر نهراسند و به هشدارها و دستورهای آن حضرت‌بی‌اعتنا باشند و اطمینان دادند که با تمام نیرو و توان از آنان حمایت خواهند کرد.دیپلماسی فعّال منافقان کارخود را کرد و یهود و بنی نضیر در مقابل پیامبر و حکومت اسلامی به مقاومت برخاست.پیامبر نیز در یک اقدام قاطع وسریع،دژهای بنی‌نضیر را به محاصره در آورد،بنی‌نضیرغافل‌گیر شده مدّتی را در انتظار حمایت منافقان بسر برد و دیری نپایید که فهمید مورد مکرو حیله آنان قرار گرفته است و از حمایتهای آنان خبری نیست ؛بناچار تسلیم ارتش اسلام گردیدند و زانو برخاک مذلّت انداخت 1. خداوند این عمل منافقان و وعده‌های دروغین آنها را به عمل شیطان و وعده‌های پوچ اوتشبیه و آیه فوق را نازل کرد.
اندرین ره صد هزار ابلیس آدم روی هست تاهرآدم روی را زنهارآدم نشمری
سنایی
در تفسیر جناب محی الدین نیز آمده است :
آیه اشاره به «وهم انسانی» است که چگونه در دیده او لذّت حسّی و شهوات بدنی را می‌آراید و او را به مخالفت عقل و پیروی‌از هوا برانگیزد تا بیچاره در دام هلاکت و نابودی فرو اُفتد و چون ازحقّ دور ماند و در ظلمات نفس سرگردان گشت، ازاو تبرّی جوید و تظاهر به تقرّب آستان حقیقت نماید و إستشعار به خوف از قدرت ربانی کند، امّا سرانجام هم فریبنده وهم فریفته،شد.هردو‌در آتش شقاوت افتند؛زیرا دیو و آدمی هر دو جسمانی و ملازمانِ طبیعتند .
نکته ظریف دیگری که از این آیه استفاده می شود، آن است که پدیده‌ زشت دروغگویی اگر به صورت یک خصلت درآید انسان را از گردونه انسانیت خارج می‌کند و انسان با یک تغییر ماهوی روبه رو می‌گردد و منافق و شیطان می‌شود «لکذب مفتاح کلّ شرّ» وراستی ودرستی وصداقت نردبان صعود وسعادت وخوشبختی است،«و صحاب الیمین و ما اصحاب الیمین».(سوره واقعه،آیه 27 ) وچه زیبا است که انسان حداقلّ با خودش صادق باشد!
به مارماهی‌مانی‌نه این تمام و نه‌ آن منافقی چه کنی مار باش یا ماهی
سنایی
1ـ به نقل از فروغ ابدیت ، ج2 ،فصل34.
مردان پاک
«وَ الَّذینَ اتَّخذوا مسجداً ضراراً وَ کُفراً وَ تَفریقاً بینَ المُؤمنین و إرصاداً لِمَن حاربُ اللّه و رسولَه مِن قبل ولیحلفُنَّ إن أردنا إلاّ الحُسنی وَ اللّهُ یشهَد ُ إنهم لکاذبون.
لاتقم فیه ابدا لمسجد اُسّس علی التقوی من اوّل یوم احقُ أن تقومَ فیه فیه رجالُ ُ یحبون اَن یتطهّروا واللّه یحبّ المطّهّرین».(سوره توبه آیات 107و 108)
درزمان جاهلیت مردی بود به نام «ابوعامر» که مذهب نصرانی داشت و درسلک راهبان درآمده بود و ا ز عابدان و زاهدان بشمار می رفت، وی در طائفه خزرج نفوذ زیادی داشت . زمانی که پیامبر به مدینه هجرت کرد و کار اسلام رونق گرفت و هنگامی که مسلمانان در جنگ بدر بر مشرکان پیروز شدند، ابو عامر که خود روزی از بشارت دهندگان ظهور پیامبر بود، اطراف خود را خالی دید و به مبارزه با اسلام برخاست و از مدینه بسوی کفار مکه گریخت و از آنها برای جنگ با پیغمبر استمداد جست. در جنگ احد نیز برنامه‌ریز مشرکان بود، دستور داد میان دو صف لشکر، گودالهایی بکنند که اتفاقا» پیامبر دریکی از آنها افتاد و پیشانیش مجروح شد و دندانش شکست. هنگامی که غزوه احد پایان یافت و با تمام مشکلاتی که مسلمانان دراین میدان با آن روبرو شدند، آوازه اسلام در همه جا پیچید، ابوعامر از مدینه فرار کرد و به سوی «هرقل» پادشاه روم رفت تا از او کمک بگیرد و با لشکری برای کوبیدن مسلمانان حرکت کند. او با هرقل تماس گرفت و به وعده‌های او دل گرم شد. نامه ای برای منافقان مدینه نوشت و به آنها نوید داد که با لشکری از روم به کمکشان خواهد آمد ، مخصوصا «توصیه و تکید کرد که مرکزی برای او در مدینه بسازند تا کانون فعالیتهای آیند ه او باشد؛ ولی از آنجا که ساختن چنین مرکزی درمدینه به نام دشمنان اسلام عملا» امکان پذیر نبود، منافقان بهتر دیدند که در زیر نقاب مسجد و به عنوان کمک به بیماران و کسانی که به نحوی نمی توانند به مساجد دیگر حاضر شوند ، این برنامه را عملی کنند؛لذا گروهی از منافقان نزد پیامبر آمدند و عرض کردند به ما اجازه دهید مسجدی درمیان قبیله بنی سالم (نزدیک مسجد قبا ) بسازیم تا افراد ناتوان و بیماران و پیرمردان از کار افتاده درآ ن نماز بگذارند و همچنین در شبهای بارانی که گروهی از مردم توانایی آمدن به مسجد شما را ندارند فریضه اسلامی خود را در آ ن انجام دهند .این درخواست درموقعی بودکه پیامبر عازم جنگ تبوک بود.پیامبر به آنها اجازه داد، ولی آنها اضافه کردند: آیا ممکن است شخصاً بیایید و در آ ن نماز بگذارید ؟ پیامبر فرمود: من فعلا» عازم سفرم و هنگام بازگشت به خواست خدا به آ ن مسجد می آیم و نماز می‌گذارم . هنگامی که پیامبر از تبوک بازگشت نزد او آمدند و گفتند: اکنون تقاضا داریم به مسجد بیایی و نماز بگذاری و از خداوند بخواهی به ما برکت دهد .بعد از این درخواست پیک وحی خدا نازل شد و با آوردن آیات فوق، پرده از اسرار کار آنها برداشت:
«کسانی هستند که مسجد ی ساختند برای زیان ـ به مسلمانان ـ و ـ تقویت ـ کفر و تفرقه میان مومنان و کمین‌ گاه برای کسی که به خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود ، آنها سوگند یاد می‌کنند که نظری جز نیکی و خدمت نداشته ایم؛ اما خداوند گواهی می‌دهد که آنها دروغگو هستند؛ هرگز در آن قیام و عبادت مکن، مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوی بنا شده شایسته است که درآ ن قیام کنی و در آن مردانی هستند که دوست می‌د ارند پاک باشند و خداوند پاکان را دوست دارد .
به دنبال این دستور، پیامبر فرمان دادند که آن مسجد را آتش زنند و بقایایش ر ویران کنند و زباله‌های مدینه را در آنجا بریزند.
درسهاوعبرتها:
1.مسلمانان نباید ظاهر بین باشند و از هدف و غرض کار غافل نباشند .
2.چه بسا دشمنان از راه اسلام و مذهب به اسلام ضربه وارد ‌کنند.
3.دشمن برای اجرای نقشه‌های شوم خود همیشه از پایگا ههای مردمی استفاده می‌کند .
4.دشمن برای مذهبی نشان دادن برنامه های خود ازحضور شخصیتهای مذهبی استفاده می‌کند.
5.دشمن برای پیشبرد اهداف خود، کمین‌گاه مشخصی ندارد؛بلکه هرجایی را که مناسب و بهتر
می داند کمین‌گاه قرار می‌دهد حتی‌مسجد .
6.اتحاد در میان صفوف مسلمین از نظراسلام اهمیت دارد و هر عاملی که باعث تفرقه و اختلاف است باید از بین برود .
7.تشکّل‌هایی مثبت است که دوعنصر اساسی داشته باشد :
الف :اساس نخستین آن بر تقوای باشد .
ب: در آ ن انسانهای پاک و درست‌کار و با ایمان‌حضور داشته‌باشند .
سومین درس از درس‌های سوره یوسف

تبلیغات